پرواز

شب تاريکي بود. صدا از هيچ کس در نمي آمد. آرام و بي صدا، همه ي نيروها رو به جلو پيش مي رفتند. هوا خنک و بهاري بود و گه گاه نسيم دلنوازي که از ميان تپه هاي اطراف مي وزيد، همه را به وجد مي آورد. محسن پيشاپيش گروه گام بر مي داشت. يک ساعتي مي شد که از خط اول دشمن عبور کرده بودند و حالا هيچ کس نمي دانست مقصد بعدي کجاست جز خود او.
چهارشنبه، 13 مهر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پرواز

پرواز
پرواز


 






 
شب تاريکي بود. صدا از هيچ کس در نمي آمد. آرام و بي صدا، همه ي نيروها رو به جلو پيش مي رفتند. هوا خنک و بهاري بود و گه گاه نسيم دلنوازي که از ميان تپه هاي اطراف مي وزيد، همه را به وجد مي آورد. محسن پيشاپيش گروه گام بر مي داشت. يک ساعتي مي شد که از خط اول دشمن عبور کرده بودند و حالا هيچ کس نمي دانست مقصد بعدي کجاست جز خود او.
کمي مضطرب به نظر مي رسيد. ايستاد. همه ايستادند. چشم چرخاند تا اطراف را بهتر ببيند. مثل اين که دنبال چيزي باشد مرتب اطراف را مي پاييد. کسي کنارش بود پرسيد: « چه خبر شده حاجي؟ چرا جلو نمي رويم؟»
محسن سر برگرداند. گفت: « مسير را گم کرده ايم. طبق عمليات، ما بايد خط دشمن را مي شکستيم و پيش مي رفتيم. بايد براي رديابي مسير، به تپه ي تانک برسيم. اما ... »
محسن ساکت شد. نمي خواست بگويد که نزديک به يک ساعت دنبال تپه ي تانک گشته اند و حالا دست خالي بايد بايستند.
گردان در جا ايستاد. محسن دستور داد همه آرام روي زمين بنشينند. و اين کار سختي بود؛ نيمه هاي شب، عمليات شروع مي شد. آنها نيروي خط شکن، عمليات بايد مي شدند که يگان توپخانه دشمن را در عمق 12 کيلومتري جبهه از بين مي برد. محسن آرام و قرار نداشت. چند نفر را دور هم جمع کرد؛ بعد تقسيمشان کرد و آخر سر، هرگروه را به يک سو فرستاد تا از تپه ي تانک نشاني بياورند.
شب آرام آرام از نيمه مي گذشت. ستاره ها سوسو مي زدند و سعي مي کردند با تلاش خود راه را بنمايانند اما هيچ اميدي نبود. لحظات به سختي مي گذشت. ساعتي هم نگذشته بود که گروه هاي شناسايي بر گشتند: نااميد و تهي از نشاني.
در آن وقت شب ديگر اميدي به نظر نمي رسيد . به نظر مي آمد بايد کار عاقلانه اي کرد. بايد برگشت و کل عمليات را از شکست نجات داد. محسن تمام قد ايستاد؛ ميان بسيجياني که نشسته بودند و منتظر، تا فرماني برسد حالا نوبت او بود که کاري کند.
کمي که گذشت از گردان دور شد. کنار تل خاکي زانو زد. خاک را با دست زير رو کرد، بعد آستين هايش را بالا زد و تيمم کرد. همه ي بچه ها او را مي ديدند که ايستاد و تکبيره الاحرام گفت. حالا اميد همه به او بود که کاري کند.
محسن، نمازش که تمام شد. نشست روي خاک و سر به سجده گذاشت. اشک از گوشه چشمانش سرازير شد و مانند آب که به جان خاک تشنه برود، در خاک، کوچيد. محسن ، آرام شده بود. در آن تنهايي مطلق به عمليات فکر مي کرد، به اين که اگر نتواند به پشت خط دشمن برسند و توپخانه او را از کار نيندازند چه فاجعه اي پيش خواهد آمد. و همين بود که بيشتر عذابش مي داد. او فرمانده بود اما حالا نمي توانست کاري را که به عهده اش سپرده بودند به انجام برساند.
صداي ناله اش بيشتر شد. سر از خاک برداشت کمي آرام تر شده بود. اشک به پهناي صورت مي باريد. دستانش را به آسمان گرفت: « خدايا! الان تمام مردم ايران چشم انتظارند. مادران و پدران شهدا در التهابند.»
محسن مثل اين که آتش گرفته باشد، صورتش بر افروخته شده بود و زير نور ماه مي درخشيد :« خدايا! در اين حمله، نه آبروي ما که آبرو اسلام در ميان است. خدايا! تو براي موسي (ع) دريا را شکافتي و راهش دادي. به امر تو براي محمد (ص)، عنکبوت، تار تنيد تا چشم نامحرمان به او نيفتد.»
محسن، ايستاد احساس مي کرد، حالا وقت خواهش است. دستانش را به سوي آسمان گرفت.
با صداي گرفته اي گفت: « خداوندا !» تو را به حق امام زمان، تو را به حق نايبش خميني، تو را به حق حسين (ع) که ما به خونخواهي او قيام کرده ايم، قسمت مي دهم که ما را از اين درماندگي نجات بده!»
ساکت شد. همه ساکت بودند. تضرع او حالا آرامش بيش تري به بچه ها داده بود. محسن که برگشت همه آماده بودند؛ آماده ي حرکت و لحظاتي بعد ستون گردان حبيب، با گام هاي استوار رو به جلو به راه افتاد.
يک ساعت از پيشروي گردان مي گذشت. دوباره اضطراب ها شروع شده بود. شب آرام آرام به پايان خود نزديک تر مي شد و بچه ها نگران تر. حالا ديگر اميدها مي رفت که به کلي زير غبار ياس و نگراني محو شود. محسن، با اين همه هنوز منتظر بود. آنها بايد تا پيش از دميدن خورشيد به توپخانه ي دشمن مي رسيدند. او اميدش در اين لحظات سخت فقط به خدا بود. گردان به راه خودش ادامه مي داد.
ناگهان محسن ايستاد. کمي تيز شد تا رو به رو را بهتر ببيند؛لحظه اي بعد محسن به خاک افتاده بود و سجده مي کرد؛ سجده ي شکر. آن دورتر، شبح بزرگي به چشم مي آمد. تپه ي تانک سر از تاريکي بيرون آورده بود.
ـ « محسن وزوايي» در محله ي نظام آباد تهران به دنيا آمد. تحصيلات خود را تا مقطع ديپلم با نمرات عالي به پايان رساند و در سال 1355 در رشته ي شيمي دانشگاه تهران قبول شد.
او در ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي، همراه با دانشجويان پيرو خط امام لانه ي جاسوسي آمريکا را تسخير کردند.
محسن در سال 1359 وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شد و آموزش هاي چريکي مختلف را فرا گرفت. و با سمت فرمانده گردان نهم سپاه به جبهه هاي غرب رفت. او با رشادت هاي بي نظير خود، پرچم پر افتخار ايران اسلامي را بر فراز قله هاي « بازي دراز» بر افراشت.
سپس اين مرد دلاور به لشکر محمد رسول الله (ص) پيوست و فرمانده گردان حبيب شد و در عمليات بزرگ فتح المبين حماسه ها آفريد.
گردان پيروز حبيب توانست به فرماندهي او توپخانه ي دشمن بعثي را که مدام مردم بي گناه دزفول را زير آتش خود داشت، تصرف نمايد.
سردار شهيد محسن وزوايي سرانجام در جاده ي اهواز - خرمشهر پرنده ي سبکبالي شد و به آسمان ها پر کشيد.
منبع : شاهد نوجوان شماره 60



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
معرفی خوشنویسان معروف قرآن کریم
معرفی خوشنویسان معروف قرآن کریم
بررسی مرقع و قطاع در خوشنویسی
بررسی مرقع و قطاع در خوشنویسی
خیابانی: آقای بیرانوند! من بخواهم از نام بردن تو معروف بشوم؟ خاک بر سر من!
play_arrow
خیابانی: آقای بیرانوند! من بخواهم از نام بردن تو معروف بشوم؟ خاک بر سر من!
توضیحات وزیر رفاه در خصوص عدم پرداخت یارانه
play_arrow
توضیحات وزیر رفاه در خصوص عدم پرداخت یارانه
حمله پهپادی حزب‌ الله به ساختمانی در نهاریا
play_arrow
حمله پهپادی حزب‌ الله به ساختمانی در نهاریا
مراسم تشییع شهید امنیت وحید اکبریان در گرگان
play_arrow
مراسم تشییع شهید امنیت وحید اکبریان در گرگان
به رگبار بستن اتوبوس توسط اشرار در محور زاهدان به چابهار
play_arrow
به رگبار بستن اتوبوس توسط اشرار در محور زاهدان به چابهار
دبیرکل حزب‌الله: هزینۀ حمله به بیروت هدف قراردادن تل‌آویو است
play_arrow
دبیرکل حزب‌الله: هزینۀ حمله به بیروت هدف قراردادن تل‌آویو است
گروسی: فردو جای خطرناکی نیست
play_arrow
گروسی: فردو جای خطرناکی نیست
گروسی: گفتگوها با ایران بسیار سازنده بود و باید ادامه پیدا کند
play_arrow
گروسی: گفتگوها با ایران بسیار سازنده بود و باید ادامه پیدا کند
گروسی: در پارچین و طالقان سایت‌های هسته‌ای نیست
play_arrow
گروسی: در پارچین و طالقان سایت‌های هسته‌ای نیست
گروسی: ایران توقف افزایش ذخایر ۶۰ درصد را پذیرفته است
play_arrow
گروسی: ایران توقف افزایش ذخایر ۶۰ درصد را پذیرفته است
سورپرایز سردار آزمون برای تولد امیر قلعه‌نویی
play_arrow
سورپرایز سردار آزمون برای تولد امیر قلعه‌نویی
رهبر انقلاب: حوزه‌ علمیه باید در مورد نحوه حکمرانی و پدیده‌های جدید نظر بدهد
play_arrow
رهبر انقلاب: حوزه‌ علمیه باید در مورد نحوه حکمرانی و پدیده‌های جدید نظر بدهد
حملات خمپاره‌ای سرایاالقدس علیه مواضع دشمن در جبالیا
play_arrow
حملات خمپاره‌ای سرایاالقدس علیه مواضع دشمن در جبالیا