بردران وارنر

چهار برادر وونز کولاسر که بعدها نام خانوادگي شان را به وارنر تغيير دادند از لهستاني هاي مهاجر بودند که يک پروژکتور خريده بودند و در شهرهاي کارگري پنسيلوانيا و اوهايو، عموماً شهرهاي معدن چيان، فيلم نمايش مي دادند. اين چهار برادر هرش ، آرون ،اشمول و ايزاک نام داشتند که بعدها شدند هري ، آلبرت ، سام و جک، آن ها اولين
شنبه، 19 آذر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بردران وارنر

بردران وارنر
بردران وارنر


 





 
چهار لهستاني مهاجر
چهار برادر وونز کولاسر که بعدها نام خانوادگي شان را به وارنر تغيير دادند از لهستاني هاي مهاجر بودند که يک پروژکتور خريده بودند و در شهرهاي کارگري پنسيلوانيا و اوهايو، عموماً شهرهاي معدن چيان، فيلم نمايش مي دادند. اين چهار برادر هرش ، آرون ،اشمول و ايزاک نام داشتند که بعدها شدند هري ، آلبرت ، سام و جک، آن ها اولين سالن سينماي شان را در (1903) در نيوکسلِ پنسيلوانيا را ه انداختند و در (1906) براي توزيع فيلم در پيتزبورگ شرکتي تأسيس کردند. مثل بسياري از کمپاني هاي فيلم سازي در دهه دوم قرن بيستم عازم غرب آمريکا شدند، جايي که استوديوي برادران وارنر در (1918) در سانست بولوار هاليوود افتتاح شد. سام وجک در هاليوود کار توليد را بر عهده داشتند و دو برادر ديگر در نيويورک کار تبليغات و فروش را. وقتي پس از پايان جنگ جهاني اول يک سرباز آمريکايي سگي به اسم رين تين تين را با خودش از فرانسه به يادگار آورد و اين سگ به هر شکل به دست برادران وارنر افتاد، چهره استوديو دگرگون شد. جناب رين تين تين با بازي در فيلم هاي موفق باعث ترقي وارنر شد و در واقع اولين ستاره بزرگ استوديو يک سگ فرانسوي بود.
در همين دوران داريل، اف زانوک تهيه کننده ارشد وارنر و دست راست جک بود و ارنست لوبيچ، مسئول بخش کارگردان ها شده بود که فيلم خودش، دايره ازدواج، موفق ترين فيلم استوديو در (1924) محسوب مي شد. با وجود رين تين تين و لوبيچ، وارنر به سختي قادر به رقابت با استوديوهاي ديگر بود، براي همين به بازيگر مشهور برادوي، جان بري مور، پيشنهاد بازي در سينما را داد و ستاره اي را که به «نيم رخ با شکوه» مشهور شد به سينما آورد. بري مور نه تنها يکي از بزرگ ترين کشفيات وارنر، بلکه يکي از ضروري ترين انتقال هاي بيتن تئاتر و سينما اين هنر بود.
وارنرها براي گسترش کارشان در شهرهاي بزرگ مثل نيويورک هم سالن هاي سينما خريدند و در (1924) از وال استريت وام بزرگي دريافت کردند و يک سال بعد از آن وارد صنعت را ديو نيز شدند. از (1925) براي افزودن صدا به فيلم ها، دست به تجربه هايي زدند، اگر چه يکي از برادرها، هريِ بدبين، هميشه مي گفت :«کي مي خواد واقعاً صداي اين هنر پيشه ها رو بشنوه». سرانجام سام هري را متقاعد کرد که به زودي مشتري هايي براي صداي بازيگرها پيدا خواهد شد و آن ها با کمپاني وسترن الکتريک قراردادي بستند تا بتوانند سيستم ويتافون را در فيلم هاي شان بيازمايند. ويتافون موسيقي و صداها را روي صفحه ضبط مي کرد هم زمان با گردش نوار فيلم در پروژکتور، پخش مي کرد. اولين فيلم وارنر با اين روش دون ژوان(1926) بود و البته اين آزمون فقط به موسيقي و ساندافکت محدود مي شد و هنوز از ديالوگ خبري نبود.
در کمال تعجب صدا از همان آغاز موفق نبود و اسناد نشان مي دهد که وارنر در (1926)،يعني سال دون ژان، بيش از سيصد هزار دلار ضرر کرده است. با وجود اوضاع بدشان که با رفتن لوبيچ از وارنر، به مقصد مترو، و از دست دادن قراداد انحصاري با وسترن التريک به اوج رسيد ، يک بار ديگر استوديو شانسش را در سينماي ناطق با خواننده جاز (1927) آزمود .اين فيلم موفقيتي تمام عيار بود و آن قدر عيارش بالا بود که بتواند به عمر سينماي صامت ، با تمام آن دستاوردهاي با شکوهش ، پايان بدهد ووارنررا از اعماق بالا بکشد .
وقتي افتتاحيه موفق فيلم در نيويورک آغاز مي شد هيچ کدام از چهار برادر در آن حضور نداشتند . يکي از آنها ، سام در تابوت بود وسه نفر ديگر سوگوار .مرد سام وارنر تاثير زيادي بر جک ، همه کاره استوديو براي نيم قرن گذاشت وازآن پس رفتار هاي تند واخراج کردن هاي مشهورش آغاز شد . يکي از ااين اخراجي ها ، رين تين تين بود ! بايد همين جا ياد اور شويم که هيچکدام از اين ناطق هاي اوليه کاملا ناطق نيستند(مثلا در خواننده جاز هنوز ميا نويس وجود داشت ) وهيچ کدام از نظر سينمايي نکته خاصي ندارد ، تازه اگر ملال آور وبد نباشند . اما به هر حال صدا معجزه خود را مي کند و پس مدتي زنجيره سالن سينما هاي وانر در سرتاسر آمريکا گسترش پيدا مي کنند .و کمپاني ضبط موسيقي شان راه مي افتد . بعد از اين موفقيت وارنر سهام فرست نشنال ، يکي از استوديو هاي مهم هاليوود ، را خريد وآن را در خود ادغام کرد ، اما به خاطر مسائل حقوقي و مالياتي تا مدتي همچنان بعضي فيلم ها مانند وانر -فرست نشينال پخش مي شدند .
مهم ترين کارگردان وارنر درآن دوره ميکل کرتيز بود که با فيلم پرخرج کشتي نوح (1928) به استوديو پيوست و تقريباض تا اواسط دهه (1950) بعضي از مشهورترين ،محبوب ترين و بهترين هاي وارنر را کارگرداني کرد که اين فيلم ها شامل کازابلانکا نيز مي شود. کارگردانان معتبر ديگر وارنر ويليام ولمن، ويليام کيلي،لويد بيکن و رائول والش بودند.
در آخرين ماه هاي دهه (1930) بود که وارنر فرمولي تازه براي موفقيت پيدا کرد:
ساخت فيلم هايي بر مبناي شخصيت هاي تاريخي مشهور که يکي از تخصص هاي مهم وارنرباقي ماند. اولين فيلم از اين مجموعه ديزراييلي (1929) بود که بعدها با نمونه هايي مثل زندگي لويي پاستور و زندگي اميل زولا ادامه پيدا کرد. ديزارييلي يک شگفتي ديگر نيز داشت و آن جرج آرليس بازيگر بد قيافه (61) سالگي بود که از تئاتر آمد و با آن ريخت و سنن ، ستاره شد و در وارنر چند فيلم ديگر پشت سرهم بازي کرد. نمي دانيم معماي آرليس با آن بازي اغراق آميزش چيست. اما اين را مي دانيم که بعد از او وارنر برخلاف بقيه استوديوها روي آدم هايي که در نگاه اول معيارهاي ستاره شدن را نداشتند خيلي اميد بست و نتايج شگرفي گرفت، اُعجوبه هايي مثل ادرواد جي . رابينسن و پل ميوني با اين نگاه به صف اول استوديو پيوستند و حتي همفري بوگارد که سال ها طول کشيد تا نشان دهد« مي تواند» ستاره باشد.
در دوران بحران بزرگ اقتصادي دهه (1930) وارنر ضررهاي هنگفتي مي کند. تلاش آن ها براي جلب نظر دوباره تماشاگر به خريد بيلت منجر به دوره تازه اي از تجربه ها، اين بار در درنگ شد. وارنر که در(1929) اولين فيلم تمام رنگي و تمام ناطقش را نمايش داده بود از آن تاريخ تا (1932) فيلم هاي تکني کالر زيادي را روانه سينما کرد که بيش ترشان موزيکال بودند. نتيجه چندان رضايت بخش نبود و وارنر که مي خواست از شر قراردادش با تکني کالر خلاص شود آخرين فيلم رنگي اش در اين دوران را به جاي يک موزيکال، يک فيلم ترسناک انتخاب کرد. راز موزه مومي(1933)، که از بيش تر آن موزيکال هاي بدوي بهتر ازکار درآمده، به احتمال زياد تحت تاثير موفقيت تجاري فيلم هاي ترسناک استوديوي يونيورسال تهيه شده است. متاسفانه بسياري از اين تجربه هاي رنگي و ناطق اوليه در آتش سوزي (1934) استوديو از بين رفته اند.
بالاخره در(1933) وقتي وارنرها در آستانه ورشکستگي قرار گرفته و بحران اقتصادي کمر استوديو را خم کرده بود، يک موزيکال ديگر باعث نجات آن ها شد.اين بار خيابان چهل دوم (لويد بيکن) معجره کرد و زنجيره اي از موزيکال هاي سياه و سفيد را با بازي روبي کيلر و ديک پاول و طراحي شکوهمند بازبي برکلي به دنبال داشت. وارنر جان تازه اي گرفت و به موازات فيلم هاي واقعيت گريز موزيکال اش با فيلم هاي گنگستري واقع گرا تماشاگر دوران بحران را با تصوير تلخ حقايق اجتماعي روزمره مواجه کرد .دشمن جامعه ، سزار کوچک و من يک فراري از دسته زنجير شدگان بودم و مشهورترين فيلم ههاي اجتماعي وارنر در اين دوران بود که تقريباً همه شان زير نظر زانوک توليد مي شد وبه گفته خودش داستان ها از تيتر روزنامه ها مي آمد. از همين زمان وارنر به استوديوهاي فيلم هاي گنگستري مشهور شد و البته ستايش تبهکاران به تصوير ابلهانه، او را در بهترين حالت خنثي، از پليس و قانون چندان به مذاق بقيه خوش نيامد و خود اين مسأله يکي از ريشه هاي به وجود آمدن دفتر نظارت ، و به اصطلاح سانسور، در سينماي آمريکا شد.
زانوک پس از اختلاف نظز جدي با هري وارنر بر سر بي پروايي و بي اخلاقي قهرمانان در فيلم هايي که توليد مي کرد و صد البته پايين آمدن دستمزدش وارنر را ترک کرد و هال واليس جاي او را گرفت. کمي بعد سانسور و نزديک شدن به جنگ فيلم هاي گنگستري را از رونق انداخت (هميشه در اين حال ساخت هجويه آخرين بهره برداري استوديو از فرمول هاي موفقش است، مثل هجويه هاي درخشان ادوارد، جي. رابينسون بر ژانر) و تصادف بازبي برکلي در حين مستي و کشتن سه نفر، به اضافه خسته شدن مردم از تکرار هاي شبيه به هم، موزيکال را به آخر خط رساند. اما وارنر که راهش را ياد گرفته بود بلافاصله با کاپيتان بلاد (1935)، ژانري تازه و ستاره اي تازه روکرد: ارول فلينِ تاسمانيايي و فيلم هاي شمشير زني .
يکي از مهم ترين حوادث تاريخ استوديو، که انعکاسي از دشواري شرايط کار براي ستارگان بود، تمرد بانو بتي ديويس از کار در استوديو بود. ديويس که دهه (1930) يکي از بزرگ ترين ستارگان زن استوديو محسوب مي شد و حتي به خاطر پيوندهاي عميقش با برادران به او لقب « پنجمين برادر وارنر ها» را داده بودند، ناراضي از از نقش هايي که به او داده مي شد در دادگاه به جنگ جک وارنر رفت، اما شکست خورد. وارنر که در عکس ها مثل يک پدر مهربان به نظر مي رسيد، معمولاً تفاوتي با ديکتاتوري مستبد نداشت. اختلاف هاي جدي بين او و زير دستانش تا زمان مرگش ادامه پيدا کرد و در دوره اي منجر شد تا ستارگان مهمش مانند جيمز کاگني ، همفري بوگارت و اليويا دوهاويلند او را ترک کرده يا در دادگاه ملاقتش کنند.
شايد يکي از معدود ستاره هاي بي درد سر وارنر شخصيت هاي کارتوني تيم چاک جونز، تکس آيوري و فريتس فِرلنگ بود که يکي از محبوب ترين دسته فيلم هاي توليدي وارنر را تشکيا مي دادند و براي اولين بار مني فابر،منتقد بزرگ آمريکايي، در نقدهايش به عنوان شاهکارهاي سينمايي به آن ها اشاره کرد. اين فيلم ها در اين سال ها به عنوان «افزوده» هاي دي وي دي هاي استوديوي وارنر به شکلي گسترده در دسترس قرار گرفته اند.
هنوز آمريکا وارد جنگ نشده بودند که وارنر ساخت فيلم هاي ضد آلماني و ضد نازي اش را آغاز کرد. بعضي انگيزه آن ها ازاين کار را کشته شدن مسئول شعبه برلين شان، جو کافمن،به دست نازي ها مي دانستند و البته شايعاتي که از آلمان درباره کشتار و زنداني کردن يهودي ها به گوش مي رسيد، در اين شتاب نبايد بي تأثير بوده باشد. اولين نمونه فيلم هاي نازي وارنر، و حتي تمام هاليوود، اعترافات جاسوس نازي بود که در (1939)، يعني دو سال پيش از درگيري رسمي آمريکا در جنگ روانه سينما ها شد. بعد از ورود آمريکا به جنگ گروهبان يورک ساخته شد که شايد بهترين فيلم تبليغاتي آن دوران باشد.ديگر حالا در ملودرام ها (کازابلانکا)،فيلم هاي گنگستري (سر تا سر شب) و موزيکال ها (انبوهي موزيکال هايي با موضوع «به ارتش بپيونديد») نيز مضمون مبارزه با فاشيسم و ميهن پرستي راه پيدا کرده بود. زمان اکران يانکي دودل دندي فقط در سه شهر بزرگ لندن، لس آنجلس و نيويورک نزديک به هفده ميليون دلار اوراق کمک به جبه هاي جنگ فروخته شد، اما از(1943) اين فيلم ها ديگر فروش چنداني نداشتند و مردم از ديدن جنگ روي پرده خسته شده بودند. با اين وجود برادران وارنر ضررهاي
اقتصادي را تحمل کرده و به ساخت اين نوع فيلم ادامه دادند، تا جايي که دولت به پاس خدمات آن ها يک کشتي نظامي را به ياد پدر وارنرها نام گذاري کرد.
در دوران جنگ و پس از آن وارنر به موازات فيلم هاي تبليغاتي يکي از خاستگاه هاي فيلم نوآر و ملودرام هاي زنانه با شخصيت هاي زن قوي ومقتدر بود.سن بتي ديويس بيش تر شده بود و رقيب قديمي اش جون کرافورد از مترو به وارنر آمده بود. فيلم نوآر زبان تازه سينمايي کارگردانان نيمه مستقل بود و در فيلم نامه مسائلي مطرح مي شد که فيلم ها تا آن تاريخ جرأت بازگو کردنش را نداشتند.در حالي که اين نسيم تازه خلاقيت داشت شدت مي گرفت، حکم دادگاه عالي براي فروش سالن هاي سينماي پنج استوديوي بزرگ، درآمد (22) ميليون دلاري وارنر در (1947) را به ده ميليون در (1949) تنزل داد. استوديو در دهه (1950) هر راهي را که به ذهنش مي رسيد براي جلب نظر دوباره تماشاگران آزمود: تکنيک تازه رنگ وارنر کالر را در کارسون سيتي (آندره دتوت،1952) امتحان کرد؛ فيلم سه بعدي را با خانه مومي (توت، 1953)و سينما اسکوپ را با بلند و توانا (ويليام ولمن، 1954) آزمود، اما هيچ کدام از اين آزمون ها به نتيجه مقبولي نرسيد و دست آخر، در (1954)، وارنر رسماً اولين شبکه تلويزيوني اش را راه انداخت و به توليد سريال هاي محبوبي دست زد که از آن ها ستارگاني مانند جيمز گارنر بيرون آمدند. از (1958) کمپاني وارنر رکوردز در دنياي موسيقي دست به کار شد و از آوازهاي سريال هاي عامه پسندش تا فرانک سيناترا و بعدها کارهاي دوک الينگتون، ون موريسون و Grateful Dead را ضبط کرد. درآمد اين کار ، بجز يک سال و نيم پرضرر اول، به هيچ وجه کم تر از ساخت فيلم ها نبود، به خصوص در عصر راک اندرول و فراگير شدن صفحه هاي (33) دور.
کمي بعد وارنرها تصميم به فروش سهام استوديو گرفتند. جک وارنر مخفيانه با بانک داري بوستوني روي هم ريخت و از طريق او تمام سهام استوديو را خريد. دو برادر ديگر کنار گذاشته شدند و حالا جک با نقشه هاي بلند بالايي براي آيند استوديو ، مالک مطلق آن شد . اما براي شروع دوباره کمي دير بود و بعد از چند سال کار نقش جک در دهه (1960) روز به روز کم رنگ تر شد ، تا جايي که در (1966) ادر امور استوديو را به شرکت سون آرتز اگذار کرد . جک وارنر بعد از چند تلاش ناموفق براي حضور دوباره در خط توليد اعمال نظر هاي مشهور ش ، در پايان ده (1960) رسما بازنشسته شد . وارنر جديد با ستارگان بزرگي مثل پل نيومن ، رابرت رد فورد ، بار بارا استنويک و کلينت ايستوود قراداد بست و در سال هاي (1970و 1980) به نسبت بقيه استوديو ها موفق تر عمل کرد . و از تنگنا هايي به سلامت گذشت که بقيه را به ورشکستگي کامل کشاند . يکي از عوامل موفقيت اقتصادي وارنر ساخت فيلم هاي سري بر مبناي شخصيت هاي کتاب هاي مصور «دي سي کميکس »،مانند سوپرمن وبتمن ،بود که حقوق آن ها را از مدت ها پيش دراختيار داشت . اما خودش نمي دانست که روي گنج نشسته است.
زمين هاي برادران وارنر(1929)خريده شد بود . در (1972)وقتي با کمپاني کلمبيا شريک شد به بروبنک تغيير نام داد و در (1990) و بافروخته شدن کلمبيا دوباره به نام قديمي اش ، برادران وارنر ، بازگشت. وارنر در دهه (1990)به کمپاني تايم ( صاحب مجله « تايم » و شبکه خبري سي ان ان که متعلق به تد ترنر ميليارد امريکايي ) پيوست . در قرن بيست ويکم که در آمد خالص يک سالش از مرز دو ميليارد دلار گذشته است .
شاهکار ها : کازبلانکا ( مايکل کرتيز )، جويند گان ( جان فورد )، التهاب ( رائل والش ) ، مرد عوضي ( آلفرد هيچکاک ) ، خواب بزرگ ( هوارد هاکس ) ، سزار کوچک ( مروين ليروي )، سالهاي خروشان بيست ( والش ) ، خيابان چهل و دوم ( لويد بيکن ) اين گره خشن ( سام پيکن پا ) ، سيراي مرتفع ( والش ) ،گروهبا ن يورک ( هاکس ) ، مليدردپيرس ( کرتيز ) ، کاپيتان بلاد (کرتيز ) باني وکلايد ( آرتور پن ) ، شاهين مالت ( جان هيوستن ) دشمن جامعه (ويليام ولمن ) ، يانکي دو دل دندي ( کرتيز ) ، داشتن يا نداشتن (هاکس )، من يک فراري از زنجير شد گانم ( ليروي ) ،گنج هاي سيرا مادره ( هيو ستن ) ، آن سوي جنگل ( کينگ ويدور ) ، بانوي زيباي من ، ( جرج کيوکر ) چه کسي از وير جينيا و ولف مي ترسد ؟ ( مايک نيکولز ) رفقاي خوب ( مارتي اسکور سيزي ) ، مک کيب وخانم ميلر ( رابرت آلتمن ) نامه (ويليام وايلر ) ، شرق بهشت ( اليا کازا ن) ، اتوبوسي به نام هوس ( کازا ن )، شورشي بي دليل ( نيکلاس ري ) ، ماجراهاي رابين هود ( کرتيز )، بوليت ( پيتر ييتز ) ، ، بري ليندون ( استنلي کوبريک ) ، نابخشوده ( کلينت ايستوود ) ، بازگشت بتمن ( تيم برتن ) ، بعد از ظهر نحس ( سيدني لومت ) ، هري کثيف ( دان سيگل ) ، ( همه مردان رئيس جمهور( آلن جي ، پا کولا ) ، جن گير ( ويليام فريد کين ).
منبع:ماهنامه سينمايي فيلم شماره 415




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما