جریان تصاعد در جنگ ایران و عراق
نویسندگان :فیلیپ سابین
افرایم كارش
مترجم:گروه مطالعات جنگ
افرایم كارش
مترجم:گروه مطالعات جنگ
چكیده
مقدمه مترجم
مطالب فراوانی درباره تصاعد بحران در عرصه استراتژی هستهای یا دخالت ابرقدرتها در جنگهای محدودی چون ویتنام نوشته شده است. افزون بر آن، ریچار اسموك مسأله تصاعد را در جنگهای گوناگون پیش از سال 1945 بررسی كرده است. اما درباره پویایی تصاعد در منازعات میان كشورهای پیشرفته جهان سوم تاكنون بحث چندانی صورت نگرفته است. این موضوعبا توسعه تجهیزات نظامی پیچیده از جمله تسلیحات هستهای و شیمیایی در كشورهای جهان سوم اهمیت فزایندهای مییابد و خصومتهای محلی نیز نسبت به برخورد ایدئولوژیكی شرق و غرب اهمیت بیشتری مییابد.
برخی از تئوریهای تصاعد، مانند اهمیت «آستانهها» كه ممكن است همراه با خشونت باشد،در مباحث استراتژیك پذیرفته شدهاند.
دیگر تئوریها مانند كنترل ناپذیری تصاعد و اهمیت برخورداری از سلطه در تصاعد نظامی بسیار بحث برانگیز باقی مانده است. در این مقاله تأثیر مهمترین درگیری اخیر در جهان سوم، یعنی جنگ هشت ساله بین ایران و عراق، بر تئوری تصاعد «ابرقدرتها» بررسی میشود.
هدف این است كه دریابیم كدامیك از تئوریهای تصاعد، با تجربه جنگ خلیج (فارس) انطباق بیشتری دارد و آیا منطق حاصل در زمینه پویایی تصاعد ابرقدرتها در این مورد نیز صدِ میكند همچنین موضوع نادیده گرفتن كاهش تصاعد، كه عاملی مهم در این جنگ ، مدتها قبل از آتشبس نهایی بود بررسی خواهد شد.
درباره تاریخ جنگ ایران و عراق تاكنون نظریات زیادی مطرح شده و همچنین روز شماری از این جنگ نیز در پایان مقاله برای یادآوری ترتیب وقایع آمده است. این مقاله شامل موضوعات تئوریكی است تا رهیافتی تحلیلی فراهم كند و نتیجهگیریهایی ارائه شود كه قابل اعمال درگیری منازعات جهان سوم هم باشد. هدف اصلی ارائه بینش عمیقتری درباره جریان تصاعدی این جنگ بین متخاصمین منطقهای است كه ممكن است با درنظر داشتن اختلافات درموارد مشخص در منازعات مشابهی، كه در آیندهبین قدرتهای منطقهای ایجاد میشود از آن استفاده نمود.
آیا تصاعد، عمدی وكنترل پذیر است؟
این دو امكان ویژگی انحصاری دوجانبه دارد؛ زیرا ممكن است متخاصمان، سیاستهای خود را حفظ كنند اگرچه شاید جریان نبرد بااقدامهای تعاملی، در وضعیتی كه به نفع هیچیك از دو طرف نیست، گسترش یابد؛ گسترهای كه در آن، متخاصمان به طور واقعی در كنترل عملكردهای خود میكوشند و توانایی فشارهای تصاعدی و ذاتی در این مسائل، مهم به شمار میآید.
از دست دادن كنترل، كه اغلب در جنگ هستهای پیشبینی میشود، به دلیل وجود اختلالدرخطوط فرماندهی است.این مسألهدرموردجنگایران و عراق صدِ نكرد زیرا در این جنگ هر یك از دو طرف متخاصم با ابتكارات نظامی خود جنگ را در كنترل كامل داشت.
مهمترین اقدام نظامی ناخواسته در جولای 1988 رخ داد كه ناو «وینسنس» آمریكا به صورتی غیر عمدی یك هواپیمای مسافربری ایرانی را سرنگون كرد. این امر نه تنها باعث انتقام خشمگین ایران نگردید بلكه به نظر میرسد كه این مسأله یكی از عوامل متقاعدكننده ایران در پذیرش آتشبس پیشنهادی سازمان ملل پس از دو هفته بود.
رویدادهای اتفاقی نظیر درگیری ناوهای «وینسنس » و «استارك » (كه با موشكهای عراقی در ماه مه 1987 از كار افتاد) مواردی بسیار استثنایی است. دیگر اقدامات نظامی بیشتر حالتی عمدی و سنجیده داشت و متخاصمین براساس منافع، هزینهها،محدودیتها و اهداف معین خود آنها را مورد بررسی و سنجش قرار میدادند.
