سينماي جهان

فيلمنامه نويس: اسكات كوسار (بر اساس كتابي به قلم جي آنسون و فيلمنامه‌اي از ساندوراسترن بر اساس طرحي از جورج و كاتلين لوتز)، كارگردان: آندرو دو گلاس، مدير فيلم برداي: پيتر ليونز كوليستر، تدوين: كريستينا واگنر و راجر بارتون، طراح صحنه: جنيفر ويليامز، موسيقي: استيو جابلونسكي، بازيگران: رايان رينولدز (جورج)، مليسا جورج (كتي)، جس جيمز (بيلي)، جيمي بنت(مايكل)
چهارشنبه، 7 دی 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سينماي جهان

سينماي جهان
سينماي جهان


 

مترجم: آفاق احمدي




 

سيناپس
 

وحشت آميتي ويل The Amityville Horror
 

فيلمنامه نويس: اسكات كوسار (بر اساس كتابي به قلم جي آنسون و فيلمنامه‌اي از ساندوراسترن بر اساس طرحي از جورج و كاتلين لوتز)، كارگردان: آندرو دو گلاس، مدير فيلم برداي: پيتر ليونز كوليستر، تدوين: كريستينا واگنر و راجر بارتون، طراح صحنه: جنيفر ويليامز، موسيقي: استيو جابلونسكي، بازيگران: رايان رينولدز (جورج)، مليسا جورج (كتي)، جس جيمز (بيلي)، جيمي بنت(مايكل)، ريچل نيكولز (ليزا)، محصول 2005، آمريكا، مدت 89 دقيقه.
آميتي ويل، وانگ آيلند، سال 1974. رونالد دفو جونيور در ساعت 3:15 صبح از خواب برمي‌خيزد و به والدينش و چهار برادر و خواهرش شليك كرده و آنان را مي‌كشد. او ادعا مي‌كند صداهايي كه در خانه‌شان وجود دارد،‌ باعث شده تا او دست به قتل بزند. يك سال بعد، جورج و كتي لوتز خانه دفو را زير قيمت مي‌خرند. كتي از ازدواج قبلي خود سه فرزند دارد؛ بيلي،‌ مايل و چلسي. آنها همراه با سگ بيلي به خانه دفو نقل مكان مي‌كنند. از همان نخست خانواده لوتز از حوادث غيرقابل توضيح و چيزي مثل حضور ارواح در خانه،‌ خود را در مخمصه مي‌بيند. چلسي با دوست خيالي به نام جودي هم صحبت مي‌شود. جودي يكي از فرزندان كشته شده دفو است. او تأثير بدي روي چلسي مي‌گذارد و وادارش مي‌سازد تا وارد موقعيت‌هاي خطرناك شود؛ ‌با اين قول كه او مي‌تواند با پدر مرده‌اش بازي كند. ليزا، يك پرستار بچه نوجوان،‌ راجع به قتل‌ها با فرزندان لوتز حرف مي‌زند و بعد به طور مرموزي همراه با جودي در يك پستو محبوس شده و ديوانه مي‌شود.
به تدريج جورج نيز قادر مي‌شود ارواح زجر كشيده را مشاهده كند و ساعت 3:15 صبح از خواب بر‌مي‌خيزد. او رفتار مستبدانه‌اي را با بچه‌ها پيش مي‌گيرد و سگ بيلي را با يك تبر مي‌كشد و بعد جنايت خود را پنهان مي‌كند. كتي از پدر كالاوي در‌خواست كمك مي‌كند؛ او كشيشي است كه دفو را مي‌شناخته.
كالاوي با استفاده از روش‌هاي جن‌گيري سعي مي‌كند ارواح را از خانه بيرون كند. كتي مي‌فهمد كه خانه به قاتلي به نام كاچم تعلق داشته است. كاچم يك آسايشگاه جعلي را اداره مي‌كرده كه در آن سرخ‌پوستان محلي اقامت داشته‌اند و او آنان را تا حد مرگ شكنجه مي‌كرده است. جورج كه در زيرزمين به خواب رفته، يك راه مخفي را پيدا مي‌كند. اين راه به اتاق شكنجه كاچم مي‌رسد. او در آن اتاق همه ارواح را مي‌بيند. ارواح او را وسوسه مي‌كنند كه كتي و بچه‌ها را بكشد. جورج به بصيرتي نائل مي‌شود كه توسط آن متوجه مي‌شود در حال كشتن كتي است. به همين دليل جورج، همسرش را متقاعد مي‌كند كه بايد از آن خانه بيرون بروند. بعد از بيست و هشت روز اقامت، خانواده لوتز، خانه ارواح را ترك مي‌كنند.

دوما Duma
 

فيلمنام نويسان: كارن جانزن و مارك اس‌ تي. جرمين (داستان: كارول فلينت و كارن جانزن براساس كتابي نوشته زان هاپكرافت و گاونرا هاپكرافت و گاونرا هاپكرافت)،‌ كارگردان: كارول بالارد، مدير فيلم‌برداري: ورنر مارتيز، تدوين: تي. ام. كريستوفر، طراح صحنه: جاني برت، موسيقي: جان دبني و جورج آكوني، ‌بازيگران: الكساندر ميكالتوس (زان)، ايمون‌ واكر (رپيكونا)، كمپيل اسكات (پيتر)، هوپ ديويس (كريستين)، ماري ماخاتو (كندي)، محصول 2005، آمريكا، مدت 100دقيقه.
آفريقاي جنوبي، زمان حال. شيري به يك پلنگ (چيتا) حمله كرده و او را از بين مي‌برد. يكي از توله‌هاي چيتا فرار مي‌كند. شب هنگام است كه آن توله، توسط پيتر و پسرش زان روي جاده پيدا مي‌شود. آنها به مزرعه خود برمي‌گردند؛ جايي كه مادر زان، كريستين منتظر آنهاست. توله و زان با هم دوست مي‌شوند و زان او را بزرگ مي‌كند تا اين كه او به يك چيتا‌ي جوان مبدل مي‌شود. زان نام او را دوما مي‌گذارد كه در زبان سواهي به معناي چيتاست. يك روز پيتر به طور ناگهاني در مزرعه حالش بد مي‌شود و او را در بيمارستان بستري مي‌كنند. وقتي او به خانه بر‌مي گردد، ‌سرش را تراشيده است. پيتر از زان مي‌خواهد دوما را به دامن طبيعت وحشي برگرداند، اما پيتر خيلي زود مي‌ميرد.
كريستن به زان مي‌گويد كه آنها بايد به شهر بروند و با خاله گوون زندگي كنند. زان نخست نمي‌پذيرد اما وقتي مي‌فهمد دوما را هم مي‌تواند با خود همراه كند، به شهر مي‌روند. روزي زان به مدرسه مي‌رود و كريستين نيز خانه را ترك مي‌كند. خاله گوون با دوما تنها مي‌شود. گوون از دوما مي ترسد. اما دوما از خانه فرار كرده و به مدرسه زان مي‌رود و آنجا باعث ترس همه مي‌شود. زان و دوما به مزرعه بر‌مي‌گردند و با موتور پدر به كوهستان ارونگو مي‌روند. زان، دوما را در سايد كار موتور مي‌گذارد، كريستين كه متوجه گم شدن زان مي‌شود، عكس‌هايي از او تكثير كرده و در صدد پيدا كردن او بر‌مي‌آيد. زان و دوما در دل صحراي كالاهاري پيش مي‌روند، اما با تمام شدن بنزين، موتور خاموش مي‌شود. هنوز مدتي نگذشته كه يك مرد جوان محلي به نام ريپ با آنها همراه مي‌شود. آنها به وسيله پارچه‌هايي كه از يك هواپيماي سقوط كرده به جا مانده، براي موتور بادبان درست كرده و به راه خود ادامه مي‌دهند. كريستين با يك هلي‌كوپتر به جست و جوي صحرا مي‌پردازد، اما وقتي به بالاي سر آنها مي‌رسد، ريپ‌ زان را وادار مي كند كه مخفي شوند، زان كه نسبت به ريپ مشكوك شده، او را تنها مي‌گذارد و با چيتا همراه مي‌شود. در صحرا شيري به زان حمله كرده و ريپ از راه مي‌رسد و او را نجات مي‌دهد. آن دو دوباره با هم دوست مي‌شوند. ريپ براي زان فاش مي‌كند كه خانواده‌اش را ترك كرده و به شهر رفته، اما آنجا دستگير شده و به زندان افتاده است. وقتي آنها به دهكده ريپ نزديك مي‌شوند، با حمله مگس‌ها مواجه شده و ريپ به شدت مريض مي‌شود. زان به دهكده مي‌رود و با كمک بر‌مي‌گردد. اما دوما رفته است. ريپ در دهكده مداوا مي‌شود. حالا او كنار خانواده‌اش است. زان دوما را در كنار يك چيتاي ديگر پيدا كرده و از او خداحافظي مي‌كند. زان با موتور به مزرعه پدري خود بر‌مي‌گردد. كريستين با تراكتور مشغول كار روز مزرعه است. مادر و پسر دوباره به هم مي‌رسند.

هتل رواندا Hotel Rwanda
 

فيلمنامه نويسان: كه‌ير پيرسون و تري جورج، كارگردان: تري جورج، مدير فيلم‌برداري: رابرت فرايز، تدوين: نائومي گرافتي، طراح صحنه: جاني بريت و توني بورو، موسيقي: آندرا گوئرا، بازيگران: دان چيدل (پل)، سوفي اوكونيدو (تاتيانا)، نيك نولتي (اليور)، جواكين فونيكس (جك)، ژان رنو (تيلن)، محصول 2004، آفريقاي جنوبي، مدت:111دقيقه.
كيگالي، پايتخت آفريقايي رواندا، سال 1994. جمعيت رواند ا را دو نژاد تشكيل مي‌دهند؛ هوتوها و توتسي‌ها. توتسي‌ها بسيار كمترند و تحت سلطه هوتوها هستند. ميل كولين يك هتل پنج ستاره است كه توسط يك هوتو تبار به نام پل روسسه باگينا اداره مي‌شود. در اصل او معاون مدير است. زندگي او در آرامش مي‌گذرد. همسر او تاتيانا نام دارد و به نژاد توتسي‌ تعلق دارد. اين زوج سه فرزند دارند. بحران در رواندا به اوج خود رسيده و كشمكش بين توتسي‌ها و هوتوها بالا گرفته است. وقتي رئيس جمهور ترور مي‌شود، سران قبيله هوتو، بر آن مي‌شوند تا توتسي‌ها را غارت كرده و قتل عام كنند. برادر زن پل از اين موضوع، پيشتر با پل حرف زده است. پل معتقد است بايد فقط به فكر خانواده خود باشد. مدير هتل به بلژيك مي‌رود و عملاً سرنوشت هتل به دست پل مي‌افتد. ارتش به هتل حمله كرده و افراد خانواده پل را بازداشت مي‌كند. پل مجبور مي‌شود براي آزادي خانواده‌اش به مردان مسلح رشوه بدهد. با وجود اين كه هتل پر از خبرنگاران، آدم‌هاي صليب سرخ و افراد سازمان ملل شده، اما پل از رسيدن كمك‌هاي خارجي نااميد است. وقتي خانم آرچر، يكي از كارمندان صليب سرخ، چند كودك آواره توتسي را به هتل مي‌آورد و آنها را از گزند هوتوها در امان مي‌دارد، پل احساس مي‌كند از اين راه مي‌تواند جان عده‌اي را نجات دهد. در اردوگاه‌هاي سازمان ملل نيز جاي امني وجود ندارد، چرا كه هر لحظه ممكن است هوتوها به آنجا حمله كنند. سرهنگ اليور كه سرپرستي افراد حافظ صلح سازمان ملل را به عهده دارد، از پل مي‌خواهد با پناه دادن آوارگان، به آنها كمك كند. روز به روز بر تعداد كشته‌شدگان توتسي‌ها افزوده مي‌شود تا اين كه به رقمي حدود يك ميليون نفر مي‌رسد. اما پل با جا دادن آوارگان، تعداد زيادي از آنها را نجات مي دهد.

سرباز Private
 

فيلمنامه‌نوسان: ساوريو كوستانزو، سعيد قاشوا، كاميلا كوستانزو و آليسرو جرمونينو، كارگردان: ساوريو كوستانزو، مدير فيلم برداري: لوئيجي مارتينوچي، تدوين: فرانچسكا كالولي، موسيقي: آلتراگو، بازيگران: محمد باكري (محمد)، ليور ميلر (اوفر)، هند ايوب (ماريام)، تومر روسو (ايال)، آرين اوماري (ساميا)، محصول 2004، ايتاليا، مدت: 93 دقيقه.
پس از درگيري‌هاي نظامي، خانه يك خانوده فلسطيني توسط چند سرباز اسرائيلي اشغال مي‌شود. محمد، پدر اين خانواده، مدير يك مدرسه است. محمد از ترك خانه امتناع مي‌كند، هر چند كه همسرش ساميا معتقد است آنها با ترك خانه مي توانند جان فرزندانشان را نجات دهند. فرمانده اوفر كه سرپرستي سربازان اشغالگر را به عهده دارد، خانه را به سه بخش تقسيم مي‌كند؛ راه‌پله، اتاق نشيمن و هال. شب‌ها خانواده در اتاق نشيمن محبوس مي‌شوند. آنها تنها در طول روز حق دارند كه به هال بيايند. آنها حق ندارند از راه‌پله استفاده كنند. محمد علاقه‌اي ندارد كه با سربازان به ستيز بپردازد و دختر بزرگ‌تر او، ماريام از اين احساس پدر، نااميد و افسرده مي‌شود.
يك روز صبح، آنها از سربازان مي‌خواهند در اتاق نشيمن را باز كنند، اما هيچ جوابي شنيده نمي‌شود. با وجود احتياط‌‌ هاي زيادي كه از سوي محمد صورت مي‌گيرد. پسر او، كريم قفل را باز مي‌كند. خانواده متوجه مي‌شوند كه سربازان آنجا را ترك كرده‌اند. آنها به اتاق مي روند و مي‌بينند مبلمان درب و داغان شده است. كريم يك نارنجك پيدا كرده و آن را در جيب خود مخفي مي‌كند. آن شب سربازان بر‌مي‌گردند. فرمانده اوفر خشمگين به اتاق نشيمن مي‌رود و محمد را به زور بيرون كشيده و او را به حياط مي‌برد. اوفر او را تهديد به كشتن مي‌كند، چرا كه محمد از فرامين او سرپيچي كرده است. يكي از سربازان به نام ايال، اوفر را از كشتن محمد منصرف مي‌كند.
روز بعد، ماريام خود را در كمدي مخفي كرده و به حرف‌هاي سربازانش گوش مي‌دهد. برادر كوچكتر او، امير، ماريام را مي‌بيند. ماريام باز هم به اين كار ادامه مي‌دهد. يك روز امير به دنبال ماريام مي‌رود، اما با ديدن سربازان، بر‌مي‌گردد. ايال نيز متوجه مي‌شود كه ماريام در كمد مخفي شده است، اما از اين موضوع با اوفر حرفي نمي‌زند. كريم نارنجك را در باغچه مي‌كارد و اميدوار است كه سربازان با راه رفتن در باغچه باعث انفجار آن شوند. آن شب اوفر به محمد مي‌گويد كه سربازان به جاي ديگر فرستاده شده‌اند. روز بعد، خانواده از خواب بيدار شده و متوجه مي‌شوند كه گروه ديگر به خانه آمده‌اند. ما دو سرباز را مي‌بينيم كه به طرف باغچه مي‌روند.

سگي به اسم بومبون Bombon El perro
 

فيلمنامه‌نويسان: سانتياگو كالوري، سالوادور روسلي و كارلوس سورين (بر اساس ايده‌اي از كارلوس سورين)، كارگردان: كارلوس سورين، مدير فيلم‌برداري: هوگو كولاس، تدوين: محمد راجيد، طراح صحنه: مارگاريتا جو سيد، موسيقي: نيكولاس سورين، بازيگران: خوان ويله گاس (خوان)، والتر دونالدو (والتر)، گره گوريا (بومبون)، روزا والسه چي (سوزانا)، كلودينا فازيني (كلودينا)، محصول 2004، اسپانيا/آرژانتين، مدت: 98 دقيقه.
پاتاگونيا: آرژانتين، زمان حال. خوان ويله گاس (معروف به كوكو) پنجاه و دو سال دارد. او بيست سال در يك پمپ بنزين كار كرده است. اكنون او پمپ بنزين را فروخته و قصد دارد يك زندگي جديد را بسازد؛ زندگي جديد او بر مبناي فروش چاقوهاي صنايع دستي خواهد بود. او در جاده با زني مواجه مي‌شود كه ماشينش خراب شده. خوان به زن كمك مي‌كند. او با سگي به نام بومبون همراه مي‌شود كه از نژادي اصيل است ويك سگ آرژانتيني به حساب مي‌آيد.
خوان خيلي زود كار پيدا مي‌كند؛ نگهباني در يك انبار پشم. خوان به بانك مي‌رود تا حقوق خود را دريافت كند. مدير بانك بومبون را تشويق كرده و مي‌گويد سگ كم نظيري است. مدير بانك معتقد است بايد سگ خود را پيش يك مربي قديمي سگ‌ها به نام والتر دونالدو ببرد. والتر علاوه بر مربي‌گري در كار نمايش مسابقات سگ‌ها نيز هست. والتر از ديدن بومبون به وجد مي‌آيد و معتقد است از قبل بومبون مي‌توانند به پول زيادي دست پيدا كنند. او درآمد حاصل از بومبون را پنجاه - پنجاه اعلام مي‌كند. خوان مي‌پزيرد. والتر نه تنها بايد بومبون را تربيت كند، بايد به خوان نيز كار كردن با بامبون را ياد دهد. بعد از اين كه هر دو به اندازه كافي تعليم مي‌بينند، والتر آنان را به نمايشي در باهيا بيانكا مي‌برد و بومبون موفق مي‌شود جايزه سوم را به دست آورد.
آنها از موفقيت به دست آمده به يك رستوران لبناني مي‌روند تا براي خود جشن بگيرند. خوان با يك خواننده عرب به نام سوزانا آشنامي‌شود. والتر دعوا راه مي‌اندازد و دستگير شده و آن شب را در بازداشتگاه مي‌ماند. والتر نمايشي ديگر براي بومبون ترتيب مي‌دهد.خوان، بومبون را به آنجا مي‌برد. بومبون بايد با سگي ديگر يك گروه را تشكيل دهند، اما بومبون به هم گروه خود هيچ علاقه‌اي نشان نمي‌دهد. خوان تصميم مي‌گيرد حق مالكيت بومبون را به طور كامل به والتر واگذار كند. رابطه سوزانا و خوان صميمي‌تر مي‌شود. خوان تصميم مي‌گيرد بومبون را دوباره پس بگيرد، اما متوجه مي‌شود كه بومبون فرار كرده است.
خوان به جست و جوي او مي‌پردازد و بومبون را در يك كارخانه آجرپزي پيدا مي‌كند؛ در حالي كه بومبون براي خود دوستي پيدا كرده است. آن دو دوباره با هم همراه شده و به بوئينوس آيرس مي‌روند. آنها سر راه دو جوان را سوار مي‌كنند.

حدس بزن كي Guess who
 

فيلمنامه نويسان: ديويد ران، جي شريك و پيتر تولان، كارگردان: كوين رادني سو ليوان، مدير فيلم‌برداري: كارل والتر ليندرلاوب، تدوين: پل سيدرو، طراح صحنه: پل جي. پيترز، موسيقي: جان مورفي، بازيگران: برني مك (پرسي)، آشتون كاچر (سيمون)، زوئه سالدانا (ترزا)، جوديت اسكات (مرلين)، هال ويليامز (هاوارد)، محصول 2005، آمريكا، مدت: 105دقيقه.
نيويورك، زمان حال. سيمون گرين جواني است كه به عنوان دلال سهام در يك شركت كار مي‌كند. او به خاطر اختلافي كه با كارفرمايش پيدا مي‌كند، از شركت اخراج مي‌شود. سيمون نمي‌تواند به نامزدش ترزا بگويد كه كارش را از دست داده. آنها نيويورك را به قصد نيوجرسي ترك مي‌كنند تا در جشن سالگرد ازدواج والدين ترزا شركت كنند و در ضمن نامزديشان را رسماً اعلام كنند. سيمون براي اولين بار است كه با خانواده سيمون ملاقات مي‌كند.
پدر ترزا، پرسي، كمي تند‌خوست و ترزا از او مي‌ترسد، به همين دليل است كه ترزا هنوز به او نگفته كه سيمون يك سفيد پدست است. از آنجايي كه پرسي دوست ندارد سيمون شب را در خانه‌اش بماند، او را به يك هتل مي‌برد، اما چون هتل اتاق ندارد، آنها به زيرزمين مي‌روند و پرسي و سيمون همان جا مي‌خوابند. پرسي سعي دارد يك چيز خلاف در زندگي و گذشته سيمون پيدا كند تا بتواند او را رد كند. به اين منظور در سيمون بيشتر به دنبال تمايلات نژادپرستانه مي‌گردد. سر ميز شام، پرسي، سيمون را وادار مي‌كند جوك‌هايي را كه درباره سياه‌پوستان شنيده، تعريف كند. بالاخره پدربزرگ ترزا با شنيدن جوك‌هاي سيمون از كوره در مي‌رود.
وقتي پرسي مي‌فهمد سيمون بيكار شده، اميدوار مي‌شود كه به اين وسيله بتواند ارتباط دخترش را با او قطع كند. ترزا از اين كه سيمون به او دروغ گفته، عصباني مي‌شود. مادر ترزا، مرلين، به دليل مداخله‌هاي پرسي ناراحت است و به همين دليل با ترزا همراه شده و قصد دارد نزد او بماند. بعد از رفتن آن دو، پرسي و سيمون اختلاف‌هايشان را كنار مي‌گذارند.
فرداي آن روز، پرسي از مريلن معذرت خواهي كرده و بخشيده مي‌شود، اما سيمون و ترزا با هم جر ‌و بحث كرده و نامزديشان را به هم مي‌زنند. سيمون آنجا را به مقصد نيويورك ترك مي‌كند. پرسي درمي‌يابد كه علت اخراج سيمون، تمايلات نژادپرستانه رئيس او بوده و سيمون يك آدم كاملاً ضدنژادپرست است. پرسي به سرعت خود را به ايستگاه قطار مي‌رساند و موفق مي‌شود سيمون را بر‌گرداند. آنها به موقع به جشن سالگرد مي‌رسند و ترزا و سيمون با هم آشتي مي‌كنند.

موسيقي ما Notre Musique
 

فيلمنامه نويس و كارگردان: ژان - لوك گدار، مديران فيلم‌برداري: ژولين هرش، ژان - كريستف بواله، عزت گو‌تلواك، بليز باكيس، فابريس دوكونت، بازيگران:سارا آدلر (جوديت)، ناده ديو (الگا)، ژان - كريستف بووه (ميلار)، راني كريمر (راموس)، محصول 2004، فرانسه/سوييس، مدت: 79 دقيقه.
سارايوو و سوييس، زمان حال. قسمت اول: «جهنم». تركيبي از تصوير و موسيقي. تصاوير به جنگ و نزاع مربوط مي‌شود؛ از درگيري‌هاي انفرادي تا قتل و كشتار دسته جمعي، شامل تصاوير مستند و گزارش‌هاي خبري.
قسمت دوم: «برزخ». اين قسمت، بيشتر حجم فيلم را به خود اختصاص داده است. ژان - لوك ‌گدار به عنوان يك فيلم‌ساز به يك كنفرانس ادبي در سارايوو دعوت مي‌شود. در فرودگاه، او با يك مترجم آشنا مي‌شود. مترجم زني يهودي به نام جوديت لرنر است كه قصد دارد در كنفرانس شركت كند. به شهر سارايوو مي‌رويم و از شهر بازديد مي‌كنيم؛ از ساختمان‌هاي مخروبه تا خيابان‌ها و فروشگاه‌هاي بزرگ. جوديت به سفارت فرانسه مي‌رود و آنجا با سفير ملاقات كرده و درباره كشمكش بين فلسطيني‌ها و اسرائيلي‌ها بحث مي‌كند. گدار به يك مدرسه ويران مي‌رود و مي‌بيند كه كتاب‌ها روي زمين ريخته شده‌اند. يك زوج سرخ‌پوست آمريكايي در حالي كه لباس‌هاي محلي پوشيده‌اند وارد مدرسه مي‌شوند. گدار به يك سمينار مي‌رود و درباره ذات سينما، تصاوير فيلم‌هاي مستند و داستاني و شمايل‌هاي مذهبي حرف مي‌زند.
جوديت به ديدن پلي ويران شده در موستار مي‌رود. پل در زمان جنگ بالكان خراب شده است و اكنون در حال بازسازي آن هستند. گدار به فرودگاه مي‌رود و آنجا با زني جوان به نام الگا آشنا مي‌شود. الگا در سمينار گدار شركت كرده بوده. الگا درباره خود‌كشي حرف مي‌زند. الگا يك نسخه از فيلم خود به نام «موسيقي ما» را براي گدار مي‌فرستد .گدار در خانه خود، چند گياه را در باغچه‌اش مي‌كارد. به او تلفن مي‌شود و مي‌گويند زني در اسرائيل - احتمالاً الگا - گفته است كه مي‌خواهد خودش را در يك سينما، منفجر كند. اما او دستگير شده است.
قسمت سوم: «بهشت». اين قطعه آخر، روي ساحل جنوا اتفاق مي‌افتد و كوتاه است. با چند شخصيت رو‌به رو مي‌شويم كه در يك چشم انداز ديده مي‌شوند كه قدم مي‌زنند. نيروي دريايي آمريكا در آنجا مستقر است. فيلم با يك زوج جوان كه در حال خوردن سيب هستند پايان مي‌گيرد.

استاندر Stander
 

فيلمنامه‌نويسان: بيما استاگ و برونون هيوز (بر اساس طرحي از بيما استاگ)، كارگردان: برونون هيوز، مدير فيلم‌برداري: جس هال، تدوين: روبرت ايويسون، موسيقي: ديويد هولمز، لستر كوهن، بازيگران: تامس جيمز (آندرا)، دكستر فلچر (لي)، ديويد پاتريك اوهارا (آلن)، دبورا كارا يونگر (بكي)، ماريوس ويرز (ژنرال)، اشلي تايلور (ون كورن)، محصول 2003، كانادا، آفريقاي جنوبي/آلمان/آمريكا/انگلستان. مدت: 112دقيقه.
ژوهانسبورگ، سال 1976. آندرا استاندر، عضو برجسته پليس، با همسر سابق خود، بكي، دوباره ازدواج مي‌كند. در ميان مهمانان همكاران پليس استاندر و دوست نزديكش، ون كورن دونتر حضور دارند. وقتي آشوب‌ها در تمبيسا بالا مي‌گيرد، استاندر يك جوان سياه غيرمسلح به نام رابرت منگوني را مي‌كشد. او كه از اين موضوع دچار عذاب شده، از كنترل آشوب‌ها استعفا مي‌دهد. استاندر كه از همه چيز خسته شده، يك روز به بانك رفته و ترتيب يك سرقت مسلحانه را مي‌دهد. او چند بار ديگر، با لباس‌هاي مبدل و تغيير قيافه از بانك‌ها سرقت مي‌كند. ون كورن كه فهميده چه اتفاقاتي مي‌افتد، براي او دام مي‌گذارد.
استاندر به سي‌ و دو سال حبس در زندان محكوم مي‌شود. بكي دوباره از او طلاق مي‌گيرد. در زندان او با جواني به نام لي‌ مك كال و يك زنداني ‌مسن‌تر به نام آلن هيل آشنا مي‌شود. دوستي نزديك بين آنها برقرار مي‌شود. استاندر و لي موفق مي‌شوند از زندان فرار كنند و بعدتر، آلن را نيز آزاد مي‌كنند. اين سه دوست مجموعه‌اي از سرقت‌هاي مسلحانه موفق را به انجام مي‌رسانند و به سرعت تبديل به قهرمانان محلي مي‌شوند. آنان براي خود خانه‌اي بزرگ مي‌خرند. كسي به نام مارك كه شباهت زيادي به استاندر دارد، چند بار به اشتباه بازداشت مي‌شود. استاندر سعي مي‌كند بكي را متقاعد كند كه با او به فلوريدا بيايد. استاندر پدر رابرت منگوني را پيدا كرده و به او مي‌گويد از اتفاقي كه افتاده، شرمنده است و حاضر است هر مجازاتي را قبول كند. گروه تصميم مي‌گيرند قايقي بخرند و با آن از آفريقاي جنوبي بروند. پليس آنها را پيدا مي‌كند. وقتي پليس به خانه آنها مي‌آيد، لي تنهاست. استاندر از آلن خداحافظي كرده و با هويت مارك از كشور خارج مي‌شود. در فلوريدا، استاندر به پدرش تلفن مي‌كند، اما بعدتر يك پليس محلي را خشمگين كرده و به ضرب گلوله او كشته مي‌شود.
منبع: ماهنامه فيلم نگار، شماره ي 39



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط