همت و تلاش مضاعف در تأمين امنيت فردي و اجتماعي از منظر قرآن و روايت (3)

2-1-1 توجه دادن و عبرت گرفتن از سرنوشت جامعه هاي ديگر: يكي از مهمترين راهكارهاي مقابله با جرم و جنايت در جامعه، توجه دادن به سرنوشت جوامع محروم مي باشد. بدين سان افرادي كه قصد جنايت بر عليه ديگران را دارند با مشاهده سرنوشت مجرمان و جنايت كاران، دست از اين عمل زشت بر خواهند داشت. قرآن كريم سرنوشت
دوشنبه، 4 مهر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
همت و تلاش مضاعف در تأمين امنيت فردي و اجتماعي از منظر قرآن و روايت (3)

 همت و تلاش مضاعف در تأمين امنيت فردي و اجتماعي از منظر قرآن و روايت (3)
همت و تلاش مضاعف در تأمين امنيت فردي و اجتماعي از منظر قرآن و روايت (3)


 

نويسنده:حجة السلام و المسلمين مصطفي احمدي فر(*)




 

2- راهكارهاي تامين امنيت منزلتي افراد و امنيت جامعه
 

اينك پس از آشنايي با انحرافات و بيماريها، به درمان آن از جانب آموزه هاي اسلامي مي پردازيم:

2-1 راهكارهاي مقابله با جرم و جنايت از منظر قرآن و حديث
 

2-1-1 توجه دادن و عبرت گرفتن از سرنوشت جامعه هاي ديگر: يكي از مهمترين راهكارهاي مقابله با جرم و جنايت در جامعه، توجه دادن به سرنوشت جوامع محروم مي باشد. بدين سان افرادي كه قصد جنايت بر عليه ديگران را دارند با مشاهده سرنوشت مجرمان و جنايت كاران، دست از اين عمل زشت بر خواهند داشت. قرآن كريم سرنوشت جوامع را چنين توصيف مي نمايد: ((فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمُ الطُّوفَانَ وَالْجَرَادَ وَالْقُمَّلَ وَالضَّفَادِعَ وَالدَّمَ آيَاتٍ مُّفَصَّلاَتٍ فَاسْتَكْبَرُواْ وَكَانُواْ قَوْمًا مُّجْرِمِينَ؛ بر آنها طوفان و ملخ و شپشك و قورباغه و خون شدن آب فرستاديم ولي باز طريق گردنكشي پيش گرفته و قومي گناهكار شدند))(1).
ولي از آنجا كه خداوند بدون اتمام حجت كافي، هيچ جمعيتي را كيفر نمي دهد در آيه بعد مي فرمايد كه ما چندين بلا بر آنها نازل كرديم شايد بيدار شوند. نخست طوفان را بر آنها فرستاديم" (فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمُ الطُّوفَانَ) " طوفان" از ماده "طوف" (بر وزن خوف) به معني موجود گردنده و طواف كننده است، سپس به هر حادثه اي كه انسان را احاطه كند، طوفان گفته شده، ولي در لغت عرب، بيشتر به سيلابها و امواج گردنده و كوبنده اي گفته مي شود كه خانه ها را ويران مي كند و درختان را از ريشه بر مي كند (اگر چه در زبان فارسي امروز، طوفان بيشتر به بادهاي شديد و كوبنده، اطلاق مي گردد) سپس "ملخ را بر زراعتها و درختان آنها، مسلط ساخت" (وَالْجَرَادَ) در روايات وارد شده است، آن چنان ملخ به جان درختان و زراعتها افتاد كه همه را از شاخ و برگ خالي كرد، حتي بدن آنها را نيز آزار مي داد آن چنان كه داد و فرياد آنها بلند شده بود.
هر بار كه بلايي فرا مي رسيد، دست به دامن موسي(ع) مي زدند، تا از خدا بخواهد رفع بلا كند، بعد از طوفان و ملخ خوارگي نيز همين تقاضا را كردند، و موسي(ع) پذيرفت و بلا برطرف شد، ولي باز دست از لجاجت خويش برنداشتند، بار سوم " قمل" را بر آنها مسلط ساخت ( وَالْقُمَّلَ). در اينكه منظور از "قمل" چيست؟ ميان مفسران گفتگو است، ولي ظاهر اين است كه يك نوع آفت نباتي بوده كه به غلات آنها افتاد، و همه را فاسد كرد. هنگامي كه امواج اين بلا فرو نشست و باز ايمان نياوردند، بار ديگر خداوند، نسل قورباغه را آن چنان افزايش داد كه به صورت يك بلا زندگي آنها را فرا گرفت (وَالضَّفَادِعَ) همه جا قورباغه هاي بزرگ و كوچك، حتي در خانه ها و اطاقها و سفره ها و ظروف غذا مزاحم آنان بودند، آن چنان كه دنيا بر آنان تنگ شد ولي باز در برابر حق زانو نزدند و تسليم نشدند. در اين هنگام خداوند خون را بر آنها مسلط ساخت (وَالدَّمَ) بعضي گفته اند بيماري رعاف (خون دماغ شدن) به صورت يك بيماري عمومي درآمد و همگي گرفتار آن شدند، ولي بيشتر روات و مفسران گفته اند رودخانه عظيم نيل به رنگ خون درآمد، آن چنان كه براي هيچ مصرفي قابل استفاده نبود! و در پايان مي فرمايد: "اين آيات و معجزات آشكار و نشانه هاي حقانيت موسي را به آنها نشان داديم، اما آنها در برابر آن تكبر ورزيدند و از قبول حق سرباز زدند و جمعيت مجرم و گنهكار بودند" ( آيَاتٍ مُّفَصَّلاَتٍ فَاسْتَكْبَرُواْ وَكَانُواْ قَوْمًا مُّجْرِمِينَ) در بعضي از روايات مي خوانيم كه هر كدام از اين بلاها، در يك سال واقع مي شد يعني يك سال طوفان و سيلاب، سال ديگر ملخ خوارگي، و سال بعد آفات
مفصلات) صورت گرفت، تا مهلت كافي براي تفكر و تنبه و بيداري داشته باشند.
قابل توجه به اينكه در روايات مي خوانيم كه اين بلاها تنها دامان فرعونيان را مي گرفت و بني اسرائيل از آن بر كنار بودند، شك نيست كه اين يك نوع اعجاز بوده، اما قسمتي از آن را مي توان با توجه به نكته زير توجيه علمي نمود، زيرا مي دانيم در كشوري با مشخصات مصر، بهترين نقطه زيبا و مورد توجه همان دو طرف شط عظيم نيل بوده است كه در اختيار فرعونيان و قبطيها قرار داشت، قصرهاي زيبا و خانه هاي مجلل و باغهاي خرم و مزارع آباد را در همين منطقه مي ساختند و طبعاً به بني اسرائيل كه بردگان آنها بودند، از زمينهاي دور افتاده و بيابانها و نقاط كم آب، سهمي مي رسيد. طبيعي است هنگامي كه طوفان و سيلاب بر خاست، از همه نزديكتر به كام خطر دو طرف شط عظيم نيل بوده و همچنين قورباغه ها از شط برخاستند و اثر خونابه شدن شط قبل از همه در خانه هاي فرعونيان نمايان شد، و اما ملخ و آفات نباتي نيز در درجه اول متوجه نقاط سرسبزتر و پربركت تر مي شود. (2)
2-1-2 تبري از جرم و مجرم: اگر تمامي افراد جامعه از جرم، جنايت و مجرمين تبري جويند، ديگر اثري از جرم و مجرمين در جامعه نخواهد بود و جامعه از لوث اين گناه، پاك خواهد شد.
قرآن كريم در آيات متعددي اين مهم را گوشزد مي نمايد، براي نمونه بنگريد:
((أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَعَلَيَّ إِجْرَامِي وَأَنَاْ بَرِيءٌ مِّمَّا تُجْرَمُونَ؛ آيا ميگويند من دروغ و افترا ميزنم نسبت به وحي پروردگارم بگو اگر من دروغ بگويم عقوبت آن گناه بر من است و من از اعمال تبه كارانه شما بيزارم)). (3)
همانطور اشاره گرديد (4) جنايتكاران و مجرمان، به شرط بقاء در جرم و جنايت، هرگز به رستگاري نخواهند رسيد. خداوند متعال در سوره يونس، آيه 17، بالاترين و زشت ترين نوع ظلم و جنايت را افترا بستن بر خداوند مي داند و پيامد آن را محروميت از عروج و رستگاري، قلمداد مي كند. بدين سان در آيه فوق، از سوي خداوند متعال دستور به تبري پيامبر اكرم نسبت به اين گروه داده شده است. البته اين نكته حائز اهميت است كه اگر در مجرم روزنه اميد و توبه ديده ميشود بايد به او احترام گذاريم و اين احساس را به او منتقل نماييم به گونه اي كه فرد مجرم بفهمد كه رفتاري كه او انجام داده، رفتاري ناپسند بوده و از آن برگردد. (5)
2-1-3 كيفر مجرم، پرتويي از عدل و نعمتي گران: ناگفته پيداست كه يكي از مهم ترين راهكارهاي مقابله با جرم و جنايت، برخورد جدي و كيفر با مجرمان و جنايت كاران است. چرا كه طبق موازين شرعي و عدالت اجتماعي، كيفر اين گونه افراد كه امنيت جامعه را مورد تهديد قرار مي دهند، لازم و ضروري است. خداوند متعال اين موضوع را چنين مطرح مي كند، بنگريد: ((أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ مَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ؛ آيا مسلمين را با كافرين بدكار يكسان قرار مي دهيم چگونه شما حكم مي كنيد)). (6)

2-2 راهكارهاي مقابله جوسازي و شايعه پراكني:
 

2-2-1 حفظ خونسردي با موضع قاطع در برابر جو سازي: اولين گام جهت خنثي سازي عمل جوسازان و شايعه پراكنان، حفظ خونسردي است چرا كه براي مقابله با اين معضل بايد از هر گونه عجله كاري و شتاب بي جا، پرهيز نمود، و با فراخي سينه و با استدلالهاي محكم و در عين حال منطقي، به مبارزه با آنان پرداخت و جو كاذبي كه آنان به وجود آورده اند را از بين برد. نمونه اي از اين مهم در آيات قرآن كريم، ترسيم شده است، بنگريد: ((وَإِن كَذَّبُوكَ فَقُل لِّي عَمَلِي وَلَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنتُمْ بَرِيئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَأَنَاْ بَرِيءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ؛ اگر تو را به دروغ نسبت كردند، بگو: عمل من از آن من است و عمل شما از آن شما. شما از كار من بيزاريد و من از كار شما بيزارم)). (7) در اين آيات بحثي كه در آيات گذشته در زمينه انكار و تكذيب لجوجانه مشركان گذشت هم چنان دنبال مي شود: در نخستين آيه، طريق جديدي براي مبارزه به پيامبر(ص) تعليم داده، مي گويد: "اگر آنها تو را تكذيب كنند به آنان بگو عمل من براي من و عمل شما براي خودتان باشد" (وَإِن كَذَّبُوكَ فَقُل لِّي عَمَلِي وَلَكُمْ عَمَلُكُمْ). " شما از آنچه من انجام مي دهم بيزاريد، و من هم از اعمال شما بيزارم" (أَنتُمْ بَرِيئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَأَنَاْ بَرِيءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ). اين اعلام بيزاري و بي اعتنايي كه توأم با اعتماد و ايمان قاطع به مكتب خويشتن است، اثر رواني خاصي، مخصوصاً در منكران لجوج دارد، و به آنها مي فهماند كه هيچ اصرار و اجباري در مورد قبول و پذيرش آنها نيست، آنها با عدم تسليم در مقابل حق، خود را به محروميت مي كشانند و تنها به خويشتن ضرر مي زنند. نظير اين تعبير در آيات ديگر نيز آمده است، همانگونه كه در"سوره كافرون" مي خوانيم: ((لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ؛ آيين شما براي خودتان آيين من براي خودم)). (8)
و از اين بيان روشن مي شود كه محتواي اينگونه آيات هيچگونه منافاتي با دستور تبليغ يا جهاد در برابر مشركان ندارد، تا بخواهيم اين آيات را منسوخ بدانيم، بلكه همانگونه كه گفته شد اين يك نوع مبارزه منطقي از طريق بي اعتنايي در برابر افراد لجوج و كينه توز است. (9)
2-2-2 پيشگيري از سازش با جو سازي: سازش با جو سازان، علاوه بر اينكه آنان را به خواسته ي شومشان مي رساند، باعث مي شود كه آنان به ديگر اهداف برنامه ريزي شده خود، دست يابند. بدين سان بر همگان لازم است كه ابتدا بصيرت خود را بالا برده و دشمنان خود را از ديگران تشخيص داده و سپس با آنان به مبارزه برخيزند، چرا كه در صورت سازش با آنان، خود نيز مانند آنان گمراه خواهند شد: (( وَإِن تُطِعْ أَكْثَرَ مَن فِي الأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ اللّهِ إِن يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ؛ اگر از اكثريتي كه در اين سرزمينند پيروي كني، تو را از راه خدا گمراه سازند. زيرا جز از پي گمان نمي روند و جز به دروغ سخن نمي گويند.)). (10)
اين آيات در مكه نازل شده است و در آن زمان مسلمانان شديداً در اقليت بودند، گاهي اقليت آنان و اكثريت قاطع بت پرستان و مخالفان اسلام، برخي از مشركين جو سازي كردند و اين توهم را براي بعضي ايجاد كردند كه اگر آيين مشركين باطل و بي اساس است چرا اين همه پيرو دارند و اگر آنها بر حقند به چه علت اندك هستند؟! در اين آيه براي دفع اين توهم كه به دنبال ذكر حقانيت قرآن در آيات قبل ممكن است پيدا شود،
پيامبر خود را مخاطب ساخته، مي گويد: " اگر از اكثر مردمي كه در روي زمين هستند پيروي كني ترا از راه حق گمراه و منحرف خواهند ساخت" ! (وَإِن تُطِعْ أَكْثَرَ مَن فِي الأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ اللّهِ). در جمله بعد دليل اين موضع را بيان مي كند و مي گويد: علت آن اين است كه آنها بر اساس منطق و فكر صحيح كار نمي كنند،" راهنماي آنها يك مشت گمانهاي آلوده به هوي و هوس و يك مشت دروغ و فريب و تخمين است" (إِن يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ). از آنجا كه مفهوم آيه قبل اين است كه اكثريت به تنهايي نمي تواند راه حق را نشان دهد نتيجه آن، اين مي شود، كه راه حق را تنها بايد از خداوند گرفت هر چند طرفداران راه حق در اقليت بوده باشند، لذا در آيه دوم دليل اين موضوع را روشن مي سازد كه: "پروردگارت كه از همه چيز با خبر و آگاه است و در علم او كمترين اشتباه راه ندارد، بهتر مي داند راه ضلالت و هدايت كدام است و گمراهان و هدايت يافتگان را بهتر مي شناسد. (11)
2-2-3 برخورد قاطع با جو سازي و شايعه پراكني: گام نهايي براي برچيدن جوسازان و شايعه پراكنان، برخورد قاطع با آنان است. چرا كه آنان با اعمالشان، قصد بر هم زدن نظام اجتماعي و بد بين كردن مردم نسبت به جامعه را دارند و اين امر مستلزم برخورد قاطع با آنان و جو سازان و شايعه پراكني است. قرآن كريم، نمونه اي از اين گونه برخورد قاطع را چنين توصيف مي كند: ((فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ الَّذِينَ يَجْعَلُونَ مَعَ اللّهِ إِلهًا آخَرَ فَسَوْفَ يَعْمَلُونَ؛ به هر چه مأمور شده اي صريح و بلند بگو و از مشركان رويگردان باش. ما مسخره كنندگان را از تو باز مي داريم آنان كه با اللّه خداي ديگر قائل مي شوند، پس به زودي خواهند دانست)). (12)
خداوند متعال فرمان قاطعي به پيامبر مي دهد و مي فرمايد: در برابر هياهوي مشركان و مجرمان نه تنها ضعف و ترس و سستي به خود راه مده و ساكت مباش، بلكه " آشكار آنچه را ماموريت داري بيان كن" و حقايق دين را با صراحت بر ملا ساز (فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ). "و از مشركان، روي گردان و نسبت به آنها بي اعتنايي كن" (وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ). "فاصدع" از ماده "صدع" در لغت به معني شكافتن به طور مطلق، و يا شكافتن اجسام محكم است، و از آنجا كه با شكافتن چيزي درونش آشكار مي شود، اين كلمه به معني اظهار و افشا و آشكار كردن آمده است، و به درد سر شديد هم "صداع" مي گويند، به خاطر اينكه گويي ميخواهد سر را از هم بشكافد!. (13) به هر حال اعراض از مشركان در اينجا يا به معني بي اعتنايي است، و با ترك مبارزه و پيكار با آنها، زيرا در آن زمان هنوز قدرت مسلمانان به مرحله اي نرسيده بود كه در مقابل خشونت دشمن دست به مبارزه مسلحانه بزنند. ولي برخورد قاطع با آنان لازم و ضروري است. سپس خداوند براي تقويت قلب پيامبر(ص) به او اطمينان مي دهد كه در برابر استهزاء كنندگان از وي حمايت مي كند، مي فرمايد: "ما استهزاء كنندگان را از تو دفع مي كنيم" (إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ). ذكر اين جمله "فعل ماضي" با اينكه مربوط به آينده است ظاهراً اشاره بر حتمي بودن اين حمايت است، يعني بطور مسلم ما شر آنها را از تو دفع خواهيم كرد، و اين مساله اي است حتمي و تمام شده.
سپس مستهزءين" را چنين توصيف مي كند: " آنها كساني هستند كه با خدا معبود ديگري قرار مي دهند، ولي به زودي از نتيجه شوم كار خود آگاه خواهند شد" ((الَّذِينَ يَجْعَلُونَ مَعَ اللّهِ إِلهًا آخَرَ فَسَوْفَ يَعْمَلُونَ). ممكن است اين تعبير اشاره به آن باشد كه اينها كساني هستند كه افكار و اعمالشان خود مسخره است، چرا كه آن قدر نادان هستند كه در برابر خداوندي كه آفريننده جهان هستي است معبودي از سنگ و چوب تراشيده اند، با اين حال مي خواهند تو را استهزاء كنند! بار ديگر به عنوان دلداري و تقويت هر چه بيشتر روحيه پيامبر اضافه مي كند: "ما مي دانيم كه سخنان آنها سينه تو را تنگ و ناراحت مي سازد". (14)

پي نوشت ها :
 

*كارشناس ارشد علوم قرآن و حديث دانشگاه رضوي.
1. اعراف/ 133.
2. نك، ناصر مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج6، ص 322-324.
3. هود/ 35.
4. نك، ذيل عنوان محروميت از عروج و رستگاري.
5. نك؛ نيما قرباني، مهندسي رفتار ارتباطي، ص 95.
6. قلم/ 35-36.
7. يونس/ 41.
8. كافرون/ 6.
9. نك؛ ناصر مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج8، ص 299.
10. انعام/ 116.
11. نك، ناصر مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج5، ص 413.
12. حجر/ 94-96.
13. نك؛ ناصر مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج11، صص 140-141.
14. همان.
 

منبع: نشريه فصلنامه ي قرآني کوثر، شماره 34... .



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط