اصول مبارزه با شیطان
هدف کلی در این مبارزه نیز در گام نخست، مهار دشمن و سپس عقب راندن و سرکوبی؛ و در گام نهایی اسیر گرفتن اوست.
اکنون براساس توان مندی ها انسان و هدف ها، و به کمک منبع پرفیض قرآن و عترت، به بررسی سیاست های اصولی در مبارزه با دشمن (شیطان)، با شرحی کوتاه درباره هر کدام می پردازیم. این اصول عبارت اند از:
1ـ نگهبانی؛
2ـ واکنش مناسب و درخور؛
3ـ استعاذه و استغفار؛
4ـ پایداری، برخورد خصمانه و انهدام.
1ـ نگهبانی
«من هیچ چیز را با جان خود برابر نمی کنم جز پروردگارش را؛ اگر بخواهم این را بدهم، در برابر آن را می ستانم؛ اما به آن چه گذرا باشد، اگرچه تمام دنیا باشد، حاضر نیستم این سرمایه را بدهم؛ من تمام آن چه جز خداست را با این گوهر برابر نمی کنم.»(1)
از مولای ما امیرمؤمنان نیز چنین سفارشی رسیده است:«برای شما بهایی جز بهشت نیست؛ پس خود را جز به بهشت نفروشید.»(2)
بنابراین، گوهر جان، بسیار گران بهاست و طبیعی است که از هر چیز نفیس پربها، باید سخت حراست کرد؛ قرآن کریم با صراحت به مؤمنان اعلام می دارد:
«یا اَیُّها الَّذینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ اَنْفُسَکُمْ لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ اِذَا اهْتَدَیْتُمْ ...»(3) «ای مؤمنان! شما را به جان هایتان سفارش می کنم؛ هرگاه شما هدایت یافتید، آن کس که گمراه شده است به شما زیانی نمی رساند ... .»
سفارش این کریمه هم پایه و اساس بُعد شناختی خویش است (آیات انفسی) و هم اساس بُعد سازندگی است (تزکیه نفس)؛ یعنی اگر انسان از خود واقعی اش فاصله گرفت افزون بر آن که از این منبع بی کران معرفتی محروم می ماند، رشد و بالندگی اش نیز متوقف می شود.
هشداری دیگر از قرآن را در این کریمه بنگرید که از لزوم نگهبانی جان پرده بر می آورد:
«یا اَیُّها الَّذینَ آمَنُوا قُوا اَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً وَ قُوُدُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ ...»(4) «ای کسانی که ایمان آورده اید! خودتان و کسان تان را از آتشی که مایه سوختی آن مردم و سنگ ها هستند، حفظ کنید.»
این هشدار از قرآن که نشان می دهد اگر از جان مراقبت نشد آتش آن را می رباید؛ روشن ترین دلیل بر وقوع خطر حتمی است. البته روشن است که شرط اول نگهبانی از جان، یافتن و شناخت اوست؛ اگر کسی خود را گم کرده باشد چه چیزی را مراقبت کند؟ امیرمؤمنان امام علی علیه السلام فرمود:
«عَجِبْتُ لِمَنْ یَنْشِدُ ضالَتَّه وَ قَدْ اَضَلَّ نَفْسَه فَلا یَطْلُبُها ...؟!»(5) «در شگفتم از کسی که چیزی را گم کرده و در جست و جوی آن است، اما خودش را گم کرده و آن را نمی جوید!؟»
بنابراین، باید هر روز سری به خود بزنیم و ببینیم سر جای خود هستیم یا نه، چون گم شدن ما همان، و ربودن مان توسط دشمن همان.
اکنون این پرسش مطرح است که برای مراقبت از جان چه کنیم؟ برای این منظور، دستورالعمل های زیر راه گشاست:
الف: ساختن دژ و استحکامات
تعبیر قرآن کریم را پیش تر ملاحظه کردید که می فرمود: «حمله دشمن به طرف ما از هر چهار سمت یعنی پشت سر، روبه رو، طرف راست و طرف چپ امکان پذیر است.»(6)
حال که دشمن حالت تهاجمی دارد، و از هر سو حمله می کند ساختن دژ و استحکامات برای نجات، امری لازم و ضروری است؛ دژی که به مراتب از استحکامات اطراف پادگان مانند سیم خاردار، میدان های مین، تله های انفجاری، و ... لازم تر است؛ دژی که متناسب با جان ماست و آن چیزی جز تقوا نیست. تقوا یعنی حفظ حریم الهی در بیرون از جان، و حرم الهی در درون جان؛ قرآن کریم تقوا را لباس می داند بر اندام جان آدمی، که آن را به خوبی می پوشاند و حراست می کند:
«... وَ لِباسُ التَّقْوی ذلِکَ خَیْرٌ ...»(7) «... بهترین جامه [لباس] تقواست ... .»
امیرمؤمنان امام علی علیه السلام تقوا را دژی می شناسد نفوذناپذیر که هرگز رخنه در آن ممکن نیست:
«اِعْلَمُوا عِبادَ اللّهِ اِنَّ التَّقْوی دارُ حِصْنٍ عَزیزٍ، الْفُجُورُ دارُ حِصْنٍ ذَلیلٍ لا یَمْنَعُ اَهْلَهُ وَ لا یَحْرِزُ مَنْ لَجاءَ اِلَیْهِ؛ اَلا وَ بِالتَّقْوی تُقْطَعُ حُمَةُ الْخَطایا.»(8) «بندگان خدا! بدانید که تقوا و پارسایی، خانه ای است چون دژ استوار و نیرومند، وناپارسایی، خانه بی بنیاد و خوار است که ساکنانش را از آسیب نگهبان نیست وکسی که بدان پناه بَرد نیز در امان نمی باشد؛ بدانید که با تقوا می توان نیش (یا ریشه) خطاها را برید.»
حضرت در خطبه دیگری فرمود:
«... فَاِنَّ التَّقْوی فِی الْیَوْمِ الْحِرزُ وَ الْجُنَّةَ، وَ فی غَدٍ اَلطَّریقُ اِلی الْجَنَّةِ.»(9) «پرهیزگاری، امروز سپر و پناهگاه و فردا راهِ بهشت است.»
بدین سان، بکوشیم با تمرین تقوا، این دژ را مستحکم تر کنیم و سپری پولادین به وجود آوریم؛ اوج سفارش های قرآن در زمینه تقوا دو دستور است؛ یکی:
«یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اِتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ ...»(10) «ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا آن گونه که حق پروا کردن از اوست، پروا کنید ... .»
دستور دیگر در این آیه کریمه است که فرمود:
«فَاتَّقُوا اللّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ اَطیعُوا ...»(11)«پس تا می توانید از خدا پروا بدارید و بشنوید و فرمان ببرید ... .»
توصیه به تقوا، همه جا و همه وقت و در همه ابعاد (مانند تقوای چشم، تقوای گوش و همه ... اعضا؛ تقوای سیاسی و اقتصادی، فردی و اجتماعی ...) برای آن است که دشمن در همه جا کمین دارد؛ البته در جایی که حضور دشمن قطعی و حمله او بسیار نزدیک است ـ مانند کمین گاه هایی که برشمردیم ـ توصیه به تقوا به مراتب بیشتر است.
تقوا، افزون بر آن نقش حساس دژسازی، آثار و برکات فراوانی را به ارمغان می آورد. از جمله برکاتی که قرآن برشمرده عبارت اند از:
مایه نجات از بن بست ها، و دست یابی به رزق و روزی غیبی؛(12)
عامل گشایش در کارها، و پوشش زشتی ها؛(13)
سبب برای بخشش لغزش ها(14) و اهدای نیروی تشخیص،(15) و پاداش بزرگ.(16)
ب: کنترل ورود و خروج
اگر انسان غفلت کند، و از درهای ورود و خروج به جان، دژبانی ننماید، دشمن نفوذ خواهد کرد؛ زبان، چشم، گوش، فکر وهمه اعضا و جوارح، درهای ورودی به قلب اند و هر چه از این گذرگاه ها عبور کند بر صفحه دل ثبت می شود؛ اگر گناه و تاریک باشد نقطه سیاه می نگارد و بهانه ای به دست دشمن می دهد، و اگر طاعت و نور باشد نقطه نور می نگارد، تا بدان جا که سرتاسر دل را می پوشاند:
«کَلاّ بَلْ رانَ عَلی قُلوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ»(17) «نه چنین است؛ بلکه آن چه مرتکب می شدند، زنگار بر دل های شان بسته است.»
نخست، دل آدمی زنگار و چرک ندارد، اما همین که ورود و خروج را کنترل نکند، رفته رفته رفتارهای زشت، زنگار و چرک بر دل می نشاند؛ امیرمؤمنان امام علی علیه السلام فرمود:
«اَلْقَلْبُ مُصْحَفُ الْبَصَرِ.»(18) «دل، صحیفه چشم است.»
این روایت می گوید، هر چه چشم دید بر صفحه جان حک می شود، و روشن است که این اختصاصی به چشم ندارد؛ درباره گوش نیز به همین صورت است، وهمین طور دیگر اعضای بدن.
امام صادق علیه السلام فرمود:
«[خداوند] بر گوش واجب ساخته که از شنیدن آن چه خدا حرام کرده دوری گزیند، و از آن چه خدای عز و جل نهی فرموده و برای او حلال نیست، و از شنیدن آن چه خدا را به خشم می آورد، رو گردان شود ... .»(19)
پس هر کالایی که بخواهد وارد مملکت جان شود باید مجوز الهی و مُهر شرعی داشته باشد؛ آن چه خدا اجازه فرمود آزاد، و آن چه که کالای ممنوعه است ممنوع است؛ سفارش همیشگی به ما این است که گناه ـ و حتی فکر گناه ـ کالای ممنوع است، و اجازه ورود نخواهد داشت؛ مانند کالاهای قاچاق که اگر کنترل نشود بنیان مملکت را به هم می ریزد، و از همین روست که هر گاه از بزرگان توصیه ای برای خودسازی خواسته شده، آنان به مسأله مراقبت اهمیت داده اند.
نقل است که از علامه طباطبایی ـ رحمة الله علیه ـ سؤال شد: برای خودسازی چه کنیم؟ ایشان سه بار گفتند:
«اَلْمُراقبَةَ، اَلْمُراقبَةَ، اَلْمُراقبَةَ.»
این نوع کنترل و مراقبت، تنها در مورد نیروهای ناشناس بیرونی نیست، بلکه افراد مشکوک در داخل محدوده نیز باید کنترل شوند.
گفتیم اگر خواهش های نفس برآورده شود، از یک سو، انسان از درون تضعیف شده و از سوی دیگر طمع دشمن صد چندان می شود. این نیروی نفوذی داخلی، برای ابلیس دست یار خوبی است؛ شیطان او را بیدار می کند و به کار می گمارد تا جاده اش را هموار کند.
قرآن کریم فرمود به داوود پیغمبر علیه السلام چنین گفتیم:
«یا داوُدُ اِنّا جَعَلْناکَ خَلیفَةً فِی الاْءَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوی فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ ...»(20)
«ای داوود! ما تو را در زمین خلیفه [و جانشین] گردانیدیم؛ پس میان مردم به حق داوری کن، و زنهار از هوس پیروی مکن که تو را از راه خدا به در کند ... .»
این خطر نفس است که پیروی از آن انسان را از راه خدا به بی راهه می برد؛ پس به حکم عقل، این موجود خطرناک درونی را باید لجام زد، و زیر نظر داشت؛ درست مانند فردی مشکوک در درون نهادی حساس.
فرمایش زیبای امیرمؤمنان امام علی علیه السلام را بنگرید:
«وَ اعْلَمُوا عِبادَ اللّهِ اِنَّ الْمُؤْمِنَ لا یُصْبِحُ وَ لا یُمْسی اِلاّ وَ نَفْسُهُ ظَنُونٌ عِنْدَه فَلا یَزالُ زارِیاً عَلَیْها وَ مُسْتَزیداً لَها.»(21)
«بندگان خدا! بدانید که مرد با ایمان شب را به روز و روز را به شب نمی رساند جز آن که نفس خود را نزد خویش متهم می داند؛ پیوسته با آن عتاب دارد و گناه کارش می شمارد.»
در جایی دیگر فرمود:
«... وَ لا تُرَخِّصُوا لاِءَنْفُسِکُمْ فَتَذْهَبَ بِکُمُ الرُّخَصُ فیها مَذاهِبَ الظَّلَمَة ... .»(22)
«خویشتن را (در خواسته های نفسانی) رخصت مدهید تا آن که شما را به راه ستم کاران و تبه کاران بکشاند.»
