فرزندان شیطان

شيطان هم مانند شهروندان کشورها رئيس جمهور، دولت و کابينه اي دارد. و کابينّ او مرکب از بيست نفر است. کارهاي خود را با کمک آنها انجام مي دهد. براي هر کاري وزيري تعيين کرده، به انحراف کشيدن مردم را به آن کابينه سپرده است. افراد کابينه اش از فرزندان خود او هستند. در هر صبح و شام تخت خود را مي گذارد و بر آن مي
سه‌شنبه، 22 آذر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فرزندان شیطان

فرزندان شیطان
فرزندان شیطان


 





 

کابينه و هيئت دولت شيطان
 

شيطان هم مانند شهروندان کشورها رئيس جمهور، دولت و کابينه اي دارد. و کابينّ او مرکب از بيست نفر است. کارهاي خود را با کمک آنها انجام مي دهد. براي هر کاري وزيري تعيين کرده، به انحراف کشيدن مردم را به آن کابينه سپرده است. افراد کابينه اش از فرزندان خود او هستند. در هر صبح و شام تخت خود را مي گذارد و بر آن مي نشيند، افراد کابينه دورش جمع مي شوند، او هم دستورهاي لازم را به آنها مي دهد، هرکس در پي مأموريت خود مي رود. اسامي کابينه او از اين قرار است:
1- وَلْها يا وَلهان؛ او مأمور طهارت و نماز و عبادت است. او انسان را در طهارت و نماز وسوسه مي کند و به شک مي اندازد که اين نماز باطل است؛ نمازي ديگر شروع کن، وضوي تو ناقص بود، دو مرتبه تجديد کن. گاهي در سجده در بدن انسان چيزي مي دمد، به طوري که انسان خيال مي کند وضوي او باطل شد و مجبور شود دو مرتبه وضو بگيرد.
2- هَفاف؛ مأموريت دارد که در بيابان ها و صحراها انسان را اذيت کند و براي ترسانيدن او را به وهم و خيال اندازد يا به شکل حيوانات گوناگون به نظر انسان درآيد.
3- زلنبور (يارکتبور)؛ که آن موکّل بازاري ها است. لغويات و دروغ، قسم دروغ و مدح کردن متاع را نزد آنها زينت مي دهد. آنها هم براي اين که جنس خود را به فروش رسانند آن اعمال را انجام مي دهند.
4- ثبر؛ در وقتي که مصيبتي به انسان وارد مي شود، صورت خراشيدن، سيلي به خود زدن، يقه و لباس پاره کردن را براي انسان پسنديده جلوه مي دهد.
5- ابيض؛ انبيا را وسوسه مي کند. يا مأمور به خشم درآوردن انسان است و غضب را پيش او موجه جلوه مي دهد و به وسيله آن خونها ريخته مي شود.
6- اعور؛ کارش تحريک شهوات در مردان و زنها است و آنها را به حرکت مي آورد! و انسان را وادار به زنا مي کند.
اعور، همان شيطاني است كه برصيصاي عابد را وسوسه کرد تا با دختري زنا کند و بعد او را به قتل رساند. (داستانش خواهد آمد) روزي اعور پيش هود پيغمبر رفت، آن حضرت ضربه اي به چشم او زد، کج شد.
7- داسم؛ همواره مراقب خانه ها است. وقتي انسان داخل خانه شد و سلام نکرد و نام خدا را بر زبان نياورد، با او داخل خانه مي شود و آن قدر وسوسه مي کند تا شرّ و فتنه ايجاد نمايد و اهل خانه را به جان هم اندازد. اگر انسان سر سفره غذا نشست و «بسم الله» نگفت با او غذا مي خورد. هرگاه انسان داخل خانه شد و سلام نکرد و ناراحتي پيدا شد بايد بگويد (داسم، داسم، اعوذ بالله منه)
8- مطرش يا مشوط و ساوشوط؛ کار او پراکندن اخبار دروغ يا دروغ هايي است که خود جعل کرده، در حالي که حقيقت ندارد.
9- قَنذَر؛ او نظارت بر زندگي افراد مي کند. هرکس چهل روز در خانه خود طنبور داشته باشد، غيرت را از او برمي دارد، به طوري که انسان در برابر ناموس خود بي تفاوت مي شود.
10- دهّار؛ مأموريت او آزار مؤمنان در خواب است. به طوري که انسان خواب هاي وحشتناک مي بيند، يا در خواب به شکل زنان نامحرم درمي آيد و انسان را وسوسه مي کند تا او را محتلم کند.
11- اقبض؛ وظيفه او تخم گذاري است. روزي سي عدد تخم مي گذارد. ده عدد در مشرق و ده عدد در مغرب و ده عدد در وسط زمين، از هر تخمي عده اي از شياطين و عفريت ها و غول ها و جن بيرون مي آيند که تمام آنها دشمن انسان اند.
12- تمريح؛ امام صادق(ع) فرمودند: براي ابليس-در گمراه ساختن افراد- کمک کننده اي است به نام «تمريح» وي در آغاز شب بين مغرب و مشرق به وسوسه کردن، وقت مردم را پر مي کند.
13- قَزح؛ ابن کوا از اميرالمؤمنين(ع) از قوس و قزح پرسيد، حضرت فرمود: قوس و قزح مگو؟ زيرا نام شيطان «قزح» است بلکه بگو «قوس اله و قوس الرحمن»
14- زوّال؛ مرحوم کليني از عطيه بن المعزام روايت کرده که وي گفت: در خدمت حضرت صادق(ع) بودم و از مرداني که داراي مرض «اُبنه» بوده و هستند ياد کردم. حضرت فرمود: «زوال» پسر ابليس با آنها مشارکت مي کند و ايشان مبتلا به آن مرض مي شوند.
15- لاقيس؛ او يکي از دختران شيطان است و کارش وادار کردن زنان به مساحقه و هم جنس بازي زنان است. او مساحقه را به زنان قوم لوط ياد داد. يعقوب بن جعفر مي گويد: مردي از حضرت صادق(ع) از مساحقه بازي زن با زن ديگر- پرسيد: حضرت در حالي که تکيه کرده بود نشست و فرمود: زن زير و زن رو- هر دو ملعون اند. پس از آن فرمود: خدا بکشد «لاقيس» دختر ابليس را که چه عمل زشتي را براي زن ها آورد. آن مرد گفت: اين کار اهل عراق است؟ حضرت فرمود: سوگند به خدا که اين عمل در زمان رسول خدا(ص) بود قبل از آن که در عراق باشد.
16- مُتکَوِّن؛ شکل خود را تغيير مي دهد و خود را به صورت بزرگ و کوچک درمي آورد و مردم را گول مي زند و به اين وسيله آنان را وادار به گناه مي کند.
17- مُذَهّب؛ خود را به صورت هاي مختلفي درمي آورد، مگر به صورت پيغمبر و يا وصي او. مردم را به هر وسيله که بتواند گمراه مي کند.
18- خنزب؛ بين نمازگزار و نمازش حايل مي شود، يعني توجه قلب را از وي برطرف مي کند. در خبر است که عثمان بن ابي العاص بن بشر در خدمت حضرت رسول(ع) عرض کرد: شيطان بين نماز و قرائت من حايل مي شود- يعني حضور قلب را از من مي گيرد- حضرت جواب داد: نامش شيطان «خنزب» است. پس هر زمان از او ترسيدي به خدا پناه ببر.
19- مِقلاص؛ موکّل قمار است. قماربازها همه به دستور او رفتار مي کنند. به وسيله قمار و برد و باخت اختلاف و دشمني در ميان آنان به وجود مي آورد.
20- طَرطَبه؛ يکي از دختران آن ملعون مي باشد. کار او وادار کردن زنان به زنا است و هم جنس بازي را هم به آنان تلقين مي کند.
با توجه به مطالب فوق به دست مي آيد که ابليس به صورت يک فرمانده ويران گر که نقش فرماندهي را به عهده دارد فرمان مي دهد و بچه هايش در اجراي دستورات او مي کوشند و با تلاش ها و تغيير شکل هاي مختلف، جوامع انساني را به بدبختي مي کشانند.(1)

قضيه خنّاس فرزند شيطان
 

هنگامي که حضرت آدم و حوا با شيطان از بهشت بيرون آمده و به زمين آمدند، ابليس يکي از فرزندانش را که اسمش خناس بود، وقتي که آدم به جايي رفته بود آورد گذاشت پيش حوا و از او خواهش کرد مواظب او باشد تا ابليس برگردد؛ سپس خودش بيرون رفت. بعد از او حضرت آدم آمد از حوا پرسيد اين کيست؟ گفت: فرزند ابليس است. آدم گفت: چرا او را نگه داشتي مگر نمي داني اينها دشمن ما هستند؟! سپس او را کشت و چهار قسمت کرد و هر قسمتش را بالاي کوهي گذاشت. دوباره وقتي آدم جايي رفت، شيطان آمد پيش حوا و جوياي حال خناس شد. حوا قضيه را شرح داد. ابليس خناس را صدا زد، فوراً در آنجا حاضر شد. سپس شيطان رفت. آدم آمد ديد باز خناس زنده در آنجاست. قضيه را از حوا پرسيد و حوا توضيح داد.
اين بار آدم او را کشت و سوزاند و خاکسترش را به آب داد. باز جايي رفت و شيطان آمد ديد خناس نيست، از حوا پرسيد و او هم قضيه را تعريف کرد. باز شيطان خناس را صدا زد و زنده در آنجا حاضر شد. اين بار نيز آدم آمد و ديد خناس زنده در آنجاست بسيار غضبناک شد و او را کشت و سوزاند و خاکسترش را خورد. باز شيطان آمد ديد خناس نيست و حوا برايش تعريف کرد. شيطان خناس را صدا زد و گفت کجايي؟ او جواب داد و گفت: در سينه و دل آدم هستم. شيطان گفت: خوب جايي هستي همانجا بمان و از آنجا تکان نخور، که مقصود من همين بود و به او مأموريت داد تا هنگامي که زنده است آدم و نسل آدم را وسوسه کند که در سوره ناس مي گويد: (قل اعوذ بربِّ الناس، ملک النّاس، اله النّاس، من شر الوسواس الخنّاس، الّذي يوسوس في صدور النّاس، من الجنّه و النّاس) بگو: پناه مي برم به پروردگار مردم، به مالک و حاکم مردم، به خدا و معبود مردم، از شر وسوسه گر پنهانکار، که در درون سينه انسانها وسوسه مي کند، خواه از جن باشد يا از انسان.(2)

آژير خطر شيطان
 

علامه طباطبايي در تفسير الميزان داستان ديگري را در مورد مأموريت خناس نقل کرده مي گويد:
از انس بن مالک روايت شده که گفت: رسول خدا(ص) فرمود: شيطان پوزه خود را بر قلب هر انساني خواهد گذاشت، اگر انسان به ياد خدا بيفتد، او مي گريزد و دور مي شود، و اما اگر خدا را از ياد ببرد، دلش را مي خورد، اين است معناي وسواس خناس.
و در همان کتاب آمده که: عياشي به سند خود از أبان بن تغلب، از جعفر بن محمد(ع) روايت کرده که فرمود: رسول خدا(ص) فرموده: هيچ مؤمني نيست مگر آنکه براي قلبش در سينه اش دو گوش هست، از يک گوش فرشته بر او مي خواند و مي دمد، و از گوش ديگرش وسواس خناس بر او مي خواند، خداي تعالي به وسيله فرشته او را تأييد مي کند، و اين همان است که فرموده: (و ايّدهم بروحٍ مِنهُ): «ايشان را به وحي از ناحيه خود تأييد مي کند.»
و در امالي صدوق از امام صادق(ع) روايت کرده که فرمود: وقتي آيه (و الّذين اذا فعلوا فاحشهً او ظلموا انفسهم ذکروا اللهَ فاستغفرا لذنوبهم) نازل شد ابليس به بالاي کوهي در مکه رفت که آن را کوه «ثور» مي نامند. و به بلندترين آوازش عفريت هاي خود را صدا زد، همه نزدش جمع شدند، پرسيدند: اي بزرگ ما! مگر چه شد که ما را نزد خود خواندي؟ گفت: اين آيه نازل شده، کداميک از شما است که اثر آن را خنثي سازد، عفريتي از شيطان ها برخاست و گفت: من از اين راه آن را خنثي مي کنم. شيطان گفت: نه، اين کار از تو برنمي آيد. عفريتي ديگر برخاست و مثل همان سخن را گفت، و مثل آن پاسخ را شنيد.
وسواس خناس گفت: اين کار را به من واگذار، پرسيد از چه راهي آن را خنثي خواهي کرد؟ گفت: به آنان وعده مي دهم، آرزومندشان مي کنم تا مرتکب خطا و گناه شوند، وقتي در گناه واقع شدند، استغفار را از يادشان مي برم. شيطان گفت: آري تو، به درد اين کار مي خوري، و او را موکل بر اين مأموريت کرد تا روز قيامت.(3)

قضيه فرزند صالح شيطان
 

در چندين روايت با اندک اختلافي وارد شده که پيغمبر اکرم(ص) به اتفاق علي(ع) پشت کوه هاي مکه پيرمردي را ديد که عصا به دست دارد و به طرف عکاظ مي رود (معروف است که بين مکه و طائف وادي جن است که جنيان صوت قرآن رسول خدا را هم در آنجا شنيدند و ايمان آوردند و شبي را هم که پيامبر اکرم در آن وادي مانده معروف به ليله الجن است). اين پيرمرد که خيلي قد بلند بوده، مي آيد پيش پيامبر اکرم و سلام عرض مي کند. حضرت جواب سلامش را مي دهد و مي فرمايد: راه رفتن و صدايت شبيه جنيان است؟ مي گويد: بله. حضرت مي فرمايد: از کدام جنيان هستي؟ مي گويد: من هام بن هيم بن لاقيس بن ابليس هستم يعني لاقيس پسر ابليس است، هيم پسر لاقيس است و هام پسر هيم، در واقع آن مرد نتيجه ابليس و شيطان مي شود.
حضرت مي فرمايد: گويا بين تو و شيطان تنها پدر و فرزندي مي باشد، يعني تو پيرو او نيستي؟ مي گويد: بله يا رسول الله! حضرت مي پرسد: تو چقدر عمر کرده اي؟ مي گويد: من تقريباً تمام عمر دنيا را کرده ام مگر خيلي کم. من در زماني که قابيل هابيل را مي کشت غلام ابن اعوام بودم که به من دستور داده بود طعام مردم را فاسد کنم، رشوه گيري را رواج دهم و قطع صله رحم کنم و نيزارها و جنگل ها را آتش بزنم و کارهاي خلاف ديگر انجام دهم. حضرت مي فرمايد: قسم به جان خودم چه بد کاري بوده هم براي تو که آن موقع جوان بودي و هم براي آن پيرمرد که به تو امر مي کرده. مي گويد: يا رسول الله! سرزنش و ملامت را رها کن من از کارهاي زشت توبه کردم. حضرت مي پرسد: با دست چه کسي توبه کردي؟ مي گويد: با دست حضرت نوح(ع). من در کشتي با او بودم حتي حضرت نوح را به خاطر نفريني که به مردمش کرده بود مذمت کردم. حضرت نوح نيز هم خودش گريه کرد و هم مرا گرياند و گفت: من از اين کار پشيمانم و به خدا پناه مي برم از اينکه از جاهلان باشم.
و با حضرت هود(ع) در مسجدش با کساني که به او ايمان آورده بودند، بودم و او را هم که بر عليه قومش نفرين کرده بود مذمت کردم او نيز هم خودش گريه کرد و هم مرا گرياند و همان حرف حضرت نوح را گفت. و با ابراهيم(ع) بودم در حالي که قومش او را به داخل آتش انداخته بودند که خداوند آتش را سرد و سالم کرد يعني در داخل آتش با او بودم. و با يوسف(ع) که برادرانش از روي حسد او را به چاه انداختند در داخل چاه با او بودم حتي من زودتر به قعر چاه رفتم و يوسف را گرفتم و نگذاشتم آسيبي به او برسد و در چاه با او رفيق و مأنوس بودم تا از چاه نجات پيدا کرد. و در زندان هم با او بودم و با او رفاقت و دوستي مي کردم تا خداوند او را از زندان خارج کرد. و با حضرت صالح بودم و از اينکه بر عليه قومش نفرين کرده بود او را مذمت کردم. و با حضرت شعيب بودم و با حضرت موسي(ع) در حالي که خداوند فرعونيان را غرق کرد و بني اسرائيل را نجات داده بود. حضرت موسي بخشي از تورات را به من آموخت و گفت: اگر حضرت عيسي(ع) را ديدي سلام مرا به او برسان و من حضرت عيسي را ملاقات کردم و سلام حضرت موسي را به او رساندم و او هم به من انجيل آموخت و گفت: اگر حضرت محمد را ملاقات کردي سلام مرا به او برسان و من همه کتب آسماني را خوانده ام همه آنها به آمدن تو بشارت داده اند و تمام انبياء به تو سلام رسانده اند. تو افضل انبيا هستي. پيغمبراکرم(ص) مي فرمايد: سلام بر عيسي روح الله و تمام انبياء و رسولان الهي مادامي که آسمانها و زمين پابرجاست. و سلام بر تو اي هام که سلام ايشان را بر من ابلاغ کردي.
حال بگو حاجتت چيست؟ هام گفت: خداوند تو را براي امتت نگهدارد و امتت را هم براي تو صالح گرداند و به ايشان استقامت دهد که با وصي بعد از تو مخالفت نکنند؛ زيرا اغلب امت هاي گذشته به خاطر مخالفت با اوصياي انبيا هلاک شدند. و حاجت من اين است که چند سوره به من قرآن بياموزي تا با آن نماز بخوانم.
رسول خدا به علي(ع) که در آن جلسه حضور داشت فرمود: اي علي! به هام آنچه مي خواهد بياموز و با او مدارا کن. هام گفت: يا رسول الله! اين شخص کيست؟ چون ما جنيان مأموريم از غير انبيا و اوصياي ايشان اطاعت نکنيم. پيغمبر فرمود: اي هام! آنچه در کتابها خوانده اي وصي آدم کيست؟ گفت: شيث بن آدم. وصي نوح کيست؟ گفت: سام بن نوح. فرمود: وصي هود کيست؟ گفت: يوحنا بن خزان پسر عموي هود. فرمود: وصي ابراهيم کيست؟ گفت: اسحاق. فرمود: وصي موسي کيست؟ گفت: يوشع بن نون. فرمود: وصي عيسي کيست؟ گفت: شمعون بن صفا پسر عموي مريم. فرمود: وصي محمد را در کتاب، چه کسي، ديدي؟ گفت: در تورات اسم او «ایليا» است. پيغمبر اکرم فرمود: اين همان ایلياست که اسمش علي است. هام گفت: آيا اسم ديگري هم دارد؟ حضرت فرمود: بله اسم ديگرش حيدر است، براي چه از اين مطلب سؤال کردي؟ گفت: من در انجيل ديدم که اسم او «هيدارا» است. حضرت فرمود: بله او همان حيدر است. آن گاه علي(ع) چند سوره قرآن به او ياد داد. سپس گفت: اي علي وصي محمد! آيا آنچه به من آموختي براي من کافي است؟ حضرت علي(ع) فرمود: آري، قرآن کمش هم زياد است. آنگاه هام بلند شد و از پيامبراکرم خداحافظي کرد و ديگر تا آخر عمرِ پيامبراکرم برنگشت. اما در جنگ صفين در ليله الهرير دوباره آمد به پيش علي(ع).

پي‌نوشت‌ها:
 

1-سفينه، ج1، ص 100؛ شيطان در کمينگاه، ص 119.
2- رياض الحکايات، ص 20.
3- الميزان، ج20، تفسير سوره ناس.
منبع؛
قنبری، حیدر؛ (1389) داستان های شگفت انگیزی از شیطان، قم، انتشارات تهذیب، چاپ ششم.




 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.