دراین جنگ اقدامات شتابزده غیرمحتاطانه مبهم انجام نشد، بسیاریاز صاحبنظران نگران بودند، چنین وقایعی كه امكان آن در جنگ هستهای وجود دارد، در این جنگ نیز رخ دهد. نخستین اقدام مهم تصاعدی عراق ، كه همان تصمیم عراق درسپتامبر 1980 مبنی بر افزایش مخاصمه باایران از حالت درگیریهای مرزی به جنگی تمام عیار بود، یك روند عمدی و صعودی به شمار میآید كه تنها پس از ناتوانی در مهار خطر ایران با ابزار دیگری انجام شد. همین امر در مورد اقدامهای تصاعدی بعدی عراق صدِ میكند كه بمباران محدود شهرهای ایران از لحاظ گستره شدت و مدت پس از تبلیغات هشدار دهنده طولانی انجام میپذیرفت.
تمسك عراق به سلاحهای شیمیایی، اگرچه سیر صعودی داشت، بسیار محدود بود. البته عراق تا قبل از هشدارهای طولانی مبنی بر استفاده از سلاحهای شیمیایی و كاربرد ابتدایی، گاز اشكآور از جولای تا اوت 1982، از گازهای كشنده شیمیایی استفاده نكرد. عراق گازهای سمی را تنها در نقاط حساس جبهه به كار برد و این تنها در در وضعیتی بود كه امكان متوقف كردن حملات ایران از هیچ راه دیگری وجود نداشت.
ایران به نوبه خود در واكنش به حملات تحریكآمیز عراق علیه نفتكشها از سال 1984 بسیار محتاط بود و در مدتی طولانی، واكنشهای ایران در پایینترین سطح ممكن حفظ شد. ایران از اعتراف به تهاجم علیه كشتیرانی غیر نظامی خودداری و برای كاهش نگرانی بینالمللی نسبت به بستن تنگه هرمز همواره تأكید میكرد كه قصد چنین عملی را ندارد؛ زیرا جمهوری اسلامی ایران نخستین كشوری است كه پیامدهای چنین اقدامی را متحمل خواهد شد.
كشورهای خلیج(فارس) نیز نسبت به دخالت مستقیم ابرقدرتها در این منطقه اكثراً نگرانی داشتند. البته پس از سال 1987 (سه سال پس از آغاز جنگ نفتكشها) بود كه سرانجام كویت را وادار كرد تا خواستار حمایت ابرقدرتها شود؛ حتی زمانیكه نیروی دریایی آمریكا به دخالت در خلیجفارس اقدام كرد، واكنش تهران سنجیده و محدود بود. این واكنشها در سطح نمایش قدرت، مانورهای دریایی گسترده و استقرار موشكهای چینی كرم ابریشم در تنگه هرمز بود. همچنین ایران تلاشهایی را برای اطمینان دادن به كشورهای خلیج(فارس) و تضعیف حمایت سیاسی از نصب پرچم انجام داد. اقدام نظامی ایران به حملات علیه كشتیهای بدون اسكورت و استراتژی غیرمستقیم مینگذاریهای دریایی، محدود بود و حتی در مواقعی كه نیروهای آمریكایی علیه كشتیها، هواپیماها و یا تأسیسات ایرانی آتش میگشودند، تهران همواره از واكنش مستقیم خودداری میكرد. بنابراین نمیتوان جنگ ایران و عراق را الگویی از جنگ تطبیق كرد كه با ابتكارات نابخردانه و شتابزده دو طرف متخاصم در بحبوحه جنگ كنترل ناپذیر میشود.
این امر الگوی جایگزین نبود كنترل را نفی كرد؛مدلی كه در آن، گرچه هردو ممكن است عملكردهای خود را براساس هزینهها و منافع بسنجند، برداشت آنها از منافع و هزینهها خالی از اشكال نیست؛ زیرا در جریان درگیری شاید هدفها و برتریها تغییر پذیرد؛به شكلیكههمان چیزنامعقولدرآغاز نبردبهتنهاراهكارسیاسی ممكن تبدیل شود.
جنگ جهانی اول تصویر كلاسیك نوع «سیستماتیك» این فشارهای تصاعدی بود یا به گونهای كه رقیبان، درگیر نبردی وحشتناك شدند كه در آغاز، هرگز انتظارش نمیرفت.
در نظر اول، جنگ ایران و عراق نمونهای روشن از فشارهای تصاعدی سیستماتیك است. محاسبه رئیس جمهور عراق ، صدام حسین مبنی براینكه او میتواند در سال 1980 طی جنگ كوتاه محدود علیه ایران وارد عمل شود بسیار اشتباه از كاردر آمد و این راهنمایی انورسادات را كه نباید با یك انقلاب جنگید، به اثبات رسانید. جنگ به رغم پیشنهاد صریح صدام حسین در مورد آتشبس ادامه یافت. و حتی در سال 1982 كه نیروهای عراقی به پشت مرزهای اصلی خود عقبنشینیكردند، ایران حملات خود را ادامه داد؛ با این هدف كه رژیم بعثی را سرنگون سازد. تصاعد به كاربردگازهای شیمیایی، تهاجم به كشتیهای بازرگانی و بمباران هوایی غیرنظامیان انجامید كه بطور هراسناكی یادآور گسترش جنگ جهانی اول ورای بنبست جبهههای نبرد بود.ایرانیان با شور و احساسات انقلابی شش سال جنگ خونین را دامه دادند و همین قربانیها و فداكاریهای انجام شده سبب شد كه آیت الله خمینی(ره) تصمیم ناگهانی خود مبنی بر پذیرش آتشبس را نوشیدن به سم تشبیه كند.
با وجود این نباید درباره میزان احساسات و تعصبات جنگی ایران و عراق كه به یك جنگ بسیار معقول منجر شد، اغراق ورزید. جنگ برای مدتی طولانی مزایای قابل ملاحظهای برای ایران داشت. این جنگ از انقلاب حفاظت كرد، و پاكسازی مخالفان سیاسی را توجیه بود. همچنین طی چندین سال بعد از 1982 احتمال پیروزی نهایی ایران وجود داشت. تعصب مذهبی كه در میدان جنگ یا تظاهرات در تهران تجلی مییافت، سبب نادیدهگرفتن بعضی موارد احتیاطی در هدایت استراتژیكی جنگ توسط ایران نشد. این عراق بود كه اغلب، حركات تصاعدی را آغاز میكرد.
زمانیكه دو طرف دریافتند كه این نبرد ویژه به نفع هیچیك نیست، ثابت كردند كه میتوانند شدت نبرد را كاهش دهند. بنابراین نخستین جنگ شهری در ژوئن 1984 با آتشبس پیشنهادی سازمان ملل متحد پایان پذیرفت و پس از آن دیگر حملات علیه اهداف غیرنظامی به شیوههای مختلف پایان مییافت؛ بدین شكل كه یكی از دو طرف تمایل خود را مبنی بر پایان حمله اعلام میكرد و طرف دیگر بطور مشابه عمل مینمود.
این امر درست برخلاف تجربههای جنگ جهانی دوم بود كه تلاش برای پایان دادن به بمبارانهای هوایی كمتر به نتیجه میرسید زیرا یك طرف، كمتر آتشبس پیشنهادی از سوی طرف دیگر را میپذیرفت.
این واقعیت كه ایران و عراق سفارتخانههای خود را در پایتختهای یكدیگر در طول جنگ تعطیل نكردند، بخوبی نشان میداد كه آنها میخواستند جنگ تحت كنترل شدید سیاسی باشد.این امر نیز درست است كه جنگ به گونهای توسعه یافت كه هیچیك از دوطرف خواهان آن نبودند؛ زیرا وضعیت به شكلی بود كه سرنوشت جنگ را صرفاً جریانات جنگ مشخص میكرد. تأثیر منافع متفاوت دوطرف درباره محدودیت جنگ هنگام بررسی اهمیت عدم تعادل استراتژیك مورد بحث قرار خواهد گرفت. در هر حال حركت آرام تصاعد در جنگ،برمحتاط بودن دوطرف دلالت داشت تا جنگ به وضعیتی جبرانناپذیر كشانده نشود. وقتی سطح جنگ به جایی میرسید كه دو طرف بیثمر بودن آن را نسبت به وضعیت گذشته احساس میكردند، امكان برداشتن موانع موجود فراهم میشد.این امر همچنین در كاهش تصاعد دشمنیها در خلیج (فارس) پس از جریانات پیاپیشدید تضاد بین ایران و آمریكاآشكاربود. بنابراین بطوركلی به نظر میرسد كه جنگ ایران و عراق بیشتر با یك الگوی «سنجیده» جریان تصاعدی منطبق بود تا یكالگوی خارج از كنترل.
آیاكشورها برای رسیدن به پیروزی یا پرهیز از شكست تصاعد را انجام میدهند؟
به گفته كلاوزویتس تمام جنگها تمایل به مطلقشدن دارند؛ از اینرو هر یك از دو طرف خواهان استفاده از منابع بیشتری هستند. حال، این سؤال پیش میآید كه آیا اهداف سیاسی ارزش این میزان سرمایهگذاری و خطر را دارد؟بویژه در حال حاضر كه جنگ افزار هستهای نیز موجود است.این مطلب نیز مطرح است كه انگیزه قویتر این گرایش تصاعدی طبیعی ترس از شكست خوردن یا ناامید شدن از دستیابی به پیروزی یا اهداف متوسطی همانند خودداری از به بنبست كشانده شدن جنگ مانند جنگ كُره و ویتنام است.
تهاجم عراق در سپتامبر 1980 بیشتر برای خنثی كردن تهدید ایران علیه موجودیت رژیم بعث انجام شده است. البته انگیزههای دیگری، مانند اصلاح قرارداد 1975 الجزایر (كه یك توافق مرزی نامطلوب توسط ایران زمانشاه بر عراق تحمیل شدهبود.) نیز بر این وضعیت نقش داشته است اما بغداد در گذشته، پیروزی (امام) خمینی(ره) را تبریك گفت و آمادگی خود را مبنی بروفادار ماندن نسبت به وضع كنونی قرارداد الجزایر اعلام كرده بود. در ژوئن 1979،كه روحانیون در تهران تصمیم خود را مبنی بر سرنگونی حزب بعث اعلام داشتند، رژیم عراق كوشید تا از راههای مختلف ایران را از رسیدن به هدف خود بازدارد. توقیف سازمانهای شیعی زیرزمینی، اخراج تعداد زیادی از ایرانیان و تلاش برای سازماندهی یك جبهه متحد عرب برای جلوگیری از صدور انقلاب ایران، اقدامات آشكاری از این دستاست.تنها وقتی كه اقدامات مزبور به نتیجهای نرسید، رهبران عراق برای تضمین بقای خود در بلند مدت تصمیم به حمله نظامی گرفتند. بیشتر حركات تصاعدی بعدی در جنگ نیز با هدف پرهیز از شكست بود تا حصول پیروزی یا شكستن بنبست. ایران به سبب تهدید شكست در اثر تهاجمات اولیه عراق واكنشهای متقابلی را انجام داد: استفاده از سلاحهای شیمیایی به وسیله عراق و حمله به اهداف غیر نظامی و اقتصادی ایران، اغلب باتهاجمات زمینی ایران مرتبط بود تا اینكه سرانجام ایران را به پذیرش آتشبس وادار كند. از سوی دیگر، افزایش كمكهای كشورهای حوزه خلیج(فارس) به عراق به طورعمده بهاین دلیل بود كه در صورت شكست عراق ، نوبتآنها هم خواهد رسید. بنابراین در این جنگ به نظر میرسد عامل ترس و وحشت بیش از بلند پروازی یا ناامیدی در متقاعد كردن كشور در قبول هزینهها و خطرات اقدامهای تصاعدی مؤثر بوده است.
«تسلط تصاعدی»،نظامی چقدر مهم است؟
دلائل نشان میدهد كه در واقع این نوع تسلط تصاعدی در تصمیمگیری،اهمیت داشته است ولی تعادل تصمیمگیری بین دشمنان برای ادامه چنین سطح خصومتی حیاتی بود. این امر در تهاجمات اولیه عراق و سپس بمباران اهداف غیرنظامی مشاهده میشود بیشك عراق در تابستان 1980 از برتری نظامی اساسی نسبت به ایران برخوردار بودكه این به علت بی نظمیهای ایجاد شده در ارتش قدرتمند ایران در اثر وقوع انقلاب بود. اما صدام حسین بسیار اكراه داشت كه تلفات سنگین را متحمل شود و در نتیجه پایداری رژیم آن در معرض خطر قرار گیرد.این امر صدام را وادار كرد تا از حملات سنگین به شهرها در تهاجم اولیهاش خودداری كند ویك ماه پس از شروع درگیریها در پی یك آتشبس فوری و تشكیل یك خط دفاعی ساكن از سربازانش باشد. همچنین، برتری رو به رشد عراق در قدرت هوایی در نیمهدهه 1980 این كشور را دچار وسوسه فزایندهای كردكه شهرهای ایران را بمباران كندتاآتشبس برقرارشود اماروحیه بسیارخوب نیروهای ایرانی و تأثیرات مزاحم توپخانهها و پایگاههای موشكی ایران علیه غیرنظامیان عراقی، صدام را به توقف سریع اقداماتش برعلیه ایران واداشت.
رفتار ایران با این روند تطابق كامل داشت و این اندیشه راتقویت میكرد كه برتری نظامی در آغاز حركت تصاعدی نقش قاطعی دارد ولی نقش روحیه نیز در حفظ این حركت تعیین كننده است. ایران پس از اینكه به نظر میرسید برتری در جنگ زمینی را بدست آورده است تهاجمات زمینی علیه عراق را آغاز كرد؛در واقع رویدادهای بعدی نشان داد كه پدافند عراق تثبیت یافته است، اما شور و شوِ ایرانیها سبب ادامه حملات به مدت شش سال دیگر شد. ازسوی دیگر در خلیج(فارس)ایران به شدت مراقب بود تا درگیریك جنگ تمامعیار با آمریكانشود؛ و واقعیتهای نظامی شور و اشتیاق انقلابی در تصمیمات تصاعد اولیه را ملغی ساخت.بنابراین جنگ ایران و عراق نشان داد در حالیكه جریان تصاعدی به تعادل نظامی وابستگی شدیدی دارد،جریان كاهش تصاعد بیشتر به نداشتن عزم و اراده وابسته است.
قابلیت بقای نیروها چه میزان اهمیت دارد؟
تهدید واقعی علیه بقای نیروها ایناست كه فرسایش عملیاتی میتواند توان نیروها را پیش از رسیدن به هدف كاهش دهد بهویژه در مورد كشورهای جهان سوم كه كمبود تسلیحات، مهمات، قطعات یدكی و نیروهای متخصص وجود دارد. لذا این مساله بیشتر از تنها یك مشكل "استفاده و از دست دادن نیروها " مهم است.
مسائل مربوط به فرسایش عملیاتی تأثیرات دوجانبهای در حركت تصاعدی جنگ دارد: از یك سو به نظر میرسد كه هم ایران و هم عراق تشویق شدهبودند كه با حملات خود علیه شهرها و كارخانهها جنگ را تشدید كنند(با توجه به این واقعیت كه منابع هوایی ارزشمند در حمله بر این گونه اهداف نسبت به اهداف نظامی برخوردار از پوشش دفاعی مناسب دچار تلفات كمتری میشوند). از سوی دیگر كمبود آمادو نیروی انسانی، عامل اصلی در كاهش حملات هوایی اولیه ایران علیه مراكز اقتصادی عراق و متقاعد كردن عراق به خودداری از بمباران مداوم و حفظ نیروی هوایی به عنوان آخرین حربه برای رویارویی با تهاجم نهایی ایران بود.انهدام هواپیماها و تلفات خلبانان و بعدهابروز هزینههای سنگین موشكهای تك پرتابی غیردقیق به معنی عدم امكان تداوم حملات بودو این امر به توقف بمبارانهاكمك نمود. پس در این جنگ آسیبپذیری نیروهادربرابرعملیات دشمن فشارهای ناسازگاری را به سمت حركت تصاعدی وخودداری ایجادكرده و حملات بیارزش پراكنده را تقویت نمود تا همه یا هیچ یك از حركاتتصاعد ضدنیرو كه بطورمعمول باانگیزههای پیشگیرانه مرتبط است،انجامنشود.
موارد عدم توازن بین دو طرف درگیر چه میزان اهمیت دارد؟
این موارد نه تنها در سطوح مختلف توانمندیهای نظامی،بلكه در تمامی حوزههای آسیبپذیری و در شاخص كلی تلاشهای آنها در جنگ یافت میشود. این امر میتواند تأثیری عمیق برگزینههای تصاعدی موجود داشته باشد. همچنانكه ریچارد اسموك اظهار نموده است در بسیاری از منازعات واقعی توالی حركات تصاعدی احتمالی بیشتر به یك نردبان خم شده و از شكل طبیعیاش خارج گردید، شبیه است و این وضعیت بستگی به صعود تدریجی شدت منازعات دارد.
موارد عدم توازن بین ایران وعراق عاملی عمده در ایجاد حركت تصاعدی بود. یكی از علل خودداری ایران از محدود نمودن جنگ در سال 1980، این بود كه صدور نفت عراق از راه خلیج فارس در برابرنیروی دریایی ایران بسیار آسیبپذیربود.
پس از آن عراق به برتری هوایی دست یافت و صادرات نفتی خود را از راه زمینی انجام داد، اكنون دیگر نوبت بغداد بود كه از آسیبپذیری نامتعادل صادرات نفت ایران بهرهگیری كند. همچنین عراق برای استفاده از سلاحهای شیمیایی، به علتهای مختلفی تشویق شد كه از آن جمله نبودن امكانات پدافند شیمیایی ایران و حساسیت تاكتیكهای تلافیجویانه یامتمركز نیروی انسانی ایران در برابر اقدامات متقابل عراق بود.
زمانیكه این گونه موارد به عنوان عدم توازن به كارگرفته شد، آنها گاهی واكنشهایی فراتر از مقابله به مثل انجام میدادندو از اینرو جنگ گسترش بیشتری مییافت. چون در سال 1984 هیچ نفتكشی اجازه فعالیت برای عراق در خلیج (فارس) را نداشت و علیه نفتكشهای عازم به سوی ایران حملاتی صورت میگرفت. سرانجام،ایران در واكنش نسبت به نفتكشهای عازم به سوی كشورهای طرفدار عراق در ساحل جنوبی خلیج (فارس) مجبور شد. این امر به نوبه خود آمریكا را به دخالت برانگیخت. بنابراین، اگرچه ایران در بیشتر دوران جنگ خواهان محدود كردن نبرد به میدان جنگ بود و بیشتر كشورها (از جمله عراق ) خواهان آتشبس بودند، عدم توازن بین این برتریها و بین توانمندیها و آسیبپذیریهای دوطرف به این معنی بود كه خودداری، بسیار كمتر از آن میزانی انجام شد كه هر یك از دو طرف به تنهایی خواستار آن بودند.
اهمیت آستانههای كاملا" تعریف شده خشونت
آستانههای مربوط به عدم استفاده از بعضی سلاحهای مشخص و محدودیت عملیات به یك منطقه جغرافیایی یا نوع هدف معین و عدم مداخله بعضی كشورها، در جنگ ایران و عراق نقش داشتهاند. در هر حال برخلاف شیوه همه یا هیچ كه مورد نظر تئوری تصاعد است، این آستانهها به گونهای شگفتانگیز انعطافپذیر هستند و این امر كمك میكند كه درگیری حتی بعد از تكرار خشونت دو متخاصم در سطح محدودی حفظ شود.
هیچ آستانهای آن چنان مشخص نیست كه بتواند در صورت وقوع رویدادهائی باقی بماند. در جنگ ایران و عراق عدم حمله به مناطق غیرنظامی و مناطق مسكونی نزدیك منطقه نبرد، رعایت نشد و عراق ، حملات موشكی و هوایی خود را به شهرها در تلافی ضایعات و تلفات وارد شده با حملات توپخانه ایران به شهرهای مرزی مانند بصره موجه میدانست.یك عامل مهم در تركیب آستانههای احتمالی، مسأله تبلیغات و پخش اطلاعات گمراه كننده توسط دو طرف درگیر است كه اغلب درك رویدادهای واقعی را بسیار دشوار میسازد.مشخص شد كه آستانه صلح و جنگ در برابر فرسایش و ابهام آسیبپذیراست. تهاجم عراق در 23 سپتامبر 1980 پس از چندین ماه تنش فزاینده، عملیات خرابكاری و درگیریهای مرزی انجام شد. عراق ، تبادل آتش توپخانه در 4 سپتامبر راآغاز جنگ میدانست. كشورهای «بیطرف» حوزه خلیج(فارس) مانند عربستان و كویت به اقدام جنگی عراق كمك چشمگیری كردند. این امر ایران را به ستوه آوردتا جائیكه نفتكشها و دیگر تأسیسات آنها را مورد هدف قرار داد؛ اگرچه آنها بطور رسمی در صلح به سر میبردند و حتی روابط بازرگانی خود را با ایران ادامه میدادند. برخوردهای بین ایران و آمریكا در آخرین سال جنگ، حالت نه صلح و نه جنگراداشتو این وضعیت مثل روابط بین آمریكاو لیبی در سال 1986 همانند بود.
روی دیگر سكه این بود كه حتی پس از نقض آستانهها،آنها كمتر به طور كامل نادیده گرفته شدند. گاهی اوقات این آستانهها با آتشبس ضمنی یا صریح دوباره ایجاد میشدند. گاهی دوطرف همچنان نشان میدادند كه از تشدید عملیات خودداری میكنند و نمیخواهند جنگی همه جانبه را در منطقه در پیش گیرند. این گرایش در حملات ایران به كشورهای حوزه خلیج (فارس) و نیز در استفاده عراق از سلاحهای شیمیایی آشكار بود؛ دو طرف با آنكه همچنان شدت جنگ را افزایش میدادند، ولی همواره كمتر از میزانی كه از لحاظ تئوریكی قادر به انجام آن بودند، وارد جنگ میشدند.
دلائل بسیاری برای ادامه این خودداری مداوم وجود داشت. مانند فرسایش نیروها، جلوگیری از مخالفت متحدان آنها،افكار عمومی جهان، و شاید مهمتر از همه رابطه مقابله به مثل بود؛ به این معنا كه خودداری سبب محدود شدن دامنه انتقام دشمن میشود. بنابراین اقدامات خشونتآمیز مقطعی بودند نه پایدار، و رویدادهای تصاعدی خاص موارد استثنایی بودند و قوانین رابه كلی تغییر نمیدادند.بنابراین، جنگ ایران و عراق نشان داد كه آستانههای كیفی مشخص در جریان تصاعدی نه آن چنان مستحكم و نه آن چنان شكننده هستند كه پیش از این تصور میشد.
آیا ابرقدرتها باید درگیر شوند یا كناره گیری كنند؟
برخلاف جنگهای اعراب و اسرائیل و به رغم اقدام آمریكا، كه یك نیروی واكنش سریع را پایهگذاری كرد، جنگ ایران و عراق محرك رویارویی سریع ابرقدرتها نبود. این مسأله تا اندازهای بدان دلیل بود كه بحران اقتصادی جهان، صادرات نفت را از خلیج (فارس) كمتر از دهه 1970 حساس كرد، اما علت اصلی این بود كه ابرقدرتهااز هیچیك از دو طرف درگیر به طور كامل پشتیبانی نكردند؛آن چنانكه سالها پیش عمل كرده بودند.این كنارهگیری نسبی از رویارویی سریع جلوگیری میكند اما در دراز مدت كارآیی چندان مؤثری ندارد.
یكی از دلایلی كه شدت این درگیری، با وجود كمبود بودجه و آمادكاهش نیافت، این بود كه درآمدهای نفتی، بودجه را تامین، و بازار بینالمللی تسلیحات جنگ افزار و مهمات را فراهم میكرد و هر یك از ابرقدرتها به سبب منافع بعد از جنگ با متخاصمان بهگونهای همكاری داشتند.این عوامل فرصت را برای جنگ شیمیایی و كاربرد موشكهای زمین به زمین فراهم كرد. مهمتر از آن، وقتی عراق خود را در آستانه شكست دید، جنگ را تشدید كرد تاابرقدرتها را مجبور به اقدام برای توقف آن كند، همانگونه كه انورسادات در سال 1973 به اسرائیل حمله كرد تا آمریكا مسأله را حل فصل نماید.
صدام حسین جنگ نفتكشها را در سال 1984 آغاز كردتاواكنش شدید ایران را برانگیزد. این واكنش ایران میتوانست آمریكا را علیه ایران وارد جنگ كند یا تحمیل فشارهای بینالمللی را برای پذیرش آتشبس مورد نظر عراق درپی داشته باشد. این تاكتیك سرانجام مؤثر واقع شد؛یعنی كویت با بهرهگیری از رقابتهای موجود بین ابرقدرتهاو تهدید به تقاضای دخالت شوروی،براحساس نارضایتی آمریكا از دخالت فائق آمد. در آن زمان ابرقدرتهایك هدف داشتند و آن جلوگیری از پیروزی ایران بود؛بنابراین دو ابرقدرت میتوانستند از رویارویی پرهیز كنند و در مقابل با فراهم كردن سلاح و اطلاعات محرمانه به عراق كمك، و ایران سرسخت را تحریم تسلیحاتی كنند.
تحریم ایران و دخالت مستقیم آمریكا در خلیج (فارس) سرانجام رهبری ایران رابه پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل متحدو آتش بس نهایی وادار كرد.بنابراین تجربه جنگ ایران و عراق خطرات كنارهگیری ابرقدرتهارا از منازعات جهان سوم نشان میدهد و ثابت میكند كه دخالت فعال در درازمدت میتواند ایمنترباشد؛البته در صورتی كه منافع ابرقدرتها با یكدیگر هماهنگ باشد نه متضاد.
تصاعد در ایجاد صلح چقدر مؤثر است؟
در این میان مجموعه عللی قابل توجه است كه باعث تضعیف روحیه نهایی ایرانیها شد و برای پذیرش آتشبس ضروری بود. نه تنها بمباران موشكی و هوایی تهران و دیگر شهرها بلكه درگیریهای ایران با نیروی دریایی آمریكادر خلیج(فارس) و موفقیتهای عراق در جنگ بویژه اززمان بازپسگیری شبه جزیره فاو در آوریل 1988 در این روند مؤثربود. این جنگ نشان داد كه جریان تصاعد میتواند سرانجام به صلح منتهی شود، ولی راه دستیابی به این هدف بسیار دشوار و طولانیتر از آن است كه در ابتداانتظار میرفت اقدامهای تصاعدی منحصر به فرد مانند تهاجم تنبیهی و یا جنگ شهرها كمتر به تنهایی برای وارد كردن یك طرف به پذیرش آتشبس كافی است.
نتیجهگیری
در این منازعه منطقهای خاص، ویژگیهای زیر نمایان است:
جریان تصاعدی به طور ارادی و سنجیده انجام میشد و حالتی خارج از كنترل نداشت. اگر دو طرف درگیر،سطح قبلی خصومتها را ترجیح میدادند این جریانهای تصاعدی با ابتكارات محتاطانه و محدود خنثی میشد.
ترس از شكست برای جریان تصاعدی انگیزهای قوی بود تا امید به پیروزی یا ناامیدی در یك بنبست مداوم.
توازن نظامی در عرصه نوین خصومتها تصمیمات درباره تصاعد اولیه را كنترل میكرد، اما روحیه و ثبات قدم در تعیین كارآیی عملیات برتر بود.
فرسایش عملیاتی از آسیبپذیری نیروها در برابر حمله دشمن بیشتر مؤثر بود این مسأله حملات ناگهانی و كوتاه را به جای حملات پیشگیرانه و همه جانبه برمیانگیزد.
عدم توازن توانمندیها و آسیبپذیریهای دو طرف، باعث تصاعد درگیری میشد در حالی كه عدم توازن در محدودیتهای مورد نظربه این معنا بود كه درگیری وسیعتر از حدی بود كه طرف ترجیح میداد.
آستانههای تضاد، انعطافپذیر بودند نه شكننده؛و در معرض فرسایش و ابهام بودند، اما حتی پس از خشونتهای مكرر كم و بیش تأثیر مهار را حفظ كردند.
كنارهگیری ابرقدرتها برای توقف بحران مؤثر نبود درحالی كه مداخله آنها موجب همكاری در پایان بخشیدن به جنگ شد.
اقدام تصاعدی به وسیله قدرتهای موجود اگر چه سرانجام برقراری آتشبس را در پی داشت،ولیراه دستیابی بهآنبسیارطولانیترودشوارترازآن بودكهدر آغازانتظار میرفت. برخی از این ویژگیها مانند افزودن هزینه درگیری و دشواری برقراری صلح به وسیله جریان تصاعدی سبب تقویت منطق رایج درباره جریان تصاعدی میشود. در موارد دیگری مانند كنترلپذیری جریان تصاعد، اهمیت برتری تصاعد و شرایط مطلوب برای درگیری ابرقدرتها، جنگ ایران و عراق تأثیر مهم بربرخی از بحثهای تئوریكی اساسی و حل نشده برجای گذاشت. مهمتر اینكه این جنگ، بینشهای نوینی را درباره تئوری تصاعد ارائه میدهد، بویژه در زمینه تأثیر فرسایش نیروها، تأثیر عدم توازن بین متخاصمین، انعطافپذیری آستانههای جنگ و امكان كاهش تصاعد، در جنگ در حال پیشرفت. كمتر كشوری دارای منابعی شبیه ایران و عراق است و مانند آنها توانایی پایداری در برابر چنین جنگ طولانی را دارد؛ اما چندین مورد رقابت طولانی بین قدرتهای منطقهای جهان پیشرفته وجود دارد كه از زرادخانههای پیچیده پیشرفته از جمله موشكهاو سلاحهای شیمیایی برخوردارند و یا در حال دستیابی به آنها هستند. ایران و عراق تجلی بسیار مناسبی از این گونه رقابتهای میباشند.
جنگ ایران و عراق بینشهای عملی سودمندی را درباره جریان تضادهای احتمالی آینده بینقدرتهای منطقهای ارائه میدهد. از جمله احتمال درگیری مجدد بین ایران و عراق ؛ حتی بینشهای دیگری نیز وجود دارد بویژه در مورد اهمیت بررسی كاهش تصاعد كه میتواند به طور موثر در چارچوب تئوریكی مربوط به تصاعد و تضاد در سطح ابرقدرتها شود، این جنگ مدلی را ارائه نمیكند، الگوهای جنگی ایران و عراق را نباید به عنوان اصول كلی پذیرفت كه میتوان آنها را بدون تغییر اصلاح در دیگر تضادهای منطقهای به كار برد، ولی این جنگ محدودهای از احتمالات و عواملی را نشان میدهد كه ممكن است برپویایی تصاعد در یك مبارزه بین طرفهای درگیر كاملا" مسلح تأثیر بگذارد.بنابراینشكافبینتئوریوعملرادرتحلیلجنگهایپیشرفته كاهش میدهد.
روزشماری كوتاه از جنگ ایران و عراق
1980:
28 سپتامبر: عراق پیشروی خود را متوقف كرد و آماده پذیرش آتشبس شد.
24 تا 25 اكتبر : عراق خرمشهر را تصرف كرد.
1981:
29ـ27 سپتامبر : ایران محاصره آبادان را درهم شكست.
29 نوامبر تا 7 دسامبر: ایران بستان را باز پسگرفت و نیروهای عراقی مستقر در سوسنگرد را به محاصره تهدید كرد.
1982:
24 آوریل تا 25 مه: ایران بسیاری از مناطق خوزستان را بازپس گرفت.
20 ژوئن:عراق اعلام كرد كه ظرف ده روز از تمامی خاك ایران عقبنشینی خواهد كرد.
13 جولای تا 2 اوت: نخستین حمله ایران به خاك عراق به سمت بصره انجام شد كه تلفات سنگین و نتایج بسیار اندكی دربرداشت.
اكتبرـ نوامبر: پنچ حمله عمده ایران در جبهههای مركزی دفع شد.
1984:
22ـ 7 فوریه: نخستین جنگ شهرها آغاز شد.
24ـ15 فوریه: بزرگترین حمله ایران در طول جنگ در جبهه مركزی دفع شد.
1985:
25ـ15 مارس: دومین مرحله از جنگ شهرها آغاز شد كه به طور متناوب و بسیار محدود تا 30 ژوئن ادامه یافت.
از نیمه اوت تا دسامبر: حملات هوایی عراق علیه جزیره خارك انجام شد.
1986:
30 ژوئن تا 9 جولای: ایران مهران را كه از یك ماه قبل به اشغال عراق درآمده بود، بازپس گرفت.
12 اوت : نخستین حمله موفق عراق برترمینال نفتی ایران در جزیره سیری و در نزدیكی تنگه هرمز انجام پذیرفت.
1987:
ژانویه ـ مارس: سومین مرحله از جنگ شهرها آغاز شد.
14 آوریل: شوروی اعلام كرد كه 3 نفتكش خود را برای كاهش حملات ایران علیه كشتیهای كویتی به این كشور اجاره خواهد داد.
6 آوریل : آمریكا بطور اصولی پذیرفت كه 11 نفتكش كویتی با استفاده از پرچم آمریكاحركت كنند.
17 مه: ناو آمریكایی استارك به صورت تصادفی مورد حمله هواپیماهای عراقی قرار گرفت و 37 تن كشته شدند.
2 جولای: شورای امنیت سازمان ملل متحد قطعنامه 598 را برای برقراری آتشبس تصویب كرد.
22 جولای : آغاز عملیات نصب پرچم آمریكابرروی كشتیها.
24 جولای :نفتكش بریجستون كه دارای پرچم آمریكابود با یك مین دریایی برخورد كرد.
21 اوت: نیروی دریایی امریكا فرماندهی خلیج (فارس) را تشكیل داد.
نیمه اوت تا پایان 1987: چهارمین مرحله از جنگ شهرها آغاز شد.
21 سپتامبر : نیروی دریایی آمریكا كشتی «ایران اجر» را در حال مینگذاری در آبهای بینالمللی توقیف كرد.
8 تا 22 اكتبر: آمریكا 3 قایق گشتی ایران را در خلیج (فارس) غرِ كرد.
ایران یك نفتكش دارای پرچم آمریكا را در آبهای كویت مورد حمله موشكی قرارداد؛ آمریكا سكوی نفتی ایران را منهدم ساخت. و ایران با موشكهای كرم ابریشم به ترمینال نفتی كویت حمله كرد.
1988 :
18ـ17 آوریل: عراق «فاو» را بازپس گرفت؛ آمریكا دو ناوچه ایران را در یك نبرد دریایی منهدم كرد.
پایان ماه ژوئن :عراق ،جزایر مجنون راكه از سال 1985 دراشغالایران بود، بازپس گرفت.
3 جولای: ناو وینسنس آمریكا یك هواپیمای مسافربری ایران رامورد هدف قرار داد و 290 نفر غیر نظامی ایرانی در این حادثه كشته شدند.
جولای: عراق با حمله به كردستان، برخی از ارتفاعات استراتژیك را به تصرف درآورد.
نیمه جولای :نخستین تهاجم عراق به ایران پس از گذشت شش سال انجام شد.
18 جولای : ایران قطعنامه 598 شورای امنیت را پذیرفت.
2 اوت : آتشبس در جنگ ایران و عراق برقرار شد.
منبع:مجله سیاست دفاعی
ارسال توسط کاربر محترم سایت : nikbakht88
/ج