چرا سينه سرخ ها جفت پا مي پرند
1. سال ها پيش يک روز همه ي پرندگان جنگل دور هم جمع شدند. آن ها يک مشکل مهّم داشتند؛ آن که روباه شروع به شکار سينه سرخ ها کرده بودند. در حالي که روباه ها به طور طبيعي مرغ ها را شکار مي کردند.
2. يک روز روباهي دنبال ردّپاي يک جوجه را گرفته بود. فکر مي کرد که واقعاً او يک جوجه است؛ امّا جاي پاي يک سينه سرخ بود. در زمان هاي قديم ردّپاي پرنده ها شبيه هم بود. روباه سينه سرخ را شکار کرد و روباه هاي ديگر هم ياد گرفتند.
3. مرغ ها بلند بودند که بايد از دست روباه فرار کنند. امّا سينه سرخ ها راه فرار کردن از روباه را بلند نبودند. براي همين روباه به راحتي سينه سرخ ها را شکار مي کرد. سينه سرخ ها از شکار روباه خسته شده بودند.
4. همه پرنده ها دور هم جمع شدند. آن ها مي خواستند از سينه سرخ ها محافظت کنند؛امّا احتياج به يک نقشه داشتند. جغد پرسيد: «چه کسي راه حلّ خوبي دارد که سينه سرخ ها شکار روباه ها نشوند؟»
5. دارکوب گفت:«بهتر است سينه سرخ ها هميشه پرواز کنند يا جايي براي آن ها روي درخت ها بسازيم تا روي درخت ها زندگي کنند مثل ما دارکوب ها.»
6.کلاغ اين نقشه را قبول نداشت. او مي دانست که سينه سرخ ها هميشه کرم هاي روي زمين را مي خورند. گفت:«سينه سرخ ها بايد روي زمين باشند تا کرم پيدا کنند.»
7. مرغ مگس خوار گفت: «بهتر است سينه سرخ ها از گل ها تغذيه کنند.» گنجشک گفت: «آن ها نمي توانند اين کار را انجام دهند. سينه سرخ ها نمي توانند مثل ما از نوک شان استفاده کنند.»
8. پرنده ها فکر کردند. آن ها با هم مشورت کردند و باز هم فکر کردند تا بتوانند راهي براي نجات دوست شان پيدا کنند.
9.سرانجام جغد گفت: «بهتر است سينه سرخ ها روي دو پا بپرند. اگر سينه سرخ ها جفت پا بپرند، ديگر ردّ پاي شان شبيه مرغ ها نخواهد شد. براي همين روباه ها به اشتباه خواهند افتاد و آن ها را شکار نخواهند کرد.»
10. همه پرنده ها با خوشحالي گفتند:«فکر خوبي است. سينه سرخ بايد از اين روش براي راه رفتن استفاده کند.»
11. بعد از آن سينه سرخ ها جفت پا مي پريدند و روباه ها ردّپاي آن ها نمي رفتند؛ چون نمي دانستند اين پرنده اي که جفت پا مي پرد، چه نوع پرنده اي است.
منبع: نشريه مليکا، شماره 50. .
2. يک روز روباهي دنبال ردّپاي يک جوجه را گرفته بود. فکر مي کرد که واقعاً او يک جوجه است؛ امّا جاي پاي يک سينه سرخ بود. در زمان هاي قديم ردّپاي پرنده ها شبيه هم بود. روباه سينه سرخ را شکار کرد و روباه هاي ديگر هم ياد گرفتند.
3. مرغ ها بلند بودند که بايد از دست روباه فرار کنند. امّا سينه سرخ ها راه فرار کردن از روباه را بلند نبودند. براي همين روباه به راحتي سينه سرخ ها را شکار مي کرد. سينه سرخ ها از شکار روباه خسته شده بودند.
4. همه پرنده ها دور هم جمع شدند. آن ها مي خواستند از سينه سرخ ها محافظت کنند؛امّا احتياج به يک نقشه داشتند. جغد پرسيد: «چه کسي راه حلّ خوبي دارد که سينه سرخ ها شکار روباه ها نشوند؟»
5. دارکوب گفت:«بهتر است سينه سرخ ها هميشه پرواز کنند يا جايي براي آن ها روي درخت ها بسازيم تا روي درخت ها زندگي کنند مثل ما دارکوب ها.»
6.کلاغ اين نقشه را قبول نداشت. او مي دانست که سينه سرخ ها هميشه کرم هاي روي زمين را مي خورند. گفت:«سينه سرخ ها بايد روي زمين باشند تا کرم پيدا کنند.»
7. مرغ مگس خوار گفت: «بهتر است سينه سرخ ها از گل ها تغذيه کنند.» گنجشک گفت: «آن ها نمي توانند اين کار را انجام دهند. سينه سرخ ها نمي توانند مثل ما از نوک شان استفاده کنند.»
8. پرنده ها فکر کردند. آن ها با هم مشورت کردند و باز هم فکر کردند تا بتوانند راهي براي نجات دوست شان پيدا کنند.
9.سرانجام جغد گفت: «بهتر است سينه سرخ ها روي دو پا بپرند. اگر سينه سرخ ها جفت پا بپرند، ديگر ردّ پاي شان شبيه مرغ ها نخواهد شد. براي همين روباه ها به اشتباه خواهند افتاد و آن ها را شکار نخواهند کرد.»
10. همه پرنده ها با خوشحالي گفتند:«فکر خوبي است. سينه سرخ بايد از اين روش براي راه رفتن استفاده کند.»
11. بعد از آن سينه سرخ ها جفت پا مي پريدند و روباه ها ردّپاي آن ها نمي رفتند؛ چون نمي دانستند اين پرنده اي که جفت پا مي پرد، چه نوع پرنده اي است.
منبع: نشريه مليکا، شماره 50. .