جنگهاي روس با ايران در آينه تاريخ نگاري رسمي
نویسنده:دكتر عطاءالله عبدي*
بروز تحولات سياسي، اجتماعي و فناورانه در اروپا منجر به تغييرات عميقي در اركان مختلف جوامع اروپايي شد. مجموعه اين تحولات بويژه در عرصههاي صنعتي و نظامي، كشورهاي اروپايي را نيازمند بازار مصرف و منابع خام كرد.
در كنار اين مهم شكلگيري امپراتوري عثماني كه به انسداد مسيرهاي سنتي ارتباط شرق و غرب منجر شد قدرتهاي اروپايي را متوجه بازار و منابع ديگر كشورها در قالب اكتشاف دريايي و تصرف كشورها و سرزمينهاي ديگر كرد. اين تحول مهم در عرصه ژئوپليتيك جهاني، ايران را نيز با توجه به موقعيت راهبردي آن از اوايل سده 16 تحتتأثير قرار داد. كانون اهميتيابي جنوب غرب آسيا سرزمين طلايي هندوستان كه رقابت قدرتهاي استعماري را بر سر تصرف اين منطقه برانگيخت. كشاكشهاي طولانيمدت قدرتهاي اروپايي سرانجام منجر به تسلط پادشاهي بريتانيا بر هند شد.
اين امر همزمان با تلاشهاي امپراتوري تزارها براي رسيدن به آبهاي گرم و بويژه تصرف هند شد. اين رقابتها كه الگوي سنتي رقابت قدرتهاي منطقه را از حالت شرقي ـ غربي به شمالي ـ جنوبي تغيير داد بهصورت گستردهاي ايران را با توجه به موقعيت ژئوپليتيك و ژئواستراتژيك آن در كانون توسعهطلبيها و دخالت قدرتهاي روس و انگليس قرار داد. امري كه متخصصان از آن بهعنوان «بازي بزرگ» ياد ميكنند.
نتايج زيانبار اين تغيير الگوي رقابت قدرتها با توجه به مساله هند در قالب بازي بزرگ منجر به جداسازي بخشهاي بزرگي از ايران شد كه از نظر تاريخي ـ فرهنگي و سياسي در طول هزاران سال جزو اين كشور بودند.
مجموع اين تحولات در عرصه فراملي كه همزمان با ضعف قدرت حكومتهاي حاكم بر ايران از دوران صفوي بهويژه قاجار بود، حكومتهاي ايراني را قادر به باز پسگيري اين مناطق نكرد. از جمله مهمترين بخشهاي سرزمين ايران كه در پي اين تحولات توسط روسيه به تصرف درآمد محدودهاي بود كه از آن به «١٧ شهر قفقاز» ياد ميشود كه در قالب قراردادهاي تحميلي گلستان و تركمنچاي صورت گرفت.
جدايي اين بخش كه بازتابهاي گستردهاي بر عرصههاي فرهنگي ـ سياسي و اجتماعي ايران برجاي گذاشت بنابر شواهد متقن تاريخي غير از داخل، در شهرهاي جدا شده نيز بهعنوان امري تحميلي و غمانگيز بهشمار ميآمد كه در قالب ادبيات حسرت تجلي يافت. در كل با آنكه از نظر سياسي اين منطقه از ايران به ناحق جدا شد ولي رابطه فرهنگي ـ اقتصادي آنها با ايران همچنان بر روال طبيعي گذشته ادامه يافت و نخبگان قفقاز نقش زيادي در پيشبرد تحولات جامعه ايراني برعهده داشتند و همچنين از نظر نوع كنش سياسي و اجتماعي، خود را در قالب ايران تعريف ميكردند. تا اين زمان جدايي اين منطقه از ايران را صرفا ميتوان امري سياسي دانست و از آن بهعنوان فاز اول جدايي قفقاز از ايران ياد كرد اما بخش مهم و گام دوم به مقطعي برميگردد كه در ايدئولوژي پانتركيسم عثماني در حال شكلگيري بود و بنابر شرايط خاص آن دوران قفقاز (منازعات مسلمانان قفقاز با مسيحيان) در آنجا نيز اندكاندك نفوذ يافت.
مهمترين بخشهاي سرزمين ايران كه توسط روسيه به تصرف درآمد محدودهاي بود كه از آن به «١٧ شهر قفقاز» ياد ميشود كه طي قراردادهاي تحميلي گلستان و تركمنچاي صورت گرفت
در اين مقطع پانتركيستهاي مأيوس از نجات عثماني در برابر توسعهطلبيهاي روس و انگليس ناچار به شرق روي آوردند تا ناكاميهاي خود را در قالب توسعهطلبي در مناطقي كه زبانشان طي دوران سلجوقيان تا صفويان به تركي گراييده بود جبران كنند. ولي از آنجا كه براي اين كار خود را در برابر حقايق تاريخي كه تعلق فرهنگي قفقاز به ايران را نشان ميداد، ميديدند، مجبور شدند به پروسه غيرعلمي و غيرحقيقياي روي بياورند كه از آن بهعنوان ملتسازي در قالب جعل و تحريف تاريخ ميتوان نام برد.
در واقع ايدئولوگهاي پانتركيسم براي پيگيري اهداف خود در قفقاز و حتي آذربايجان مجبور به خلق تاريخ، فرهنگ و هويت بر پايه مقدماتي دروغين شدند.
اين امر از آنجا ناشي ميشد كه براي شكل دادن به يك ملت و يك كشور بايد بتوان مردم منطقه را قانع كرد كه آنها داراي ظرفيتهاي فرهنگي و تاريخي لازم براي كشورشدن هستند.
گام نخست در اين رابطه به ايجاد جمهوري آذربايجان در سال 1918 در منطقهاي بازميگردد كه از نظر تاريخي «آران اشروان» ناميده ميشد ولي در قالب يك جعل مسلم تاريخي نام «آذربايجان» بر آن نهاده و در مراحل بعد در يك پيوند شوم ميان كمونيسم و پانتركيسم ادبيات گستردهاي براي آن فراهم شد. امروزه نيز قرائت رسمي از تاريخ در سيستم آموزشي و رسانهاي در جمهوري شمال رود ارس بر مبناي همان روش تاريخسازي جعلي و قالب حقايق مسلم تاريخي استوار است. رهبران و نخبگان اين جمهوري كه خود را رو در رو با پيوندهاي عميق تاريخي و فرهنگي معطوف به ايران ميبينند براي ايجاد همبستگي با مردم آران و از همه مهمتر انحراف افكار عمومي خود در رابطه با مساله قرهباغ و نيز دامن زدن به پروژه «ايران هراسي» سعي در بازنويسي تاريخ در راستاي امري دارند كه از آن به تئوري ابداع سنتها تعبير ميشود.
به اين تعبير كه آنها براي فرار از ماهيت ايراني تاريخ خويش، جنگهاي ايران و روس را به گونهاي انعكاس ميدهند كه گويا جنگ ايران با روسها نه براي دفاع از سرزمين خود بلكه جنگ 2 كشور براي تصرف كشوري مستقل بوده است. به همين جهت آنها در تلاش براي انقطاع تاريخ قفقاز از ايران و اتصال آن به حوزه اورال بوده و تحولاتي مانند نژاد، زبان، آيينها و آداب و رسوم و... را در يك فرآيند ابداعي از ايران جدا ميكنند و در اين رابطه نهتنها در گستره جغرافيايي آذربايجان دست ميبرند و «آران» و «شروان» را با عناوين جعلي ياد ميكنند، بلكه در واژهشناسي و مفهوم واژه آذربايجان نيز دست بردهاند.
آنها براي ساختن تاريخ خود تمام رويدادهاي ايران در تاريخ معاصر، مانند مشروطه، قيام خياباني، رويدادهاي بعد از جنگ جهاني دوم و همين طور رويدادهاي آذربايجان بعد از انقلاب اسلامي را مصادره ميكنند.
در تاريخنويسي رسمي اين كشور تمام تلاش براي ابداع مفهوم ملت، در نبود عناصر و فاكتورهاي واقعي در تعريف ملت است و در اين ميان تاريخ ايران و تماميت سرزمين آن بشدت مورد تهاجم و تخطئه قرار ميگيرند. امري كه در عراق دوره صدام حسين نيز بشدت مورد توجه بود.
با توجه به اين كه برآيند نهايي چنين رويكردي جداي از منافات آن با مباحث علمي، منجر به ايجاد نفرت و جدايي دروغين ميان دولت و ملت ايران با مردم قفقاز ميشود. بديهي است كه نخبگان فكري و سياسي 2 كشور بايد تلاش كنند كه اين نگاه غيرعلمي و غيرواقعي به تاريخ در آنسوي ارس اصلاح شده و مقدمات همزيستي مسالمتآميز ميان 2كشور فراهم شود. بديهي است كه اين امر كمك ميكند برادران ما در آن سوي ارس بر بسياري از مسائل و مشكلات خود فائق آيند.
بازي بزرگ به رقابت قدرتهاي استعماري بر سر تصرف هندوستان اطلاق ميشود كه تاريخ و جغرافياي سياسي منطقه جنوب غرب آسيا را دگرگون ساخت و ايران نيز با توجه به جايگاه ژئوپليتيك خود در كانون اين معادلات قرار گرفت كه در نتيجه آن بسياري از سرزمينهاي خود را از دست داد.
پينوشتها:
* عضو هيات علمي دانشگاه تربيت معلم
منبع:روزنامه جام جمارسال توسط کاربر محترم سایت :roode20
/ج