ناگفتههاي دفاع مقدس(2)
نویسنده:محمد خامهيار
دشمن دست و پايش را گم كرده بود و فقط عقبه نيروهاي ما را زير آتش گرفته بود و بوي دود و خون و باروت به مشام ميرسيد و از همه اطراف اين سو و آن سو و داخل ميدان مين صداي ناله زخمديدهها و مجروحشدهها شنيده ميشد. صداي ناله بچههايي كه زخمي شده بودند، صداي ناله آنهايي كه روي مين با دست و پاي قطع شده و بدنهاي زخمي روي زمين افتاده بودند و آن طرف صداي ناله عراقيها كه جان ميدادند و به هلاكت ميرسيدند.
وقتي به مواضع دشمن رسيديم، همه سنگرها زيرزميني بود .آمد و رفت عراقيها همه از داخل كانال انجام ميشد.
سنگرهاي ديدهباني و نگهباني، سنگرهاي انفرادي و تجمعي همه داخل كانال قرار داشت. تيربارها، آرپيجيها و سلاحهاي سبك و نيمهسنگين همهاش روي كانال كار گذاشته شده بودند و نيروهاي عراقي براي حفظ جانشان از داخل كانال شليك ميكردند! در آن سوي ميدان مين، پس از شكست خط، تعقيب دشمن، ادامه ماموريت گردان بود كه به عهده بچهها گذاشته شده بود.
وارد كانالي شديم كه چند دقيقه قبل خيلي از نيروهاي دشمن در آن مستقر بودند، بعضي از آنها ديدهباني ميكردند و نگهباني ميدادند و برخي هم مشغول استراحت، كه صاعقه عمليات همه چيز را روي سرشان خراب كرد. جنازهها روي زمين بود و سنگرها سوخته و ويران.
تا چشم كار ميكرد، پوتين و دمپايي و كفش بود كه كنار سنگرها جا مانده بود و عراقيها با پاي برهنه فرار را بر قرار ترجيح داده بودند! با اين همه بعضي از نيروها جامانده بودند و در گوشهاي خزيده بودند و پيرمرد گردان ما يعني مراد حاصل معارف وند داخل كانال به دست همينها گرفتار شد و به شهادت رسيد.
در آن دل شب نگاه خستهام به عباس حاجيزاده (كه بعدها به شهادت رسيد) افتاد. عباس معاون گردان بود و از ناحيه سينه و گردن مجروح شده بود.
خون زيادي از او رفته بود، چفيهاي به دور گردنش پيچانده بود براي جلوگيري از خونريزي! ناي حرف زدن نداشت. بدنش بيرمق بود و به جاي اينكه برگردد عقب، از من كمك طلبيد براي جمع وجور كردن مجروحان و مداوا و پانسمان آنها. اصرار كردم تا در گوشه كانال استراحت كند، گوش نكرد.
شليك گلولهها دوباره شروع شد و زير آتش دشمن مشغول پانسمان شديم. دقايقي بعد كه خستگي از سر و رويش ميباريد دوباره گفتم، بايد استراحت كني. نپذيرفت، گفت اينها امانت مردم هستند، بايد كمك كنيم. چه كاري بهتر از اين، بايد از بچهها مراقبت كرد. كار كه تمام شد ميخواستيم از كانال برويم بالا.
نميتوانستيم. ارتفاع كانال بلند بود. من و عباس تلاش كرديم نشد، چند تا جنازه عراقي را انداختيم روي هم، سكويي شد براي بالا رفتن، هر چند دلمان نبود ولي هيچ چارهاي جز اين نبود، مجبور بوديم!
منبع:جام جم آنلاين
ارسال توسط کاربر محترم سایت : hasantaleb
وقتي به مواضع دشمن رسيديم، همه سنگرها زيرزميني بود .آمد و رفت عراقيها همه از داخل كانال انجام ميشد.
سنگرهاي ديدهباني و نگهباني، سنگرهاي انفرادي و تجمعي همه داخل كانال قرار داشت. تيربارها، آرپيجيها و سلاحهاي سبك و نيمهسنگين همهاش روي كانال كار گذاشته شده بودند و نيروهاي عراقي براي حفظ جانشان از داخل كانال شليك ميكردند! در آن سوي ميدان مين، پس از شكست خط، تعقيب دشمن، ادامه ماموريت گردان بود كه به عهده بچهها گذاشته شده بود.
وارد كانالي شديم كه چند دقيقه قبل خيلي از نيروهاي دشمن در آن مستقر بودند، بعضي از آنها ديدهباني ميكردند و نگهباني ميدادند و برخي هم مشغول استراحت، كه صاعقه عمليات همه چيز را روي سرشان خراب كرد. جنازهها روي زمين بود و سنگرها سوخته و ويران.
تا چشم كار ميكرد، پوتين و دمپايي و كفش بود كه كنار سنگرها جا مانده بود و عراقيها با پاي برهنه فرار را بر قرار ترجيح داده بودند! با اين همه بعضي از نيروها جامانده بودند و در گوشهاي خزيده بودند و پيرمرد گردان ما يعني مراد حاصل معارف وند داخل كانال به دست همينها گرفتار شد و به شهادت رسيد.
در آن دل شب نگاه خستهام به عباس حاجيزاده (كه بعدها به شهادت رسيد) افتاد. عباس معاون گردان بود و از ناحيه سينه و گردن مجروح شده بود.
خون زيادي از او رفته بود، چفيهاي به دور گردنش پيچانده بود براي جلوگيري از خونريزي! ناي حرف زدن نداشت. بدنش بيرمق بود و به جاي اينكه برگردد عقب، از من كمك طلبيد براي جمع وجور كردن مجروحان و مداوا و پانسمان آنها. اصرار كردم تا در گوشه كانال استراحت كند، گوش نكرد.
شليك گلولهها دوباره شروع شد و زير آتش دشمن مشغول پانسمان شديم. دقايقي بعد كه خستگي از سر و رويش ميباريد دوباره گفتم، بايد استراحت كني. نپذيرفت، گفت اينها امانت مردم هستند، بايد كمك كنيم. چه كاري بهتر از اين، بايد از بچهها مراقبت كرد. كار كه تمام شد ميخواستيم از كانال برويم بالا.
نميتوانستيم. ارتفاع كانال بلند بود. من و عباس تلاش كرديم نشد، چند تا جنازه عراقي را انداختيم روي هم، سكويي شد براي بالا رفتن، هر چند دلمان نبود ولي هيچ چارهاي جز اين نبود، مجبور بوديم!
منبع:جام جم آنلاين
ارسال توسط کاربر محترم سایت : hasantaleb
/ج