تعريف شيطان از زبان خودش
انواع و اقسام دام هاي شيطان در محضر حضرت يحيي(ع)
روزي يحيي(ع) به او فرمود: اي ابومرّه(45) من به تو حاجتي دارم.
شيطان در پاسخ گفت: تو بزرگتر از آني که حاجت تو را رد کنم و نپذيرم، هرچه دلت خواست از من بپرس محققاً در آنچه که مي خواهي تو را مخالفت نخواهم کرد. و حقيقت امر را بيان خواهم کرد. يحيي(ع) فرمود: اي ابومره، دوست دارم دام هاي خودت را که به وسيله آنها فرزندان آدم را صيد و شکار و گمراه مي سازي به من نشان دهي.
شيطان گفت: با کمال ميل و با رضا و رغبت اين کار را فردا انجام خواهم داد. حضرت يحيي هنگام بامداد درهاي خانه اش را محکم بست و در اتاق منتظر وعده شيطان شد.
ناگهان شيطان از دريچه سقف وارد و در برابر يحيي قرار گرفت. يحيي به او نگريست ديد رويش مانند روي ميمون و بدنش مثل خوک بود و طول چشمهايش در طول صورت و همچنين دهانش در طول رويش قرار داشت و دندانها و دهانش داراي يک فکّ بالا بود و چانه و ريش نداشت و چهار دست، دو دست در سينه و دو دست در دوش او ديده مي شد، پي پايش در پيش رويش و انگشتان پايش در عقب قرار گرفته بود.
قبايي پوشيده و کمربندي روي آن بسته که رشته هاي رنگارنگ و گوناگوني از آن آويخته شده بود، بعضي سرخ، برخي سبز، بعضي زرد و از هر رنگي رشته اي در آن به چشم مي خورد و زنگ بزرگي در دست داشت و کلاهخودي بر سر گذاشته و از آن قلاب و چنگالي آويزان بود.
وقتي که حضرت يحيي، ابليس را با اين هيبت و شکل ديد پرسيد: اين کمربند چيست که به کمر بسته اي؟ گفت: اين نشانه گبري و مجوسيت است که من آن را به وجود آورده و براي مردم آراسته ام. حضرت پرسيد: اين رشته هاي رنگارنگ چيست؟ گفت: اينها همه رنگهاي زنان است که توده مردم را با الوان مختلف و رنگ آميزي خود مي ربايند و به دام مي افکنند. حضرت فرمود:
اين زنگي که در دست داري چيست؟ گفت: اين مجموعه همه لذت ها از قبيل تنبور، عود، دهل، ني، سرناي و بوق و... مي باشد چون گروهي به ميگساري و باده نوشي مشغول شدند و لذتي از آن درک و احساس نکردند، من اين زنگ را در ميان آنان به صدا درمي آورم، هنگامي که صداي زنگ را شنيدند از کثرت سرور و شادي در پوست خود نمي گنجند. بعضي پايکوبي و دست افشاني کرده و از خوشحالي دست از پا نمي شناسند و برخي بشکن مي زنند و عده اي جامه تنشان را مي درند.
يحيي(ع) فرمود: چه چيزي باعث سرور و روشني چشم تو مي گردد؟ شيطان در پاسخ گفت» زنان که آنان تله و دام هاي من هستند و به وسيله ايشان فرزندان آدم را شکار مي نمايم.
هنگامي که نفرين و لعنت هاي بندگان صالح و مردان الهي بر من جمع مي شود نزد زنان مي روم و به وسيله آنها دلخوش مي شوم و خودم را به سببشان آرام و خرسند مي سازم. يحيي فرمود:
اين کلاهخود که بر سر گذاشته اي چيست؟ ابليس در جواب گفت: به وسيله اين، خودم را از نفرينهاي اشخاص صالح و مردم نيکوکار حفظ و حراست مي کنم. حضرت فرمود:
اين قلاب و چنگال که در آن مي بينم چيست؟ گفت: به سبب اين، دلهاي بندگان صالح را از راه راست و درست به سوي ذلالت و گمراهي بر مي گردانم و به طرف خود مي کشانم. يحيي(ع) فرود:
هرگز به من يک ساعت ظفر يافته و پيروز شده اي؟ گفت: نه، وليکن در تو يک خصلت و صفتي است که مرا شاد و خرسند مي سازد. فرمود: آن خصلت کدام است؟ شيطان گفت: تو پرخور هستي، وقتي که افطار مي کني آنقدر مي خوري تا سير شوي و در اثر اين عمل، سنگين مي گردي و همين کار تو را از انجام بعضي از نمازهاي مستحبي باز مي دارد.
حضرت فرمود:
با خدا عهد کردم که هرگز به قدر کفايت غذا نخورم و از طعام سير نشوم تا خدا را ملاقات نمايم. شيطان به آن حضرت گفت:
من نيز با خود پيمان بستم که هيچ مسلماني را نصيحت نکنم تا خدا را ملاقات کنم. پس از آن از محضر حضرت يحيي(ع) خارج شد و ديگر به خدمت آن بزرگوار نيامد.
محمد صوفي مي گويد: يک روز با شيطان ملاقات کردم، از من پرسيد تو کيستي؟ گفتم: من فرزند آدم ابوالبشر هستم!
گفت: لا اله اله الله، شما عجب قوم دروغگويي هستيد؛ زيرا ادعا مي کنيد خدا را دوست داريد اما از او نافرماني کرده، معصيتش را به جا مي آوريد، و از طرفي مي گوييد با شيطان دشمن هستيم، اما از او اطاعت و فرمانبرداري مي کنيد. من گفتم: تو کيستي؟ گفت: من صاحب اسمايي پرآوازه، نامي بزرگ، طبلي عظيم و پرصدا هستم. من قاتل هابيل، همسفر نوح در کشتي به روي آب و غرق کننده قوم نوح، قاتل و کشنده شتر صالح، برپا کننده آتش نمروديان بر عليه حضرت ابراهيم، طراح قتل حضرت يحيي، غرق کننده قوم فرعون در درياي نيل، مخترع سحر و جادو در مقابل (معجزهي) حضرت موسي و مسبب عجله و شتابزدگي قوم بني اسرائيل بودم که وقتي حضرت موسي بعد از نجات دوستش از دست فرعون به کوه طور رفت، زود تصميم گرفته از عقايد حقه خود برگشتند و خداپرستي را رها کردند و به گوساله پرستي روي آوردند.
من صاحب ارّه، آلت قتل حضرت زکريا بودم که وقتي حضرت در ميان درخت پنهان شده بود، مردم او را با درخت، از وسط با اره دو نيم کردند. من عامل حمله اصحاب فيل به سوي کعبه و گردآورنده قاتلين پيامبر اكرم به دور هم در روز جنگ احد و حنين و به وجودآورنده بغض و حسد در روز شوراي سقيفه در قلب منافقين و اعضاي آن شورا بودم. من شتربان، کجاوه دار و مددکار عايشه در روز جنگ جمل بودم.
من مانع پيروزي علي(ع) و ادامه جنگ صفين بودم در آن وقتي که قرآنها را بر سر نيزه زدند تا لشکر معاويه از شکست در اين جنگ نجات يافته، سپاه علي(ع) پيروز شود. من شماتت کننده و مسرور و خوشحال از غم و اندوه مؤمناني بودم که به خاطر حادثه کربلا و ريخته شدن خون امام حسين(ع) و يارانش و اسارت اهل بيتش ماتم زده بودند و من امام منافقين و هلاک کننده اولين و گمراه کننده آخرين فرزندان آدم هستم. من بزرگ ناکثين و منافقان و رکن و رئيس قاسطين و (دشمنان) و سايه مارقين (جاهل ها و احمق ها) هستم.
من ابوهريره (شيطان) مخلوقي از آتش جهنم نه از خاک هستم. من کسي هستم که خشم و غضب خداوند را بر عليه مردم عالم (به وسيله گناهي که مرتکب مي شوند) برانگيخته، ايشان را به عذاب خشم و غضب الهي گرفتار مي کنم. صوفي گفت: به شيطان گفتم: تو را سوگند به آن خدايي که بر تو حق دارد، مرا به عملي راهنمايي کن که به وسيله آن در دنيا به سوي خداي خود تقرب و نزديکي جويم، و در آخرت از حوادث و گرفتاري هاي آن روز در پناه او قرار گرفته و در امان باشم. شيطان گفت، در دنيا به اندازه عفاف و کفاف قانع باش و از شهوت پرستي، شکم پرستي، حرص و طمع دوري کن تا آسوده خاطر باشي. براي نجات خود از بلايا، گرفتاريها و حوادث (ساعت مرگ و عالم قبر و برزخ) روز آخرت، حب و دوستي علي(ع) را داشته، با دشمنانش دشمن باش به خدا سوگند در هفت آسماني که خداوند را عبادت و پرستش مي کنند، من هيچ ملک مقرّب و نبي مرسلي را نديدم مگر آن که به خاطر تقرب و نزديکي به سوي خداي خود حب و دوستي علي (ع) را داشتند. وقتي اين خبر به امام صادق(ع) رسيد، حضرت فرمود: آن ملعون با زبان به حب و دوستي علي بن ابي طالب(ع) ايمان آورده بود، ولي از دل به اين موضوع کافر بود. بر همين علت چون شيطان خضوع و ايمان قلبي ندارد، از حب علي بن ابي طالب(ع) هم بهره اي نمي برد. زيرا اگر در شيطان خضوعي بود، بر آدم ابوالبشر سجده مي کرد.
منبع؛
قنبری، حیدر؛ (1389) داستان های شگفت انگیزی از شیطان، قم، انتشارات تهذیب، چاپ ششم.
/ج