زيست بوم هاي توسعه
نويسنده:سيد مهدي موسويان
رشد، تعالي، توسعه درجوامع غربي واسلامي
جمهوري اسلامي ايران با تکيه برقانون اساسي و برپايه ي اصول اسلامي حرکت و رشد خود را به گونه اي آغاز کرده که ضمن حفظ کرامت و آزادي انسان تو انسته است با دانش بومي الگو يي براي خود ترسيم کند که الگوي اسلامي ايراني پيشرفت خوانده مي شود و براساس اين الگوست که مي تواند با کارايي بهتردر مسيردستيابي به اهداف والاي اسلامي گام بردارد.
امروز واژه ي توسعه در فرهنگ عمومي مردم جهان کاملاً رواج يافته است و بيشترمردم خواهان دستيابي به آن هستند. درواقع آرمان بسياري ازجوامع رسيدن به وضع جوامع توسعه يافته است و ارتقاي شاخص هاي توسعه ازاهداف اصلي شان به شمار مي آ يد، اما دريغ ازوصال!
اين توسعه ي مرسوم دربعضي ازکشورها نيزتحقق يافته، اما همچون چاقوي دولبه اي، درکنارپيامدهاي مثبت عوارض منفي بسياري به بارآورده است.
توسعه، خواه به معنايي پيشرفت جوامع اروپايي بعد ازرنسانس وانقلاب صنعتي باشد وخواه به معناي گذرازمرحله ي سنت به صنعت ومدرنيته، سيري پويا براي تغييرواقعيت هاي اجتماعي کنوني به جامعه يآرماني است؛ بنابراين به طور ناخودآگاه سبب تحول کيفي ساختار جامعه و رفتارافراد آن مي شود.
جوا مع غربي همواره فرهنگ سنتي را مجموعه اي هماهنگ ازهنجارها و ارزش ها توصيف کرده اند، درحالي که فرهنگ سنتي امتيازگزينش را به افراد مي دهد ومجموعه ي متنوعي ازارزش هاست.
به هرحال امروزاين امرتأييد شده است که سنت وتوسعه (نه توسعه ي مرسوم که بعد اقتصادي را در برمي گيرد،بلکه توسعه به معناي تعالي )نه فقط مي توانند همزيستي مسالمت آميزي داشته باشند، بلکه سنت مي تواند به پيش روي در مسيرتوسعه کمک کند. به اين ترتيب آنچه درتعارض با توسعه است،سنت به شکل مطلق آن نيست، بلکه سنت هاي خرافي و ناعقل گرا و ضد خرد است که با توسعه و پيشرفت تناسب ندارد وبايد طرد شود. کما اينکه يکي ازمباني نظري توسعه را هم خرد گرايي مي دانند و مسلم است که بسياري ازسنت هاي مردم جوامع سنتي گذشته و حال عقلانيت مناسب وضع آنها را داشته اند ودارند. البته وضعيت اروپا در دوران قرون وسطي سبب شد که پس ازآن و در دوره ي رنسانس دررويارويي با سنت هاي آن زمان افراط شود، به گونه اي که هرچه نام سنت وگذشته را داشت مغبوض واقع شد. البته عقلانيت عمل هم در زمان رنسانس مترادف با عقلانيت ابزاري بود که آثارخاص خود را دارد؛ زيرا اساس آن فقط محاسبه ي سود و زيان مادي است و در واقع سعادت حقيقي انسان را در نظرنمي گيرد.
بايد توجه کرد که معادل پنداشتن توسعه با غربي شدن مانع از مطرح شدن نظريه ي توسعه ي مطلوب شده است و جامعه شناسان وانسان شناسان به گونه ي مشابهي ازفقدان هويت فرهنگي در نتيجه ي تأثير غربي شدن انتقاد کرده اند و با احياي بنياد گرايي درخاورميانه نظريه ي غالب در حوزه ي توسعه لزوم «دنيوي کردن» اصول اخلاق توسعه را به شدت به نقد کشيده است.
پس از قرون وسطا در اروپا خداوند در منظرغربي خدايي رخنه پوش وعلتي در عرض علل طبيعي و پديده هاي مادي شناخته شد که با پيشرفت علوم و شناخت علل طبيعي پديده هاي مادي، مفهوم و درک آن تا سرحد علت اولي عقب نشيني کرد. بدين ترتيب مادي گرايي گسترش يافت و عقايد ديني سست شد و تعارض عقل وعلم با دين رايج احساس گرديد. بنابراين توسعه پايه گذارقواعد و قوانيني درجامعه هاي به اصطلاح مدرن شده است که فقط رفاه مادي و ابعاد دنيوي زندگي انسان را در برمي گيرد وبا بي توجهي به ابعاد معنوي و روحي انسان، آن را موجودي تک بعدي مي پندارد.
اسلام تنها راه ممکن براي حل تضاد هاي موجود را احساس مسئوليت جدي و واقعي مي داند ومعتقد است که تا تضاد موجود بين طبيعت حيواني و فطرت الهي انسان حل نشود، رفع تضادهاي موجود دراجتماع به وسيله ي قوانين ومقررات فقط نيمي از کار را پيش مي برد؛ زيرا به سرعت تضاد هاي ديگري پديد مي آ يد و مشکلات جديدتري مطرح مي شود.
اسلام در اجتماع به وسيله ي وضع و اجراي قوانين (جهاد اصغر) و در فرد با ايجاد احساس مسئوليت جدي (جهاد اکبر و نوسازي معنوي) به بهترين شکل ممکن مشکلات ارتباطي انسان را حل مي کند.
با همه اين تعريف ها، توسعه درجوا معي که اسلام در آن حاکميت دارد به شکل اعتقاد به حيات طيبه، خداپرستي، اتحاد دين و سياست و آزادي درحکم وسيله اي براي تحقق عدالت و معنويت و توزيع عادلانه ي دارايي ها و درآمدها بر اساس روحيه تعاون وهمکاري تعريف شده است. درصورتي که اين مباني در هر جامعه ي ديني نهادينه و شکوفا شود و با حاکميت علم، تقوا و نظارت و مشارکت مردم، پويايي و نشاط اين مباني نهادينه شده تضمين گردد، توسعه اي عادلانه همراه رشد اقتصادي با حداکثر کارايي و حداقل هزينه هاي اجتماعي حاصل خواهد شد.
منبع: مجله زمانه، شماره95