همت و تلاش مضاعف در تأمين امنيت فردي و اجتماعي از منظر قرآن و روايت (1)

گسترش انحرافات و بيماريهاي اجتماعي از جمله مشكلاتي است كه امروزه، گريبانگير جوامع گشته و ارزشهاي ديني، اخلاقي، فرهنگي، اجتماعي و سياسي را مورد تهديد قرار داده است. با وجود ساختار جمعيتي جوان در جوامع مختلف...
دوشنبه، 4 مهر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
همت و تلاش مضاعف در تأمين امنيت فردي و اجتماعي از منظر قرآن و روايت (1)

 همت و تلاش مضاعف در تأمين امنيت فردي و اجتماعي از منظر قرآن و روايت (1)
همت و تلاش مضاعف در تأمين امنيت فردي و اجتماعي از منظر قرآن و روايت (1)


 

نويسنده:حجة السلام و المسلمين مصطفي احمدي فر(*)




 

چكيده
 

گسترش انحرافات و بيماريهاي اجتماعي از جمله مشكلاتي است كه امروزه، گريبانگير جوامع گشته و ارزشهاي ديني، اخلاقي، فرهنگي، اجتماعي و سياسي را مورد تهديد قرار داده است. با وجود ساختار جمعيتي جوان در جوامع مختلف و وجود مشكلات عديده اقتصادي، انحرافات و بيماريها به عنوان يكي از بغرنج ترين و پيچيده ترين مسائل اجتماعي مي باشد. چنانچه اخلاق و ارزشهاي اجتماعي را هسته اساسي نظم اجتماعي بدانيم، انحرافات و بيماريهاي اجتماعي به مفهوم رفتاري كه به طور مستمر بر خلاف ارزشها و هنجارهاي اجتماعي عمل مي كند، آسيبي اجتماعي تلقي مي گردد كه در پي آن سلب امنيت اخلاقي و منزلتي و اجتماعي را به دنبال دارد. اين امر از دير باز مورد توجه مصلحان اجتماعي و در راس آنها پيامبران، امامان و رهبران الهي قرار گرفته و راهكارهاي ويژه اي را بر اساس تعاليم الهي، براي اصلاح فرد و جامعه ارائه داده اند.

كليد واژه
 

انحرافات اجتماعي، امنيت، جرم و جنايت، جوسازي و تهمت.

مقدمه
 

در ابتدا ناگزيريم كه جستاري بر بيماريها و انحرافات مربوط به امنيت جامعه و امنيت منزلتي افراد داشته باشم؛ چرا كه براي تامين امنيت منزلتي افراد و اجتماع بايد نسبت به اين گونه انحرافات و بيماريها، معرفت و علم پيدا كنيم و سپس به درمان آن بپردازيم. اين انحرافات و بيماريها چنين است، بنگريد:

1- بيماريها و انحرافات مربوط به امنيت جامعه و امنيت منزلتي افراد
 

1-1 جرم و جنايت عليه ديگران
 

1-1-1 مفهوم شناسي جرم و جنايت: درباره جرم و جنايت تعاريف متعددي ارائه شده است كه به طور خلاصه چنين مي توان تعريف نمود: جرم عملي است خلاف قانون و مقررات كه قانون گذار براي آن مجازات در نظر گرفته است يا به تعبير ديگر، هر فعل و ترك فعلي كه نظم، صلح و آرامش اجتماعي را مختل سازد كه بالتبع براي آن مجازاتي تعيين شده باشد. (1)
1-1-2 انگيزه هاي جرم و جنايت عليه ديگران:
1-1-2-1 خود محوري و خود شگفتي: يكي از مهم ترين انگيزه هاي جرم و جنايت عليه ديگران در اجتماع، خود محوري و خود شگفتي افراد مجرم است. بدين سان كه آنان با محور قرار دادن خود در عرصه
جامعه، مردم را از زير دستان خود پنداشته و عليه آنان جنايت و ستم روا مي دارند. خداوند متعال در آيات متعددي، اينگونه افراد را مورد مذمت و نكوهش قرار داده و آن را منشأ جرم و جنايت در جامعه قلمداد مي نمايد:
((وَمِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مَنْ إِن تَأْمَنْهُ بِقِنطَارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَمِنْهُم مَّنْ إِن تَأْمَنْهُ بِدِينَارٍ لاَّ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلاَّ مَا دُمْتَ عَلَيْهِ قَآئِمًا ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ لَيْسَ عَلَيْنَا فِي الأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ وَيَقُولُونَ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ؛ يعني از اهل كتاب بحدي درستكارند كه هر گاه مال فراواني بآنها بسپاري رد مي كنند او را و جمعي ديگر آن اندازه نادرستند كه اگر ديناري امانت نزد آنان گذاري رد نكنند او را مگر آنكه در مطالبه آن سخت گيري كني و گويند بما گفته اند بهر وسيله خوردن مال غير اهل توران و اهل مكه گناهي ندارد و اين گفتار را بدروغ بخدا نسبت دهند و حال آنكه ميدانند كه دروغ ميگويند)). (2)
آيات فوق چهره اي ديگر از اهل كتاب را ترسيم مي كند، زيرا جمعي از يهود عقيده داشتند كه مسئول حفظ امانتهاي ديگران نيستند حتي حق دارند امانات آنها را تملك كنند منطق آنها اين بود كه مي گفتند ما اهل كتابيم، و پيامبر الهي و كتاب آسماني او را در ميان ما بوده است، بنابراين اموال ديگران براي ما احترامي ندارد، ولي همه ي اهل كتاب با اين طرز تفكر غير انساني موافق نبودند، بلكه گروهي از آنان خود را موظف به پرداخت حقوق ديگران مي دانستند. در نخستين آيه مورد بحث، قرآن به هر دو گروه اشاره كرد، حق هر كدام را ادا مي كند، مي فرمايد: "در ميان اهل كتاب كساني هستند كه اگر ثروت زيادي به رسم امانت به آنها بسپاري به تو باز نمي گردانند مگر تا زماني كه بالاي سر آنها ايستاده (و بر آنها مسلط) باشي«وَمِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مَنْ إِن تَأْمَنْهُ بِقِنطَارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَمِنْهُم مَّنْ إِن تَأْمَنْهُ بِدِينَارٍ لاَّ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلاَّ مَا دُمْتَ عَلَيْهِ قَآئِمًا ». "قنطار" در اصل به معني چيز محكم است سپس به مال زياد نيز گفته شده، پل را به خاطر استحكامش قنطره، و اشخاص با هوش را "قنطر" مي گويند چون داراي تفكر محكمي هستند، منظور از "قنطار" در اين آيه همان مال فراوان است، و منظور از دينار، مال اندك. به هر حال قرآن مجيد به خاطر ناديده انگاري برخي از آنها، همه آنها را محكوم نمي كند، و اين يك درس مهم اخلاقي به همه مسلمين است.
ضمنا نشان مي دهد آن گروهي كه خود را در تصرف و غصب اموال ديگران مجاز و ماذون مي دانستند هيچ منطقي جز منطق زور، و سلطه را پذيرا نيستند، و نمونه آن را به طور گسترده در دنياي امروز در صهيونيستها مشاهده مي كنيم، آري اين گروه از يهود چنان هستند كه در پرداخت حقوق ديگران هيچ اصلي را جز اصل قدرت و جنايت به رسميت نمي شناسند، تصويب نامه هاي جهاني، افكار عمومي مردم دنيا، و مفاهيمي از قبيل حق و عدالت براي آنها معني ندارد و اين در حقيقت از مسائل جالبي است كه در قرآن مجيد در آيه فوق پيشگويي شده، به همين دليل مسلمانان براي استيفاي حقوق خود از آنان هيچ راهي جز كسب قدرت ندارند. سپس در ادامه همين آيه منطق اين گروه را در مورد غصب اموال و جنايت عليه ديگران بيان مي كند،
مي فرمايد: «اين به خاطر آن است كه آنها مي گويند ما در برابر اميين (غير اهل كتاب مسئول نيستيم» «ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ لَيْسَ عَلَيْنَا فِي الأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ». "اميين" به معني افراد درس نخوانده و بي سواد است، ولي منظور آنها مشركان عرب و اعراب بود كه معمولا از خواندن و نوشتن آگاهي نداشتند و يا اينكه منظور آنها تمام كساني بود كه از خواندن تورات و انجيل بي بهره بودند. آري آنها با اين خود برتر بيني و امتياز دروغين به خود حق مي دادند كه اموال ديگران را به هر اسم و عنوان، تملك كنند.
بي شك اين منطق از اصل خيانت آنها در امانت، به مراتب بدتر و خطرناك تر بود، زيرا اگر افراد خائن، كار خود را غلط بدانند لا اقل مرتكب يك گناه اند اما اگر در اين كار خود را صاحب حق بدانند گناه بزرگ تري مرتكب شده اند. قرآن مجيد در پاسخ آنها در پايان آيه با صراحت مي گويد: «آنها بر خدا دروغ مي بندند در حالي كه مي دانند؛ «وَيَقُولُونَ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ». آنها به خوبي مي دانستند كه در كتب آسمانيشان به هيچ وجه اجازه خيانت در امانتهاي ديگران به آنان داده نشده، در حالي كه آنها براي توجيه اعمال ننگين خويش چنين دروغهايي را مي ساختند و به خدا نسبت داده اند. (3)
1-1-2-2- هوس زدگي: يكي از مهمترين انگيزه هاي جرم و جنايت عليه ديگران در عرصه جامعه، هوس زدگي مجرمين و جنايتكاران است چرا كه آنان براي حفظ منافع دنيوي و ماديشان از هيچ تلاشي بر نمي تابند حتي اگر آن امر، جرم و جنايت بر عيله ديگران باشد. قرآن كريم اين موضوع را چنين ترسيم مي كند:
«لَقَدْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَأَرْسَلْنَا إِلَيْهِمْ رُسُلاً كُلَّمَا جَاءهُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنْفُسُهُمْ فَرِيقًا كَذَّبُواْ وَفَرِيقًا يَقْتُلُونَ»؛ ما از بني اسرائيل عهد و پيمان گرفتيم و بسوي آنها پيغمبراني فرستاديم هر چه را پيغمبران بسوي آنها آوردند كه مطابق ميل آنان نبود بعضي او را تكذيب كردند و طايفه ديگر پيغمبران را بقتل رسانيدند. (4)
در آيات قبل در سوره بقره و اوائل همين سوره اشاره به پيمان مؤكدي كه خداوند از بني اسرائيل گرفته بود شده است، در اين آيه بار ديگر اين پيمان را يادآوري كرده و مي فرمايد: «ما پيمان از بني اسرائيل گرفتيم و پيامبراني براي هدايت آنها و مطالبه وفاي به اين پيمان، به سوي آنان فرستاديم» «لَقَدْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَأَرْسَلْنَا إِلَيْهِمْ رُسُلاً». به نظر مي رسد كه اين پيمان، عمل به آنچه خدا بر آنها نازل كرده بود، مي باشد. سپس اضافه مي كند كه آنها نه تنها به اين پيمان عمل نكردند، بلكه «هر زمان پيامبري دستوري بر خلاف تمايلات و هوي و هوسهاي آنها مي آورد، به شديدترين مبارزه بر ضد او دست مي زدند، جمعي را تكذيب مي كردند و جمعي را كه با تكذيب نمي توانستند از نفوذشان جلوگيري كنند به قتل مي رساندند»؛«كُلَّمَا جَاءهُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنْفُسُهُمْ فَرِيقًا كَذَّبُواْ وَفَرِيقًا يَقْتُلُونَ». و اين است راه و رسم افراد منحرف خودخواه، كه بجاي پيروي از رهبرانشان، اصرار دارند رهبران، تابع تمايلات و خواسته هايشان باشند، و در غير اينصورت رهبري و حتي حق حيات براي آنان قائل نيستند. در جمله فوق "كذبوا" به صورت ماضي و "يقتلون" به صورت مضارع آمده
است، ممكن است علت آن علاوه بر ملاحظه تناسب لفظي آخر آيات قبل و بعد، كه همگي به صورت مضارع آمده است، اين باشد كه به حكم دلالت فعل مضارع بر استمرار، مي خواهد ادامه اين روح را در آنها بيان كند كه تكذيب و قتل پيامبران يك حادثه اتفاقي در زندگي آنها نبود، بلكه به صورت يك برنامه و مكتب در آمده بود. (5)
1-1-2-3 ترس از فقر: امور معيشتي و اقتصادي، نقش بسزايي در اعمال و رفتار افراد در جامعه دارد. يكي از معضلات اقتصادي، فقر مي باشد. گروهي، براي فرار از اين معضل، دست به دامن جنايات فجيع و دردناكي مي شوند. نمونه اي از اين جنايات كه در جامعه اعراب جاهلي به وفور مشاهده مي شد و به يك سنت تبديل شده بود، پديده شوم و زشت، زنده به گور كردن فرزندان، از ترس فقر بود. قرآن كريم اين مهم را چنين ترسيم مي نمايد، بنگريد:«وَلاَ تَقْتُلُواْ أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُم إنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْءًا كَبِيرًا»؛ از ترس فقر و بي چيزي فرزندان خود را زنده به گور ننماييد ما آنها و شما را روزي مي دهيم كشتن اطفال از گناهان كبيره و معاصي بزرگ است. (6) از اين آيه به خوبي استفاده مي شود كه وضع اقتصادي اعراب جاهلي آن قدر سخت و ناراحت كننده بوده كه حتي گاهي فرزندان دلبند خود را از ترس عدم توانايي اقتصادي به قتل مي رساندند. در اينكه عرب جاهلي آيا فقط دختران را به زير خاك پنهان مي كرد، و يا پسران را نيز از ترس فقر به قتل مي رساند در ميان مفسران گفتگو است. بعضي معتقدند اينها همه اشاره به زنده به گور كردن دختران است به دو دليل اين كار را انجام مي دادند يكي اينكه مبادا در آينده در جنگها به اسارت دشمنان درآيند نواميس آنان به چنگال بيگانه بيفتد!! ديگر اينكه فشار فقر و عدم توانايي بر تامين هزينه زندگي آنها سبب قتلشان مي شد، چرا كه دختر در آن جامعه توليد كننده نبوده بلكه غالبا مصرف كننده محسوب مي شد. درست است كه پسران نيز در آغاز عمر مصرف كننده بودند ولي عرب جاهلي هميشه به پسران به عنوان يك سرمايه مهم مي نگريست و حاضر به از دست دادن آنها نبود.
بعضي ديگر عقيده دارند كه آنها دو نوع قتل فرزند داشتند: نوعي كه به پندار غلط خودشان به خاطر حفظ ناموس بود و اين اختصاص به دختران داشت، و نوعي ديگر كه از ترس فقر صورت مي گرفت و آن جنبه عموم داشت و پسر و دختر در آن تفاوت نمي كرد. ظاهراً تعبير آيه كه ضمير جمع مذكر در آن به كار رفته (قتلهم) مي تواند دليل بر اين نظر بوده باشد، زيرا اطلاق جمع مذكر به پسر و دختر به طور مجموع از نظر ادبيات عرب ممكن است ولي براي خصوص دختران بعيد به نظر مي رسد. اما اينكه گفته شد پسران قادر به توليد بودند و سرمايه اي محسوب مي شدند كاملا صحيح است، ولي اين در صورتي است كه توانايي بر هزينه آنها در كوتاه مدت داشته باشند، در حالي كه گاهي آن قدر در فشار بودند كه حتي توانايي بر اداره زندگي آنها در كوتاه مدت هم نداشتند (و به همين دليل تفسير دوم صحيح تر به نظر مي رسد).
به هر حال اين يك توهم بيش نبود كه روزي دهنده فرزندان پدر و مادرند، خداوند اعلام مي كند كه اين پندار شيطاني را از سر بدر كنند و به تلاش و كوشش هر چه بيشتر برخيزند، خدا هم كمك نموده، زندگي آنها را اداره مي كند. (7)
1-1-2-3-1 فقر و سقط جنين در جوامع امروزي: در كتابهاي فقهي، تعريف دقيقي از سقط جنين نيامده است و بيشتر فقها در گفتار خون بها و پيوستهاي آن تنها به گفتن احكام سقط جنين و ميزان خون بها بسنده كرده اند. (8) و شايد به خاطر وضوح مطلب بوده است در هر صورت با توجه به مطالب ذكر شده در متون فقهي سقط جنين را مي توان چنين تعريف نمود: بيرون آوردن غير طبيعي جنين، پيش از زمان طبيعي زايمان به گونه اي كه زنده يا قابل زيستن نباشد؛ يعني توانايي ادامه زندگي را ندارد و به زودي خواهد مرد. متاسفانه اين جنايت در عصر ما و حتي به اصطلاحي در مترقي ترين جوامع انجام ميگيرد، و آن اقدام به سقط جنين در مقياس بسيار وسيع به خاطر جلوگيري از افزايش جمعيت و كمبودهاي اقتصادي است. (9) تعبير ديگر به "خشية إملاق" نيز اشاره لطيفي به نفي اين پندار شيطاني است، در واقع مي گويد اين تنها يك ترس است كه شما را به اين خيانت بزرگ تشويق مي كند، نه يك واقعيت. ضمنا بايد توجه داشت كه جمله "كان خطإ كبيرا" با توجه به اينكه "كان" فعل ماضي است اشارع و تاكيد بر اين موضوع است كه قتل فرزندان گناهي است بزرگ كه از قديم در ميان انسانها شناخته شده، و زشتي آن در اعماق فطرت جاي دارد، لذا مخصوص به عصر و زماني نيست.
1-1-2 پيامدهاي جرم و جنايت عليه ديگران در اجتماع:
1-1-2-1 شرم ساري و رسوايي: يكي از مهمترين پيامدهاي جرم و جنايت عليه ديگران، حقارت، شرم ساري و رسوايي جاني است. بدين سان كه خداوند آنها را كوچك و خوار گردانيده و اراده و مشيت خداوند متعال بر آن تعلق گرفته است كه چنين افرادي كه بر عليه ديگران مرتكب جنايت مي شوند، همواره حقير و خوار و ذليل باشند. بنگريد:«وَإِذَا جَاءتْهُمْ آيَةٌ قَالُواْ لَن نُّؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتَى مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللّهِ اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُواْ صَغَارٌ عِندَ اللّهِ وَعَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا كَانُواْ يَمْكُرُونَ؛» و چون آيتي براي راهنمايي آنان نازل شد گفتند ما ايمان نياورديم تا مانند آنكه رسولان خدا نازل شده بما نيز نازل شود خدا بهتر ميداند كه در كجا رسالت را برقرار كند و چه كسي را اين مقام بخشد بزودي خداوند مجرمين را خوار و كوچك گردانيده و بواسطه مكري كه انديشيدند عذابي سخت بر آنان فرو فرستد. (10)
در اين آيه اشاره اي كوتاه و پر معني به طرز تفكر و ادعاهاي مضحك اين سردمداران باطل و "اكابر مجرميها" شده و خداوند متعال مي فرمايد: « هنگامي كه آيه اي از طرف خدا براي هدايت آنها فرستاده شد گفتند: ما هرگز ايمان نمي آوريم مگر اينكه به ما نيز همان مقامات و آياتي كه به فرستادگان خدا اعطا شده است داده شود»؛ «وَإِذَا جَاءتْهُمْ آيَةٌ قَالُواْ لَن نُّؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتَى مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللّهِ». به گمان آنان احراز مقام رسالت و
رهبري حق به سن و مال است و يا به رقابتهاي كودكانه قبايل، و خدا نيز موظف است كه رعايت اين رقابتهاي مضحك و بي اساس را داشته باشد و بر آن صحه بگذارد، رقابتهايي كه از نهايت انحطاط فكري و عدم درك مفهوم نبوت و رهبري خلق سرچشمه مي گيرد.
قرآن پاسخ روشني و قاطعي بدانها داده و چنين مي گويد كه لازم نيست شما به خدا درس بدهيد كه چگونه پيامبران و رسولان خويش را اعزام دارد و از ميان چه افرادي انتخاب كند! زيرا " خداوند از همه بهتر مي داند رسالت خود را در كجا قرار دهد " (اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ). و در آخر آيه سرنوشتي را كه در انتظار اين گونه مجرمان و رهبران پر ادعاي باطل است بيان كرده و مي گويد: "به زودي اين گنهكاران به خاطر مكر و فريبي كه براي گمراه ساختن مردم به كار زدند، گرفتار كوچكي و حقارت در پيشگاه خدا و عذاب شديد خواهند شد" (سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُواْ صَغَارٌ عِندَ اللّهِ وَعَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا كَانُواْ يَمْكُرُونَ) اين خودخواهان و جنايت كاران مي خواستند با كارهاي خلاف خود موقعيت و بزرگي خويش را حفظ كنند ولي خدا آنها را آن چنان "تحقير" خواهد كرد كه دردناك ترين شكنجه هاي روحي را احساس كنند، بعلاوه چون تلاش آنها در راه باطل زياد و "شديد" بود كيفر و عذاب آنها نيز "شديد" خواهد بود. (11)
1-1-2-2 حق ستيزي: از ديگر پيامدهاي جرم و جنايت بر عيله ديگران، حق ستيزي در برابر دعوت مصلحان اجتماعي و در صدر آنان پيامبران و معصومين، مي باشد. خداوند متعال در اين باره مي فرمايد: ((وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا مِّنَ الْمُجْرِمِينَ وَكَفَى بِرَبِّكَ هَادِيًا وَنَصِيرًا؛ و اين چنين ما براي هر پيغمبر و رسولي دشمن و بدخواهي از تبهكاران قوم خودش قرار داديم و براي هدايت و ياري تو فقط پروردگارت كفايت خواهد نمود)). (12)
بدين سان آيه فوق اين مهم را گوشزد مي كند كه همواره در برابر دعوت مصلحان اجتماعي، جنايتكاران و تبهكاراني وجود دارند كه به كارشكني و حق ستيزي مشغول هستند. آري امروز هم پيامبر فرياد مي زند: "خدايا! قوم من قرآن را مهجور داشتند" ! مهجور از نظر مغز و محتوا، متروك از نظر انديشه و تفكر و متروك از نظر برنامه هاي سازنده اش! در ادامه، آيه براي دلداري پيامبر گرامي اسلام كه با اين موضعگيري خصمانه دشمنان مواجه بود، مي فرمايد: " و اين گونه براي هر پيامبري دشمني از مجرمان قرار داديم" (وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا مِّنَ الْمُجْرِمِينَ). فقط تو نيستي كه با عداوت سرسختانه اين گروه روبرو شده اي، همه پيامبران در چنين شرايطي قرار داشتند كه گروهي از "مجرمان" به مخالفت آنها بر مي خاستند و كمر دشمني آنان را مي بستند. ولي بدان تو تنها و بدون ياور نيستي" همين بس كه خدا هادي و راهنما، و يار و ياور تو است" ( وَكَفَى بِرَبِّكَ هَادِيًا وَنَصِيرًا). نه وسوسه هاي آنها مي تواند تو را گمراه سازد چرا كه هاديت خدا است، و نه توطئه هاي آنها مي تواند تو را در هم بشكند چرا كه ياورت پروردگار است كه علمش برترين علمها و قدرتش مافوق همه قدرتها است. (13)
1-1-2-3 محروميت از عروج و رستگاري: جنايتكاران و مجرمان، به شرط بقاء در جرم و جنايت، هرگز به رستگاري نخواهند رسيد. خداوند متعال در سوره يونس، آيه 17، بالاترين و زشت ترين نوع ظلم و جنايت را افترا بستن بر خداوند مي داند و پيامد آن را محروميت از عروج و رستگاري، قلمداد مي كند. بنگريد: ((فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ إِنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ؛ ستمكارتر از آنكه بخداوند افترا بسته و يا آنكه آيات خداوندي را تكذيب مينمايد كيست؟ محققاً تبه كاران و مجرمين رستگاري پيدا نخواهند نمود)). (14)
1-1-2-4 ندامت و پشيماني: عاقبت و فرجام جرم و جنايت عليه ديگران، چيزي جز ندامت و پشيماني نيست. قرآن كريم صحنه اي از روز قيامت را به تصوير مي كشد كه در آن مجرمين و پيروان آنان سخت پشيمان شده اند. و آرزوي بازگشت به اين دنيا و انجام اعمال صالح را دارند، بنگريد: ((وَمَا أَضَلَّنَا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ فَمَا لَنَا مِن شَافِعِينَ وَلَا صَدِيقٍ حَمِيمٍ فَلَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ؛ و ما را مردم گمراه و تبهكار از راه منحرف نموده بضلالت انداختند و ما در اين روز بدبختي نه شفيعي داريم و نه دوست و رفيقي داريم كه از ما حمايت و پشتيباني نمايد پس اي كاش باز هم ما بدنيا بر مي گشتيم تا از مومنان باشيم)). (15) اين احتمال نيز دارد كه منظور از مجرمان، شياطين يا نياكان گمراهشان باشند كه آنها را به اين راه كشاندند. (16)

پي نوشت ها :
 

*كارشناس ارشد علوم قرآن و حديث دانشگاه رضوي.
1. نك؛ دانش تاج زمان، مجرم كيست؟ جرم شناسي چيست؟، ص 54.
2. آل عمران/ 75.
3. نك؛ مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج2، ص 621-622.
4. مائده/ 70.
5. نك؛ ناصر مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج5، ص 29.
6. اسراء/ 31.
7. نك؛ ناصر مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج12، ص101.
8. نك؛ جعفر بن حسن حلي (محقق حلي)، شرائع الاسلام، ج4، ص 283؛ حسن بن يوسف حلي (علامه حلي)، تبصره المتعلمين في احكام الدين، ص 217؛ فخر المحققين، ايضاخ الفوائد في شرح اشكالات القواعد، ج4، ص727؛ ابن علي حمزه بن عبد العزيز سلادر ديلمي، المراسم العلويه، ص 146؛ سيد ابوالقاسم خوئي، مباني تكمله المنهاج، ج2، ص418.
9. نك؛ ناصر مكام شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج6، ص33.
10. انعام/ 124.
11.نك؛ ناصر مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج5، ص 431-432.
12. فرقان/ 31.
13. نك؛ ناصر مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج15، ص78.
14. يونس/ 17.
15. شعراء/ 99-102.
16. نك؛ ناصر مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج15، ص 272؛ عبد علي بن جمعه عروسي حويزي، نور الثقلين، ج4، ص59.
 

منبع: نشريه فصلنامه ي قرآني کوثر، شماره 34... .



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط