همانندی جنگ ایران و عراق با جنگ جهانی اول
پیش زمینه جنگ آمریکا علیه عراق در سال ٢٠٠٣ دو جنگ دیگر در خلیج فارس است؛ یکی جنگ ایران و عراق در سالهای ١٣٦٧- ١٣٥٩ (١٩٨٨-١٩٨٠) و دیگری جنگ آمریکا علیه عراق در سال ١٩٩١ برای بیرون راندن این کشور از کویت. در روند حرکت این جنگها، نظم سیاسی در منطقه خلیج فارس و خاورمیانه از بنیان دیگرگون شد. هردو این جنگها، که من در این مقاله بگونهای گسترده به آن میپردازم، همانندی با نگهای دیگر پس از سال ١٩٤٥ ندارند، بلکه بخلاف دیگر جنگها از اهمیت بسیاری در سیاست جهانی برخوردار هستند، که از پایان جنگ جهانی دوم، تنها دوجنگ بزرگ در آسیای جنوب شرقی، یعنی جنگهای آمریکا در کره و ویتنام روی دادند.
در جنگ ایران و عراق روشن شد، که تجربهای که اروپاییها در نیمه نخست سده بیستم در دوجنگ جهانی در خانه خود کردند، برای جهان سوم نیز اعتبار دارد. یعنی این تجربه، که جنگهایی که میان دولتها و کشورها، برسر جابجا کردن مرزها و یا گسترش نفوذ سیاسی روی میدهند، اگر ما آنها را براساس تراز هزینه و سود آنها در نظر بگیریم، به صرفه نیستند. جنگ میان کشورها برسر سرکردگی منطقهای در دوران جنگهای صنعتی و فنی سادهترین ابزار برای نابودی اقتصادی کشورهای در حال پیشرفت است. اروپاییها این را در جنگ جهانی اول تجربه کردند و این تجربه بگونه افراطی در جنگ هشت ساله ایران و عراق تکرار شد. ازاینرو شگفت آور نیست، که جنگ ایران و عراق همواره از سوی نظریه پردازان و تحلیلگران غربی با جنگ جهانی اول سنجیده میشود، زیرا همانندیهای بسیار و درخوردقتی میان این دو جنگ وجود دارد.
در حالیکه در اروپا، تکامل صنعتی و فنی، امر ساخت جنگ افزار و مهمات را در ابعادی که تا آنزمان ناشناخته بود، شدنی میساخت، کشورهای ایران و عراق از راه فروش نفت، مدرنترین ابزارهای جنگی را تهیه میکردند و ازهمین راه فروش نفت، جنگ درازمدت علیه یکدیگر را از نظر اقتصادی تامین میکردند. اینچنین جنگ ایران و عراق مانند جنگ جهانی اول به یک زورآزمایی گنجایشها (ظرفیتها) و تاب و توان اقتصادی تبدیل شد، که در پیامد آن نه ایران و نه عراق نتوانستند به اهداف خود در جبهه جنگ و صحنه نبرد دست بیابند؛ یعنی نه عراق توانست قادسیه را تکرار کند و نه ایران توانست از راه کربلا به قدس برسد. از سال ١٩٨٤ دوکشور ایران و عراق به خزانهها و نفتکشهای یکدیگر حمله میکردند و در پایان گسترش این جنگ، آمریکا را به دخالت در منطقه خلیج فارس کشانید، که بمعنای پشتیبانی از عراق بود.
انگلستان در جنگ جهانی اول میکوشید، آلمان را با کمک ناوگان دریایی خود به زانو دربیاورد و آلمان نیز با زیردریاییهای خود میکوشید، راههای ارتباطی دریایی جزیره انگلستان را قطع کند و آن کشور را به زانو درآورد. و زمانی که فرماندهی ارتش آلمان، این شیوه نبرد را گسترش داد، و براستی برای کوتاه زمانی میرفت، که با این شیوه به پیروزی برسد، این پیشی گرفتن ارتش آلمان واپسین تلنگری بود، که آمریکا را به دخالت در جنگ اول جهانی کشانید.
این امر البته در جنگ ایران و عراق روی نداد، زیرا جنگ ایران و عراق تا این اندازه پیش نرفت؛ اگرچه چندین بار نزدیک بود، که آمریکا بگونه مستقیم در این جنگ دخالت کند. در اکتبر ١٩٨٧ ، کشتیهای جنگی آمریکا در خلیج فارس، به تلافی حمله موشکی ایران به نفتکشهایی، که پرچم آمریکا را داشتند، دکلهای حفاری نفتی ایران را آتش زدند، و دوباره در آوریل ١٩٨٨ ، کشتیهای جنگی آمریکا، جزیرههای حفاری ایران را ویران کرده و چندین کشتی ایرانی را در دریا غرق کردند. تنها کشورهای درگیر در جنگ؛ یعنی ایران و عراق مانند الگوی قدرتهای میان وزن در جنگ جهانی اول عمل نمیکردند، بلکه آمریکا هم خطوط سیاسی همانندی مانند مورد جنگ جهانی اول را دنبال میکرد. آمریکاییها تا آنجا که میشد، خود را از این کشمکش برکنار نگاه میداشتند، اما آنان بروشنی اعلام میکردند، که بازرگانی آزاد؛ و در هردو این جنگها، پیش از هرچیز آزادی راههای دریایی، بهیچوجه نباید توسط طرفین درگیر در جنگ لطمه ببیند و بخطر بیفتد، و زمانی که این آزادی راههای دریایی بخطر میافتاد، آمریکاییها این را حق خود میدانستند، که به هر شکل علیه آن وارد عمل شوند.
هنری کیسینجر در مراحل نخستین جنگ ایران و عراق، منافع سیاسی آمریکا را اینگونه تشریح کرده بود: "بهتر است هر دو طرف جنگ ببازند." حتی اگر در سالهای ١٩١٤- ١٩١٥ هیچ سیاستمدار آمریکایی این خواست را به این روشنی فرموله نکرده بود، باید گفت، منافع عینی آمریکا در آنزمان نیز بهمین گونه بود. در آغاز جنگ جهانی اول، آمریکا بیشترین بدهیها به اروپا داشت، اما در پایان جنگ، آمریکا بزرگترین بستانکار اروپا بحساب میآمد. موقعیت انگلستان، که تا آنزمان قدرت جهانی محسوب میشد، در اثر این جنگ بشدت تضعیف شد. و بزرگترین رقیب آمریکا در تقسیم دوباره بازارهای جهانی، یعنی آلمان، در پایان جنگ از نظر سیاسی و اقتصادی به زمین کوبیده شده بود. آمریکا با کمترین تلفات انسانی در میان قدرتهای درگیر در جنگ جهانی اول، بیشترین سود را از این جنگ بردند. در حالیکه جنگ جهانی اول، برای همه قدرتهای اروپایی بمثابه شکست در جبهه نبرد و یا شکست سیاسی محسوب میشد، آمریکاییها تنها قدرتی بودند، که در درازمدت از این جنگ بهره بردند.
همانند آن در مورد جنگ ایران و عراق روی داد؛ ترازنامه مالی خسارتها و هزینههای جنگی، بالغ بر ١٠٩٧ میلیارد دلار میشد، که از این مبلغ ٦٤٤ میلیارد دلار خسارت ایران و ٤٥٣ میلیارد دلار خسارت عراق بود. خسارات و هزینههای آمریکا در این جنگ اما بسیار اندک بود، زیرا آنها مجبور نبودند، مستقیما در جنگ مداخله کنند، بلکه مداخله آنها در این جنگ به همراهی نفتکشها با ناوهای جنگی خود و فروش و فرستادن جنگ افزار به هردوطرف جنگ و پشتیبانی ماهوارهای برای عراق محدود میشد. آمریکاییها با این کار دو هدف مهم سیاسی را دنبال میکردند: نخست اینکه، آنها میخواستند، از فرازیافتن هریک از طرفین جنگ بعنوان سرکرده منطقه جلوگیری کنند، و دوم اینکه، آنها میخواستند، این امر را تضمین کنند، که شوروی نتواند از این کشمکش بسود خود بهره برداری کند و به حضور سیاسی و نظامی در منطقه خلیج فارس دست یابد.
تحلیلگران غربی این هردو دستورمندی مرکزی سیاست آمریکا را بعنوان نوسان سیاسی آمریکا در خلیج فارس تفسیر میکردند، که گاهی به ایران رغبت نشان میدهد، و گاهی از عراق پشتیبانی میکند. بدین ترتیب در پشت بیطرفی ظاهری آمریکا در این جنگ، از میانه سال ١٩٨٢ پشتیبانی دوفاکتو آمریکا از ایران پنهان بود، و از میانه سال ١٩٨٥ آمریکاییها گام به گام به عراق نزدیک گشتند. نیمه دوم سال ١٩٨٥ و همه سال ١٩٨٦ را افشای رابطه "ایران گیت" رقم میزد، یعنی اینکه آمریکاییها با پول بدست آمده از فروش جنگ افزار به ایران پارتیزانهای نیکاراگوئه را علیه رژیم ساندینیستی در این کشور تامین میکردند. و در پایان از بهار سال ١٩٨٧ ، آمریکا آشکارا از عراق پشتیبانی میکرد و این بدان ترتیب، که ناوهای جنگی آمریکا، مینهای دریایی را که، نیروی دریایی ایران در خلیج فارس کار گذاشته بود، جمع آوری کرده و نفتکشهای کویتی را با ناوهای جنگی خود همراهی میکردند، زیرا پیش از این نیروی دریایی ایران به نفتکشهای کویتی و عربستان سعودی حمله میکرد، تا بدین ترتیب پشتیبانان اصلی مالی عراق را بزند و از صحنه خارج کند. اگر واریز میلیاردها دلار سرمایه از شیخ نشینهای خلیج فارس به عراق نبود، این کشور در سال ١٩٨٣ درهم میشکست و فرومی پاشید. و اگر پشتیبانی اطلاعاتی هوایی و ماهوارهای آمریکا از عراق نبود، نیروهای ایران، عراق را در سال ١٩٨٧ شکست میدادند.
بطور خلاصه میتوان گفت، که آمریکا در این جنگ در بیشتر موارد، از طرف ضعیفتر پشتیبانی میکرد، تا بدین ترتیب از بدست آمدن نتیجه قطعی در این جنگ جلوگیری کند. و ایران علیرغم پیروزیهای عراق در چندماهه نخست جنگ، این توان را در درازمدت داشت، که به کشور عراق وارد شود و آن را تصرف کند. ازاینرو آمریکاییها از عراق پشتیبانی میکردند، تا جلو این کار را بگیرند. اگرچه کابینه ریگان تمایلی به رژیم صدام حسین نداشت، اما آمریکاییها بمراتب علاقه و تمایل کمتری به رژیم جمهوری اسلامی داشتند، که دیپلماتهای این کشور را بمدت ٤٤٤ روز به گروگان گرفته بود، اما حتی در اینجا نیز نگهداری منافع درازمدت آمریکا، این کشور را برآن میداشت، حتی از ایران، اگر لازم بود، پشتیبانی کند.
بنابراین آمریکا در شکست ایران و عراق برای بدست آوردن سرکردگی در منطقه خلیج فارس نقش اساسی بازی کرد. اما شایان توجه است، که شوروی بعنوان رقیب آمریکا در مناسبات دوقطبی آنزمان هیچ نقش تعیین کنندهای در این جنگ برعهده نگرفت. این امر بیشتر ازآنرو مهم است، که شوروی بعنوان مهمترین صادرکننده جنگ افزار به عراق بود و نیروی زمینی عراق بطورکلی با تکنولوژی نظامی روسی کار میکرد. وابستگی عراق به صادرات جنگ افزار شوروی بیشتر خود را در سال دوم جنگ نشان داد، یعنی زمانی که حملات ایران بگونه جهشی براه افتاده بود و شوروی، که در آغاز جنگ فرستادن جنگ افزار به عراق را قطع کرده بود، به فرستادن دوباره آن اقدام نکرد. در این موقعیت، مصر که ارتش آن در همان زمان جنگ افزارهای روسی خود را به جنگ افزارهای آمریکایی تبدیل میکرد، در فوریه ١٩٨١ صد تانک "ت- ٥٤ " و "ت- ٥٥ " به اضافه مهمات آن را به عراق فرستاد. اینکه شوروی از ازسرگیری فرستادن جنگ افزار بگونه گسترده به عراق از سال ١٩٨٣ هیچگونه سرمایه سیاسی ایجاد نکرد؛ یعنی به موضع گیری سیاسی از طرفین درگیر در این جنگ نپرداخت را بدون شک باید بدلیل درگیربودن خود این کشور در افغانستان مربوط دانست، که دامنه عملیاتی شوروی در جهان اسلام را محدود میکرد.
در روند جنگ ایران و عراق ثابت شد، که نیروی زمینی عراق و دکترین نظامی آن، که وابسته به شوروی بود، پایان یک دوران راهبرد نظامی؛ یعنی جنگ افزارها و راهبردهای نظامی شوروی را نشان میدهد. اینچنین با وجود برتری فنی نیروی زمینی عراق، این کشور نتوانست ایران را شکست دهد. پیروزیهای عراق در جنگ هوایی علیه تاسیسات نفتی و نفتکشهای ایرانی را باید بیش از هرچیز به حساب هواپیماهای جنگی فرانسوی گذاشت، که به عراق صادر میشد. در اینجا نیز توان نیروی هوایی ایران، که از هواپیماهای ساخت آمریکا برخوردار بود، برای عراق بسیار شگفت آور و غافلگیرکننده بود و حملات نیروی هوایی ایران به عراق خسارتهای جبران ناپذیری را وارد میکرد و در مواردی عراق را تاسرحد فروپاشی اقتصادی به زیر میکشاند.
در روند جنگ ایران و عراق، برای مشاهده گران و تحلیلگران نظامی آشکار شد، که توان نظامی شوروی دیگر به هیچ وجه یک عامل قدرت نیست، که تا آنزمان برای زمان درازی روی آن حساب میشد. جنگ ایران و عراق بهمراه جنگ شوروی در افغانستان زنگهای خطر را برای تحلیلگران نظامی شوروی بصدا درآورد. آمریکا از مشاهده ناتوانی نظامی شوروی در جنگ ایران و عراق و همچنین نبرد در افغانستان به این نتیجه رسید، که میتواند در یک مسابقه تسلیحاتی شوروی را به زیرآورد و او را وادار به تسلیم کند.
منبع:http://www.gtalk.ir
ارسال توسط کاربر محترم سایت : nikbakht88
در جنگ ایران و عراق روشن شد، که تجربهای که اروپاییها در نیمه نخست سده بیستم در دوجنگ جهانی در خانه خود کردند، برای جهان سوم نیز اعتبار دارد. یعنی این تجربه، که جنگهایی که میان دولتها و کشورها، برسر جابجا کردن مرزها و یا گسترش نفوذ سیاسی روی میدهند، اگر ما آنها را براساس تراز هزینه و سود آنها در نظر بگیریم، به صرفه نیستند. جنگ میان کشورها برسر سرکردگی منطقهای در دوران جنگهای صنعتی و فنی سادهترین ابزار برای نابودی اقتصادی کشورهای در حال پیشرفت است. اروپاییها این را در جنگ جهانی اول تجربه کردند و این تجربه بگونه افراطی در جنگ هشت ساله ایران و عراق تکرار شد. ازاینرو شگفت آور نیست، که جنگ ایران و عراق همواره از سوی نظریه پردازان و تحلیلگران غربی با جنگ جهانی اول سنجیده میشود، زیرا همانندیهای بسیار و درخوردقتی میان این دو جنگ وجود دارد.
در حالیکه در اروپا، تکامل صنعتی و فنی، امر ساخت جنگ افزار و مهمات را در ابعادی که تا آنزمان ناشناخته بود، شدنی میساخت، کشورهای ایران و عراق از راه فروش نفت، مدرنترین ابزارهای جنگی را تهیه میکردند و ازهمین راه فروش نفت، جنگ درازمدت علیه یکدیگر را از نظر اقتصادی تامین میکردند. اینچنین جنگ ایران و عراق مانند جنگ جهانی اول به یک زورآزمایی گنجایشها (ظرفیتها) و تاب و توان اقتصادی تبدیل شد، که در پیامد آن نه ایران و نه عراق نتوانستند به اهداف خود در جبهه جنگ و صحنه نبرد دست بیابند؛ یعنی نه عراق توانست قادسیه را تکرار کند و نه ایران توانست از راه کربلا به قدس برسد. از سال ١٩٨٤ دوکشور ایران و عراق به خزانهها و نفتکشهای یکدیگر حمله میکردند و در پایان گسترش این جنگ، آمریکا را به دخالت در منطقه خلیج فارس کشانید، که بمعنای پشتیبانی از عراق بود.
انگلستان در جنگ جهانی اول میکوشید، آلمان را با کمک ناوگان دریایی خود به زانو دربیاورد و آلمان نیز با زیردریاییهای خود میکوشید، راههای ارتباطی دریایی جزیره انگلستان را قطع کند و آن کشور را به زانو درآورد. و زمانی که فرماندهی ارتش آلمان، این شیوه نبرد را گسترش داد، و براستی برای کوتاه زمانی میرفت، که با این شیوه به پیروزی برسد، این پیشی گرفتن ارتش آلمان واپسین تلنگری بود، که آمریکا را به دخالت در جنگ اول جهانی کشانید.
این امر البته در جنگ ایران و عراق روی نداد، زیرا جنگ ایران و عراق تا این اندازه پیش نرفت؛ اگرچه چندین بار نزدیک بود، که آمریکا بگونه مستقیم در این جنگ دخالت کند. در اکتبر ١٩٨٧ ، کشتیهای جنگی آمریکا در خلیج فارس، به تلافی حمله موشکی ایران به نفتکشهایی، که پرچم آمریکا را داشتند، دکلهای حفاری نفتی ایران را آتش زدند، و دوباره در آوریل ١٩٨٨ ، کشتیهای جنگی آمریکا، جزیرههای حفاری ایران را ویران کرده و چندین کشتی ایرانی را در دریا غرق کردند. تنها کشورهای درگیر در جنگ؛ یعنی ایران و عراق مانند الگوی قدرتهای میان وزن در جنگ جهانی اول عمل نمیکردند، بلکه آمریکا هم خطوط سیاسی همانندی مانند مورد جنگ جهانی اول را دنبال میکرد. آمریکاییها تا آنجا که میشد، خود را از این کشمکش برکنار نگاه میداشتند، اما آنان بروشنی اعلام میکردند، که بازرگانی آزاد؛ و در هردو این جنگها، پیش از هرچیز آزادی راههای دریایی، بهیچوجه نباید توسط طرفین درگیر در جنگ لطمه ببیند و بخطر بیفتد، و زمانی که این آزادی راههای دریایی بخطر میافتاد، آمریکاییها این را حق خود میدانستند، که به هر شکل علیه آن وارد عمل شوند.
هنری کیسینجر در مراحل نخستین جنگ ایران و عراق، منافع سیاسی آمریکا را اینگونه تشریح کرده بود: "بهتر است هر دو طرف جنگ ببازند." حتی اگر در سالهای ١٩١٤- ١٩١٥ هیچ سیاستمدار آمریکایی این خواست را به این روشنی فرموله نکرده بود، باید گفت، منافع عینی آمریکا در آنزمان نیز بهمین گونه بود. در آغاز جنگ جهانی اول، آمریکا بیشترین بدهیها به اروپا داشت، اما در پایان جنگ، آمریکا بزرگترین بستانکار اروپا بحساب میآمد. موقعیت انگلستان، که تا آنزمان قدرت جهانی محسوب میشد، در اثر این جنگ بشدت تضعیف شد. و بزرگترین رقیب آمریکا در تقسیم دوباره بازارهای جهانی، یعنی آلمان، در پایان جنگ از نظر سیاسی و اقتصادی به زمین کوبیده شده بود. آمریکا با کمترین تلفات انسانی در میان قدرتهای درگیر در جنگ جهانی اول، بیشترین سود را از این جنگ بردند. در حالیکه جنگ جهانی اول، برای همه قدرتهای اروپایی بمثابه شکست در جبهه نبرد و یا شکست سیاسی محسوب میشد، آمریکاییها تنها قدرتی بودند، که در درازمدت از این جنگ بهره بردند.
همانند آن در مورد جنگ ایران و عراق روی داد؛ ترازنامه مالی خسارتها و هزینههای جنگی، بالغ بر ١٠٩٧ میلیارد دلار میشد، که از این مبلغ ٦٤٤ میلیارد دلار خسارت ایران و ٤٥٣ میلیارد دلار خسارت عراق بود. خسارات و هزینههای آمریکا در این جنگ اما بسیار اندک بود، زیرا آنها مجبور نبودند، مستقیما در جنگ مداخله کنند، بلکه مداخله آنها در این جنگ به همراهی نفتکشها با ناوهای جنگی خود و فروش و فرستادن جنگ افزار به هردوطرف جنگ و پشتیبانی ماهوارهای برای عراق محدود میشد. آمریکاییها با این کار دو هدف مهم سیاسی را دنبال میکردند: نخست اینکه، آنها میخواستند، از فرازیافتن هریک از طرفین جنگ بعنوان سرکرده منطقه جلوگیری کنند، و دوم اینکه، آنها میخواستند، این امر را تضمین کنند، که شوروی نتواند از این کشمکش بسود خود بهره برداری کند و به حضور سیاسی و نظامی در منطقه خلیج فارس دست یابد.
تحلیلگران غربی این هردو دستورمندی مرکزی سیاست آمریکا را بعنوان نوسان سیاسی آمریکا در خلیج فارس تفسیر میکردند، که گاهی به ایران رغبت نشان میدهد، و گاهی از عراق پشتیبانی میکند. بدین ترتیب در پشت بیطرفی ظاهری آمریکا در این جنگ، از میانه سال ١٩٨٢ پشتیبانی دوفاکتو آمریکا از ایران پنهان بود، و از میانه سال ١٩٨٥ آمریکاییها گام به گام به عراق نزدیک گشتند. نیمه دوم سال ١٩٨٥ و همه سال ١٩٨٦ را افشای رابطه "ایران گیت" رقم میزد، یعنی اینکه آمریکاییها با پول بدست آمده از فروش جنگ افزار به ایران پارتیزانهای نیکاراگوئه را علیه رژیم ساندینیستی در این کشور تامین میکردند. و در پایان از بهار سال ١٩٨٧ ، آمریکا آشکارا از عراق پشتیبانی میکرد و این بدان ترتیب، که ناوهای جنگی آمریکا، مینهای دریایی را که، نیروی دریایی ایران در خلیج فارس کار گذاشته بود، جمع آوری کرده و نفتکشهای کویتی را با ناوهای جنگی خود همراهی میکردند، زیرا پیش از این نیروی دریایی ایران به نفتکشهای کویتی و عربستان سعودی حمله میکرد، تا بدین ترتیب پشتیبانان اصلی مالی عراق را بزند و از صحنه خارج کند. اگر واریز میلیاردها دلار سرمایه از شیخ نشینهای خلیج فارس به عراق نبود، این کشور در سال ١٩٨٣ درهم میشکست و فرومی پاشید. و اگر پشتیبانی اطلاعاتی هوایی و ماهوارهای آمریکا از عراق نبود، نیروهای ایران، عراق را در سال ١٩٨٧ شکست میدادند.
بطور خلاصه میتوان گفت، که آمریکا در این جنگ در بیشتر موارد، از طرف ضعیفتر پشتیبانی میکرد، تا بدین ترتیب از بدست آمدن نتیجه قطعی در این جنگ جلوگیری کند. و ایران علیرغم پیروزیهای عراق در چندماهه نخست جنگ، این توان را در درازمدت داشت، که به کشور عراق وارد شود و آن را تصرف کند. ازاینرو آمریکاییها از عراق پشتیبانی میکردند، تا جلو این کار را بگیرند. اگرچه کابینه ریگان تمایلی به رژیم صدام حسین نداشت، اما آمریکاییها بمراتب علاقه و تمایل کمتری به رژیم جمهوری اسلامی داشتند، که دیپلماتهای این کشور را بمدت ٤٤٤ روز به گروگان گرفته بود، اما حتی در اینجا نیز نگهداری منافع درازمدت آمریکا، این کشور را برآن میداشت، حتی از ایران، اگر لازم بود، پشتیبانی کند.
بنابراین آمریکا در شکست ایران و عراق برای بدست آوردن سرکردگی در منطقه خلیج فارس نقش اساسی بازی کرد. اما شایان توجه است، که شوروی بعنوان رقیب آمریکا در مناسبات دوقطبی آنزمان هیچ نقش تعیین کنندهای در این جنگ برعهده نگرفت. این امر بیشتر ازآنرو مهم است، که شوروی بعنوان مهمترین صادرکننده جنگ افزار به عراق بود و نیروی زمینی عراق بطورکلی با تکنولوژی نظامی روسی کار میکرد. وابستگی عراق به صادرات جنگ افزار شوروی بیشتر خود را در سال دوم جنگ نشان داد، یعنی زمانی که حملات ایران بگونه جهشی براه افتاده بود و شوروی، که در آغاز جنگ فرستادن جنگ افزار به عراق را قطع کرده بود، به فرستادن دوباره آن اقدام نکرد. در این موقعیت، مصر که ارتش آن در همان زمان جنگ افزارهای روسی خود را به جنگ افزارهای آمریکایی تبدیل میکرد، در فوریه ١٩٨١ صد تانک "ت- ٥٤ " و "ت- ٥٥ " به اضافه مهمات آن را به عراق فرستاد. اینکه شوروی از ازسرگیری فرستادن جنگ افزار بگونه گسترده به عراق از سال ١٩٨٣ هیچگونه سرمایه سیاسی ایجاد نکرد؛ یعنی به موضع گیری سیاسی از طرفین درگیر در این جنگ نپرداخت را بدون شک باید بدلیل درگیربودن خود این کشور در افغانستان مربوط دانست، که دامنه عملیاتی شوروی در جهان اسلام را محدود میکرد.
در روند جنگ ایران و عراق ثابت شد، که نیروی زمینی عراق و دکترین نظامی آن، که وابسته به شوروی بود، پایان یک دوران راهبرد نظامی؛ یعنی جنگ افزارها و راهبردهای نظامی شوروی را نشان میدهد. اینچنین با وجود برتری فنی نیروی زمینی عراق، این کشور نتوانست ایران را شکست دهد. پیروزیهای عراق در جنگ هوایی علیه تاسیسات نفتی و نفتکشهای ایرانی را باید بیش از هرچیز به حساب هواپیماهای جنگی فرانسوی گذاشت، که به عراق صادر میشد. در اینجا نیز توان نیروی هوایی ایران، که از هواپیماهای ساخت آمریکا برخوردار بود، برای عراق بسیار شگفت آور و غافلگیرکننده بود و حملات نیروی هوایی ایران به عراق خسارتهای جبران ناپذیری را وارد میکرد و در مواردی عراق را تاسرحد فروپاشی اقتصادی به زیر میکشاند.
در روند جنگ ایران و عراق، برای مشاهده گران و تحلیلگران نظامی آشکار شد، که توان نظامی شوروی دیگر به هیچ وجه یک عامل قدرت نیست، که تا آنزمان برای زمان درازی روی آن حساب میشد. جنگ ایران و عراق بهمراه جنگ شوروی در افغانستان زنگهای خطر را برای تحلیلگران نظامی شوروی بصدا درآورد. آمریکا از مشاهده ناتوانی نظامی شوروی در جنگ ایران و عراق و همچنین نبرد در افغانستان به این نتیجه رسید، که میتواند در یک مسابقه تسلیحاتی شوروی را به زیرآورد و او را وادار به تسلیم کند.
منبع:http://www.gtalk.ir
ارسال توسط کاربر محترم سایت : nikbakht88
/ج