اشکانيان و آغاز ايران گرايي

در مورد دوره مهم بناي امپراتوري اشکاني، منابع فراوان تر، کتيبه ها، اسناد خط ميخي، خرده سفالها و سکه ها، پايه وسيعتري براي شناخت شخصيت شاهان و هدف هاي سياست داخلي و خارجي ايشان در اختيار ما مي گذارند. اين اطلاعات در درجه نخست به شخص مهرداد يکم مربوط مي شوند؛ اما غير از موفقيت هاي مشهور او به خصوص در عرصه سياست خارجي، درست تر آن است که به خصوصيات سياست داخلي ايشان بپردازيم که تاريخ به آن کمتر توجه کرده است.
چهارشنبه، 2 آذر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اشکانيان و آغاز ايران گرايي

اشکانيان و آغاز ايران گرايي
اشکانيان و آغاز ايران گرايي


 

نويسنده : يوزف ولسکي
ترجمه: مرتضي ثاقب فر



 
در مورد دوره مهم بناي امپراتوري اشکاني، منابع فراوان تر، کتيبه ها، اسناد خط ميخي، خرده سفالها و سکه ها، پايه وسيعتري براي شناخت شخصيت شاهان و هدف هاي سياست داخلي و خارجي ايشان در اختيار ما مي گذارند. اين اطلاعات در درجه نخست به شخص مهرداد يکم مربوط مي شوند؛ اما غير از موفقيت هاي مشهور او به خصوص در عرصه سياست خارجي، درست تر آن است که به خصوصيات سياست داخلي ايشان بپردازيم که تاريخ به آن کمتر توجه کرده است.
مهرداد يکم برخلاف شاهان بيش از خود، بيشتر شکل و شمايل شاهان شرقي را دارد: جامه اي با شکوه و شاهانه پوشيده، گيسواني بلند و ريشي انبوه دار و تاج بر سر نهاده است. او اولين شاه اشکاني بود که لقب شاهنشاه را که هخامنشيان به کار مي بردند، برخود نهاد. تاکنون مي پنداشتند که مهرداد دوم در اين کار پيشگام بود. به هرحال اين دليلي است بر تمايل اشکانيان به نزديکتر کردن پيوندهاي خود با ايران هخامنشي و بريدن آشکار از فرهنگ يوناني مآبي. در مورد نقش روي سکه ها نيز اين نکته صدق مي کند؛ زيرا نيمرخ شاهان سلوکي در روي سکه ها به سمت راست است، حال آنکه سر مهرداد به سمت چپ چرخيده است. او ضمن ادامه سياست اسلاف بزرگش براي تحکيم گرايش ايران دوستي و شرقي خود گامي از آنها جلوتر نهاده و با تأکيد بر دشمني خويش با سلوکيان بر پيوندهاي دودمان خود با هخامنشيان اصرار ورزيده است.
مديريت درباره اشکاني براي اداره کشور از زبان آرامي استفاده مي کرد (و اين امر را حفاري هاي نسا ثابت کرده اند)؛ همان گونه که هخامنشيان از خط ميخي و زبان عيلامي استفاده مي کردند. اين دليلي است آشکار بر نظر خصمانه آنها نسبت به زبان يوناني؛ زيرا سرانجام نيز به کلي استفاده از زبان يوناني را حتي در روابطشان با اتباع يوناني خود کنار نهادند. گام بعدي اشکانيان و احتمالاً شخص مهرداد براي ايجاد تدريجي خط و زبان غرسميف ايراني را بايد در اين بافت ملاحظه کرد. داريوش يکم هخامنشي نيز با فرمان استفاده ازخط ميخي و زبان پارسي باستان به همين گونه عمل کرده بود. اين مسأله دشوار پس از کشف و قرائت اسناد نسا حل شد.به هر حال به کمک خط آرامي،متن را به زبان ايراني (پهلوي اشکاني )مي نوشتند. اين سند گواهي است بر کردار برنامه ريزي شده اشکانيان و به خصوص دومين فرمانرواي بزرگ ايشان مهرداد که تاريخ آن تقريباً مربوط به 100 پ. م است. او ادامه دهنده راه سلف همنام خود مهرداد يکم بود؛ زيرا کشفيات درون خاک ايران تأييد مي کنند که زبان پهلوي بسيار زودتر در دربار اشکاني مورد استفاده قرار گرفته است. از ميانه سده دوم پ. م اشکانيان با استفاده از زبان ايراني در کارهاي روزمره خواسته اند خود را از وابستگي فرهنگي به بيگانه بيشتر رها سازند.
مهرداد يکم فقط فاتحي بزرگ نبود، بلکه شايد در درجه نخست برنامه ريزي بزرگ در عرصه هاي گوناگون بود. او ضمن انجام فتوحات و حتي تصميم گيري درباره آنها، به حضور سلوکيان و نيز وجود سلطنت “يوناني باختري” انديشيده و در موردشان برنامه ريزي کرده بود. قبايل جنگجو و تشنه غنيمت اسکيت غسکاهاف که در مرز شمالي ايران مستقر شده بودند، نيز خطري چشم ناپوشيدني به شمار مي رفتند. بي گمان خود مهرداد زود به اين خطر پي برده. با توجه به گسترش دولت اشکاني در زمان مهرداد يکم، با احتمال و اطمينان فراوان مي توان بسياري از ابتکارات را به زمان سلطنت او نسبت داد.
ازجمله اين ابتکارات بايد به چگونگي سازماندهي و فرماندهي نيروهاي مسلح و سپس چگونگي اداره سرزمين هاي مفتوحه اشاره کرد.
تقريباً در همه منابع آمده است که اشک هنگام يورش به ايران نه تنها سواره نظام، بلکه پياده نظام نيز در اختيار داشت. با اين حال پيکار با سلوکيان، مستلزم انجام تلاش نظامي فوق العاده اي بود. براساس گزارش يوستينوس و پلوتارک، سواره نظام پارتيان به دو تشکيلات اصلي تقسيم مي شد: يکي سواره نظام سنگين که اسب و سوار پوشيده با بر گستوان و زره بود و سواران نيزه داشتند، و ديگري سواران کماندار با عقبداراني مجهز به ترکش هاي فراوان که دائماً تير در اختيار ايشان مي نهادند. بنا به تاکتيکي سازگار با زمين هموار و دشت، کمانداران مأمور بودند دشمن را با باران تير به ستوه آورند، حال آنکه وظيفه سواره نظام سنگين کوبيدن و ضربه زدن به دشمني ضعيف شده براي تعيين تکليف نبرد بود. هيچ چيز مانع از اين فرض نيست که دقيقاً مهرداد يکم بود که با لشکرکشي هاي بزرگ در مقياس گسترده و فتوحات چشمگير خود، در سازماندهي نيروهاي مسلح دولت پارت سهم اساسي داشت. با توجه به اينکه از آغاز سلطنت او تا پايان پادشاهي مهرداد دوم (88/87 پ. م) يعني حدود يک قرن، پارتيان درگير جنگ هاي تهاجمي يا دفاعي بودند، شکل گيري اين نيروها در زمان مهرداد يکم و توسعه و تکميل بعدي آنها محتمل به نظر مي رسد.

مهاجرنشين هاي يوناني
 

مسأله ديگر قضيه مهاجرنشين هاي يوناني در ايران و نگرش اشکانيان در اين باره است. با آنکه در خود ايران مهاجرنشين هاي يوناني چنداني وجود نداشت، اما در بين النهرين هنگام فتح آنجا به دست اشکانيان، مهاجر نشين ها نيرويي محسوب مي شدند که اشکانيان نمي توانستند ناديده شان بگيرند. شهرهاي آنها به نوعي شهرهاي استحکاماتي و نظامي به شمار مي رفت و اصولاً به همين منظور نيز ساخته شده بود و فعاليت آنتيوخوس يکم (سوتر) فقط خصلت دفاعي آنها را شديدتر کرد. نگرش اشکانيان نسبت به عنصر يوناني مقدوني هيچ گاه مورد پژوهش قرار نگرفته است و اين انديشه چيره بوده که گويا اشکانيان برتري فرهنگ يوناني را پذيرفته بودند؛ اما در اين زمينه نيز بايد نقطه حرکتي را برگزيد. مي توانيم رفتار اشک يکم با ساکنان يوناني شهر سيرنکس در هيرکانيه را ملاک بگيريم که پارتها در حدود سال 209 پ. م هنگام لشکرکشي آنتيوخوس سوم پيش از آنکه اين ساکنان بتوانند از شهر بگريزند، آنها را کشتار کردند. بدين قرار معلوم مي شود که رابطه متقابل اشکانيان و مهاجر نشين هاي يوناني، از آغاز خوب نبود. امروزه با کنار گذاشتن فکر بدوي بودن و بربريت پارتها که برتري فرهنگ يوناني را با حک عنوان “فيل هلن” (دوستدار يونان) در پشت سکه هاي خود از زمان مهرداد يکم پذيرفته بودند، حل اين مسأله آسانتر شده است. ظاهراً ترديدي نيست که رابطه ايشان با مهاجر نشين هاي متعدد يوناني بين النهرين با بي اعتمادي و سوء ظن شديد همراه بود. منشأ بدگماني اين واقعيت بود که يونانيان هنگام لشکرکشي هاي سلوکيان و سپس روميان عليه اشکانيان، جانب دشمنان ايشان را مي گرفتند.
همچنين اشکانيان ضمن پذيرش اصل خودمختاري شهرهاي يوناني، با استقرار سربازان پاراتي به فرماندهي فردي ايراني با لقب آرکاپات در دژها، در برابر تلون مزاج يونانيان در واقع اقدامي احتياطي مي کردند. اشکانيان که از آغاز در معرض تهديد لشکرکشي هاي سلوکيان و بعدها در مقياسي وسيع تر لشکرکشي هاي روميان قرار داشتند، نمي توانستند به خود اجازه دهند که نسبت به عنصر يوناني سهل انگار باشند.
براي تأييد اين فرضيه مي توانيم نخست به توصيف منابع کلاسيک از اقدامات هيمروس حام پارتي بابل اشاره کنيم. او به نام شاه فرهاد دوم (حدود 139 تا 128 پ.م ) به سرکوب بابليان پرداخت که احتمالاً منظور ساکنان يوناني شهر سلوکيه است. اين واقعه بي گمان با لشکر کشي آنتيوخوس هفتم مرتبط بود که موفقيت هاي آغازينش نه تنها جماعت يوناني، بلکه بسياري از دست نشاندگان پارت را نيز به جانبداري از سلوکيان برانگيخت. چگونگي رفتار با يونانيان به عنوان افرادي شورشي و فروختن آنها در ماد به روشني نشان مي دهد که اشکانيان هنگامي که پاي خرد سياسي در ميان بود و منافع دولت اقتضا مي کرد، مي دانستند چگونه سختگير باشند. بنابراين سختي از احترام ويژه نسبت به يونانيان نمي تواند مطرح باشد. در عين حال اين سياست به معناي نفي استفاده آنها از وجود يونانيان نيست. هخامنشيان نيز همين روش را داشتند؛ ولي هيچ کس به اين دليل آنها را به يونان دوستي با رفتار ويژه با يونانيان متصف نکرد. اشکانيان با کمال ميل از قلم يونانيان بهره مي گرفتند. همچنين سازمان ضرب اولين سکه هاي دوره اشک يکم و دوم مستلزم همکاري سکه زنان يوناني و سامي بود. در مورد عرصه هاي معماري و پيکرتراشي نيز وضع به همين منوال بود که يکي از شواهد آن کشفيات باستان شناسي در “نسا” ست؛ اما اين به هيچ وجه به معناي چيرگي مطلق عناصر فرهنگ يوناني نيست، بلکه برعکس اين عناصر هميشه همراه با عوامل بومي بوده اند که به شدت تجلي دارند. مفهوم هنر پارتي نيز اکنون به برکت کاوش ها و کشف آثار سنگ نگاره اي در سرزمين ايران وجود خود را بر ما تحميل مي کند. در دوره اشکاني يک جريان نيرومند بومي جدا از جريان هلنيستي وجود داشت که گواهي است بر نيروي حياتي ايران در آن روزگار. البته پيش بيني اينکه خاک ايران چه اطلاعات غافلگير کننده ديگري در خود پنهان دارد و حفاري هاي باستان شناسي در آينده به چه نتايجي خواهند انجاميد، دشوار است. با اين حال شمار فزاينده کشفيات جديد اميد تکامل تحقيقات در مورد اين دوره مهم تاريخ ايران در ما زنده نگاه مي دارند.
نتايج مطالعه سنت هاي ايراني آن زمان بسيار شگفت انگيز هستند و معلوم شده که در پيشگاه اربابان بزرگ، شعر حماسي که شخصيت هاي برجسته آن زمان را مي ستود، مورد تشويق قرار مي گرفت. از جمله اين شخصيت ها مي توان به فاتح کرهه (حرّان) از خاندان سورن اشاره کرد که سپس تبديل به پهلوان اصلي حماسه ملي ايران شد. (1) و شخصيت او شعر سراسر اين دوره را بارور کرد. اين سنت شفاهي که نسل به نسل منتقل شده و عنصر اساسي گنجينه سنت ايراني به شمار مي رود، دليلي است آشکار بر فعال بودن روح ايران در دوره اشکاني که عقايد مربوط به بدوي بودن ايشان و خلأيي را که گويا دوره سلطنت آنها در تاريخ ايران ايجاد کرده است، مردود مي سازد. بدون خلاقيت اين دوره، شکوفايي ايران در دوره ساسانيان تحقق نمي يافت؛ زيرا خود چيزي جز ادامه دوره پيشين نبود. روح پهلواني و جوانمردي آن دوره، آهنگ ويژه اين فرهنگ بود که تاريخ کنون توجه چنداني به آن نکرده است. شناخت ما از دين اين دوره اندک است. ظاهراً اين واقعيت که نام شاهان پارت غالباً زرتشتي است، ثابت مي کند که اشکانيان پيوند نزديکي با اين دين داشتند. دلايل ديگر عبارتند از: وجود آتشکده ها، مقبره نياکان و شيوه رفتار با اجساد. حضور ايزدان يوناني در مهاجرنشين هاي يوناني موجود در ايران، نظير ايزدان سامي در بين النهرين، نبايد ما را شگفت زده سازد؛ اما رفته رفته با پيشرفت ايران گرايي و ايران گري اين حضور کم رنگ و سپس محو شد و جاي خود را به ايزدان ايراني سپرد.

ساختار دولت
 

دگرگوني هاي عظيمي که در ساختار دولت پارت احتمالاً از زمان پادشاهي مهرداد يکم رخ داد و توسط جانشينانش ادامه يافت، بي گمان با تغييرات ديگري تکميل شد که دقيقا به او مربوط مي شود. اين تغييرات به موضوع بسيار مهمي مربوط مي گردد که همانا جلوس شاه جديد بر تخت است.
ساختار اجتماعي و اقتصادي ايران هنگام فتح آن به دست اشکانيان با ساختار دوره هخامنشيان فرق چنداني نداشت. اسکندر و بعدها سلوکيان در آن دخالتي نکردند و حداکثر کاري که کردند، ايجاد مهاجرنشين ها يا مستعمرات يوناني نشين بود. اشکانيان که نخست گرفتار دفاع از سرزمين هاي تسخير شده خود و سپس تبديل دولت به امپراتوري بودند، تغييرات مهمي در زمينه اجتماعي اقتصادي ايجاد نکردند. وانگهي منابع نيز در اين مورد خاموشند. بي گمان خاندان هاي بزرگي نظير سورن و کارن (قارن) کماکان جايگاه بسيار استوار والايي داشتند. احتمالاً ثروت ايشان بسيار زياد بود؛ چنان بنا به گزارش پلوتارک، سورن مثلاً مي توانست نيروهايي داشته باشد که شمار آن به ده هزار جنگجو مي رسيد. در مورد خاندان قارن و خاندان هاي ديگر نيز احتمالاً چنين بوده که ما جز در دوره ساسانيان اطلاعات بيشتري از آنها نداريم. اين خاندانها قدرت نظامي بسيار زيادي داشتند و سربازان خود را از طبقات مختلف جمعيت وابسته به خويش که در قلمروشان ساکن بودند، استخدام مي کردند. وقتي پادشاهي کل کشور نيرومند بود، اين نيروها بي گمان در خدمت منافع آن بودند، که مثال سورن اثبات کننده بي چون و چراي اين امر است، با اين حال چنين رابطه اي با اشرافيت، که بسياري از ويژگي هاي نظام فئودالي در آن به چشم مي خورد، به چندين عامل بستگي داشت. شاه ظاهراً بي دغدغه عمل مي کرد و قدرت مطلقه خود را شديداً اعمال مي نمود و از اين رو پيوسته در معرض سرزنش خودکامگي و اتهام ستمگري قرار داشت؛ اما با توجه به فقر منابع براي ما دشوار است که بگوييم اين سرزنش ها تا چه اندازه درست بوده اند. همين قدر مي توانيم بگوييم که سلطنتي استبدادي بود. در تأييد اين عقيده مي توانيم محکوميت اوروباز- سفير مهرداد- را يادآور شويم که گويا هنگام برخورد با سولا رفتاري شايسته سفير شاهنشاه ايران نداشت، يا به اعدام سورن فاتح کرهه (حرّان) به دستور اُرُد دوم اشاره کنيم. در نتيجه ميان شاه و طبقه اشراف تنشي وجود داشت که از آغاز قرن يکم پ. م بر جايگاه دولت ايران در جهان اثر گذاشت و به مناقشات داخلي، پيدايش غاصبان تاج و تخت و تبعيد شاه انجاميد؛ و بعدها نيز به مداخله دولت روم منجر شد که نامزدهاي مورد تمايل آن به آساني از حمايت خاندان هاي بزرگ در امور داخلي کشور برخوردار شدند.

ارتش
 

وجود جمعيت وابسته به اشراف که معمولاً عضو ارتش خصوصي ايشان مي شدند، نشان مي دهد که بزرگان مي توانستند با شاه مخالفت و حتي او را از کشور تبعيد کنند. آنها گروهي فشرده و کوچک نبودند و چون اغلب با هم اختلاف داشتند يا موضع خود را تغيير مي دادند، باعث تضعيف دولت مي شدند. بي گمان اين عوامل منفي با قدرت يکساني در زمان واحد بروز نمي کردند؛ مثلاً در قرن دوم در اوج قدرت اشکانيان، اوج فتوحات ايشان و بازگشت به سنت هاي ايراني، اين پديده هاي منفي هنوز محسوس نبودند. شخصيت هاي بزرگي مانند مهرداد يکم، فرهاد دوم يا مهرداد دوم به علت کاميابي هاي خود چنان نفوذي بر جامعه و بر اشراف ايراني داشتند که آنها مطيع و سرسپرده ايشان بودند، مضافاً که جنگ هاي جهان گشايانه براي آنها غنيمت، زمين و افتخار نظامي کسب مي کرد. با اين همه، ويژگي منفي مهم سلطنت اشکانيان فقدان ارتش منظم بود. شاه سپاهي از خود نداشت و در صورت نياز از ساتراپهامي خواست با نيروهايشان به او بپيوندند؛ اما بعيد نيست که شاه در اوج قدرت دولت اشکاني در قرون دوم اول پيش از ميلاد، ارتش منظمي از خود مي داشت تا استحکامات مرزي فرات را تجهيز کند يا مراقب مهاجرنشين هاي يوناني باشد. همچنين شايد شاهان پارت براي ايجاد توازن قدرت در مقابل نيروي فزاينده اشراف چنين کرده يا براي کمک به اعضاي خاندان خود به استخدام مزدور پرداخته باشند. هنوز تاريخ راه حلي براي اين مسأله نيافته و وجود آنها در دولت پارت به دوره اي نسبتاً متأخر يعني دوران پادشاهي اردوان دوم (11 تا 38 م) نسبت داده شده است.

احياي امپراتوري
 

با در نظر گرفتن پيوندهاي اشکانيان با ايدئولوژي پارس باستاني هخامنشيان، بايد پذيرفت که يک هدف آنها احياي امپراتوري پارس باستان با مرزهاي پيشين آن بود، صرفاً اقدام به تحقق اين برنامه ما را وادار مي سازد براي استعداد اشکانيان در ايجاد بينشي که هم خود را وارث هخامنشي مي دانستند و هم به مبارزه جويي با روم مي پرداختند، ارزش والايي قائل شويم. ساسانيان با پيروي از سرمشق اشکانيان اين مبارزه جويي را تکرار کردند و از اين لحاظ مقلدان و ادامه دهندگان راه ايشان بودند.
دلايل بسياري نشان مي دهند که مهرداد يکم، يکي از بزرگترين فرمانروايان تاريخ ايران، آفريننده اين بينش بود. تغييراتي که او در ساختار دولت اشکاني پديد آورده، و قبل از همه گزينش آشکار مسلک ايران گرايي و تکيه به گذشته شکوهمند هخامنشي، مويد اين امر به نظر مي رسد. انتخاب سيماي ظاهري کاملاً متفاوت بر روي سکه ها و فرعيات آن اين فرضيه هستند؛ اما ظاهراً قوي ترين استدلال در اين زمينه، برنامه فتوحات است که تنها غرب و جنوب ايران، بلکه بابل و بين النهرين و سپس ارمنستان و سوريه را نيز به تصرف ايشان در آورد.
عاملي که به نحوي قاطع بر تحقق برنامه مهرداد يکم اثر گذاشت، تهديد هجوم اقوام استپ نشين شمال ايران به درياي خزر بود که شاه را وادار کرد. به هيرکانيه (گرگان) برود؛ با اين حال نقشه گذشتن از خط فرات و تحقق برنامه هخامنشيان رها نشد و اشکانيان بارها کوشيدند آن را اجرا کنند. اگر به فراز و نشيب هاي خطرناکي که پادشاهي اشکاني در دوره جانشينان مهرداد يکم دچار آنها شد، و نيز به تلاش مهرداد دوم براي احياي قدرت هخامنشي توجه کنيم، نبايد متعجب شويم که چرا پارتها مدت يک قرن به کوششي نظام براي براي تحقق اين برنامه دست نزدند. اما اقدام بر تخت نشاندن دمتريوس در سوره و تيگران در ارمنستان، هر دو به عنوان شاهان دست نشانده ايران، ثابت مي کند که اين برنامه از قرن دوم پ. م هدف اشکانيان بود. دليل ديگر، پيشنهاد کمک ارد دوم به جمهوري خواهان روم در مبارزه با حکومت سه نفره “تريوم ويراتوس” در سال 42 پ. م خاطر سوريه است که البته روميان اين پيشنهاد را رد کردند. اين اقدام مدت کوتاهي به پارتيان امکان داد در اين برنامه موفق شوند؛ اما با مشکلات روبرو و در واقع غير عملي شد. لشکر کشي بزرگ پارتيان در 41 پ. م يعني در لحظه اي حياتي و سرنوشت ساز در تاريخ روم بود. سپاهي به فرماندهي يک رومي به نام لابي ينوس که به خدمت پارتيان در آمده بود، به قلب آسياي صغير يورش برد؛ سپاهي ديگر به فرماندهي پاکور- پسر ارد دوم – سوريه، فنيقيه و يهوديه در فلسطين را تسخير کرد و آنتيگونوس در آن منطقه به عنوان فرمانرواي دست نشانده گزارش تاسيتوس) يکي از حلقه هاي زنجير اساسي سياست اشکانيان بود، ضمن اينکه بزرگان ايراني که در دربارهاي خود سنت هاي باستاني ايران را پرورش مي دادند در پيرامون دربار اشکاني بود. در منابع قديمي دلايلي وجود دارد که اثبات مي کند اشکانيان در قرن يکم ميلادي طرح هاي خود را رها نکرده بودند و هدف هاي برنامه هخامنشيان را در مقياسي کوچکتر ادامه مي دادند.

پي نوشت ها :
 

1) منظور رستم است. م

منبع: یزدان پرست، حمید؛ (1388) نامه ایران: مجموعه مقاله ها، سروده ها و مطالب ایران شناسی، تهران، اطلاعات، چاپ نخست.



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط