... و قلب وسترن تپيد
نويسنده: ميترا شكري
پرونده اي درباره ژانروسترن و بهترين فيلم هاي اين سبك
«شهامت واقعي» اسم تازه ترين اثر برادران كوئن است كه به اكران عمومي درآمده. با اينكه اين فيلم نامزد دريافت 10 جايزه اسكار بود و نتوانست در آن مراسم بزرگ و معتبر براي خودش جايگاهي كسب كند اما «شهامت واقعي» دقيقاً فيلمي شد كه طرفداران سينماي برادران كوئن و دوستداران ژانر وسترن سال ها منتظر آن بودند. خيلي بعيد به نظر مي رسيد فيلمي كه 10 نامزدي دريافت اسكار دارد، حتي به يكي از آنها هم دست پيدا نكند اما اين اتفاق براي شهامت واقعي رخ داد. با اين همه، اين فيلم در زمان اكران عمومي يكي از موفق ترين فيلم هاي باكس آفيس بود. پيشينه فيلم شهامت واقعي به سال هاي نسبتاً دور باز مي گردد؛ زماني كه نويسنده نه چندان مشهوري به اسم چارلز پورتيس رمان كم حجمي به همين اسم نوشت و روانه بازار كرد. دسامبر 1968 بود كه كتاب چارلز به دليل جذابيت و فضاسازي خوبي كه داشت مورد استقبال عمومي قرار گرفت. هنري ها تاوي- كارگردان معروف آن زمان- از كساني بود كه كتاب را خواند و تصميم گرفت از شهرت جان وين در فيلم هاي وسترن استفاده كند و يك اثر قابل قبول ارائه دهد. ساخت فيلم شهامت واقعي براي تمام كساني كه به نوعي در اين فيلم دست داشتند، خوش يمن بود. پورتيس و كتابش به شهرت رسيدند. كتاب شهامت واقعي به چند زبان زنده دنيا ترجمه شد و در دسترس عموم قرار گرفت. هاتاوي در وسترن سازي براي خودش بروبيايي پيدا كرد و جان وين توانست موفقيت هاي قبلي اش را يك بار ديگر به رخ همه بكشد و ثابت كند كه مرد اول و آخر ژانر وسترن است. او براي بازي در نقش «مارشال روبن كابرن» در شهامت واقعي توانست اسكار را هم از آن خود كند و خاطره آخرين كار حرفه اي اش را هر چه بيشتر در ذهن ها ماندگار كند. هاتاوي جزو آن دسته از كارگرداناني بود كه براي ساخت فيلمش از خط به خط كتاب بهره برد و حتي ديالوگ ها را هم تغيير نداد اما برادران كوئن كه علاقه اي به رعايت قواعد و اصول فيلمسازي ندارند، بي خيال وفاداري به داستان كتاب شدند و هر چيزي كه دلشان مي خواست به فيلم اضافه كردند و اين تغييرات آن قدر محسوس بود كه برادر كوچك تر اتان به جوئل گفت: «تو هرگز به نويسنده كتاب شهامت واقعي، چارلز پورتيس يا هنري هاتاوي و اصلاً تمام اين داستان و فيلم وفادار نبودي، جز براي جان وين...»
يكي از المان هايي كه از شاخصه هاي فيلم هاي وسترن به حساب مي آيد، طبيعت وحشي غرب است با آن آفتاب داغ و سوزانش. اما اگر با اين پيش زمينه قرار است به استقبال فيلم تازه برادران كوئن برويد، سخت در اشتباهيد. خبري از غرب وحشي نيست و به جاي قهرمان مرد كلاه به سر فيلم هاي وسترن، يك دختر 14 ساله تمام بار ماجرا را به دوش مي كشد. البته در كنار متي، مردي به اسم روستر با بازي جف بريجز كه پير و خسته به نظر مي رسد، به ايفاي نقش مي پردازد كه نشان مي دهد در اين فيلم هنوز بعضي از شاخصه هاي فرعي وسترن پررنگ است. شهامت واقعي كه در سال 2011 اكران شده، يك وسترن جمع و جور و قابل قبول است. نمي شود گفت اين فيلم شاهكار است و حرف تازه اي براي گفتن دارد اما يك وسترن خوب است كه در اين قحطي وسترن سازي، طرفداران اين ژانر را اميدوار مي كند.
نابغه وسترن سازي
اين مرد نابغه كه سيزدهمين فرزند يك خانواده ايرلندي بود، اول فوريه 1894 در آمريكا به دنيا آمد و 30 اوت سال 1973 از دنيا رفت و ژانر وسترن از همان موقع تا الان بي رمق به كارش ادامه داده است. اولين وسترني كه جان فورد روي صندلي كارگرداني اش نشست، فيلمي به اسم «گردباد» بود كه سال 1917 ساخته شد. جان در آن فيلم خود نقش اصلي را برعهده داشت و با ستاره بي بديل سينماي صامت يعني «هري كري» همبازي بود. او سه سال بعد با «ماري مك برايد اسميت» ازدواج كرد و صاحب دو فرزند شد. فورد در زندگي خصوصي اش خيلي موفق ظاهر شد و جزو معدود بازيگراني به حساب مي آيد كه در زندگي شخصي اش هم موفق بود و سال هاي سال در كنار همسرش زندگي كرد. جان فورد براي فيلمسازي ارزش قائل بود و به آن به شدت اهميت مي داد. اين كارگردان سال هاي اول كارگرداني اش در پي اتفاق بدي كه برايش افتاد، نزديك به 15 سال فيلمسازي را كنار گذاشت. سال 1922 زماني كه او به كمپاني فاكس پيوست، شروع به ساخت فيلم «اسب آهنين» كرد؛ فيلمي كه براي چندمين بار ثابت كرد جان فورد صاحب سبك ترين كارگردان ژانر وسترن است. اين موفقيت ها ادامه داشت تا اينكه «سه مرد شرور» او در همان سال ها با شكست مواجه شد و به مدت 14 سال و نيم، جان سمت فيلمسازي از نوع وسترن نرفت و فعاليت هاي حاشيه اش را ادامه داد تا اينكه سال 1939 با ساخت «دليجان» و آقاي «لينكن جوان»، بازگشتي پرافتخار به ژانر وسترن داشت و آن را بار ديگر احيا كرد.
بهترين كابوي هاليوودي
اين بازيگر، قبل از حضور در عرصه سينما، در يك روزنامه به عنوان كاريكاتوريست مشغول به كار بود، اما به پيشنهاد يكي از همكارانش وارد عرصه بازيگري شد و تقريباً در 30 سالگي توانست جايگاه واقعي اش را در كاري كه به آن علاقه داشت، به دست آورد. يكي از عوامل موفقيت گري در فيلم هاي وسترن قد بلند او بود كه براي بازي در نقش كابوي يك امتياز خوب به حساب مي آمد.
گري يكي از صميمي ترين دوستان نويسنده فقيد، ارنست همينگوي بود كه ساليان سال با هم ارتباط داشتند. او در يكي از فيلم هايي كه براساس نوشته هاي ارنست ساخته شد، به ايفاي نقش پرداخت. «وداع با اسلحه» اسم كتاب تأثيرگذار همينگوي بود كه گري به دليل صميميتي كه با او داشت، براي بازي در آن پيشقدم شد. قبل از اينكه جان فورد پاي جان وين را به سينماي وسترن باز كند، سيسيل بدميل هنرپيشه خوش قد و بالايش، يعني گري كوپر را وارد عرصه هنر كرد و شايد به دليل تجربه هاي بيشتر اين بازيگر است كه او در رأي گيري ها، يك سر و گردن بالاتر از جان وين به حساب مي آيد. گري آوريل 1960 تحت عمل جراحي قرار گرفت و اين باعث شد شبهه ابتلاي او به سرطان در اذهان مردم قوت بگيرد. بعد از مراسم اسكار، در سال 61 بود كه جيمز استوارت در سخنراني اش به بيماري گري اشاره كرد و همه به نوعي از بيماري او باخبر شدند. اين بازيگر در 13 مي 1961 تقريباً شش روز بعد از جشن تولد 60 سالگي اش از دنيا رفت و در قبرستان اينتريد به خاك سپرده شد. در سال 74 همسر جوان گري درخواست داد قبر او را به نيويورك انتقال دهند. ورونيكا در سال 2000 درگذشت و كنار همسرش به خاك سپرده شد.
جان وين، اسطوره وسترن
اسم واقعي اين بازيگر ماريون روبرت مورسيون است كه 26 مي 1907 در آمريكا به دنيا آمد. جان در 16 سپتامبر 1964، بيش از شش ساعت زير تيغ جراحي بود تا شايد بشود براي سرطانش كاري كرد، اما اين عمل فقط توانست مرگ او را به چند سال بعد موكول كند. نهم ژوئن 1979 روزي بود كه زندگي او در بيمارستاني در پاناما پايان گرفت. وين در كليساي كاتوليك ها تشييع شد. جان هميشه دوست داشت روي سنگ قبرش جمله «زشت، قوي و باوقار...» نوشته شود اما تا سال 1999 مزار او رنگ هيچ سنگي را به خودش نديد و تازه اوايل سال 2000 بود كه براي او سنگ انتخاب كردند و تا امروز هم هيچ كس نفهميده چرا آرامگاه او سنگي ندارد. او وصيتي جالبي براي مراسم بعد از مرگش به ديگران كرده بود كه هيچ وقت عملي نشد: «وقتي از دنيا رفتم، مرا در اتاقي بسوزانيد و بعد خانواده و دوستان اندكم بنشينند و درمورد مرد ديوانه اي كه مدت ها در كنارش بود، صحبت كنند.»
منبع: هفته نامه همشهري سرنخ- ش:88