مهرگان، جشن برداشت محصول
به رسم کيان گاه و تخت بهي
بيار است با تاج شاهنشاهي
به روز خجسته سر “مهرماه”
به سر بر نهاد آن کياني کلاه
و:
دل از داوريها بپرداختند
به “آيين” يکي جشن نو ساختند
نشستند فرزانگان شادکام
گرفتند هريک زياقوت، جام
و:
بفرمود تا آتش افروختند
همه عنبر و زعفران سوختند
پرستيدن “مهرگان” دين اوست
تن آساني و خوردن آيين اوست
ورابد جهان ساليان پنجصد
نيفکند يک روز بنياد بد (1)
از اين ابيات چند نکته قابل يادآوري است:
1- جشن مهرگان از هزاره هاي دور، آن مقدار نزد مردم اهميت داشته که فريدون براي تاجگذاري خود اين روز را برگزيده. ابن بلخي بر اين عقيده است که آن روزي را که فريدون براي شروع فرمانروايي خود برگزيد، جشن گرفته شد: و از آن پس هر زماني “آن روز مهرجان دارند”؛ و آن سنت همچنان برقرار ماند (2) که البته اين عقيده صحيح نمي نمايد؛ ولي نشان از اهميت جشن از زمان فريدون به بعد دارد که کاملاً شکل گرفت.
2- اين گفته که “پرستيدن مهرگان دين اوست” از سويي نمايانگر اهميت و مقدس بودن اين روز است؛ و از سوي ديگر نشان از اين دارد که به احتماليت آيين مهرپرستي، که بحث آن خواهد آمد، آيين رايج مردمان لااقل از هزاره چهارم قبل از ميلاد بوده است.
3- اينکه فردوسي مي سرايد: “به آيين جشن نو ساختند”؛ بدين معني است که طبق سنت و آداب مرسوم، جشن را برقرار کرده اند.
4- در اساطير ايراني نخستين کسي که “کي” نام گرفت، فريدون بود که به او کي فريدون گفته شد. (3) به گفته ابن مسکويه وي در علم پزشکي، ستاره شناسي و فلسفه سر آمد بوده است؛ (4) اين مطلب نمايانگر آن است که در عهد اين فرمانرواي اساطيري، فرهنگ و تمدن به گونه کامل شکل گرفته بود؛ و مي توان آن را با هزاره سوم قبل از ميلاد مطابق دانست. فردوسي نيز سروده است.
به رسم “کيان” گاه و تخت بهي
بيار است با تاج شاهنشهي
که اين گفته نيز نشان از شکل گيري زندگي تمدني، ايجاد حکومت منسجم و تشکيلات آن، قبل از او داشته است.
5- آتش افروختن نيز نشان از مهرپرستي دارد و همچنين “تن آساني و خوردن” نشان از آن دارد که در دوران حکومت فريدون، زندگي مرفه بود و مردم در آسايش و راحت بودند.
6- “گرفتند هريک زياقوت جام” بدان معناست که “ياقوت” نماد نوروز، خورشيد و مهر بود که بحث آن خواهد آمد.
از منبع دوران اسلامي، به خصوص ديوان شاعري مستفاد مي گردد که در دوران اساطيري، نوروز به نام جمشيد بود و آن را “جشن جم” مي ناميدند؛ و مهرگان به نام فريدون بود و آن را “جشن فريدون” مي خواندند که بدين ترتيب نوعي جنبه رسمي و حکومتي نيز بدان داده مي شد؛ به عنوان نمونه، مجير بيلقاني درباره نوروز چنين سروده است:
موکب قدر رسيد و به ره قدر سپاس
آب سد “جشن جم” و عيد حرم ريخته اند
و دقيقي درباره مهرگان چنين سروده است:
مهرگان آمد، جشن ملک افريدونا
آن کجا گاو نکو بودنش بر مايونا
و منوچهري اين گونه سروده است:
باز دگر باره مهر بر آمد
جشن فريدون آبتين به در آمد
و از اين نوع بيت ها از شاعران ديگر نيز در دست است. (5)
“مهرگان” نام عيدي است که در شانزدهمين روز از هفتمين ماه سال، يعني مهرماه در ايران باستان از هزاره هاي دور برگزار مي شده و قبل از آن در ايران ويج (ماوراء النهر، به خصوص سغد و خوارزم) متداول بود؛ زيرا همراه با آيين ميترايي که در آن منطقه گسترده بود، حتي قبل از ظهور زردشت مرسوم گشت. اين عيد و جشن را “ميترا کانا” “ميثره کانه) (6) مي خواندند؛ و در متون عربي “مهرجان” آمده است. (7) که به معني “جشن هاي رسمي به افتخار ميترا” است. (8) خلاصه آنکه ميترا يا مهر، ايزد نو و خورشيد و در مرتبه اي پايني تر از اهوره مزدا؛ و در ضمن ايزد پيمان، داوري، عدالت، دوستي، جنگاوري و حتي نگهبان روستاها و خرمن بود، و آيين ميترايي، لااقل از چهار هزار سال قبل از ميلاد مورد پرستش آرياييها قرار داشت و به مرور ايام و به تناسب پيشرفت فرهنگ و تمدن تکامل يافت و پس از ظهور زردشت و گسترش ديني زردشتي، ميترا جايگاه خود را حفظ کرد و نه تنها در بزرگداشت آن کوشش فراوان مبذول گشت و بر مراسم آييني ميترايي که عيد مهرگان نيز جزئي از آن بود، افزوده شد؛ بلکه همراه با توسعه قلمرو امپراتوري هاي ايراني، به خارج از مرزها نفوذ يافت. (9)
بلعمي اين جشن را “نوروز مهرگان” ناميده، در برابر “نوروز بهار” و مي نويسد: “مهران از ماه مهر و مهرگان ايدون بود، چون مهران روز” (10) از سلمان پارسي نقل شده که: “ما ساسانيان بر اين باوريم که خداوند ياقوت را در نوروز براي ما زيور مردمان بيافرد و زير جد را در مهرگان؛ و اين دو روز را بر ديگر روزهاي سال برتري داد؛ چنان که ياقوت و زبر جد را بر ديگر گوهرها” (11) و ديديم که فردوسي در روز تاجگذاري فريدون سرود: “گرفتند هريک از ياقوت جام”؛ و در جاي ديگر گفته است: ز” ياقوت سرخ” است، چرخ کبود. بدين ترتيب در دوران اساطيري و همچنين تاريخي ايران باستان، ياقوت را نماد خورشيد و ايزد آن ميترا؛ و زير جد را نماد حاصلخيزي و سرسبزي؛ و به احتمال قريب به يقين ايزد بانوي آن، آناهيتا مي گرفتند؛ و چنان که عيد مهرگان از آن ميترا بود، شايد نوروز را که شروع سرسبزي و رويش بوده، از آن اين ايزد بانو مي دانستند. در “بُندهشن” آمده است که مشي و مشيانه که نسل انسانها از اين دو در وجود آمده اند و آنها خود از تخمة کيومرث بوده اند که اولين انسان و اولين فرمانروا بر روي زمين است، در چنين روزي در جود آمده اند؛ و در ضمن از بدن مشي و مشيانه غله و به خصوص گندم روييده شد. (12)
جشن مهرگان شش روز به درازا مي کشيد؛ در حالي که در سراسر ماه، شادماني و سرور برقرار بود و عامه و خواص در اين جشن به شادي و پايکوبي و رد و بدل کردن هدايا مي پرداختند و بدين منظور در شهرها بازار برپا مي شد. (13) ابتداي آن روز شانزدهم مهرماه بود که آن را “مهرگان عامه” مي گفتند و تا روز بيست و يکم مهر ادامه مي يافت که آن را “مهرگان خاصه” مي خواندند. از جمله مراسم اين جشن که تفصيل آن مي بايست از آن دوران ساساني بوده باشد، آن بود که موبدان موبد، خوانچه اي که در آن ترنج، شکر، گل نيلوفر، سيب، انار و خوشه اي انگور سفيد و هفت عدد شاخة مورد گذاشته شده بود، در حالي که دعاي مخصوص عيد را زمزمه مي کرد، يا به تعبير آن روز “واج گويان” آن را نزد پادشاه مي آورد. (14)
چنان مي نمايد که درخت مورد از ديرباز مورد تقديس آرياييها بود و بعدها توسط آيين ميترايي به اروپا رفت و در دين مسيح وارد شت. “مورد” درختچه اي است زيبا و زينتي که برگ هاي معطر با رنگ سبزي بسيار درخشان و براق دارد، که رنگ سبز شفاف را به آن مثل مي زدند. از ميوه مورد نيز استفاده هاي گوناگون مي شود. (15) مي بينيم که اجناس داخل خوانچه هفت نوع تعداد شاخه هاي مورد نيز هفت عدد بوده؛ که هفت در ميان اعداد، عدد مقدسي به شمار مي رفته است. رسم زمزمه کردن ورد و دعا يا “واج” را در چنين روزي که به مرور ايام و به تدريج به مطالب و مراسم آن افزوده شده است، نيز به فريدون نسبت داده اند. (16)
ابوريحان بيروني درباره مهرگان مي نويسد: “گويند مهر که نام خورشيد است، در چنين روزي پديدار شد؛ و بدين سبب اين روز را بدو نسبت داده اند”؛ و “در روز مهرگان سپيده بر قله کوه شاهين ديده مي شود” که به درستي مشخص نيست که کوه شاهين کدام کوه بوده است. شايد يکي از قلل مرتفع البرز بوده باشد و مي افزايد: “خداوند از نور و ظلمت، بين نوروز و مهرگان پيمان گرفت” (17) به همين مناسبت که مهرگان نماد خورشيد بوده است. شاهان در اين جشن تاجي به شکل خورشيد که دايره اي چرخ گونه بر آن نصب شده بود بر سر گذاشتند. (18)
در “نوروزنامه” حکيم عمر خيام چنين آمده است: “اين ماه را از آن مهر ماه گويند که مهرباني بود مردمان ابر يکديگر، از هر چه رسيده باشد از غله و ميوه نصيب باشد؛ بدهند و بخورند به هم. و آفتاب در اين ماه در ميزان باشد و آغاز خريف” (19) که در اين تعريف کوتاه، توصيف مراسم و نمادهاي مهرگان هفته است؛ زيرا جشن برداشت محصول است و فراواني نعمت؛ و در نتيجه شادماني و سرور. به تصور نگارنده بهترين و جامع ترين توصيف از مهرگان را در قصيده اي از منوچهري مي يابيم که چند بيتي از آن نقل مي گردد:
برخيز هان اي جاريه، مي در فکن در باطيه
آراسته کن مجلسي، از بلخ تا ارمينيه
آمد خجسته مهرگان، جشن بزرگ خسروان
تارنج و نار و اقحوان (20) آورد از هر ناحيه
.. نرگس همي در باغ در، چون صورتي در سيم زر
وان شاخه هاي مورد تر، چون گيسوي پر غاليه
وان نارها بين ده رده، بر نارون گرد آمده
چون حاجيان گرد آمده، در روزگار ترويه
گردي بر آبي بيخته، زر از ترنج انگيخته
خوشه زتاک آويخته، مانند سعد الاخنيه
.. بلبل نگويد اين زمان، لحن و سرود تازيان
قمري نگرداند زبان، بر شعر ابن طثريه
.. انگورها بر شاخ ها، مانند چمچاغ ها
و اويجشان چون کاخ ها، بستانشان چون باديه
خشت از سر خم بر کند، باده زخم بيرون کند
وانگه ورا در افکند در قصعه مراونيه
گويند: بخور، کت نوش جان، اين جام از بامداد
اي از در ملک قباد، با تخت و تاج و الويه
در دوران هاي اوليه تمدني، مردم دو فصل را مورد نظر قرار داده بودند: يکي بهار و ديگري پاييز؛ که اين دو فصل در سازوکارهاي زندگي انسانها موثرترين فصل ها بوده است؛ و به تدريج براي اولي عيد “نوروز” و براي دومي عيد “مهرگان” ترتيب يافت و شکل گرفت. (21) اين عيد به علت خصوصيات فصل پاييز، بخصوص برداشت محصول، پس از نوروز مهم ترين جشن ايرانيان در دوران باستان به شمار مي رفت که البته پس از اين دو، اهميت جشن “سده” را نيز نبايد از ياد برد.
مردم بر اين باور بودند که در روز شانزدهم مهرماه، يعني اولين روز جشن يا “جشن عامه” فرشتگان به مدد کاوه آهنگر آمدند تا او بر ضحاک مسلط گردد و او را دماوند، در البرز کوه در بند کشيده و ظلم و جور از ميان برداشته شود:
ببردند ضحاک را بسته زار
به پشت هيوني برافگنده خوار
و:
بياورد ضحاک را چون نَوند
به کوه دماوند کردنش به بند
به کوه اندرون جاي تنگش گزيد
نگه کرد، غاري بنش ناپديد (22)
و به جاي او فريدون نيکوکار، داد گستر و بخشنده، در همين روز بر تخت شاهي نشيند و در برابر هزار سال بدکاري و پلشتي ضحاک، او پانصد سال به “داد و هش” فرمان راند. شاهان هخامنشي که پس از اهوره مزدا، ميترا را تقديس مي نمودند. (23) در چنين روزي لباس فاخر ارغواني احتمالاً به رنگ ياقوت، نماد ميترا) برتن مي کردند و به پايکوبي و شادماني مي پرداختند. آنان نمي بايست در ميگساري افراط مي کردند، مگر در چنين روزي. در يکي از منابع يوناني گزارش شده که ساتراپ ارمنستان در جشن مهرگان هر ساله، بيست هزار کره اسب اصيل، به رسم هديه به دربار هخامنشي هديه مي فرستاد. (24) اين مراسم لااقل از زمان اردشير دوم، در نيمه عصر هخامنشي، رايج بود. پيشکش اسب به اين دليل بود که بنا بر رسم متداول و بسيار کهن، مي بايست اين حيوان که در نزد آرياييها اهميت خاص داشت، براي ايزد ميترا و در نتيجه خورشيدي قرباني شود. در عيد مهرگان شاه هخامنشي نقشي عمده بر عهده داشت و به گفته بريان: “اين تنها جشني است که ما در آن از نقش خاص پادشاه آگاهي داريم.” (25)
پايکوبي که ذکر آن رفت، نوعي رقص مقدس پارسيان بود که حرکات جنگي در آن نمودار مي گشت و مخصوص شخص شاه بود؛ يا بهتر گفته شود رقص در دربار يکي از مراسم آيين ميترا بود و به “رقص پارسي” شهرت داشت. جزء موارد ميگساري در اين جشن درباره نوشيدن هوم، نوشابه سکر آور مذهبي نيز بود. (26)
اشکانيان نيز ميترا را تقديس مي کردند و براي اين ايزد اسب قرباني مي نمودند و آتش را مقدس مي شمردند. (27) هرچند که درباره مهرگان از اين دوره مطلب چنداني باقي نيست؛ معهذا مي توان تصور کرد که به همين دليل پرستش ميترا که لااقل در ارمنستان مدارکي کتبي از آن به دست آمده است. (28) جشن مهرگان را نيز گرامي مي داشتند و موارد ديگري نيز در دست است.
اردشير بابکان – موسس سلسله ساساني- در چنين روزي بر تخت نشست و تاجي بر سر نهاد که گردونه خورشيد بر آن نقش بسته بود، و از آن پس رسم چنين شد که تاج گذاري شاهان ساساني در روز جشن مهرگان- مهرگان خاصه انجام گيرد. ابوريحان بيروني مي نويسد که در جشن “مهرگان خاصه” در کاخ پادشاه، مرد تنومند و دليري را مي گماشتند تا در بامداد با صداي بلند و رسا ندا در دهد که: “اي فرشتگان، به سوي دنيا بشتابيد و جهان را از گزند اهريمنان برهانيد” که ما را به ياد مدد فرشتگان در مورد طرد ضحاک بدکار در دوران اساطيري مي اندازد. همو مي افزايد: “در اين روز بود که خداوند در کالبدها جان دميد” (29) روز بيست و يکم يعني “مهرگان خاصه”، “رام روز” ناميده مي شود و در آن روز جشن خاتمه مي يافت. ابوريحان بيروني مي نويسد: “زردشت ايرانيان را امر کرد که بايد مهرجان و رام روز را به يک اندازه بزرگ بدارند و با هم اين دو عيد را عيد دارند.” (30) که منظور از ابتدا تا انتهاي مهر و يا “مهرگان عامه” و “مهرگان خاصه” است. چنين مي نمايد که در دوران ساساني بر شکوه و شادماني و ترتيبات و مراسم جشنها بسيار افزوده شد. هرمز، فرزند شاپور، در نيمه عهد ساساني، فرمان داده بود که همه روزهاي مهرماه را جشن بگيرند؛ بدين ترتيب از آن پس ايرانيان به مدت سي روز عيد را جشن مي گرفتند و مانند نوروز، هر پنج روز از آن ماه، جشن به يک طبقه از طبقات گوناگون مردم اختصاص داشت و از جهت اهميت با نوروز مساوي بود. (31)
در اين ايام، گذشته از همه نوع طعام و نوشيدني، از ميان ميوه ها، ترنج، سيب، به، انار، عناب و انگور سفيد خورده مي شد؛ مردم معتقد بودند که اگر از اين نوع ميوه ها خورده شود و در ضمن گلاب بياشامد و آن را بر خود و ديگران بپاشند. در آن سال از آفات و بلايا مصون خواهند ماند. همچنين براي شگون و افزوني نعمت براي فرزندان خود کودکان نو رسيده را در اين روزها نامگذاري مي کردند( 32)
انار يکي از مهم ترين ميوه هاي اين جشن بود؛ زيرا گذشته از خواص و زيبايي آن، احتمالاً دانه هاي “ياقوت” گونه انار، آن را نمادين و مقدس جلوه گر مي ساخت. از پلو تارک روايت شده که يکي از رعايا، انار بزرگ و زيبايي براي اردشير هديه آورد. شاه براي ابراز لطف، با شعف گفت: “به خورشيد سوگند که هديه ارزنده اي است” و خواست که او را به مقامي برساند. (33) گفتيم که ياقوت نماد خورشيد و عيد نوروز بوده است. انگور نيز از اهميت فراوان برخوردار بود، زيرا درخت مو (تاک) مظهر باروري به شمار مي رفت. (34)
جشن مهرگان در سراسر قلمرو امپراتوري هاي ايران باستان تا ارمنستان و آسياي صغير (ترکيه امروزي) معمول بود که بهتر است گفته شود از رود سيحون تا کناره هاي درياي مديترانه، گستره اي چنين وسيع را فرا گرفته؛ واز آسياي صغير که چون پلي آسيا و اروپا را به هم مرتبط مي ساخت، همراه با آيين مهرپرستي به اروپا وارد شده بود. در امپراتوري روم، عيد مهرگان “روز ولادت خورشيد شکست ناپذير” اعلام شده بود؛ و سپس به نوعي در دين مسيح (ع) نيز وارد شد. (35) به قول بريان: “کيش ميترا در عصر تمدن رومي گسترش صاعقه گونه يافت” (36).
پس از ورود اعراب و دين اسلام به ايران و سقوط شاهنشاهي ساساني، زمانه به گونه اي ديگر گرديد، فصلي کهنه بسته و فصلي نو گشوده شد و جشن مهرگان نيز مانند ساير عيدها آداب و رسوم و سنت ها دگرگوني يافت؛ ولي مردم سعي کردند که در کنار دين جديد خود، آن را همچنان محفوظ دارند. گزارش شده است که در اولين قرن هجري، مردم بلخ در چنين روزي به فرمانده يکي از پادگان هاي اعراب مستقر در شهر، هدايايي تقديم داشتند تا دوستي و مساعدت خود را نسبت به وي و قواي تحت فرماندش اش ابراز دارند؛ در حالي که اين روش جزء آداب جشن نبوده است. (37) مي دانيم که بلخ يکي از مهم ترين پايگاه هاي فرهنگ ايراني و دين زردتشتي بود و آتشگاه نوبهار در اين شهر قرار داشت و نگهبانانش “برمک” ناميده مي شدند که از خاندان معروف برمکيان بودند. در سال 121 هجري يکي از دهقان هاي مهم و معروف که مي بايست يا مي خواست به دين اسلام بگرود، در بلخ و در روز عيد مهرگان در حضور جمع برخاست و خطاب به مردم حاضر، با صداي بلند تغيير دين خود را اعلام داشت. (38)
چنين مي نمايدکه در دوران اسلامي تاريخ ايران، سامانيان که در قرن سوم هجري حکومت رانده اند، جزء اولين فرمانرواياني بودند که براي احياي سنت هاي گذشته، اين جشن را پاس داشته و آن را زنده کردند؛ زيرا در چهار مقاله عروضي مي خوانيم که: “چون امير نصر بن احمد، مهرگان و ثمرات او بديد، عظيمش خوش آمد” (39) و باز چنين مي نمايد که قبل از او اين رسم همچنان برقرار بود که فرمانرواي ساماني آن را ديده و پسنديده بود.از آن پس هنگامي که در دوران تاريخ پس از اسلام اين سرزمين غور مي کنيم، در مي يابيم که “مهرگان” در زماني دراز و متمادي، با شکوه و همراه با شادماني و سرور انجام مي گرفته است؛ در حالي که دوره هاي گوناگون با فراز و نشيب هاي سياسي- فرهنگي همراه بوده و گاه بيشتر و گاه کمتر ياد سنت هاي گذشته گرامي داشته مي شده؛ ولي هنگامي که در اين روند دقت مي کنيم؛ در مي يابيم که هرگاه ايران دچار تهاجم و تعارض بيگانگان مي گشته، اين سنت ها نمايان تر و زنده تر جلوه مي نموده و مورد توجه مردم قرار مي گرفته، خواه مردم عادي يا به قول منابع “عامه” و خواه توسط ديوانسالاران و روشنفکران دلسوز ايراني، تا هرچه بيشتر مهاجمان را با فرهنگ و آداب و سنن ايراني آشنا و مأنوس نمايند و از فرهنگي که با خويش از سرزمين هاي بيگانه به همراه آورده بودند، دورشان سازند. اگر در منابع خود بکاويم، مي بينيم که پس از فردوسي که شناسنامه ايران را بازنويسي کرد، فرخي سيستاني شاعر معروف دربار غزنوي در انتهاي قرن چهارم هجري درباره “مهرگان” چنين سروده است:
مهرگان آمد و سيمرغ بجنبيد از جاي
تا کجا پر زند امسال و کجا دارد راي
وقت آن شد که به دشت آيد طاووس و تذرو
تا شود بر سرشَخ کبک دري شعر سراي
از آنجا که سيمرغ، پرنده افسانه اي و اساطيري جايگاهي مهم در تاريخ اين دوران داشته است، مي توان دريافت که “مهرگان” آن مقدار حائز اهميت بوده که سيمرغ مي بايست به يمن آن جشن، بال بر سر ايران بگستراند و به قول همو: “گاه آن است که سيمرغ شود روي نماي”. در تاريخ اساطيري ايران سيمرغ در مواقع خاص و استثنايي ظاهر مي گشته است. و “عيدست و مهرگان و به عيد و به مهرگان” (40) پس چنين مي نمايدکه در عهد غزنويان عيد مهرگان جايگاه خويش را به کوشش فرهيختگان ايراني از يک سو وعامه مردم از سوي ديگر حفظ کرد. فرخي در جاي ديگري از ديوان خود مي سرايد که در اين روز همه جا مردم مشغول شادماني و پايکوبي بودند و اينکه: “مهرگان رسم عجم داشت به پاي”؛ و “آن همه رسم نکو مانده به جاي”؛ ولي مي افزايد که هرگاه اين جشن با ماه رمضان تقارن پيدا مي کرد، به احترام اين ماه، مراسم آن تخفيف مي يافت. (41)
گذشته از فرخي، منوچهري شاعر مهم و نام آور در نيمه اول قرن پنجم هجري، در تهنيت جشن مهرگان چنين سروده است:
شاد باشيد که جشن مهرگان آمد
بانگ و آواي دراي کاروان آمد
و:
مهرگان آمد، هان در بگشاييدش
اندر آييد و تواضع بنماييدش
و:
خوب داريدش کز راه دراز آمد
با دو صد کشّي و با خوشّي و ناز آمد (42)
منوچهري از “رز و ترنج و انار” نيز گفتگو داشته که همچنان گذشته در اين جشن مورد استفاده قرار مي گرفت و در قصيدهاي که در پيش ذکر آن آمد، اين موارد آمده است.
سطان مسعود غزنوي که سال 421 ق بر تخت سلطنت جلوس کرد، مانند گذشته “جشن مهرگان” را بر پا مي داشت و منوچهري در اين باره قصيده هايي سروده است. مسعود سعد در يک بيت اين جشن را چنين شرح مي دهد:
روز مهر و ماه مهر و جشن فرخ مهرگان
مهر بفزا اي نگار مهر چو مهربان
شگفت آنکه در موسيقي کلاسيک (سنتي) ايراني، “مهرگان”، يا “مهرگاني” نام مقامي است در ميان دوازده مقام و فارابي و صفي الدين ارموي که در کار موسيقي نيز استاد بودند، آن را مقام يازدهم ذکر کرده اند (43) که به احتمال قريب به يقين در دوران پيش از اسلامي به خصوص در “جشن مهرگان” از آن بهره مي گرفتند. مي دانيم که در ايران موسيقي مقامي بس شامخ در ميان انواع هنرها داشته و در هر زمان و عصري به تکامل و تنوع آن افزوده شده است. در سفرنامه فيثاغورث حکيم گزارش شده که در جشن تاجگذاري داريوش بزرگ زنان رامشگر به شماره هر زور سال، به تعداد 365 خواننده، در اين جشن آواز خواندند! (44) چنين مي نمايد که براي هر روز سال و به مناسبت آن روز، آهنگي موجود بود؛ چنان که در زمان ساسانيان باربد موسيقي دان بزرگ معروف اين عهد نيز براي هر روز از سال آهنگي ساخته بود که يکي از آنها “مهرگان” يا “مهرگاني” بود. در منظومه خسرو و شيرين نظامي گنجوي نام سي آهنگ از اين نوع ذکر شده است. (45) دکتر عفيفي در کتاب ارزشمند خود به نام “فرهنگنامه شعري” مي نويسد: “مهرگاني” نام نوايي از مصنفات باربد است. نظامي در منظومه خسرو و شيرين چنين سروده:
چو نو کردي نواي “مهرگاني”
ببردي هوش خلق از مهرباني (46)
امروز در دستگاه ابوعطا، گوشه اي به نامه “خسرو و شيرين” و “گوري” (گبري) موجود است که مي بايست همان “مهرگان” بوده باشد، چنان که در دستگاه راست پنجگاه، گوشه اي به نام “نوروز عجم” موجود است. (47)
گفتيم که در دوران غزنوي و سپس سلجوقي و خوارزمشاهي، به رسم گذشته در درباره جشن هاي باشکوه برگزار مي گرديد، براي سلاطين هدايا آورده مي شد و آنان نيز در برابر، بخشش ها و هدايا نثار مردم مي کردند به گفته بيهقي: “امير رضي الله عنه (سلطان مسعود) به جشن مهرگان نشست روز سه شنبه 27 ذوالحجه و بسيار هديه و نثار آوردند. (48)
گذشته از شاعراني که بر شمرده شدکه درباره جشن مهرگان و اعياد آن اشعاري سروده اند، اغلب شعراي قرون مياني ايران عهد اسلامي در اين باره قصائد و غزلياتي دارند؛ چون: رودکي، عنصري، معزي، ناصرخسرو قبادياني، قطران تبريزي، سوزني، مجيد بيلقاني، رشيد وطواط، خاقاني و غيره. مهمترين منبع ما در دوران اسلامي درباره جشن مهرگان يکي ديوان منوچهري است و ديگري اثر پرارزش ابوريحان بيروني، که از آنها جاي جاي سخن به ميان آمد.
هنگامي که در منابع و بخصوص در تاريخ ادبيات و ديوان اشعار سير مي کنيم، در مي يابيم که برخلاف عهد غزنوي، سلجوقي و حتي خوارزمشاهي،”جشن مهرگان” در دوران تهاجم مغول مورد توجه حکومت ايلخاني قرار نگرفت و سير نزولي پيمود؛ زيرا آنان در کار برقراري احکام و سنن “ياسا” و آداب آيين شَمني و حتي بودايي بودند؛ و از اين روي در ديوان شاعران و منابع اين عهد، به سبک معمول گذشته از “جشن مهرگان” نه در دوران ايلخاني و نه در دوران تيموري مغول نژاد اثري و خبري نمي يابيم. مولانا جلال الدين، سعدي و حافظ، سه شاعر بزرگ که مي توان ديوان ايشان را جزء منابع تاريخ ايران دانست، هيچيک از اين عيد براي ما شعر يا حکايتي برجاي نگذاشته اند يا لااقل نگارنده از آن بي خبر است؛ در حالي که عيد نوروز همچنان برقرار ماند. در دوران مغول که همه چير دگرگون گشته و دين اسلام به شدت مورد تهاجم قرار گرفته بود، کوشش مردم و ديوانسالاران و دست اندرکاران بر آن بود تا با تجديد حيات و سپس حفظ آن بپردازند تا بدين ترتيب بخشي بزرگ از فرهنگ ايراني- اسلامي حفظ گردد. بنابراين اغلب سنتها و آداب گذشته را کنار نهادند؛ يا بهتر بگوييم مجال پرداختن به آنها را نيافتند. چون خطر و مسئله بزرگتر از آن بود. زماني نيز که حکومت ايلخاني در نيمه راه مسلمان شد، کار به گونه اي ديگر گرديد و کوشش سلاطين مسلمان مغول اين شد که هر آنچه را که غير مسلماني بود، از بيخ و بن بر کنند که در نتيجه آداب و رسوم ايراني گذشته پريده رنگ گرديد. پس از گذشت قرني، در آن زمان که مردم که به تدريج به خود آمده بودند از سويي، و ديوانسالاران و روشنفکران دلسوز از سوي ديگر در کار ايراني کردن مغولان و بيگانه ستيزي بودند؛ و سرانجام اولين فرمانروايي ايراني- شيعي يا بهتر گفته شود “ملي” پس از اين دوران شگفت و پر مصيبت، به نام حکومت سربداري بر سر کار آمد. آنان به همان دليل ياد شده و به خصوص به دليل شيعي بودن که مليت را نيز پاس مي داشتند، سنت هاي ايراني را زنده ساختند و به منظور بيگانه ستيزي، در تجديد حيات فرهنگي ايران بسيار کوشيدند که همواره در تاريخ ايران موثرترين راه براي طرد بيگانه، احياي فرهنگ سرشار، پربار و ريشه دار اين سرزمين بوده است. از جمله اين کوشش ها، رونق بخشيدن به عيدها و جشن هاي ايراني، از جمله مهرگان بود که کاملاً جنبه نمادين داشت. ابن يمين فريومدي، شاعر دربار سربدار که مقامي حکومتي نيز داشته و در نيمه اول قرن هشتم هجري مي زيسته و شاهد اين کشش ها و کوشش ها بوده، به اين مسئله پرداخته و از آن ابراز شادماني کرده است؛ اين چنين:
تا بود آيين، که سازند از براي خوشدلي
شهرياران جشن ها در “مهرگان” و “نوبهار”
صد هزاران نوبهار و مهرگان با کام دل
اين همايون قصر بادا جشنگاه شهريار (49)
و تقريباً همزمان با اين دروان بود که حکومت اينجو در فارس نيز چنين کوشي رابه کار بسته بود؛ چنان که شيخ ابواسحاق اينجو، معروف ترين فرمانرواي اين حکومت، هرچه شيراز دست به کار ساختن کاخي چون کاخ تيسفون و ايوان کسري شد که با شکوه هرچه تمام متر و با ياري گرفتن از همه مردم، به گونه نمادين اين اقدام مهم آغاز گرديد. ابن بطوطه طنجي در اين باره چنين گزارش مي دهد: “مردم شهر [شيراز] در اجراي فرمان به جنب و جوشي بزرگ برخاستند. هريک از طبقات مي کوشيدند که در اين کار سهم بيشتري داشتند و کار رقابت به جايي رسيدکه زنبيلهاي بزرگ چرمين براي خاکبرداري درست کردند و آن سبدها را با پارچه هاي ابريشمي زربفت مي آراستند و برخي کلنگ نقره درست کرده بودند و در محل کار، شمع هاي فراوان مي افروختند و هنگام حفاري و خاکبرداري، بهترين جامه هاي خود را مي پوشيدند و فوطه هاي حرير بر کمر مي بستند.. و من خود از زبان فرماندار شهر شنيدم که قسمت اعظم درآمد شهر صرف مخارج اين بنا مي شد... (405) آيا با اين طرز انديشه و سلوکي که بر مردم حکمفرما بود، آنان جشن ها و عيدها از جمله جشن مهرگان را گرامي نمي داشتند؟
و اينها نمونه هايي بود از بزرگداشت جشن مهرگان در دوران بعد از اسلام ايران و نيرو گرفتن از ريشه هاي عميق، سرشار و پربار فرهنگ ايراني براي مقابله با تهاجم هاي بيگانگان.
پي نوشت ها :
1- ابوالقاسم فردوسي، گزيده شاهنامه- نامه نامور، انتخاب و تنظيم دکتر محمدعلي اسلامي ندوشن، بي نا، تهران، 1373.
2- ابن بلخي، فارسنامة ابن بلخي، توضيح و تحشية دکتر منصور رستگار فسائي، انتشارات بنياد فارس شناسي، شيراز، 1374، ص 114.
3- ابوعلي مسکويه رازي، تجارب الامم، ترجمه دکتر ابوالقاسم امامي، جلد اول، انتشارات سروش، تهران، 1349. ص 60 و 61 و رک بلعمي ترجمه تاريخ طبري قسمت مربوط به ايران، با مقدمه و حواشي، به اهتمام دکتر محمد جواد مشکور، انتشارات کتابفروشي خيام، تهران، 1337؛ ص 28. ابن مسکويه، همان کتاب، ص 60
4- ر.ک دکتر رحيم عفيفي، فرهنگنامة شعري بر اساس آثار شاعران قرن سوم تا يازدهم هجري، جلد اول، (آ- خ) و جلد دوم (ع-س) انتشارات صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران، تهران، 1372، ص 558و 559.
5- Mithra Kana
6- ابراهيم پور داوود، مزديسنا، يشتها، قسمتي از کتاب مقدس اوستا، انتشارات بنياد زردشتيان بمبئي، بي تا، ص 396 و 397؛ و نقل از اوستا، کهن ترين سروده هاي ايران، گزارش جليل دوستخواه، انتشارات مرواريد، تهران، 1370، جلد دوم، پيوست، ص 1059 و 1060
7- پي ير بريان، تاريخ امپراتروي هخامنشيان ترجمه دکتر مهدي سمسار، انتشارات زرياب، تهران 1378، جلد دوم، ص 1418
8- بريان، همان، ج 1، ص 36؛ ج 2، ص 1418
9- بعلمي، همان کتاب، ص 28.
10- ابوريحان بيروني، آثار الباقيه، ترجمه اکبر دانا سرشت، انتشارات اميرکبير، تهران، 1377، ص 338.
11- آرتور کريستن سن، نخستين انسان و نخستين شهريار، ترجمه احمد تفضلي – ژاله آموزگار، انتشارات نشر نو، تران 1363، ص 16 و 17
12- سعيد نفيسي، تاريخ تمدن ايراني ساساني، جلد اول، انتشارات دانشگاه تهران، 1331،ص 75
13- پور داوود، همان کتاب، ص 396 تا 398 و نقل از اوستا، همان گزارش، پيوست، ص1059
14- دکتر محمد معين، فرهنگ فارسي، انتشارات شرکت سهامي هنر، جلد چهارم (معلي)، ص 4429 و 4430.
15- ابوريحان بيروني، همان کتاب، ص 340
16- ابوريحان بيروني، همان کتاب، ص 338.
17- پور داوود، همان کتاب، ص 398- 396، اوستا، همان گزارش، پيوست، ص1059
18- حکيم عمر خيام نيشابوري، نوروزنامه، انتشارات کتاب فروشي زوّار، بي تا، جلد اول، ص 66
19- ارغوان
20- پور داوود، همان کتاب، ص 397
21- فردوسي، گزيده شاهنامه، نامه نامور، ص 63.
22- فرمان هاي شاهنشاهان هخامنشي، تأليف رلف نارمن شارپ، انتشارات دانشگاه شيراز، 1343، کتيبة اردشير دوم در شوش، ص 19
23- نقل از پور داوود، همان کتاب، ص 396 و 397 بريان، همان کتاب، ج 2، ص1418.
24- بريان، همان کتاب، ج 2، ص 1418 و ج1، ص 537 و 538
25- بريان، همان کتاب، ج 1، ص 538 و 539
26- محمد حسن خان اعتماد السلطنه، تاريخ اشکانيان، دررالتيجان في تاريخ بني الاشکان، به کوشش و اهتمام نعمت احمد، انتشارات اطلبس، تهران، 1371، ص 240 و 241.
27- رومان گيرشمن، ايران از آغاز تا اسلام، ترجمه دکتر معين، انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1336. ص 269
28- ابوريحان بيروني، همان کتاب، ص 337 و 338.
29- همان کتاب، ص 339 و 340.
30- همان کتاب، ص 337 و 338.
31- لغت نامه دهخدا، شماره مسلسل 220، حرف دوم، بخش (2)، ص 202- 200.
32- پلوتارک حيات مردان نامي، ترجمه رضا مشايخي، انتشارات ققنوس تهران، 1379، جلد 4، ص 482
33- بريان، همان کتاب، ج1، ص 539.
34- براي توضيح بيشتر رک لغت نامه دهخدا، حرف “م” ص 202- 200 و پور داوود، همان کتاب، ص 398- 396.
35- بريان، همان کتب، ج1، ص 536، ر. ک گيرشمن، همان کتاب، ص 270.
36- جمشيد گرشاب چوکسي، ستيز و سازش، زردشتيان مغلوب و مسلمانان غالب در جامعه ايراني نخستين سده هاي اسلامي، ترجمه نادر مير سعيدي، انتشارات ققنوس تهران، 1381، ص 55.
37- همان کتاب، ص 104.
38- احمد بن عمر بن علي نظامي عروضي سمرقندي، چهار مقاله به کوشش دکتر محمد معين، انتشارات کتابفروشي زوّار،تهران 1331، ص 50.
39- فرخي سيستاني، ديوان حکيم فرخي سيستاني، به کوشش محمد دبير سياقي، انتشارات اقبال، تهران، 1335.
40- فرخي سيستاني، همان کتاب، ص 153- 388.
41- منوچهري دامغاني، ديوان اسناد منوچهري دامغاني، به کوشش محمد دبير سياقي، انتشارات کتابفروشي زوّار، تهران، چاپ دوم، 1338، ص 197.
42- مجله موسيقي، دوره جديد، شماره 7، ص 111.
43- دره دادجو، موسيقي در شعر، جلوه هاي موسيقي در شعر خواجوي کرماني، انتشارات سرا، تهران، 1380، ص 9.
44- دادجو، همان کتاب، ص 61.
45- دکتر عفيفي، همان کتاب، جلد سوم، ص 2417.
46- دره دادجو، همان کتاب، ص 22و 24
47- ابوالفضل بيهقي، تاريخ بيهقي، تصحيح دکتر علي اکبر فياض، انتشارات دانشگاه مشهد، 1350، ص 789.
48- ابن يمين فريومدي، ديوان اشعار، با تصحيح و مقدمه سعيد نفيسي، بخش اول، انتشارات کتابفروشي مرّوج، تهران، 1318، ص 57، براي توضيح بيشتر ر. ک شيرين بياني، دين و دولت در عهد مغول، انتشارات مرکز نشر دانشگاهي، تهران 1371، ص 777 و 778 و صفحات گوناگون اين کتاب در اين جلد.
49- براي توضيح بيشتر ر ک. ابن بطوطه، سفرنامه ابن بطوطه، ترجمه محمد علي موحد، انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران 1337، ص 202.