هديه ي نعيمان
مرد داد مي زد: «عسل دارم! عسل خوش مزه!»
با شنيدن صداي مرد نعيمان خوش حال شد. پيش مرد عسل فروش رفت و گفت: «من همه ي عسل هايت را مي خرم؛ امّا بايد پولش را بعداً بگيري؟» مرد عسل فروش قبول كرد و نعيمان كاسه عسل را به خانه ي پيامبر (ص) برد، در زد. مردي در را باز كرد.
نعيمان كاسه ي عسل را به او داد و گفت: «اين هديه را از طرف من، به رسول خدا بدهيد!» بعد حافظي كرد و رفت. مرد عسل فروش فكر كرد كه نعيمان وقتي كاسه ي عسل را به مرد داده، حتماً به او گفته كه پول عسل هاي مرا هم بدهند.
همان جا جلوي خانه ي پيامبر(ص) منتظر نشست. چند ساعتي گذشت، اما كسي نيامد. مرد عسل فروش خسته شده بود و مي خواست به خانه اش برود. براي همين در زد. همان مرد در را باز كرد. عسل فروش گفت: «يا پولم را بدهيد يا عسل هايم؟» پيامبر (ص) كه صداي مرد عسل فروش را شنيد، خنديد و پول عسل ها را داد.
چند روز بعد وقتي پيامبر(ص) نعيمان را ديد، از او پرسيد: «چرا اين كار را كردي؟» نعيمان كه مي خنديد، گفت: «من ديدم آن مرد عسل مي فروشد و رسول خدا (ص) هم عسل دوست دارد، اما پولي نداشتم كه آن را براي تان بخرم. پس هر دوي آن ها را به در خانه آوردم.»
پيامبر خدا (ص) از اين كار نعيمان خنديد.
منبع:نشريه مليکا، شماره 58
با شنيدن صداي مرد نعيمان خوش حال شد. پيش مرد عسل فروش رفت و گفت: «من همه ي عسل هايت را مي خرم؛ امّا بايد پولش را بعداً بگيري؟» مرد عسل فروش قبول كرد و نعيمان كاسه عسل را به خانه ي پيامبر (ص) برد، در زد. مردي در را باز كرد.
نعيمان كاسه ي عسل را به او داد و گفت: «اين هديه را از طرف من، به رسول خدا بدهيد!» بعد حافظي كرد و رفت. مرد عسل فروش فكر كرد كه نعيمان وقتي كاسه ي عسل را به مرد داده، حتماً به او گفته كه پول عسل هاي مرا هم بدهند.
همان جا جلوي خانه ي پيامبر(ص) منتظر نشست. چند ساعتي گذشت، اما كسي نيامد. مرد عسل فروش خسته شده بود و مي خواست به خانه اش برود. براي همين در زد. همان مرد در را باز كرد. عسل فروش گفت: «يا پولم را بدهيد يا عسل هايم؟» پيامبر (ص) كه صداي مرد عسل فروش را شنيد، خنديد و پول عسل ها را داد.
چند روز بعد وقتي پيامبر(ص) نعيمان را ديد، از او پرسيد: «چرا اين كار را كردي؟» نعيمان كه مي خنديد، گفت: «من ديدم آن مرد عسل مي فروشد و رسول خدا (ص) هم عسل دوست دارد، اما پولي نداشتم كه آن را براي تان بخرم. پس هر دوي آن ها را به در خانه آوردم.»
پيامبر خدا (ص) از اين كار نعيمان خنديد.
منبع:نشريه مليکا، شماره 58