يادها و يادگارهایي از سومين شهيد محراب

در سال 1335 يا 1336 بود كه حجت الاسلام و المسلمين، آقاي شيخ محمود جعفري، از علماي محترم آذربايجاني مقيم قم و داماد مرحوم آيت الله صدوقي، به اينجانب اطلاع داد كه ايشان به قم آمده اند و روز پنجشنبه در منزل نامبرده جلوس دارند! اينجانب روي علاقه اي كه به شناخت علما و بزرگان داشتم، روز پنجشنبه موعود،
شنبه، 3 دی 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
يادها و يادگارهایي از سومين شهيد محراب

يادها و يادگارهایي از سومين شهيد محراب
يادها و يادگارهایي از سومين شهيد محراب


 





 
حجت الاسلام سيدهادي خسروشاهي
در سال 1335 يا 1336 بود كه حجت الاسلام و المسلمين، آقاي شيخ محمود جعفري، از علماي محترم آذربايجاني مقيم قم و داماد مرحوم آيت الله صدوقي، به اينجانب اطلاع داد كه ايشان به قم آمده اند و روز پنجشنبه در منزل نامبرده جلوس دارند! اينجانب روي علاقه اي كه به شناخت علما و بزرگان داشتم، روز پنجشنبه موعود، به ديدار آيت الله صدوقي رفتم و يكي دو ساعتي در منزل آقاي جعفري نشستم و تعدادي از علماي عظام و فضلا و طلاب، به ديدار ايشان، آمدند... مرحوم صدوقي از احوال اخوي بزرگوار، آيت الله آقا سيد احمد خسروشاهي پرسيد كه گويا در زمان آيت الله حائري و اقامت در قم، با ايشان آشنائي و رفاقت داشته است...
اين نخستين ديدار من با آيت الله صدوقي بود: مردي آرام، مهربان، با نورانيتي خاص و اخلاصي آشكار و تواضعي بي پايان... و خصال ديگر ويژه يك عالم پرهيزكار... سال هاي بعد، يكي دو بار ديگر هم، وقتي ايشان به قم آمدند، باز ايشان را زيارت كردم و هر بار ارادتم افزون تر گرديد.
در آغاز دوران مبارزه، آيت الله سيد صادق روحاني دام بقائه از تبعيدگاه «زابل» به «يزد» تبعيد شدند و من براي ملاقات با ايشان با يزد رفتم كه نخستين سفر من به اين شهر بود و قصد ديدار علماي يزد و كتابخانه معروف وزيري را داشتم... اما تازه وارد منزل يا اقامتگاه ايشان شده بودم كه ماموري از شهرباني آمد و اعلام كرد كه بايد همراه وي به شهرباني بروم! سبب را پرسيدم، گفت:
«نمي دانم!... من فكر كردم كه شايد ملاقات با آيت الله روحاني ممنوع بوده و من بدون اجازه آنها وارد اقامتگاه شده ام... همراه مامور به شهرباني رفتم. مرا به اتاق رئيس شهرباني بردند... سلام كرده پاسخي نشيندم! فهميدم كه آدم بي ادبي است... تعارف نشستن هم نكرد و من خودم روي يك صندلي نشستم و ديگر حرف نزدم! او عكسي را كه در دست داشت ورانداز مي نمود و سپس به نگاه مي كرد! فهميدم كه هدف او تطبيق من با صاحب عكسي است كه در دست دارد!... با معاون خود كه در كنارش نشسته بود، آهسته صحبت كرد و در پاسخ او شنيدم كه «شباهت ندارد.» گفتم: «آقاي رئيس! من ميهمان آيت الله صدوقي هستم و براي ديدار آيت الله روحاني آمده ام و مامور شما اجازه نداد كه من حتي يك چائي بخورم! و حالا شما مرا با عكسي كه در دست داريد تطبيق مي كنيد؟ عكس را نشان بدهيد تا بگويم كه من هستم يا كس ديگر!» معاون او عكس را نزد من
آورد و نشان داد. وقتي نگاه كردم ديدم كه عكس برادر عزيزمان آقاي سيد محمود دعائي است كه يزدي الاصل است و تحت تعقيب، ولي او كه در نجف بود، چرا به دنبال ايشان هستند؟ گفتم: «اين عكس آقاي دعائي است و ايشان در نجف هستند...» گفت: «نه، به ايران آمده اند و گزارش شده كه در قم به منزل دوستانش سر زده است!» گفتم: «من از آمدن ايشان به ايران و قم خبر ندارم و منزل من هم كسي نيامده است و اگر هم آمده باشد، اين وظيفه شهرباني قم بود كه پيگيري كند نه شهرباني يزد!» رئيس شهرباني از حرف من خوشش نيامد و با ناراحتي گفت: «كار نداريم. تشريف ببريد و به آيت الله صدوقي هم بگوئيد كه سوء تفاهم شده بود!...»
يكي دوروز بعد، آيت الله صدوقي توسط پيكي مرا براي ناهار منزلشان دعوت كردند و من رفتم... برادر عزيزمان حجت الاسلام و المسلمين، شيخ محمد علي صدوقي، فرزند برومند ايشان هم حضور داشت. كمي قبل از موقع ناهار، آيت الله سيد روح الله خاتمي، والد ماجد حجت الاسلام و المسلمين جناب آقاي سيد محمد خاتمي رياست جمهوري محترم سابق هم كه انيس و مونس آيت الله صدوقي بود، تشريف آوردند و من كلي از اين ديدار فيض بردم...
... روزگاري گذشت و پس از حوادث خونين قم و استمرار تظاهرات شبانه مردم و اعلام حكومت نظامي، من همراه حجت الاسلام والمسلمين، آقاي سيدابوالفضل موسوي تبريزي، با پيكان خود عازم تهران شدم... در اوايل جاده قم، آقاي موسوي گفت: «اين آقاي حائري است، چرا به طرف جاده خاكي مي رود؟..». دقت كرديم، آيت الله حاج شيخ مرتضي حائري بود كه تنها و پياده، در قسمت چپ جاده قم در حال حركت بود... پياده شدم و خدمت ايشان رفتم و پرسيدم: «كجا تشريف مي برديد؟» گفتند: «من عازم تهران بودم. مامورين مرا از اتوبوس پياده كردند و گفتند از اين جاده مي توانيد به تهران برويد، از جاده ساوه برويد و مرا پياده كردند و اكنون قصد دارم به جاده ساوه بروم.» عرض كردم: «من عازم تهران هستم. ظاهرا ماشين هاي سواري و شخصي را پس از بازرسي، كار ندارند، تشريف بياوريد در خدمتتان باشيم.» ايشان برگشتند و ما در خدمت ايشان كه فرمودند «صله ارحام» عازم تهران هستند، حركت كرديم. در تهران ايشان را به مقصدشان در جنوب شهر رساندم و بعد با آقاي موسوي به منزل آقاي شيخ مهدي واعظ عبائي رفتيم و يكي دو روز در تهران بودم و بعد شبانه به قم برگشتم...
در قم به محض ورود به منزل، مامورين ساواك و شهرباني، دم درب منزل آمدند و گفتند كه همراه آنها به شهرباني بروم!... گفتم: «تازه از راه رسيده ام و شب است، فردا صبح مي آيم!» گفتند: «دستور است كه الان شما را ببريم!» همراه آنها عازم شهرباني شدم... در مقر شهرباني، رئيس ساواك – سرهنگ بديعي- و كامكار رئيس اطلاعات شهرباني قم نشسته بودند... كامكار به مامورين گفت: «تحويل محمدي بدهيد.» محمدي معاون وي بود... در دفتر معاونت، محمدي ورقه اي را به من داد كه امضا كنم! ورقه شامل مصوبه شوراي امنيت شهر قم درباره تبعيد چند نفر از جمله آيت الله پسنديده- برادر بزرگ امام خميني- آقاي سيد احمد كلانتر واعظ، شيخ عباس ضيغمي و اينجانب بود. جرم! منسوب به ما هم تحريك مردم براي تظاهرات و اخلال در امنيت شهر و ايجاد آشوب و اغتشاش و حمله به مامورين و موسسات دولتي و از اين قماس اتهامات بود.
