گفتگو با محمد نبي رودكي، نماينده محترم مجلس شوراي اسلامي
درآمد
تلاش براي ايجاد وحدت بين سپاه و ارتش از نکات برجسته زندگي نظامي شهيد صياد شیرازی است. همچنين شيوه هاي منحصر به فرد وي در ستاد بازرسي و نگرش ويژه او به اين مقوله از جمله موضوعاتي است که به شکلي مبسوط در گفت وگو با محمد نبي رودکي، نماينده محترم مجلس شوراي اسلامي، مورد بررسي و بحث قرار گرفته است.
از آغاز آشنايي خود با شهيد صياد شيرازي خاطراتي را بيان کنيد.
ابتدا بايد از نشريه شاهد ياران به خاطر جمع آوري و حفظ اسناد و پشتوانه هاي تاريخ انقلاب تشکر کنم. اما من در سال 58 با گروهي از نيروهاي استان فارس براي دفاع از مردم مظلوم کردستان به سنندج که توسط ضد انقلاب اشغال شده بود، اعزام شديم و در آنجا بود که با شهيد صياد شيرازي آشنا شدم. پاييز سال 58 بود که به سنندج رسيديم و ايشان در آنجا مسئوليت منطقه عملياتي را داشت. از طرف سپاه هم آقاي ابوشريف مسئول عمليات کردستان بود. آقاي رحيم صفوي هم با اکيپي از اصفهان آمده بود. شهيد صياد با ابوشريف جلسه مشترکي گذاشتند و آقاي صفوي را مسئول عمليات شهر سنندج کردند و غائله کردستان با همت اين مردان و ايثار و رشادت شهيد صياد شيرازي بود که پايان گرفت. ايشان به معناي واقعي شجاع و قاطع و پرتلاش و جدي بود. تمام ساعات شبانه روز را بي آنکه لحظه اي را هدر بدهد به برنامه ريزي عمليات و جلسات مي پرداخت.
در دوران جنگ هم با ايشان همراه بوديد؟
بله، تمام هشت سال دفاع مقدس را در کنار اين بزرگوار بوديم. يادم هست در عمليات بدر، موقعي که نيروهاي خودي ناچار شدند از شرق دجله عقب نشيني کنند، ايشان حاضر نبود عقب نشيني کند و تمام تلاشش اين بود که يگان هاي خدمات و پشتيباني لازم را بسيج کند و بماند و مقاومت کند. نهايتاً وقتي فشار عراقي ها باعث شدکه عقب نشيني کنيم، در مسير برگشت به جزيره مجنون، ايشان خودش را از قايق پرت کرد داخل هور. بسيار انسان شجاع و لايقي بود. در عمليات بيت المقدس، هنگامي که مرحله سوم آغاز مي شد، در بين رزمندگان شور عجيبي بود و فرماندهان و گروه ها و گردان ها به من فشا مي آوردند که براي آزاد سازي خود خرمشهر برويم چون در مرحله دوم تا 13 کيلومتري آنجا رفته بوديم. من آمدم در منطقه فارسيان در قرارگاهي که آقاي محسن رضايي و شهيد صياد در سوله فرماندهي نشسته بودند. رفتم و احترام گذاشتم و گفتم که ما لشکر فجر آماده ايم که چندين گردان را براي عمليات مرحله 3 بياوريم و اين کار را مي توانيم 48 ساعته انجام بدهيم. ضمناً لشکر 86 خرم آباد به فرماندهي سرهنگ ميرانوند هم آماده است که در عمليات مرحله 3 شرکت کند. شهيد صياد بسيار از اعلام آمادگي ما و سرهنگ ميرانوند خوشحال شد. به هر حال ظرف 48 ساعت با هلي کوپتر و ترابري زميني خودمان را به منطقه بيت المقدس رسانديم و در مرحله سوم عمليات شرکت کرديم و همراه با لشگر المهدي، لشگر امام حسين (علیه السلام) لشگر نجف اشرف، لشگر وليعصر، لشگر 77 پيروز خراسان، لشگر 16 قزوين و يگان هاي ديگر و در سايه وحدت ارتش و سپاه، خرمشهر آزاد شد و نزديک به 20000 عراقي را اسير کرديم. در مرحله اول ارتش عراق شکسته و در مرحله دوم کربلاي 5، متلاشي شد.
پس از جنگ هم با ايشان همکاري داشتيد؟
بله، در مقطعي در ستادکل جانشين ايشان بودم. از تير سال 71 تا اسفند سال 72 من فرمانده لشگر 7 وليعصر (عج) خوزستان بودم. در زمستان سال 72 از دفتر امير صياد شيرازي به من زنگ زدند و ايشان از من پرسيد که آيا مي خواهي شغلي به تو محول شود که از ثبات طولاني برخوردار باشد؟ گفتم چه شغلي؟ در کجا؟ در چه قسمتي؟ گفت در ستاد کل و قسمتش را هم بعداً مي گويم. گفتم بگذاريد کمي فکر کنم به شما خبر مي دهم در آن مقطع سرتيپ شمشيري که جانشين امير صياد شيرازي بود، مسئوليت ديگري به عهده گرفته و جايش خالي بود. سرانجام موافقت کردم و از خوزستان به ستاد کل آمدم. در آنجا دکتر فيروز آبادي در يک جلسه توجيهي اوليه، از زواياي مختلف ستاد کل، شرحي دو ساعته برايم دادند. قرار بود همه گردش کارهاي نيروهاي مسلح و نيروي انتظامي و امنيتي کشور در اين بخش از ستادکل جمع بندي شود. و سپس به استحضار حضرت آقا برسد. يادم هست در روزهاي اول، شهيد صياد به اعضاي معاونت بازرسي گفت که من و سردار رودکي يک روح هستيم در دو کالبد. بسيار نسبت به من لطف و عنايت داشت. با اين جمله به همه فهماند که هر تصميمي که من بگيرم، تصميم ايشان است و بالعکس. به هر حال با رويه خدمتي ستاد کل، کار را شروع کرديم و پنج سال و دو ماه جانشين اين بزرگوار بودم تا وقتي که به شهادت رسيد.
از ويژگي هاي اخلاقي ايشان چه گفتني هائي داريد؟
ايشان غرق در ولايت بود. غرق در رايحه و معنويت شهادت بود. من در تمام مدت هشت سال دفاع مقدس، در عطر شهدا غوطه ور بودم و پس از جنگ، همان بوي خوش را از ايشان استشمام مي کردم. هميشه قبل از اينکه جلسه برگزار شود، دو رکعت نماز مي خواند و پيوسته با وضو بود. از غيبت به شدت پرهيز داشت و به محض اينکه بحث به افراد مي کشيد، مسير بحث را عوض مي کرد. بسيار به خواندن نماز شب و نماز اول وقت تقيد داشت. هر وقت قرار بود با هواپيما سفر کنيم، قيد مي کرد که وضو بگيريم و اگر وقت اذان مي شد و در هواپيما بوديم، در همان جا نماز جماعت را به جا مي آورد. هنگام نماز سر از پا نمي شناخت. يک بار پرسيدم، «سر اين دو رکعت نماز که قبل از جلسه مي خوانيد، چيست؟» گفت، « براي برکت جلسه است. » وارستگي عجيبي داشت و هر وقت فرصتي پيدا مي کرد نزد آيت الله بهاء الديني مي رفت و از محضر ايشان استفاده مي کرد. بسيار اهل خودسازي بود و مي گفت هنگامي که در آمريکا، دوره توپخانه مي ديدم، روزها روزه مي گرفتم. ايشان از جمله کساني بود که سپاه پاسداران انقلاب اسلامي اصفهان را راه اندازي کرد و عضو شوراي فرماندهي اوليه سپاه بود، در حالي که ارتشي بود. در ماه هاي اول انقلاب که ارتش به هم ريخته بود، ايشان سپاه را در آنجا تشکيل داد. بسيار مورد عنايت حضرت امام و مقام معظم رهبري بود. هميشه مي گفت ما لنگرگاهمان ولايت است.
شهيد صياد شيرازي در ايجاد اتحاد بين سپاه و ارتش تلاش فراواني کرد. در اين مورد چه خاطراتي داريد؟
يک روز همراه با فرماندهان ارتش و سپاه در خدمت امام بوديم که امام دست آقاي محسن رضايي را گرفتند و در دست شهيد صياد گذاشتند و فرمودند، «ارتش و سپاه با هم باشيد. شما زماني پيروزيد که وحدت داشته باشيد». شهيد صياد انصافاً براي همدلي و همکاري بين ارتش و سپاه، تلاش فراواني کرد و پيروزي عظيم ما در عمليات فتح المبين، عمليات طريق القدس و عمليات بيت المقدس نمونه هايي از اين اتحاد مبارک بودند. ايشان در مبارزه با ضد انقلاب هم ارتش و سپاه را بسيج کرد و يکي از دلايلي که باعث شد بني صدر ايشان را از ارتش اخراج کند، همين بود. بعد هم که بني صدر عزل شد و از ايران گريخت، امام ايشان را به عنوان فرمانده نيروي زميني منصوب کردند و تلاش ايشان براي وحدت بين ارتش و سپاه صد چندان شد و امکانات زيادي را از ارتش در خدمت سپاه گذاشت، هليکوپترهاي ارتش، نيروهاي سپاه را آموزش دادند و در عمليات هاي کربلاي 4 و 5 تعداد زيادي تانک و نفربر ارتش در اختيار سپاه قرار گرفت. نقش شهيد صياد در اين دو عمليات بي نظير بود و75 شبانه روز در شلمچه جنگيديم و کمر ارتش عراق شکست و 70 درصد لشگرها و گارد ارتش عراق منهدم شد.
از رفتار ايشان در محيط هاي غير نظامي چيزي مي دانيد؟
ايشان در منطقه چيذر اقامت داشت. در نزديکي منزل ايشان مسجدي بود و امامزاده اي که شهيد زياد به آنجا رفت و آمد مي کرد و با مردم عادي مي جوشيد. يك روز همراه با يکي از فرزندانش به مرکز نگهداري عقب افتاده رفتم وديدم چه کمک هايي به آن مرکز مي کند. روحيه کمک و خدمت به مردم در ايشان بسيار بالا بود.
در دوره اي که در معاونت بازرسي ستاد کل بودند؛ شيوه کارشان چگونه بود؟
هميشه موقعي که مي خواستيم براي بازرسي برويم؛ حدود 15 دقيقه جلسه توجيهي داشتند. در اين 15 دقيقه تعريف دقيق و عميقي از بازرسي ارائه مي داد و مي گفت بازرسي سروري نيست، ياوري است. مي گفت در رژيم گذشته موقعي که از ستاد مشترک شاه بازرس مي آمد، از چند روز قبل پادگان را مي شستند و رنگ مي زدند که بازرسان بتوانند گزارش تهيه کنند که يگان مطلوب است، اما ما به ظاهر کاري نداريم، بلکه بايد با دقت از روند امور بازرسي کنيم. تجهيزات و پشتيباني، ظاهر و نماد قضاياست. بايد به کنه قضايا پي ببريد. شهيد صياد هميشه توصيه مي کرد که ابتدا محاسن يگان و فرمانده را بنويسيد، بعد معايب و نواقص را ذکر کنيد. در گزارش هايي هم که خدمت فرمانده معظم کل قوا مي داديم، مي گفت ابتدا محاسن را بنويسيم که ايشان خوشحال شوند، بعد معايب و نواقص و پيشنهادات را ذکر کنيم.
به نظر شما علت ترور ايشان توسط منافقين چه بود؟
ايشان از همان ابتدا در کردستان در مقابل ضد انقلاب رشادت هاي زيادي از خود نشان داد. در عمليات هاي مختلف دفاع مقدس نيز بي نظير بود و بعد هم که در عمليات هاي مرصاد، توانست بيش از 3000 تن از آنها را با طراحي دقيق عملياتي از بين ببرد. منافقين اعلام کرده بودند که ما فرماندهاني از نيروهاي ايران را ترور خواهيم کرد. آنهاکينه شهيد صياد را به دل داشتند. شب قبل از شهادت، طوري رفتار کرده بود که گويي مي دانست فردا به خيل شهدا خواهد پيوست. بعد هم که شهيد شد، هزاران تن پيکرش را تشييع کردند و مقام معظم رهبري به تابوت او بوسه زدند. همه اينها عمق علاقه مردم و رهبري را به اين انسان وارسته و مؤمني که ذره اي دنيا طلبي در وجودش نبود، نشان مي دهد. او پيوسته به پيشواز خطرات مي رفت. در کردستان به درجه جانبازي رسيد، اما مقدر نبود که شهيد شود و ماند تا از خدمات ارزنده اش انقلاب را بهره مند کند.
تأثير ايشان را در زندگي خود چگونه تحليل مي کنيد؟
همکاري با ايشان افتخار آميزترين دوره زندگي من بوده است و درس هاي زيادي از ايشان گرفتم. در کنار ايشان، کارهاي نيروهاي مسلح را با روحيه صرف ولايتي دنبال مي کرديم و امانتدار نيروي مسلح بوديم و اين نکته را از آن بزرگوار آموختيم. خودسازي و تقيد به نماز اول وقت، توجه به روحانيت و ولايت فقيه و اجتناب از مسائل جناحي و سياسي و احترام به همنوعان، درس هايي است که از ايشان آموختم و خاطرات شيرين همراهي و همکاري با ايشان هرگز از خاطرم محو نمي شود.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 30 - 29