نقش سغدي ها در حفظ و گسترش فرهنگ ايراني
نويسنده :دکتر بدرالزمان قريب
در دوران باستان، سغدي ها همراه با واحدهاي ديگر اقوام ايراني، تابع حکوميت هخامنشي بودند. شکست امپراتوري هخامنشي در قرن چهارم پيش از ميلاد، وحدت سياسي اقوام ايراني را از هم پاشيد، و شايد نخستين مهاجرت سغدي ها به سوي مرزهاي چين، بعد ازهجوم لشکريان اسکندر و قتل و غارت شهر سمرقند (مرکند باستاني) صورت گرفته باشد.
آن عده از سغديان که در زادگاه خود ماندند. بعد از دوره کوتاهي، از سلطه سلوکيان بيرون آمده و دولت شهرهايي برپا کردند؛ ولي خودمختاري آنها دير نپاييد و به زودي در معرض امواج پي در پي تهاجم اقوام بيابان گرد، چه از طرف مقابل کم و بيش بيگانه مانند یوچي (يئوچي) ها، و چه از جانب اقوامي مانند سکاها که از حيث نژاد و زبان با آنان بستگي داشتند، قرار گرفتند؛ ولي در هر دو مورد نفوذ فرهنگي و اقتصادي خود را حفظ کردند. در منابع چيني نام یوچي (يئوچي) ها از سال 175 پ. م ديده مي شود. به نظر مي رسد که در حدود سال هاي 160 تا 150 پ. م یوچي ها از چين به سوي غرب (يعني مرزهاي فرغانه و سغد) حرکت کرده، و شايد خاک سغد را کمي قبل از 140 پ. م مسخر نموده باشند. در زمان فرمانروايي یوچي ها، که با دولت شهرهاي محلي آميخته و رنگ کاملاً سغدي گرفته، بودند، يک فرماندهي چيني به نمايندگي از طرف امپراتور چين به نام وُتي، از سلسلة دهان، به طرف مرزهاي دوردست غرب گسيل شد. شايد اين رويداد در سال 130 پ. م واقع شده باشد. اين فرمانده که چانگچين نام داشت، به قصد درخواست کمک از یوچي ها عليه قوم وحشي زردپوست هزينونگ (هيسيونگ)، که خطر بزرگي در مرزهاي شمال غربي چين ايجاد کرده بودند، به سفارت اعزام شد. فرمانده چيني بعد از پشت سرگذاشتن ماجراهاي طولاني در بيابان هاي آسياي مرکزي و سالها اسارت در دست اقوام دشمن به ماوراء النهر رسيد و در آنجا با تمدني آميخته از عناصر ايراني و يوناني آشنا شد. یوچي ها بعد از اقامت در اين سرزمين وارث فرهنگ ثروتمند ايراني يوناني شده بودند.
درباره یوچي ها مطالب بسياري نوشته شده است؛ به عقيده بعضي از دانشمندان، یوچي ها يکي از اقوام سکايي و بنابراين ايراني تبار بوده اند؛ ولي به عقيده برخي ديگر، آنها بازماندة اقوام هند و اروپايي آسياي مرکزي بودند که به زبان هند و اروپايي شاخة کنتوم سخن مي گفتند. زبان شناسان قرن بيستم اين زبان را تُخاري خوانده اند. در هرحال، يکي از اقوام وابسته به یوچي ها، پادشاهي بزرگي به نام کوشانيان، در ناحية جنوب قلمرو خويش برقرار کرده و دين بودا را پذيرفته بود. اين امپراتوري که پاکستان و جنوب افغانستان را در بر مي گرفت، در زمان پادشاهان قدرتمند خود چون کانيشکا، به شمال شبه قارة هند و تمام افغانستان گسترش يافته بود و مرزهاي اشکانيان را در ماوراء النهر تهديد مي کرد.
اگرچه فرستادة امپراتور چين در انجام مأموريت خود موفق نشد، زيرا یوچي ها که سرزمين آباد و خرمي يافته بودند، ديگر قصد بازگشت به سوي شرق و درگيري هاي با وحشيان زردپوست را نداشتند، اما فرمانده چيني اطلاعات گران بهايي از فرهنگ مردم غرب به چين ارمغان آورد. چين براي دستيابي به اسب هاي سغدي تايوآن چند هيأت سياسي فرستاد و به علت عدم موفقيت اقدام به لشکرکشي نظامي کرد. در مقابل اين تجاوز، سغد از کشورهاي متحد همسايه ياري خواست و سپاه چين در اولين عمليات، با تعداد سي هزار نفر شکست خورد؛ اما در لشکرکشي دوم با تعداد دو برابر سپاه موفق شد سغد را محاصره کند. فرماندار سغد راضي به قرارداد صلح شد که طبق آن سپاهيان چيني بدون ورود به پايتخت، خاک سغد را ترک کردند و سغديان در عوض سي رأس اسب نژادي و سه هزار رأس اسب معمولي به هيأت چيني دادند. اين رويداد در حدود سال 102 پ. م اتفاق افتاد.
سغدي ها بعد از اين واقعه با چين روابط دوستانه برقرار کردند. از اين رو، در سالنامه هاي سلسلة هان مطالب جالبي درباره سغد و شهرهاي ماوراء النهر مي توان يافت؛ از جمله نوشته شده “از فرغانه تا مرز پارت مردم به زبان هاي مختلف سخن مي گويند؛ ولي کلام هم را مي فهمند”. به نظر مي رسد که در آن زمان، ترکستان غربي، از نظر زباني، واحدي کاملاً ايراني زبان بوده و اقوام ترک هنوز بدانجا راه نيافته بودند. همچنين اطلاعاتي که منابع چيني راجع به حکومت سغد مي دهند، قابل توجه است. بنا به روايت چيني ها، امور کشوري در شورايي توسط بزرگتران يا پيران تصميم گيري مي شد و يک فرمانروا کارهاي اجرايي را در دست داشت. در حدود سال 102 پ. م فرمانرواي سغد که موگوا نام داشت، با سپاهيان چين به جنگ برخاست. موگوا به هيأت چيني که براي گرفتن اسب آمده بودند، جواب رد داد و اين هيأت در بازگشت، چند اسب سغدي دزديدند. موگوا دزدان را دستگير کرد و در پي اين واقعه چين دست به لشکرکشي زد. چيني ها بعد از قرارداد صلح با سغد، شخص ديگري را به جاي موگوا گذاشتند، ولي در سال 100 پ. م مردم با رأي شوراي بزرگتران او را کشتند و برادر موگوا را بر تخت نشاندند.
سفر چانگ چين و لشکرکشي چينيان، افق دوردست غرب را گشود و چين خريداران جديدي براي کالاهاي خويش يافت. اين واقعه به رونق جاده ابريشم کمک بيشتري کرد؛ چه، پيش از اين رويداد، روابط تجاري بين ايران و چين برقرار بود. اولين کاروان چين در حدود سال 106 پ. م به پارت رسيد. همچنين تصور مي شود سفرايي که در دورة هان از آسياي مرکزي به چين رفتند، احتمالاً بازرگانان سغدي بودند که براي تقديم هدايا خويش و جستجوي بازاري براي کالاهاي غرب به دربار امپراتور چين گسيل شده بودند. مي توان به يقين گفت که همزمان با استقرار روابط سياسي چين با دولت هاي مرز غربي اش، دو جريان اقتصادي – فرهنگي، از شرق به غرب و از غرب به شرق پديدار گشت. از شرق، ابريشم چين به سوي غرب و از غرب، دين بودايي و هنر ايراني- يوناني به خاک چين راه يافت.
البته نبايد فراموش کرد که مهاجرنشينان سغدي در طول شاهراه ابريشم محرک و محافظ عمده اين دو جريان تاريخي بودند. به عقيده “سراورل استين”، دامنه غربي ديوار چين براي نگهداري همين شاهراه حياتي احداث شد. چانگ چين درباره شکوفايي دو کشور بلخ و سغد و شهرهاي آباد و حصار دور شهر و بازارهاي بزرگ و بازرگاني پررونق اين دو سرزمين گفته هاي شنيدني دارد. بنابر مآخذ هانشو اين وضع احتمالاً تا اوايل قرن نخست ميلادي ادامه داشت. مدرک باستان شناختي نيز وجود آبراهه هاي طويل براي آبرساني به شهرها و آبياري کشتزارها را تأييد مي کند. سکه هاي يافت شده در دره “زرافشان” از نوع درهم “انتونيوکوس” با سر اسب در پشت سکه است.
از سرنوشت سغد بعد از دورة یوچي ها، که احتمالاً نيروي برتر ماوراء النهر در قرون اول و دوم پ. م بودند، جز از راه سکه ها و اخبار و مآخذچيني، مدرکي در دست نداريم.
شک نيست که در اين دوره سغديان در اقتباس خط خود از اشکانيان و دين بودا از کوشانيان بهره گرفتند؛ اما از نظر سياسي، اشکانيان به صورت گسترده و دائم در سغد فرمانروايي نکردند، در صورتي که پادشاهان ايراني تبار کوشان، مخصوصاً فرمانروايان قدرتمند آن خاندان، قلمرو خود را تا مرز جيحون گسترده بودند و احتمال مي رود که در زمان کانيشکا، کاشغر، سغد و فرغانه به زير سلطة کوشانيان در آمده باشند. اگرچه دين بودا با سياست بوداگرايي کانيشکا، قسمت بزرگي از شمال هند و بيشتر خاک افغانستان را فرا گرفت و از مرز جيحون گذشت و در ميان دولت شهرهاي ثروتمند، سغدي طرفداراني پيدا کرد، اما از آنجا که کوشانيان و اشکانيان سياست آزادي ديني هخامنشيان را کم و بيش پيروي مي کردند، بعيد به نظر مي رسد که دين بودايي در سرزمين سغد فراگير شده باشد، آثار باقي مانده، وجود آيين زردشتي و همچنين شکوفايي آيين هاي محلي را در سغد تأييد مي کند. با اين همه، سغد از مراکز بزرگ بودايي ماوراء النهر، حتي تا اوايل دوران حکومت اسلامي باقي ماند. واژه هاي اصيل سغدي “بت” و “فرخار” بايد ميراث آن زمان باشد.
در اواسط قرن سوم ميلادي، در زمان سلطنت شاپور يکم، به گواهي کتيبه معروف او در کعبه زردشت، سغد قسمتي از امپراتوري ساساني شد، و احتمالاً تا قرن پنجم ميلادي، نفوذ ساسانيان به ويژه در شهرهاي غربي آن مانند بخارا، کم و بيش باقي ماند. احتمال مي رود که بعد از کشور گشايي هاي بهرام دوم نيز در سال 284م سغد و خوارزم زير سلطة ساسانيان قرار گرفته باشد. در اين دوره است که دين ماني و مسيح (ع) به اين ديار راه يافت و همراه با دين زردشتي و بودايي و آيين هاي محلي و پرستش خدايان کهن، مجموعه اي از فرهنگ دوران خويش را متجلي ساخت که همراه با شکوفايي اقتصادي، بنيانگذار هنر مخصوص سغدي شد.
قرائن باستان شناختي و شواهد سکه شناختي نشان مي دهد که در سال هاي بين قرون دوم وپنجم ميلادي، فرايند شهرنشيني افزايش يافت و همراه با آن شکوفايي اقتصادي و کشاورزي اين سرزمين گسترش پيدا کرد؛ اما اتحاد دولت شهرها بيش از نظر رابطة بازرگاني بود تا از ديدگاه سياسي، و به همين جهت، در برابر قدرت هاي بزرگ زمان خويش، چون بعضي از پادشاهان کوشاني و ساساني، تاب مقاومت نداشتند. در اين دوره سرزمين سغد به دو بخش “سغد بخارا” و “سغد سمرقند” تقسيم مي شد و سکه هاي باقي مانده از اين ناحيه، اين نظريه را تأييد مي کند. سکه هاي سمرقند با نقش يک نفر تيرانداز ايستاده ضرب شده اند که کهن ترين نوع آن با واژه هايي به خط سغدي “ايشتم” در يک روي سکه و نام “آنتونيوکوس” به يوناني، در روي ديگر مشخص مي شود. سکه هاي بخارا که بعداً به “بخارا خداي” معروف مي شوند، در قرون اوليه ميلادي، همانند چهار درهمي يونان زمان “اونيونوس” اند و از قرن چهارم ميلادي به بعد، به تقليد از سکه هاي ساساني، نقش آتشگاه در يک رو و نقش فرمانروا در روي ديگر سکه نشان مي دهند. در سمرقند، نقش سکه هاي دورة بعد (سده هاي ششم و هفتم ميلادي) بيشتر متأثر از چيني هاست؛ چرا که رد اين دوره نفوذ فرهنگي و سياسي چين بر شرق ماوراء النهر به ويژه شهرهاي فرغانه و سمرقند افزايش يافت. در سکه هاي بخارا نفوذ ساسانيان دست کم در سطح فرهنگي پا برجا ماند و ضرب آنها نيز تا دوران اسلامي ادامه يافت.
در دوره اسلامي، خط عربي را به خط سغدي اضافه کردند، اما واژه سغدي “شاه غٌور” بر سکه ها باقي ماند. متأسفانه خط سغدي جاي پايي بر سکه هاي ديگر، به خصوص در سمرقند نگذاشت. پيدايش سوراخ چهار گوش در ميان سکه هاي سمرقند ردپاي نفوذ چيني هاست؛ چه، سمرقند بازار واردات کالاهاي چيني بود. اين کالاها توسط سغديان مهاجرنشين در طول جاده ابريشم به سمرقند مي رسيد و از سمرقند، خوارزميان آنها را به اروپا منتقل مي کردند.
مهاجران سغدي که به سوي شرق رهسپار شده بودند، در طول شاهراه آسياي مرکزي، بين کوه هاي جنوبي و استپ هاي شمالي سکنا گزيده بودند و در برقراري ثبات و امنيت جاده ابريشم تحت سلطه نظامي چين تلاش مي کردند؛ اما نفوذ فرهنگي شان با قلب امپراتوري چين مي رسيد. در حقيقت، يک راه سغدي از سمرقند تا ديوار چين بنيان گذاري شد. از همين راه تجاري بود که دستاوردهاي هنر ايراني مثل فرش، انواع پارچه ها، و نيز سنگ هاي قيمتي، عطريات و فرآورده هاي کشاورزي ايران به چين مي رسيد و ابريشم چين، که در ايران به صورت زربفت در مي آمد، دوباره به صورت کالاي محبوب درباريان به چين باز مي گشت.
تاريخ تأسيس اولين مستعمره معلوم نيست؛ ولي نخستين مدرک تاريخي که از مراجع سغدي داريم، اسناد نوشته بر کاغذ است که نامه هاي باستاني سغدي ناميده شده اند. اين نامه ها که در خرابة يکي از برج هاي ديده باني ديوار شمال غربي چين پيدا شد و بعضي از دانشمندان آنها را کهن ترين اسناد مکتوب روي کاغذ دانسته و بعضي ديگر تاريخشان را بين نيمه دوم قرن دوم تا نيمه اول قرن چهارم ميلادي تخمين زده اند، قديم ترين اثر مکتوب زبان سغدي است. نظريه کهن ترين سند نوشته شده بر کاغذ، که در اول کشف اين متون توسط “سراورّل استين” کاشف اين نامه ها، در 1917م ارائه شد، طرفداران کمتري دارد. محتواي يکي از نامه ها به عدم امنيت در جادة ابريشم و پريشاني اوضاع شهرهاي شمالي چين بعد از حملة قبايل وحشي “خيون” و ويراني و غارت پايتخت چين شمالي، لويانگ، اشاره مي کند.
از آنجا که تخريب و غارت لويانگ چند بار و در حملات متوالي انجام گرفته، تاريخ گذاري اين نامه ها نيز تزلزل وضع آشفته زمان خود را، در رأي پژوهشگران تاريخ منعکس مي کند،ولي به طور کلي، بيشترين توافق بر تاريخ 313 م است؛ گو اينکه تاريخ 190 را نيز نمي توان از ديدگاه باستان شناسي ناديده گرفت. از متن يکي از نامه ها چنين بر مي آيد که دو شهر مرزي چين، توروان (تون هوانگ يا دون خوانگ) و کچان (کوتسانگ منابع چيني)، مهاجرنشينان سغدي وجود داشته و نمايندگان بازرگاني آنها در شهرهاي مرکزي چين از طرفي، و در سمرقند از طرف ديگر فعاليت داشته اند. فعاليت و حضور سغدي ها در دون خوانگ در مدارک متأخرتر نيز که در آنجا کشف شده آشکار مي گردد. به نظر مي رسد که در سال 366 م که ساختمان غارهاي هزار بودا آغاز شد، تعداد زيادي سغدي بودايي در دون خوانگ زندگي مي کردند. در ميان و پرستشگاه هاي تو در توي بنا شده و در دل غارهاي هزار بودا، “سراورل استين” از راز کتابخانة معروف قرون وسطايي چيني، با تعداد معتنابهي دستنويس سغدي بودايي پرده برداشت. اين مجموعه نفيس اکنون در کتابخانة ملي پاريس و موزه بريتانيا نگه داشته مي شود.
بعد از دون خوانگ، مهمترين ناحيه اي که از نظر مدارک مکتوب سغدي دلالت بر فعاليت مستعمرات سغدي مي کند، ناحية تورفان “يا: تُرفان) است، که در اوايل قرن بيستم ميلادي در پي کشف آثار برجسته هيأت آلماني، شهري صاحب نام در مطالعات ايران شناسي شد. از مراکز بزرگ فرهنگي و هنري تورفان، شهر خوچو (کوچانگچيني) است که در متون سغدي از آن به نام “چينانچ کند” (شهرچيني) نام برده شده است. در اين شهر تا قرن دهم ميلادي آثار مانوي، زردشتي و مسيحي وجود داشت. در “بولايق” واقع در شمال تورفان، در کليساي مخروبة نستوري، تعداد زيادي متون سغدي مسيحي پيدا شد و در “يار خوتو” دو متن سغدي بودايي که دلالت بر تداوم دين بودا در آن سامان داشت کشف گرديد؛ ولي از نظر اسناد زبان هاي ايراني، سه منطقة نزديک خوچو: مورتوق، سنگيم و به ويژه تويوق، اهميت بيشتري دارند. در خرابه هاي تويوق معبد فراخي با چشم انداز بسيار زيبا، توسط “فون لوکوک” آلماني کشف شد که کتابخانه نيمه ويران آن گنجينه گرانبهايي از دستنويس هاي مانوي، مسيحي و بودايي به دنياي علم هديه کرد. در اين ميان، يکي از قديم ترين نوشته هاي زبان فارسي به خط سُرياني، توجه دنياي دانش و فرهنگ زبان فارسي را به خود جلب نمود.
بايد يادآوري شود که بيشتر ادبيات مکشوف در دون خوانگ و تورفان، چند قرن بعد از نامه هاي باستاني سغدي نوشته شده اند. از قرائن تاريخي مي توان فرض کرد که سغديان اقدام به مهاجرت جديدي در زمان ساسانيان کرده باشند و علت آن شايد سياست سختگيرانة موبدان زردتشتي در نيمة دوم قرن سوم ميلادي است. تأثير عميق هنر ساساني در آثار تورفان، مخصوصاً در نقاشي هاي مانوي ها و سبک معماري ويرانه هاي شهر خوچو، نظريه مهاجرت جديد را تأييد مي کند.
در حدود اواسط قرن پنجم ميلادي هفتاليت ها (هياطلة دوره اسلامي) عنصر نژادي جديدي در سرزمين سغد آوردند. شباهت نام “هفتاليت” که در حقيقت، نام فرمانروايان آن طايفه است، با نام سغدي “هوتاليت” توجه دانشمندان را جلب کرده است. بدون شک هفتاليتها آخرين موج مهاجران ايراني تبار (يا هند و اروپايي تبار) بودند که از مرز چين و استپ هاي جنوبي روسيه به آسياي مرکزي گام نهادند. مأخذ چيني آنها را از اخلاف یوچي ها مي دانند. دو نظريه ديگر درباره اصل و تبار هفتاليت ها ارائه شده؛ طبق يک نظر، آنها از اقوام کوچ گر ناحيه “سين کيانگ” يا طبقه حاکمه از عنصر خيوني بودند، و طبق نظر ديگر از تبار ايرانيان کوه نشين بدخشان. به هرحال، اين مهاجران به کمک مردم بومي سغد و نواحي اطراف آن حکومتي تشکيل دادند که تا مدتي در برابر کوشانيان مقاومت کرد. آنها توانستند در افغانستان بر کوشانيان سلطه جويند و حتي ياد آنها را از خاطر مردم آن سامان بزدايند.
در نيمه دوم قرن پنجم ميلادي، هياطله خطري بزرگ براي آرامش هاي مرزهاي شرقي امپراتوري ساساني شدند. يک سده بعد، حدود 560 م، خسرو انوشيروان با کمک ترکان، هياطله را به کلي سرکوب کرد و جيحون، مرز ايران و سرزمين ترک نشين شد. از آن زمان، سغد و کشورهاي ديگر ماوراء النهر به دست فرمانروايان جديد آسياي ميانه افتاد و عنصر نژادي و زباني تازه نفسي در صحنة تاريخ جلوه گري کرد.
ترکها پادشاهي خود را کم کم از سر حدات چين به مرزهاي ايران و روم شرقي گسترش دادند و در طول قرن هاي بعد، عناصر ايراني ماوراء النهر، يعني ملل سغد، خوارزم و سکارا به تدريج در خود جذب نمودند. با وجود اين، مي توان يقين داشت که شهرهاي سغدنشين، که به درجه عالي تمدن شهرنشيني زمان خود رسيده بودند، استقلال داخلي خود را چه در زمان هياطله و چه در هنگام سلطه ترکان حفظ کردند. از طرف ديگر سغدي ها در ترويج فرهنگ، هنر و خط آيين هاي خود بين اقوام ترک نيک کوشيدند. همچنين بازرگانان سغدي که از قرون پيش تجارت ابريشم را در انحصار خود گرفته بودند، از قدرت سلاطين ترک به نفع خويش سود جستند؛ به طوري که در موردي، حفظ منافع بازرگانان سغد، باعث بروز اختلاف بين ايران و ترکان شد و خاقان ترک براي جلوگيري از ضرر بازرگان سغدي با دولت روم شرقي تباديل نماينده کرد، و در نتيجه اين رويداد، با روم روابط اقتصادي برقرار کردند. گويا زبان نوشتاري ترکان غربي (همانند ترکان شرقي) در قرن ششم ميلادي زبان سغدي بود و آنها در ابتداي سلطه خود، از اين زبان استفاده مي کردند. يکي از مأخذ رومي ذکر مي کند که در 568 م سفير ترکان در دربار روم شرقي نامه اي به همراه داشت که به خط سکايي (سکيتي) نوشته شده بود و ژوستن- امپراتور روم- آن را به مترجمان داد. شک نيست که در آن تاريخ در دربار روم، مترجمي براي سغدي (يعني، زبان تجاري جادة ابريشم) وجود داشت و اين خط سکيتي هم بايد اشاره به خط سغدي باشد.
پيشتر اشاره شد که سغدي ها در ميان ترکان شرقي نفوذ فرهنگي عميق داشتند. قديم ترين کتيبه سغدي که در زمان حکومت ترکان شرقي در مغولستان پيدا شده و معروف به “کتيبة بوگوت” است، مضمون بودايي دارد، و اين بدان مفهوم است که زبان ترکي قرن ششم ميلادي از نظر گسترش واژگاني چندان غني نبوده که بتواند مفاهيم دين بودا را بيان کند. مراجع چيني، همزمان به وجود يک مستعمرة سغدي، ميان ترکان مغولستان و همچنين از توجه حکمرانان به اين مهاجران اشاره مي کنند. تصور مي رود که زبان ديپلماسي و رسمي ترکان شرقي در اواسط قرن ششم، سغدي بود. در سال 762 م اويغورها، شهر “لويانگ” چين را غارت کرده، مدتي در آنجا ماندند. فرمانرواي ترکان با سغديان مانوي که در آن شهر بودند و از سال 694 م دين ماني را در چين رواج دادند، آشنا شد و به دين ماني گرويد. وي بعد از بازگشت به وطن خود، چند روحاني، مانوي را به “اردوباليق” پايتخت خويش برد. مدرک تاريخي يک قرن بعد از اين واقعه، يعني کتيبة کارابال کاسوم (قربالقسوم) که در مغولستانم شمالي کشف شد و کتيبه اي سه زبانه به سغدي، اويغوري و چيني است، سند تاريخي گرايش ترکان به دين ماني است. در اين زمان سغدي ها در اقتباس خط خويش براي نوشتن زبان اويغوري به ترکان کمک کردند و بعدها خط سغدي به نام اويغوري شناخته شد.
مأخذ چيني نيمه اول قرن هفتم ميلادي به وجود مهاجرنشينان سغدي در ايچو (هامي)، ناحيه اي در جنوب صحراي “لوب نُر” شهادت مي دهند. چينيان از بازرگان سغدي و چهار شهر که در سال هاي 649-622 م به دست يکي از اشراف سمرقند تأسيس شد سخن مي گويند: شايد علاقه سغديان به بازرگاني آزاد و دلبستگي شان به سازش و انعطاف، انگيزه اي براي نگه داشتن ثبات و امنيت راه ابريشم در طول قرنها باشد.
به عقيده فرانس گرنه، سغديان با حمايت ترکان يک امپراتوري بازرگاني مابين امپراتوري هاي چين، ايران و روم برپا کردند که از موقعيت بسيار برجسته اي در آسياي ميانه برخوردار بود؛ امپراتوريي که پايتختش سمرقند بود، ولي حکومت مرکزي سياسي در آن وجود نداشت. يادآور مي شويم که سغديان مردماني عامي و ناآگاه از جريان علمي و ادبي زمان خود نبودند. در متون چيني نام چند ستاره به زبان سغدي ديده مي شود، و نيز داستان هاي جالب سغدي که نمودار تلاش آنها در آميختن فرهنگ مردم آسياي ميانه با فرهنگ ايراني، يوناني، هندي و چيني است. افزون بر اين، نقش آنها در اشاعه هنر از ايران به چين و تکوين هنر اصيل آسياي ميانه سغدي بر کسي پوشيده نيست.
در مراکز بزرگ تجاري دولت شهرهاي سغدي که کمتر زير سلطة فرمانروايي خودکامه بودند، سياست اعتدال و آزادي ديني آن چنان رعايت مي شد که پيروان آيين هاي بودايي، مسيحي، نستوري، مانوي و زردشتي با ويژگي هاي محلي خود توانستند آزادانه تبليغ کنند و پرستشگاههاي خود را برپا سازند و با هم در صلح و صفا زندگي کنند. اين آزادي سياسي- ديني و اختلاط فرهنگي، ثروت مادي و پيشرفت اقتصادي آنها، انگيزه اي براي تکوين هنر سغدي بود که گرچه جوانه اي از هنر ايراني به شمار مي رود، ولي از موج تأثير هنر يوناني و هندي و اصالت محلي خود نيز بي نصيب نبود. در فاصله سقوط ساسانيان و فتح ماوراء النهر توسط اعراب، دولت شهرهاي سغدي خويش درخشيده، ميراث فرهنگي ساسانيان را پاس داشتند. در حقيقت قرن هفتم ميلادي را مي توان قرن تجديد حيات فرهنگي سغدي ناميد که تا قرن يازدهم ميلادي تداوم داشت. همچنين در اين قرن است که تجارت چين و سغد توسعه چشمگيري يافت. دروازه شرقي سمرقند دروازه چين ناميده شد، سمرقند يکي از آبادترين و ثروتمندترين شهرهاي ماوراء النهر شد و شهرت آباداني و شکوفايي فرهنگي و هنري آن تا اوايل عصر اسلامي پايدار بود. توصيف هيجان انگيز جهانگرد چيني (هيون تسانگ) که در سال 629 م از اين شهر ديدن کرد، با روايات تحسين آميز جغرافي نويسان اسلامي مطابقت مي کند.
فرمانروايان دولت شهرها که خود را شاه مي ناميدند، در حقيقت، يکي از سران اشراف بودند. جابه جايي سريع شاهان، فقدان تداوم دودمان هاي شاهي را منعکس مي کند. نيروي واقعي در دست اشراف، بازرگانان، پيشه وران و دوستداران هنر و صنعت بود. در اين دوره است که بشقاب ها و ديگر ظروف نقره اي که به دست فلزکاران ماهر سمرقند ساخته و پرداخته شده، متجلي مي گردد، و در همين دوره ديوار نگاره هاي با شکوه، ثروت و هنر دوستي و تجمل پرستي دولت شهرهاي سغدي را، نه فقط در دربار، بلکه حتي در خانه هاي اشرافي جلوه گر مي سازد.
ديوار نگاره هاي داستاني که در چند ناحيه سغد (افراسياب، پنجيکند، سمرقند) ضمن کاوش هاي چند دهه پيش کشف شده، هنري کاملاً خودجوش را با عناصر عاميانة آميخته به خصيصة پهلواني و نمايش يک جامعه ملوک الطوايفي منعکس مي سازد. رنگ محلي و عنصرهاي وام گرفته از هنرهاي ساساني، يوناني، هندي و چيني با هم جذب شده اند و هنر اصيلي ارائه داده اند که تأثير آتي آن بر هنر نگارگري ايراني بدون ترديد است.
عنصر قهرماني – پهلواني اين نگاره ها تجلي جامعه اي است که با جامعة اسطوره هاي شاهنامه شباهت شگفت انگيز دارد. مي توان تصور کرد که هنر تصوير پهلوانان و نقاشي داستان قهرمانان، به دليل کيفيت ملوک الطوايفي و عدم تمرکز جامعه در آن سوي جيحون، بعضي از عناصر پهلوان سالاري را که در ساخت فرهنگي آن نفوذي عميق کرده بود، حفظ نموده؛ اما اين عناصر در هنر ايران ساساني به علت حکومت مرکزي مقتدر و شاه سالاري از بين رفته باشد. در نتيجة اين پديده است که ديوار نگاره هاي پنجيکند، حماسة رستم، پهلوان شکست ناپذير ايران (و تمام اقوام ايراني تبار) را، با آن همه نيرو و هيجان، در قالب تصوير مي آورد و سوک سياوش، قهرمانان مظلوميت حماسه هاي ايراني، خرابه هاي پنجيکند را پر از اشک و فرياد مي کند! شک نيست رستمي که فردوسي توصيف کرده، بعضي از خصوصيات شخصيت قهرماني اش را احتمالاً به صورت روايات شفاهي از راه نقالاني شنيده بود که سنت نسل اندر نسل آنها از دوره اشکانيان تا زمان او ادامه داشت، و آنها را به زبان فارسي در قالب تصويري چنين شگفت انگيز در آورده است.
مقايسه مدارک پيدا شده در تاجيکستان و ازبکستان با مأخذ اسلامي از يک طرف، و با مأخذ چيني از سوي ديگر، بسياري از حقايق تاريخي نيمه دوم قرن هفتم ميلادي را آشکار مي کند، يعني درست قبل از لشکرکشي اعراب به اين مرز و بوم،که علي رغم مقاومت هاي مردم تسليم شد.
از قرينه سکه هاي پنجيکيد که به سکه هاي سغدي معروف شده، تصور مي رود که کمي پيش از حمله اعراب، در حدود سال 650 م، پادشاهي به نام “يرغومان” در سمرقند حکومت مي کرد، که تاريخ نويسان چيني نام او را “بغ سومان” ضبط کرده اند. دانشمندان اين نام را با “بهرام ورهران” مقايسه مي کنند.
نخستين حمله اعراب به ماوراء النهر در زمان حکومت معاويه شروع شد. او سعيد بن عثمان حاکم خراسان را مأمور لشکرکشي به بخارا نمود. بنا به روايت يعقوبي، با وجود درخواست صلح از جانب خاتون بخارا، سعيد کشتار عظيم نمود و بعد سمرقند را محاصره کرد. پس از تصرف قلعه کهندز که پناهگاه شاهزادگان سغد بود، شهر تسليم شد و آنان به اسارت سعيد افتادند. در بعضي مأخذ آمده است که سعيد اين شاهزادگان را به اسارت به مدينه برد.
باز بنا به قول يعقوبي، در زمان يزيد بن معاويه، مسلم بن زياد، والي خراسان دوباره به بخارا لشکر کشيد و خاتون بخارا از “طرحون” شاه سغد، ياري خواست و “طرخون” با سپاهي به کمک او آمد، ولي مهاجمان با خدعه، سپاهيان سغد را در هم شکستند و گمان مي رود که طرخون کشته شد. فتح حقيقي سغد در زمان وليد بن عبدالملک (715-705 م) و به دست قتيبه انجام گرفت که بخارا و سمرقند را تسخير کرد و قدرت اعراب را در آن سرزمين بنيان نهاد؛ ولي با مقاومت شديد مردم بخارا روبرو شد. بيروني در آثار الباقيه، که از ويراني کتابخانه ها و کشتار رهبران ديني غير مسلمان به دست قتيبه سخن مي گويد و نرشخي در تاريخ بخارا از کشتار و غارتي ياد مي کند که در حدود 706 م به امر همان سردار اموي روي داد. بنا به روايت يعقوبي، قتيبه بعداز جنگي سخت با غورک، شاه سمرقند صلح کرد و قرار شد که غورک که خود را “اخشيد سغد” و “افشين سمرقند” مي خواند، حاکم سغد سمرقند، کش و نسف باقي بماند و هر سال هزار درهم باج بپردازد و به عهد و پيمان حجاج در آيد. بعد از اين قرارداد صلح از دروازه کش به شهر سمرقند وارد شد و از دروازة چين بيرون رفت و اين واقعه در سال 94 ق، برابر با 716 م روي داد.
اسناد کوه مغ، که در ربع اول قرن هشتم ميلادي، بين سال هاي 700 تا 725 م تاريخ گذاري شده اند، از شاهي به نام “ديواستيچ” يا “ديوشيج” که او هم خود را “اخشيد سغد” و “افشين سمرقند” مي خواند، نام مي برد. اين اسناد که در خرابه هاي کوه مغ در دامنه بلندي هاي زرافشان، نزديک خرابه هاي پنجيکند قديم پيدا شده اند، شامل نامه هاي سياسي، اداري، تجاري، و ديپلماتيک سغديان، و همچنين بايگاني حسابداري، اسناد حقوقي و صورت حساب هاي مالياتي است و اطلاعات سودمندي درباره وقايع سياسي و اجتماعي و فرهنگي آن زمان مي دهد. قسمت خصوصي تر اين مدارک مثل اجاره زمين، وضع بازار و سند ازدواج، پرده از وضع اجتماعي- سياسي سغد، قبل از فتح آنجا به دست اعراب بر مي دارد. قلعه اي که اين اسناد در آن پيدا شده، احتمالاً نزديک محلي بوده که “ديواستيچ” با مهاجمان جنگيده و بعد از عقب نشيني به قلعه پناه برده است. اين نامه ها با تقويم سال و ماه و روز سغدي تاريخ گذاري شده و مقايسة اين نام ها با نام هايي که در يک متن سغدي پيدا شده، فهرست نام روزها و ماههاي سغدي را کامل مي کند. افزون بر اين، اسناد کوه مغ از نام مکان هاي مختلفي ياد مي کند و از رابطة اقتصادي بين دو شهر پنجيکند و فرغار و اعزام سفرايي از طرف ديواشتيچ به نزد حکمرانان تاشکند سخن مي گويد.
اسناد کوه مغ که راهنماي کشفيات بعدي، به خصوص حفريات شهر پنجيکند باستاني شد، پرده از راه يک شهر سغدي با مدنيت بسيار برجسته، که احتمالاً پايتخت يا محل سکونت ديواشتيچ بوده، مي گيرد. اشياي کشف شده در حفريات پنجيکند و خرابه خانه ها، قصرها و ديوارنگاره هاي بسيار زيباي آن، نقش برجستة سغديان را در حفظ فرهنگ شهرنشيني و هنر ايراني آشکار مي کند. يکي از ديوار نگاره ها که پهلواني را در جنگ با اژدها و نبرد با ديوها نشان مي دهد، خاطره “هفت خوان رستم” را به صورت هيجان انگيزي تجسم مي بخشد. نقش ديگر احتمالاً يادبودي از “سوک سياوش” است؛ شاهزاده اساطيري که کنگدژ را ساخت و در اين مرز و بوم خونش ريخته شد و نويسندگاني مانند “نرشخي” ياد بود سوک او را در ميان مردم بخارا تا اوايل دوره اسلامي خاطر نشان کرده اند. ديوار نگارة ديگر، داستان خرگوش و شير کليله و دمنه و تدبير خرگوش در به چاه افکندن شير را به صورتي زنده جلوه گر مي سازد، و بالاخره پيکر ايزد کشاورزي که بر تختي در مقابل انبوهي از گندم نشسته است.
در مدارک تل برزد (در چند کيلومتري جنوب سمرقند) از دو شاه ديگر سغد، طرخون (710- 700م) و اوغرک (725- 710 م) نام برده شده است. طبق مأخذ چيني، شاه سغد به نام اوغورک، پس از شکست از اعراب، در سال 719 م از امپراتور چين ياري خواست. به نظر مي رسد که “اوغرک” مأخذ چيني و “اوغرک” مأخذ سغدي و “غورک” منابع اسلامي يکي باشد، و اين احتمالاً آخرين پادشاه مستقل سغد بود. سکه هاي پنجيکند که به همت سمير نوا خوانده شد، هويت شاهان سغد را از 650 تا 738 م آشکار مي کنند.
اگرچه ملت سغد در پي شکست قرن هفتم ميلادي نقش سياسي خود را از دست داد، اما نقش فرهنگي آن، همراه با تلاش ديگر ملل ماوراء النهر چه در شکل گيري زبان و ادب فارسي و چه در پيدايش جنبش هاي سياسي- فرهنگي در راه استقلال سياسي ايران و تکوين دودمان هاي محلي مانند سامانيان، برکسي پوشيده نيست.
منبع: یزدان پرست، حمید؛ (1388) نامه ایران: مجموعه مقاله ها، سروده ها و مطالب ایران شناسی، تهران، اطلاعات، چاپ نخست.
آن عده از سغديان که در زادگاه خود ماندند. بعد از دوره کوتاهي، از سلطه سلوکيان بيرون آمده و دولت شهرهايي برپا کردند؛ ولي خودمختاري آنها دير نپاييد و به زودي در معرض امواج پي در پي تهاجم اقوام بيابان گرد، چه از طرف مقابل کم و بيش بيگانه مانند یوچي (يئوچي) ها، و چه از جانب اقوامي مانند سکاها که از حيث نژاد و زبان با آنان بستگي داشتند، قرار گرفتند؛ ولي در هر دو مورد نفوذ فرهنگي و اقتصادي خود را حفظ کردند. در منابع چيني نام یوچي (يئوچي) ها از سال 175 پ. م ديده مي شود. به نظر مي رسد که در حدود سال هاي 160 تا 150 پ. م یوچي ها از چين به سوي غرب (يعني مرزهاي فرغانه و سغد) حرکت کرده، و شايد خاک سغد را کمي قبل از 140 پ. م مسخر نموده باشند. در زمان فرمانروايي یوچي ها، که با دولت شهرهاي محلي آميخته و رنگ کاملاً سغدي گرفته، بودند، يک فرماندهي چيني به نمايندگي از طرف امپراتور چين به نام وُتي، از سلسلة دهان، به طرف مرزهاي دوردست غرب گسيل شد. شايد اين رويداد در سال 130 پ. م واقع شده باشد. اين فرمانده که چانگچين نام داشت، به قصد درخواست کمک از یوچي ها عليه قوم وحشي زردپوست هزينونگ (هيسيونگ)، که خطر بزرگي در مرزهاي شمال غربي چين ايجاد کرده بودند، به سفارت اعزام شد. فرمانده چيني بعد از پشت سرگذاشتن ماجراهاي طولاني در بيابان هاي آسياي مرکزي و سالها اسارت در دست اقوام دشمن به ماوراء النهر رسيد و در آنجا با تمدني آميخته از عناصر ايراني و يوناني آشنا شد. یوچي ها بعد از اقامت در اين سرزمين وارث فرهنگ ثروتمند ايراني يوناني شده بودند.
درباره یوچي ها مطالب بسياري نوشته شده است؛ به عقيده بعضي از دانشمندان، یوچي ها يکي از اقوام سکايي و بنابراين ايراني تبار بوده اند؛ ولي به عقيده برخي ديگر، آنها بازماندة اقوام هند و اروپايي آسياي مرکزي بودند که به زبان هند و اروپايي شاخة کنتوم سخن مي گفتند. زبان شناسان قرن بيستم اين زبان را تُخاري خوانده اند. در هرحال، يکي از اقوام وابسته به یوچي ها، پادشاهي بزرگي به نام کوشانيان، در ناحية جنوب قلمرو خويش برقرار کرده و دين بودا را پذيرفته بود. اين امپراتوري که پاکستان و جنوب افغانستان را در بر مي گرفت، در زمان پادشاهان قدرتمند خود چون کانيشکا، به شمال شبه قارة هند و تمام افغانستان گسترش يافته بود و مرزهاي اشکانيان را در ماوراء النهر تهديد مي کرد.
اگرچه فرستادة امپراتور چين در انجام مأموريت خود موفق نشد، زيرا یوچي ها که سرزمين آباد و خرمي يافته بودند، ديگر قصد بازگشت به سوي شرق و درگيري هاي با وحشيان زردپوست را نداشتند، اما فرمانده چيني اطلاعات گران بهايي از فرهنگ مردم غرب به چين ارمغان آورد. چين براي دستيابي به اسب هاي سغدي تايوآن چند هيأت سياسي فرستاد و به علت عدم موفقيت اقدام به لشکرکشي نظامي کرد. در مقابل اين تجاوز، سغد از کشورهاي متحد همسايه ياري خواست و سپاه چين در اولين عمليات، با تعداد سي هزار نفر شکست خورد؛ اما در لشکرکشي دوم با تعداد دو برابر سپاه موفق شد سغد را محاصره کند. فرماندار سغد راضي به قرارداد صلح شد که طبق آن سپاهيان چيني بدون ورود به پايتخت، خاک سغد را ترک کردند و سغديان در عوض سي رأس اسب نژادي و سه هزار رأس اسب معمولي به هيأت چيني دادند. اين رويداد در حدود سال 102 پ. م اتفاق افتاد.
سغدي ها بعد از اين واقعه با چين روابط دوستانه برقرار کردند. از اين رو، در سالنامه هاي سلسلة هان مطالب جالبي درباره سغد و شهرهاي ماوراء النهر مي توان يافت؛ از جمله نوشته شده “از فرغانه تا مرز پارت مردم به زبان هاي مختلف سخن مي گويند؛ ولي کلام هم را مي فهمند”. به نظر مي رسد که در آن زمان، ترکستان غربي، از نظر زباني، واحدي کاملاً ايراني زبان بوده و اقوام ترک هنوز بدانجا راه نيافته بودند. همچنين اطلاعاتي که منابع چيني راجع به حکومت سغد مي دهند، قابل توجه است. بنا به روايت چيني ها، امور کشوري در شورايي توسط بزرگتران يا پيران تصميم گيري مي شد و يک فرمانروا کارهاي اجرايي را در دست داشت. در حدود سال 102 پ. م فرمانرواي سغد که موگوا نام داشت، با سپاهيان چين به جنگ برخاست. موگوا به هيأت چيني که براي گرفتن اسب آمده بودند، جواب رد داد و اين هيأت در بازگشت، چند اسب سغدي دزديدند. موگوا دزدان را دستگير کرد و در پي اين واقعه چين دست به لشکرکشي زد. چيني ها بعد از قرارداد صلح با سغد، شخص ديگري را به جاي موگوا گذاشتند، ولي در سال 100 پ. م مردم با رأي شوراي بزرگتران او را کشتند و برادر موگوا را بر تخت نشاندند.
سفر چانگ چين و لشکرکشي چينيان، افق دوردست غرب را گشود و چين خريداران جديدي براي کالاهاي خويش يافت. اين واقعه به رونق جاده ابريشم کمک بيشتري کرد؛ چه، پيش از اين رويداد، روابط تجاري بين ايران و چين برقرار بود. اولين کاروان چين در حدود سال 106 پ. م به پارت رسيد. همچنين تصور مي شود سفرايي که در دورة هان از آسياي مرکزي به چين رفتند، احتمالاً بازرگانان سغدي بودند که براي تقديم هدايا خويش و جستجوي بازاري براي کالاهاي غرب به دربار امپراتور چين گسيل شده بودند. مي توان به يقين گفت که همزمان با استقرار روابط سياسي چين با دولت هاي مرز غربي اش، دو جريان اقتصادي – فرهنگي، از شرق به غرب و از غرب به شرق پديدار گشت. از شرق، ابريشم چين به سوي غرب و از غرب، دين بودايي و هنر ايراني- يوناني به خاک چين راه يافت.
البته نبايد فراموش کرد که مهاجرنشينان سغدي در طول شاهراه ابريشم محرک و محافظ عمده اين دو جريان تاريخي بودند. به عقيده “سراورل استين”، دامنه غربي ديوار چين براي نگهداري همين شاهراه حياتي احداث شد. چانگ چين درباره شکوفايي دو کشور بلخ و سغد و شهرهاي آباد و حصار دور شهر و بازارهاي بزرگ و بازرگاني پررونق اين دو سرزمين گفته هاي شنيدني دارد. بنابر مآخذ هانشو اين وضع احتمالاً تا اوايل قرن نخست ميلادي ادامه داشت. مدرک باستان شناختي نيز وجود آبراهه هاي طويل براي آبرساني به شهرها و آبياري کشتزارها را تأييد مي کند. سکه هاي يافت شده در دره “زرافشان” از نوع درهم “انتونيوکوس” با سر اسب در پشت سکه است.
از سرنوشت سغد بعد از دورة یوچي ها، که احتمالاً نيروي برتر ماوراء النهر در قرون اول و دوم پ. م بودند، جز از راه سکه ها و اخبار و مآخذچيني، مدرکي در دست نداريم.
شک نيست که در اين دوره سغديان در اقتباس خط خود از اشکانيان و دين بودا از کوشانيان بهره گرفتند؛ اما از نظر سياسي، اشکانيان به صورت گسترده و دائم در سغد فرمانروايي نکردند، در صورتي که پادشاهان ايراني تبار کوشان، مخصوصاً فرمانروايان قدرتمند آن خاندان، قلمرو خود را تا مرز جيحون گسترده بودند و احتمال مي رود که در زمان کانيشکا، کاشغر، سغد و فرغانه به زير سلطة کوشانيان در آمده باشند. اگرچه دين بودا با سياست بوداگرايي کانيشکا، قسمت بزرگي از شمال هند و بيشتر خاک افغانستان را فرا گرفت و از مرز جيحون گذشت و در ميان دولت شهرهاي ثروتمند، سغدي طرفداراني پيدا کرد، اما از آنجا که کوشانيان و اشکانيان سياست آزادي ديني هخامنشيان را کم و بيش پيروي مي کردند، بعيد به نظر مي رسد که دين بودايي در سرزمين سغد فراگير شده باشد، آثار باقي مانده، وجود آيين زردشتي و همچنين شکوفايي آيين هاي محلي را در سغد تأييد مي کند. با اين همه، سغد از مراکز بزرگ بودايي ماوراء النهر، حتي تا اوايل دوران حکومت اسلامي باقي ماند. واژه هاي اصيل سغدي “بت” و “فرخار” بايد ميراث آن زمان باشد.
در اواسط قرن سوم ميلادي، در زمان سلطنت شاپور يکم، به گواهي کتيبه معروف او در کعبه زردشت، سغد قسمتي از امپراتوري ساساني شد، و احتمالاً تا قرن پنجم ميلادي، نفوذ ساسانيان به ويژه در شهرهاي غربي آن مانند بخارا، کم و بيش باقي ماند. احتمال مي رود که بعد از کشور گشايي هاي بهرام دوم نيز در سال 284م سغد و خوارزم زير سلطة ساسانيان قرار گرفته باشد. در اين دوره است که دين ماني و مسيح (ع) به اين ديار راه يافت و همراه با دين زردشتي و بودايي و آيين هاي محلي و پرستش خدايان کهن، مجموعه اي از فرهنگ دوران خويش را متجلي ساخت که همراه با شکوفايي اقتصادي، بنيانگذار هنر مخصوص سغدي شد.
قرائن باستان شناختي و شواهد سکه شناختي نشان مي دهد که در سال هاي بين قرون دوم وپنجم ميلادي، فرايند شهرنشيني افزايش يافت و همراه با آن شکوفايي اقتصادي و کشاورزي اين سرزمين گسترش پيدا کرد؛ اما اتحاد دولت شهرها بيش از نظر رابطة بازرگاني بود تا از ديدگاه سياسي، و به همين جهت، در برابر قدرت هاي بزرگ زمان خويش، چون بعضي از پادشاهان کوشاني و ساساني، تاب مقاومت نداشتند. در اين دوره سرزمين سغد به دو بخش “سغد بخارا” و “سغد سمرقند” تقسيم مي شد و سکه هاي باقي مانده از اين ناحيه، اين نظريه را تأييد مي کند. سکه هاي سمرقند با نقش يک نفر تيرانداز ايستاده ضرب شده اند که کهن ترين نوع آن با واژه هايي به خط سغدي “ايشتم” در يک روي سکه و نام “آنتونيوکوس” به يوناني، در روي ديگر مشخص مي شود. سکه هاي بخارا که بعداً به “بخارا خداي” معروف مي شوند، در قرون اوليه ميلادي، همانند چهار درهمي يونان زمان “اونيونوس” اند و از قرن چهارم ميلادي به بعد، به تقليد از سکه هاي ساساني، نقش آتشگاه در يک رو و نقش فرمانروا در روي ديگر سکه نشان مي دهند. در سمرقند، نقش سکه هاي دورة بعد (سده هاي ششم و هفتم ميلادي) بيشتر متأثر از چيني هاست؛ چرا که رد اين دوره نفوذ فرهنگي و سياسي چين بر شرق ماوراء النهر به ويژه شهرهاي فرغانه و سمرقند افزايش يافت. در سکه هاي بخارا نفوذ ساسانيان دست کم در سطح فرهنگي پا برجا ماند و ضرب آنها نيز تا دوران اسلامي ادامه يافت.
در دوره اسلامي، خط عربي را به خط سغدي اضافه کردند، اما واژه سغدي “شاه غٌور” بر سکه ها باقي ماند. متأسفانه خط سغدي جاي پايي بر سکه هاي ديگر، به خصوص در سمرقند نگذاشت. پيدايش سوراخ چهار گوش در ميان سکه هاي سمرقند ردپاي نفوذ چيني هاست؛ چه، سمرقند بازار واردات کالاهاي چيني بود. اين کالاها توسط سغديان مهاجرنشين در طول جاده ابريشم به سمرقند مي رسيد و از سمرقند، خوارزميان آنها را به اروپا منتقل مي کردند.
مهاجران سغدي که به سوي شرق رهسپار شده بودند، در طول شاهراه آسياي مرکزي، بين کوه هاي جنوبي و استپ هاي شمالي سکنا گزيده بودند و در برقراري ثبات و امنيت جاده ابريشم تحت سلطه نظامي چين تلاش مي کردند؛ اما نفوذ فرهنگي شان با قلب امپراتوري چين مي رسيد. در حقيقت، يک راه سغدي از سمرقند تا ديوار چين بنيان گذاري شد. از همين راه تجاري بود که دستاوردهاي هنر ايراني مثل فرش، انواع پارچه ها، و نيز سنگ هاي قيمتي، عطريات و فرآورده هاي کشاورزي ايران به چين مي رسيد و ابريشم چين، که در ايران به صورت زربفت در مي آمد، دوباره به صورت کالاي محبوب درباريان به چين باز مي گشت.
تاريخ تأسيس اولين مستعمره معلوم نيست؛ ولي نخستين مدرک تاريخي که از مراجع سغدي داريم، اسناد نوشته بر کاغذ است که نامه هاي باستاني سغدي ناميده شده اند. اين نامه ها که در خرابة يکي از برج هاي ديده باني ديوار شمال غربي چين پيدا شد و بعضي از دانشمندان آنها را کهن ترين اسناد مکتوب روي کاغذ دانسته و بعضي ديگر تاريخشان را بين نيمه دوم قرن دوم تا نيمه اول قرن چهارم ميلادي تخمين زده اند، قديم ترين اثر مکتوب زبان سغدي است. نظريه کهن ترين سند نوشته شده بر کاغذ، که در اول کشف اين متون توسط “سراورّل استين” کاشف اين نامه ها، در 1917م ارائه شد، طرفداران کمتري دارد. محتواي يکي از نامه ها به عدم امنيت در جادة ابريشم و پريشاني اوضاع شهرهاي شمالي چين بعد از حملة قبايل وحشي “خيون” و ويراني و غارت پايتخت چين شمالي، لويانگ، اشاره مي کند.
از آنجا که تخريب و غارت لويانگ چند بار و در حملات متوالي انجام گرفته، تاريخ گذاري اين نامه ها نيز تزلزل وضع آشفته زمان خود را، در رأي پژوهشگران تاريخ منعکس مي کند،ولي به طور کلي، بيشترين توافق بر تاريخ 313 م است؛ گو اينکه تاريخ 190 را نيز نمي توان از ديدگاه باستان شناسي ناديده گرفت. از متن يکي از نامه ها چنين بر مي آيد که دو شهر مرزي چين، توروان (تون هوانگ يا دون خوانگ) و کچان (کوتسانگ منابع چيني)، مهاجرنشينان سغدي وجود داشته و نمايندگان بازرگاني آنها در شهرهاي مرکزي چين از طرفي، و در سمرقند از طرف ديگر فعاليت داشته اند. فعاليت و حضور سغدي ها در دون خوانگ در مدارک متأخرتر نيز که در آنجا کشف شده آشکار مي گردد. به نظر مي رسد که در سال 366 م که ساختمان غارهاي هزار بودا آغاز شد، تعداد زيادي سغدي بودايي در دون خوانگ زندگي مي کردند. در ميان و پرستشگاه هاي تو در توي بنا شده و در دل غارهاي هزار بودا، “سراورل استين” از راز کتابخانة معروف قرون وسطايي چيني، با تعداد معتنابهي دستنويس سغدي بودايي پرده برداشت. اين مجموعه نفيس اکنون در کتابخانة ملي پاريس و موزه بريتانيا نگه داشته مي شود.
بعد از دون خوانگ، مهمترين ناحيه اي که از نظر مدارک مکتوب سغدي دلالت بر فعاليت مستعمرات سغدي مي کند، ناحية تورفان “يا: تُرفان) است، که در اوايل قرن بيستم ميلادي در پي کشف آثار برجسته هيأت آلماني، شهري صاحب نام در مطالعات ايران شناسي شد. از مراکز بزرگ فرهنگي و هنري تورفان، شهر خوچو (کوچانگچيني) است که در متون سغدي از آن به نام “چينانچ کند” (شهرچيني) نام برده شده است. در اين شهر تا قرن دهم ميلادي آثار مانوي، زردشتي و مسيحي وجود داشت. در “بولايق” واقع در شمال تورفان، در کليساي مخروبة نستوري، تعداد زيادي متون سغدي مسيحي پيدا شد و در “يار خوتو” دو متن سغدي بودايي که دلالت بر تداوم دين بودا در آن سامان داشت کشف گرديد؛ ولي از نظر اسناد زبان هاي ايراني، سه منطقة نزديک خوچو: مورتوق، سنگيم و به ويژه تويوق، اهميت بيشتري دارند. در خرابه هاي تويوق معبد فراخي با چشم انداز بسيار زيبا، توسط “فون لوکوک” آلماني کشف شد که کتابخانه نيمه ويران آن گنجينه گرانبهايي از دستنويس هاي مانوي، مسيحي و بودايي به دنياي علم هديه کرد. در اين ميان، يکي از قديم ترين نوشته هاي زبان فارسي به خط سُرياني، توجه دنياي دانش و فرهنگ زبان فارسي را به خود جلب نمود.
بايد يادآوري شود که بيشتر ادبيات مکشوف در دون خوانگ و تورفان، چند قرن بعد از نامه هاي باستاني سغدي نوشته شده اند. از قرائن تاريخي مي توان فرض کرد که سغديان اقدام به مهاجرت جديدي در زمان ساسانيان کرده باشند و علت آن شايد سياست سختگيرانة موبدان زردتشتي در نيمة دوم قرن سوم ميلادي است. تأثير عميق هنر ساساني در آثار تورفان، مخصوصاً در نقاشي هاي مانوي ها و سبک معماري ويرانه هاي شهر خوچو، نظريه مهاجرت جديد را تأييد مي کند.
در حدود اواسط قرن پنجم ميلادي هفتاليت ها (هياطلة دوره اسلامي) عنصر نژادي جديدي در سرزمين سغد آوردند. شباهت نام “هفتاليت” که در حقيقت، نام فرمانروايان آن طايفه است، با نام سغدي “هوتاليت” توجه دانشمندان را جلب کرده است. بدون شک هفتاليتها آخرين موج مهاجران ايراني تبار (يا هند و اروپايي تبار) بودند که از مرز چين و استپ هاي جنوبي روسيه به آسياي مرکزي گام نهادند. مأخذ چيني آنها را از اخلاف یوچي ها مي دانند. دو نظريه ديگر درباره اصل و تبار هفتاليت ها ارائه شده؛ طبق يک نظر، آنها از اقوام کوچ گر ناحيه “سين کيانگ” يا طبقه حاکمه از عنصر خيوني بودند، و طبق نظر ديگر از تبار ايرانيان کوه نشين بدخشان. به هرحال، اين مهاجران به کمک مردم بومي سغد و نواحي اطراف آن حکومتي تشکيل دادند که تا مدتي در برابر کوشانيان مقاومت کرد. آنها توانستند در افغانستان بر کوشانيان سلطه جويند و حتي ياد آنها را از خاطر مردم آن سامان بزدايند.
در نيمه دوم قرن پنجم ميلادي، هياطله خطري بزرگ براي آرامش هاي مرزهاي شرقي امپراتوري ساساني شدند. يک سده بعد، حدود 560 م، خسرو انوشيروان با کمک ترکان، هياطله را به کلي سرکوب کرد و جيحون، مرز ايران و سرزمين ترک نشين شد. از آن زمان، سغد و کشورهاي ديگر ماوراء النهر به دست فرمانروايان جديد آسياي ميانه افتاد و عنصر نژادي و زباني تازه نفسي در صحنة تاريخ جلوه گري کرد.
ترکها پادشاهي خود را کم کم از سر حدات چين به مرزهاي ايران و روم شرقي گسترش دادند و در طول قرن هاي بعد، عناصر ايراني ماوراء النهر، يعني ملل سغد، خوارزم و سکارا به تدريج در خود جذب نمودند. با وجود اين، مي توان يقين داشت که شهرهاي سغدنشين، که به درجه عالي تمدن شهرنشيني زمان خود رسيده بودند، استقلال داخلي خود را چه در زمان هياطله و چه در هنگام سلطه ترکان حفظ کردند. از طرف ديگر سغدي ها در ترويج فرهنگ، هنر و خط آيين هاي خود بين اقوام ترک نيک کوشيدند. همچنين بازرگانان سغدي که از قرون پيش تجارت ابريشم را در انحصار خود گرفته بودند، از قدرت سلاطين ترک به نفع خويش سود جستند؛ به طوري که در موردي، حفظ منافع بازرگانان سغد، باعث بروز اختلاف بين ايران و ترکان شد و خاقان ترک براي جلوگيري از ضرر بازرگان سغدي با دولت روم شرقي تباديل نماينده کرد، و در نتيجه اين رويداد، با روم روابط اقتصادي برقرار کردند. گويا زبان نوشتاري ترکان غربي (همانند ترکان شرقي) در قرن ششم ميلادي زبان سغدي بود و آنها در ابتداي سلطه خود، از اين زبان استفاده مي کردند. يکي از مأخذ رومي ذکر مي کند که در 568 م سفير ترکان در دربار روم شرقي نامه اي به همراه داشت که به خط سکايي (سکيتي) نوشته شده بود و ژوستن- امپراتور روم- آن را به مترجمان داد. شک نيست که در آن تاريخ در دربار روم، مترجمي براي سغدي (يعني، زبان تجاري جادة ابريشم) وجود داشت و اين خط سکيتي هم بايد اشاره به خط سغدي باشد.
پيشتر اشاره شد که سغدي ها در ميان ترکان شرقي نفوذ فرهنگي عميق داشتند. قديم ترين کتيبه سغدي که در زمان حکومت ترکان شرقي در مغولستان پيدا شده و معروف به “کتيبة بوگوت” است، مضمون بودايي دارد، و اين بدان مفهوم است که زبان ترکي قرن ششم ميلادي از نظر گسترش واژگاني چندان غني نبوده که بتواند مفاهيم دين بودا را بيان کند. مراجع چيني، همزمان به وجود يک مستعمرة سغدي، ميان ترکان مغولستان و همچنين از توجه حکمرانان به اين مهاجران اشاره مي کنند. تصور مي رود که زبان ديپلماسي و رسمي ترکان شرقي در اواسط قرن ششم، سغدي بود. در سال 762 م اويغورها، شهر “لويانگ” چين را غارت کرده، مدتي در آنجا ماندند. فرمانرواي ترکان با سغديان مانوي که در آن شهر بودند و از سال 694 م دين ماني را در چين رواج دادند، آشنا شد و به دين ماني گرويد. وي بعد از بازگشت به وطن خود، چند روحاني، مانوي را به “اردوباليق” پايتخت خويش برد. مدرک تاريخي يک قرن بعد از اين واقعه، يعني کتيبة کارابال کاسوم (قربالقسوم) که در مغولستانم شمالي کشف شد و کتيبه اي سه زبانه به سغدي، اويغوري و چيني است، سند تاريخي گرايش ترکان به دين ماني است. در اين زمان سغدي ها در اقتباس خط خويش براي نوشتن زبان اويغوري به ترکان کمک کردند و بعدها خط سغدي به نام اويغوري شناخته شد.
مأخذ چيني نيمه اول قرن هفتم ميلادي به وجود مهاجرنشينان سغدي در ايچو (هامي)، ناحيه اي در جنوب صحراي “لوب نُر” شهادت مي دهند. چينيان از بازرگان سغدي و چهار شهر که در سال هاي 649-622 م به دست يکي از اشراف سمرقند تأسيس شد سخن مي گويند: شايد علاقه سغديان به بازرگاني آزاد و دلبستگي شان به سازش و انعطاف، انگيزه اي براي نگه داشتن ثبات و امنيت راه ابريشم در طول قرنها باشد.
به عقيده فرانس گرنه، سغديان با حمايت ترکان يک امپراتوري بازرگاني مابين امپراتوري هاي چين، ايران و روم برپا کردند که از موقعيت بسيار برجسته اي در آسياي ميانه برخوردار بود؛ امپراتوريي که پايتختش سمرقند بود، ولي حکومت مرکزي سياسي در آن وجود نداشت. يادآور مي شويم که سغديان مردماني عامي و ناآگاه از جريان علمي و ادبي زمان خود نبودند. در متون چيني نام چند ستاره به زبان سغدي ديده مي شود، و نيز داستان هاي جالب سغدي که نمودار تلاش آنها در آميختن فرهنگ مردم آسياي ميانه با فرهنگ ايراني، يوناني، هندي و چيني است. افزون بر اين، نقش آنها در اشاعه هنر از ايران به چين و تکوين هنر اصيل آسياي ميانه سغدي بر کسي پوشيده نيست.
در مراکز بزرگ تجاري دولت شهرهاي سغدي که کمتر زير سلطة فرمانروايي خودکامه بودند، سياست اعتدال و آزادي ديني آن چنان رعايت مي شد که پيروان آيين هاي بودايي، مسيحي، نستوري، مانوي و زردشتي با ويژگي هاي محلي خود توانستند آزادانه تبليغ کنند و پرستشگاههاي خود را برپا سازند و با هم در صلح و صفا زندگي کنند. اين آزادي سياسي- ديني و اختلاط فرهنگي، ثروت مادي و پيشرفت اقتصادي آنها، انگيزه اي براي تکوين هنر سغدي بود که گرچه جوانه اي از هنر ايراني به شمار مي رود، ولي از موج تأثير هنر يوناني و هندي و اصالت محلي خود نيز بي نصيب نبود. در فاصله سقوط ساسانيان و فتح ماوراء النهر توسط اعراب، دولت شهرهاي سغدي خويش درخشيده، ميراث فرهنگي ساسانيان را پاس داشتند. در حقيقت قرن هفتم ميلادي را مي توان قرن تجديد حيات فرهنگي سغدي ناميد که تا قرن يازدهم ميلادي تداوم داشت. همچنين در اين قرن است که تجارت چين و سغد توسعه چشمگيري يافت. دروازه شرقي سمرقند دروازه چين ناميده شد، سمرقند يکي از آبادترين و ثروتمندترين شهرهاي ماوراء النهر شد و شهرت آباداني و شکوفايي فرهنگي و هنري آن تا اوايل عصر اسلامي پايدار بود. توصيف هيجان انگيز جهانگرد چيني (هيون تسانگ) که در سال 629 م از اين شهر ديدن کرد، با روايات تحسين آميز جغرافي نويسان اسلامي مطابقت مي کند.
فرمانروايان دولت شهرها که خود را شاه مي ناميدند، در حقيقت، يکي از سران اشراف بودند. جابه جايي سريع شاهان، فقدان تداوم دودمان هاي شاهي را منعکس مي کند. نيروي واقعي در دست اشراف، بازرگانان، پيشه وران و دوستداران هنر و صنعت بود. در اين دوره است که بشقاب ها و ديگر ظروف نقره اي که به دست فلزکاران ماهر سمرقند ساخته و پرداخته شده، متجلي مي گردد، و در همين دوره ديوار نگاره هاي با شکوه، ثروت و هنر دوستي و تجمل پرستي دولت شهرهاي سغدي را، نه فقط در دربار، بلکه حتي در خانه هاي اشرافي جلوه گر مي سازد.
ديوار نگاره هاي داستاني که در چند ناحيه سغد (افراسياب، پنجيکند، سمرقند) ضمن کاوش هاي چند دهه پيش کشف شده، هنري کاملاً خودجوش را با عناصر عاميانة آميخته به خصيصة پهلواني و نمايش يک جامعه ملوک الطوايفي منعکس مي سازد. رنگ محلي و عنصرهاي وام گرفته از هنرهاي ساساني، يوناني، هندي و چيني با هم جذب شده اند و هنر اصيلي ارائه داده اند که تأثير آتي آن بر هنر نگارگري ايراني بدون ترديد است.
عنصر قهرماني – پهلواني اين نگاره ها تجلي جامعه اي است که با جامعة اسطوره هاي شاهنامه شباهت شگفت انگيز دارد. مي توان تصور کرد که هنر تصوير پهلوانان و نقاشي داستان قهرمانان، به دليل کيفيت ملوک الطوايفي و عدم تمرکز جامعه در آن سوي جيحون، بعضي از عناصر پهلوان سالاري را که در ساخت فرهنگي آن نفوذي عميق کرده بود، حفظ نموده؛ اما اين عناصر در هنر ايران ساساني به علت حکومت مرکزي مقتدر و شاه سالاري از بين رفته باشد. در نتيجة اين پديده است که ديوار نگاره هاي پنجيکند، حماسة رستم، پهلوان شکست ناپذير ايران (و تمام اقوام ايراني تبار) را، با آن همه نيرو و هيجان، در قالب تصوير مي آورد و سوک سياوش، قهرمانان مظلوميت حماسه هاي ايراني، خرابه هاي پنجيکند را پر از اشک و فرياد مي کند! شک نيست رستمي که فردوسي توصيف کرده، بعضي از خصوصيات شخصيت قهرماني اش را احتمالاً به صورت روايات شفاهي از راه نقالاني شنيده بود که سنت نسل اندر نسل آنها از دوره اشکانيان تا زمان او ادامه داشت، و آنها را به زبان فارسي در قالب تصويري چنين شگفت انگيز در آورده است.
مقايسه مدارک پيدا شده در تاجيکستان و ازبکستان با مأخذ اسلامي از يک طرف، و با مأخذ چيني از سوي ديگر، بسياري از حقايق تاريخي نيمه دوم قرن هفتم ميلادي را آشکار مي کند، يعني درست قبل از لشکرکشي اعراب به اين مرز و بوم،که علي رغم مقاومت هاي مردم تسليم شد.
از قرينه سکه هاي پنجيکيد که به سکه هاي سغدي معروف شده، تصور مي رود که کمي پيش از حمله اعراب، در حدود سال 650 م، پادشاهي به نام “يرغومان” در سمرقند حکومت مي کرد، که تاريخ نويسان چيني نام او را “بغ سومان” ضبط کرده اند. دانشمندان اين نام را با “بهرام ورهران” مقايسه مي کنند.
نخستين حمله اعراب به ماوراء النهر در زمان حکومت معاويه شروع شد. او سعيد بن عثمان حاکم خراسان را مأمور لشکرکشي به بخارا نمود. بنا به روايت يعقوبي، با وجود درخواست صلح از جانب خاتون بخارا، سعيد کشتار عظيم نمود و بعد سمرقند را محاصره کرد. پس از تصرف قلعه کهندز که پناهگاه شاهزادگان سغد بود، شهر تسليم شد و آنان به اسارت سعيد افتادند. در بعضي مأخذ آمده است که سعيد اين شاهزادگان را به اسارت به مدينه برد.
باز بنا به قول يعقوبي، در زمان يزيد بن معاويه، مسلم بن زياد، والي خراسان دوباره به بخارا لشکر کشيد و خاتون بخارا از “طرحون” شاه سغد، ياري خواست و “طرخون” با سپاهي به کمک او آمد، ولي مهاجمان با خدعه، سپاهيان سغد را در هم شکستند و گمان مي رود که طرخون کشته شد. فتح حقيقي سغد در زمان وليد بن عبدالملک (715-705 م) و به دست قتيبه انجام گرفت که بخارا و سمرقند را تسخير کرد و قدرت اعراب را در آن سرزمين بنيان نهاد؛ ولي با مقاومت شديد مردم بخارا روبرو شد. بيروني در آثار الباقيه، که از ويراني کتابخانه ها و کشتار رهبران ديني غير مسلمان به دست قتيبه سخن مي گويد و نرشخي در تاريخ بخارا از کشتار و غارتي ياد مي کند که در حدود 706 م به امر همان سردار اموي روي داد. بنا به روايت يعقوبي، قتيبه بعداز جنگي سخت با غورک، شاه سمرقند صلح کرد و قرار شد که غورک که خود را “اخشيد سغد” و “افشين سمرقند” مي خواند، حاکم سغد سمرقند، کش و نسف باقي بماند و هر سال هزار درهم باج بپردازد و به عهد و پيمان حجاج در آيد. بعد از اين قرارداد صلح از دروازه کش به شهر سمرقند وارد شد و از دروازة چين بيرون رفت و اين واقعه در سال 94 ق، برابر با 716 م روي داد.
اسناد کوه مغ، که در ربع اول قرن هشتم ميلادي، بين سال هاي 700 تا 725 م تاريخ گذاري شده اند، از شاهي به نام “ديواستيچ” يا “ديوشيج” که او هم خود را “اخشيد سغد” و “افشين سمرقند” مي خواند، نام مي برد. اين اسناد که در خرابه هاي کوه مغ در دامنه بلندي هاي زرافشان، نزديک خرابه هاي پنجيکند قديم پيدا شده اند، شامل نامه هاي سياسي، اداري، تجاري، و ديپلماتيک سغديان، و همچنين بايگاني حسابداري، اسناد حقوقي و صورت حساب هاي مالياتي است و اطلاعات سودمندي درباره وقايع سياسي و اجتماعي و فرهنگي آن زمان مي دهد. قسمت خصوصي تر اين مدارک مثل اجاره زمين، وضع بازار و سند ازدواج، پرده از وضع اجتماعي- سياسي سغد، قبل از فتح آنجا به دست اعراب بر مي دارد. قلعه اي که اين اسناد در آن پيدا شده، احتمالاً نزديک محلي بوده که “ديواستيچ” با مهاجمان جنگيده و بعد از عقب نشيني به قلعه پناه برده است. اين نامه ها با تقويم سال و ماه و روز سغدي تاريخ گذاري شده و مقايسة اين نام ها با نام هايي که در يک متن سغدي پيدا شده، فهرست نام روزها و ماههاي سغدي را کامل مي کند. افزون بر اين، اسناد کوه مغ از نام مکان هاي مختلفي ياد مي کند و از رابطة اقتصادي بين دو شهر پنجيکند و فرغار و اعزام سفرايي از طرف ديواشتيچ به نزد حکمرانان تاشکند سخن مي گويد.
اسناد کوه مغ که راهنماي کشفيات بعدي، به خصوص حفريات شهر پنجيکند باستاني شد، پرده از راه يک شهر سغدي با مدنيت بسيار برجسته، که احتمالاً پايتخت يا محل سکونت ديواشتيچ بوده، مي گيرد. اشياي کشف شده در حفريات پنجيکند و خرابه خانه ها، قصرها و ديوارنگاره هاي بسيار زيباي آن، نقش برجستة سغديان را در حفظ فرهنگ شهرنشيني و هنر ايراني آشکار مي کند. يکي از ديوار نگاره ها که پهلواني را در جنگ با اژدها و نبرد با ديوها نشان مي دهد، خاطره “هفت خوان رستم” را به صورت هيجان انگيزي تجسم مي بخشد. نقش ديگر احتمالاً يادبودي از “سوک سياوش” است؛ شاهزاده اساطيري که کنگدژ را ساخت و در اين مرز و بوم خونش ريخته شد و نويسندگاني مانند “نرشخي” ياد بود سوک او را در ميان مردم بخارا تا اوايل دوره اسلامي خاطر نشان کرده اند. ديوار نگارة ديگر، داستان خرگوش و شير کليله و دمنه و تدبير خرگوش در به چاه افکندن شير را به صورتي زنده جلوه گر مي سازد، و بالاخره پيکر ايزد کشاورزي که بر تختي در مقابل انبوهي از گندم نشسته است.
در مدارک تل برزد (در چند کيلومتري جنوب سمرقند) از دو شاه ديگر سغد، طرخون (710- 700م) و اوغرک (725- 710 م) نام برده شده است. طبق مأخذ چيني، شاه سغد به نام اوغورک، پس از شکست از اعراب، در سال 719 م از امپراتور چين ياري خواست. به نظر مي رسد که “اوغرک” مأخذ چيني و “اوغرک” مأخذ سغدي و “غورک” منابع اسلامي يکي باشد، و اين احتمالاً آخرين پادشاه مستقل سغد بود. سکه هاي پنجيکند که به همت سمير نوا خوانده شد، هويت شاهان سغد را از 650 تا 738 م آشکار مي کنند.
اگرچه ملت سغد در پي شکست قرن هفتم ميلادي نقش سياسي خود را از دست داد، اما نقش فرهنگي آن، همراه با تلاش ديگر ملل ماوراء النهر چه در شکل گيري زبان و ادب فارسي و چه در پيدايش جنبش هاي سياسي- فرهنگي در راه استقلال سياسي ايران و تکوين دودمان هاي محلي مانند سامانيان، برکسي پوشيده نيست.
منبع: یزدان پرست، حمید؛ (1388) نامه ایران: مجموعه مقاله ها، سروده ها و مطالب ایران شناسی، تهران، اطلاعات، چاپ نخست.