مباني اخلاق حرفه‌اي در نهج‌البلاغه

نهج‌البلاغه مجموعه منتخب از خطبه‌ها، نامه‌ها و كلمات قصار حضرت علي(ع)، از مصادر مهم در تكون و تكامل تمدن و فرهنگ اسلامي است. ترويج اخلاق حرفه‌اي بر مبناي اسلام بدون تحليل آموزه‌هاي اخلاقي نهج‌البلاغه ميسور نيست. امام علي(ع) هم از تجربه دقيق رهبريت پيامبر گرامي اسلام(ص) بهره‌مند است و خود به عنوان مهم‌ترین و
يکشنبه، 27 آذر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مباني اخلاق حرفه‌اي در نهج‌البلاغه

مباني اخلاق حرفه‌اي در نهج‌البلاغه
مباني اخلاق حرفه‌اي در نهج‌البلاغه


 

نويسنده: سلمان ماهيني




 
مقدمه:
نهج‌البلاغه مجموعه منتخب از خطبه‌ها، نامه‌ها و كلمات قصار حضرت علي(ع)، از مصادر مهم در تكون و تكامل تمدن و فرهنگ اسلامي است. ترويج اخلاق حرفه‌اي بر مبناي اسلام بدون تحليل آموزه‌هاي اخلاقي نهج‌البلاغه ميسور نيست. امام علي(ع) هم از تجربه دقيق رهبريت پيامبر گرامي اسلام(ص) بهره‌مند است و خود به عنوان مهم‌ترین و مؤثرترين كارگزار پيامبر گرامي اسلام(ص) صاحب تجربه است و هم مديريت ساير كارگزاران پيامبر(ص) و همچنين مديريت خلفاي سه گانه را با تأمل تجربه كرده است و هم خود به مدت پنج سال به رهبريت امت اسلامي با بساطت يد پرداخته است. به همين دليل، آن حضرت در باب اخلاق مديريت در مناصب مختلف، رهنمودهاي اخلاقي فراواني دارد. بدون ترديد اين رهنمودها به صورت موردي، پراكنده و وابسته به شرايط خاص نيست، بلكه اصول‌گرايي آن حضرت اقتضا مي‌كند كه رهنمودهاي اخلاقي وي، ترغيب‌ها و توصيه‌ها و تحذيرها و بازداشتن‌ها، يعني كليه‌ی اوامر و نواهي اخلاقي آن حضرت تابع اصول و مباني عامي باشد كه به نحو جهان‌شمول بتوان اخلاق حرفه‌اي را از آنها به دست آورد.
اين تحقيق در جستجوي چنين اصول و مباني است كه با دستيابي به آن‌ها مي‌توان نظام معرفتي اخلاق حرفه‌اي را براساس نهج‌البلاغه دريافت.

مفاهيم بنيادي و پيش‌فرض‌ها
 

در اخلاق حرفه‌اي مفاهيم بنيادين عمده‌اي وجود دارد كه از ارائه تصوير روشن و متمايز از آن‌ها ناگزيريم:

يك، تعريف اخلاق
 

گفته‌اند اخلاق جمع خلق و خوي است و مراد از آن ملكه‌اي است كه صاحب ملكه به سهولت اقدام به امري مي‌كند، مانند ملكه راستگويي يا دروغگويي. براساس اين تعريف اخلاق شامل فضايل و رذايل مي‌گردد؛ اما مفهوم رايج اخلاق صرفاً شامل خلق و خوي پسنديده مي‌شود. در باب مبناي پسنديده بودن، گفتگو فراوان است. امروزه دانشمندان اخلاق حرفه‌اي، به جاي تعبير خلق و خوي يا ملكه از تعبير روان‌شناختي «الگوي رفتار ارتباطي» استفاده مي‌كنند. در اين كاربرد، الگوي رفتاري به معناي رفتارهاي نهادينه شده و پايدار است و دقيقاً به معناي خلق و خوي نزد قدما به كار مي‌رود. اخلاق به هرگونه رفتاري متعلق نيست، بلكه ناظر به رفتارهاي ارادي و اختياري است. تعبير روان شناسان از آن رفتار ارتباطي است. رفتار ارتباطي شامل دو دسته است: رفتار ارتباطي درون شخصي و بين شخصي. مراد از رفتار ارتباطي درون شخصي رفتار فرد با خود است، مانند خودستايي، خودفراموشي، خودشناسي، خودباختگي، خودافشاگري و خودمحاسبه‌گري. اما رفتار برون شخصي شامل تعامل فرد با ديگران مي‌شود،(1) مانند غيبت، امانت‌داري، حسدورزي و امثال آن.

دو، مبناي اخلاقي بودن رفتار
 

الگوهاي رفتاري به دو قسم خوب و بد يا فضيلت و رذيلت تقسيم مي‌شوند. مبناي اين تقسيم‌بندي چيست؟ مسأله «مبناي تقسيم‌بندي» با مسأله «ملاك نهايي اخلاق» متفاوت است. مبناي تقسيم‌بندي فضايل و رذايل نزد غالب محققان اخلاق حرفه‌اي، رعايت حقوق افراد و نزد برخي ديگر رعايت منافع طرف رفتار است. بر اين اساس، خودشناسي و خودمحاسبه‌گري اخلاقي است؛ زيرا فرد در چنين رفتار ارتباطي درون شخصي حقوق خود را رعايت مي‌كند ، اما خودباختگي و خودكشي غيراخلاقي است؛ به دليل اينكه فرد حقوق خود را پايمال مي‌سازد. و در رفتار ارتباطي برون شخصي، صداقت و رازداري، اخلاقي‌اند، اما خيانت و غيبت غيراخلاقي‌اند؛ زيرا حقوق طرف مقابل را تباه مي‌كنند. براساس جهان‌شمول بودن حقوق طبيعي آدميان، جهان‌شمولي اخلاق نيز تأمين مي‌شود.

سه،اخلاق حرفه‌اي
 

الگوي رفتار ارتباطي درون شخصي و برون شخصي مبتني بر رعايت حقوق افراد، اگر ناظر به فرد باشد، در دو سطح مطرح مي‌گردد: مسئوليت‌پذيري فرد در قبال خود و ديگران در زندگي شخصي، و مسئوليت‌پذيري فرد در زندگي شغلي. نخستين مفهوم سازي از اخلاق حرفه‌اي، اخلاق صاحبان حرف و مشاغل در زندگي شغلي است،‌ اما امروزه به دليل تولد و گسترش سازمان‌ها و ادغام غالب مشاغل در آن‌ها، مفهوم اخلاق حرفه‌اي به سطح ژرف‌تري، يعني مسئوليت‌پذيري سازمان‌ها در قبال حقوق محيط دروني و بيروني سازمان ارتقا يافته است. 2

چهار، ملاك نهايي اخلاق حرفه‌اي
 

ملاك نهايي اخلاق حرفه‌اي امري است كه در توجيه اثبات تمام توصيه‌هاي اخلاقي به منزله‌ی كمال برهان اخذ مي‌شود و خود محتاج توجيه و اثبات نيست؛ همان‌گونه كه به منزله‌ی آخرين غايت و آرمان رفتار اخلاق نيز اخذ مي‌شود. فيلسوفان اخلاق در باب ملاك نهايي اخلاق نزاع فراوان دارند. برمبناي اخلاق اسلامي ملاك نهايي اخلاق، خداست و هر رفتاري كه مقرب به او باشد، فضيلت است و هر رفتاري كه مبعد از او باشد، رذيلت است. او مي‌پرسد، اما پرسيده نمي‌شود. هدف نهايي تخلق، تقرب به اوست و چنين ملاكي هم حسن فعل را تأمين و هم حسن فاعلي را تضمين مي‌كند.

پنج، اصول راهبردي و قواعد كاربردي
 

آنچه را كه بسياري از فيلسوفان به نحو حصرگرايانه به منزله‌ی ملاك نهايي اخلاق انگاشته‌اند، در تحليل دقيق‌تري، اصول راهبردي در اخلاق حرفه‌اي است. اصول راهبردي، اصول كلي‌اند كه اصول و قواعد كاربردي كلي از آن‌ها برگرفته مي‌شوند. عدالت، كرامت انسان، آزادي، بيشترين سود براي بيشترين كسان، از عمده‌ترين اصول راهبردي در اخلاق حرفه‌اي‌اند. قواعد كاربردي نقش عملياتي در مقام تعيين مصداق دارند.3

الگوهاي رفتار ارتباطي
 

حيوانات در مواجهه با مشكلات از دو واكنش گريز يا ستيز برخوردارند. انسان‌ها علاوه به راین دو واكنش هيجاني از واكنش‌هاي هوشمندانه‌ی حل مسأله و تعامل اخلاقي بهره‌مندند. پرهيز از واكنش‌هاي هيجاني به معناي مهار و كنترل هيجانات نشانه‌ی بلوغ آدمي است. واكنش‌هاي هيجاني و هوشمندانه سبك‌هاي رفتاري افراد را سامان مي‌دهد. رفتاري كه فرد غالباً در موقعيت‌هاي مختلف و در ارتباط با افراد و اشخاص نشان مي‌دهد، سبك رفتار ارتباطي وي را معين مي‌كند.
از ديدگاه روانشناسان نياز به ارتباط در انسان، نياز بنيادي است. هسته‌ی اين نياز نيز ميل به شناخته شدن، حمايت عاطفي و امكانات و كنترل نشدن است. بنابراين هر انساني محتاج است كه به نحو رضايت‌بخشي با ديگران رابطه برقرار كند. و اين خود منوط به وجود ويژگي‌هايي در رابطه است كه آن را رضايت‌بخش و متداوم مي‌كند. اگر رابطه منجر به رفع نيازهاي فوق نشود، رضايت‌بخش نخواهد بود. در غالب موارد روابط يا به شكست منتهي مي‌شوند يا اينكه حداقل سازنده و رضايت‌بخش نيستند. برقراري چنين رابطه‌اي محتاج آموزش و كسب مهارت است. براساس هسته‌ی نياز به ارتباط، رابطه‌اي كه مبتني بر صميميت و اعتماد باشد، امكان ارضاي ميل را به شناخته شدن، درك كردن و درك شدن فراهم مي‌آورد و حمايت عاطفي نيز محصول مراقبت و كمك به رشد فرد است. داشتن حق انتخاب و كنترل نشدن به واسطه‌ی آزادي كه در رابطه وجود دارد، به دست مي‌آيد. ارتباط اثر بخش ويژگي‌هاي زير را دارد:
الف – صداقت : انتقال پيام از طريق هماهنگي زبان گفتاري با زبان بدن يا (زبان ديداري) و زبان لحن.
ب – صراحت: انتقال پيام به نحو مستقيم و روشن بدون ايهام كه به سادگي قابل پردازش و درك است.
ج – احترام متقابل: ارزش‌گذاري، پذيرفتن فرديت، حفظ حريم شخصي و انساني خود و فرد متقابل.
د- خودمختاري (استقلال): دادن اختيار و آزادي به فرد مقابل تا آنگونه كه دوست دارد، عمل كند و حق انتخاب داشته باشد. ملاك آن نيز امكان رشد و حفظ سلامتي دو طرف است.
براساس مؤلفه‌هاي فوق‌، چهار سبك و الگوي ارتباطي را متمايز و معرفي كرده‌اند:
قاطعيت. برقراري ارتباط صادقانه، صريح، توأم با احترام متقابل اصيل و خودمختاري. افراد قاطع هم حق و حقوق خود و هم حق و حقوق ديگران را محترم مي‌شمارند. آنان با مشكلات، برخوردي مسأله‌مدار دارند. به جاي متهم ساختن خود و ديگران درپي يافتن راه حلند. منصف، نقدپذير و قادر به بيان ديدگاه خود با حفظ حرمت خود و دیگرانند. انتقادپذير و احترام برانگيزند. با صراحت و محترمانه به بيان افكار، علايق و به طور كلي جايگاه خود و نحوه‌ی رفتار مطلوب خود مي‌پردازند.
سه الگوي ديگر، پرخاشگري، سلطه‌گري و سلطه‌پذيري فاقد برخي از مؤلفه‌هاي الگوي قاطعيت هستند. مقايسه‌ی چهار الگوي ارتباطي ياد شده نشان مي‌دهد كه الگو و سبك رفتاري مبتني برقاطعيت، رضايت‌بخش و سازنده است. علت موفقيت يا شكست در ايجاد رابطه و رسيدن يا نرسيدن به اهداف شخصي يا سازماني، در حاكميت پنهان يا آگاهانه الگوهاي رفتاري فوق در ارتباطات است.

مبناي اخلاق حرفه‌اي در نهج‌البلاغه
 

مباحث فراواني در اخلاق، به طور كلي، اخلاق رهبريت، مديريت و مناصب ويژه ،به طور خاص، در نهج‌البلاغه مطرح گرديده است. امام علي(ع) ملاك نهايي اخلاق را خدا مي‌داند و به همين دليل توصيه اساسي حضرت، تقوي است. لذا در مواضع مختلف و به طور مكرر به آن تذكر مي‌دهند. اما مسأله تحقيق حاضر بررسي ملاك نهايي اخلاق نيست، بلكه بحث از مبناي اخلاق حرفه‌اي است. حضرت امير(ع) مبناي ارتباط و رفتار ارتباطي اخلاقي را حفظ و رعايت حقوق مردم دانسته و در مواضع مختلف بر آن تأكيد مي‌ورزند، به گونه‌اي كه جايگاه اجتماعي افراد را به ويژه درمشاغل و مناصب مختلف بر آن استوار مي‌نمايند. امام علي(ع) مسئوليت‌پذيري فرد را در رفتار ارتباطي نسبت به همه افراد اعم از دوست و دشمن، رفيق و بيگانه، مومن و كافر و حتي با محيط و ساير موجودات را مبتني بر مسوليت در برابر پروردگار مي‌نمايند: اي مردم تقوي پيشه كنيد، زيرا در پيشگاه خداوند مسئول بندگان خدا، شهرها و خانه‌ها و حيوانات هستيد. اين مسئوليت‌پذيري در واقع چيزي جز رعايت حقوق غير نيست.
حضرت در مواضع مختلف به ويژه در نامه‌هاي اداري و دستورالعمل‌هاي حكومتي و مديريتي به بيان دقيق وظايف كارگزاري خود پرداخته‌‌اند كه مبين حقوق مردم و اهميت رعايت آن است. حضرت با هدف ايجاد دستگاه مسئولانه و متعهدانه در كارگزاران خود نسبت به رعايت حقوق مردم و انجام وظيفه، رعايت حقوق مردم را رعايت حقوق الهي معرفي كرده، رضايت الهي را در گرو آن مي‌داند و در مواضع متعدد بيان مي‌كنند كه اين مسئوليت در قبال مردم در واقع، مسئوليت در قبال خداست؛ به اين معنا كه در قيامت نسبت به اداي حقوق مردم از سوي خداوند متعال مورد سئوال قرار خواهيد گرفت. حضرت در نامه به فرماندار مصر (محمد بن ابي‌بكر) پس از توصيه به رفتار با مهرباني و نرمي و رعايت عدالت و تساوي نسبت مردم مي‌فرمايند: خداوند از شما بندگان درباره اعمال كوچك و بزرگ، آشكار و پنهان خواهد پرسيد. همچنين حضرت به اشعث بن قيس، فرماندار آذربايجان، در مورد استفاده ناروا از بيت‌المال هشدار داده و بيت‌المال را مال خدا مي‌داند و مي‌فرمايد: همانا پست فرمانداري براي تو وسيله آب و نان نبوده، بلكه امانتي در گردن توست، در دست تو اموالي از ثروت‌هاي خداي بزرگ و عزيز است و تو خزانه‌دار آني.
حضرت در عهدنامه مالك‌اشتر ضمن بيان اينكه خداوند فرمانداري مصر را وسيله‌اي براي آزمون وي قرار داده است، متذكر مي‌شوند كه تضييع حقوق مردم وستم بر بندگان خدا در واقع ستم به خداست و آن را عامل دگرگوني نعمت‌هاي خدا و كيفر الهي معرفي مي‌نمايند: نسبت به خداوند و نسبت به مردمان و ... انصاف به خرج ده كه اگر به انصاف عمل نكني، ستم نموده‌اي و كسي كه بر بندگان خدا ستم كند، خدا به جاي بندگانش دشمن او بود و ... چيزي چون ستمكاري نعمت خدا را دگرگون نمي‌كند و كيفر او را نزديك نمي‌سازد. حضرت در حالي كه ظلم و ستم فرد به خود را به جهت ارتكاب به معاصي، قابل بخشش توصيف مي‌نمايند، ظلم و ستمگري برخي از بندگان بر برخي ديگر را بدون مجازات ندانسته و قصاص درتضييع حقوق مردم را سخت توصيف نموده‌اند.
بنابراين حضرت رعايت حقوق مردم را رعايت حقوق الهي و بي‌حرمتي و ستم به آن‌ها را بي‌حرمتي و ستم به خدا دانسته‌اند. ايشان در اولين خطبه خود در آغاز خلافت‌شان فرموده‌اند: خدا حرمت مسلمان را بر ديگر حرمت‌‌ها برتري داده و حقوق مسلمانان را با اخلاص و يگانه پرستي پيوند داده ،پس مسلمان كسي است كه مسلمان از دست و زبان او آزاري نبينند.اخلاص و توحيد، ضامن اجرايي حقوق مسلمانان است. اعتقاد به توحيد و خداپرستي خالصانه ما را به رعايت حقوق مسلمين دعوت مي‌نمايد و مانع تضييع حقوق می‌گردد. از عهده حق خدا برآييد با گزاردن آنچه بر شما واجب دانسته و انجام وظيفه‌هايي كه بيان كرده و بر شما نگاشته است. و هنگامي كه حضرت ،به تفصيل، به بيان حقوق متقابل مردم (از جمله حقوق متقابل رهبر و مردم) می‌پردازند، صراحتاً اين حقوق را حق الهي دانسته و خداوند را واجب كننده اين حقوق معرفي كرده‌اند. پس خداي سبحان برخي از حقوق خود را براي بعضي از مردم واجب كرد و آن حقوق را در برابر هم گذاشت. و در ميان حقوق الهي، بزرگ‌ترين حق، حق رهبر بر مردم و حق مردم بر رهبر است، حق واجبي كه خداي سبحان بر هر دو گروه لازم شمرده و ... يكي از واجبات الهي، يكديگر را به اندازه توان نصيحت كردن و ياري دادن به يكديگر است.
رعايت حقوق مردم به مفهوم راضي نمودن مردم نيست و نبايد رعايت حقوق مردم را به مفهوم رضايت مردم تقليل و تحويل كرد؛ زيرا آنچه مبناي اخلاق است، حقوق مردم است و نه صرف رضايت آن‌ها. آنچه ملاك اخلاق است، رضايت الهي است. حضرت در مواضع مختلف به اين ملاك نهايي تاكيد مي‌كنند كه رضايت الهي با اداي حقوق مردم كسب مي‌شود و نه با راضي كردن آن‌ها. ايشان صراحتاً بر اداي حقوق تاكيد مي‌نمايد و متذكر مي‌شوند كه رضايت يا عدم رضايت مردم مانع اداي حقوق نشود. نكته بسيار قابل توجه در نهج‌البلاغه، خطبه‌ها و نامه‌هايي است كه بيانگر اهتمام حضرت به آشنا كردن عموم مردم و همچنين افراد كارگزاران و نيروهاي حكومتي خود در مناصب و مشاغل مختلف با حقوق، وظايف و حيطه مسئوليت‌هاست. از‌آنجا كه در ديدگاه حضرت رعايت حقوق مردمان و اداي آن پس از رضايت الهي بالاترين ارزش‌ها را دارد، از ابتداي برعهده گرفتن خلافت به شناسايي و تبيين آن پرداخته‌اند. تبيين حقوق را از جمله حقوق و رعايت آن‌ها مبسوق به شناسايي آن است.
ازاين رو، حضرت صرفاً به فرمان عام و مطلق اداي حقوق اكتفا نكرده‌اند، بلكه به تفصيل و به نحوي دقيق، به تبيين حقوق خود به عنوان زمامدار و رهبر و همچنين تبيين حقوق مردم به عنوان رعايا و مامومين، و وظايف و مسئوليت‌هاي مشاغل و مناصب مختلف و كارگزاران و ماموران حكومتي اقدام كرده‌اند. مردم مرا بر شما حقي است و شما را بر من حقي، بر من است كه خيرخواهي را از شما دريغ ندارم و حقي را كه از بيت‌المال داريد، بگزارم و شما را تعليم دهم تا نادان نمانيد و آداب آموزم تا بدانيد.
يعني مردم حق دارند كه نصيحت شوند و بدانند و ياد بگيرند. اما حق من بر شما اين است كه به بيعت وفا كنيد و در نهان و آشكارا حق خيرخواهي را ادا كنيد و چون شما را بخوانم، بياييد و چون فرمان دهم، بپذيريد و مردم حق دارند كه نصيحت كنند و اعتراض و انتقاد نمايند و فرمانبرداري كنند. بنابراين حقوق سياسي، مالي، تربيتي و آموزشي از حقوق مسلم مردم است كه حضرت به تبيين آن‌ها پرداخته، تحقق آن‌ها را در حكومت خود خواستار شده است؛ يعني حضرت در تلاشند كه ضمن آشنايي مردم با حقوق خود، و كارگزاران و مسئولين با وظايف خود، حكومتي را اداره كنند كه در آن حق برپا داشته شود. به دليل تفصيل عبارات حضرت، از نقل آن‌ها خودداري كرده، به ذكر چند نكته مهم اكتفا مي‌شود:
1ـ بيان دقيق حقوق و مشخص نمودن وظايف و مسئوليت‌هاي خود، حقي است بر عهده زمامدار و دستگاه حكومت.
2ـ حضرت دقيقاً به اين مساله اهتمام مي‌ورزيد و از هر فرصتي براي تبيين حقوق استفاده مي‌كرد، اعم از خطبه‌ها يا نامه‌ها و مكتوبات حكومتي به واليان و ماموران حكومتي.
3ـ اين حقوق را حقوق افراد، به تنهايي، معرفي نكرده‌اند، بلكه به تبيين حقوقي كه برعهده هر شغل و حرفه و منصبي مي‌آيد، پرداخته‌اند.
4ـ كل دستگاه حكومت را مسئول در قبال مردم شناخته‌اند و در آنچه فرد به عنوان كارگزار انجام مي‌دهد، ساير كارگزاران از جمله خود را نيز مسئول دانسته‌اند.
5ـ لذا خود دقيقاً، انجام وظايف ماموران خود را پيگيري كرده، بر اداي حقوق مردم مراقبت نموده و حتي نحوه انجام وظايف را تذكر داده و رعايت اصول اخلاقي در آن را خواستار شده‌اند.
6ـ به کم‌ترین بي‌توجهي و تضييع حق از سوي كارگزاران خود حساس بوده، خود را مسئول دانسته‌اند و به دنبال احقاق حق بوده‌اند.
7ـ حقوق را منحصر به حقوق آدميان نكرده، بلكه به حقوق محيط و حتي حيوانات نيز توجه داشته و به تبيين و معرفي آن‌ها پرداخته و بر مراعات آن دقت كرده‌اند.
8ـ حقوق را منحصر به حقوق حكومت و پيروان آن حكومت نكرده، به بيان حقوق ديگر حكومت‌ها و حتي دشمن نيز پرداخته‌اند. ايشان مي‌فرمايند: دشمن را فريب نده... آن كس كه پشت كرده، نكشيد و آن را كه قدرت دفاع ندارد، آسيب نرسانيد ، مجروحان را به قتل نرسانيد.

لگوي رفتار ارتباطي حضرت علي(ع) در نهج‌البلاغه
 

آنچه تاريخ و نيز نهج‌البلاغه در مواجهه حضرت علي(ع) با ديگران، به ويژه مخالفان نشان مي‌دهد، پرهيز ايشان از مواجهه هيجاني و الگوي رفتار ارتباطي قاطعانه است. نمونه مشهود اين مساله كه زبان عام و خاص است، مواجهه حضرت با عمر بن عبدود در جنگ مي‌باشد. حضرت علي(ع) هنگام كشتن وي به دليل اينكه به صورت مباركشان آب دهان مي‌اندازد، درنگ مي‌نمايد و در پاسخ به سؤال او از علت درنگ، مي‌فرمايند: وقتي آب دهان به سوي من انداختي، خشمگين شدم و ديدم كشتن تو در اين حالت براي آرامش دادن دل و تسكين خشمم خواهد بود و نه براي خدا، بنابراين صبر كردم تا خشمم فرو نشيند و تنها براي رضاي خدا با تو بجنگم. چون تحقيق حاضر محدود به نهج‌البلاغه است، در اينجا شواهدي از اين كتاب ارائه مي‌شود كه دلالت بر ويژگي‌هاي رفتار قاطعانه در مواجهه‌هاي ايشان دارد.

1) پرهيز از مواجهه هيجاني
 

بارزترين و مهم‌ترین نكته در رفتار حضرت پرهيز از برخورد هيجاني است. نمونه بارز و چشمگير آن، صبري است كه ايشان در امر خلافت و مساله خلفاي سه‌گانه داشته‌اند. ايشان در خطبه معروف شقشقيه، به بيان احساسات خود از ماجراي سقيفه و غصب خلافت پرداخته‌اند و در ذيل آن فرموده‌اند: من رداي خلافت رها كرده، دامن جمع نموده از آن كناره‌گيري كردم و در اين انديشه بودم كه آيا با دست تنها براي گرفتن حق خود به پا خيزم؟ يا در اين محيط خفقان‌زا و تاريكي كه به وجود آوردند، صبر پيشه سازم؟ پس از ارزيابي درست، صبر و بردباري را خردمندانه‌تر ديدم. پس صبر كردم در حالي كه گويا خار در چشم و استخوان در گلوي من مانده بود. اين خطبه علاوه بر اينكه بيانگر برخورد هوشمندانه حضرت و نه واكنش هيجاني با مساله خلافت مي‌باشد، بلكه عبارات آن بيانگر احساسات صريح حضرت مي‌باشد. بيان آرام احساس و بروز آن و عدم سركوب آن از ويژگي‌هاي فرد قاطع است و البته ادامه خطبه تا انتها نيز جالب توجه است، چرا كه فردي با دادن نامه‌اي به امام، كلام حضرت را مي‌برد و حضرت به پاسخ مسائل ايشان در نامه مي‌پردازند و در انتها ابن‌عباس تقاضاي ادامه سخن را از آنجا كه قطع شده بود، مي‌كند، ولي امام پاسخ مي‌دهند هرگز ‌اي پسر عباس، شعله‌اي از آتش دل بود زبانه كشيد و فرو نشست و اين برخورد امام نشانگر اين مطلب است كه در بيان احساسات افراط نمي‌كنند و مسلط بر خويش و احساسات خويشند و نه احساسات مسلط بر ايشان.
ايشان در موضع ديگر در شكوه از قريش مي‌فرمايند: به اطرافم نگريستم، ديدم كه نه ياوري دارم، نه كسي كه از من دفاع و حمايت كند، جز خانواده‌ام كه مايل نبودم جانشان به خطر افتد، پس خار در چشم فرو رفته، ديده برهم نهادم و با گلويي كه استخوان در آن گير كرده بود، جام تلخ را جرعه جرعه نوشيدم و در فرو خوردن خشم در امري كه تلخ‌تر از گياه حنظل و دردناك‌تر از فرو رفتن تيزي شمشير در دل بود، شكيبايي كردم. ايشان در موارد متعددي به مساله جنگ با معاويه اشاره كرده‌اند و برخورد سنجيده و خردمندانه خود را در اين مساله مطرح كرده‌اند: من بارها جنگ با معاويه را بررسي كرده‌ام و پشت و روي آن را سنجيده ديدم، راهي جز پيكار يا كافر شدن نسبت به آنچه پيامبر آورده، باقي نمانده است.
مسأله جنگ با معاويه را ارزيابي كردم، همه جهات آن را سنجيدم تا آنكه مانع خواب من شد. ديدم چاره‌اي جز يكي از اين دو راه ندارم: يا با آن مبارزه كنم يا آنچه را محمد(ص) آورده، انكار نمايم. و جالب توجه است كه مبناي اين جنگ و رفتار ايشان اصلاً مبتني بر كينه و نفرت از افراد و اثبات حقانيت خود نيست، بلكه از رفتار باطل افراد منزجرند و محبت و عشق به انسان و هدايت او هدف ايشان است، چنانچه در ادامه گفتار ايشان مشهود است كه در پيرامون جنگ صفين مي‌فرمايند: هر روزي كه جنگ را به تاخير مي‌اندازم، براي آن است كه آرزو دارم عده‌اي از آنها به ما ملحق شوند و هدايت گردند. نهايت تلاش ايشان در جهت اصلاح امور و هدايت افراد و عدم طرد افراد و نااميد شدن از هدايت و اصلاح، مگر به سختي، در مواجهه ايشان با عثمان مشهود است. ايشان مي‌فرمايند: مردم بر عثمان عيب گرفتند و من تنها كسي از مهاجران بودم كه او را به جلب رضايت مردم واداشته و كمتر به سرزنش او زبان گشودم. به خدا سوگند آن‌قدر از او (عثمان) دفاع كردم كه ترسيدم گناهكار باشم.

2) الگوي رفتاري قاطعيت
 

مؤلفه‌هاي رفتار قاطعانه يعني صراحت، صداقت، احترام و آزادي را در سيره‌ی عملي حضرت علي(ع) جستجو مي‌كنيم:
يك، صراحت
ايشان در بيان حق چيزي جز حق و خدا را ملاحظه نكرده‌اند و هرگز به دليل كم‌رويي يا منافع شخصي يا ملاحظه افراد از گفتن حقي خودداري نكرده و از گفتن صريح و روشن آن حق ناتوان نبوده‌اند. صراحت ويژگي خاص آن حضرت در نهج‌البلاغه است. اين مسأله به خصوص در مواجهه ايشان با افراد خاطي و مسئولين و ناموران خيانتكار قابل مشاهده است. همچنين مواجهه ايشان با عزل و نصب افراد به مناصب مخصوصاً نحوه‌ی خطاب ايشان به فرد معزول قابل توجه است. به عنوان مثال ايشان در دلجويي از محمد بن ابي بكر، هنگام عزل از فرمانداري مصر و جايگزيني مالك‌اشتر به جاي او چنين مي‌فرمايند: پس از ياد خدا، به من خبر دادند كه از فرستادن اشتر به سوي محل فرمانداري ناراحت شده‌اي. اين كار را به دليل كند شدن و سهل‌انگاري يا انتظار كوشش بيشتري از تو انجام ندادم. اگر تو را از فرمانداري مصر عزل كردم، فرماندار جايي قرار دادم كه اداره آنجا بر تو آسان‌تر، و حكومت تو در آن سامان خوش‌تر است.
همانا مردي را فرماندار مصر قرار دادم كه نسبت به ما خيرخواه و به دشمنان ما سختگير و درهم كوبنده بود. و همچنين در نامه‌اي به عمر بن ابي سلمه‌ی مخزومي، فرماندار بحرين، پس از عزلش و نصب نعمان بن عجلان زورقي چنين فرموده است: پس از ياد خدا و درود، همانا من نعمان ابن عجلان زورقي را به فرمانداري بحرين نصب كردم، بي‌آنكه سرزنشي و نكوهشي براي تو وجود داشته باشد.
تو را از فرمانداري آن سامان گرفتم. به راستي تاكنون زمامداري را به نيكي انجام دادي و امانت را پرداختي، پس به سوي ما حركت كن، بي‌آنكه مورد سوءظن قرار گرفته يا سرزنش شده يا متهم بوده يا گناهكار باشي كه تصميم دارم به سوي ستمگران شام حركت كنم.
دوست دارم در اين جنگ با من باشي؛ زيرا تو از دلاوراني هستي كه در جنگ با دشمن و برپا داشتن ستون دين از آنان ياري مي‌طلبم. موارد فوق علاوه بر اينكه بيانگر هشياري امام به امور حكومت و اداره آن مي‌باشد، بيانگر صراحت ايشان در ارتباط با افراد و بيان روشن حقايق ضمن حفظ حقوق و احترام آن‌ها مي‌باشد.
دو، صداقت
صرف‌نظر از شهادت تاريخ بر صداقت حضرت، در سراسر نهج‌البلاغه دو سخن متناقض نمي‌يابيم. در مواضع متعددي حضرت به صداقت خود و هماهنگي حرف و عمل در خود اشاره كرده‌اند: به خدا سوگند! كلمه‌اي از حق را نپوشاندم، هيچ‌گاه دروغي نگفته‌ام، جز به راستي سخن نگويم، هرگز دروغ نگفتم، در مقام حرف و شعار صدايم از همه آهسته‌تر بود ،اما در عمل بر همه پيشتاز بود. اي مردم، سوگند به خدا ! من شما را به هيچ طاعتي وادار نمي‌كنم، مگر آنكه پيش از آن خود عمل كرده‌ام و از معصيتي شما را باز نمي‌دارم، مگر ‌آنكه پيش از آن ترك گفته‌ام. همچنين ايشان با اشاره به گناه بودن نيرنگ و فريب خود را از هرگونه نيرنگ ظاهرفريبي مبري دانسته‌اند: سوگند به خدا! معاويه از من سياستمدارتر نيست، اما معاويه حيله‌گر و جنايتكار است. اگر نيرنگ ناپسند نبود، من زيرك‌ترين افراد بودم و هر نيرنگي، گناه و هر گناهي نوعي كفر و انكار است. خدايا! به تو پناه مي‌برم كه ظاهر من در برابر ديده‌ها نيكو و درونم در آنچه كه از تو پنهان مي‌دارم، زشت باشد و بخواهم با اعمال و رفتاري كه تو از آن آگاهي، توجه مردم را به خود جلب نمايم و چهره‌ی ظاهرم را زيبا نشان داده، با اعمال نادرستي كه درونم را زشت كرده، به سوي تو آيم تا به بندگانت نزديك و از خشنودي تو دور گردم.
سه، احترام
سخنان حضرت، نحوه‌ی خطاب‌ها و عتاب‌ها و برقراري ارتباط با افراد حاكي از اين است كه ايشان متوجه قدر و قيمت خويش، همچنين قدر و قيمت انسانها به عنوان مخلوق خداوند، اعم از مؤمن و كافر، دوست و دشمن بوده و حافظ احترام و حقوق خود و غيره بوده‌اند. اصل انسانيت انسان‌ها مورد احترام بوده و رفتار افراد را مورد نقد و عتاب و خطاب قرار داده‌اند و نيز خودشان را ،علي‌رغم برتري كه به عنوان امام معصوم و رهبر و هدايت‌گر بر ديگران داشته‌اند، به هيچ وجه برتر نديده، با فخر و برتري با ديگران مواجه نشده‌اند و به شدت از آن نهي كرده و مواضعي را كه باعث تحقير يا حتي بيانگر تفاوت سطح غير با ايشان مي‌شده است، صريحاً مورد اعتراض قرار داده‌اند. ايشان پس از پيروزي در جنگ جمل مي‌فرمايند: اما عايشه به هرحال احترام نخست او برقرار است و حسابرسي اعمال او با خداست. و در توصيف خود مي‌فرمايند: همانا من از كساني هستم كه... نه تكبر و خودپسندي دارند و نه بر كسي برتري مي‌جويند و نه خيانتكارند. همچنين در ذيل بيان روابط سالم و متقابل رهبر و مردم مي‌فرمايند: پست‌ترين حالات زمامدار در نزد صالحان اين است كه گمان برند آن‌ها دوستدار ستایشند و كشورداري آنان بر كبر و خودپسندي استوار باشد و خوش ندارم در خاطر شما بگذرد كه من ستايش را دوست دارم و خواهان شنيدن آن مي‌باشم. من از شما مي‌خواهم كه مرا با سخنان زيباي خود مستاييد تا از عهده وظايفي كه نسبت به خدا و شما دارم، برآيم و حقوقي كه مانده است، بپردازم. با من چنان كه با پادشاهان سركش سخن مي‌گويند، حرف نزنيد و چنان كه از آدم‌های خشمگين كناره مي‌گيرند، دوري نجوييد و با ظاهرسازي با من رفتار نكنيد.
امام به کم‌ترین بي‌احترامي نسبت به افراد مخصوصاً مؤمنين حساس بودند. اما در عين حال متوجه ارزش و قدر خود به عنوان يك بنده‌ی خدا بودند، ايشان در نكوهش كوفيان با اشاره به مدارا و صبر خود بيان مي‌كنند: من مي‌دانم كه چگونه بايد شما را اصلاح و كجي‌هاي شما را راست كرد، اما اصلاح شما را با فاسد كردن روح خويش جايز نمي‌دانم.
چهار، استقلال و آزادي. سيره‌ی عملي حضرت امير(ع) حاكي از اين است كه ايشان به مسأله استقلال افراد در روابط و آزادي و حريّت انسان‌ها بها داده و به افراد اختيار و آزادي تنظيم رابطه و انتخاب راه خود را مي‌دادند، خود و ديگران را به تكلف و اجبار نمي‌انداختند. ايشان در نكوهش از نافرماني كوفيان مي‌فرمايند: شما زنده ماندن را دوست داريد و من نمي‌توانم شما را به راهي كه دوست نداريد، اجبار كنم.
همچنين ايشان مردم را از تكلف و اجبار در ارتباط با خود منع مي‌نمودند، ايشان خطاب به دهقاناني كه در سر راه صفين امام را ديدند و پيشاپيش ايشان پياده مي‌دويدند، فرمود: چرا چنين مي‌كنيد و آن‌ها گفتند عادتي است كه پادشاهان خود را احترام مي‌كرديم. فرمود: به خدا سوگند! اميران شما از اين كار سودي نبردند و شما در دنيا با آن خود را به زحمت مي‌افكنيد و در آخرت دچار رنج و زحمت مي‌گرديد و چه زيانبار است رنجي كه عذاب در پي آن باشد و چه سودمند است آسايشي كه با آن امان از آتش جهنم باشد.

اصول اخلاقي در رفتار ارتباطي
 

1) اصل فروتني و مهرباني
 

طرفين رابطه در هر مقام و موقعيتي كه باشند، اساس ارتباطشان بايد مبتني بر تساوي و نگاهي بدون كبر و غرور و پرهيز از تفاخر و برتري‌جويي باشد. حضرت در مواضع متعددي از فخر و برتري‌جويي پرهيز داده، آن را مانع رشد و فزوني و عامل سركشي و فرصتي براي وسوسه و هجوم شيطان و جايگاه بغض و كينه و تنهايي انسان معرفي كرده‌اند. و قابل ملاحظه است كه حضرت راه شكرگزاري بر نعمت برتري فرد بر افراد ديگر (برتري كه واقعيت دارد و در عالم واقع، هست) را توجه به افراد زيردست (به دور انتقام و تحقير) داشته‌اند.
و در روابط نه تنها بايد برتري‌ها را به رخ نكشيد، بلكه بايد فروتن و مهربان بود. حضرت ضمن توصيف مومنين و پـرهيـزگـاران بـه فـروتـني و مهرباني، به پرهيز از تندخويي وبي اعـتنـايي نسبت به مردم زيردست، فروتني و نرمي به آن‌ها امر مي‌نمايند: با مردم فروتن باش، نرم‌خو و مهربان باش، گشاده‌رو و خندان باش، در نگاه‌هايت و در نيم‌نگاه و خيره شدن به مردم به تساوي رفتار كن تا بزرگان در ستمكاري تو طمع نكنند و ناتوان‌ها از عدالت تو مأيوس نشوند. مهرباني با مردم را پوشش دل خويش قرار ده و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز چونان حيوان شكاري باشي كه خوردن آنان را غنيمت داني.

2) اصل بخشش، خوشرويي و دقت در اداي حقوق غير
 

هر اندازه كه حضرت به دقت و توجه در رعايت حقوق ديگران امر نموده‌اند، به همان اندازه به عفو و بخشش هنگام مواجهه با تضييع حقوق خود امر كرده‌اند و از بروز خشم كه واكنشي هيجاني است و هنگام مواجهه با تهديدها و خطرات به طور طبيعي و فطري برانگيخته مي‌شود، نهي نموده‌اند. خشم فرد را به نزاع، دشنام، پرخاش... سوق مي‌دهد كه همه به تخريب رابطه منجر مي‌شوند. حضرت به نشان دادن واكنش غيرهيجاني و هوشمندانه دعوت مي‌نمايند (چنانچه بحث شد) و حتي بخشش، به تنهايي سلاحي بسيار مؤثر و كارا معرفي مي‌نمايند. ايشان ضمن نهي از بروز خشم، راه‌هايي غير از بروز خشم را براي نشان دادن عكس العمل معرفي كرده‌اند: ‌بدكار را با پاداش دادن به نيكوكار آزار ده.
بدي را از سينه‌ی ديگران با كندن آن از سينه‌ی خود ريشه‌كن نما. هرچند كه در مورد دوست و دشمن امر به بخشش و عفو كرده‌اند و فرموده‌اند اگر بر دشمنت دست يافتي، بخشيدن او را شكرانه‌ی پيروزي قرار ده، ملاحظاتي در باب دشمنان دارند. اگر برادرت از تو جدا گردد، تو پيوند دوستي را برقرار كن. اگر روي برگرداند، تو مهرباني كن و چون بخل ورزد، تو بخشنده باش. هنگامي كه دوري مي‌گزيند، تو نزديك شو و چون سخت مي‌گيرد، تو آسان گير. به هنگام گناهش عذر او را بپذير.
مبادا كه دستورات يادشده را با غير دوستانت انجام دهي يا با انسان‌هايي كه سزاوار آن نيستند. درشت خويي را با اندكي نرمي بياميز. در آنجا كه مدارا كردن بهتر است، مدارا كن. در جايي كه جز با درشتي كار انجام نگيرد، درشتي كن. در هرحال اصالت با بردباري و بخشش است. بر بخشش ديگران پشيمان نباش و از كيفركردن شادي مكن. از خشمي كه تواني از آن كردي شتاب نداشته باش. گره هر كينه‌اي را در مردم بگشاي و ريشه‌ی هر نوع دشمني را قطع كن. با مردم هنگام ديدار و در مجالس رسمي و در مقام داوري گشاده‌رو باش و از خشم بپرهيز. بر شما باد، به پيوستن با يكديگر و بخشش همديگر مبادا از هم دوري كنيد و پيوند دوستي را از بين ببريد. ايشان حتي از بروز خشم به صورت دشنام نهي نموده‌اند: دشنام را با دشنام بايد پاسخ داد يا بخشش از گناه و به ياران خود در جنگ مي‌فرمايند: من خوش ندارم كه شما دشنام‌دهنده باشيد، اما اگر كردارشان را توصيف و حالات آنان را بازگو مي‌كرديد، به سخن راست نزديك‌تر و عذرپذيرتر بود. خوب بود به جاي دشنام آنان مي‌گفتيد: خدايا خون ما و آن‌ها را حفظ كن! بين ما و آنان اصلاح فرما و آنان را از گمراهي به راه راست هدايت كن تا آنان كه جاهلند حق را بشناسند و آنان كه با حق مي‌ستيزند، پشيمان شده، به حق بازگردند.
دستور حضرت، مبتني بر اصالت حق و هدايت هرچه بيشتر انسان‌هاست و نه بروز خشم و خشنودي و رضايت سريع الزوال حاصل از ابراز آن. لذا امر به خوشرويي و گشاده‌رويي مي‌نمايند؛ چرا كه خوشرويي وسيله‌ی دوست‌يابي است و مايه‌ی تأليف دل‌هاي گريزان مردم و بخشش موجب محبت و جهت ترغيب به بخشش، نيازمندي انسان به بخشش خداوند را به ياد مي‌آورند. ايشان در واپسين روزهاي حيات در وصيت خود درباره‌ی ابن ملجم مي‌فرمايند: اگر ماندم، اختيار خون خويش را دارم. اگر عفو كنم، براي من نزديك شدن به خدا و براي شما نيكي و حسنه است، پس عفو كنيد.
آيا دوست نداريد خدا شما را بيامرزد؟ همچنين مي‌فرمايند: اگر گناهي از مردم سر مي‌زند ، خواسته يا ناخواسته، اشتباهي مرتكب مي‌گردند، آنان را ببخشاي و بر آنان آسان گير، آن گونه كه دوست داري خدا تو را ببخشايد و بر تو آسان گيرد.

3) اصل نيكوكاري و خوش رفتاري
 

حضرت نه تنها از بدي و پيوستن با بدكاران به طور كلي نهي مي‌نمايد و امر به نيكوكاري و پيوستن به نيكان مي‌نمايند، بلكه به بيان برخي از موارد تضييع حق، مانند بد‌گماني، غيبت، بدگويي و... پرداخته‌اند كه مفاسد زيادي داشته و در تخريب رابطه بسيار مؤثرند.

4) اصل استقلال و آزادي
 

حضرت علي(ع) ضمن توصيه به حفظ استقلال و آزادي خود در روابط، به عدم ايجاد تكلف و اجبار و محدود ساختن ديگران، امر نموده‌اند و مي‌فرمايند: بنده ديگري مباش كه خدا تو را آزاد آفريده است. و در جاي ديگر ضمن برشمردن عواملي براي جلب اعتماد مردم به والي، يكي از عوامل را عدم اجبار مردم به كاري كه دوست ندارند، معرفي نموده و بدترين دوست را دوستي معرفي مي‌كنند كه انسان براي او به رنج و زحمت افكند. حضرت از سيره‌ی نظري همچون سيره‌ی عملي خود بر حفظ استقلال و آزادي در روابط تأكيد دارند؛ يعني روابط را نبايد چنان تنگ و تكلف‌آميز كرد كه اختيار و آزادي افراد گرفته شود. در اينجا توجه به اين نكته ضروري و مفيد است كه در اين، همان گونه كه از بيانات حضرت علي(ع) به عنوان برترين نماينده آن پس از پيامبر گرامي(ص) روشن مي‌گردد، حفظ استقلال و آزادي در روابط يك اصل است، بلكه اساساً دين و نمايندگان آن، پايه‌گذار آزادي‌اند و بلكه اساساً هدف دين آزادي انسان از قيد و بند هركس و هر چيز است، مگر خدا. حريت و آزادي انسان‌ها مرهون اجابت دعوت انبياء الهي است، آنجا كه انسان را تنها به بندگي و عبوديت خدا مي‌خوانند و در نتيجه ريسمان هرچه تقيد و تكلف به غيرحق است، پاره مي‌كنند و مانع هرگونه بت‌پرستي و شخصيت‌پرستي به هر شكل آن مي‌گردند.
نتيجه
مروري بر نهج‌البلاغه نشان مي‌دهد الگوي رفتار ارتباطي حاكم بر سيره حضرت علي(ع) و نيز الگوي رفتاري كه ايشان به كارگزاران خود در مديريت، نظارت و اجرا توصيه مي‌گردند، قاطعيت در مفهوم جديد روانشناختي است: رفتار توأم با صداقت، صراحت، احترام اصيل متقابل و استقلال فردي، پرخاشگري، سلطه‌گري و سلطه‌پذيري هرگز در سيره نظري و عملي آن حضرت ظهور نمي‌كند و بلكه حضرت افراد را از چنين الگوهاي رفتاري برحذر مي‌كند.

پي نوشت ها :
 

پی نوشت ها:
1. قرباني، نيما، سبك‌ها و مهارت‌هاي ارتباطي، تهران، تبلور، 1384.
2. فرامرز قراملكي، احد، سازمان‌های اخلاقي در كسب و كار، تهران، مركز ملي مطالعات جهاني‌شدن، 1385.
3. فرامرزقراملكي، احد، اخلاق حرفه‌اي، بخش سوم.

منبع: برگرفته از كتاب اخلاق حرفه‌اي در تمدن ايران و اسلام، احد، فرامرز قراملكي و همكاران



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.