تأملاتي نظري و تاريخي در علل و انگيزه هاي پيدايش جريان آقاي منتظري (9)

آورده اند وقتي ميرزا ملکم خان ناظم الدوله ادام الله ظله علي رؤس المغربين (2) به جرم اشتهار و اشتغال به شغل پر درآمد دلالي، وطن فروش و انعقاد قراردادهاي استعماري که پاره اي از آنها سند افتخاري براي اين جماعت مي باشد مثل قرارداد رويتر، تنباکو و ... و دريافت پورسانت هاي کلان در قراردادها و فريب دولت فخيمه ي ايران از
پنجشنبه، 24 شهريور 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تأملاتي نظري و تاريخي در علل و انگيزه هاي پيدايش جريان آقاي منتظري (9)

تأملاتي نظري و تاريخي در علل و انگيزه هاي پيدايش جريان آقاي منتظري (9)
تأملاتي نظري و تاريخي در علل و انگيزه هاي پيدايش جريان آقاي منتظري (9)


 

نويسنده: دکتر سيد حميد روحاني (1)




 
آزادي خواهي در گفتار و استبداد در انديشه و عمل
آورده اند وقتي ميرزا ملکم خان ناظم الدوله ادام الله ظله علي رؤس المغربين (2) به جرم اشتهار و اشتغال به شغل پر درآمد دلالي، وطن فروش و انعقاد قراردادهاي استعماري که پاره اي از آنها سند افتخاري براي اين جماعت مي باشد مثل قرارداد رويتر، تنباکو و ... و دريافت پورسانت هاي کلان در قراردادها و فريب دولت فخيمه ي ايران از جاده ي ملايمت و بندگي درگاه شاه جمجاه خارج و به طمع کسب درآمد بيشتر در
قرارداد لاتاري (3) به «تنهاخوري» مشغول شد، شاه شاهان ناصرالدين شاه قاجار، فرمان داد که او را از کليه ي مناصب و القاب عزل جميع خدمات دولتي و مادي و معنوي را در آن واحد بر سر او جمع و چندين مقام سفارت او را لغو و جميع حقوق اعتباري و مادي او را قطع نمايند و آخر عمر او را به هزار خفت سياه ساخته و جهت سفارت ايتاليا به شرف زيارت پاپ و بوسيدن دست کشيشان مفتخر نمايند.
پس از صدور اين فرمان ميرزا ملکم خان عنان اختيار از کف بداد و اسب سرکش اصلاح طلبي و قانون گرايي را بر اصطبل نفس بست و عيش اهل دربار را منقص کرد و در نامه اي به ميرزا علي اصغر خان امين السلطان مشهور به اتابک اعظم، کسر الله امثالهم و اذنابهم و اعوانهم نوشت:
رفيق جان ببخشيد جناب اشرف وزير اعظم مطلب اين است که بايد همه ي اين پيسي ها را که يک دفعه بر سر من آورديد يک دفعه تلافي فرماييد. مناصب و مقام هاي دولتي مرا بايد بهتر از سابق رونق بدهيد و بايد جميع آن امتيازات که به من وعده شده از قبيل تنباکو و غيره و تلافي آن ضررها که بر سر راه يعني بر سر امتياز راه آذربايجان بر من وارد آوردند، همه را بدون چون و چرا به من بدهيد. آن قراري که سفير ايران رسما در اسلامبول به من داده به درستي به عمل بياوريد. مي دانم که آن امتيازات را به ديگران داده اند اما من قبول ندارم و اگر مقصر بودم دخلي به وعده هاي دولت ندارد، مقصر را مي کشند، اما وعده هاي دولت را به عمل مي آورند و البته از اين ادعاهاي خود ابدا دست نخواهم کشيد و شما را به هزار قسم اذيت تعاقب خواهم کرد. شما ملکم خسته و بي عرضه را ديده ايد اما هنوز ملکم ديوانه را نمي شناسيد. به جان عزيز شما که شما را ول نخواهم کرد. همان طور که شما آخر عمر مرا سياه کرديد اول ترقيات شما را زير و زبر خواهم کرد. بي جهت فريب ديگران را نخوريد فراش و مير غضب شما بيشتر است اما از تأثير نفس اين پير شکسته دل نبايد غافل شد. يقين بدانيد اگر تا سه روز ديگر جميع خسارت هاي مادي و معنوي مرا به طوري که شايسته ي معقوليت و بزرگي است تماما و
کاملا به عمل نياوريد من هم در عالم مأيوسي حضرت جرجيس و پاپ و عمر را جمع مي کنم و به تأييد ايشان اين قدر سعي و تدبير و افساد و جسارت و ديوانگي مي کنم که و به سر کار ايران مدار چرچيل صاحب (4)، جميع مناصب شما را هم در آن واحد بگيرد و شما را بفرستند به بيت المقدس که در پناه دوستان موسوي (منظور يهوديان بيت المقدس است) زير و بالاي اوضاع حاليه ي ايران را به لذت امروز بنده درست سير و تماشا بفرماييد. (5)
آغاز داستان اصلاح طلبي و قانون گرايي ميرزا ملکم خان ناظم الدوله و بسياري از اصلاح طلبان عصر قاجاري و پهلوي به چنين انگيزه هايي برمي گردد. ميرزا ملکم خان که تا قبل از عزل شدن از مقامات و مناصب و امتيازات به همراه بخش اعظم کارگران دربار ناصرالدين شاه به دلالي و فروش منافع ملي ايران مشغول بود و از ده ها امتياز بهره برداري مي کرد و پيوسته ناصرالدين شاه را تحريک مي کرد که:
مذهب خلق و دول فرنگستان که عموم طوايف دنيا يا خود به خود مستقلا ترقي بکنند يا بايد آنها را مجبور به دائره ي ترقي آورد ... اين عقيده ي فرنگستان را نبايد بي نتيجه شمرد. دول فرنگستان را نبايد از ترقي دولت ايران مأيوس ساخت ... بر دولت ايران واجب تر از هر تکليف اين است بلاتأمل اقدام نمايد به بعضي تدابير که به هيچ وجه ضرر و زحمتي ندارد و براي بقاي استقلال ايران مسلما شرط ناگزير شده اند ... دول حاليه ي فرنگستان به جز وسعت و رونق تجارت مقصود ديگر ندارد آنچه مي کنند راجع به ترويج تجارت است ... موافق علوم فرنگستان (6) ميدان تجارت ايران بي انتها
است. (7)
ناگهان چنين کسي حضرت روح القدوس اصلاح طلبي و قانون گرايي ايران مي شود. او که تا قبل از از دست دادن امتيازات، پادشاه را هم بر حسب عقل طبيعي و هم بر حسب استحضار خارجي از جميع وزراي خود برتر مي ديد و پيوسته قربان خاک پاي اقدس همايون شاهنشاهي مي رفت و «از اينکه به سعايت جناب اشرف وزير اعظم فدوي را بدون اطلاع شاهنشاه، ولي نعمت خودم به يک اشاره ي انگشت معزول و از چاکري دولت عليه با کمال افتضاح اخراج کرد وليکن با همه ي اقتدار خود ابدا قادر نخواهد بود که بنده را از چاکري مخصوص و شخصي ذات مقدس همايون شاهنشاه روحي فداه خارج نمايد.» (8) ناگهان به مقابله با استبداد برمي خيزد و پرچمدار اصلاح دولت و حاکميت قانون مي شود.
اين مقدمه از آن جهت نقل شد تا ملت ايران بداند داستان پاره اي از آزادي خواهي ها، قانون طلبي ها و اصلاح گري هاي تاريخ اين مرز و بوم ريشه در چه انديشه هاي سخيفي دارد.
آنهايي که تا ديروز به خون شهدا و مقاومت و محروميت آنان سوگند مي خورند که خط رهبري و امامت حضرت آيت الله العظمي امام خميني را تا حصول پيروزي دنبال خواهند کرد. (9) اکنون چه چيزي را از دست داده اند و از کدام منافع محروم شدند که در کلام آنها خط رهبري و امامت حضرت آيت الله العظمي امام خميني تبديل به آيت الله خميني شده و جمهوري اسلامي و نظام ولايت فقيه مورد تهاجم قرار مي گيرد؟ (10)
کساني که امروز اين گونه با مردم ايران و انقلاب شکوهمند آنها برخورد مي کنند آيا يادشان رفته که گفته اند: «سوگند به طراوت خون شهيد و روح پرخاشگر انقلابي که توطئه هاي
اهريمنان و سايست هاي توسعه طلبانه و تجزيه گري و پيمان هاي شوم و مثلث ابرقدرت ها را نه تنها با دست و فرياد که با خون و آتش متلاشي خواهيم کرد.» (11)
راستي چه منافعي از دست رفته است که اکنون آن سوگندها شکسته مي شود؟ آيا در ذهن آقاي منتظري خون شهيد طراوت خود را از دست داده و روح پرخاشگر انقلابي، ديگر شعار بي معنايي است؟ يا شايد تصور مي شود که سياست هاي توسعه طلبانه و تجزيه گري و پيمان هاي شوم مثلث ابرقدرت ها ديگر کاري به کار ملت ايران ندارند؟
واقعيت اينکه تنها چيزي که اتفاق افتاد اين بود که اختيارات بي حد و حصر و فراقانوني ايشان به مراجع قانوني بازگشت. همان اختياراتي که ايشان آنها را به عنوان افتخارات در خاطرات منسوب به خود تکرار کرده است: 1. کسب اختيارات ويژه از امام در مساله ي احتکار، 2. کسب اختيارات ويژه در مسأله ي تعزيرات، 3. کسب اختيارات ويژه در رسيدگي به اموال جزيره ي کيش، 4. کسب اختيارات ويژه در تعيين قضات، 5. کسب اختيارات ويژه در تعيين صلاحيت اعضاي شوراي عالي قضايي، 6. کسب اختيارات ويژه در تعيين صلاحيت ائمه ي جمعه، 7. کسب اختيارات ويژه در تعيين نماينده ي ولي فقيه در سپاه، 8. کسب اختيارات ويژه در تعيين ائمه ي جمعه و قضات خارج از
کشور، 9. کسب اختيارات ويژه در تعيين نمايندگان ولي فقيه در دانشگاه ها، 10. کسب اختيارات ويژه در تعيين شوراي مديريت حوزه ي علميه ي قم، 11. کسب اختيارت ويژه در پاره اي از موقوفات
و ده ها اختيار ويژه اي که از ولي فقيه زمان دريافت کرد ولي هيچگاه نگفت که اين همه اختيارات در دست يک نفر موجب استبداد مي شود.
او که با اين اختيارات ويژه و برخوداري از امتيازات قائم مقامي رهبري در تمامي شئون مملکت تا سال 68 دخالت مي کرد و با نامه ها و دستورات خارج از قانون خود دولت آقاي ميرحسين موسوي را در فشار قرار داد. آري در آن دوران که بر اريکه ي قدرت تکيه داشت و هوادارن او در پناه اين قدرت بزرگ ترين جنايت ها را مي کردند و با استفاده از نام او انتظار داشتند از چنگ عدالت فرار کنند، چگونه حتي يک بار نگفت که تجمع اختيارات در دست يک نفر منجر به استبداد مي شود؟
آيا آقاي منتظري فراموش کرده است که اگر کساني در اين کشور به حق، مفسد في الارض شناخته شده و اعدام گرديدند بر اساس فتواي ايشان بوده است؟ آنهايي که تصور مي کنند اين ادعا دروغ است به پيوست هاي 74، 75، 76 خاطرات منتسب به او رجوع کنند تا حقايق بر ملت ايران معلوم شود. آيا آقاي منتظري يا کساني که خاطرات او را نوشته اند فراموش کرده اند که در فصل هشتم خاطرات منسوب که مربوط به اختيارات و اقتدارات دوران قائم مقامي اوست نوشته اند:
يکي هم راجع به حکم مفسد في الارض بود که به نظر من نفس مفسد في الارض بودن در حکم اعدام موضوعيت دارد و ايشان [امام خميني] اين را کافي نمي دانستند، به همين جهت گفته بودند اين مسأله را طبق فتواي فلاني عمل کنيد. من عقيده ام اين است که محارب هم از مصاديق مفسد است.
آقاي منتظري و پيروان او يادشان نرفته است که اعدام شخص مفسد در نظر مبارک امام امت مورد احتياط بود ولي به نظر آقاي منتظري جايز و تمام محاکم قضايي به خاطر ارجاع
حکم به نامبرده بر اساس نظر او عمل مي کردند حال چه شده که تاوان احکام صادره توسط خود را از امام و ملت ايران مي گيرد و جمهوري اسلامي را متهم به کشتن منافقين مي کند؟ اگر کساني ترديد دارند به پيوست شماره ي 76 خاطرات منسوب رجوع کنند.
و البته مردم ايران حافظه ي تاريخي ضعيفي ندارند. آنها يادشان نخواهد رفت که بسياري از امور دولت در دوران قائم مقامي آقاي منتظري توسط او هماهنگ مي شد و مجريان امر جرأت نداشتند به فرمان هاي ضد و نقيض و دخالت هاي بي حد و حصر و فراقانوني او و دفتر او اعتنايي نکنند آقاي منتظري تا زماني که مي دانست از تمامي اختيارات قائم مقامي مي تواند استفاده کند مي نوشت:
اگر بنا باشد رئيس جمهور يک شخص باشد آن هم با اين اختيارات زياد مطئمن نيستم که بالاخره، سرانجام کشور به استبداد و ديکتاتوري منتهي نشود. خلاصه در اين قانون [پيش نويس قانون اساسي] بايستي ولايت و حکومت فقيه کاملا تصريح شود مخصوصا يک قسم اموري را به رئيس جمهوري محول نموده که اين امور فقط به عهده ي فقيه عادل است از قبيل: اعلان جنگ، متارکه ي جنگ يا فرضا تصويب و يا توشيح قوانين موضوعه مطابق اسلام هست يا نيست، اين وظيفه ي فقيه است: نکته ي ديگر اينکه اختيارات زيادي که در پيش نويس قانون اساسي براي رئيس جمهور قائل شده اند قابل بررسي است. (12)
ليکن وقتي همه ي اختيارات خود را از دست داد فراموش کرد که او رئيس جمهور مسلوب الاختيار در مقابل مردم مي خواست. عجيب است که چنين آدمي ديگران را متهم به استبداد مي کند. کتاب خاطرات منسوب به او پر است از تناقض هايي که عملکرد قبل از عزل قائم مقامي رهبري را در مقابل عملکرد بعد از آن قرار مي دهد و انسان تعجب مي کند که هيچ گاه در تاريخ تفکر شيعه سابقه نداشته فقيهي در ادعاي فهم عميق شريعت و بي نيازي از تقليد از ديگران
داراي چنين اعوجاج در فتاوا باشد.
اگر بگوييم او در داوري ها به جاي تکيه بر مبناي فقهي و شرعي و اخبار ثقه بيشتر تحت تأثير اطرافيان بوده است ممکن است هواداران وي اين ادعا را برنتابند اما چگونه مي توانند تضاد و دوگانگي در گفتارها و انديشه ها و عملکردهاي او را حل کنند؟
براي نمونه به بخش هايي از اين تضادها و دوگانگي ها در خاطرات منسوب به آقاي منتظري اشاره مي کنيم.

پي‌نوشت‌ها:
 

1. مورخ انقلاب اسلامي.
2. مغربين بر وزن مفسدين، جماعتي هستند در ايران که جز بت عيار غرب نپرستند و سپاس دين و آئين و ملت و وطن ندارند. آنها را در قديم منورالفکر، فرنگي مآب، فکلي مي گفتند و ايدون روشنفکر، روشنفکر ديني، ملي - مذهبي و غيره مي نامند. رضي الله عنهم و حشرهم مع ليبراليون، فاشيستيون و آنارشيستيون و ...
3. به بليت بخت آزمايي در رژيم هاي گذشته لاتاري مي گفتند.
4. سيدني چرچيل دبير شرقي سفارت انگليس در طهران که ملکم بسياري از اقدامات خود را عليه ملت ايران به اتکاء او انجام مي داد. در اين نامه امين السلطان را تهديد مي کند اگر به خواسته هاي او عمل نکند چرچيل و سفارت انگليس او را به بيت المقدس تبعيد خواهد کرد.
5. نامه ي ميرزا ملکم خان به امين السلطان در سال 1308 (يک سال و نيم پس از معزولي و سلب عناوين)، اسناد نويافته، ابراهيم صفايي، انتشارات بابک، تهران: 1349. ص 134، 135.
6. بخوانيد موافق منافع فرنگستان.
7. ابراهيم صفايي، اسناد نويافته، همان، ص 125، 126.
8. ابراهيم صفايي، نامه هاي تاريخي دوران قاجاريه، انتشارات بابک، تهران: 1355، ص 42 (نامه ي ميرزا ملکم خان به ناصرالدين شاه سال 1309 ه ق در زمان معزولي)
9. خط امام از کلام آيت الله منتظري جلد 1، مؤسسه ي انتشاري نور، تهران، 1362، ص 17 (اطلاعيه ي 1358/6/15)
10. ر.ک: گفتگوي تحريريه ي نشريه ي نامه با آقاي منتظري، شماره ي 29، بهمن و اسفند 82، ص 8.
11. خط امام از کلام منتظري، همان، ص 18.
12. نامه در مورد انتخاب مجلس خبرگان 16 مرداد 1358 به نقل از گذري بر زندگي و انديشه هاي فقيه عالي قدر آيت الله منتظري، به کوشش مصطفي ايزدي، انتشارات نهضت زنان، همان، تهران: 1359.
 

منبع:نشريه 15 خرداد، شماره 6.
ادامه دارد...




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.