بررسي نبوت زنان در قرآن و عهدين (3)
نويسندگان:دكتر علي الشيخ (1)وفاطمه عقيلي (2)
4. وظائف نبي در قرآن و عهدين
1-4. قرآن كريم
1. اساسي ترين و مهم ترين وظيفه هر نبي كه در قرآن مكرر بيان شده است، «دعوت به توحيد» مي باشد. «وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ» (نحل،36).
2. بعد از توحيد، مهم ترين وظيفه كه بر عهده انبياء نهاده شده، «تشريع» مي باشد. آنان مي توانند بنابر مصلحت، در كارها و امور مختلف، قانوني را طرح كنند. قرآن به اين وظيفه نيز اشاره مي كند: «وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا» (حشر، 7).
3. از ديگر وظايف آنان «قضاوت» مي باشد. و آن زماني است كه مؤمنان به اختلاف دچار شوند: «أولئك الذين لعنهم اللّه فلن تجد له نصيراً» (نساء، 59).
4. «تعليم» ديگر وظيفه اي است كه در قرآن به آن اشاره شده است: « كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولاً مِّنكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُم مَّا لَمْ تَكُونُواْ تَعْلَمُونَ» (بقره، 151) به عقيده ابن حزم تعليم انبياء، فقط منحصر در تعليمات مذهبي و ديني نمي باشد، بلكه هر نبي وظيفه دارد علوم و فنون عصر خود را به مردم آموزش دهد. (شهرستاني، 1 /65-46)
5. «هدايت» كه از اساسي ترين برنامه هر نبي مي باشد: «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ» (انبياء، 73)
6. «امر به معروف و نهي از منكر» «الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِندَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنكَرِ» (اعراف، 157).
البته موارد ديگري هم وجود دارد كه ما براي رعايت اختصار تنها مهم ترين آن ها را
ياد آور شديم.
2-4. عهد قديم
3-4. عهد جديد
5. بررسي نبوت زن
1-5. مخالفت برخي از نصوص عهدين با نبوت زن
برخي نصوصي عهدين صريحاً با مقام رفيع زن مخالفت مي كند، حال چه رسد به نبوت وي، وحتي جايگاهي پست را براي او ترسيم مي كند، و اين امر، با قول به نبوت وي
تناقضي آشكار دارد. در زير به بررسي چند نمونه از عهدين مي پردازيم.
1-1-5. عهد عتيق
زن يهودي هيچ منزلن و شأني ندارد و در واقع او بايد در خانه بنشيند و بدون هيچ گونه اعتراضي براي دريافت حق خويش، منتظر سرنوشت مجهولش باشد. مردان همواره بايد از زن بر حذر باشند؛ زيرا او شر است مثل مرگ و حتي بيش تر از مرگ. همانگونه كه در سفر موسوم به جامعه از زبان سليمان نبي بيان شده است: «پس برگشته دل خود را بر معرفت و بحث و طلب حكمت و عقل مشغول ساختم تا بدانم كه شرارت حماقت است و حماقت ديوانگي است. و دريافتم كه زني كه دلش دام ها و تله ها است و دست هايش كمندها مي باشد، چيز تلخ تر از موت است. هر كه مقبول خداست، از وي رستگار خواهد شد، اما خطاكار گرفتار وي خواهد شد. جامعه مي گويد كه اينك چون اين را با آن يافتم كه جان من تا به حال آن را جستجو مي كند و نيافتم. يك مرد از هزار يافتم، اما از جميع آن ها زني نيافتم». (كتاب مقدس، 7 /26-28)
همانگونه كه بيان شد، زني در يهوديت منفور ابدي مي باشد؛ چرا كه شروع و تشويق به گناه اوليه از جانب وي بوده است. ما در داستان حضرت آدم و حوا مي بينيم كه حوا از دنده چپ آدم خلق شده است؛ و اين يعني هيچ شأني ندارد. (گروهي از مؤلفانف 48) حال چگونه با اين اوصاف زن پيامبر مي شود و به مقام رفيع نبوت مي رسد؟!
2-1-5. عهد جديد
مفسران كتاب مقدس ذيل اين آيه مي گويند: « همانا مرد بر زن تسلط دارد، چون زن براي مرد خلق شده است و چون زن هيچ گاه منصبي در كليسا پيدا نمي كند و حتي كشيش(کاهنه) هم نمي تواند بشود». (گروهي از مؤلفان، 954)
علاوه براين در مسيحيت زن ملزم به سكوت در كليسا است، پولس در اين باره مي گويد: «و زنان شما در كليسا خاموش باشند؛ زيرا ايشان را حرف زدن جايز نيست. بلكه اطاعت نمودن، چنانچه تورات مي گويد. اما اگر مي خواهند چيزي بياموزند، در خانه از شوهرشان بپرسند؛ چون زنان را در كليسا حرف زدن قبيح است». (كتاب مقدس، 14 /35-34)
با اين اوصاف چگونه زن به مقام نبوت برسد و مردان را هدايت كند و پيام الهي را به آنان برساند، در حالي كه براي آنان آفريده شده است. و چگونه به مقام نبوت برسد، در حالي كه كشيش شدن براي او جايز نمي باشد و بلكه نمي تواند حتي استاد لاهوتي (عقايد مسيحي) در دانشگاه باشد. (عبدالراضي، 232)
2-5. ديدگاه قرآن در باب نبوت زن
همچنين فرموده است: «أكمل المؤمنين إيماناً أحسنهم خلقاً، و خياركم خياركم لنسائكم» (ابن حنبل، 2 /471؛ نووي، 133) و «الجنة تحت أقدام الأمهات» (ميرزا نوري، 15 /180؛ ري شهري، 4 /3674)
اما تمام اين اوصاف همانند اكرام، جايگاه رفيع و... تأييد نبوت وي نمي باشد و اسلام با حفظ جايگاه زن، نبوت را براي او نمي پذيرد. البته اين سخن منافي اين نيست كه الهامات و وحي هايي بر زنان نازل مي شود، قرآن بر الهاماتي كه به زنان مي شود، تصريح فرموده است، اما اين ها وحي و الهامات نبوي نيست. حال با ذكر چند آيه مطلب را روشن تر مي كنيم:
«وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِي إِلَيْهِم مِّنْ أَهْلِ الْقُرَى أَفَلَمْ يَسِيرُواْ فِي الأَرْضِ فَيَنظُرُواْ
كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَدَارُ الآخِرَةِ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ اتَّقَواْ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ» (يوسف، 109). اين آيه در سوره نحل و انبياء به گونه اي ديگر تكرار شده است: «وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ» (انبياء، 7؛ نحل، 43). اين آيات مهم ترين دليل بر عدم پذيرش نبوت زنان مي باشد؛ زيرا با مدلولشان بر انحصار نبوت بر مردان، و با مفهومشان بر عدم جواز نبوت زنان دلالت دارند.
در اين باره، آراء مفسران نسبتاً متفاوت است. در بيش تر تفاسير آمده است: « خداوند، پيامبري نه از باديه نشينان و نه از جنيان و نه از زنان مبعوث كرده است». (جصاص، 3 /232؛ اسمعاني، 3 /72؛ ابن جوزي، 4 /220) برخي ديگر ذكر كرده اند كه بين نبي و رسول اختلاف است. ما مي توانيم پيامبران زن داشته باشيم، اما نمي توان رسولان زن داشته باشيم، در اين زمينه قرطبي ذيل آيه «وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِي إِلَيْهِمْ» مي نويسد:
اين آيه تأييد سخن پيامبر مي باشد، ايشان فرمودند: « همانا در زنان چهار پيامبر وجود دارد كه آنان «حواء، آسيه، مريم و ام موسي» مي باشند. (قرطبي، 9 /274)
در خصوص نبوت مريم ابن كثير مي گويد: در قرآن در وصف مادر حضرت عيسي(ع) وارد شده است: «امّه صديقة» و اين دلالت بر نبوت نمي كند. اما قائل به نبوت تشريفي براي زنان است. به دليل بشارت فرشتگان به ساره.... و يا نزول فرشته بر مريم... كه مي تواند صرف وحي رساندن به آنان باشد. اما ابن جزم و برخي ديگر نبوت ساره (ام اسحاق) را مي پذيرند و استناد مي كنند، به سخن گفتن فرشتگان با آنان همانگونه كه در قرآن مي خوانيم: «و أوحينا إلي أم موسي أن أرضعيه». ابوحسن اشعري وحي را براي زنان مي پذيرد، اما اعتقاد دارد لقب صديقه، به جاي پيامبر مناسب تر است. (ابن كثير، 2 /84)
در اين ميان فخر رازي قائل به عدم جواز نبوت زن است. (فخر رازي، 8 /45) علامه طباطبايي به احتمال روي مي آورد و مي فرمايد: «مقصود از لفظ رجال در آيه، مي تواند منحصر در مردان نباشد، احتمال مي رود افرادي باشند كه در انسانيت به كمال رسيده باشند». (طباطبايي، 8 /122) هر چند علامه عدم جواز نبوت زن را مي پذيرد.
آيه ديگر مورد بحث، «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ» (نساء، 34) مي باشد. براي فهم بيش تر اين آيه ابتدا به بررسي لغوي قواميت و سپس به اقوال مفسران مي پردازيم. لغويان آراي متعددي در اين زمينه مطرح كرده اند. در مجمع البحرين آمده است: مقصود از قيام ولايت و سياست مردان بر زنان است؛ زير
موهبت و فضل الهي بر اين است كه مردان بر يك سري از اموري همانند عقل و تدبير و... بر زنان برتري يابند، و به همين دليل نبوت، امامت و... به مردان تعلق مي گيرد. و به دليل اين امر، مي تواند نفقه بر زنان و يا اعطاي مهريه در هنگام ازدواج به آنان باشد. (طريحي، 3 /564)
اما تفسير اين آيه هم، محل اختلاف علماء است. در مجمع البيان اينگونه وارد شده است: معناي قيام، تسلط بر زنان در اموري همانند: تدبير و تعليم و تأديب و مقصود از زيادت فضل، زيادت در عقل و تصميم ... مي باشد. (طبرسي، 3 /43)
علامه طباطبايي ذيل آيه بالا مي نويسد: مقصود از قيم، كسي است كه به اموري غير از خودش مي پردازد و مقصود از تفضيل مذكور، تفضيل بر قوه تعقل مردان است. (طباطبايي، 4 /346-343)
پي نوشت ها :
1. عضو هيئت علمي جامعة المصطفي العالمية
نشاني الكترونيكي: Khoshaba-64@ yahoo.com
2. كارشناسي ارشد كلام اسلامي
نشاني الكترونيكي: aghili 111@ yahoo.com
* تاريخ دريافت مقاله: 25 /2 /1389
* تاريخ پذيرش مقاله: 14 /2 /1389