محمدي گفت: «ورقه را امضا كن! شما بايد به «انارك» يزد برويد!» چاره اي نبود! ورقه را امضا كردن و به او دادم. مامورين ساواك در داخل دفتر و دم در، منتظر بودند. محمدي ورقه را نگاه كرد و با عصبانيتي مصنوعي آن را به سوي من پرت كرد و گفت: «اين چه نوع امضا كردني است؟ ببين آقاي پسنديده چي نوشته. مثل او بنويس و امضا كن!» ورقه را مجددا خواندم و ديدم كه آيت الله پسنديده قبل از امضا نوشته اند: «به راي صادره اعتراض دارم.» فهميدم كه محمدي خواسته به من كمك كند، ولي در مقابل ساواك ظاهر سازي كرده تا آنها متوجه نكته نشوند! گفتم: «آقاي محمدي! چرا عصباني مي شويد؟ خب تكميل مي كنم...» و بالاي امضاي خود نوشتم: «به راي صادره اعتراض دارم.» او ورقه را گرفت و گفت: «اين درست است.» و آن را ضميمه پرونده اي كه روي ميزش بود، نمود و به مامورين گفت: «ببريد!»
شبانه دو مامور مسلح مرا با يك ماشين تقريبا قراضه، به سوي يزد بردند و نزديكي هاي سحر به انارك رسيديم... مرا تحويل ژاندارمري «انارك» دادند و رسيد! گرفتند و رفتند. مامور ژاندارمري مرا به منزلي برد كه آيت الله پسنديده در آن اقامت داشتند... يك خانه روستايي تقريبا مخروبه، با سه اتاق و بدون هيچ گونه امكانات، فرش، پنكه، كولر، يخچال و...؟ در موقع صبحانه خوردن، داستان محمدي را براي آيت الله پسنديده نقل كردم. گفتند:« انسانيت كرده و اگر شما اعتراض را ننوشته بوديد، در واقع محكوميت تبعيد سه ساله خود را پذيرفته بوديد، ولي اكنون مي توانيم وكيل بگيريم تا از ما دفاع كند...»
در اين صحبت بوديم كه در زدند. ميهمانان آيت الله صدوقي و آيت الله خاتمي با چند نفر همراه بودند.. با يك نيسان پر از وسايل مورد نياز و ضروري براي ادامه زندگي در آن هواي گرم و محلي و طوفاني... و يك وانت شامل آب خوردن، ميوه هاي فصل براي تبعيديان و مقداري خوراكي براي اهالي روستاي انارك كه يك مشت زن و بچه بودند و مردهاي آنان در معادن آن منطقه مشغول كار بودند و فقط هفته اي دو روز (پنجشنبه و جمعه) به محل به اصطلاح زندگي خود مي آمدند... در مدت سه ماهي كه من آنجا بودم، علاوه بر ده ها نفر از علماي بزرگ بلاد كه براي ديدن آيت الله پسنديده و آيت الله ناصر مكارم شيرازي - كه تازه از سنندج به آنجا انتقال يافته بودند- مي آمدند، افراد ديگري نيز از شهرهاي اطراف براي ملاقات تبعيدي ها مي آمدند كه مرحوم آيت الله كفعمي، آيت الله شيخ جعفر سبحاني، آيت الله فيض گيلاني، مرحوم مهندس مهدي بازرگان و مرحوم دكتر يدالله سحابي و... بودند.
اما آيت الله صدوقي خود هر هفته مي آمد و يك نيسان خوراكي و آب و ميوه و تره بار هم بلافاصله مي رسيد... ولي ما چند نفر تبعيدي: آيت الله پسنديده، آيت الله ناصر مكارم شيرازي، حجت الاسلام سيد ا حمد كلانتر، شيخ عباس ضيغمي و اينجانب، طبعا نمي توانستيم يك نيسان مواد خوراكي را مصرف كنيم و آنها را بين خانواده هاي ساكن در آن روستاـ كه بدون استثناء فقير و نيازمند بودند ـ تقسيم مي كرديم و بي ترديد يكي از مرحوم آيت الله صدوقي هم از ارسال آن همه مواد خوراكي، تقسيم آنها بين مستمندان روستا بود. البته اين ديدارها از چشم ساواك دور نبود و در يكي از گزارش هاي مفصل ساواك يزد به مركز چنين آمده است: «از: 26 ـ ه به: 312 تاريخ:28/ 2/37
موضوع: اظهارات شيخ محمد صدوقي.
نامبرده بالا بعد از به وجود آمدن واقعه روز 37/1/10 در يزد همه شب بعد از نماز در مسجد حظيره به منبر رفته و اظهاراتي برخلاف مصالح مملكت ايراد مي نمايد... شيخ محمد صدوقي از چند نفر روحانيون تبعيدي از قم به انارك نائين به اسامي: سيد احمد كلانتر، سيد هادي خسرو شاهي، شيخ عباس ضيغمي و مرتضي پسنديده بازديد نموده و در اين ملاقات ها چند نفر از روحانيون يزد و اردكان نيز همراه وي بوده اند.»
... چند هفته اي از تبعيد ما گذشت و من يك اعلاميه يا نامه سرگشاده خطاب به جمشيد آموزگار، نخست وزير وقت، با استناد به روزنامه ها و گفته ها و ادعاهاي خود وي، نوشتم كه كمي هم لحن تندي داشت و آن را براي آيت الله پسنديده خواندم كه خيلي پسنديدند، ولي اشاره كرد كه لحن تند نامه ممكن است براي شما دردسر ايجاد كند، چون جو حاكم هنوز مناسب نيست!... و آيت الله ناصر مكارم شيرازي هم پس از مطالعه آن فرمودند: «خوب است، ولي اگر به امضاي شما نباشد، بهتر است...» اتفاقا پس از اين مذاكره، مرحوم آيت الله صدوقي، طبق روش هفتگي، سر رسيدند و پس از احوالپرسي، موضوع نامه مطرح شد و من يك بار ديگر آن را خواندم، ايشان هم خيلي آن را پسنديدند و تاييد نمودند... من مسئله امضا و نظريه بزرگواران را مطرح كردم و ايشان در كمال تواضع و اخلاص گفتند: «من آن را امضا مي كنم تا اگر مشكلي پيش آمد، متوجه شما آقايان نشود...»
اتفاقاً در اين هنگام آقا سيد احمد كلانتر هم رسيد. اقامتگاه آيت الله پسنديده، هر روزه مركز تجمع علماي تبعيدي بود و من هم چون تنها بودم، به دستور ايشان در يكي از سه اتاق آن خانه، اقامت داشتم. سيد احمد كلانتر كه سيدي شجاع و نترس بود، ايراد گرفت كه لحن نامه بايد تندتر باشد و حمله بايد متوجه شخص شاه گردد و گرنه نخست وزير كه ماموري بيش نيست! من پيشنهاد كردم كه نامه دوم را با آن محتوا، خود ايشان بنويسند كه ظاهرا ننوشتند! به هر حال آيت الله صدوقي نسخه اي از آن نامه سرگشاده را از من گرفتند و با خود بردند و هفته بعد كه تشريف آوردند، نسخه پلي كپي شده آن را براي ما آوردند كه متن كامل آن، پس از حذف جملاتي كه درباره اتهام خود نوشته و اعتراض كرده بودم و در واقع نشان مي داد كه نويسنده نامه كيست و اضافه كلمات «نائب الامام، الامام» در جلوي نام حضرت امام خميني قدس سره، و جملاتي در اواخر نامه، چاپ و توزيع شده بود.
متن اين نامه كه در آن برهه از زمان، نوعي افشاگري عليه نظام و در راستاي ادامه مبارزه به شمار مي رفت و در واقع، يك سند تاريخي بود و به قلم اينجانب و با امضاي آيت الله صدوقي منتشر گرديد، به قرار زير بود:
جناب آقاي جمشيد آموزگار نخست وزير!
با احترام طبق گزارش مندرج در روزنامه اطلاعات، مورخ 25خرداد ماه 57، جناب عالي طي مصاحبه اي با يك خبرنگار خارجي گفته ايد: «مايلم بدانم در چه مواردي شخص بيگناهي مجروح و تبعيد يا زنداني شده است؟»
ما نمي دانيم كه شما اين گفتار را فقط به خاطر مصاحبه گر خارجي و محافل مربوط گفته ايد يا آنكه قصد داشته ايد كه با پخش آن به وسيله راديو لندن و سپس روزنامه اطلاعات به مردم ايران بقبولانيد كه واقعا در دوره زمامداري شما هيچ بيگناهي نه مجروح شده و نه به زندان رفته و نه تبعيد گشته است!!
قبلا بايد اين نكته را روشن سازيم كه مردم مسلمان ايران هدف هاي مغرضانه راديو لندن (بي.بي.سي) و گردانندگان استعمارگر آن را از ده ها سال پيش مي شناسند و هرگز گول گزارشات به اصطلاح دلسوزانه آن را نخواهند خورد، چه رسد به مطالبي كه در تاييد نظام رستاخيزي حاكم پخش مي كنند. همه مردم آگاه ايران مي دانند پس از معامله اخير يك ميليارد توماني اسلحه با انگلستان و دريافت حق و حساب به وسيله (بي.بي.سي)، لحن اين دستگاه سخن پراكني استعماري، كاملا تغيير يافته است و هدف عمده آنان حفظ منافع ويژه اربابان است و اصولا در جايي كه (بي.بي.سي) به دروغ از مذاكرات محرمانه بين روحانيت و دولت خبر مي دهد و بدين ترتيب با نشر اكاذيب به سود محافل رستاخيزي مي پردازد، طبيعي خواهد بود كه مردم مسلمان ايران ديگر كوچك ترين ارزشي براي خبرها و گزارش هاي آن قائل نشوند و به وضوح ببينند كه منطق همه زورگويان و استعمارگران شرق و غرب، اعم از اردوگاه سرمايه داري و اردوگاه به اصطلاح سوسياليسم، به طور مطلق و بدون استثنا بر محور دريافت نفت يا گاز و فروش اسلحه مي چرخد و هرگز هم باوركردني نيست كه عوامل فساد و تباهي و بدبختي ملتي به فكر رهايي و آزادي و نجات آن ملت باشند.
اما نكته اي كه در مصاحبه شما جلب توجه مي كرد ـ قبل از بررسي گفتار بالاـ اين بود كه جناب عالي هرگز به كشته شدن صدها انسان مسلمان اعم از كوچك و بزرگ، زن و مرد كه در خيابان ها و هنگام خروج از مساجد در شهرهاي قم و تبريز، يزد، جهرم، اهواز، خمين، نجف آباد و غيره... به وسيله مامورين مسلح شما ناجوانمردانه و بدون هيچ گناهي به قتل رسيده و يا بر اثر اصابت گلوله ناقص العضو گشته اند، حتي اشاره اي هم نكرده ايد و فقط از آمار مجروحين، زندانيان و تبعيدي ها سئوال نموده ايد؟ شما ظاهرا به عنوان رعايت حقوق بشر نوظهور، در مصاحبه خود گفته ايد كه در دوران حكومت شما شكنجه هم برداشته شده است، ولي هيچ اشاره نكرده ايد كه تظاهرات مسالمت آميز مردم مسلمان ايران را در سراسر كشور به حوادث خونين مبدل ساخته ايد و به جاي آنكه طبق دستور رهبر جناح به اصطلاح سازنده ـ حز فراگيرـ پاسخ مردم را با چوب و چماق بدهيد، پاسخ درخواست هاي آنان را با رگبار مسلسل داده ايد و مامورين تا بن دندان مسلح شما در همه جاي ايران، بالاخص در حوزه علميه قم و حتي در داخل حرم مطهر، مردم بيگناه و بي سلاح را آن چنان مجروح و مضروب ساخته اند كه در تاريخ قرون وسطي هم نظير آن را نمي توان سراغ گرفت...
و سپس افراد مجروح و زخمي را به جاي درمان و معالجه، در شهرباني و ساواك قم، يزد، اصفهان آن چنان مورد تعرض و شكنجه بدني و روحي قرار داده اند كه از ذكر چگونگي آن شرم داريم.
آقاي نخست وزير!
شما گويا براي حفظ مقام چند روزه خود نخواسته ايد در مقابل خبرنگار خارجي اعتراف كنيد كه مامورين مسلسل به دست شما به دستور مركز، به قم آمده و پس از قتل عام طلاب و مردم شهرستان قم حتي حريم منازل مراجع عظام تقليد را هم رعايت نكرده و در داخل خانه آنها به كشتار روحانيون جوان بي سلاح و بيگناه دست زده اند... و در اعلاميه به اصطلاح رسمي دولت با عذري بدتر از گناه اعتراف كرده ايد كه اين جنايت گويا به علت عدم آشنايي مامورين مسلح اعزامي شما از مركز انجام شده است، ولي تا كنون حتي به سئوال نمايندگان مجلس هم پاسخ نگفته ايد كه اين مامورين مسلح اولا به دستور چه مرجعي به منازل مراجع تقليد قم حمله كرده اند؟ و ثانيا مامورين در اين جنايت چه نقشي داشته اند؟ و چرا به علت تقصير در انجام وظايف تاكنون محاكمه و مجازات نشده اند؟
آقاي نخست وزير!
جالب است كه رهبر گروه بررسي مسائل ايران ـ جناح سوم حزب فراگيرـ بر خلاف نظر سخنگوي رسمي شما و نمايندگان مجلس شما، رسما اعلام داشت كه آنهائي كه مردم تبريز و قم را بيگانه اعلام كرده اند، از جامعه شناسي ايران آگاهي نداشته اند و تصريح نمود كه آنها گويا به علت نارضائي هاي اقتصادي قيام كرده بودند و فقط طبقه كم درآمد هستند كه دست به اين اقدام زدند. اين ارزيابي كه مورد تاييد راديو مسكو هم قرار گرفت، خود نشان دهنده آن است كه گروه بررسي مسائل ايران نيز از جامعه شناسي ايران آگاهي ندارند و همه چيز را از ديدگاه مادي مورد بررسي قرار مي دهند و از واقعيت هاي عيني جامعه ما كاملا به دور هستند، با اين حال بايد پرسيد پس چرا كساني كه مردم ناراضي، كم درآمد قم و تبريز را به رگبار مسلسل بسته اند و يا دستور چنين كشتار دسته جمعي و وحشيانه اي را صادر كرده اند، به پاي ميز محاكمه كشيده نمي شوند؟ مگر آدمكشي گروهي، به دستور و به وسيله مقامات رسمي و مسئول دولتي جنايت و جرم به حساب نمي آيد؟ به علاوه چرا كساني كه از جامعه شناسي ايران آگاهي ندارند، همچنان بر مصدر كار به رتق و فتق امور جاري كشور مشغولند؟
جالب تر آنكه آقاي رهبر گروه بررسي مسائل ايران مي گويد: «حزب ايران نوين در طول دوران قدرت خود به بهانه سركوبي ضد انقلاب از روش هاي ناجوانمردانه استفاده كرده و همه نيروها ا كوبيده و خلاء سياسي به وجود آورده است.» در اينجا باز اين سئوال پيش مي آيد كه اگر اين گزارش ها و بررسي ها واقعا براي حل مشكلات كشور بوده و داراي ارزشي است، پس چرا مسئولين آن سركوبي ها و نخست وزير و دبير كل آن حزب را به جاي انتقال به مقام وزارت و سفارت به دادگاه نمي كشند؟ آيا به نظر شما كيفر ظلم و ستم و خيانت را با ارتقاء مقام بايد داد؟... آيا بدون مجازات قاتلين و آمرين، بدون مجازات خائنين و غارتگران اموال مردم و بيت المال عمومي، انتظار داريد كه مردم ناراضي، معركه گيري سياسي جديد را باور كنند و به وعده هاي تازه دولت شما ايمان بياورند؟ آيا كساني كه سال هاي متمادي وعده دروغ شنيده اند، حالا با زور و نيزه و رگبار مسلسل راضي مي شوند و به صفوف حزب فراگير بپيوندند؟ چرا امروز كساني را كه عليه حزب رستاخيز واحد كه بر خلاف قانون اساسي كشور است، حرف مي زنند، مورد تهديد و تبعيد قرار مي دهيد و به وسيله كميته انتقام، محل اقامت و يا دفتر كار آنها را منفجر مي كنيد؟ آيا فردا رئيس جديد گروه بررسي مسائل در يك اجتماع ديگر اعلام نخواهد كرد كه مسئولين حزب واحد رستاخيز در مبارزه خود روش ضد انساني و ناجوانمردانه اي را به كار برده و با كوبيدن همه مردم و از بين بردن احزاب موجب گسترش نارضايتي ها شده اند؟ چرا كه واحد بودن حزب در
ايران حتي بر خلاف قانون اساسي موجود است...
آقاي نخست وزير!
شما در مصاحبه ديگري كه در كيهان درج شده، اعلام داشته ايد: «آشوب هاي ايران براي هميشه پايان يافت.» ما نمي دانيم مراد شما كدام آشوب هائي است؟ حتمام مراد شما تظاهرات آرام و مسالمت آميز مردم مسلماني است كه خواستار اجراي قانون و برقراري حكومت عدل و تحقق افكار عالي مراجع تقليد عظام شيعه در راه رهايي مردم بوده اند و دولت، آن تظاهرات را تبديل به آشوب و بلوا كرده و مردم را به خاك و خون كشيده است... ولي ما فكر نمي كنيم كه مردم از حق مسلم و قانوني خود كه اعتراض به اعمال خلاف قانون و به راه انداختن تظاهرات مسالمت آميز است، دست بردارند، چنانكه يك هفته پس از مصاحبه شما در شيراز و كرمانشاه، آن تظاهرات عظيم برپا شد و به يقين در هفته هاي آينده، در ماه مبارك رمضان، هم شما شاهد تظاهرات يوميه مسلمانان سراسر ايران خواهيد بود و سپس در ماه محرم و صفر هم ياران نهضت حسين(عليه السلام) و شيعيان راستين رهبر آزادگان اين برنامه را ادامه خواهند داد تا اهداف مراجع عظام تحقق يابد و بساط ظلم و ستم برچيده شود و حكومت حق و عدالت برقرار گردد.
آقاي نخست وزير!
اگر واقعا دموكراسي و فضاي باز سياسي به وجود آمده و آزادي ها توسعه يافته است و اين سروصداها، خيمه شب بازي تازه براي سرگرم كردن مردم نيست، مايل بوديم كه حقايق پشت پرده را براي مردم بازگو كنيد و تضاد دروني دستگاه حاكم را كه باعث اين همه فجايع شده است، روشن سازيد و همه آمرين و مامورين حادثه آفرين حوادث خونين شهرستان ها، بالاخص مركز روحانيت شيعه، قم را در يك دادگاه صالح به پاي ميز محاكمه بكشانيد، بلكه منتظر بوديم كه لااقل در روزنامه هاي شما اسامي مجروحين، زندانيان، تبعيديان و شهداي شهرهاي ايران را در شش ماه گذشته بخوانيم و از نوع اتهامي كه توسط مامورين مجرم شما به آنها نسبت داده شده است، آگاه شويم.
آقاي نخست وزير!
ظاهرا در هيچ جاي دنيا در آفريقاي جنوبي هم سابقه ندارد كه پاسخ اعتراض و تظاهرات آرام مردم را با سرنيزه و رگبار مسلسل بدهند و افراد بيگناهي را به قتل برسانند و مركز روحانيت را با توپ و تانك در هم بكوبند و بعد هم همان آمرين و ماموريني كه بايد طبق قانون محاكمه شوند، خود براي افراد مجروح و زنداني شده پرونده بسازند و براي گروه ديگري هم كه جرمي جز آزادگي و دفاع از حق و قانون و حريم اسلام و قرآن ندارند، حكم تبعيد سه ساله به نقاط بد آب و هواي كشور را صادر و اجرا كنند: مظهر از وحدت قواي سه گانه كشور در ساواك!!!
به نظر شما در كجاي دنيا سابقه دارد كه مجرمين واقعي بر كرسي قضاوت بنشينند و حكم صادر كنند كه فلان افراد بايد تبعيد يا زنداني شوند؟ چرا براي افرادي كه هم اكنون در زندان ها و تبعيدگاه ها به سر مي برند و سلامتي اغلب آنها به خطر افتاده است و بعضي از آنها بالغ بر 90 سال دارند، اجازه تشكيل دادگاه با حضور هيئت منصفه داده نمي شود؟ اگر اتهام آنها سياسي است كه بايد طبق قانون با حضور هيئت منصفه به پرونده آنها رسيدگي شود، ولي ما مي بينيم كه نه تنها دستگيرشدگان در شهرستان ها همچنان در اين گرماي سوزان بلاتكليف در زندان ها به سر مي برند، بلكه پرونده آقايان تبعيد شده هم پس از ماه ها هنوز به جريان نيفتاده است... آيا مفهوم اين نوع حكومت همان حكومت قرون وسطايي و سلطه قانون جنگل در كشور نيست؟ رهبر گروه بررسي مسائل به ما مي گويد: «هزاران ايراني گاهي هم شايد عقايد خيلي مخالفي داشته باشند، ولي از بسياري از موافقين دروغگو بهترند و بايد احترام بيشتري به آنها گذاشت» (كيهان اول تيرماه 57 (1357/4/1) آيا اين بيشترين احترام است كه علماي بزرگ كشور و مردم آزاده ديگر در تبعيدگاه ها به سر ببرند؟
راستي منطق عصر رستاخيزي عجب منطقي است و مانند همه چيزش در هيچ جاي دنيا نمونه ندارد!
آقاي نخست وزير!
با اينكه با تبعيد بيش از پنجاه نفر از علماي بزرگ، روحانيون عالي قدر، خطباي معروف و اساتيد حوزه علميه قم به شهرهاي مختلف، همه مردم ايران فهميده اند كه ظلم و ستم و قانون شكني و زورگويي به چه مرحله انفجارآميزي رسيده است، ولي ما براي آگاي جناب عالي كه گويا هنوز مايل هستيد اسامي افراد بيگناهي را بدانيد كه در دوره حكومت شما تبعيد شده اند و در شرايط نامساعد و غيرانساني به سر مي برند و از هرگونه آزادي عمل و حقوق انساني محروم شده اند و خانواده ها و كودكان آنها هم همراه پدران خود در تبعيدگاه هاي سوزان از ظلم و ستم فراگير رستاخيزي بهره مند مي شوند، اسامي آنها را در ضميمه اين نامه سرگشاده منتشر مي سازيم كه علاوه بر آگاهي شما، در تاريخ نيز ثبت گردد و نسل آينده، ماهيت تمدن بزرگ موعود را خود ارزيابي كند. آري، اين علماي بزرگ و روحانيون عاليقدر همراه ديگر طبقات اجتماع ما كه براي برقراري حكومت حق و عدالت و استقرار نظام اسلامي و انساني مي كوشند، هم اكنون بدون هيچ گونه مجوز قانوني در تبعيدگاه ها به سر مي برند و البته در هر جا كه هستند، به بيدار ساختن مردم مسلمان ايران مشغولند.
1- حضرت آيت الله العظمي نائب الامام (الامام خميني) دامه ظله الوارف، بزرگ مرجع عالي قدر شيعه 15 سال است كه به حال تبعيد در خارج از كشور به سر مي برند.
2- حضرت آيت الله آقاي حاج حسن قمي دامت بركاته از مراجع مشهد از 12 سال پيش در منزل كوچكي در كرج، بدون ملاقات احدي در حال تبعيد و بازداشت به سر مي برند.
3- حضرت آيت الله آقاي حاج سيد محمدصادق روحاني، دامت بركاته، از مراجع قم، پس از حوادث اخير در منزل خود در قم در حال بازداشت هستند؛ حتي تلفن منزل ايشان را قطع كرده اند و رفت و آمد اقوام نزديكشان نيز ممنوع شده است.
4- تعداد دستگيرشدگان زنداني از فضلا و طلاب حوزه علميه قم و محترمين بازار در همه جا بي شمار است و فعلا آماري در دست نيست. از جمله جنايات دوره زمامداري شما اگر مايل باشيد بدانيد، انداختن يك عده رذل و چاقوكش به جان زندانيان به اصطلاح سياسي اصفهان است كه آن بيگناهان را با ضربه چاقو مجروح و شديدا زخمدار كرده اند كه خدا مي داند در چه حالي به سر مي برند و شايد بعضي هم تلف و نابود شده باشند. مادرهاي آنها چندي در منزل يكي از آيات اصفهان در حال تحصن بودند و عاقبت چه شده؟ نمي دانيم. اگر مايل باشيد جنايات ديگر دوران شما را كه از شمار بيرون است شرح مي دهم، ولي به همين مختصر اكتفا مي نمايم.
و لا تحسبن الذين غافلا عما بعمل الظالمون
و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون
و لعل الله يحدث بعدد ذالك امرا
محمد الصدوقي
يزد- مورخه رجب 1398 1357/4/2
اسامي علما، روحانيون، وعاظ و اساتيد حوزه هاي علميه كه در 6 ماه گذشته تبعيد شده اند.
شماره نام ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ محل سكونت ـ محل تبعيد
1-حضرت حجت الاسلام والسلمين آقاي سيدمرتضي پسنديده(85ساله)ـ قم ــــــــ انارك-داران
2-حضرت حجت الاسلام والسلمين شيخ عبدالرحيم رباني شيرازي ـــ قم ــــــــ كاشم- فيروزآباد- سردشت
3-حضرت حجت الاسلام والسلمين محمد يزدي ــــــــــــــــــــ قم ــــــــ بندرلنگه- شاه آباد غرب
4-حضرت حجت الاسلام والسلمين محمدجوادحجتي كرماني ــــــــــ قم ــــــــ ايرانشهر- سنندج
5-حضرت حجت الاسلام والسلمين محمدصادق خلخالي ــــــــــــــ قم ــــــــ رفسنجان- لار- بانه
6-حضرت حجت الاسلام والسلمين ناصر مكارم شيرازي ــــــــــــ قم ــــــــ چاه بهار- مهاباد، انارك
7-حضرت حجت الاسلام والسلمين حسين نوري ــــــــــــــــــــ قم ــــــــ خلخال- سقز
8-حضرت حجت الاسلام والسلمين محمدعلي گرامي ــــــــــــــــ قم ــــــــ شوشتر
9-حضرت حجت الاسلام والسلمين مرتضي فهيم كرماني ـــــــــــ قم ــــــــ سقز
10-حضرت حجت الاسلام والسلمين مهدي رباني املشي ــــــــــــ قم ـــــــ شهر بابك- جيرفت
11-حضرت حجت الاسلام والسلمين عبدالحميد معاديخواه ـــــــــ قم ــــــــ سيرجان- شاهپور
12-حضرت حجت الاسلام والسلمين سيد هادي خسروشاهي ـــــــــــ قم ــــــــ انارك- دشت كوير
13-حجت الاسلام والسلمين شيخ فتح الله اميد ـــــــــــــــــــ قم ـــــــ بندرشاه
14-حجت الاسلام والسلمين سيد احمد كلانتر ـــــــــــــــــــ قم ــــــــ انارك
15-حجت الاسلام شهاب الدين حسيني ــــــــــــــــــــــــــ قم ــــــــ سقز
16-حجت الاسلام شيخ عباس ضيغمي ــــــــــــــــــــــــــــ قم ـــــــ انارك
17-حجت الاسلام والسلمين سيد محسن موسوي تبريزي ــــــــــــ قم ـــــــ تربت جام
18-حجت الاسلام والسلمين موحدي قمي ــــــــــــــــــــــــ قم ـــــــ ؟
19-حجت الاسلام والسلمين شيخ علي آقاي تهراني ــــــــــــــ مشهد ــــــ چاه بهار- سيرجان سقز
20-حجت الاسلام والسلمين سيد علي خامنه اي ـــــــــــــــــ مشهد ــــــ ايرانشهر
21-حجت الاسلام والسلمين جنتي ـــــــــــــــــــــــــــــ كرج ـــــــ مهاباد
22-حجت الاسلام والسلمين پورمحمدي ـــــــــــــــــــــــــ رفسنجان ـــ مهاباد
23-حجت الاسلام والسلمين شيخ حسين عمادي ـــــــــــــــــــ مشهد ــــــ چاه بهار- اصفهان
24-حجت الاسلام والسلمين سيد محمد احمدي ـــــــــــــــــــ اصفهان ــــ سقز
25-حجت الاسلام والسلمين جلال الدين طاهري ــــــــــــــــــ اصفهان ــــ مهاباد
26-حجت الاسلام والسلمين حميدزاده ـــــــــــــــــــــــــ تهران ـــــ نقده
27-حجت الاسلام والسلمين راشد يزدي ــــــــــــــــــــــــ يزد ـــــــ ايرانشهر
28-حجت الاسلام والسلمين طاهري خرم آبادي ــــــــــــــــــ خرم آباد ــ سقز
29-حجت الاسلام والسلمين حاج سيدمحمدرضااصفهاني(80ساله) ــــ جهرم ــــــ مهاباد
30-حجت الاسلام والسلمين سيد احمد خراساني ـــــــــــــــــ رفسنجان ـــ بيجار
31-حجت الاسلام والسلمين سيد عليمحمد دستغيب ـــــــــــــــ شيراز ـــــ ابهر -؟
32-حجت الاسلام والسلمين سيد علي اصغر دستغيب ــــــــــــــ شيراز ـــــ سراوان؟
33-حجت الاسلام والسلمين عندليب زاده ــــــــــــــــــــــ همدان ـــــ ديوان دره
34-حجت الاسلام والسلمين حاج سيد مجتبي حسيني ــــــــــــــ خرم آباد ــ نورآباد ممسني- گنبدكاوس
35-حجت الاسلام والسلمين حاج سيد يدالله مدني ـــــــــــــــــ ؟ ـــ ديوان دره
36-حضرت حجت الاسلام والسلمين آقاي حاج سيدعلي اكبر قريشي ــ رضائيه ــــ بافت كرمان
37-حجت الاسلام والسلمين صاحب الزماني ـــــــــــــــــــــ رضائيه ــــ بافت كرمان
38-حجت الاسلام والسلمين مناني فرحزاد ـــــــــــــــــــــ تهران ـــــ بندرشاهپور
39-حجت الاسلام والسلمين هادي باريك بين ـــــــــــــــــــ قزوين ـــــ سردشت
40-حجت الاسلام والسلمين حاج شيخ علي حيدري ــــــــــــــــ نهاوند ــــ شهر بابك
41-حجت الاسلام والسلمين زماني نهاوند ـــــــــــــــــــــ چاه ـــــــ بهار
42-حجت الاسلام والسلمين سيد علي موسوي ــــــــــــــــــــ گرمسار ــــ ايرانشهر
43-حجت الاسلام والسلمين سيد شكرالله طاهري ـــــــــــــــــــ خرم آباد ــ نقده
44-حجت الاسلام والسلمين سيد فخرالدين رضوي ــــــــــــــــ خرم آباد ــ ايرانشهر؟
45-حجت الاسلام والسلمين حائري ــــــــــــــــــــــــــــ شيراز ـــــ ؟
46-حجت الاسلام والسلمين موحدي ساوجي ــــــــــــــــــــــ تهران ـــــ ؟
47-حجت الاسلام والسلمين سيد كاظم نورمفيدي ــــــــــــــــ گرگان ؟
48-حجت الاسلام والسلمين طاهري ـــــــــــــــــــــــــــ گرگان ــــــ سنندج؟انارك
49-حجت الاسلام والسلمين رئيسي محمودي اهوازي ــــــــــــــ قم ــــــــ ؟
50-حجت الاسلام والسلمين محمودي اهوازي ــــــــــــــــــــ قم ـــــــ ؟
***
اين اعلاميه پس از تكثير، براي علماي بلاد در نقاط مختلف كشور ارسال شد... و در «قم» و «تهران» نيز توسط دوستان تكثير و توزيع گرديد... ولي نسخه هاي ارسال شده از يزد، توسط مامورين از ساواك در اداره پست يزد، ضبط و از توزيع و ارسال آنها جلوگيري شده است كه از جمله در گزارشي چنين آمده است:
" چهار فقره پاكت محتوي نامه سرگشاده آيت الله صدوقي به آقاي جمشيد آموزگار در شش برگ كه در برگ آخر آن صورت اسامي روحانيون تبعيدي قيد گرديده از يزد جهت چهار نفر از روحانيون سبزوار ارسال و از طريق منبع 9111 بدست آمده كه از توزيع آن خودداري گرديد.»
***
... اتفاقا يكي دو روز پس از تشريف آوردن آيت الله صدوقي و اخذ نامه سرگشاده براي نشر، مرحوم مهندس بازرگان همراه مرحوم دكتر سحابي براي ملاقات تبعيدي ها به انارك آمدند... آيت الله پسنديده از نامه سرگشاده من تعريف كرد و آن را يك اعتراض منطقي همه تبعيدي ها ناميد... مرحوم بازرگان نسخه اي از آن را خواستند كه من به ايشان دادم و ايشان آن را همراه خود بردند...
و عجيب آنكه بلافاصله پس از ورود به تهران، آن را به آقاي احمد بني احمد كه نماينده تبريز در مجلس شوراي ملي بود، تحويل داده و گفته بودند كه اين را همشهري شما كه در تبعيد است، نوشته و شما اگر جرئت همشهري خود را داري، با استفاده از مصونيت پارلماني! آن را به عنوان شكوائيه تبعيدي ها در مجلس بخوان!... و به دولت اعتراض كن، وگرنه صرف داشتن نام نماينده كه ارزشي ندارد (اين مطالب را آقاي بازرگان بعدها براي من نقل كرد.)
آقاي احمد بني احمد كه با ايشان از تبريز سابقه آشنائي داشتم و حتي در هفته نامه وي به نام (عصرجديد) گهگاهي كه به تبريز مي رفتم، مقاله مي نوشتم ـ و نسخه اي از آنها البته در آرشيو حقير موجود است ـ اين نامه سرگشاده را با مقدمه اي كوتاه در مجلس قرائت كرد و آن را منتشر ساخت و سپس در نشريه «كميته براي دفاع از حقوق بشر و پيشبرد آن در ايران» شماره 14 مورخ 10 شهريور 1357، صفحه 50-54، چاپ پاريس - فرانسه، درج و منتشر گرديد.

يادها و يادگارهایي از سومين شهيد محراب

مقدمه و متن منتشره اين آقايان در آن نشريه به قرار زير بود:
«جناب آقاي نخست وزير
پيوست اسامي علما و روحانيون - وعاظ – اساتيد حوزه علميه قم را كه در چند ماه گذشته تبعيد شده اند، ارسال مي دارد.
به طور حتم اطلاع داريد كه از بركت فضاي آزاد سياسي، گروه بي شماري از روشنفكران، روحانيون و افراد عادي صرفا به دلايل مخالفت هاي فكري و حتي ذهني با دولت، گرفتار زندان و تبعيد شده و ده ها هزار نفر با سيستم اعمال فشار معنوي روبرو هستند.
آزادي اعطائي دولت جنابعالي به ملت محروم از حقوق انساني، نتايج بسيار فلاكت باري با خود بارمغان آورده است، به طوري كه معتقدين به مباني آزادي هاي فردي و اجتماعي را متقاعد كرده است كه نداشتن آزادي به مراتب از داشتن اين نوع به اصطلاح (آزادي) بهتر است. روحاني، دانشجو، روشنفكر، كارگر در گذشته به علت شناخت شرايط حاكم بر جامعه، در مقام ابراز عقايد خود بر نمي آمد، اما امروز با اعلام فضاي باز سياسي، مردم ايران كه خود (به صراحت و صداقت) گرايش دارند، اعلام دولت را در سطح بين المللي مبني بر تحمل افكار مخالف، صادقانه تلقي و مخالفت هاي ذهني و قلبي خود را بر زبان جاري مي سازند، ولي پاسخ آن را با كمال تاسف با گلوله يا زندان و يا تبعيد دريافت مي دارند.
جناب آقاي نخست وزير، در كمال تاثر ولي با افتخار و ايمان به سرافرازي زندگي يك ملت به اطلاع شما مي رسانم كه پزشك قانوني و پزشكان بيمارستان پهلوي هنگام معاينه يكي از دانشجويان مقتول دانشگاه آذرآبادگان در واقعه 18 ارديبهشت ماه گذشته، هاي هاي گريسته اند.
چرا؟
بيوگرافي اين جوان كه هيچ گناهي جز وطن پرستي نداشته، عبارت بود از كارگري و عملگي در تابستان و اندوختن 2هزار تومان براي تحصيل در بقيه ايام. زيرپوش وصله دار و پاره او و پول خردهائي كه در جيب داشته و تقسيم بندي 42ريال براي هزينه روزمره آيا جاي تاثر و گريه را نداشت؟
اين است برخورداري اين دانشجو از آزادي اعطائي دولت شما و فضاي باز سياسي كشور!
اينك اگر از وقت گرانبهاي تان كه حتي بخشي از آن به مذاكره با دختر برگزيده واگذار مي شود و قسمتي از آن به چند تن عضو هيئت تحريريه روزنامه رستاخيز به عنوان نمايندگان مطبوعات كشور براي نفي سانسور به مصرف مي رسد، دقايقي باقيمانده باشد، بهتر است گوشه هائي از نامه حجت الاسلام آقاي آقا سيد هادي خسروشاهي را بخوانيد كه خطاب به شما و دولت شماست:
... جالب است كه آقاي نخست وزير در مصاحبه اي كه از بي.بي.سي پخش شد و سپس خلاصه آن در مطبوعات 20 خرداد درج شد، مي گويد: «مايلم بدانم كدام فرد بي گناهي مجروح، تبعيد يا زنداني شده است» كه من در اين نامه، كاري به بيگناهان مجروح و مقتول و زنداني شده ندارم، ولي طبق صورت پيوستي، به عنوان يك انسان آزاد مي توانم توسط شما به آقاي نخست وزير بگويم كه فقط در چند ماه گذشته دوران حكومت شما، 50 روحاني عاليقدر و استاد حوزه علميه، يا واعظ معروف و عالم پرهيزكار، بدون هيچ مجوز قانوني از حوزه علميه با ديگر شهرهاي ايران، به نقاط بد آب و هواي كشور تبعيد شده اند كه گناه بعضي از آنها انتقاد از روزنامه اطلاعات بوده است كه به همين جرم از طرف مامورين حادثه آفرين قم و مجرمين اصلي همه حوادث خونين كشور به سه سال تبعيد محكوم شده اند؟
جالب توجه آنكه دو نفر از روحانيون تبعيد شده در سن 85 و 90 سالگي هستند كه ظاهرا در هيچ كجاي دنيا روحاني 90 ساله را تبعيد نمي كنند، آن هم به جرم اينكه به امر مطاع مراجع عظام قم، مجلس ترحيمي در مسجد خود در (جهرم) برپا داشته است...
شاهكار جرم هاي عصر رستاخيزي شايد جرم من باشد كه معلوم نيست چيست. گويا شركت در چند جلسه مصاحبه حضرت آيت الله العظمي آقاي شريعتمداري مرجع عاليقدر شيعه با خبرنگاران خارجي- كه به امر معظم اله در خدمت معظم له بوده ام، نوعي (تحريك آشوبگران) بوده كه باز به حكم غيابي! مجرمين واقعي - مامورين حادثه آفرين قم- به سه سال تبعيد به انارك در وسط دشت كوير محكوم شده ام! در جائي كه به حق بايد همان مجرمين حادثه ساز را تبعيد كرد...
در اين ميان آقاي دادستان كل كشور و رئيس دادگاه هاي مركز هم كه طبق تصريح قانون بايد پرونده هاي ما را (خارج از نوبت) مورد رسيدگي قرار دهد، اصولا پاسخي به تلگراف هاي اعتراض آميز ما نداده اند تا چه رسد به مطرح ساختن پرونده ها در دادگاه... و ظاهرا استقلال قضائي حضرات هم فقط نامي است و بس كه: بيله ديگ و بيله چغندر!...».
بله جناب آقاي نخست وزير!
شما كه حكومت خود را بر پايه صراحت و صداقت اعلام كرديد، چنين است مفهوم (صريح بودن) و (صديق بودن) و چنان است سزاي مردمي كه به گفته ها و اعلاميه ها و بيانات رئيس دولت در مراجع رسمي اعتماد مي كنند.
به جنابعالي اطمينان مي دهم كه علي رغم فضاي تنگ و تنگ تر سياسي، مردم دچار زودباوري نشده اند. آنها با جان و دل عواقب اين مبارزه را پذيرفته اند و با دانائي فكري و توانائي روحي وارد اين مبارزه شده اند.
از جنابعالي مصرانه مي خواهم كه از مداخله بيش از پيش قوه مجريه در تصميمات قوه قضائيه جلوگيري فرمائيد و مطمئن باشيد كه اعتقاد مردم در حقانيت مبارزه حق عليه باطل روز به روز استوارتر خواهد گرديد.
با احترام
احمد بني احمد نماينده مجلس شوراي ملي
***
... آخرين باري كه آيت الله صدوقي را پيش از انقلاب در قم، و در منزل فرزند برومندشان جناب شيخ محمدعلي صدوقي در خيابان صفائيه - روبروي كوچه ممتاز كه منزل حقير نيز آنجا بود- ديدم و از ايشان خواستم كه براي دفاع از بقيه زندانيان آزاد نشده، از علما و مردم، اعلاميه اي بدهند... آيت الله صدوقي باز فروتنانه گفتند: «شما كه الحمدالله قلم خوبي داريد، آنچه را كه مي خواهيد و مدنظر داريد، بنويسيد من امضا مي كنم و شما چاپ كنيد... الان كه ديگر در تبعيد نيستيد والحمدالله دستتان هم باز است...»
من به فرموده ايشان اعلاميه كوتاهي نوشتم و معظم له جملاتي از آن را مانند نامه سرگشاده - قبلي اصلاح و تكميل كردند و با خط خود، مجددا تمام آن را نوشتند كه كپي آن را به يكي از روزنامه هاي تهران فرستادم و در آن روزنامه چاپ و منتشر گرديد و اصل نسخه معظم له همچنان در آرشيو ما به يادگار ماند كه متن آن به قرار زير است:
بسم الله الرحمن الرحيم
قال الله تعالي و ما كيد الكافرين الا في ضلال
در فضاي باز به اصطلاح سياسي كه همه روزه كشتار بي رحمانه مردم مسلمان و بي گناه در تمام شهرهاي ايران ادامه دارد براي تسكين آلام و دردهاي فراوان مردم، گروهي از زندانيان بي پناه را كه ساليان دراز در سياه چال هاي قرون وسطائي نظام حاكم به سر مي بردند، آزاد كردند و وعده هم دادند كه گروه بيشتري را آزاد خواهند كرد، ولي مسئله اي كه هم اكنون براي عموم مردم مسلمان ايران و به ويژه جامه روحانيت شيعه مطرح است، ادامه بازداشت و تبعيد ده ها نفر از علماي بزرگ روحاني و صدها تن از جوانان برومند مذهبي است.
براي متهم ساختن نهضت اسلامي ايران به رهبري مراجع بزرگ تقليد خاصه حضرت آيت الله العظمي الخميني دام ظله العالي، به گروه هاي چپ نماي قلابي اجازه هرگونه فعاليتي را مي دهند، ولي عده اي از روحانيون بزرگ و مورد توجه مردم ايران مانند حضرت آيت الله آقاي سيد محمدصادق روحاني دامت بركاته هنوز در بازداشت غيرقانوني در تهران بسر مي برند و علماي عاليقدري چون آيت الله طالقاني و آيت الله منتظري و حجت الاسلام والمسلمين حاج شيخ يحيي نوري و حجت الاسلام آقاي حاج شيخ محمد مفتح و حجت الاسلام آقاي لاهوتي و ديگر روحانيون مبارز و جوانان غيور و ارزنده مسلمان، در زندان ها نگه داشته شده اند.
همه اين حوادث نشان مي دهد كه نظام حاكم به غلط دم از آشتي ملي مي زند و اين آشتي نيرنگ جديدي براي ضربه زدن به نهضت اسلامي و مردم ايران است. روحانيت شيعه و جامعه علماي يزد خواستار ‌آزادي فوري همه زندانيان بي گناه هستند و ادامه بازداشت آنان را نوعي دهن كجي به همه مردم مسلمان و مجاهد ايران مي دانند.
از خداوند تبارك و تعالي رفع شر اشرار و قطع ايادي استعمار و نصرت و پيروزي اسلام و مسلمانان را خواستاريم.
ربنا و آتنا ما وعدتنا علي رسلك
والسلام علي من اتبع الهدي
محمد الصدوقي
20 ذي القعده الكرام 1398
***
در پايان اين بحث، بي مناسبت نيست اشاره اي هم به زندگي و مبارزات و شهادت آيت الله صدوقي داشته باشيم.
آيت الله شهيد شيخ محمد صدوقي در سال 1327 هجري قمري ـ يك قرن پيش ـ در شهر يزد در خانداني روحاني وابسته و منتسب به شيخ جليل، ابو جعفر محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، معروف به شيخ صدوق، به دنيا آمد. پس از دوران كودكي به تحصيل پرداخت و ادبيات عرب و مقدمات و شرح لمعه را در يزدـ در مدرسه عبدالرحيم خان ـ فرا گرفت و در سال 1348 براي ادامه تحصيل راهي اصفهان شد و ساكن مدرسه چهار باغ گرديد... و سپس در سال 1349 هجري براي تكميل تحصيلات عازم قم شد و به تعليم و تعلم و تدريس مشغول گرديد و مدت اقامتش در اين شهر بيش از بيست سال طول كشيد. در اين دوران پس از طي مراحل لازم، به درس مرحوم آيت الله شيخ عبدالكريم حائري يزدي، موسس حوزه علميه قم، راه يافت و مورد توجه و عنايت ايشان قرار گرفت و پس از رحلت آيت الله حائري، در دوره مراجع ثلاث: آيت الله صدر، آيت الله خوانساري و آيت الله حجت، بخشي از كارها و اداره حوزه علميه و رسيدگي به وضع طلاب، به عهده ايشان گذاشته شد... پس از آمدن آيت الله بروجردي به قم، به دعوت علماي عظام و تاكيد و اصرار امام خميني (ره) بر اين امر، آيت الله صدوقي همچنان به اداره امور و چهار پنج نوبت تدريس روزانه، يكي از معاريف فضلا و علماي قم به شمار آمد... اتفاقاً در همين دوران كه مسئله آوردن جنازه رضا خان به ايران و از طريق قم مطرح شد، آيت الله صدوقي فعاليت چشمگيري در جلوگيري از اين امر داشتند و در همين راستا هم روابط صميمانه اي را با فدائيان اسلام برقرار كردند تا آنجا كه طبق نقل شاهدان و معاصران، در تظاهرات مدرسه فيضيه عليه ورود جنازه رضاخان به قم، آيت الله صدوقي در پشتيباني از فدائيان اسلام، نقش خاص و هدايت كننده اي داشت... پس از اين حوادث، منزل ايشان به پناهگاه و يا «خانه امن» شهيد نواب صفوي و شهيد سيد عبدالحسين واحدي تبديل شد و هر وقت آن شهيدان تحت تعقيب قرار مي گرفتند، به اين خانه امن پناه مي بردند...
آيت الله صدوقي باز در همين دوران، علاوه بر تدريس و اداره امور حوزه، در منطقه عباس آباد قم به كشاورزي مشغول بود تا در تامين امور معيشت و زندگي خود، نيازي به هزينه كردن وجوهات شرعيه نداشته باشد... آيت الله صدوقي سرانجام در سال 1330 هجري شمسي به اصرار علماي يزد، به ويژه عالم فرهيخته، مرحوم سيد علي محمد وزيري ـ صاحب كتابخانه معروف وزيري يزد ـ و موافقت مرحوم آيت الله بروجردي و تاكيد امام خميني (ره) كه از دوستان و ياران نزديك ايشان به شمار مي رفتند، به يزد بازگشتند و در آنجا اقامت نمودند.
آيت الله صدوقي در مدت اقامت در يزد، در همه زمينه ها باني و باعث اصلي بسياري از خدمات عام المنفعه و امور خيريه و اقدامات ارزشمند براي رفاه حال قشر آسيب پذير بودند و آثار بركات وجودي ايشان در امور فرهنگي و مدرسه سازي و بهداشتي و غيره نيز همچنان شاهد تلاش هاي پيگير و خستگي ناپذير ايشان در يزد به شمار مي آيند.
با آغاز مبارزات مراجع عظام و اوج گيري نهضت به رهبري امام خميني (ره) كه طبق نوشته آيت الله صدوقي از هنگام ورود به قم، در سال 1349 هجري قمري با ايشان آشنا شده و كم كم «اين آشنائي بالا گرفت و به رفاقت كشيده و گاه در تمام مدت شبانه روز با ايشان» بوده اندـ آيت الله صدوقي در پشتيباني نهضت و در كنار امام خميني (ره) بودند... و اين امر از آغاز مسئله انجمن هاي ايالتي و ولايتي تا پيروزي انقلاب اسلامي، ادامه يافت... و پس از پيروزي انقلاب هم ايشان در مراسم استقبال از امام و تدوين قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران نقش خاصي را به عهده داشت و سپس به نمايندگي امام و امامت جمعه در يزد منصوب شده و در اين شهر به خدمات خود در همه زمينه ها، به ويژه در كمك رساني به جبهه هاي دفاع مقدس و حضور در ميان سربازان و نيروهاي مسلح فداكار، در خطوط اوليه جبهه ها، ادامه داد كه شرح چگونگي آن نياز به تاليف كتابي خاص دارد... و اين خدمات همچنان ادامه داشت تا ايادي مزدور امريكا طرح به قتل رساندن ايشان در ظهر جمعه يازدهم تيرماه 1361ـ مصادف با ماه مبارك رمضان ـ در محراب نماز جمعه به شهادت رسيدند...
***
اشاره به چگونگي طرح توطئه و اجراي آن براي روشن شدن حقايق تاريخي و شناخت ماهيت ضد بشري دشمن، براي تكميل اين يادداشت ها ضروري است.
... مجري اصلي اين توطئه شخصي به نام «نقدي» بود كه پدرش اصحاب مسجد آيت الله صدوقي به شمار مي رفت... و در امور نهضت و پيشبرد اهداف انقلاب در كنار ايشان قرار داشت. ساواك در گزارشي به مركز درباره اين فرد مي گويد: «فردي به نام حاجي نقدي پس از كسب اجازه از صدوقي مي خواهد مبالغي براي كمك به كارگران اعتصابي صنعت نفت ارسال دارد.» اين نشان دهنده بخشي از همكاري حاجي نقدي با نهضت و ارادت وي به آيت الله صدوقي است. حاجي نقدي چند فرزند داشت كه دونفر از آنان، تسبيح به دست، همراه پدر، پشت سر آيت الله صدوقي به نماز مي ايستادند! اين دو فرزند تسبيح به دست مسجدي! با حضور دائم در مسجد آيت الله صدوقي و اظهار مذهبي بودن، مورد توجه ايشان واقع شدند تا آنجا كه مرحوم آيت الله صدوقي، يكي از آن دونفر را ـ به نام محمد حسين نقدي ـ براي خدمت در وزارت امور خارجه، معرفي و توصيه كردند و نامبرده هم با توجه به سابقه تحصيل در ايتاليا، به عنوان نفر دوم سفارت ما در ايتاليا، به «رم» اعزام شد! نامبرده پس از ورود به «رم» به ديدار اينجانب آمد و ضمن معرفي خود، از پدرش نام برد كه «مريد حاج آقا صدوقي است و خانواده ما همه جزو ارادتمندان ايشان هستيم، به ويژه اينجانب و اخوي كه هميشه در مسجد حاج آقا حضور داشتيم و پس از اقامه نماز از مواعظ و محضر ايشان استفاده مي كرديم و من با توصيه ايشان به وزارت خارجه آمدم تا بتوانم در خدمت به اهداف انقلاب اسلامي و امام خميني در خارج از كشور و در خدمت شما فعال باشيم؟!...»
اين بخشي از ادعاهاي «نقدي» بود، اما در سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي كه در محل سفارت ما مراسمي برپا شده بود، پس از سخنراني اينجانب، نامبرده اعلام آمادگي كرد كه سخناني را ايراد كند! اما به محض اينكه پشت تريبون قرار گرفت، ضبط صوت را خاموش كرد و سخناني درباره «خط امام» بودن خود و خانواده اش مطرح نمود...
اين امر از نظر من مشكوك بود و آن را با برادران انجمن اسلامي آقايان محمود محمدي و محمدحسين قديري و حسن قرباني كه از دانشجويان شاغل در سفارت ايران در «رم» و «واتيكان» بودند، مطرح كردم.. يكي از آنها گفت كه از اين مهم تر اين است كه نامبرده شب ها در «رزيدانس» - اقامتگاه سفير- نمي خوابد و بيرون مي رود؟... و البته اين اشكال بزرگي بود... قرار شد بچه ها بررسي كنند و پس از چند روز نتيجه را اعلام كردند كه او در دوره تحصيل يك «دوست! دختر ايتاليائي»! داشته و اكنو يك آپارتمان گرفته و با او زندگي مي كند!
نتيجه به مركز گزارش شد و چون با عكس العمل منفي مركز روبرو گرديد، سرانجام «بچه ها» او را در «محل سفارت رم» محبوس! كردند و خواستار «عزل وي» شدند، ولي مركز توسط اينجانب به برادران ابلاغ كرد كه نامبرده «مورد اعتماد است» و صلاح نيست كه عزل شود... و اينجانب نيز براي اينكه موضوع در مطبوعات ايتاليايي منعكس نشود، از دوستان خواستم كه غائله را ختم كنند...
يكي ديگر از مواردي كه موجب سوء ظن شديد اينجانب نسبت به او گرديد، اين بود كه به دعوت اسقف كاپوچي قرار بود در «كنفرانس قدس» كه از طرف هواداران مسئله فلسطين در «رم» برگزار شد، سخنراني داشته باشم... نقدي به من تلفن زد كه من سر راهم، جناب عالي را هم بر مي دارم تا با هم به كنفرانس برويم... در ساعت موعود هرچه صبر كردم، او نيامد تا اينكه برادرمان آقاي محمود محمدي از مقر كنفرانس تلفن زد كه نام شما براي ايراد سخنراني اعلام شده و شما هنوز نيامده ايد؟ گفتم منتظر آقاي نقدي هستم. آقاي محمدي گفت: نقدي كه اينجا نشسته است! من مجبور شدم با تاكسي خود را به محل كنفرانس برسانم و سخنراني خود را ايراد كنم. متن آن را هم در چاپخانه سفارت واتيكان چاپ شده بود و بچه ها توزيع كردند كه «نقدي» آمد كه چرا اين اعلاميه!! را پخش مي كنند؟ قرار بود كه فقط شما سخنراني كنيد. البته معلوم نشد كه اين امر به او چه ارتباطي داشت؟ ولي وقتي من پرسيدم كه قرار بود شما سر راه، مرا هم برداريد تا با هم به كنفرانس بيائيم، چه شد كه نيامديد؟ نامبرده با كمال بي شرمي گفت: «فراموش كردم!»... ولي اين امر نشان داد كه او در راستاي اهداف انقلاب اسلامي گام بر نمي دارد و براي ديگران كار مي كند.
... مدتي گذشت و آيت الله صدوقي طي توطئه اي كه باني اصلي آن برادر نقدي در يزد بود، به شهادت رسيدند... و «مركز» از محمدحسين نقدي خواست كه «سفارت رم» را به اينجانب - به طور موقت- تحويل دهد و براي مذاكره به تهران بيايد!... اما نامبرده كه از موضوع آگاه شده بود، از سفر به تهران خودداري كرد و پس از سرقت اسناد سفارت «رم» و بخشي از اسناد سفارت واتيكان كه براي ارسال به تهران - با پست سياسي سفارت رم به آن سفارت تحويل شده بود، اعلام پناهندگي كرد و به «مقاومت!» - نام ديگر سازمان منافقين در خارج- پيوست... و سپس به اصطلاح به «افشاگري عليه نظام اسلامي آخوندها» پرداخت... و به نشر مقالاتي در مطبوعات اقدام نمود و اعلام كرد كه به زودي اسناد خريدهاي تسليحاتي ايران را منتشر خواهد نمود، اما روزي كه براي اداي شهادت و ارائه اسناد در دادگاه رم به آنجا مي رفت، در وسط خيابان به قتل رسيد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 34




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط