مضامين و قالب هاي شعر

در دوران سلطنت پنجاه ساله ناصر الدين شاه و از همان آغاز کار وي، عوامل و اسبابي پديد آمدکه در پيدايي انديشه هاي آزاديخواهي اثر گذاشت. در ذکر شماري از اين عوامل، مي توان به اقدامات عباس ميرزا نايب السلطنه، ترويج صنايع و فنون جديد به همت ميرزا ابوالقاسم قائم مقام، اصلاحات دلسوزانه و عالمانه امير کبير و تأسيس
دوشنبه، 7 آذر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مضامين و قالب هاي شعر

مضامين و قالب هاي شعر
مضامين و قالب هاي شعر


 

نويسنده : دکتر منوچهر تشکري




 
در دوران سلطنت پنجاه ساله ناصر الدين شاه و از همان آغاز کار وي، عوامل و اسبابي پديد آمدکه در پيدايي انديشه هاي آزاديخواهي اثر گذاشت. در ذکر شماري از اين عوامل، مي توان به اقدامات عباس ميرزا نايب السلطنه، ترويج صنايع و فنون جديد به همت ميرزا ابوالقاسم قائم مقام، اصلاحات دلسوزانه و عالمانه امير کبير و تأسيس دارالفنون در سال 1268 هجري قمري، اعزام محصلان ايراني به خارج از کشور جهت فراگيري علوم و فنون جديد، تأسيس چاپخانه و گسترش صنعت چاپ، انتشار روزنامه و آشنايي با افکار اروپاييان و مسائلي از اين نوع اشاره کرد. فرمان مشروطيت که در چهاردهم جمادي الاخر سال 1324 ق. به امضاي مظفر الدين شاه رسيد، در حقيقت دستاورد نهضتي بود که قبل از آن براثر بيداري ايرانيان به موجب عوامل گوناگون اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي ايجاد شده بود.
نهضت مشروطه، حادثه اجتماعي مهمي بود که موجب حرکتي ژرف در افکار ايرانيان شد. اين واقعه از دو جنبه تأثير خويش را آشکار کرد: نخست آنکه بر اثر مشروطه خواهي، خواندن و نوشتن که تا آن زمان تنها متعلق به طبقه اعيان و خواص بود، عمومي شد و ايجاد مدارس که قبل از مشروطه شروع شده بود، گسترش يافت و چاپ روزنامه هاي گوناگون و انتشار مقالات سياسي واجتماعي، ذهن مردم را با اين امور آشنا کرد و همين آشنايي، سبب به وجود آمدن نيازهاي ادبي گرديد. همچنين تمام کساني که روزنامه مي خواندند، مانند مستوفيان، ادبا، و دبيران قديم، در فنون ادب مهارت نداشتند و به همين دليل خواهان ابياتي بودند که فهمش براي آنان ميسر باشد و مضامين و معاني آن با زندگي شان تناسب داشته باشد.
دوم آنکه اوضاع جديد، سبب ايجاد رابطه با کشورهاي اروپايي و اقتباس افکاري شدکه تا آن زمان در ايران بي سابقه بود. اين افکار؛ يعني آزادي خواهي، وطن پرستي، تعصب ملي و انتقادات سياسي و اجتماعي که از بدو مشروطيت در ادبيات راه يافته بود، در عرصه شعر و ادب متجلي گشت.
بايد گفت که هر نهضتي در حيات ادبي محيط خود و گاه مناطق ديگر اثر مي گذارد و شاعران ونويسندگان به تجسم آرمان هاي آن نهضت در آثار خويش مي پردازند. نهضت مشروطه نيز برخي شاعران و نويسندگان را به خود جلب کرد و گويندگان فرصت يافتند که در هنگامه نهضت، آزادانه و آشکارا با قلم به مبارزه بر ضد آنچه نامطلوب و مانع پيشرفت مي دانستند، برخيزند و پس از فروکش کردن آن دوري، به طرزي ديگر آنچه در ضمير داشتند، بر صفحات کاغذ بنگارند.
بدين سان است که گفته اند: “ادبيات آيينه احوال اجتماعي است. وقتي که قرن ها بگذرد و تمدني در حال رکود باشد و جز تقليد سلف کاري نکند طبعاً ادبيات هم راکد و فاسد خواهد گشت... تجدد درادبيات، تابع تجدد در محيط زندگاني است. هر وقت شاعر چيزها ديد که سلف نديده بودند وچيزها شنيد که نياکان استماع نکرده بودند و مطالبي ادراک کرد که پيشينيان از آن غفلت داشته اند، آن زمان است که اميد شعر تازه و سبک جديد نهضت ادبي مي توان داشت. (غلامحسين يوسفي، ص 442)

ويژگي هاي نهضت مشروطه و تأثٍير آن بر شعر و ادبيات آن دوره
 

از ويژگي هاي انقلاب مشروطه، تأثير غرب در برخي زمينه هاي آن است که اين تأثير در ادبيات هم به جا ماند و خوب يا بد نتايجي را به بار آورد. يکي از اين ويژگي ها، يعني دنيا گرايي، به ظاهر “زاده و پرورده غربگرايي بود” (يعقوب آژند، ص 9) و در واقع مي شود گفت که “دنيا گرايي منبعث از انسان گراي يا اومانيسم غربي بود که همه چيز را در وجود انسان خلاصه مي کرد.” (آژند، ص 9) اين افکار که در ادبيات پس از مشروطه نيز راه يافت، پيامدهايي داشت که از آن جمله، ماده گرايي يا ماترياليسم بود.
از ديگر تأثيرات غرب مي توان از “خودبيگانگي” را نام برد بايد گفت که وقتي قرار باشد فرهنگ بيگانه اي در مملکتي پياده شود و به وسيله اقشار تحصيل کرده مورد حمايت قرار بگيرد نتيجه اش از خود بيگانگي خواهد بود. به نظر مي رسد يکي از علت هاي اصلي شکافي که در جامعه ما پس از مشروطه، بين توده مردم و طبقه درس خوانده به وجود آمد، در همين امر يعني از خودبيگانگي باشد.
“ملي گرايي به روش غرب” نيز نتيجه نفوذ اروپا در اوضاع اجتماعي دوران مشروطه و در ادب آن عصر و پس از آن دوران است که در زمان رضاشاه به اوج خود رسيد و در آن يازدگي تبلور يافت و جنبه مثبت آن مطالعه در تاريخ و ادب ايران پيش از اسلام بود که در آثار کساني همچون پورداوود، هدايت و ديگران ديده مي شود. هدايت که “عشقي سوزان به وطن خود دارد به دشمنان تاريخي ايران کينه اي شديد نشان مي دهد” (خانلري، ص 312) وي به گذشته ايران علاقه و توجه خاص دارد تا آن حد که به يادگيري زبان پهلوي و ترجمه کتاب هايي در اين زمينه مي پردازد.
نفوذ ادب اروپايي در ادبيات فارسي که منجر به پيدايي صورت هاي تازه اي در شعر شد، تأثير خود را ابتدا در اشعار انقلابي و وطني در روزنامه هاي عصر مشروطه نشان داد و پس از آن به نوعي رمانتيسم انجاميد و به انواع تازه ادبي در ادبيات پس از مشروطه شکلي ويژه بخشيد. بايد اشاره کرد که بعضي “براي نيل به اين تجدد به احياي الفاظ و ترکيبات پهلوي و يتااهويي دست زدند و بعضي راه را بر لغات فرنگي گشودند.” (عبدالحسين زرين کوب، ص 223 )
اما تأثير پذيري شاعران دوره مشروطه و بعد از آن از شعر و ادبيات مغرب زمين در سبک و مضمون شعر آنان نيز متبلور شد؛ به طوري که “تأثير مستقيم با واسطه شاعران از شعر اروپايي از موضوعاتي است که از دوره مشروطه به بعد، پيوسته بايد آن را در نظر داشت. همين سادگي و بي تکلفي که در شعر عصر مشروطه هست و نفوذ مسائل روز در آن، غير از احوال روزگار، البته تحت تأثير شاعران اروپايي نيز هست؛ زيرا تأثير پذيري شاعران اروپايي از مسائل سياسي و اجتماعي موضوعي است که سابقه اي طولاني تر دارد” (غلامرضايي، ص458) به هرحال بايد اذعان کرد که سادگي و بي تکلفي شعر مشروطه و ورود مسائل سياسي و اجتماعي در آن از جنبه هاي مثبت تأثير ادب غرب در اين دوره است.
از ديگر جنبه هاي مثبت اين تأثير، ترجمه آثار اروپايي است که به پيشرفت ساده نويسي کمک فراواني کرد. از اين نوع ترجمه ها مي توان به قطعه “قلب مادر” ايرج ميرزا در بازگردان يک اثر آلماني اشاره کرد که يکي از بهترين اشعار بازمانده از ادبيات مشروطه است. پس از آن بايد از مثنوي “زهره و منوچهر” سخن گفت که “ترجمه آزادي است از “ونوس و آدونيس” اثر شاعر و درام نويس مشهور انگيسي، ويليام شکسپير که در آن به مانند قطعه “مادر” روح ايراني دميده شده است.” (ياحقي، ص 44)
“مسئله آلمان دستي” در شعر شاعران اين دوره از ديگر مواردي است که به تأثر از ادبيات اروپايي و سبب تحولات اجتماعي مشروطه در ادب فارسي پديد آمد: “در زمينه انتقاد از اوضاع اجتماعي و اداري، بيش از همه به قطعاتي در ديوان اديب الممالک مي توان برخورد و در زمينه جنگ بين الملل در ديوان اديب پيشاوري و در ستايش آلمان و نکوهش متفقان در ميان آثار وحيد دستگردي”. (حقوقي، ص 385)
همچنان که ملک الشعراي بهار هنگامي که دوره جديد “تازه بهار” را هشت ماه پس از تعطيل شدن مجله نوبهار شروع کرد و با آغاز جنگ جهاني اول به جانبداري از آلمان، قصيده معروف “فتح ورشو” را سرود.

مضامين و قالب هاي شعر عصر مشروطه
 

نهضت مشروطه با تمام محاسن و معايبي که داشت، در وضع مادي و معنوي مردم ايران اثر گذاشت و به همين سبب در ادبيات نيز دگرگوني به وجود آورد؛ ولي در همان دوره تحول عميقي که بتواند با اوضاع اجتماعي برابري کند، در ادبيات پديد نيامد؛ زيرا اين تأثير تدريجي بود و پس از گذشت سال ها خود را نشان داد. تصنيف ها، ترانه ها، مستزادها و اشعار ساده اي که به دليل شتابزدگي در روند کارها، حوادث روز را منعکس مي کردند و از آنها با عنوان “شعارهاي مطبوعاتي” (آرين پور، ص 21) ياد شده است، نمي توانستند براي هميشه رواج داشته باشند و مي بايست جاي خود را به “ادبيات رسمي تري” مي دادند. هنوز دوره مبارزات سياسي سپري نشده بود که برخي گويندگان متوجه اين نياز و ضرورت شدند و در جستجوي راه تازه اي افتادند؛ ولي قوانين و اصول سخت ادبي مانند زنجيري به دست و پاي آنان پيچيده بود و حاميان شعر سنتي که با هرگونه تجدد و نوگرايي مخالفت مي کردند و آن را توهيني به ادب وزين گذشته مي دانستند، راه را براي هر نوع ابداع و ابتکاري مي بستند و بدين سان بود که در اين دوران کسي نتوانست از تسلط ادب گذشته، به خصوص شعر کهن، تجاوز کند.
سنت گرايي سبب شد تا هم قالب کلام منظوم و هم نحوه بيان و مضامين سخنوران گذشته در شعر اين دوره باقي ماند و قالب هاي شعر، منحصر به همان شکل هاي قصيده و غزل و.. بود که “چيزي جز وصله دوزي کهنه پاره هاي چندين بار پشت و رو شده نبود.. شعراي معروفي مانند اديب نيشابوري، شوريده شيرازي و.. همچنان به ساختن غزل در توصيف يار و بيان انديشه هاي عرفاني پرداختند و آنهايي که متجددتر بودند، کاري جز اين نکردند که مثلاً وطن و آزادي را در قصايد به جاي ممدوح و در غزل ها به جاي معشوق بستايند و گاه يکي مشت لغات و اصطلاحات بيگانه را از زبان هاي فرنگي گرفته و بجا و بي جا در سخن خود به کار برند.” (آرين پور، ص 21)
با اين وصف، دوره مشروطه با تازگي ها و تحولاتي نيز قرين بود که خواه ناخواه انديشه گروهي از گويندگان را دگرگون مي کرد و طبع آنان را به موضوعات سياسي و اجتماعي مايل مي ساخت و دري نو، به روي ادبيات فارسي باز مي نمود؛ زيرا که توجه به اوضاع کشور، استقلال سياسي، آزادي، حق حاکميت ملت و عدالت اجتماعي، جاي تقدير و سرنوشت آسماني و اندرزهاي حکيمانه و ترک تعلقات عارفانه را مي گرفت و “سپهر دار” و “فلک کژمدار” اندک اندک جاي خود به حکام ستم پيشه و ديوانيان خود کامه و بيگانگان سد طلب مي داد. به طور کلي بايد گفت که عده اي از شاعران و نويسندگان متوجه شدند که بسياري از بدبختي هاي مردم، ريشه در خاک داد و سب آن را بايد در همين دنيا شناخت و چاره کرد. يکي از تواناترين اين گويندگان، ملک الشعراي بهار است که شعر او نمونه اي از به هم پيوستن خوشايند کهنه و نو است و همين هنر ويژه اوست که گاه از کلمات فرنگي يا عاميانه و غير شاعرانه استفاده مي کند، بدون آنکه شعرش مبتذل جلوه نمايد. همچنين است قصايد وي که در عين داشتن صلابت و شادي اشعار عصر ساماني و غزنوي، اغلب از مسائل روز مباحث سياسي، موضوع گرفته و توانايي وي در تلفيق اين دو عنصر متضاد با موفقيت همراه بوده است. در حقيقت “تغيير اوضاع و شرايط اجتماعي جديد، تنها در مفاهيم و مضامين شعر اثر گذاشت. به عبارت ديگر، شاعران اين دوره زماني مي زيستند که مقتضيات خاص آن، آنان را اقبال به مضامين و مفاهيمي جز محتواي شعر قديم ناگزير مي کرد. بنابراين اشعار شاعراني امثال اديب الممالک فراهاني، ايرج ميرزا، ملک الشعراي بهار، نسيم شمال، عارف قزويني، فرخي يزدي، ميرزاده عشقي و.. اگر با شعر تقديم تفاوت يافت، نه از لحاظ قالب که صرفاً به اعتبار زبان خاص دوره مشروطست و بيان مضامين جديد بود که برخلاف ادوار قبل از يک “من” اجتماعي جريان مي گرفت.(فرشيدورد، ص 141)
سيد اشرف الدين گيلاني، نسيم شمال، با زبان ساده و مردمي خويش، اوضاع زمانه را در روزنامه “نسيم شمال” بيان مي کرد. عارف قزويني، فرخي يزدي و ميرزاده عشقي از قالب غزل – که تا آن روزگار تنها براي مفاهيم غنايي و عاشقانه يا عارفانه به کار مي رفت. در عرضه احساسات ملي و ميهني خويش استفاده کردند. ايرج ميرزا با استفاده از قالب هايي همچون مثنوي و قطعه از اوضاع اجتماعي عصر خويش و نفوذ بيگانگان انتقاد کرد. بدين ترتيب که کم کم اصطلاحات و لغات دوره مشروطه- که به دليل شرايط خاص زمانه در شعر راه يافته بود- به افراط گراييد تا جايي که “حتي براي مفاهيم غزلي نيز لغات و اصطلاحات فرنگي يا ترجمه آنها يا لغات و اصطلاحاتي که به اقتضاي تشکيلات جديد سياسي و اداري وضع شده بود، به کار گرفته شد!” (فرشيدورد، ص 141)
با توجه به آنچه گفته شد، مي توان پي برد که شاعران عصر مشروطه، موضوعات و مضامين مورد نظر خود را در همان قالب هاي قديم، يعني قصيده، غزل، مسمط، مستزاد، قطعه، مثنوي و.. بيان مي کردند؛ ولي علاوه بر آن ترانه، تصنيف و چارپاره را نيز به کار مي بردند.
“قصيده” که از کهن ترين قالب هاي شعر فارسي است و برخي از قالب هاي ديگر شعر مانند مسمط، ترجيع بند، غزل و قطعه نيز از آن منشعب شده است، از نظر محتوا اقسامي دارد يکي از انواع آن که در دوره مشروطه و پس از آن بارور شد. قصايد اجتماعي و سياسي است که نمونه آن، قصيده هاي شاعراني چون اديب الممالک و بهار است؛ چنان که “بهار را مي توان بزرگ ترين قصيده سراي اجتماعي دانست. شاعري که با اشعار وطني و آزادي خواهانه خود، خون تازه اي در پيکر قصيده سرايي شعر ما دميد و “دماوند” او يکي از شاهکارهاي شعر فارسي است. (فرشيدورد، ص 143)
به طور کلي قصايد اين دوره را به دو نوع تقسيم کرده اند:
الف- قصيده هايي که به توصيف پديده هاي صنعتي نو و انتقاد از اوضاع اداري و اجتماعي و توجه به مسائل سياسي روز مي پردازد واز اين جمله است. قصايد اديب الممالک فراهاني، اديب پيشوري و وحيد دستگردي.
ب- قصايدي که حسب حال، ذهنيات، نفسانيات و تأملات شخص شاعر را بيان مي کند و از قصيده هاي نوع اول صميمانه تر است. (حقوقي، ص 293- 291) در اين مورد مي توان به عنوان نمونه از شعر “... همه رفتند” ملک الشعراي بهار با ابياتي بدين گونه ياد کرد:
از ملک ادب حکم گزاران همه رفتند
شو بار سفر بند که ياران همه رفتند
آن گرد شتابنده که در دامن صحراست
گويند چه نشيني که سواران همه رفتند
داغ است بر لاله و نيلي است بر سرو
کز باغ جهان لاله عذاران همه رفتند
افسوس که افسانه سرايان همه خفتند
اندوه که اندوه گساران همه رفتند
خون بار بهار از مژده در فرقت احباب
اندوه که اندوه گساران همه رفتند

“غزل” که در آغاز شعر فارسي به صورت مستقل کمتر وجود داشته و در مقدمه قصيده به شکل تغزل در آمده بود با حضور سنايي غزنوي در گسترده ادب فارسي به صورت يک قالب مستقل به کار گرفته شد، در دوره مشروطه با عناوين “غزل تعليمي، غزل زنانه و غزل با زبان روز” مورد توجه قرار گرفت.
درغزل تعليمي دوره مشروطه، مسائل اجتماعي، سياسي و انتقادي مطرح مي شد براي اين نوع مي توان از غزل هاي عارف قزويني، فرخي يزدي و لاهوتي ياد کرد. غزل هاي اين شاعران به علت نوآوري و تجدد در مفهوم و مضمون با عنوان “غزل سياسي” معروف شده است؛ به طوري که “ديوان او (فرخي يزدي) آکنده از نمونه هاي موثر و زيباي غزل نيمه سياسي است.” (افسري کرماني، ص 37)

غارت غارتگران شد مال بيت المال ما
با چنين غارتگراني، واي بر احوال

اذن غارت را به اين غارتگران داده است سخت
سستي و خونسردي و ناداني و اهمال ما

(فرخي يزدي، ديوان، ص 47)
در غزل زنانه، احساسات زنان بيان مي شود و چون اين کار در شعر فارسي براي نخستين بار در دوره مشروطه صورت گرفته است، نوعي نوآوري و تجدد به شمار مي آيد. البته گفته شده که “بافت اين غزل ها قديمي و کهنه است و به همين سبب از ارزش کمتري برخوردار است” فرشيدورد، ص 139) اشعار ژاله قائم مقامي را مي توان از اين نوع محسوب کرد.
همچنين بايد گفت که خمير مايه غزل با زبان امروز نيز کهنه و قديم ياست؛ اما گاه در آن، کلمه ها و ضرب المثل هاي امروزي و عاميانه اي هست که اين نوع غزل را با نوآوري و تجدد، همراه مي سازد. در واقع “گرچه اين غزل ها در همان قالب قديم سروده شده اند، اما در مجموع از لحاظ بافت تازه و بيان تصاوير و تعابير جديد و گهگاه “ديد” خاصي که در آنهاست، به ويژه آن دسته از غزل ها که رنگي از مفاهيم غنايي و عاشقانه زمانه ما را در بر دارند.” (حقوقي، ص 395) مي توان از آنها به عنوان غزل با زبان امروز ياد کرد. اين خصوصيت را در غزل لاهوتي و بعدها شهريار مي توان ديد.
در نخستين روزنامه هايي که در آغاز مشروطه منتشر مي شد، مضمون هاي اجتماعي و سياسي بيشتر در قالب “مسمط”آورده شده است. به نظر مي رسد که گويندگان آن روز،اين قلب را “براي جلب توجه عامه مناسب تر ديده بودند يا مي پنداشتند که اين گونه شعر را مي توان در مجامع و مجالس انشاد کرد” (حاکمي، ص 54) اما دير نينجاميد که مسمط يا ترجيع بند آميخته شد؛ يعني شعري پديد آمد که در هر بند، يک مصرع يا بيت آن، تکرار مي گرديد. اشعار مشهور سياسي و اجتماعي مربوط به سال هاي 27-1324 ق که در روزنامه هاي آن زمان منتشر مي شد، اغلب از اين نوع بود؛ چنان که مي توان براي نمونه به شعر معروف “ياد آرز شمع مرده ياد آر” علامه دهخدا در مرثيه ميرزا جهانگير خان صور اسرافيل و “جمهوري نامه” ميرزاده عشقي اشاره کرد.
در قالب “مستزاد” که در اين دوره از آن، براي بيان مضامين اجتماعي، وطني و سياسي استفاده مي شد، اغلب يک پاره کوتاه شعر به صورت ترجيع به کار مي رفت؛ زيرا مستزاد با و
جود قديمي بودن قالب، به فرم هاي آزاد و نيمايي نزديک است و حد فاصلي ميان قالب هاي گذشته و معاصر به شمار مي رود. به همين دليل در عصر مشروطه، اين قالب “به ناگهان، چنان همه جاگير مي شود که يکي از فرم هاي اصلي و عمومي شعر اين دوره مي گردد.” (آژند، ص 401) از نمونه هاي اين قالب بايد به اشعاري از سيد اشرف الدين حسيني اشاره کرد که در روزنامه نسيم شمال منتشر مي شد:

دوش مي گفت اين سخن ديوانه اي بي باز خواست
درد ايران بي دواست...

قالب “قطعه” که در گذشته از قصيده منشعب شده بود، در اين دوره، قالبي جهت بيان مسائل اخلاقي و اجتماعي است و به همين سبب بيشتر اشعار اخلاقي و اجتماعي بهار و بعدها پروين اعتصامي در اين قالب سروده شده است؛ مانند شعر “زير بار زور” و.. از بهار.
“مثنوي” که از قديم ترين ادوار در شعر فارسي رواج داشته و شاهکارهايي چون: شاهنامه، مثنوي معنوي، حديقه، منطق الطير و بوستان در آن پديد آمده است “يکي از نزديک ترين قالب هاي کهن به شعر آزاد است زيرا شاعر به واسطه مقيد نبودن به رعايت تکرار قافيه، آزادي بيشتري دارد.” (فرشيدورد، ص 144) شاعران متأثر از تحولات مشروطه به کاربرد قالب مثنوي اما با ايجاد دگرگوني در محتوا با زبان روز، در اين نوع شعر نيز طبخ آزمايي کرده اند؛ چنان که براي معرفي نامه هايي از اين قالب مي توان به دو مثنوي زيباي “انقلاب ادبي” و “شاه و جام” ايرج ميرزا اشاره کرد.
در “چارپاره” يا دوبيتي پيوسته، مصرع ها مساوي اند ولي قافيه در آخر مصرع هاي دوم و چهارم آورده مي شود. چارپاره پس از مستزاد، نزديک ترين شکل شعري به قالب هاي آزاد است. از چارپاره که از نظر شکل و زبان و فضا حد فاصل شعر قديم و نيمايي شناخته شده، در قطعه “کبوتران من” از ملک الشعراي بهار استفاده شده است.
اما “ترانه و تصنيف” که در واقع پس از انقلاب مشروطيت در مطبوعات به کار گرفته شد و در آغازين آزمايش هاي دوره مشروطه از آن استفاده شد؛ مثل “شوخي هاي نوين ادبي” (آرين پور، ص 29) چون با آهنگ ادا مي شد، با طبع مردم سازگار بود و به مجرد انتشار به وسيله مردم خوانده مي شد و بر سر زبان ها مي افتاد. به همين دليل در بيداري اذهان و برانگيختن توده هاي ملت براي مبارزه با رژيم خودکامه نقش اساسي و سازنده داشت.
در مياني کساني که ترانه و تصنيف را رونق بخشيدند و با ساختن اين شکل ادبي، ادبيات آن دوره را غني کردند عارف قزويني وملک الشعراي بهار برجسته ترند. در حقيقت، عارف قزويني تصنيف را “با تلفيق الحان مختلف براي بيان مسائل سياسي و اجتماعي به کار گرفت.” (آژند، ص 105) و از خود آثار ماندگاري به جا گذاشت که از افکار انساني و احساسات ميهني لبريز است. تصنيف هاي زيباي “مرغ سحر ناله سر کن” از بهار و “نمي دانم چرا ويرانه گشتي وطن” از عارف، از آن جمله است.
ادبيات مشروطه با اينکه داراي تحول و دگرگوني فکري و بنيادي بود و به نوآوري نظر داشت، نتوانست خود را يکسره از قيد و بند ساختارهاي کهن ادب سنتي آزاد کند و به اين جهت بود که براي پاسخگويي به نيازهاي تجدد از مضامين نو در قالب هاي کهن استفاده مي کرد. اين ابيات که “از يک ديد عام ادبيات هفتاد و چند سال اخير ايران، کلاً ادبيات مشروطه به شمار است، اما از يک نظر گاه تخصصي ادبيات ويژه مشروطيت، چند و چون ويژه اي دارد. (سپانلو، ص دوم) به طور کلي داراي خصلت اجتماعي و سياسي، عشق به وطن، آزادي، قانون خواهي، پيشرفت و انتقاد از حکومت و توجه به طبقات بهره کش است و اين خصلت ها وجه شاخص اين ادبيات به شمار مي آيد.
در اين دوره، مردم به آزادي نسبي دست يافتند و به حقوق سياسي و اجتماعي خود واقف شدند. همچنين سواد و دانش عموميت يافت و مردم توانستند درباره روش حکومتي دلخواه خود صاحب نظر باشند. در حقيقت “ادبيات هم مثل ديگر مظاهر انديشه و فرهنگ به مردم روي آورد و انعکاس ارزش هاي اجتماعي را وجهه همت خود قرار داد”
(ياحقي، ص 17) بدين ترتيب،شعر اين عصر، ديگر پديده اي تجملي و وابسته به دربار يا خانقاه نبود، بلکه يک امر عمومي و متعلق به گروه هاي وسيعي از جامعه بود که از نظر زبان و محتوا نيز بسيار متحول شده بود.
از نظر زبان، شعر دوره مشروطه دو مسير را در پيش گرفت: عده اي از شاعران همچون اديب الممالک فراهاني و بهار از زبان پر صلابت گذشته که “به عروض وطنين آهنگين شعر فارسي تکيه داشت” (ياحقي، ص 19) استفاده کردند و گروهي ديگر مانند سيد اشرف الدين گيلاني، عارف قزويني و ميرزاده عشقي زبان کوچه و بازار را برگزيدند و چون اين زبان واژگان خود را مي طلبيد، در اشعار اين شاعران موسيقي و آهنگ و تعبيرات عوام راه يافت.
در واژگان شعري اين دوره به دليل اوضاع اجتماعي آن عهد و ضرورت هاي خاص، مانعي براي استفاده از واژه هاي بيگانه (اروپايي) وجود نداشت ودر نتيجه، بسياري از کلمات اروپايي در شعر و ادب وارد شد که برخي از آنها تا به امروز نيز باقي است. در واقع توجه اين دسته از شاعران عصر مشروطه به مردم و ارزش هاي اجتماعي وانتخاب زبان آنان، نتايج ديگري نيز به بار آورد؛ چنان که “اين ويژگي و تمايل عمده در ادبيات عصر بيداري ايران، وقتي در مجاورت انقلاب روسيه (اکتبر 1917) و تحت تأثير انديشه هاي کارگري حاکم بر ادبيات بلشويکي قرار مي گرفت، با تأکيد بر تضاد ميان دو طبقه دارا و نادار يا به تعبير ديگر، سرمايه دار و زحتمکش، رنگ و بوي طرفداري از محرومان يا به اصطلاح آن روز،کارگران و زحمکشان را پيدا مي کرد و آثار ادبي را نسبت به گروه هاي بالا و برخوردار جامعه، کينه ورز و مهاجم نشان مي داد” (ياحقي، ص69) فرخي يزدي و لاهوتي از شاعراني هستند که در اين زمينه اشعار بسياري سروده اند و آثار آنان، عنوان “ادبيات کارگري” يافته است.
“طنز” که از روزگاران قديم در اروپا وجود داشت و در بيان مسائل انتقادي به کار مي رفت، در ادبيات ما به دليل مسائل سياسي و اخلاقي اهميت چنداني نداشته است. اين نوع ادبي در دوره مشروطه بسيار پيشرفت کرد و آثار زيبا و پر ارزشي چه در قالب نثر و در قالب نظم از آن پديد آمد؛ به گونه اي که بهترين نمونه هاي شعر و نثر طنز معاصر را بايد در آثار اين دوره يافت. سبک طنز اين دوره از دو نظر براي ادبيات فارسي مهم وجالب توجه است نخست آنکه هم مضمون و موضوع آن نو است؛ زيرا انتقادي و اجتماعي است و هم نحوه بيان آن تازگي دارد. دوم اينکه ادبيات کهن ما در مقايسه با ادب اروپايي در زمينه طنز چندان قوي نيست، اما در دوره مشروطه به همت شاعران و نويسندگاني همچون نسيم شمال، ايرج ميرزا دهخدا و بعدها جمال زاده و هدايت اين ضعف تا حدي جبران شده است. به طور کلي بايد گفت که در اين دوره، طنز در نثر کمتر از شعر مورد استفاده قرار گفت؛ با اين حال “باآغاز مشروطه و پيدايش روزنامه نگاري در نثر فارسي نيز مرحله نسبتاً جالب توجهي به وجود آمد و طغيان افکار آزادي خواهانه و شور آزادي و احساسات ميهن پرستي، گذشته از اشعار سياسي وطني در يک رشته مقالات و پاورقي هاي کوتاه فکاهي و شوخي آميز (که البته نه زياد بود و نه از هر حيث کامل) انعکاس يافت.” (آرين پور، ص 39).
از ديگر ويژگي هاي شعر مشروطه، انتخاب “زبان ساده” بود و شاعراني همچون: نسيم شمال، عارف قزوني، ميرزاده عشقي و ايرج ميرزا اين زبان را به عنوان اصلي شعر خود به کار مي بردند و بيشتر در ساده ترين قالب هاي شعري از قبيل مثنوي و قطعه به انتقاد از اوضاع اجتماعي عصر خود و نفوذ بيگانگان شعر مي سرودند:
دولت به ريش زرد آبرو گرفت
کناس را بيا که کابينه بو گرفت
.. دستت رسد اگر، تو بکن قطع بي درنگ
دستي که دوستانه دو دست عدو گرفت
(ميرزاده عشقي)

با انتخاب همين زبان ساده است که بسياري از کلمات، ترکيبات و تعبيرات زبان عاميه وارد شعر مي شود.ايرج ميرزا “مواد زبان عامه را با برخي اصطلاحات و تعبيرات عصر از جمله مصطلحات اداري و امثال آن و نيز با بعضي کلمات رايج در بيان درس خواندگان زمان به هم آميخته از مجموعه آنها زباني پديد آورده بود که همه کس هم و روان و پرتوان که خانلري آن را به “زبان روزنامه” تعبير کرده است.” (يوسفي، ص 361)
تأثير مستقيم يا با واسطه سرايندگان از اشعار اروپايي که پيش از اين نيز به آن اشاره شد، از مسائلي است که از دوره مشروطه به بعد وارد شعر فارسي شده است. در واقع همين سادگي و بي تکلفي که در شعر عصر مشروطه وجود دارد و مسائل روز را باز مي گويد تا حدي تحت تأثير اشعار اروپايي است.
از پيامدهاي انتقاد از اوضاع زمانه پيدايي يکي از مضامين اصلي شعر مشروطه؛ يعني بيگانه ستيزي است که در”مرثيه هاي وطني” (افسري کرماني، ص 381) اين دوره ديده مي شود. از کساني که اين نوع انديشه در آثارش به وفور ديده مي شود، ملک الشعراي بهار است. وي “معتقد بود تاراج، ويراني، خرابي و چپاول وطن از آن روز آغاز شد که اجانب در اين سرزمين پاي نهادند.” (افسري کرماني، ص 380):
هان اي ايرانيان، ايران اندر بلاست
مملکت داريوش دستخوش نيکلاست
مرکز ملک کيان در دهن اژدهاست
غيرت اسلام کو؟ جنبش ملي کجاست؟

در دوره مشروطه، غير از فرهنگ عوام و زندگي روزانه و مسائل سياسي و اجتماعي “شاعران غالباً براي تهييج و تحريک خواننده، به شعر نوعي چاشني حماسي مي زدند؛ نوعي فکر حماسي و ملي و فخر به گذشته و بيان افتخارات گذشته ايران، مايه غرور شاعر مي شد.” (حميد زرين کوب، ص 31) تجلي اين فکر در اشعار بيشتر شاعران اين عصر ديده مي شود؛ از جمله بهار، اديب الممالک، عشقي و عارف قزويني. باري مثال شعر “رستاخيز شهرياران” عشقي، اين توجه و علاقه را به تاريخ و گذشته ايران به خوبي مي نماياند. در واقع از همين رهگذر است که توجه به وطن و وطن دوستي “به معناي سرزميني که مردماني داراي مشترکات قومي، زباني و فرهنگي در آن زندگي مي کنند” (يا حقي، ص 21) در آثار شاعران اين دوره پديد مي آيد.
پيدايي احساسات و انديشه هاي ملت دوستي و وطنت خواهي به شکل آرماني ملي از برکت مشروطيت بود و با توجه به همين حالات بود که بهار، ترانه مشهور “مرغ سحر” را سرود و شهرت ملي عارف نيز به سبب تصنيف هاي وطني اوست که در آنها با ملت ايران همدردي کرده است. در حقيقت “اين ترانه ها، سخناني است ساده موزون، از دل برخاسته، حاکي از احوال ملت و برخي مسائل مملکت و دعوت به بيداري و هشياري به زبان شاعرانه و موجز با اشارات کوتاه و پرتأثير.” (يوسفي، ص 397)
تحت تأثير همين انديشه وطن دوستي است که شاعران در ماتم وطن، جامه بر تن مي درند و در سوگ جانبازاني که در راه آن و ارزش هاي اجتماعي جان نثار کرده اند، اشعاري مي سرايند که با عنوان “مرثيه هي وطني” از آنها ياد شده است:
گرديده وطن غرقه اندوه و محن واي
اي واي وطن واي
خيزيد و رويد از پي تابوت و کفن واي
اي واي وطن واي
(نسيم شمال، ص 167)
آزادي خواهي از ديگر ويژگي هاي انقلاب مشروطه و مضامين شعر آن دوره است. در حقيقت، آزادي “در اينجا تقريباً مفهوم دمکراسي غربي نزديک مي شود.. به اين معني است که مردم علاوه بر اينکه از نظر فردي، حقوق و آزادي ها دارند، از نظر اجتماعي نيز مختارند سرنوشت سياسي و اقتصادي خود و سرزمين خود را معين کنند.” (ياحقي، ص 20) اين مضمون و موضوع در ادبيات و فرهنگ کشور ما پيش از مشروطه وجود نداشت و اولين بار در دوران مشروطه به آن پرداخته شد. ملک الشعراي بهار از شارعاني است که همانند دهها شاعر ديگر اين دوره مفهوم آزادي را در سروده هاي خويش فرياد مي زند. وي ستايشگر عدالت، آزادي صلح و مردمي است و “سروده هايش نداي ملتي است که براي آزادي به پا خاسته و دراين راه مردانه نبرد مي کند” (فرشيدورد، ص 297) فرخي يزدي نيز يکي ديگر از شاعران اين دوره است که در جواني به گناه سرودن شعري در ستايش آزادي، به دستور حاکم يزد، ضيغم الدوله قشقايي به زندان انداخته و لبهايش دوخته مي شود. وي در نهايت نيز جان خود را در راه آزادي و عقيده ايش مي بازد. فرياد آزادي خواهي از زبان فرخي شنيدني است:
آن زمان که بنهادم سر به پاي آزادي
دست خود زجان شستم از براي آزادي
تامگر به دست آورم دامن وصالش را
مي دوم به پاي سر در قفاي آزادي
در محيط طوفان زاي، ماهرانه در جنگ است
ناخداي استبداد با خداي آزادي
دامن محبت را گرکني خون رنگين
مي توان تو را گفتن پيشواي آزادي
فرخي زجان و دل مي کند در اين محفل
دل نثار استقلال، جان فداي آزادي

قانون دوستي و قانون خواهي نيز از مضامين و موضوعات شعري قابل توجه در عصر مشروطه است؛ چنان که نوشته اند: “نظام حکومتي مشروطه خود آزادي فردي و اجتماعي را از طرق قانون تأمين مي کرد. بنابراين طبيعي بود که قانون خواهي و ترويج انديشه و نظامي مبتني بر قانون در عصر بيداري از موضوعات برجسته و مورد علاقه شاعران باشد.” (ياحقي، ص 21)
شاعران و نويسندگان عصر مشروطه به تعليم و تربيت نيز اهميت بسيار مي دادند و آن را براي همه (زن و مرد) لازم مي شمردند؛ زيرا آگاهي تمامي مردم از مسائل گوناگون مملکت، در گرو با سوادي و برخورداري از تعليم و تربيت بود. به همين دليل شاعران و نويسندگان آن دوره به اين نکته توجه وافري داشتند و آن را در آثار خويش منعکس مي کردند.
يکي ديگر از موضوعات شعر مشروطه که تحت تأثير فرهنگ و انديشه اروپايي پديد آمد و در تفکر برخي از شاعران آن دوره و پس از آن نيزتأثير گذارد. توجه به واقعيت هاي اين جهان و بي اعتقادي به باورهاي ديني، اخلاقي، عرفاني و ماوراي طبيعي است. در حقيقت، با توجه به اين انديشه و تفکر است که در اين دوره “عرفان و باورهاي متافيزيکي از صحنه شعر رخت بر بست و جاي خود را به مفاهيم و واقعيت هاي اين جهاني و غير ديني داد”. (ياحقيف ص 22)

نوآوري در شعر
 

همانگونه که پيش از اين گفته شد، در شعر عصر مشروطه از نظر محتوا تغييراتي جدي به وجود آمد؛ اما شاعران براي مضامين موضوعات تازه خود همچنان از قالب هاي کهن شعر فارسي استفاده مي کردند. قالب هاي قصيده، غزل، مثنوي، ترجيع بند ومستزاد که هرکدام در تاريخ ادبي ايران سابقه اي ديرينه داشت، در اين دوره نيز به کار گرفته مي شد و بيش و کم توفيق به دست مي آورد.شاعران اين دوره که ضرورت يک دگرگوني بنيادي را در شعر فارسي احساس مي کردند، به آزمايش هايي در اين زمينه دست زدند، ولي اين تجربه ها چندان رضايت بخش نبود. اينها که به عنوان مثال “در غزل به جاي معشوق سنتي از “مام وطن” و در قصيده به جاي توصيف اسب و قاطر، در وصف هواپيما و قطار سخن گفتند.” (ياحقي، ص 78) به هيچ عنوان نتوانست طبع نوپسند و نوجوي شاعران جوان را راضي کند. همچنين هر اندازه ارتباط با کشورهاي اروپايي و آشنايي با زبان هاي خارجي بيشتر مي شد، اين نياز و ضرورت افزايش مي يافت؛ چنان که “در سال هاي نزديک به انقلاب مشروطه، موضوعات تازه سياسي و بحث هاي روز اجتماعي، مجالي براي آن باقي نگذاشته بود که در ساخت و صورت شعر همپاي تحولي که در محتواي آن روي داده بود، تغييري بنيادي و عميق داده شود. اما همين که شور و هيجان سال هاي انقلاب فرو نشست، نو انديشان فرصت يافتند تا متناسب با دگرگوني هاي اجتماعي و فرهنگي عصر نوين، براي شعر و ضوابط حاکم بر آن هم چاره انديشي کنند.” (ياحقي، ص 79)
عشقي و لاهوتي توانستند در زمينه نوآوري قدم هايي بردارند: عشقي با سرودن “ايده آل” يا “سه تابلوي مريم” و لاهوتي نيز با سرودن شعر “سنگرهاي خونين” که ترجمه يکي از اشعار ويکتور هوگو است، هرکدام توانستند در شعر فارسي سنت شکني و نوآوري هايي به وجود آورند. ايرج ميرزا هم کوشيده بود که به قول خودش با “پس و پيش کردن قافيه ها” تحولي به وجود آورد؛ ولي هيچ کدام از آنان نتوانستند به طور جدي و بنيادي، راه تازه اي در شعر فارسي باز کنند. “در سال 1294 ش. در تهران انجمن ادبي کوچکي به نام دانشکده به وجود آمد که از عده اي جوانان اديب و با ذوق تشکيل يافته بود و هدف آنان ترويج معاني نو در لباس شعر و نثر قديم و ضرورت احترام به آثار ممتاز گذشتگان بود. اين انجمن، نشريه اي نيز به نام “دانشکده” منتشر مي کرد که زير نظر سعدي” انتشار يافته نويسنده آن به شدت به کليات سعدي تاخته و از آن انتقادات تندي کرده بود. مطبوعات تهران از سعدي دفاع کردند و نويسنده مقاله را به باد انتقاد گرفتند.” (آرين پور، ص 426)
درگير و دار اين بحث ها تقي رفعت نويسنده روزنامه تجدد تبريز که از طرفداران نوگرايي ادبي و اجتماعي بود، مقاله “عصيان ادبي” را نوشت و آن را در روزنامه خود منتشر کرد. وي که عنوان “نخستين نظريه پرداز شعر نيمايي را يافته بود، براي ايجاد رخنه در شعر سنتي، قطعه شعري سرود که هم از حيث محتوا و هم از نظر قالب با شيوه متداول تفاوت داشت و در آن، قافيه بندي و تساوي مصراع ها رعايت نشده بود” (شمس لنگرودي، ص 56)؛
يک فصل تازه مي دهداز بهر نسل تو
يک نوبهار بارور، آبستن درو
برخيز و حرزجان بک اين عهد نيک فال
برخيز و باز راست کن آن قد تهمتن..

البته بايد گفت که در تجدد ادبي آن روزها، علاوه بر تقي رفعت، کساني همچون جعفر خامنه اي و خانم شمس کياني نيز موثر بودند: “خامنه اي نخستين بار اشعاري در قالب چارپاره سرود که از نظر زبان و ديد شاعرانه با اسلوب پيشينيان فرق داشت.”
(ياحقي، ص 83)؛ چنان که قطعه “وطن” اين شاعر به سبب نحوه بيان و شکل قوافي تا حد زيادي تازه مي نماياند:
هر روز به يک منظر خونين به در آيي
هر دم متجلي تو به يک جلوه جان سوز
از سوز غمت مرغ دلم هر شب و هر روز
با نغمه نو تازه کند نوحه سرايي...

شمس کسمايي نيز در سال 1299 ش. قطعه شعري با عنوان “پرورش طبعيت” در مجله آزاديستان تبريز منتشر کرد که ازاشعار اروپايي تأثير پذيرفته و از لحاظ قافيه و تساوي مصراع ها با اشعار گذشتگان متفاوت بود؛
زبسياري آتش مهر و ناز و نوازش
از اين شدت گرمي و روشنايي و تابش
گلستان فکرم
خراب و پريشان شد افسوس
چو گلهاي افسرده افکار بکرم
صفا و طروات زکف داده گشتند مأيوس
بلي، پاي بر دمن و سر به زانو نشينم
که چو نيم وحشي گرفتار يک سرزمينم...

پس از آن دو و به طور جدي، علي اسفندياري (نيما يوشيج ) با سرودن “قصه رنگ پريده” در عرصه شعر معاصر پديدار شد و در طول چهل سال شاعري خويش توانست حقيقتي به نام شعر معاصر ايران را به ثبوت برساند. در حقيقت بايد در پايان اين مختصر اذعان کرد که دوره مشروطه و پس از آن، به خصوص بعد از تأثير فرهنگ و ادب اروپايي نيازمند حضور “مردستاني” همچون نيما در سرزمين ما بود تا انقلابي راستين و پايدار در عرصه شعر و ادب پديد آورد.

منابع:
ـ آرين پور، يحيي: از صبا تا نيما، ج2، چ 6، تهران، انتشارات زوار، 1375.
ـ آژند، يعقوب: ادبيات نوين ايران، چ1، تهران، انتشارات امير کبير، 1362.
ـ افسري کرماني، عبدالرضا: نگرشي به مرثيه سرايي در ايران، ج2، چ1، تهران، اطلاعات 1376.
ـ حاکمي، اسماعيل: ادبيات معاصر ايران، چ4، تهران، دانشگاه پيام نور، 1376.
ـ حسيني گيلاني، سيد اشرف الدين: باغ بهشت، تهران، انتشارات ايران، 1357.
ـ حقوقي، محمد؛ ادبيات امروز ايران (2 نظم)چ1، تهران، نشر قطره، 1377.
ـ زرين کوب، حميد: چشم انداز شعرنوفارسي، تهران، انتشارات توس، 1358
ـ زرين کوب، عبدالحسين: شعر بي دروغ شهر بي نقاب، ج 3، تهران انتشارات جاويدان، 1356.
ـ سپانلو، محمد علي: نويسندگان پيشرو ايران، چ3، تهران، انتشارات نگاه، 1369.
ـ شمس لنگرودي، محمد: تاريخ تلحيلي شعر نو، ج1، تهران، نشر مرکز، 1370.
ـ فرخي يزدي، محمد: ديوان به تصحيح حسين مکي، تهران، انتشارات آزاد، 1357.
ـ فرشيدورد، خسرو: درباره ادبيات و نقد ادبي، ج1، چ1، تهران، انتشارات اميرکبير، 1363.
ـ غلامرضايي، محمد: سبک شناسي شعر پارسي، چ1، تهران، انتشارات جامي، 1377.
ـ مشير سليمي، علي اکبر: کليات مصور ميرزاده عشقي، تهران، انتشارات جاويدان، 1357.
ـ ناتل خانلري، پرويز: هفتاد سخن، ج3، چ1، تهران، انتشارات توس، 1369.
ـ ياحقي، محمد جعفر، چون سبوي تشنه،چ1، تهران، انتشارات جامي، 1374.
ـ يوسفي، غلامحسين: چشمه روشن، چ5، تهران، انتشارات علمي، 1358.
منبع: یزدان پرست، حمید؛ (1388) نامه ایران: مجموعه مقاله ها، سروده ها و مطالب ایران شناسی، تهران، اطلاعات، چاپ نخست.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط