پيامدهاي حمله مغول به ايران
ترجمه: حسن انوشه
“ابن اثير” هجوم مغول را فاجعه جهاني عظيمي مي داند. (3) حتي “جويني” که تاريخ نگار طرفدار مغولان است، درباره قتل عام هايي که بر دست سرداران چنگيز خان صورت گرفته، بدين نتيجه مي رسد که: “.. هرکجا که صد هزار خلق بود.. صد کس نماند!” (4) بيش از يک قرن پس از تهاجم مغول؛ يعني در سال 740 ق/ 40-1339 م. حمدالله مستوفی، تاريخ نگار و جغرافيانويس، “خرابي (زمان کنوني) را نتيجه ظهور دولت مغول و قتل عامي که در آن زمان رفت” مي داند و مي افزايد که “و شک نيست که اگر تا هزار سال ديگر هيچ حادثه واقع نشدي، هنوز تدارک پذير نبودي و جهان با آن حال اول نرفتي که پيش از آن وقع بود!” (5) چنين است گواهي معاصران ايام تهاجم مغول/ بدين ترتيب در مورد زوال و انحطاط اقتصادي و فرهنگي ايران و نيز سرزمين هاي مجاور ترديدي نمي توان کرد؛ اما تنها در صورتي مي توانيم تصوير گويايي از اين انحطاط به دست آوريم که اطلاعات پراکنده و مختلفي را که تاريخ نگاران و جغرافيانويسان سده هفتم وهشتم هجري/ سيزدهم و چهاردهم ميلادي به دست داده اند، گرد آوري کرده، در کنار هم بگذاريم و آنها را با آگاهي هاي که از دوره پيش از مغول داريم مقايسه کنيم.
نتيجه اولين تهاجم مغول، سقوط جمعيت عمدتاً شهري و روستايي به واسطه قتل عام و برده و اسير گرفتن مردم، فرار بقاياي جمعيت، و ترک مناطقي بود که در گذشته ازجمعيت موج مي زدند. منابع عرب و ايراني هنگامي که ازکشتار عامي که در مجموعه اي از شهرها و نواحي صورت گرفته ياد مي کنند، ارقامي گيج کنده به دست مي دهند؛ مثلاً گويند که در تصرف نيشابور در سال 617ق/ 1220م تنها يک ميليون و 747 هزار مرد قتل عام شدند. (6) به روايت ابن اثير، در تسخير مرو 700 هزار تن از مردم شهر کشته شدند؛ (7) اما جويني رقم کشتگان را يک ميليون و 300 هزار تن ذکر مي کند. (8) در اوايل سال 620 ق/ 1222 م که هرات بار ديگر بر دست مغولان مسخر گشت، گويند که يک ميليون و 600 هزار تن از اهالي شهر قتل عام گرديدند(9). حمدالله قزويني شمار کشتگان بغداد در تسخير اين شهر بر دست هلاکو را ششصد هزار تن تعيين مي کند. (10) منابع در توصيف کشتارهايي که در شهرهاي کوچکتر اتفاق افتاده ارقام کمتري به دست مي دهند: در نسا هفتاد هزار تن به قتل رسيدند؛ (11) در ناحيه بيهق (که شهر عمده آن سبزوار بود) هفتا هزار مرده شمارش کردند (12) دوازده هزار تن در تون (قهستان) به هلاکت رسيدند، و قس علي هذا (13)
البته نمي توانيم بپذيريم که همه اين ارقام کاملاً قابل وثوق باشند. حتي اگر قبول کنيم که اين ارقام ساکنان روستاهاي اطراف شهر را نيز شامل مي شوند، مع ذلک قبول اين که در يک اقتصاد فئودالي چنين تعداد نفوسي زندگي مي کردند، دشوار است. اگر چند در اين ارقام مبالغه رفته است، اما نبايد تصور کرد که همه آنها زاييده خيال مي باشند. همين که چنين ارقامي در منابع مختلف، خواه آنهايي که سمت و سويي مخالف مغولان داشتند، خواه آنهايي که در جهت موافقت و هواداري از آنها مي رفتند، آمده، حاکي از کشتار توده وسيعي مي باشد که در مخيله معاصران اين وقايع تأثير گذاشته بود. و نيز جاي انکار نيست که شهرهايي نظير “ري” چنان از جمعيت خاي گرديدند که هرگز رونق گذشته خود را باز نيافتند و قرنها نامسکون ويران باقي ماندند. همچنين بايد در نظر داشت که بسياري از مردم را به اسارت و بردگي بردند، يا بر اثر بيماري هاي واگير يا گرسنگي- که ملازم طبيعي تهاجمات خارجي بودند. از پاي در آمدند (14) با در نظر گرفتن همه اينها، ترديدي نمي توان کرد که ميان سال هاي 617ق/ 1220م و 656 ق/ 1258 م جمعيت ايران چندين بار تقليل يافت. و از اين حيث، نواحي شمال و شرقي ايران بيشترين صدمه را ديدند. متأسفانه منابع هيچ گونه ارقام جامعي درباره جمعيت ايران پيش و پس از فتوح مغول به دست نمي دهند.
خراسان بيش از بلاد ديگر آسيب ديد ياقوت در دهه دوم سده هفتم هجري/ سيزدهم ميلادي از رونق و پيشرفت خراسان سخن مي گويد. (15) بنابر به روايت “نسوي”، در طي تهاجم نخست مغولان به خراسان در سال هاي 20-617ق/ 23- 1220 کليه شهرها و قلاع ويران گشتند و قسمت اعظم جمعيت، هم در شهرها هم در مناطق روستايي يا هلاک گرديدند يا به بردگي گرفته شدند، در صورتي که جوانان را براي عمليات شهروندان به حشر برده بودند؛ فاتحان هيچ کس را آسوده نگذاشتند. (16) جويني مي گويد که “تولوي” طي دو – سه ماه بسياري از نواحي خراسان را چنان ويران ساخت که آنها را “چون کف دستي” (صاف) گردانيد. (17)
“سيفي” که حدود سال 620 ق/ 1321 م مي نوشت، به نقل از سالخوردگاني که شاعد عيني واقعه تهاجم مغول به خراسان بودند، مي گويد که در ناحيه هرات “نه مردمي باقي مانده و نه گندم و نه آذوقه و نه پوشاک” (18) و “از حدود بلخ تا حد دامغان يک سال، پيوسته خلق، گوشت آدمي و سگ و گربه مي خوردند (19) چه چنگيز خانيان جمله انبارها را سوخته بودند. (20)
مي توان از روي داستان هايي که سيفي نقل مي کند، پي برد که زندگي در ناحيه هرات چگونه بوده است: پس از قتل عام سال 617ق/ 1220 م تنها شانزده نفر در هرات جان به سلامت برده بودند، و اگر فراريان جاهاي ديگر را به آن بيفزاييم، شمار کساني که جان به در برده بودند، از چهل تن تجاوز نمي کند! (21) و شمار نجات يافتگان روستاهاي اطراف هرات از صد نفر بيشتر نبودند (22) سيفي با نقل خاطرات سالخوردگان، داستان هاي تکان دهنده اي درباره شرايط زندگي چهل تن از نجات يافتگان روايت مي کند که در خرابه ها و بيغوله هاي شهر زندگي مي کردند. (23) آنان نخست از لاشه هاي جانوران و انسان ها تغذيه مي نمودند، سپس به مدت چهار سال، اين مشتي مردمي که اتفاقاً جان به در برده بودند، توانستند تنها با غارت کاروان هايي که در جاده آمد و شد مي کردند، به حيات خود ادامه دهند؛ و براي اين کار نيز گهگاه ناچار مي شدند از صد و پنجاه تا هشتصد کيلومتر از هرات دور شوند! در سال 634 ق/ 1236 م که خان بزرگ “اوکتاي قاآن” موافقت کرد که شهر هرات را بازسازي کنند و برخي جامه بافاني را که به اسارت برده بودند و به اين شهر بازگرداند، اينان ناچار گرديدند پيش از همه جويي را که انباشته شده بود، پاک کنند و با بستن يوغ گاو آهن به خود، زمين را براي کاشتن غله شخم بزنند؛ زيرا در روستاهاي اطراف هرات نه يک روستايي مانده بود و نه گاوي (24) به روايت ياقوت(25)، ناحيه بلخ در آغاز سده هفتم هجري/ سيزدهم ميلادي، پيش از تهاجم مغول ثروت فراوان داشت، ابريشم توليد مي کرد وغله اش چندان فراوان بود که انبار غله خراسان و خوارزم بود. از زندگي شاعر و عارف بزرگ ايران، جلال الدين مولوي بلخي فرا مي گيريم که بلخ در سده ششم و اوايل سده هفتم هجري/ دوازدهم و اوايل سيزدهم ميلادي، حدود دويست هزار سکنه داشت. (26) سياحان و جهانگرداني که از بلخ گذشتند، نظير چانگ چون، فيلسوف تائوگراي چيني (620ق/ 1224 م) (27) مارکوپولو (نيمه دوم سدة هفتم هجري/ سيزدهم ميلادي)،(28)و ابن بطوطه (سالهاي سي سده هشتم هجري /چهارم ميلادي)(29) به ما خبر مي دهند که اين شهر و اطراف آن متروک و خالي از سکنه بود.
پس از آنکه واحه “مرو” سه بار بر دست مغولان ويران گرديد (20- 618 ق/ 3- 1121 م) کشاورزي و سد رودخانه مرغاب از ميان رفت، گله هاي دام را به غرات بردند و غله هاي آن را تاراج کردند. پس از آن، قتل عام مردم در پي آمد تا اينکه “در شهر و روستا صد کس نمانده بود و چندان مأکول=[ خوراک] که آن چند معدود مغول را وافي باشد، نمانده” (30) در تمامت شهر توس تنها پنجاه خانه مسکون ماند. (31) نيشابور پس از کشتار تمامي مردم شهر، به کلي از سکنه خالي و ويران گشت (32) در شهر يک ديوار سالم بر جاي نماند و نواحي روستايي نيز دستخوش نهب و ويراني شده بود. (33)
“نزاري” شاعر مي گويد که در سال هاي هفتاد سده هفتم هجري/ سيزدهم ميلادي بسياري از روستاهاي قهستان هنوز از سکنه خالي بودند و شهر “قاين” هنوز آب نداشت؛ (34) دوازده هزار تن در “تون” کشته شده بودند؛ به فرمان هلاکو کليه اسماعيليان قهستان قتل عام گرديدند. (35)
فتح طبرستان (مازندران) بر دست مغولان بر اين ولايت نيز ضايعات سنيگني وارد ساخت. به گفته “ ابن اسفنديار” مورخ محلي اين ناحيه (آغاز سده هفتم هجري/ سيزدهم ميلادي): “از دينار جاري تا به ملاط که حد طبرستان است، به طول و عرض کوهها کشيده از روي و قومس تا ساحل دريا جمله معمور و ديه ها به يکديگر متصل بود؛ چنان که يک بدست - [وجب] زمين خراب و بي منفعت نيافتند” (36) و “جمله زمين او رياض و حدايق که چشم، الا بر سبزه نيفتد” (37) و محصولات اين ولايت چنان بود که در کل فصول سال انواع گياهان تر و تازه و مقدار فراواني گندم، برنج، گاورس و انواع گوشت طيور و حوش وجود داشت(38) و “هرگز در او درويشي مدقع چنان که در ساير بلاد باشند، يافت نشود” (39) همين مورخ مي گويد که اوضاع ولايت پس از تصرف آن بر دست مغولان پريشان گشت و در سراسر خراسان انبوهي از بردگان طبري به سر مي بردند که آنان را از ولاياتشان به اسارت برده بودند. (40) مورخ محلي، ظهيرالدين مرعشي که حدود سال 875 ق/ 1790 م مي نوشت، مي گويد که تا زمان وي هنوز خرابه ها و تل هاي خاکستر ايام تهاجم مغول به اين ولايت باقي مانده است. (41) ياقوت مي نويسد که گرگان- که در مجاورت طبرستان قرار دارد- در آغاز سده هفتم هجري/ سيزدهم ميلادي ناحيه اي غني و پربرکت بود و محصولات گرمسيري و گندم و ابريشم فراوان از آنجا بر مي خاست. وي در ذکر نمونه اي از ثروت اين ناحيه، از ضيعه اي ياد مي کند که يک ميليون درهم قيمت داشت و پانصد هزار درهم به اجاره اش داده بودند؛ (42) اما حمدالله قزويني از ويراني گرگان بر دست مغولان سخن مي گويد و مي نويسد که در روزگار وي (741ق/ 1340م ) مردم اندکي در آنجا زندگي مي کنند. (43) در فرماني که “غازان” در مورد کشت زمين هاي متروک صادر کرد، به زوال شبکه آبياري نيز اشاره نمود.
پي نوشت ها :
1- نگاه کنيد مثلاً به فخر الدين گرگاني، ويس ورامين (چاپ م. مينوي، 1314)، ص 23 و 24 (پيشگفتار درباره ويراني روستاهاي واحه اصفهان)؛ ابن بلخي، فارسنامه (چاپ لسترنج ور نيکلسون، لندن، 1921)، ص 132، 134، (درباره ويراني شيراز).
2- ابن اثير، الکامل في التاريخ، چاپ نورنبرگ، ج 11، ص 117؛ راوندي، راحه الصدور، از صفحه 180 به بعد.
3- ابن اثير، همان، ج 12، ص 235- 232.
4- تاريخ جهانگشاه (چاپ محمد قزوني، لندن- ليدن، 37- 1912، ج 1، ص 17، ترجمه بويل (منچستر، 1958)، ج 1، ص 25.
5- نزهه القلوب، ص 27؛ ترجمه لسترنج، ص 34، (به کوشش دبير سياقي، ص 28).گ
6- سيفي، تاريخ نامه هرات، (چاپ محمد زبير الصديقي، کلکته، 1944)، ص 63. اين رقم البته نامحتمل است.
7- ابن اثير، ج 12، ص 257.
8- جويني، ج 1، ص 128. اين رقمي است که مولف خود اختيار مي کند. وي با توجه به اينکه شمارش اجساد کشتگان سيزده روز طول کشيد، و در شبانه روز شمارش صد هزار جسد ميسر بود، بدين نتيجه مي رسد که جمع کشتگان بايد يک ميليون و سيصد هزار تن بوده باشد.
9- سيفي، ص 60، منابع ديگر نيز ارقام مشابهي به دست مي دهند. حمدالله قزونيي خبر مي دهد که در دوره غوريان 440 هزار خانه، مردم نشين در هرات وجود داشت (نزهه القلوب، ص 152؛ به کوشش دبير سياقي، ص 187، چهارصد و 44 هزار خانه) يعني دو ميليون سکنه در اين شهر زندگي مي کردند؛ زيرا هر خانه به معني يک خانواده است. به روايت سيفي (ص 67)، در غائله مغول 190 هزار تن در هرات و ناحيه آن سلاح بر گرفتند؛ اگر مردان مناسب خدمات نظامي را ده درصد جمعيت در نظر بگيريم، در مورد کل جمعيت و نواحي آن به رقم يک ميليون و 900 هزار نفر مي رسيم.
10- تاريخ گزيده، ص 580 (به اهتمام عبدالحسين نوايي، ص 589).
11- نسوي، ص 52 (به تصحيح مجتي مينوي، ص 77).
12- جويني، ج1، ص 138؛ ترجمه بويل، ج 1، ص 175
13- نزهه القلوب، ص 54. 5 کلاويخو. ويرايش ا. اسرزنوسکي، ص 187:
Visit to the court of timur, Diary of 1881
14- بنا بر ذيل نويس تاريخ سيستان (چاپ ملک الشعراي بهار، 1314، ص 396) کمابيش صد هزار آدمي از قحطي و در پاي و دهان و دندان (فساد خون؟) در محاصره سيستان (رنگ) در سال 632 ق/5-1234 م هلاک شدند.
15- معجم البلدان (چاپ،. وستنفلد، لايپزيک، 70- 1866)، همه جا، تحت اسامي شهرها و نواحي خراسان؛ در اينجا از جمله شمار روستاهاي نواحي نيز به دست داده شده، تنها در ناحيه توس حدود هزار روستا وجود داشت (همان کتاب، ج 3، ص 560).
16- نسوي، ص 4-52 (تصحيح مجتبي مينوي، ص 81-77)
17- جويني، ج 1، ص 119؛ ترجمه بويل، ج 1، ص 152.
18- سيفي، ص 83
19- 618 ق/ 21- 1220 م.
20- سيفي، ص 87.
21- سيفي، ص 83.
22- همان، ص 182 و 183
23- همان، ص 89 و 90 براي جزييات بيشتر نگاه کنيد به ي. پتروشفسکي، کشاورزي و مناسبات ارضي در ايران عهد مغول، ترجمه کريم کشاورز، ج1 ص 128.
24- سيفي، ص 110 و 111
25- معجم البلدان، ج1، ص 713.
26- افلاکي، مناقب العارفين (ترجمه هوار، 1918)، ج1، ص 15.
27- چانگ چون، ص 111.
28- مارکوپولو، ترجمه يول ج1، ص 158.
29- ابن بطوطه، ج3، ص 58 (ترجمه محمدعلي موحد، ج1، ص 431).
30- جويني، ج1، ص 132 – 125؛ ترجمه بويل، ج 1، ص 168- 159.
31- همان، ج 2، ص 238؛ ترجمه بويل، ج 2، ص 501
32- همان، ج 1، ص 140- 133؛ ترجمه بويل، ج 1، ص 178- 169.
33- معجم البلدان، ص 3، ص 230، ج 4، ص 859.
34- تزاري، کليات، نسخه خطي در انستيتو زبان و ادبيات آکادمي علوم جمهوري شوروي سوسياليستي تاجيک، شماره 100 (ستنيوس 972 ق/5-1564 م) 2921a
35- جويني، ج3، ص 227؛ ترجمه بويل، ج 2، ص 724.
36- تاريخ طبرستان، ويرايش عباس اقبال، 1320، ج 1، ص 74
37- همان، ج1، ص 74.
38- همان جا.
39- همان، ج 1، ص 81.
40- ابن اسفنديار، تاريخ طبرستان، ترجمه خلاصه شده انگليسي ادوارد بروان، انتشارات اوقاف گيب (ليدن- لندن، 1905) ص 285.
41- ظهيرالدين مرعشي، تاريخ طبرستان و رويان و مازندران (چپ ب. دورن، سن پترزبورگ، 1850) ص 264.
42- معجم البلدان، ج1، ص 49.
43- نزهه القلوب، ص 159، (به کوشش دبير سياقي، ص 197)