زندگی اولیای خدا این نوع کنترل و مراقبت را به ما می آموزد. به عنوان نمونه به این داستان توجه کنید:
«روزی آخوند ملا عبداللّه شوشتری ـ رحمة الله علیه ـ به دیدار شیخ بهاءالدین (بهایی) ـ رحمة الله علیه ـ رفت؛ ساعتی نزد شیخ بود تا آن که بانگ اذان فراز آمد، شیخ به مولانا (ملا عبداللّه) گفت: در همین جا نماز بخوانید تا ما هم به شما اقتدا کنیم، و به فیض جماعت رسیم. مولانا تأملی کرد و نپذیرفت، بلکه برخاست و به خانه خویش رفت؛ از او پرسیدند: چگونه خواهش شیخ را اجابت نکردید و نماز را در خانه شیخ نخواندید با این که درباره خواندن نماز اول وقت اهتمام دارید؟ وی در پاسخ گفت: قدری در حال خود تأمل کردم دیدم چنان نیستم که اگر شیخ پشت سر من نماز بخواند فرقی نکند، بلکه در حالم تغییری پیدا می شود؛ لاجرم اجابت نکردم.»(23)
ج: محاسبه و ارزیابی
حراست از گوهر جان نیز به همین گونه است باید ورود و خروج ها، با دقت تمام محاسبه و ارزیابی شود؛ قرآن کریم فرموده است:
«یا اَیُّها الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللّهَ اِنَّ اللّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ»(24)
«ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا پروا دارید؛ و هر کسی باید بنگرد که برای فردا[ی خود] از پیش چه فرستاده است؛ و از خدا پروا کنید، در حقیقت، خدا به آن چه می کنید آگاه است.»
در این کریمه، خداوند متعال سفارش می کند بنگریم که برای فردای قیامت چه کرده ایم؟ و در این بررسی و نگرش نیز تقوا را رعایت کنیم، تقوای محاسبه و ارزیابی؛ تا مبادا به خاطر حُبّ به خود، ضعفی را نادیده گیریم یا آن را توجیه کنیم؛ چون در همین محاسبه ها نیز وسوسه دشمن قطعی است. کیفیت محاسبه نفس و جایگاه ویژه آن را، از بندگان خاص خدا، از زبان مبارک امیرمؤمنان امام علی علیه السلام بیاموزیم:
«... آنان دفتر کردارشان را گشوده اند و برای محاسبه نفس آماده اند، و می اندیشند که چه کارهای بزرگ و کوچک را که بدان مأمور بودند واگذاشتند یا از کارهایی بازداشته شدند اما انجام دادند و افراط روا داشتند؛ بار سنگین گناهان خویش را بر پشت نهادند، و در برداشتن آن به ناتوانی درافتادند؛ گریه شان شکسته در گلو با ناله پرسان و پاسخ گو به پروردگار خود فریاد بر می آورند، پشیمانند و به گناه اعتراف دارند ... .»(25)
این نوع محاسبه بدون توجیه و مسامحه همراه با فغان و ناله، ریشه در باور این افراد درباره قیامت و صحنه های هولناک آن دارد؛ امام صادق علیه السلام فرمود:
«کسی که عرصه حشر را با تمام هول ها و سختی هایش در هر نفسی که می کشد مشاهده می کند، و به دیده دل ایستادن در پیشگاه خدای جبار را می بیند، در این صورت خود را به پای میز محاسبه می کشد؛ آن چنان که گویی به عرصه قیامت خوانده شده، و در میان گرفتاری های آن روز مورد پرسش قرار گرفته است، خداوند فرمود: اعمال انسان را هر چند به کوچکی دانه خردلی هم باشد می آوریم، و به حسابش رسیدگی می کنیم.»(26)
به طور یقین هیچ کس از این نوع محاسبه در این مبارزه زیانی نمی بیند، بلکه برکت هایی فراوان نصیب او می شود؛(27) از جمله، گذشته از آن که فردای قیامت کارش به مراتب آسان تر می شود، در این جا نیز کاستی ها و ضعف هایش را می شناسد، تا با ترمیم و بازسازی آن ها بهانه ای به دست دشمن نیفتد.
2ـ واکنش مناسب و درخور
پاسخ مناسب در برابر چنین ترفندها و نقشه هایی چیست؟ آیا جز آن است که حقیقت ها را درست و بی پرده بنگریم، و موقعیت خود را ارزیابی کنیم، و به حکمت امکانات و فراز و نشیب ها در این زندگی تا حدودی که میسر است پی بریم، و ...؟
در این فصل، تنها با چند نمونه از کنش های دشمن، و واکنش هایی که در برابر آن ها سفارش شده ایم آشنا خواهید شد، تا معیاری برای برخوردهای مناسب و حساب شده در موقعیت های گوناگون باشد گویی جامع ترین سخن در زمینه واکنش مناسب، فرمایش رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله وسلم است که فرمود:
«اما دشمنان تو از جن، ابلیس و سپاهیان اوست؛ پس اگر نزد تو آمد (و وسوسه ات کرد) و گفت: فرزندت مُرد (تا بی تابی کنی) به خود بگو؛ زندگان برای مردن آفریده شده اند، فرزندم پاره تنم بود که به بهشت رفت و این شادمانم می کند. پس اگر آمد و گفت: مال تو از دست رفت، بگو: ستایش خدای را که می دهد و می گیرد و [باعث شد[ زکات را از من ببرَد، پس زکاتی بر من نیست. اگر آمد و گفت: مردم به تو ستم می کنند ولی تو ستم نمی کنی، بگو: روز قیامت آنان که ستم کردند گرفتارند ولی بر نیکوکاران گرفتاری نیست. اگر آمد و گفت: چه قدر نیکی می کنی؟ [تا تو را خودپسند و مغرور کند] بگو: گناهان من بیش از نیکی های من است. اگر آمد و گفت چه قدر نماز می گزاری؟ بگو: غفلت من از نمازهایم بیشترا ست. اگر گفت: چه قدر به مردم بخشش می کنی؟ بگو: آن قدر که می گیرم از آن چه که می بخشم زیادتر است. اگر گفت: چه قدر به تو ستم می کنند؟! بگو: من بیشتر ستم کرده ام. اگر آمد و گفت: چه قدر کار [برای خدا] می کنی؟! بگو: چه بسیار که معصیت کرده ام.»(28)
واکنش مناسب در برابر وسوسه دشمن در مورد خداشناسی را از این روایت بیاموزیم:
«جمیل بن درّاج می گوید، به امام صادق علیه السلام عرض کردم: در دلم مسأله بزرگی آمده (درباره خدا و کیفیت و مکان او و ...)؛ فرمود: بگو؛ لا اله الا اللّه؛ جمیل می گوید: از آن پس، هرگاه در دلم چنین چیزی می آمد می گفتم: لا اله الا اللّه، و آن وسوسه از دلم بیرون می رفت.»(29)
نمونه دیگری از واکنش های سفارش شده، در برابر وسوسه های دشمن که برای به هم ریختن روابط سالم مؤمنان و ایجاد دلسردی ها و تنفر از یکدیگر انجام می گیرد، سفارشی است برای ایجاد آشتی و مهرورزی نسبت به مؤمنان؛ ابو جعفر، امام باقر علیه السلام فرمود:
«... رَحِمَ اللّهُ امْرَءً اَلَّفَ بَیْنَ وَلیَّینِ لَنا، یا مَعْشَرَ الْمُؤْمِنینَ تَأَلَفّوُا وَ تَعاطَفُوا.»(30)
«خدا رحمت آورد بر کسی که بین دو تن از دوستان ما را پیوند و آشتی دهد؛ ای مؤمنان! به یکدیگر مهر بورزید و بپیوندید.»
همین طور، از اباالحسن علیه السلام روایت شده است:
«برای شیطان و سپاهیانش چیزی جریحه دارتر از دید و بازدید برادران ایمانی با یکدیگر، برای خدا، نیست. به راستی دو مؤمن با یکدیگر ملاقات می کنند و در مورد خدا و برتری ما اهل بیت گفت و گو می کنند، پس باقی نمی ماند بر صورت ابلیس گوشتی مگر این که ریخته می شود، تا آن گاه روحش از شدت درد، ناله وفغان می کند. پس فرشتگان آسمان و دربانان بهشت، آن را می فهمند و وی را لعنت می کنند؛ تا آن که باقی نمی ماند فرشته مقربی مگر آن که او را لعنت می کند و بر اثر این لعنت، شیطان رنج دیده، و دور گشته، و رانده شده می گردد.»(31)
حاصل آن که اصل اساسی در واکنش مناسب در برابر وسوسه های دشمن به ویژه در مورد رابطه انسان با خدا، معرفت ماست؛ معرفتی که رابطه مستقیم با گنجایش قلب ما دارد و هر چه گسترش یابد قدرت و توان ما را در فهم وسوسه ها و چگونگی برخورد با آن ها افزایش می دهد. راوی می گوید از ابو جعفر امام باقر علیه السلام شنیدم که می فرمود:
«چون علمی را شنیدید به کارش بندید، و باید دل های شما گنجایش داشته باشد؛ زیرا اگر علم در دل انسان، به قدری زیاد شود که نتواند تحمل کند شیطان بر او مسلط می شود؛ پس چون شیطان با شما به خصومت برخاست با آن چه می دانید با او مقابله کنید؛ زیرا نیرنگ شیطان ضعیف است. (راوی گوید) گفتم: آن چه می دانیم چیست؟ فرمود: با او مبارزه کنید، با کمک آن چه از قدرت خدای عز و جل برای شما آشکار شده است.»(32)
3ـ استعاذه و استغفار
استعاذه، توصیه ای است در آیات متعدد و روایات بی شمار. به طور نمونه این آیات را بنگرید:
«وَ إِمّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ اِنَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ»(34)
«اگر از شیطان وسوسه ای به تو رسد، به خدا پناه بَر؛ زیرا که او شنوای داناست.»
«وَ قُلْ رَبِّ اَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطینِ وَ اَعُوذُ بِکَ رَبِّ اَنْ یَحْضُرُونَ»(35)
«بگو: پروردگارا! از وسوسه های شیطان به تو پناه می برم؛ و پروردگارا! از این که [آن ها] به پیش من حاضر شوند به تو پناه می برم.»
البته این توصیه، تنها در مورد خود انسان نیست، بلکه پناه دادن اعضای خانواده نیز به ما سفارش شده است؛ چون گفتیم شیطانِ در کمین خانواده، سهمیه ای از فرزندان را می طلبد(36) و از همین روست که مادرِ مریم علیهماالسلام ، فرزند و دودمان مریم را از شر شیطان به خدا پناه می دهد، و خداوند او را پذیرفته و به نحوی نیکو می پرورد، تا آن جا که زکریای پیامبر علیه السلام را به سرپرستی اش بر می گزیند.(37)
روایات نیز در زمینه استعاذه، در حد تواتر است؛ آن هم اَشکال گوناگون، و گاهی با سفارشات ویژه، و در اوقات خاص مانند وقت خروج انسان از منزل، وقت خواب، و ... .(38)
درباره حکمت استعاذه، تمثیلی زیبا از امام صادق علیه السلام را بنگرید؛ امام فرمود:
«شیطان نمی تواند بنده را وسوسه کند جز هنگامی که بنده از یاد خدا روی گرداند، و امر خدا را کوچک شمرد و به نافرمانی اش روی آورد، و فراموش کند خداوند از اسرار او مطلع است ... پس با شیطان مانند غریبه باش با سگ گله، که [چون به او حمله کند[ برای نجات به طرف صاحب سگ (چوپان) می دود، تا سگ از او منصرف شده و از گزندش مصون ماند؛ و همین طور اگر شیطان تو را وسوسه کرد تا راه حق را بر تو ببندد و یاد خدا را از [دل] تو بزداید، تو هم به پروردگار خود و پروردگار او پناهنده شو. [سپس] امام فرمود: کسی نمی تواند به خدا پناهنده شود و راه های ورود شیطان و وسوسه هایش را بشناسد، جز آن کسی که مراقبت دایم دارد و برای خدمت خدا پابرجاست، و از شکوهِ خداوندِ مطلع، آگاه است، و دعای بی شمار دارد؛ اما کسی که [از این ها طرفی نبسته و] اوقاتش را بیهوده می گذراند، ناگزیر، صید شیطان خواهد بود.»(39)
استغفار نیز به معنی طلب غفران، و پوشش دهی به آلودگی هایی است که انسان کسب کرده است؛ این پوشش، همواره مورد نیاز است؛ پوششی معطر، تا بوی تعفن گناه را از بین ببرد و نشانی به دست دشمن ندهد، فرشتگان را نیازارد و آدمی را [در قیامت] رسوا نکند. امام صادق علیه السلام فرمود:
«تَعَطَّرُوا بِالاْءِسْتِغْفارِ لَئَلاّ تَفْضَحَکُمْ رَوائِحُ الذُّنُوبِ.»(40)
«با استغفار، معطر و خوشبو شوید تا بوی متعفن گناهان، شما را رسوا نکند.»
نگاه قرآن به استغفارکنندگان نگاهی است از سر مهر و لطف، با ضمانت قطعیِ پذیرشِ پروردگار؛ خداوند متعال فرموده است:
«وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءً اَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللّهَ یَجِدِ اللّهَ غَفُوراً رَحیماً»(41)
«هر کس کار بدی کند، یا بر خویشتن ستم ورزد، سپس از خدا آمرزش بخواهد، خدا را آمرزنده مهربان خواهد یافت.»
هر چند دشمن با تمام توان می کوشد تا آدمی پناهنده نشود، و درخواست بازگشت و پوشش و آمرزش نکند تا مأیوس و بی پناه شود، اما آن قدر روزنه های امید و نجات بر روی آدمی گشوده اند، و به وی وعده پذیرش و لطف داده اند که سر از پا نشناسد، و هرگز یأس به خود راه ندهد. از امام معصوم علیه السلام سؤال شد:
«مؤمنی که عهد کرد گناه نکند ولی عهدش را شکست، چه کند؟» امام فرمود: «برگردد و توبه کند.»
گفت: دوباره برگردد؟ امام فرمود: «آری!»
آن شخص، شگفت زده گفت: آقا چند مرتبه توبه را شکست! فرمود:
«صدر بار هم اگر توبه شکست بازآید، از روی صدق توبه کند، خدا می آمرزد. هرگاه مؤمن، با استغفار و توبه برگردد خداوند با آمرزش به او رجوع می کند.»(42)
افزون بر این ها، خود استعاذه و استغفار عبادت اند، و در رشد و کمال انسان نتیجه های درخشانی به بار می آورند.
4ـ پایداری، برخورد خصمانه و انهدام
«اِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً اِنَّما یَدْعُوا حِزْبَه لِیَکُونُوا مِنْ اَصْحابِ السَّعِیر»(43)
«در حقیقت، شیطان دشمن شماست؛ شما [نیز] او را دشمن گیرید. [او] فقط دار و دسته خود را می خواند، تا آن ها از یاران آتش باشند.»
رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله وسلم در وصیت های خود به ابن مسعود، با الهام از این آیه کریمه فرمود:
«ای ابن مسعود! شیطان را دشمن خود بگیر؛ پس همانا خداوند فرمود: شیطان دشمن شماست؛ او را دشمن خود بگیرید.»(44)
در پندهای امام کاظم علیه السلام به هشام نیز چنین آمده است:
«پس در مورد او (یعنی ابلیس) دشمنی ات را با او شدت بخش؛ و مبادا شیطان در مبارزه اش برای هلاکت تو از پایداری تو در مبارزه ات با او پایدارتر باشد ... .»(45)
البته این پایداری و برخورد به همین جا ختم نمی شود، بلکه باید گامی بلندتر برداشت؛ و آن، توسل به قوّه قهریّه برای کشتن اولیای شیطان است، همان افرادی که هسته های مرکزی حزب شیطان، و کانون انتشار اندیشه های پیشوای گردن کشان و مجری دستورهای اویند؛ این قرآن است که چنین دستوری را صادر کرده است:
«... فَقاتِلُوا اَوْلِیاءَ الشَّیْطانِ اِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعیفاً»(46)
«... پس با یاران شیطان بجنگید، که نیرنگ شیطان [در نهایت] ضعیف است.»
پاکسازی صفحه روزگار از لوث دوستان شیطان، همیشه لازم و ضروری است تا بندگان خدا آسایش یابند؛ وگرنه بر اثر آلودگی آنان فساد و تباهی زمین و زمان را خواهد گرفت،(47) تا آن جا که عبادتگاه ها نیز رو به ویرانی خواهند رفت:
«... وَ لَوْلا دَفعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فیهَا اسْمُ اللّهِ کَثیراً ...»(48)
«... اگر خدا بعضی از مردم را با بعض دیگر دفع نمی کرد صومعه ها وکلیساها و کنیسه ها و مسجدهایی که نام خدا در آن ها بسیار برده می شود، سخت ویران می شد.»
روشن است که کشتار کارگزاران شیطان، برای پیشوای شان (ابلیس) بسیار غم بار است.
پينوشتها:
1- بحارالانوار، ج 47، ص 25؛ به نقل از اخلاق اسلامی، ص 69.
2- نهج البلاغه، حکمت 456.
3- سوره مائده (5) آیه 105.
4- سوره تحریم (66) آیه 6.
5- معجم الفاظ غررالحکم و درر الکلم، ص 1099.
6- سوره اعراف (7) آیه 17.
7- همان، آیه 26.
8- نهج البلاغه، خطبه 157.
9- نهج البلاغه، خطبه 191.
10- سوره آل عمران (3) آیه 102.
11- سوره تغابن (64) آیه 16.
12- سوره طلاق (65) آیه 3.
13- همان، آیه 5.
14- همان، آیه 29.
15- همان، آیه 29.
16- همان، آیه 5.
17- سوره مطففین (83) آیه 14.
18- نهج البلاغه، حکمت 409.
19- کافی، ج 3، ص 57؛ در این حدیث شریف آن چه که بر اعضا و جوارح واجب شده است بیان شده، و آن ها را به عنوان وظیفه ایمانی هر عضوی قلمداد فرموده اند.
20- سوره ص (38) آیه 26.
21- نهج البلاغه، خطبه 176.
22- نهج البلاغه، خطبه 86.
23- بیدارگران اقالیم قبله، ص 208.
24- سوره حشر (59) آیه 18.
25- نهج البلاغه، خطبه 222.
26- مصباح الشریعه؛ به نقل از اخلاق اسلامی، ص 143.
27- نهج البلاغه، حکمت 208.
28- سفینة البحار، ج 1، ص 100.
29- کافی، ج 4، ص 155؛ در این باره چندین روایت مطرح شده است؛ ر.ک: کافی، ج 4، باب وسوسه و حدیث نفس، ص 154 به بعد.
30- کافی، ج 2، ص 345.
31- کافی، ج 3، ص 270.
32- کافی، ج 1، ص 57.
33- استعاذه از ماده «ع و ذ» می باشد؛ و عَوْذ به معنای پناه بردن و پیوند زدن است. توجه به خدا و یاد او که روح استعاذه است، انسان را متوجه این حقیقت می کند که هیچ نیرویی بدون تکیه بر قدرت و اراده مطلقه الهی در جهان کارگر نیست، و جز خدا مؤثری نیست؛ فعل و عمل شیطان نیز بدون اذن و مشیت و قدرت حق تعالی، توهمی بیش نیست؛ این توجه و معرفت لطیف هر چه قوی تر و عمیق تر شود، اتکال و وثوق انسان به خداوند متعال نیز شدید و قوت و متانت او در برابر قدرت های مجازی تکمیل می شود و در چنین فضایی ریشه همه توهمات می خشکد.
34- سوره اعراف (7) آیه 200.
35- سوره مؤمنون (23) آیه 97 ـ 98.
36- سوره اسراء (17) آیه 64.
37- سوره آل عمران (3) آیه 36 و 37.
38- ر.ک: کافی، باب الحرز و العوذة، و باب الدعاء، اذا خرج الانسان من منزله، و ...؛ ج 2، ص 569 و 586 به بعد. از جمله این دعاها، دعای ژرف و زیبایی است که «ابن طاووس» آن را آورده، قسمتی از آن بدین شرح است: «خدایا، ابلیس بنده ای است از بندگان تو که می بیند مرا از سویی که من او را نمی بینم و تو می بینی او را از سویی که او نمی بیند تو را. تو نیرومندی بر همه کارش و او توانایی ندارد بر چیزی از کار تو، خدایا! پس من کمک می خواهم از تو بر او ...» المُجتبی مِنَ الدُّعاءِ المُجْتبی، ص 79 در حاشیه «مفاتیح الجنان» این دعا با عنوان «دعای رفع شر ابلیس» آمده است.
39- سفینة البحار، ج 2، ص 655.
40- بحارالانوار، ج 63، ص 278؛ به نقل از میزان الحکمة، ج 7، ص 247.
41- سوره نساء (4) آیه 110.
42- قلب قرآن، ص 166؛ به نقل از کافی، ج 2، باب التوبه، ص 434، ح 6.
43- سوره فاطر (35) آیه 6.
44- میزان الحکمة، ج 5، ص 80.
45- بحارالانوار، ج 78، ص 215؛ به نقل از میزان الحکمة، ج 5، ص 87.
46- سوره نساء (4) آیه 76.
47- سوره بقره (2) آیه 251.
48- سوره حج (22) آیه 40.
فتح الله نجارزادگان
ارسال توسط کاربر محترم سایت : hasantaleb
/ج