رؤیت بصری جنیان :
سوال : آیا رؤیت بصری جنینان ممکن است ؟جواب : ما اگر تصمیم بگیریم و برنامه ریزی کنیم جنینان را ببینیم کار بدی می کنیم اثرش هم منفی است ، روحمان خراب می شود . اما اگر جنینان خودشان بخواهند خود را نشان دهند ، آن اشکال ندارد . آیت الله حسینی تهرانی در کتاب « نگرشی بر مقاله قبض و بسط تئوریک شریعت » نقل می کنند که علامه طباطبایی « رحمه الله علیه» فرمودند در تهران که بودم آقا سید نورالدین ـ آقا زاده کوچک ایشان ـ آمد و گفت آقای بحرینی که توان احضار جن را دارد در تهران است ، آیا می خواهید او را نزد شما بیاورم ؟ آقا می فرمایند : اشکال ندارد ـ دقت بفرمائید ؛ علامه طباطبایی دنبال این کارها نمی روند ـ بالاخره بحرینی آمد ، گفت یک چادر بیاورید و دورش را بگیرید ، ما دور چادر را گرفتیم ، حدود دو وجب از زمین فاصله داشت ، در این حال جنینان را حاضر کرد و صدای غلغله و همهمه شدیدی زیر چادر برخواست و یک موج بسیار شدیدی چادر را تکان می داد و می لرزید به طوری که نزدیک بود چادر از دست ما خارج شود ، بعد گفت زیر چادر را نگاه کنید ، دیدیم آدمک هایی به قامت دو وجب زیر چادر بودند ، تکان می خوردند و رفت و آمد داشتند . جنی ها از نظر حوزه زندگی اصلاً در حوزه زندگی ما قرار ندارند، در ساخت و مرتبه دیگری در این عالم زندگی می کنند و هیچ ربطی هم به ما ندارند اما اگر ما وارد زندگی آنها شدیم و با انواع حیله خواستیم آنها را تسخیر کنیم و یا از کار آنها سر در بیاوریم ، ماجرا شروع می شود . من با کمال فراست متوجه بودم که این صحنه چشم بندی و صحنه سازی نباشد ، دیدم نه ، صد در صد وقوع امر خارجی است . (38)پس اینکه سوال فرمودید آیا جنینان را می توان با رویت بصری دید ، ظاهراً ممکن است ، ولی حساب کنید آن طرف که توانسته جنینان را حاضر کند عمرش را ضایع کرده است تا جنینان را ببیند و نشان دهد . ولی یک وقت است پیامبر «صلی الله علیه و آله و سلم » و یا یکی از اولیاء الهی «علیهم السلام»بر اساس قدرتی که خدا به آنها می دهد می توانند بر جنینان تسلط یابند و آنها را تسخیر کنند ، آن موضوعش جداست و تسخیری که حضرت سلیمان « علیه السلام » داشتند از این نوع اخیر است .
سوال : اگر رتبه ی جنینان ( جنی های مومن ) از انسان پایین تر است چگونه ابلیس توانست در ردیف فرشتگان قرار گیرد ؟
جواب : رتبه ی ملائکه از رتبه ی آدم به عنوان خلیفه الله پایین تر است . زیرا ملائکه مقام محدودی دارند و حامل یک اسم یا چند اسم از اسماء الهی می باشند ، به تعبیر قرآن سخن ملائکه عبارت است از اینکه : « و ما منا الا له مقام معلوم » (39) ما را مقام و مرتبه ای نیست ، مگر مقام و مرتبه ای محدود . و یا می گویند « و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک » (40) پروردگارا ! ما به حمد تو تسبیح تو را می کنیم و تو را تقدیس می نماییم . چنانچه ملاحظه می فرمایید ملائکه در حد تسبیح و تحمید و تقدیس ، خدا را نشان می دهند . اما در مورد آدم فرمود : « و علم آدم الاسماء کلها » و خداوند به آدم همه ی اسماء را آموخت . پس مقام آدم مقام تعلیم کل اسماء است . و لذا وقتی به ملائکه فرمود از آن اسماء خبر دهید اظهار ناتوانی کردند . قرآن می فرماید : « فقال انبئونی باسماء هولاء ان کنتم صادقین * قالوا سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا انک انت العلیم الحکیم » (41) ؛ سپس به فرشتگان فرمود اگر راست می گویید که شایستگی خلیفه ی الهی بودن دارید ، از این اسماء