انديشه ي تحريم و گوشه اي از مبارزات ملت مسلمان ايران در دوران پهلوي (2)
نويسنده: حجت الاسلام سيد هادي خسروشاهي (1)
درباره ي سه اعلاميه ي طلاب در تحريم پاره اي از مؤسسات وابسته به بهاييان قبل از نهضت 15 خرداد
اعلاميه ي «پيام»
بعد از مدتي، اعلاميه اي با امضاي آقاي سيد زيارتي منتشر شد که خيلي تند و حماسي بود البته در واقع مي توانست نشان دهنده ي روحيه ي مبارزه جويانه ي نويسنده ي آن باشد.
آقاي زيارتي در مدرسه ي «حجتيه» هم حجره ي مرحوم شيخ علي آقا تهراني (1) و حجت الاسلام جناب آقاي شيخ هادي فقهي آذرشهري بود و من با هر دو بزرگوار رفيق بودم و براي شنيدن مطالب عرفاني آقاي تهراني تقريبا بعضي روزها به نزد ايشان مي رفتم.
اين رفت و آمد، به طور طبيعي به رفاقت با آقاي زيارتي هم انجاميد و ما روابط صميمانه اي داشتيم، ولي بعدها به علت ارتباط من با آيت الله شريعتمداري، آقاي زيارتي به تدريج در همکاري با ما (؟!) ملاحظات و تحفظاتي!! پيدا کرد علي رغم عدم اظهار موضوع، با توجه به نوع برخوردهاي سرد! براي من کاملا روشن بود. و البته هرکس تشخيصي دارد که براي او حجت است و جاي گله و ايراد هم نيست. به هر حال اعلاميه ي «پيام» با امضاي آقاي زيارتي منتشر شد و طبعا ما هم موافق آن بوديم!
اعلاميه ي ايشان تحت عنوان «پيام» شامل نکات زير بود:
1. لزوم بازگشت اهل قرآن و ايمان به سوي خدا و انجام وظايف شرعي، بويژه امر به معروف و نهي از منکر و هشدار به اينکه در صورت عدم اقدام به واجب، دچار عذاب الهي در دنيا و آخرت خواهند شد.
2. خطاب به حاميان قرآن ـ که قاعدتا مراد علما و روحانيون هستند ـ که در قبال ظلم و ستم و حمله ي دشمنان اسلام به سرزمين هاي اسلامي سکوت اختيار کرده اند... و اشاره به اين نکته که اين سکوت مورد رضايت خدا و پيامبر نبوده و مطابق دستورات الهي نيست.
3. جامعه ي فاسد، با موعظه و پند اصلاح پذير نيست و راه حل اصلاح بنيادي، يک جنبش حاد ديني است که دامنه ي اين جنبش، به طور وسيع تواند بود!
4. عهد و پيمان با خداي واحد ـ پيماني محکم و استوار براي ادامه ي مبارزه ـ تا آخرين نفس و عدم اعتنا به اهانت ها و تهمت ها و توطئه ها در طي مسيري که در پيش پاي مجاهدان قرار دارد.
5. استمرار جهاد همه جانبه بر ضد دشمنان داخلي و خارجي تا سر حد وصال به حق، يعني
شهادت... و بي باکي مطلق در پيمودن اين راه. زيرا آنچه که در نظر ما بي اهميت است، جان است و مال است و خون و ايمان مطلق هم هست که پيروزي يا شهادت هر دو موجب سعادت خواهد بود و افتخارآميزترين راهيست که بشر متفکر آن را براي زندگي خود انتخاب مي کند...
6. دعوت هواداران راه حق، براي پيوستن به اين نوع جهاد ـ يا جنبش حاد ديني؟! ـ تا همدوش و هم قدم در يک جنبش عالم گير همگام شوند.
اين پيام در متن خود ابهام ندارد و نشان دهنده ي خواسته ها و آرزوها و آمال نويسنده ي آن است و البته آقاي زيارتي پس از انتشار اين اعلاميه ـ که از نظر من امضاي صريح آن به صلاح نبود ـ و اقداماتي عملي در اين راه و فعاليت هاي ديگر، مجبور به هجرت به عراق شد و توفيق اقامت و زيارت در نجف اشرف، سالياني دراز نصيب و همراه وي گرديد.
لازم به يادآوري است که اين اعلاميه يا پيام که سال ها قبل از آغاز نهضت اسلامي و حرکت 15 خرداد منتشر شده، تاريخ انتشار ندارد...
متن پيام به اين شرح است:
پيام
اي آنان که خود را مسلمان و پيرو مکتب قرآن مي دانيد، بايد يقين کنيد و ايمان بياوريد که عظمت و احترام شما برتري و استقلال شما، زماني باز مي گردد که به سوي خدا باز آييد، از امر به معروف و نهي از منکر به واسطه ي رياست و جاه طلبي و به ملاحظه ي حفظ شخصيت خود، خودداري نکنيد، و بدون کوچکترين واهمه از لغزش هر کس که مي لغزد جلوگيري کنيد، ستمکاران را از کردار ناسزاوارشان نهي کنيد، با دست و زبان و با قلب و اراده ي سخت مخالفت خود را ابراز داريد. قطع داشته که در اين راه پست و ننگيني که مي پيماييد از مرگ حتمي شما جلوگيري نمي کند. بدانيد که موجب اين همه بدبختي ها شما هستيد. شمايي که هزاران عمل فجيع و کردار ظالمانه و ضد انساني را نديده مي گيريد، و غافل از اينکه فردا در دادگاه عدل الهي سرافکنده و روسياه خواهيد بود، شمايي که از وظايف مسلمه ي خويش شانه خالي کرده و فرار مي کنيد، و غافل از اينکه فردا در روز حساب راه فرار و بهانه اي نخواهيد داشت.
واي بر شما اي کساني که خود را حامي قرآن مي دانيد، آيا سکوت در قبال اين همه ظلم و ستم و حمله هاي علني و مخفيانه ي دشمنان اسلام به ممالکت و سرزمين هاي مسلمانان و غارت بيت المال و توهين به مقدسات مذهبي و اشاعه ي فحشا از دستورات قرآن است؟ و از قرآن به شما چه دستوري داده شده؟ آيا
قرآن و اسلام هميشه شما را امر به سکوت مي کند؟ و با ازدياد منکرات امر به معروف را قلما، قدما، زبانا، عملا به همه کس اعم از بزرگ و کوچک، بازاري و کارگر، مجتهد و محصل، واجب و لازم نمي داند؟
بايد بدانيد که امروز براي اصلاح جامعه ي پر از فساد جز يک جنبش حاد ديني هيچ موعظه و نصيحتي تأثير نداشته و وضع فعلي را به حد اعتدال نخوهد آورد...
روي همين است که ما با خداي خود پيمان بسته ايم، پيمان اصيل و پا برجا، پيمان محکم و خلل ناپذير که در راه او تا آخرين نفس بکوشيم و البته هيچ فحش و توطئه ي ناجوانمردانه و اشکال تراشي جاهلانه در روحيه ي خلل ناپذير تربيت يافتگان مکتب انقلابي اسلام تأثير سوئي ندارد علاوه آنان را در مبارزه اي که براي اجراي احکام قرآن در سرزمين هاي عزيز اسلام شروع کرده اند پا برجا و مصمم تر مي گرداند. فکر ما، روح ما بالاتر از آن است که با انتقاد ناروايي سست و متزلزل شود. آري تشبثات جاهلانه و حسودانه ما را از ادامه ي راهي که در پيش گرفته ايم باز نمي دارد و ما به جهاد همه جانبه ي خود عليه دشمنان داخلي و خارجي اسلام تا سر حد وصال به خدا يعني تا سر حد شهادت ادامه خواهيم داد و از هيچ نيرو و قدرتي ترس و هراسي به خود راه نداده، مردانه به جانب مقصود پيش خواهيم رفت. و آنچه در نظر ما بي اهميت است جان است و مال است و خون و ايمان داريم که شهادت يا پيروزي هر دو به نفع ما و عين سعادت ما است.
اين راه ما افتخارآميزترين راهي است که بشر متفکر که تمامي جوانب کار و زندگي خود را در نظر بگيرد نمي تواند براي خود جز اين راه انتخاب کند. ما اين راه را بايستي برويم زيرا وظيفه ي خود را در قبال عزت اسلام چنين تشخيص داده ايم و اميدواريم که همه ي مسلمانان و طرفداران راه حق و حقيقت، هم دوش و هم قدم با مجاهدين تزلزل ناپذير راه خدا گام برداشته و با يک جنبش عالم گير به پا خيزند، و از هيچ نيرو و قدرتي ترس و هراس نداشته باشند.
دانشجوي علوم ديني
سيد محمدصادق زيارتي
اعلاميه ي بدون عنوان
سومين اعلاميه با امضاي رسمي يکي ديگر از طلاب حوزه ي علميه ي قم که متأسفانه مانند اعلاميه ي دوم، فاقد تاريخ است، با امضاي آقاي «مير ابوالفتح دعوتي» منتشر گرديد... آقاي
دعوتي از جمله طلاب جوان و جديد الورود! والاسلام! به حوزه ي علميه ي قم بود و همراه دوستان جوان ديگر، چون آقايان ميرباقري، سيد رسول تهراني، حسين کبير، سيد حسن معين، عبدالحسين معزي و غيرهم، جزء اصحاب دعاي ندبه، دعاي سمات و دعاي کميل بود که توسط «ما»: مرحوم آقا شيخ علي آقا پهلواني، مرحوم آقا شيخ قاسم تهراني، آقا سيد محسن خرازي، آقا رضا استادي و حقير و چند نفر ديگر ـ در مسجد و کتابخانه ي مدرسه حجتيه ـ و يا منزل آقا سيد محسن خرازي، متصل به مدرسه ـ برگزار مي شد.
آقاي دعوتي هميشه نيم ساعتي قبل از وقت نماز ظهر و عصر و يا مغرب و عشا ـ در مسجد حجتيه حضور مي يافت و به اقامه ي «نماز» مشغول مي شد؟! من فکر مي کردم که «نوافل» را ادا مي کند ولي بعدها روشن شد که علاوه بر «نوافل» به اداي «قضا» ي نمازهاي فوت شده چند ساله ي دوره ي دبيرستان مي پردازد! و اين «اقامه ي نماز» گاهي حتي بعد از اتمام نماز جماعت و متفرق شدن افراد هم استمرار مي يافت.
به هر حال آقاي دعوتي با روحيه اي خاص و معنوي و روشي مؤدب و اخلاقي با همه ي دوستان جوان مي جوشيد! ولي گاهي بي دليل مي خروشيد! و تکيه کلامش هم اين بود که «بايد»! چنين و چنان شود! يا «بايد» چنان کنيم و چنين...
براي شناخت روحيه ي اين «طلبه ي جوان» مي توان نگاهي کوتاه به اعلاميه ي بدون عنوان ـ ولي به امضاي ايشان ـ داشته باشيم.
اين اعلاميه که با «بسم الله الرحمن الرحيم» آغاز مي شود شامل نکات زير است:
1. نخست اشاره اي به هجمه و «استعمار صليبي» که از قرن نهم هجري آغاز شده و اينکه کشورهاي اروپايي ـ مسيحي، در سايه ي کوشش و تلاش به پيشرفت هايي نائل آمده و موفق شده اند که کشورهاي اسلامي به خواب رفته را مورد هجمه و تجاوز قرار دهند.
2. استعمار صليبي با کمک اسلحه ي «پيشرفت علوم» به دور ساختن نسل جوان مسلمان، از اسلام گرايي پرداخته و در اثر غفلت مسلمين! در اجراي اين توطئه تا حدود زيادي موفق شده است.
3. استعمار صليبي باز در اثر توطئه هاي برنامه ريزي شده، توانسته اوضاع داخلي کشورهاي بسياري را از لحاظ ديني، اقتصادي، نظامي و ... مختل سازد و اين البته نتيجه ي غفلت و سستي مسلمانان بود.
4. در مقابل اين وضع چه بايد کرد؟... نخست بايد مسلمانان بدانند که دشمن زيادي دارند و بايد به وسيله ي تحقيق و «جاسوس ها»! دشمن شناسي کنند و آن گاه از علوم و اختراعات آنها بهره گيرند! سپس مردم را بيدار سازند و به پيشرفت و پيشي جستن از آنها بپردازند!
5. اين غفلت مسلمين، محصول روش حکومتي «پادشاهان و خلفاي اسلامي» بوده که «لکه ي ننگي» بر دامان آنان خواهد بود ولي البته اين وظيفه ي «دانشمندان اسلام» است که بايد به فکر چاره باشند و جوانان را متناسب با زمان پرورش داده و تربيت نمايند!... که متأسفانه مدت 500 سال از آن غفلت کرده و اصولا به فکر چاره نبوده اند... و اکنون راه چاره چيست؟
6. بايد مسلمين و دانشمندان يأس و نااميدي را از خود دور کنند و به «ياري» خداوند اميدوار باشند و افکار عمومي را روشن سازد و سطح علوم را بالا ببرند وگرنه نتيجه ي نهايي سستي ها و تن آسايي ها «چيزي جز نابودي در راه غير خدا» نخواهد بود!
7. نکته ي مهم و پاياني آن که: براي پايان دادن به اين سقوط و انقراض! «دانشمندان اسلام» سهم خاصي دارند و بايد وارد صحنه ي عمل شوند و از «زحمت ها و تهمت ها و تمسخرها و آزارها و اذيت ها» نهراسند تا اين «نواقص» را که ناشي از «فقدان علم و دانش است جبران کنند و کساني که سستي نمايند در حقيقت از روح اسلام بهره اي نبرده اند.»
اين خلاصه ي محتواي خواست هاي آقاي دعوتي در آن بيانيه بود که اشاره شد متأسفانه تاريخ ندارد... آقاي دعوتي در اين راستا که قرار بود «جزوه هاي زيادي»! هم منتشر سازند با توجه به شرايط و جو حاکم بر اوضاع ارتجاعي محافل ما! شايد چندان موفق نبوده اند... ولي همواره کوشيده اند که «قلم بزنند» و حتي با استفاده از «شعر» هدف را دنبال کنند که بهترين نمونه ي آن شعر بلندي ـ سبک نو ـ است که تحت عنوان «جمال الدين» و با امضاي مستعار «صالح امين» درباره ي نهضت اسلامي سيد جمال الدين حسيني اسد آبادي سروده اند که نخست
به شکل رسانه اي چاپ شد و سپس در ويژه نامه ي «تاريخ و فرهنگ معاصر»، شماره ي 1 و 2 سال پنجم، مورخ 1375 نقل گرديد.
پس از انقلاب، آقاي دعوتي مدتي در نهادهاي مختلف از جمله وزارت امور خارجه، به کار فرهنگي پرداخت و اکنون نيز علي رغم بازنشستگي؟! در جرايد خاصي از جمله «يالثارات الحسين» مقالاتي منتشر مي سازد.
متن کامل بيانيه ي آقاي دعوتي چنين است:
بسم الله الرحمن الرحيم
از آغاز قرن نهم هجري بود که کشورهاي اروپا «يعني ممالکت مسيحي» شروع به فعاليت هايي نمودند و در اثر جد و جهد شبانه روزي خويش پي در پي موفق به اکتشافات و اختراعات و تحقيقات تازه و بديعي شدند که براي آگاه شدن به کارهاي آنان بايد به تاريخ هاي مفصل رجوع شود. باري پس يک دو قرن که گذشت ممالکت مسيحي که رقيب اسلام و اسلاميان بودند و واجد هزاران صنعت و علم و هنر گشته قواي طبيعت را به نفع خود استخدام کردند و در اين ايام مشغول نقشه کشي براي ريشه کن ساختن ممالکت اسلامي گرديدند و متأسفانه در سراسر اين مدت کشورهاي اسلامي در خواب گراني فرو رفته بودند و هرگز از پيشرفت هاي رقيب خود خبري نداشتند. اين بود که در نتيجه ي اين غفلت ها رقيب چندين ساله ي مسلمين يعني اروپا دست همت و شجاعت بر کمر زده يکباره بر آب و خاک ممالکت مسلمين حمله آورده دين و ناموس و مرز و بوم آنان را متزلزل ساخت و براي اسلاميان جاي فرار و راه چاره نماند زيرا دول اروپايي از يک طرف با اظهار سخنان پسنديده و عقايد ظاهرا منطقي و فرضيه هاي فريبنده ي خود موفق شدند که عقايد مسلمين را متزلزل کرده کم و بيش روش خويش را بر آنان تحميل کنند و چنان در اين مورد زبردست و با نقشه پيش آمدند که بيشتر جوانان مسلمين اروپايي گري را براي خود يک نوع افتخار شمردند و از طرف ديگر اروپاييان توانستند با پخش سرمايه و اسلحه افراد ناراضي و اقليت هاي هر کشوري را عليه آن کشور بشورانند و در هر سرزميني صدها فرقه و هزاران تفرقه پديد آوردند و از اختلاف مردم استفاده کنند و از طرف ديگر توفيق يافته که با اعمال سياست هاي گوناگون و نقشه هاي منظم خود اوضاع اقتصادي و لشکري و کشوري و ديني هر سرزميني را مختل سازند و مردم را به ميل خود منقلب کنند.
همه ي اين وقايع اسفناک واقع شد و همگي در اثر سستي ها و تن آسايي هاي مسلمين بود و حالا بايد نشود، شده و آنچه نبايد بيايد آمده است و اينک بايد ببينيم مسلمين در مقابل اين پيشامد مي بايست چه کار کرده باشند و اينک مي بايد چه کار بنمايند.
مي گوييم اولا بايست مسلمين متذکر شده باشند که داراي دشمنان فراواني مي باشند که آن دشمنان شب و روز در کمين و منتظر فرصت نشسته اند که هرگاه موقع مناسب شود حمله آورده اسلام را ريشه کن کنند. ثانيا بايد تحقيق کرد، به وسيله ي جاسوس ها و عمال خود از چگونگي دشمنان خود آگاهي يافته باشند و ثالثا بايد افراد لايقي را برانگيخته صنايع و اکتشافات و اختراعات آن را ربوده باشند و رابعا بايد خود به تفکر و انديشه پرداخته افکار مردم را متوجه و بيدار ساخته باشند و خود را دوشادوش رقيب نيرومند کرده و از آنان پيش افتاده باشند اگر مسلمين به اين وظايف عمل مي کردند آن گاه اميد آن بود که استقلال فکري و ديني و مذهبي و ملي خود را بنواتند حفظ کنند. ولي مسلمين هيچ گاه به فکر اين سخنان نيفتاده اند. قرن هايي را در خواب گران سپري کرده تاريخ اسلام را لکه دار کردند و اين ننگ دامن پادشاهان و خلفاي اسلامي را مي گيرد از آن روي که در انديشه ي حفظ مرز و بوم کشورهاي اسلامي نبوده اند و قواي ارتشي جنگي را تکميل نکرده اند و نيز دامن دانشمندان اسلام را مي گيرد از اين روي که در تعالي و ترقي علوم جامعه نکوشيده اند زيرا هنگامي که رقيب اسلام اسرار موجودات را کشف مي کند و ابزار و وسايل گوناگون را اختراع مي نمايد و عقايد و نظرات جالبي را بيان مي دارد بر آسمان ها پرواز مي کند و درياها را مي شکافد و کوه ها را استخدام مي کند در اين هنگام پر واضح است که دانشمندان اسلام بايد خطر پيشرفت رقيب را حس کرده به فکر علاج افتاده جوانان اسلام را پا به پاي رقيب تربيت کرده، دانش ها آموزند.
دانشمندان اسلام مي بايست در اين موضوعات انديشه ها کرده باشند که متأسفانه در طي اين چندين قرن يعني از 500 سال پيش به اين طرف در اين موارد کمتر انديشه اي شده است و به همين روي جوانان اسلام دسته دسته در چنگ اروپاييان و ماديين افتادند. اين تقصيراتي است که از پيشينيان سر زده و آنچه نبايد بشود فعلا شده است ولي بايد ببينيم اکنون بايد چه کرد.
مي گوييم اولا بايد صفت يأس را که موجب دوري از خواست کنار گذارده به ياري خداوند اميدوار شد و ثانيا بايد دانست که امروز چاره اي جز مجهز شدن و مردانه وارد ميدان عمل گشتن و روشن کردن افکار عمومي و بالا آوردن سطح علوم نيست و ثالثا بايد قبول کرد و دريافت که پايان سستي ها و بزدلي هاي کنوني ما چيزي جز نابود شدن در راه غير خدا نيست و بايد فهميد که در آينده نزديکي سستي هاي ما موجب پيشرفت رقيب سرسخت ما يعني کمونيزم خواهد شد.
سخناني که بايد گفته شود فراوان است و فعلا مجال درج آنها نيست ولي تنها يک موضوع را بايد متذکر شويم و آن اين که اين سقوط و انقراض و خفقاني که فعلا به مردم مسلمان، روزگار را تلخ کرده است
مطلبي است که از حيث اسلام قابل اهميت است و همگي مردم به ويژه دانشمندان اسلام بايد بر اين انقراض بينديشند و وارد عمل شوند و پيداست که در اين راه زحمت ها و تهمت ها و تمسخرها و آزارها و اذيت ها خواهد بود و معذلک بايد کوشندگان در اين راه بکوشند و اين نواقص را که از فقدان علم و دانش است جبران کنند و کساني که سستي نمايند در حقيقت از روح اسلام بهره اي نبرده اند. در اين باره جزوه هاي زيادي منتشر خواهد شد.
مير ابوالفتح دعوتي
اعلاميه ي «پيام»
بعد از مدتي، اعلاميه اي با امضاي آقاي سيد زيارتي منتشر شد که خيلي تند و حماسي بود البته در واقع مي توانست نشان دهنده ي روحيه ي مبارزه جويانه ي نويسنده ي آن باشد.
آقاي زيارتي در مدرسه ي «حجتيه» هم حجره ي مرحوم شيخ علي آقا تهراني (1) و حجت الاسلام جناب آقاي شيخ هادي فقهي آذرشهري بود و من با هر دو بزرگوار رفيق بودم و براي شنيدن مطالب عرفاني آقاي تهراني تقريبا بعضي روزها به نزد ايشان مي رفتم.
اين رفت و آمد، به طور طبيعي به رفاقت با آقاي زيارتي هم انجاميد و ما روابط صميمانه اي داشتيم، ولي بعدها به علت ارتباط من با آيت الله شريعتمداري، آقاي زيارتي به تدريج در همکاري با ما (؟!) ملاحظات و تحفظاتي!! پيدا کرد علي رغم عدم اظهار موضوع، با توجه به نوع برخوردهاي سرد! براي من کاملا روشن بود. و البته هرکس تشخيصي دارد که براي او حجت است و جاي گله و ايراد هم نيست. به هر حال اعلاميه ي «پيام» با امضاي آقاي زيارتي منتشر شد و طبعا ما هم موافق آن بوديم!
اعلاميه ي ايشان تحت عنوان «پيام» شامل نکات زير بود:
1. لزوم بازگشت اهل قرآن و ايمان به سوي خدا و انجام وظايف شرعي، بويژه امر به معروف و نهي از منکر و هشدار به اينکه در صورت عدم اقدام به واجب، دچار عذاب الهي در دنيا و آخرت خواهند شد.
2. خطاب به حاميان قرآن ـ که قاعدتا مراد علما و روحانيون هستند ـ که در قبال ظلم و ستم و حمله ي دشمنان اسلام به سرزمين هاي اسلامي سکوت اختيار کرده اند... و اشاره به اين نکته که اين سکوت مورد رضايت خدا و پيامبر نبوده و مطابق دستورات الهي نيست.
3. جامعه ي فاسد، با موعظه و پند اصلاح پذير نيست و راه حل اصلاح بنيادي، يک جنبش حاد ديني است که دامنه ي اين جنبش، به طور وسيع تواند بود!
4. عهد و پيمان با خداي واحد ـ پيماني محکم و استوار براي ادامه ي مبارزه ـ تا آخرين نفس و عدم اعتنا به اهانت ها و تهمت ها و توطئه ها در طي مسيري که در پيش پاي مجاهدان قرار دارد.
5. استمرار جهاد همه جانبه بر ضد دشمنان داخلي و خارجي تا سر حد وصال به حق، يعني
شهادت... و بي باکي مطلق در پيمودن اين راه. زيرا آنچه که در نظر ما بي اهميت است، جان است و مال است و خون و ايمان مطلق هم هست که پيروزي يا شهادت هر دو موجب سعادت خواهد بود و افتخارآميزترين راهيست که بشر متفکر آن را براي زندگي خود انتخاب مي کند...
6. دعوت هواداران راه حق، براي پيوستن به اين نوع جهاد ـ يا جنبش حاد ديني؟! ـ تا همدوش و هم قدم در يک جنبش عالم گير همگام شوند.
اين پيام در متن خود ابهام ندارد و نشان دهنده ي خواسته ها و آرزوها و آمال نويسنده ي آن است و البته آقاي زيارتي پس از انتشار اين اعلاميه ـ که از نظر من امضاي صريح آن به صلاح نبود ـ و اقداماتي عملي در اين راه و فعاليت هاي ديگر، مجبور به هجرت به عراق شد و توفيق اقامت و زيارت در نجف اشرف، سالياني دراز نصيب و همراه وي گرديد.
لازم به يادآوري است که اين اعلاميه يا پيام که سال ها قبل از آغاز نهضت اسلامي و حرکت 15 خرداد منتشر شده، تاريخ انتشار ندارد...
متن پيام به اين شرح است:
پيام
اي آنان که خود را مسلمان و پيرو مکتب قرآن مي دانيد، بايد يقين کنيد و ايمان بياوريد که عظمت و احترام شما برتري و استقلال شما، زماني باز مي گردد که به سوي خدا باز آييد، از امر به معروف و نهي از منکر به واسطه ي رياست و جاه طلبي و به ملاحظه ي حفظ شخصيت خود، خودداري نکنيد، و بدون کوچکترين واهمه از لغزش هر کس که مي لغزد جلوگيري کنيد، ستمکاران را از کردار ناسزاوارشان نهي کنيد، با دست و زبان و با قلب و اراده ي سخت مخالفت خود را ابراز داريد. قطع داشته که در اين راه پست و ننگيني که مي پيماييد از مرگ حتمي شما جلوگيري نمي کند. بدانيد که موجب اين همه بدبختي ها شما هستيد. شمايي که هزاران عمل فجيع و کردار ظالمانه و ضد انساني را نديده مي گيريد، و غافل از اينکه فردا در دادگاه عدل الهي سرافکنده و روسياه خواهيد بود، شمايي که از وظايف مسلمه ي خويش شانه خالي کرده و فرار مي کنيد، و غافل از اينکه فردا در روز حساب راه فرار و بهانه اي نخواهيد داشت.
واي بر شما اي کساني که خود را حامي قرآن مي دانيد، آيا سکوت در قبال اين همه ظلم و ستم و حمله هاي علني و مخفيانه ي دشمنان اسلام به ممالکت و سرزمين هاي مسلمانان و غارت بيت المال و توهين به مقدسات مذهبي و اشاعه ي فحشا از دستورات قرآن است؟ و از قرآن به شما چه دستوري داده شده؟ آيا
قرآن و اسلام هميشه شما را امر به سکوت مي کند؟ و با ازدياد منکرات امر به معروف را قلما، قدما، زبانا، عملا به همه کس اعم از بزرگ و کوچک، بازاري و کارگر، مجتهد و محصل، واجب و لازم نمي داند؟
بايد بدانيد که امروز براي اصلاح جامعه ي پر از فساد جز يک جنبش حاد ديني هيچ موعظه و نصيحتي تأثير نداشته و وضع فعلي را به حد اعتدال نخوهد آورد...
روي همين است که ما با خداي خود پيمان بسته ايم، پيمان اصيل و پا برجا، پيمان محکم و خلل ناپذير که در راه او تا آخرين نفس بکوشيم و البته هيچ فحش و توطئه ي ناجوانمردانه و اشکال تراشي جاهلانه در روحيه ي خلل ناپذير تربيت يافتگان مکتب انقلابي اسلام تأثير سوئي ندارد علاوه آنان را در مبارزه اي که براي اجراي احکام قرآن در سرزمين هاي عزيز اسلام شروع کرده اند پا برجا و مصمم تر مي گرداند. فکر ما، روح ما بالاتر از آن است که با انتقاد ناروايي سست و متزلزل شود. آري تشبثات جاهلانه و حسودانه ما را از ادامه ي راهي که در پيش گرفته ايم باز نمي دارد و ما به جهاد همه جانبه ي خود عليه دشمنان داخلي و خارجي اسلام تا سر حد وصال به خدا يعني تا سر حد شهادت ادامه خواهيم داد و از هيچ نيرو و قدرتي ترس و هراسي به خود راه نداده، مردانه به جانب مقصود پيش خواهيم رفت. و آنچه در نظر ما بي اهميت است جان است و مال است و خون و ايمان داريم که شهادت يا پيروزي هر دو به نفع ما و عين سعادت ما است.
اين راه ما افتخارآميزترين راهي است که بشر متفکر که تمامي جوانب کار و زندگي خود را در نظر بگيرد نمي تواند براي خود جز اين راه انتخاب کند. ما اين راه را بايستي برويم زيرا وظيفه ي خود را در قبال عزت اسلام چنين تشخيص داده ايم و اميدواريم که همه ي مسلمانان و طرفداران راه حق و حقيقت، هم دوش و هم قدم با مجاهدين تزلزل ناپذير راه خدا گام برداشته و با يک جنبش عالم گير به پا خيزند، و از هيچ نيرو و قدرتي ترس و هراس نداشته باشند.
دانشجوي علوم ديني
سيد محمدصادق زيارتي
اعلاميه ي بدون عنوان
سومين اعلاميه با امضاي رسمي يکي ديگر از طلاب حوزه ي علميه ي قم که متأسفانه مانند اعلاميه ي دوم، فاقد تاريخ است، با امضاي آقاي «مير ابوالفتح دعوتي» منتشر گرديد... آقاي
دعوتي از جمله طلاب جوان و جديد الورود! والاسلام! به حوزه ي علميه ي قم بود و همراه دوستان جوان ديگر، چون آقايان ميرباقري، سيد رسول تهراني، حسين کبير، سيد حسن معين، عبدالحسين معزي و غيرهم، جزء اصحاب دعاي ندبه، دعاي سمات و دعاي کميل بود که توسط «ما»: مرحوم آقا شيخ علي آقا پهلواني، مرحوم آقا شيخ قاسم تهراني، آقا سيد محسن خرازي، آقا رضا استادي و حقير و چند نفر ديگر ـ در مسجد و کتابخانه ي مدرسه حجتيه ـ و يا منزل آقا سيد محسن خرازي، متصل به مدرسه ـ برگزار مي شد.
آقاي دعوتي هميشه نيم ساعتي قبل از وقت نماز ظهر و عصر و يا مغرب و عشا ـ در مسجد حجتيه حضور مي يافت و به اقامه ي «نماز» مشغول مي شد؟! من فکر مي کردم که «نوافل» را ادا مي کند ولي بعدها روشن شد که علاوه بر «نوافل» به اداي «قضا» ي نمازهاي فوت شده چند ساله ي دوره ي دبيرستان مي پردازد! و اين «اقامه ي نماز» گاهي حتي بعد از اتمام نماز جماعت و متفرق شدن افراد هم استمرار مي يافت.
به هر حال آقاي دعوتي با روحيه اي خاص و معنوي و روشي مؤدب و اخلاقي با همه ي دوستان جوان مي جوشيد! ولي گاهي بي دليل مي خروشيد! و تکيه کلامش هم اين بود که «بايد»! چنين و چنان شود! يا «بايد» چنان کنيم و چنين...
براي شناخت روحيه ي اين «طلبه ي جوان» مي توان نگاهي کوتاه به اعلاميه ي بدون عنوان ـ ولي به امضاي ايشان ـ داشته باشيم.
اين اعلاميه که با «بسم الله الرحمن الرحيم» آغاز مي شود شامل نکات زير است:
1. نخست اشاره اي به هجمه و «استعمار صليبي» که از قرن نهم هجري آغاز شده و اينکه کشورهاي اروپايي ـ مسيحي، در سايه ي کوشش و تلاش به پيشرفت هايي نائل آمده و موفق شده اند که کشورهاي اسلامي به خواب رفته را مورد هجمه و تجاوز قرار دهند.
2. استعمار صليبي با کمک اسلحه ي «پيشرفت علوم» به دور ساختن نسل جوان مسلمان، از اسلام گرايي پرداخته و در اثر غفلت مسلمين! در اجراي اين توطئه تا حدود زيادي موفق شده است.
3. استعمار صليبي باز در اثر توطئه هاي برنامه ريزي شده، توانسته اوضاع داخلي کشورهاي بسياري را از لحاظ ديني، اقتصادي، نظامي و ... مختل سازد و اين البته نتيجه ي غفلت و سستي مسلمانان بود.
4. در مقابل اين وضع چه بايد کرد؟... نخست بايد مسلمانان بدانند که دشمن زيادي دارند و بايد به وسيله ي تحقيق و «جاسوس ها»! دشمن شناسي کنند و آن گاه از علوم و اختراعات آنها بهره گيرند! سپس مردم را بيدار سازند و به پيشرفت و پيشي جستن از آنها بپردازند!
5. اين غفلت مسلمين، محصول روش حکومتي «پادشاهان و خلفاي اسلامي» بوده که «لکه ي ننگي» بر دامان آنان خواهد بود ولي البته اين وظيفه ي «دانشمندان اسلام» است که بايد به فکر چاره باشند و جوانان را متناسب با زمان پرورش داده و تربيت نمايند!... که متأسفانه مدت 500 سال از آن غفلت کرده و اصولا به فکر چاره نبوده اند... و اکنون راه چاره چيست؟
6. بايد مسلمين و دانشمندان يأس و نااميدي را از خود دور کنند و به «ياري» خداوند اميدوار باشند و افکار عمومي را روشن سازد و سطح علوم را بالا ببرند وگرنه نتيجه ي نهايي سستي ها و تن آسايي ها «چيزي جز نابودي در راه غير خدا» نخواهد بود!
7. نکته ي مهم و پاياني آن که: براي پايان دادن به اين سقوط و انقراض! «دانشمندان اسلام» سهم خاصي دارند و بايد وارد صحنه ي عمل شوند و از «زحمت ها و تهمت ها و تمسخرها و آزارها و اذيت ها» نهراسند تا اين «نواقص» را که ناشي از «فقدان علم و دانش است جبران کنند و کساني که سستي نمايند در حقيقت از روح اسلام بهره اي نبرده اند.»
اين خلاصه ي محتواي خواست هاي آقاي دعوتي در آن بيانيه بود که اشاره شد متأسفانه تاريخ ندارد... آقاي دعوتي در اين راستا که قرار بود «جزوه هاي زيادي»! هم منتشر سازند با توجه به شرايط و جو حاکم بر اوضاع ارتجاعي محافل ما! شايد چندان موفق نبوده اند... ولي همواره کوشيده اند که «قلم بزنند» و حتي با استفاده از «شعر» هدف را دنبال کنند که بهترين نمونه ي آن شعر بلندي ـ سبک نو ـ است که تحت عنوان «جمال الدين» و با امضاي مستعار «صالح امين» درباره ي نهضت اسلامي سيد جمال الدين حسيني اسد آبادي سروده اند که نخست
به شکل رسانه اي چاپ شد و سپس در ويژه نامه ي «تاريخ و فرهنگ معاصر»، شماره ي 1 و 2 سال پنجم، مورخ 1375 نقل گرديد.
پس از انقلاب، آقاي دعوتي مدتي در نهادهاي مختلف از جمله وزارت امور خارجه، به کار فرهنگي پرداخت و اکنون نيز علي رغم بازنشستگي؟! در جرايد خاصي از جمله «يالثارات الحسين» مقالاتي منتشر مي سازد.
متن کامل بيانيه ي آقاي دعوتي چنين است:
بسم الله الرحمن الرحيم
از آغاز قرن نهم هجري بود که کشورهاي اروپا «يعني ممالکت مسيحي» شروع به فعاليت هايي نمودند و در اثر جد و جهد شبانه روزي خويش پي در پي موفق به اکتشافات و اختراعات و تحقيقات تازه و بديعي شدند که براي آگاه شدن به کارهاي آنان بايد به تاريخ هاي مفصل رجوع شود. باري پس يک دو قرن که گذشت ممالکت مسيحي که رقيب اسلام و اسلاميان بودند و واجد هزاران صنعت و علم و هنر گشته قواي طبيعت را به نفع خود استخدام کردند و در اين ايام مشغول نقشه کشي براي ريشه کن ساختن ممالکت اسلامي گرديدند و متأسفانه در سراسر اين مدت کشورهاي اسلامي در خواب گراني فرو رفته بودند و هرگز از پيشرفت هاي رقيب خود خبري نداشتند. اين بود که در نتيجه ي اين غفلت ها رقيب چندين ساله ي مسلمين يعني اروپا دست همت و شجاعت بر کمر زده يکباره بر آب و خاک ممالکت مسلمين حمله آورده دين و ناموس و مرز و بوم آنان را متزلزل ساخت و براي اسلاميان جاي فرار و راه چاره نماند زيرا دول اروپايي از يک طرف با اظهار سخنان پسنديده و عقايد ظاهرا منطقي و فرضيه هاي فريبنده ي خود موفق شدند که عقايد مسلمين را متزلزل کرده کم و بيش روش خويش را بر آنان تحميل کنند و چنان در اين مورد زبردست و با نقشه پيش آمدند که بيشتر جوانان مسلمين اروپايي گري را براي خود يک نوع افتخار شمردند و از طرف ديگر اروپاييان توانستند با پخش سرمايه و اسلحه افراد ناراضي و اقليت هاي هر کشوري را عليه آن کشور بشورانند و در هر سرزميني صدها فرقه و هزاران تفرقه پديد آوردند و از اختلاف مردم استفاده کنند و از طرف ديگر توفيق يافته که با اعمال سياست هاي گوناگون و نقشه هاي منظم خود اوضاع اقتصادي و لشکري و کشوري و ديني هر سرزميني را مختل سازند و مردم را به ميل خود منقلب کنند.
همه ي اين وقايع اسفناک واقع شد و همگي در اثر سستي ها و تن آسايي هاي مسلمين بود و حالا بايد نشود، شده و آنچه نبايد بيايد آمده است و اينک بايد ببينيم مسلمين در مقابل اين پيشامد مي بايست چه کار کرده باشند و اينک مي بايد چه کار بنمايند.
مي گوييم اولا بايست مسلمين متذکر شده باشند که داراي دشمنان فراواني مي باشند که آن دشمنان شب و روز در کمين و منتظر فرصت نشسته اند که هرگاه موقع مناسب شود حمله آورده اسلام را ريشه کن کنند. ثانيا بايد تحقيق کرد، به وسيله ي جاسوس ها و عمال خود از چگونگي دشمنان خود آگاهي يافته باشند و ثالثا بايد افراد لايقي را برانگيخته صنايع و اکتشافات و اختراعات آن را ربوده باشند و رابعا بايد خود به تفکر و انديشه پرداخته افکار مردم را متوجه و بيدار ساخته باشند و خود را دوشادوش رقيب نيرومند کرده و از آنان پيش افتاده باشند اگر مسلمين به اين وظايف عمل مي کردند آن گاه اميد آن بود که استقلال فکري و ديني و مذهبي و ملي خود را بنواتند حفظ کنند. ولي مسلمين هيچ گاه به فکر اين سخنان نيفتاده اند. قرن هايي را در خواب گران سپري کرده تاريخ اسلام را لکه دار کردند و اين ننگ دامن پادشاهان و خلفاي اسلامي را مي گيرد از آن روي که در انديشه ي حفظ مرز و بوم کشورهاي اسلامي نبوده اند و قواي ارتشي جنگي را تکميل نکرده اند و نيز دامن دانشمندان اسلام را مي گيرد از اين روي که در تعالي و ترقي علوم جامعه نکوشيده اند زيرا هنگامي که رقيب اسلام اسرار موجودات را کشف مي کند و ابزار و وسايل گوناگون را اختراع مي نمايد و عقايد و نظرات جالبي را بيان مي دارد بر آسمان ها پرواز مي کند و درياها را مي شکافد و کوه ها را استخدام مي کند در اين هنگام پر واضح است که دانشمندان اسلام بايد خطر پيشرفت رقيب را حس کرده به فکر علاج افتاده جوانان اسلام را پا به پاي رقيب تربيت کرده، دانش ها آموزند.
دانشمندان اسلام مي بايست در اين موضوعات انديشه ها کرده باشند که متأسفانه در طي اين چندين قرن يعني از 500 سال پيش به اين طرف در اين موارد کمتر انديشه اي شده است و به همين روي جوانان اسلام دسته دسته در چنگ اروپاييان و ماديين افتادند. اين تقصيراتي است که از پيشينيان سر زده و آنچه نبايد بشود فعلا شده است ولي بايد ببينيم اکنون بايد چه کرد.
مي گوييم اولا بايد صفت يأس را که موجب دوري از خواست کنار گذارده به ياري خداوند اميدوار شد و ثانيا بايد دانست که امروز چاره اي جز مجهز شدن و مردانه وارد ميدان عمل گشتن و روشن کردن افکار عمومي و بالا آوردن سطح علوم نيست و ثالثا بايد قبول کرد و دريافت که پايان سستي ها و بزدلي هاي کنوني ما چيزي جز نابود شدن در راه غير خدا نيست و بايد فهميد که در آينده نزديکي سستي هاي ما موجب پيشرفت رقيب سرسخت ما يعني کمونيزم خواهد شد.
سخناني که بايد گفته شود فراوان است و فعلا مجال درج آنها نيست ولي تنها يک موضوع را بايد متذکر شويم و آن اين که اين سقوط و انقراض و خفقاني که فعلا به مردم مسلمان، روزگار را تلخ کرده است
مطلبي است که از حيث اسلام قابل اهميت است و همگي مردم به ويژه دانشمندان اسلام بايد بر اين انقراض بينديشند و وارد عمل شوند و پيداست که در اين راه زحمت ها و تهمت ها و تمسخرها و آزارها و اذيت ها خواهد بود و معذلک بايد کوشندگان در اين راه بکوشند و اين نواقص را که از فقدان علم و دانش است جبران کنند و کساني که سستي نمايند در حقيقت از روح اسلام بهره اي نبرده اند. در اين باره جزوه هاي زيادي منتشر خواهد شد.
مير ابوالفتح دعوتي
پينوشتها:
1. مدير مرکز بررسي هاي اسلامي قم.
2. آيت الله سعادت پرور.
منبع:نشريه 15 خرداد، شماره 6.
/ج