شهيد هاشمي نژاد در قامت يك پدر(4)

فرزند شهيد بودن به خودي خود مسئوليت سنگيني را بر دوش فرزندان مي گذارد، به ويژه شهيدي چون شهيد هاشمي نژاد كه در برقراري و دوام انقلاب اسلامي نقشي ارزنده داشته و از همين رو فرزند وي با آن كه خود با مسائل و مشكلات انقلاب دست به گريبان نبوده، با اين همه دردمندانه از اين كه مباني انقلاب براي نسل جوان به خوبي تبيين نشده اظهار نگراني مي كند. در اين گفتگو به پاره اي از اين دغدغه ها شريف اشارت رفته است.
چهارشنبه، 6 مهر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شهيد هاشمي نژاد در قامت يك پدر(4)

شهيد هاشمي نژاد در قامت يك پدر(4)
شهيد هاشمي نژاد در قامت يك پدر(4)


 





 
گفتگو با مهندس سيد روح الله هاشمي نژاد

درآمد
 

فرزند شهيد بودن به خودي خود مسئوليت سنگيني را بر دوش فرزندان مي گذارد، به ويژه شهيدي چون شهيد هاشمي نژاد كه در برقراري و دوام انقلاب اسلامي نقشي ارزنده داشته و از همين رو فرزند وي با آن كه خود با مسائل و مشكلات انقلاب دست به گريبان نبوده، با اين همه دردمندانه از اين كه مباني انقلاب براي نسل جوان به خوبي تبيين نشده اظهار نگراني مي كند. در اين گفتگو به پاره اي از اين دغدغه ها شريف اشارت رفته است.

نام سيد روح الله وجه تسميه اي از حضرت امام است. آيا به اين علت شما را روح الله نامگذاري كردند يا خير؟
 

من در دهه سال 1358 (بعد از انقلاب) به دنيا آمدم و احتمالاً وجه تسميه اش همين بوده است. البته من تقريباً در روزهاي نزديك به سالروز ولادت پيامبر (ص) متولد شدم و والده برايم تعريف كردند كه براي نامگذاري من بين نام محمد و روح الله ترديد داشتند كه در نهايت نام روح الله گذاشتند.

مسلماً اين نامگذاري به علاقه شهيد هاشمي نژاد به امام خميني مربوط مي شود. آيا از علاقه ايشان به امام خاطره اي شنيده ايد؟
 

اقتضاي سني من ايجاب نمي كند كه خاطره چنداني در اين زمينه ها به خاطر داشته باشم، اما اخوي بزرگ برايم تعريف كرده اند كه پدر علاقه شديدي نسبت به امام داشتند و در واقع علاقه ميان مريد و مراد بين دو بزرگوار وجود داشت. آن گونه كه من شنيده ام امام هم متقابلا به ايشان علاقه و اعتماد بسياري داشتند. مصاديق بسياري در اين باره وجود دارد. به عنوان مثال پدر به عنوان نماينده انقلاب به سفر خارجي رفته بودند (فكر كنم ژاپن). آن زمان هنوز پاسپورت هاي دوران شاهنشاهي رايج بود. ايشان بعد از بازگشت براي ارائه كزارش سفر نزد امام رفتند. در حين گزارش گله كردند كه با وجود اينكه من به عنوان سفير انقلاب به كشورهاي ديگر مي روم تا انقلاب را گسترش دهم، چرا بايد آرم شاهنشاهي روي پاسبورتم باشد. امام ظاهرا بعد از اين ماجرا سخنراني داشتند و طي آن سخنراني اعلام كردند كه يكي از افراد معتمد من چنين مسئله اي را گزارش داده است و مسلماً اين موضوع خوشايند نيست. در ضمن امام براي دولت موقت ضرب الاجلي تعيين كردند تا در طول اين مدت پاسبورت ها را عوض كند. مصداق ديگر اعتماد امام به شهيد هاشمي نژاد بحث رياست جمهوري مقام معظم رهبري در آن دوران بود. ماجراي رئيس جمهور شدن بني صدر با آن مشكلات و بعد هم ترور شهيد رجائي وضعيت نامناسبي در كشور ايجاد كرده بود و مردم در اين شرايط اضطراب عجيبي داشتند. آن زمان امام با فعاليت روحانيون در جريان هاي اجرائي مخالف بودند. در اين اثنا شهيد هاشمي نژاد احساس مي كردند روحانيت بايد وارد كار شود تا بي اعتمادي و اضطرابي كه به دليل شرايط حاكم بر كشور در مردم ايجاد شده بود، از بين برود. گويا در اين زمينه شخصيت هاي بسياري با امام صحبت كردند، اما نتوانستند امام را متقاعد كنند. آيت الله هاشمي رفسنجاني تعريف كردند كه شهيد هاشمي نژاد از مشهد آمدند و با امام صحبت كردند و به ايشان گفتند در اين شرايط لازم است يك روحاني وارد عمل شود. پدر در همان نشست و با توجه به جايگاه شخصيتي مقام معظم رهبري، ايشان را براي به عهده گرفتن مسئوليت رياست جمهوري پيشنهاد كردند و امام هم با نظر پدر موافقت كردند. در واقع همان طوركه گفتم امام اعتماد زيادي به پدر داشتند و در مقابل، شهيد هاشمي نژاد هم ارادت خاصي به امام داشتند. به طور كلي احساس شهيد هاشمي نژاد نسبت به امام يك درجه بالاتر از علاقه و احساس يك مريد به مراد بود. اين مسئله در تمام زندگي شهيد هاشمي نژاد مشهود و در واقع مسلك ايشان در زندگي بود.

طبق صحبت هاي شما شهيد هاشمي نژاد جايگاه ويژه اي درانقلاب داشتند و تعامل بسياري هم با امام و مسئولين وقت داشتند. چه تصويري از جايگاه ايشان در انقلاب در ذهن شماست؟
 

ابتدا بهتر است مقدمه اي بگويم تا از اين طريق جايگاه پدر بيشتر مشخص شود. در دوران انقلاب، بالاخص در حوالي سال 60 ترورهاي بسياري در كشور اتفاق افتاد و انقلاب، شخصيت هاي بسياري را از دست داد. امام هم به مناسبت هاي مختلف پيام تسليت مي فرستادند و ابراز تأسف مي كردند، اما امام فقط براي چهار مناسبت خودشان شخصاً سخنراني كردند. امام باري شهادت شهيد مطهري، شهيد هاشمي نژاد، حادثه 7 تير و شهادت آقاي رجائي. با وجود اينكه شهيد مطهري و شهيد هاشمي نژاد مسئوليت اجرائي بالائي در كشور نداشتند، سخنراني امام براي اين دو بزرگوار نشان مي داد كه اين دو شخصيت از جهات فردي و علمي قابل توجه امام هستند. جالب اينجاست كه حضرت امام براي بيان شخصيت شهيد مطهري و آقاي هاشمي نژاد از تعابير خاصي استفاده كردند. مثلاً ايشان درباره آقاي مطهري فرمودند: «شهيد مطهري پاره تن من و حاصل عمر من است.»
همچنين راجع به شهيد هاشمي نژاد فرموده اند: «من از نزديك با شهيد هاشمي نژاد آشنا بودم و مراتب فضل و مجاهدت ايشان بر افرادي كه آقاي هاشمي نژاد را مي شناختند، پوشيده نيست.» در ضمن امام (ره) با القابي مثل «جوانمرد فاضل» از پدر ياد كردند. همين مقدمه كوتاه مبين جايگاه ويژه شهيد هاشمي نژاد در انقلاب است. در ضمن سفر شهيد هاشمي نژاد به عنوان نماينده انقلاب به كشورهاي ژاپن و ليبي در جريانات انقلاب در موقعيت هاي مناسب براي بحث و مذاكره، نشان دهنده برجستگي شخصيت ايشان در آن دوران است.

از سفرهاي شهيد هاشمي نژاد به عنوان سفير خاطره اي به ياد داريد؟
 

تا جائي كه من مي دانم پدر دو سفر به ژاپن و ليبي داشتند. ظاهراً اين طور تعبير شده است كه بعد از شروع جنگ ايران و عراق، پدرم، سرهنگ قذافي را مؤاخذه وبه اوسفارش مي كنند كه نسبت به جريانات روز بي تفاوت نباشد و از انقلاب ايران جانبداري كند. لازم است بگويم سرهنگ قذافي بعد از شهادت آقاي هاشمي نژاد، پيام تسليتي براي امام مي فرستد.

رفتار آقاي هاشمي نژاد در مقابل سرهنگ قذافي جدا از مسائل ديپلماتيك نشان دهنده شجاعت مثال زدني ايشان است. در مورد اين مسئله آيا مصداق و يا نكته اي را به خاطر داريد؟
 

شجاعت شهيد هاشمي نژاد واقعاً مثال زدني است. هرگاه با دوستان ايشان برخورد مي كنم، آنها براي توصيف شخصيت پدر ابتدا از شجاعت ايشان مي گويند. براي بيان اين مطلب بايد بخشي از مسائل را باز مان انطباق دهيم. جريانات انقلاب، فراز و نشيب هاي بسياري داشت. اوج اين مسائل در سال هاي 56-57 بود، ولي در سال هي 41-42 مبارزه مفهوم چنداني نداشت. فقط يك بار در 15 خرداد 42 حركتي صورت گرفت كه واكنشي در برابر اهانت به مرجعيت بود. در واقع آن روزها بحث مبارزه رسمي و شديد و گسترده با رژيم شاهنشاهي و براندازي آن براي مردم جا افتاده نبود.
سخنراني شهيد هاشمي نژاد در مسجد فيل در آن روزها مبين شهامت ايشان بود. همان طوري كه مي دانيد در حادثه مسجد فيل دو نفر به شهادت رسيدند. البته با اينكه افراد بسياري در درگيري هاي مختلف، از جمله 17 شهريور در چندين شهر شهيد شدند، اما شهادت دو نفر در سال هائي كه هنوز مبارزات شدت نگرفته بود، مسئله قابل توجهي است.
به طور خلاصه بايد بگويم كه كل زندگي شهيد هاشمي نژاد حكايت از شجاعت ايشان دارد. شهيد هاشمي نژاد با دست خالي زندگي پراضطرابي داشتند و تنها با توكل بر خدا جانشان را كف دست گرفته بودند و در راه مبارزات و انقلاب از هيچ تلاشي فروگذار نمي كردند و همين مسئله نشان دهنده شجاعت ايشان است.

همواره در كنار مسئله شهامت و حضور در انقلاب، بحث تعدد گروه هائي كه در انقلاب حضور داشتند مطرح مي شود. در آن دوران روحانيت به عنوان قشر مرجع مردم از يك سو ناگزير از موضع گيري در برابر اين گروه ها و از سوي ديگر پدري كردن براي عامه اين گروه ها بود. موضع گيري شهيد هاشمي نژاد در مقابل گروه هاي موجود در جامعه در اوايل انقلاب چگونه بود؟
 

قبل از اينكه به اين بحث بپردازيم، بهتر است ابتدا درباره جايگاه علمي ايشان صحبت كنم. شايد بتوان از شخصيت ايشان با تعبير دانشمند ياد كرد. شهيد هاشمي نژاد در بحث مسائل حوزوي بسيار غني و در مسائل فقهي بسيار مسلط بودند و مرتبه اجتهاد ايشان امري مسلم است. پدر علاوه بر مسائل فقهي، در زمينه هاي مختلف علمي و مسائل روز هم بسيار غني و قوي بودند. همان طور كه مطلعيد شهيد هاشمي نژاد كتاب «مناظره دكتر و پير» را تأليف كرده اند. ايشان در اين كتاب تمامي مسائل اسلامي را در قالب مسائل روز بيان كرده اند و در متن آن به سئوالات و اشكالاتي كه به مسائل اسلامي وارد مي شود، پاسخ هاي شفاف و روشن داده اند. حتي چند سال پيش آيت الله مشكيني -خدا رحمتشان كند- در سخنراني نماز جمعه به جوانان توصيه كردند كه حتماً كتاب «مناظره دكتر و پير» را مطالعه كنند، چون اين كتاب مرجع مناسبي براي پاسخگوئي به بسياري از سئوالاتشان است. اين مسئله نشان مي دهد كه پدر از لحاظ ايدئولوژيك ديدگاهي غني داشتند. يكي از دوستان مي گفت مبارزين انقلاب دو گروه بودند. يك گروه عليه شاه مبارزه مي كردند، اما گروه ديگري از جمله شهيد هاشمي نژاد و شهيد مطهري كه طيف خاص و محدودي هم بودند، مبارزه ايدئولوژيك مي كردند، يعني تغذيه فكري جناح انقلابي و مبارزين را بر عهده داشتند. اين گروه به مبارزين ايده مي دادند و انقلابيون هم بعد از ايده گرفتن از اين طيف، مبارزه را شروع مي كردند. مسلماً جايگاه يك فرد ايدئولوژيك در ميان جريانات مختلف فكري انقلاب، جايگاهي شاخص است.
شهيد هاشمي نژاد بسيار تيزبين و روشن بين بودند. اقتضاي فرد عالم اين است كه اگر كسي «ب» «بسم الله» را بگويد، آن عالم خودش تا «الرحمن الرحيم» برود. شهيد هاشمي نژاد با گروه هاي مختلف تعامل بسياري داشتند و از نزديك با گروه ها مذاكره مي كردند و خيلي سريع متوجه تمامي ابعاد فكري آنها مي شدند و اگر دسته اي دچار انحراف مي شد، با آنها به مبارزه مي پرداختند. در مورد موضع اعضاي مجاهدين خلق هم بايد بگويم كه شهيد هاشمي نژاد به خاطر هم سلول بودن با بعضي از اعضاي منافقين، به انحراف فكري آنها پي برده بودند و به همين دليل قبل از اينكه مجاهدين فعال شوند، در سخنراني هايشان به مخالفت با آنها مي پرداختند و با مجاهدين خلق به طور گسترده اي مبارزه مي كردند.
علاوه بر اين مسائل شهيد هاشمي نژاد به انحرافي بودن تفكرات انجمن حجتيه هم پي برده بودند. لازم به ذكر است كه بگويم تا زماني كه اعضاي انجمن حجتيه به طور آشكار مشكلاتي را به وجود آوردند، عده اي به شهيد هاشمي نژاد مي گفتند كه چرا در گيرو دار انقلاب، با انجمن حجتيه مخالفت مي كنيد؟ در واقع پدر زودتر از همه به انحراف اين انجمن پي برده بودند. حتي در ماجراي بني صدر هم ايشان زودتر از سايرين به انحراف بني صدر پي بردند و نوارهاي سخنراني پدر و انتقاد شديدشان از بني صدر در سخنراني هايشان در دوران رياست جمهوري او مبين اين مسئله است. بعد از فرار بني صدر به همراه رجوي به كمك خلباني كه شاه را هم از ايران فراري داده بود، شهيد هاشمي نژاد در سخنراني ها روي اين مسئله تأكيد داشتند كه من از ابتدا متوجه شده بودم كه آنها تركيب انحرافي انقلاب هستند. ايشان متوجه ظاهر سازي هاي استاندار خراسان، آقاي احمدزاده، هم شده بودند و با او مخالفت مي كردند. ظاهراً آقاي احمدزاده در آن دوران اهل ظاهرسازي بود و تمايلات و گرايشاتي هم به جناح بني صدر داشت. به طور مثال آقاي احمدزاده از بسياري امكانات و تسهيلات استفاده مي كرد، ولي براي فريب مردم و تظاهر به همراهي با اقشار مختلف، با دوچرخه مسافت بين استانداري و منزل را طي مي كرد. در واقع احمدزاده علاوه بر انحراف فكري و همراهي با جناح بني صدر تزوير هم داشت. اخوي بنده از قول مقام معظم رهبري خاطره اي برايمان تعريف كردند. گويا در بحران هاي درگيري شهيد رجائي (در دوران نخست وزيري) با بني صدر، شهيد رجائي به همراه ابوي من و مقام معظم رهبري و همراه گروهي به يكي از شهرستان ها سفر مي كنند. شهيد هاشمي نژاد به ساير اعضاي گروه تأكيد مي كنند كه اجازه بدهيد شهيد رجائي جلوتر از بقيه حركت كنند و ما پشت سر ايشان راه برويم تا بدين وسيله حمايت خود را از ايشان در زمينه مبارزات نشان دهيم. مقام معظم رهبري فرمودند: «اوايل انقلاب هنوز كسي تيزبيني هاي سياسي و ديپلماتيك را تا اين حد نداشت، ولي شهيد هاشمي نژاد به اين نكات ظريف دقت داشتند.»
در بحث مبارزات انقلابي در آن دوران، در كنار روحانيت مبارز، گروهي از روحانيون بودند كه اعتقاد چنداني به مبارزه و جدال نداشتند. در واقع روحانيت ساكت بودند. اين طيف از روحانيون در شهرهاي مذهبي مثل قم و مشهد بسيار زياد بودند و علماي سرشناسي مثل آيت الله ميلاني و آيت الله شيرازي (درمشهد) كه بسيار هم مورد توجه مردم بودند، در ميان آنان وجود داشتند. شهيد هاشمي نژاد در همراه كردن اين دسته از روحانيون و برقراري تعامل با آنها نقش بسيار مؤثري داشتند. ايشان به بهانه هاي مختلف سعي مي كردند تا اين طيف را هم وارد گود و درگير مبارزات كنند. همچنين سعي شان بر اين بود كه بيوت مراجع را هم درگير جريانات انقلابي كنند و به طور كلي تلاش بسياري در برقراري ارتباط در امور مبارزاتي با اين دسته از روحانيون داشتند. در يك كلام بايد بگويم شناخت دقيق شهيد هاشمي نژاد نسبت به جريانات انحرافي، كتاب ها، سخنراني ها و مبارزاتشان با جناح هاي كمونيستي و چپي، مبين مديريت قوي و تيزبيني انقلابي ايشان است.

شهيد هاشمي نژاد در قامت يك پدر(4)

شهيد هاشمي نژاد در كنار ارتباط با جامعه روحانيت با مردم هم زياد در ارتباط بودند. آيا از مردمداري ايشان خاطره و يا نكته اي را به ياد داريد؟
 

مردمداري ايشان را به چند طريق مي توان تعبير كرد. اخوي در اين باره به نكات بسياري اشاره كرده اند. بخشي از مردم داري شهيد هاشمي نژاد، زندگي كردن در ميان مردم بود. پدر به هيچ وجه حاضر نمي شدند به خاطر پست و يا حفظ مسائلي كه با جانشان سروكار داشت، از مردم دور شوند. ايشان بسيار بر بودن در ميان مردم (مخصوصاً قشر جوان جامعه) تأكيد داشتند. همان طور كه مي دانيد در برهه اي از انقلاب، انحرافات فكري در كشور غوغا مي كرد. اخوي تعريف مي كردند در مسير خيابان دانشگاه، نشريات گروه هاي فكري مختلف مثل كمونيست ها و سازمان مجاهدين خلق عرضه مي شد و مردم هم در قسمت هاي مختلف خيابان مي ايستادند و بحث هاي مختلفي مي كردند. در اين ميان، پدر تمام تلاششان اين بود كه با مردم (خصوصاً قشر جوان) باشند و آنها را از انحرافات فكري كه در كشور وجود داشت، نجات دهند. شهيد هاشمي نژاد در آن دوران احساس مي كردند كه جوانان بايد ديد روشني نسبت به مسائل پيدا كنند. ايشان اين هدف را در قالب هاي مختلف دنبال مي كردند و اداره كانون بحث انتقاد ديني يكي از فعاليت هاي ايشان در اين زمينه است. علاوه بر اين، شهيد هاشمي نژاد بعد از انقلاب مسئوليت حزب جمهوري اسلامي را كه بيشتر به فعاليت هاي فرهنگي مي پرداخت، بر عهده داشتند. در حالي كه بسياري از حزب هائي كه با آنها آشنائي داريم به كارهاي سياسي مي پردازند، رسيدگي به مشكلات مردم جنبه ديگري از مردمداري شهيد هاشمي نژاد بود. از افراد زيادي شنيده ام كه پدر خيريه هائي داشتند و از اين طريق به افراد مستضعف كمك مي كردند. حتي اگر يك فرد عادي دير وقت دم در منزل ايشان مي آمد و مي گفت من در كاري دچار مشكل شده ام و نياز به معرف دارم، پدر فوراً براي رفع مشكل او اقدام مي كردند. در واقع با وجود اينكه در كشور ترورهاي بسياري اتفاق مي افتاد و شرايط خطرناك بود، اما شهيد هاشمي نژاد خودشان دم در منزل مي رفتند و به افراد معرفي نامه مي دادند.
زندگي كردن مثل مردم جنبه ديگري از مردمداري پدر بود. شهيد هاشمي نژاد ساده زيست بودند و در اين زمينه هيچ گونه تزوير و ريائي نداشتند. آقاي عسگري براي من تعريف مي كردند كه آن زمان شهيد هاشمي نژاد پيكان قراضه اي داشتند كه در آن مشكل داشت و گاهي شهيد هاشمي نژاد با آرنج در را نگاه مي داشتند. آقاي عسگري به شوخي به ايشان مي گفت: «شما اگر از دست منافقين جان سالم به در ببريد، از اين ماشين جان سالم به در نمي بريد.» آقاي عسگري از اعضاي حزب و از شاگردان شهيد هاشمي نژاد بودند و در دوره قبل نماينده مجلس بودند.

شما به حلم شهيد هاشمي نژاد در زمينه ارتباط با مردم اشاره كرديد. در كنار اين مسئله رگه هائي از عرفان هم در وجودشان بود. اگر امكان دارد به اين مسئله هم اشاره اي بفرمائيد.
 

بعد عرفاني شخصيت پدر جنبه اي است كه مقام معظم رهبري هم به آن اشاره اي داشته اند. ايشان فرموده اند: «يكي از ابعاد وجودي شهيد هاشمي نژاد كه تا به حال شايد كمتر به آن پرداخته شده است بعد عرفاني ايشان است.» به قول آقاي صديقي، شهيد هاشمي نژاد در اساتيدي كه در فراگيري علم حوزه نصيبشان شده بود، اقبال بالائي داشتند.
ايشان فراگيري علوم حوزوي را در نوجواني (10 سالگي) در حوزه آيت الله كوهستاني در روستاي كوهستان مازندران (بهشهر) آغاز كردند. آيت الله كوهستاني از علماي بزرگ و عرفاي بنام زمان بودند و افرادي كه اهل عرفان هستند، براي بيان جايگاه معنوي اين عالم بزرگوار از تعابير مختلفي استفاده كرده اند. شهيد هاشمي نژاد بعد از بهره مندي از محضر آيت الله كوهستاني، علوم حوزوي را نزد آقاي شيخ علي كاشي فرا گرفتند. شيخ علي كاشي از عرفاي بزرگ و بسيار اهل عبادت و مناجات بودند. ظاهراً نقل كرده اند كه ايشان ملاقاتي هم با امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) داشته اند و امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) به آقاي شيخ علي كاشي لقب شيخ شهيد داده اند. شهيد هاشمي نژاد علاوه بر اينكه به عنوان شاگرد در محضر آقاي شيخ علي كاشي بودند، گويا با ايشان در يك حجره هم زندگي مي كردند و مسلماً از منش اين عالم بزرگوار تأثيرات بسياري گرفته اند. شهيد هاشمي نژاد بعد از اين مراحل در محضر حضرت امام و آيت الله بروجردي هم به فراگيري علوم پرداختند. سير اساتيد بزرگواري كه پدر با آنها ملاقات داشتند، نحوه زندگي خاصي را براي شهيد هاشمي نژاد رقم زد. در واقع به خاطر بهره مندي از حضور اين اساتيد، نوعي اخلاص در وجود ايشان ايجاد شده بود و در واقع اگر بخواهم زندگي ايشان را خلاصه كنم، بايد بگويم كه شهيد هاشمي نژاد زندگي خالصانه اي در راه خدا داشته و مراتب عرفاني ويژه اي در مورد ايشان نقل شده است.
يك روز كه شيخ علي كاشي در حجره به مناجات پرداخته بودند، پدر در حجره مشغول انجام كارهاي خود بودند كه ناگهان احساس كردند كه حالت مناجات شيخ علي كاشي تغيير كرده است. وقتي كه نگاه مي كنند متوجه حضور شخص ديگري در آنجا مي شوند. دو سه بار آن شخص را مي بينند، ولي دفعه آخر كه نگاه مي كنند ديگر آن فرد را نمي بينند و در ضمن متوجه مي شوند كه مناجات شيخ علي كاشي به حالت عادي خود بازگشته است. بعد اين ماجرا را براي آقاي شيخ علي كاشي تعريف مي كنند. ايشان مي گويند: «مراتب فضل تو بسيار بالا و زياد شده است كه توانسته اي در اين سن كم امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) را ملاقات كني.» البته پدر چندان اصراري به بروز اين مسائل نداشتند، اما به تعبير امام، مراتب فضل و خرد شهيد هاشمي نژاد بر اشخاصي كه ايشان را مي شناختند پوشيده نيست. مقام معظم رهبري هم فرموده اند: «بعد ناشناخته وجودي شهيد هاشمي نژاد، بعد عرفاني ايشان است.»

در طي كردن اين مراحل بدون شك مادر شما نقش ويژه اي را ايفا كرده اند. اگر امكان دارد از جايگاه مادرتان يادي كنيد.
 

از آنجا كه مادرم در دهه فجر سال گذشته فوت كردند، جا دارد كه از جايگاهشان در زندگي پدر بگويم. از آنجا كه من پدر را زياد نديده ام، مادر براي من شهيد هاشمي نژاد زنده و در واقع الگوي اخلاقي و ديني من در زندگي بودند. من تعابيري را كه راجع به شخصيت پدر به كار مي رفت و همچنين اخلاص عمل پدر را در وجود مادرم مي ديدم. مسلماً بايد چنين همسري وجود داشته باشد تا شخصيتي مثل شهيد هاشمي نژاد به وجود بيايد. اتفاقاً به مناسبت فوت مادرم، اخوي با مقام معظم رهبري ديداري داشتند و در اين باره به نكته جالبي اشاره شده بود. مقام معظم رهبري درباره مادرم فرمودند: «نوع زندگي شهيد هاشمي نژاد به گونه اي بود كه همسرشان چه قبل و چه بعد از شهادت ايشان، تنها زندگي كردند.» نكته اي كه در زندگي مادرم قابل توجه است توكل ايشان به خدا در تمام مراحل زندگي است. شايد بيان برخي مسائل به ظاهر آسان باشد، ولي بايد بگويم كه در دوران رژيم شاهنشاهي هميشه اضطراب خاصي بر زندگي مادرم حكمفرما بود. مادر برايم تعريف كرده اند كه شهيد هاشمي نژاد در زمان تولد هيچ كدام از فرزندانشان، غير از همشيره بزرگم در كنار همسرشان نبودند.
ايشان يا در زندان بودند يا براي امر تبليغ به سفر مي رفتند. اخوي هم گفته اند كه زماني كه پدر در مشهد بودند، صبح از منزل بيرون مي رفتند و شب ساعت 11 به خانه باز مي گشتند. تصور كنيد مادرم با چند بچه كوچك در خانه نشسته اند، ناگهان مأموران ساواك وارد خانه مي شوند در حالي كه بيانيه ها و اعلاميه هاي امام در منزل ما بود. قبل از اينكه پدر به زندان بيفتند، فكر مي كنم آقاي اشراقي يا آقاي فردوسي پور بيانيه ها و متن سخنراني هاي را ضبط مي كردند. بعد از طريق گروه هاي مختلف متن بيانيه چاپ و تكثير مي شد. البته گويا آن زمان وقتي شهيد هاشمي نژاد به ميان مردم مي رفتند، عده اي كه ايشان را نمي شناختند مي گفتند: «بيانيه هاي امام واقعي نيست. چطور امكان دارد امام در پاريس سخنراني كنند و فرداي آن روز بيانيه در دست ما باشد.» از طرفي پدر هم نمي توانستند براي مردم توضيح بدهند كه كار ضبط و تكثير اعلاميه ها را چگونه انجام مي دهند. خلاصه بعد از مدتي ساواك ايشان را دستگير مي كند و يكي دو ماه مادرم هيچ خبري از شهيد هاشمي نژاد نداشتند و حتي نمي دانستند كه ايشان شهيد شده اند يا زنده اند. بعد از دو ماه خبري از ايشان به مادر رسيد. بعد از زنداني شدن پدرم، مادر شماره تماس منزل آقاي طبسي را به دوستان در پاريس مي دهند تا از آن به بعد سخنراني هاي امام در منزل آقاي طبسي ضبط شود. بعد از به شهادت رسيدن پدرم، مادرم در زندگي با مشكلات بسياري روبه رو شدند. حتي پدر در يكي از سخنراني هايشان گفته اند: «جايگاه خانواده شهيد كمتر از خود شهيد نيست.» و به حق هم كارهاي مادرم كمتر از فعاليت هاي پدر ارج و قرب نداشت. لازم به ذكر است كه بگويم مردم خوب مشهد – كه جا دارد از آنها قدرداني كنم- تشييع جنازه با شكوهي را براي شهيد هاشمي نژاد در مشهد برگزار كردند.

شما فرزند كوچك خانواده هستيد. آيا به خاطر داريد كه مادرتان پس از شهادت آقاي هاشمي نژاد در لحظات سختي از پدر يادي كنند. از ارتباط مادرتان با شهيد هاشمي نژاد بعد از شهادت ايشان بگوئيد.
 

به نكته جالبي اشاره كرديد. تقريباً من از سنين كودكي پدرم را نديدم، ولي نوع تربيت و زندگي مادر طوري بود كه هيچ گاه احساس نكردم كه پدر در ميان ما نيستند. در سال هاي اخير كه سن و سالم به حدي رسيده بود كه قادر به تحليل مسائل بودم، با پرس و جو و دقتي كه داشتم متوجه وجود مشكلاتي در زندگي مادرم شدم. با وجودي كه اين مشكلات براي من تكان دهنده بود، اما مادر تا آن زمان طوري عمل مي كردند كه ما متوجه وجود آن مشكلات نشويم و به هيچ وجه اجازه نمي دادند فرزندانشان درگير مشكلات شوند. هميشه سعي مي كردند در مناسبت هاي مختلف روحيه فرزندانشان را حفظ كنند و در واقع در روحيات بچه ها بسيار دقيق بودند. بعد از به شهادت رسيدن پدر، مادرم در لحظات سختي در ياد كردن از ايشان بسيار بااحتياط عمل مي كردند، طوري كه با اينكه كودك بودم، هيچ وقت احساس نمي كردم كه من بايد پدري داشته باشم، ولي از اين حق محروم شده ام. هميشه مادر سعي مي كردند كمتر از پدر خاطره تلخي را تعريف كنند. ايشان به هيچ وجه سختي ها را بروز نمي دادند تا اينكه ما در شرايط سخت مقايسه كنيم كه اگر پدر در كنار ما حضور داشتند مشكلات راحت تر حل مي شد و به حق همسر شهيد هاشمي نژاد، بر اساس توكل به خدا راه زندگي را در پيش گرفته و به تعبير خودشان معامله خاصي با خدا كرده بودند.

مسلماً در دوران كودكي جاي خالي پدر را احساس مي كرديد، ولي از چه زماني با مسئله شهادت ايشان درگير شديد و چگونه با اين مسئله كنار آمديد؟
 

مادران هميشه در زندگي فرزندان جايگاه عاطفي دارند و اين مسئله در سنين پائين، بيشتر لمس مي شود اما از آنجا كه پدران پشتوانه خانواده هستند، فرزندان در سنين بالاتر جايگاه پدر را لمس مي كنند. من هم در سنين بالاتر احساس كردم كه جاي پدر در زندگي من كم رنگ و خالي است. مادر اهتمام و توجه ويژه اي به زندگي ما داشتند و از طرفي زماني كه پدر به شهادت رسيدند، من يك سال و نيم، دو سال بيشتر نداشتم و عملاً حضور ايشان را در زمان حياتشان لمس نكرده بودم. به همين دلايل بعد از فوت ايشان من احساس نمي كردم كه لطمه اي به زندگي ام وارد شده است. شايد همشيره ها و اخوي ن اين فقدان را بيشتر احساس كرده باشند.

شما تا چه حد با پدر و آثارشان مأنوس هستيد. آيا توسل و ارتباطي با پدر داريد؟ ايشان تا چه اندازه براي شما زنده هستند؟
 

افراد مختلف بنابر استعدادها و توانمندي هايشان سعي مي كنند تا در زندگي جهاتي را براي خود تعيين كنند. من هم بر اساس توانمندي هائي كه در خود تشخيص دادم مسير و اهدافي را براي خودم تعيين كرده ام و از آنجا كه اين مسير با منش شهيد هاشمي نژاد و امام راحل مطابقت دارد، از اين رو اين دو بزرگوار را به عنوان الگوي رفتاري خود در زندگي انتخاب كرده ام. قرار دادن پدر به عنوان الگو در زندگي به خاطر اين مسئله نيست كه من فرزندشان هستم و بايد مشابه ايشان رفتار كنم، بلكه به خاطر اين نكاتي است كه ذكر كردم. قاعدتاً وقتي يك نفر الگوي شما در زندگي مي شود، تمام زندگي شما را در بر خواهد گرفت و نقش پررنگي در لحظات شما پيدا خواهد كرد و شما سعي خواهيد كرد كه قدم به قدم از زندگي آن شخص الگو بگيريد.
اخلاص در وجود پدر شاه كليد به وجود آمدن شخصيت ايشان بود. در واقع شهيد هاشمي نژاد با خدا معامله و زندگي خود را فداي خدا كردند و خداوند هم بالطبع اين جايگاه رفيع را به ايشان عطا كرد. من و همه مردم سعي مي كنيم تا در مسير اين دو بزرگوار حركت كنيم.

فرزند شهيد بودن تا چه اندازه سخت است. مسلماً گاهي با دوستان پدر مواجه مي شويد. جايگاه شما در ميان آنان چگونه

است؟ از طرفي عده اي بودند كه دوست شهيد هاشمي نژاد نبودند، اما از مريدان ايشان بودند. برخي هم از مخالفين پدرتان بوده اند. شما بدون اينكه پدر را ديده باشيد عنوان فرزند شهيد را داريد و در محافلي حضور داشته ايد كه الزاماً روي خوشي نسبت به اين مفاهيم نشان نمي دادند. به عنوان مثال شما در سال 1377 وارد دانشگاه صنعتي شريف شديد و شايد در اين دانشگاه جايگاه و مفهوم شهادت چندان مطلوب نبوده است و ممكن است برخوردهائي هم در اين زمينه پيش آمده باشد. به طور كلي از مواجهه تان با اين سه گروه برايمان بگوئيد.
 

جدا از مسئله شعار، هميشه فرزند شيد بودن براي من افتخار بزرگي بوده است، خصوصاً فرزند شهيدي انقلابي همچون شهيد هاشمي نژاد. پدر جايگاهي دارد كه هميشه دوست و دشمن از ايشان به خوبي ياد مي كنند و لطفي كه عزيزان نسبت به فرزندان شهدا دارند، شامل حال من هم مي شود. شايد اگر فقط در دو جايگاه فرزند شهيد نبودم، ناراحت نمي شدم. شهيدان ما انقلاب كردند تا جمهوري اسلامي به سمت موفقيت و پيروزي حركت كند. گاهي اوقات احساس مي شود كه در اين مسير موانع و مشكلات دروني وجود دارد. مشكلات بيروني كه همواره با انقلاب همراه بوده اند. اتفاقاً ديروز صحبت هاي مقام معظم رهبري را گوش مي دادم. ايشان فرمودند: «ماهيت انقلاب ما استكبارستيزي بوده است.» مسلماً چنين انقلابي دشمنان زيادي دارد. وقتي احساس مي كنم بعضي افراد در برخي مراتب و در جايگاه هاي مختلف (نه خيلي بالا)، حتي در ادارات كوچك به خاطر حب دنيا و منافع شخصي كارهائي را انجام مي دهند كه اين رفتارها به انقلاب لطماتي وارد مي كند، بالطبع سئوالاتي براي قشر جوان ايجاد مي كنند و مثلاً جوانان مي پرسند كه آيا واقعاً بايد ماحصل انقلاب اين چنين باشد؟ اين مسائل بسيار برايم آزاردهنده اند و ناراحت مي شوم از اينكه در شرايطي كه بايد اقداماتي صورت گيرد و به دليل كوتاهي هائي، اين اقدامات انجام نمي شوند و مسير انقلاب به خاطر بعضي از افراد دچار لطمه مي شود. البته معتقدم كه عنايت امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) به انقلاب و روح حضرت امام (رحمه الله عليه) و شهدا و بركت وجود ولايت فقيه، نهايتاً از انحرافات انقلاب جلوگيري مي كند.
راجع به اين مسئله لازم است كه بگويم كه شهيد هاشمي نژاد در مجلس خبرگان قانوني اساسي بر تثبيت مسئله ولايت فقيه اصرار و تأكيد بسيار داشتند. گاهي اوقات بعضي از افراد در رده هاي پائين كه بعضاً درك چنداني هم از انقلاب ندارند و به دلايل مختلفي جايگاهي پيدا كرده اند، كوتاهي هائي را انجام مي دهند. خوشبختانه در رده هاي بالاي اجرائي اين مسئله وجود ندارد. اگر من يك فرد عادي بودم و هزينه اي براي انقلاب نداده بودم، شايد به اين اندازه از اين مسائل و كوتاهي ها ناراحت نمي شدم، اما چون رنج هائي را كه براي انقلاب كشيده شده است، لمس كرده ام، احساس مي كنم نبايد انقلاب به اين سمت كشيده شود و از اين مسائل ناراحت مي شوم. البته انقلاب به سمت مخالفي نرفته است، فقط گاهي اوقات انحرافاتي ديده مي شد.
نكته دومي كه كمي ناراحت كننده است، جايگاه انقلاب در قشر جوانان است. متأسفانه از نظر فرهنگي، اصول و آرمان هاي انقلاب براي جوانان كه در آن دوران نبوده اند و انقلاب را لمس نكرده اند تبين نشده است و اين مسئله براي من كه فرزند شهيد انقلاب هستم، آزاردهنده است. به خاطر دارم چندي پيش با يكي از دوستان صميمي ام تلفني صحبت دوستانه اي داشتم و در حين صحبت با او متوجه شدم كه اندكي از انقلاب ناراحتي دارد. من هم حدود يك ساعت و نيم با او درباره اصول و آرمان هاي انقلاب صحبت كردم و اين مسئله نشان مي دهد كه قشر جوان چندان با اهداف انقلاب آشنائي ندارد.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره35




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.