به من خبر دهید . گفتند منزهی تو ، ما را جز آنچه خود به ما آموخته ای هیچ علمی نیست ، تویی دانای حکیم . ملائکه اعلام می کنند که توان تعلیم و ارائه همه اسماء را ندارند . پس با توجه به آیات فوق ، یک موجودی می تواند با عبادات خود در حد ملائکه بالا برود ولی جامع کمالات الهی نباشد ، از این جهت ابلیس توانست در حد ملائکه قرار گیرد ، بدون آنکه حامل جامعیت اسماء الهی باشد . ولی خلیفه الله که صورت بالفعل آن امام معصوم می باشد مقام جامعیت اسماء را دارا است . (42) سوال : اگر مورد آزار جنینان واقع بشویم چه باید بکنیم ؟
جواب : همین طور که عرض شد ؛ آزار جنینان فرقی با اینکه کسی پشت سر شما دروغ ببافد نمی کند . در آنجا شما در حد خود از خودتان دفاع می کنید و باقی آن را هم به خدا واگذار می نمایید که خدا مدافع بزرگی است . مشکل اینجاست که فکر می کنیم جنینان آزاداند هر کاری خواستند بر علیه ما بکنند و ما در مقابل آنها دسته بسته هستیم . چنین خبری نیست ، ما چوب تصورات غلط خود را می خوریم ، حال اگر خدا بخواهد این چوب را به شما بزند ممکن است از طریق ساحر و جن بزند . ما باید بگوییم خدایا ما را ببخش . عملاً از طریق اصلاح خود و پناه بردن به خدا مشکل بر طرف می شود .
در کتاب « سفینه الصادقین » آمده است :
« جناب آیت الله شیخ مرتضی طالقانی ـ استاد مرحوم علامه محمد تقی جعفری ـ می فرماید تصمیم گرفتم در مسجد سهله چله بگیرم ، و چون دیدم وقت ندارم برای خود غذای گوشتی تهیه کنم بنا را بر آن گذاشتم که غذای حیوانی نخورم . چند رو زگذشت ؛ در حالی که در حجره تنها بودم متوجه شدم یک نفر کنارم نشسته است ، کمی جا خوردم ! گفت آقا شیخ مرتضی نترس ، چون شما تصمیم گرفتید حیوانی نخورید ما جنینان می توانیم به شما نزدیک شویم . من از اجنه هستم ، آمده ام خدمت شما کارهایتان را انجام دهم ، و با هم رفیق می شوند . اتفاقاً یکی از خانواده های نجف ، از اعراب بادیه نشین خدمت حاج آقا شیخ مرتضی آمد و گفت : مدتی است به داخل خانه ی ما سنگ پرتاب می کنند ، هر چه نگاه می کنیم هیچ کسی نیست ، فقط سنگ می زنند ، اگر می شود کاری بکنید . آقای شیخ مرتضی از جنی که با او رفیق شده بودند می خواهند که بگو به خانه این بنده به خدا سنگ بزنید ، آنها هم به دستور آقا دیگر سنگ نمی زنند ، گویا عصبانیت آنها از آن شخص باقی بوده و به همین جهت بعد از رحلت آقا ، دوباره سنگ می زدند » .
بیشتر بخوانید: آیا باید از جن ترسید؟
این قضیه را عرض کردم تا متوجه باشیم علت آزار بعضی از جنیان خود ما هستیم. ما متأسفانه از سر بی کاری فضولی های بی خود می کنیم . در اثر این تجسس ها پای جنیان را در زندگی خود باز می نماییم. همین طور که فضولی می کنیم ببینیم همسایه امشب چه غذایی می خورد، نقشه ها می کشیم تا از کار مردم سر در بیاوریم و موجب ناراحتی همسایه می شویم. اخیراً شنیدم خانمی که از شوهرش طلاق گرفته و نزد مادرش زندگی می کرد، فهمید شوهرش برای این که ببیند این ها چه می کنند با هزار صدمه یک خانه ای کنار خانه آن ها کرایه کرده بعد با دوربین از کانال کولر آن ها را زیر نظر گرفته، حالا کارش لو رفته و با شکایت آن خانم فعلاً آقا زندان است. آخر مگر بیکاری، تو که همسرت را طلاق دادی دیگر به توچه مربوط است که آن ها چکار می کنند. در همین راستاست که انرژی زیادی خرج می کنیم تا جواب فضولی هایمان را بدهیم، خیالات ما تحریک می گردد و زمینه تعقیب جنیان در ما فراهم می شود و آن ها هم عکس العمل نشان می دهند.
جنی ها از نظر حوزه زندگی اصلاً در حوزه زندگی ما قرار ندارند، در ساخت و مرتبه دیگری در این عالم زندگی می کنند و هیچ ربطی هم به ما ندارند اما اگر ما وارد زندگی آنها شدیم و با انواع حیله خواستیم آنها را تسخیر کنیم و یا از کار آنها سر در بیاوریم ، ماجرا شروع می شود . جلسه ی قبل عرض کردم چقدر باید تلاش کرد تا یک جن سرگردان را تسخیر کنیم و اراده های خود را به او تحمیل نماییم ، بالاخره او هم در سر فرصت انتقامش را می گیرد . ما اگر با صرف انرژی زیاد جنی ها را وارد حوزه خودمان بکنیم بالاخره بین ما و آنها تصادم پیش می آید و نمونه تصادم ها آن سنگ پراندن و امثال آن است . همان طور که ما به شیطان میدان می دهیم که وارد روح و روان ما بشود و عنان زندگی ما را در دست گیرد ، هر چقدر ما به او میدان بدهیم جلو می آید تا آنجایی که به تعبیر امیرالمومنین « علیه السلام » اول بی آبرویت می کند ، بعد هلاکت می نماید . الحمدالله شما با زیارت امام معصوم و یا با ماه محرم و رمضان ، مانع نفوذ همه جانبه ی شیطان می شوید و گر نه بیچاره می شدید . امثال آیت الله شیخ مرتضی طالقانی که به جنینان میدان نمی دهند نه تنها مورد آزار آنها قرار نمی گیرند ، بلکه به آنها دستور هم می دهند . با آقایی مصاحبه کرده بودند که می گفت جنینان می آیند فرزندم را می برند و او را در بعضی شهرها گردش می دهند و می آورند ، از این قضیه خوشحال هم به نظر می رسید ، در حالی که اگر درست باشد معلوم نیست کار به کجا می کشد . اشکال اساسی آن است که ما وارد حوزه ی زندگی آنها شویم و یا اجازه دهیم که آنها وارد زندگی ما شوند . اهل توحید صحنه های بزرگ تاریخ توحیدی را شکل می دهند هم اکنون یک بسیجی ناب در برزخ از اهل کرامت خیلی جلوتر است . حضرت امام خمنیی « رحمه الله علیه» و علامه طباطبایی « رحمه الله علیه» و آیت الله بهجت « رحمه الله علیه» اهل توحیداند ، هر چند اگر خداوند مصلحت بداند کرامت هایی نیز از طریق آنها اظهار می شود . سوال : آیا با هر انسانی یک جن به نام همزاد متولد می شود؟
جواب : نه ، چنین چیزی درست نیست ، آنقدر حرف بی پایه ای است که اصلاً احتیاجی نیست درباره اش بحث کنیم ، کسی که چنین ادعایی کرده باید دلیل بیاورد چگونه به این مطلب رسیده است . آری خداوند می فرماید : « و من یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطانا فهو له قرین » (43) ؛ هر کس از یاد خدا روی برگرداند برای او شیطانی که او را همراهی کند قرار می دهیم . که این ربطی به همزاد ندارد ، بلکه همراهی شیطان است با کسی که از یاد خدا روی برگردانده.
سوال : افرادی هستند که نسبت به نظام اسلامی و یا مسائل مسلمین بی تفاوت اند و از طرفی کرامت هایی نیز دارند ، آیا به کرامت های این گونه می توان اطمینان کرد ؟
جواب : دقت کنید که کرامت به خودی خود نباید ارزش به حساب آید ، حتی امکان دارد شیطان شما را اهل کرامت کند و ذهن شما را به همین کرامت ها مشغول کند و در نتیجه از « کریم » باز دارد ، شما هم مغرور شوید به اینکه اگر راه من غلط بود نباید به چنین کراماتی دست می یافتم . آنچه در اسلام اصل است « بندگی خدا » است ، هدف هیچ یک از اولیاء الهی در انجام بندگی ، کرامت نمی باشد ، حالا اگر خداوند در امری خاص مصلحت دید و کرامتی از طریق آنها به سایر مخلوقات نشان داد بحث دیگری است ، ولی این نوع کرامت ها ، به خودی خود در اسلام ، کمال به حساب نمی آید ، به همین جهت ائمه «علیهم السلام»در اقل کرامت هستند . مقام اولیاء ، بندگی است ، کرامت مخصوص خدا است ، من باید بنده باشم و او باید رب کریم باشد . محی الدین بن عربی می گوید از استادم پرسیدم که چرا شاگردان مشا بیشتر از شما کرامت دارند ؟ گفت من می خواهم بنده باشم آنها می خواهند رب باشند . حقیقت من بندگی است ، و نه نمایش قدرت ، حقیقت رب قدرت و اظهار کرامت است ، هر چه من در حقیقت خود بمانم ، به مقصد نزدیکترم . اینجاست که یادتان باشد اگر مثلاً امام هادی « علیه السلام » به شیری که روی پرده بود می گویند فلانی را بخور ، به جهت آن است که مقام امامت آن حضرت در خطر است و طرف می خواهد مقام امامت حضرت را زیر سوال ببرد .
در مورد جایگاه کرامتی که از اهل کرامت صادر می شود با آنچه اهل توحید دارند و سعی به نفی خود دارند به فصل آخر کتاب « جایگاه و معنی واسطه فیض » رجوع فرمایید در آنجا در یک پاورقی طولانی از صفحه ی 299 به بعد ، فرق کرامت و توحید بحث شده و اینکه اهل کرامت عموماً نفس خود را تقویت می کنند ، ولی امامان معصوم « علیهم السلام» خودشان را هیچ می کنند تا خدا در قلبشان جلوه کند . اهل کرامت با ریاضت های مخصوص نفس ناطقه را تقویت می کنند ، و چون نفس انسان مجرد است اگر از بدن آزاد شد نگاه می کند می بیند در چهارصد کیلومتری چه خبر است ، این به جهت قدرت نفس است. اما امام معصوم «علیه السلام» از حق خبر می گیرد و لذا باید بین اهل کرامت و اهل توحید تفکیک قائل شد . اهل توحید صحنه های بزرگ تاریخ توحیدی را شکل می دهند هم اکنون یک بسیجی ناب در برزخ از اهل کرامت خیلی جلوتر است . حضرت امام خمنیی « رحمه الله علیه» و علامه طباطبایی « رحمه الله علیه» و آیت الله بهجت « رحمه الله علیه» اهل توحیداند ، هر چند اگر خداوند مصلحت بداند کرامت هایی نیز از طریق آنها اظهار می شود . شنیده اید فلان مرد خدا که خیلی هم به مردم کمک می کرد مثلاً یک انجیر می داده طرف می خورده خوب می شده است ، در برزخ گفته به جهت توجه به کرامت ها عقب افتادم .
بیشتر بخوانید: مختصری از زندگی نامه شیطان
در مورد جنینان شیعه که در خدمت امامان « علیهم السلام » بوده اند به طرح چند روایت بسنده می کنیم :
از سعد اسکاف هست که نزد ابی جعفر امام باقر « علیه السلام » رفتم و اجازه شرفیابی خواستم ، مواجه شدم با کاروان هایی از شتر که در پشت در صف کشیده بودند و با صداهایی بلند نیز مواجه شدم ، در آن هنگام قومی عمامه بر سر از در بیرون شدند مانند هندوها . گفت : من نزد امام « علیه السلام » رفتم و گفتم : یابن رسول الله ؛ امروز دیر اجازه فرمودید و من مردمی را دیدم بیرون شدند عمامه بر سر و ناشناس . فرمود : ای سعد می دانی اینها چه کسانی بودند ؟ گفتم : نه . فرمودند : « هم کیشان تو از طایفه ی جن بودند ، می آیند مسائل حلال و حرام و احکام دین خود را از ما می پرسند » (44)
از عمار سجستانی است که گفت : من جهت شرفیابی نزد امام ششم « علیه السلام » نیاز به اذن گرفتن نداشتم ، در منی یک شبانه روز در چادر او نشستم ، و اجازه دادند به جوانانی مانند مردان هندی که به حضورشان برسند . عیسی شلقان بیرون آمد و ما از او اجازه ی شرفیابی در محضر امام را خواستیم ، به من اجازه دادند . می گوید : به من فرمودند : ای اباعاصم از چه موقع آمدی ؟ گفتم : پیش از آنها که نزد تو آمدند و ندیدم بیرون روند ، فرمودند : آنها قومی از جنینان بودند ، مسائل خود را پرسیدند و رفتند . (45)
سدیر صیرفی گوید : امام پنجم « علیه السلام » حوائجی در مدینه داشتند به من سفارش فرمودند . در این میان که در دره روحاء بر شترم سوار بودم ناگاه دیدم یک آدمی جامه اش را به خود می پیچید ، گوید برای او ایستادم و پنداشتم تشنه است و قمقمه را به او دادم ، گفت : نیازی بدان ندارم و نامه ای که گِلِ مُهرش تَر بود به من داد ، نگاه کردم مُهر امام « علیه السلام » را داشت . گفتم چه وقت حضور نامه نویس بودی ؟ گفت : هم اکنون . و دیدم در نامه کارهایی است که به من فرموده ، نگاه برگرداندم و کسی را ندیدم . گوید : امام « علیه السلام » آمد و دیدارش کردم و گفتمش قربانت ؛ مردی نامه ای با گِل تَر برایم آورد . فرمودند : کار شتابانه ای که داشته باشیم یکی از آن جنینان را به دنبالش می فرستیم . (46)
به سندی از سعد اسکاف که از ابی جعفر « علیه السلام » با یاران خود اجازه ی شرفیابی خواستیم و ناگاه هشت تن که گویا از یک پدر و مادرند و جامه ی زرابی و قباهای طاقی و عمامه های زرد دارند ، وارد شدند و زود بیرون آمدند . به من فرمودند : ای سعد ! آنها را دیدی ؟ گفتم : آری قربانت ؛ اینان چه کسانی بودند ؟ فرمودند : برادران جنی شما ، آمده بودند از حلال و حرام خود پرسش کنند ، چنانچه شما بپرسید درباره ی آنها .
گفتم : قربانت برای شما نمایان شوند ؟ فرمودند : آری . (47)
جابر ابن عبدالله انصاری می گوید که سه روز را از مدینه از خدمت امام صادق «علیه السلام» دور شده بودم که یک مرتبه دیدم آدم بلند قدی با چهره ای زرد رنگ ، نامه ای از امام صادق « علیه السلام » به دستم داد . نگاه کردم دیدم هنوز جای مُهر نامه مرطوب است ، که به من دستور داده اند . از ماجرا پرسیدم گفت : همین حالا حضرت این نامه را به من دادند . گفتم : تو چطوری این همه راه را طی کردی ؟ گفت من از جنینان هستم . (48)
سوال : در فیلم سفر به ماوراء جادوگر ساکت کشور غنا برای مدتی در میان زمین و هوا می ایستاد، این کار چگونه انجام می شود ؟
جواب : اگر در آن فیلم دقت می کردید آن آقا از صبح تا عصر کنار رودخانه بود و همین طور بر رودخانه و آب آن متمرکز شد . بعد دور خود آتش روشن کرد و در وسط حلقه ای از آتش قرار گرفت و آرام آرام از سطح زمین بالا رفت . علتش آن است که آب برای خود مدبری دارد که در اصطلاح فلسفه به آن عقول عرضیه می گویند . هر چیزی مدبر مخصوص به خود را دارد که در حکم نفس برای آن موجود است ، همان طور که گیاه توسط نفس نباتی تدبیر می شود ، یک بلور در معدن نیز توسط مدبر خود تدبیر می شود و به آن صورت منظمی که شما می بینید در می آید . آب هم مدبر دارد و نحوه ی حضور آب در عالم را تدبیر می کند ، مدبر آب ؛ وقتی آب حرارت ببیند آن را بالا می برد . جادوگر غنایی در اثر تمرکز طولانی با مدبر آب ارتباط برقرار کرد و یک نحوه اتحاد با آن در خود پدید آورد ، در آن حالت ، همان طور که آتش آب را بالا می برد ، او را نیز بالا برد . کار جالبی است ولی بسیار پوچ است ، چون بالاخره پس از مدتی پایین افتاد . در حالی که اگر همین تمرکز را به نور شریعت نسبت به پروردگار خود پیدا کرده بود ، چه برکاتی که نصیب او نمی شد . چیزی که شما در مناجات شعبانیه از خدا می خواهید که « الهی هب لی کمال الانقطاع الیک » ؛ خدایا نهایت جدایی از غیر و اتصال به خودت را به من عطا کن ، خیلی فرق می کند با امثال کارهایی که آن جادوگر کرد .
سوال : آیا افرادی که در سطح بالای سیر و سلوک هستند می توانند اسرار درون انسان را بخوانند ؟
جواب : نه ، نمی توانند ، اسرار انسان ها پیش خداست بعضی از اسرار انسان را ملائکه هم نمی توانند بخوانند ، فقط پیش خود خدا است .
بله اگر خدا مصلحت دید که مرا هدایت کند به اندازه ای که برای هدایت من موثر است بعضی از آن اسرار را در اختیار انسان های الهی قرار می دهد ، آن هم فقط برای این است که مرا هدایت کنند .
... ادامه دارد
نمایش پی نوشت ها:
38) « نگرشی بر مقاله ی بسط و قبض تئوریک شریعت » ، علامه سید محمد حسین حسینی تهرانی ، ص 192
39) سوره ی صافات ، آیه ی 164
40) سوره ی بقره ، آیه ی 30
41) سوره ی بقره ، آیات 32 و 31
42) برای بررسی این موضوع می توانید به کتاب « هدف حیات زمینی آدم » همین نویسنده رجوع کنید .
43) سوره ی زخرف ، آیه ی 36
44) عن سعد الا سکاف قال : اتیت ابا جعفر « علیه السلام»ارید الاذن علیه فاذا رحال ابل علی الباب مصفوفه و اذا الاصوات قدار تفعت ثم خرج قوم معتمین بالعمائم یشبهون الزط قال فدخلت علی ابی جعفر « علیه السلام»فقلت جعلت فداک ابطا اذنک علی الیوم و رایت قوما خرجوا علی معتمین بالعمائم فانکرتهم فقال او تدری من اولئک یا سعد قال : قلت : لا قال فقال اولئک اخواتکم من الجن یاتونا فیسالونا عن حلالهم و حرامهم و معالم دینهم ( الکافی ، ج 1 ، ص 395 )
45) عن عمار السجستانی قال کنت لا استاذن علیه یعنی ابا عبدالله « علیه السلام»فجئت ذات یوم و لیله فجلست فی فسطاطه بمنی قال فاستوذن لشباب کانهم رجال الزط فخرج عیسی شلقان فذکرنا له فاذن لی قال فقال لی یا ابا عاصم متی جئت قلت قبل اولئک الذین دخلوا علیک و ما رایتهم خرجوا قال اولئک قوم من الجن فسالوا عن مسائلهم ثم ذهبوا ( بحارالانوار ، ج 60 ، ص 102 )
46) عن سدیر الصیر فی قال اوصانی ابوجعفر « علیه السلام»بحوائج له بالمدینه فبینا انا فی فج الروحاء علی راحلتی اذا انسان یلوی بثوبه قال فقمت له و ظننت انه عطشان فناولته الاداوه فقال لا حاجه لی بها و ناولنی کتاباً طینه رطب فنظرت الی الخاتم فاذا خاتم ابی جعفر « علیه السلام»فقلت له متی عهدک بصاحب الکتاب قال الساعه قال فاذا فیه اشیاء یامرنی بها قال ثم التفت فاذا لیس عندی احد قال فقدم ابوجعفر « علیه السلام»فلقیته فقلت له جعلت فداک رجل اتانی بکتاب و طینه رطب فقال اذا عجل بنا امر ارسلت بعضهم یعنی الجن و فی روایه اخری انا اهل البیت اعطینا اعوانا من الجن اذا عجلت بنا الحاجه بعثناهم فیها ( بحار الانوار ، ج 60 ، ص 102)
47) عن سعد الاسکاف قال : طلبت الاذن علی ابی جعفر « علیه السلام»مع اصحاب لنا لندخل علیه فاذا ثمانیه نفر کانهم من اب و ام علیهم ثیاب زرابی و اقبیه طاقیه و عمائم صفر دخلوا فما احتسبوا حتی خرجوا فقال لی یا سعد رایتهم قلت نعم جعلت فداک من هولاء قال اخواتکم من الجن اتونا یستفتونا فی حلالهم و حرامهم کما تاتونا و تستفتونا فی حلالکم و حرامکم فقلت جعلت فداک و یظهرون لکم قال نعم ( همان ، ص 103 )
48) عزیزان عنایت داشته باشند ، فرق است بین اینکه پیامبر « صلی الله علیه و آله و سلم» و یا ائمه ی «علیهم السلام»بخواهند با جنینان حشر و نشر داشته باشند ، با اینکه جنینان بیایند در خدمت امام . آری ؛ هیچ وقت نه تنها پیامبر و امام « علیه السلام»طالب چنین ارتباطی نمی باشند ، ولی این که جنینان بیایند خدمت آنها و از آنها استفاده کنند و یا به آنها خدمت کنند ، آن اشکال ندارد و موجب سقوط روح آنها در حد مرتبه ی وجودی جنینان نخواهد شد .
/خ