صدسال تنهايي

عنوان «صد سال تنهايي» را براي آن برگزيده‌ام كه تا آنجا كه اطلاع دارم، از طرف دولتهاي آلمان و اتريش و سايرين، در اين مدت طولاني، تحقيق مفصل و توجه لازم لااقل به آنها كه در اين بيابانها كشته شده و يا سرگردان به اين طرف و آن طرف رفته‌اند، صورت نگرفته، يا اگر گرفته من ‌بي‌اطلاعم. جواناني فاضل و روشنفكر و پر تاب و تپش كه به خيال خود دموكرات بوده‌اند و براي مصالح دولت خود و به تصور خدمات اجتماعي و پيشرفت دموكراسي در اين بيابانها فرسوده و مصداق اين شعر واقع شده‌اند:
سه‌شنبه، 13 دی 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
صدسال تنهايي

صدسال تنهايي
صدسال تنهايي


 

نويسنده:دكتر محمد ابراهيم باستاني پاريزي




 
عنوان «صد سال تنهايي» را براي آن برگزيده‌ام كه تا آنجا كه اطلاع دارم، از طرف دولتهاي آلمان و اتريش و سايرين، در اين مدت طولاني، تحقيق مفصل و توجه لازم لااقل به آنها كه در اين بيابانها كشته شده و يا سرگردان به اين طرف و آن طرف رفته‌اند، صورت نگرفته، يا اگر گرفته من ‌بي‌اطلاعم. جواناني فاضل و روشنفكر و پر تاب و تپش كه به خيال خود دموكرات بوده‌اند و براي مصالح دولت خود و به تصور خدمات اجتماعي و پيشرفت دموكراسي در اين بيابانها فرسوده و مصداق اين شعر واقع شده‌اند:
بر مزار ما غريبان، ني چراغي، ني گلي
ني پرِ پروانه سوزي، ني نواي بلبلي
درست مثل آن سربازان كمبوجيه كه 2500 سال پيش، در صحراي آمون غرب مصر، زير طوفان شن مدفون شدند و همين سالهاي اخير استخوان بعضي از آنها گويا در حوالي ليبي پيدا شده است! وقتي اين اشاره را دريافت كردم كه كميته آن مجمع قبول كرده است كه حرفهاي من به زبان پارسي باشد و خصوصاً آن نامه فارسي را با آن انشاي دلپذير دريافت كردم، سر از پا ناشناخته عازم ديدار سيمرغ آشنا شدم، ولو آنكه در پشت كوه قاف كارپات باشد. شاعر ما هم گفته است:
با يار نو از غم كهن بايد گفت
لابد به زبان او سخن بايد گفت
«لا تفعل، افعل» نكند چندان سود
چون با عجمي «كن و مكن» بايد گفت
حالا كراكوي، اين كوي دوست، كجاست؟ آن طرف كوههاي سفيد پشت كوهساران، كارپات، شهري كوچك با تاريخي بزرگ. شهري كه تا دو قرن پيش پايتخت لهستان بود؛ شهري كه مناسباش با ايران دروازه اروپا را به روي امپراتوري صفويه ‌گشوده است.
به هر حال عنوان مقاله من صدمين سال اسارت افسران اروپايي است، و به دليلي عنوان كوتاه آن را «صد سال تنهايي» گذاشته‌ام كه شواهد آن را در متن مقاله خواهيد ديد. و دليل انتخاب كراكوي لهستان را هم، علاوه بر همه آنها كه گفته‌ام، يك چيز ديگري هم هست كه ان‌شاءالله در پايان مقاله ـ ‌اگر فرصتي دست داد ـ به زبان خواهم آورد. حالا برويم بر سر اصل مقاله:

صدسال تنهايي

منفجر گشت چو نارنجك حرّاق اروپ
صلح را كنگره بشكست و پراكند كلوپ
شد بدل زمزمة صلح به آوازة توپ
حق برون نايد جز از دهن توپ كروپ
گشت يكپارچه آتش همه اقطار فرنگ
مرحوم وحيد دستگردي كه خود يكي از بازيگران سياسي ايران در ايام جنگ بين‌الملل اول بود (1914 ـ 1918م برابر 1333 ـ 1336ق) طي يك چكامه طولاني به صورت مسمط، به اسم «نارنجك» حوادث ايام جنگ و بعد از جنگ را در ايران به لحني زيبا و دلكش بيان كرده است. او در اين چكامه نظر اكثريت قابل اعتنايي از مردم ايران را بيان مي‌كند كه صريحاً طرفدار آلمان و پروس بودند و گرفتاريهاي اقتصادي و سياسي ايران را نتيجه رقابت روس و انگليس مي‌دانستند و گمان داشتند كه نيروي سومي ـ كه امپراتوري پروس باشد ـ آنها را از اين گرفتاريها نجات خواهد داد.
داستان اين است كه وليعهد اتريش ـ آرشيدوك ـ در صربستان به قتل رسيد و روز 28 ژوئيه 1914 م/4 رمضان 1332،‌ دولت اتريش به صربستان اعلام جنگ داد و آلمان نيز از او حمايت كرد و در برابر، انگلستان و فرانسه از صربستان حمايت كردند و به‌تدريج ساير دول از جمله روسيه و عثماني نيز وارد جنگ شدند و بالنتيجه جنگي درگرفت كه چهار سال طول كشيد و به جنگ اول جهاني معروف است و داستان آن مفصل و خارج از بحث ماست.
دامان دولت ايران نيز از آتش اين جنگ در امان نماند، هر چند در برابر مخاصمات روس‌ و انگليس و عثماني، هر سه، گير كرده بود و اعلام‌بي‌طرفي دولت ايران،‌بي‌نتيجه ماند و هم قواي روس و هم عثماني و هم انگليس بالاخره در اين كشور درگير شدند؛ خصوصاً كه گروهي سياسي تازه نفس، به طرفداري از آلمان و اتريش، اين بحث را شعار خود قرار داده بودند، بر طبق تصريح همان چكامه مرحوم وحيد كه:
مسلك ‌بي‌طرفي درخور ايراني نيست
راه اين ‌بي‌طرفي جز سوي ويراني نيست
بندة ديو شدن رسم سليماني نيست
مگر ايران از دوره ساساني نيست
كز فداكاري در راه وطن دارد ننگ؟
اين همان ملك كه بگرفت ز فغفور خراج
بر سر تاجواران هِشت به روم و چين تاج
از چه اكنون شده بر تير مذلت آماج؟
مي‌ستانند از او روس و بريتاني باج!
گلّه برگشت و، پس افتاد بز پيشاهنگ
معلوم بود كه‌بي‌طرفي پيشه كردن مملكتي مثل ايران در ميان ببر سياه از جنوب و خرس سفيد از شمال تا چقدر پايدار و عملي تواند بود.
اولين قيصر دانشور، گليوم دوم
زُهرة چرخ سوم، مِهر سپهر چارم
اختر چرخ‌فروز فلك پر انجم
آن كه بر چرخ فرستد، اگر‌ اولتيماتوم،
هفت اختر بسپارند بدو هفت اورنگ
اين قطعه طولاني كه بيش از پنجاه و پنج بند، يعني صدو ده بيت شعر و پنجاه و پنج ترجيع، يعني نصف بيت است، يكي از امهات قصايد قرن اخير و شامل بسياري از وقايع جنگ اول جهاني است و تمام آن در كتاب «ره‌آورد وحيد» چاپ مجله ارمغان، و همچنين در كتاب نگارنده، «تلاش آزادي»، به چاپ رسيده است. (ص 240 به بعد)
اين نكته را بايد گفت كه بعد از توپ بستن مجلس به دستور محمدعلي شاه (13 جمادي‌الاول 1326ق/23 ژوئن 1908م= يوم‌التوپ)، و همراه شدن ملّيون مشروطه‌خواه با ايلات و عشاير و تفنگداران ولايات، و از جمله فتح اصفهان به دست بختياري و يكي شدن نيروهاي سپهسالار تنكابني و رشتي‌ها با نيروي بختياري در حدود ساوه، و شكست ارشدالدوله ـ فرمانده كرماني سپاه محمد عليشاه ـ و محاكمه و اعدام او، و فتح تهران و ورود قواي مجاهدين به مجلس شوراي ملي (24 جمادي‌الآخر‌ 1327ق/13 ژوئيه 1909م) و پناه بردن محمدعلي شاه به سفارت روس و اعلام سلطنت احمدشاه سه روز بعد از آن، ديگر اوضاع ايران متموج بود و احزاب تازه مثل «دموكرات» و «عاميون دموكرات» و امثال آن جان گرفتند و نيروهاي فاتح نيز به رقابت افتادند، در حالي‌كه جنگ جهاني شروع شده و به قول شاعر:
من خود از غم، شكسته‌دل بودم عشقت آمد، تمام‌تر بشكست
نايب‌السلطنه‌ها و احمدشاه خردسال به رايزني پرداختند و با نزديك شدن قواي روس به قزوين و پايتخت، احتمال تغيير پايتخت را به اصفهان مطرح كردند و كار به مهاجرت كشيد و دولت موقت در قم و كرمانشاه و بالاخره اسلامبول تشكيل شد، و همة آنهايي كه مخالف‌بي‌طرفي بودند، در گوشه و كنار پراكنده شدند؛ از آن‌جمله همان وحيددستگردي ـ گويندة چكامة نارنجك ـ كه شب و روز، مردم شعرش را در اصفهان بر سر بازار مي‌خواندند، ناچار شد به كوهستان بختياري پناه ببرد و‌ بي‌بي مريم بختياري او را پناه داد و ماهها از او پذيرايي كرد تا جنگ پايان يافت؛ اما جنگ جهاني در جنوب ايران، خاصه ًكرمان و فارس، حوادث تازه‌اي را موجب شد كه اينك مورد گفتگوي ما در اين سخنراني در دانشگاه كراكوي است، و خود پديده‌اي است نادر كه بحث در باب آن درخورِ تحقيق مفصلي است.
رقابت متحدين و متفقين در بخش جنوبي كشور، يعني در فارس و كرمان به حد اعلاي خود و به مرحله جنگ و جدال رسيد. در واقع شيراز و كرمان در حكم دو نقطه پريز اتصال سيم برق تصادم روس و انگليس بودند. چنان‌كه گفتم، شعاع تحزب در كرمان و فارس با تبليغات حزب دموكرات و دموكرات عاميون از چند سال پيش شروع شده ، و در كرمان منجر به ائتلاف عشاير و اعيان و تشكيل گروهي به عنوان سلاطين عشره بود و منجر به اعزام اميراعظم ـ شاهزاده قاجاري ـ از شاهرود و آرام كردن يزد، و جنگ بردسير، و بر دار زدن ميرزا حسين خان ـ رئيس دموكرات ـ و رفعت نظام نرماشيري رئيس «انجمن غلامان آزاد» و پراكندگي رؤساي گروهها و غارت آنچه كرمانيان داشتند، شد. (8 ژوئن 1911 م/16 خرداد/ 22 جمادي‌الثاني 1330ق).
در فارس نيز جنگ ميان قوامي‌ها و تجددخواهان و روحانيان به نفع قوام پايان گرفت و من داستان آن را در كتاب «زير چلچراغ» به تفصيل نوشته‌ام؛ ولي فعاليت حزب دموكرات همچنان در پرده و زيرزميني ادامه داشت تا جنگ بين‌المللي دو سال بعد شروع شد، و گروهي اتريشي كه در سازمانهاي دولتي خصوصاً ارتش ايران جزء معلمين بودند و گروهي سوئدي و سوئيسي كه در سازمانهاي انتظامي كار مي‌كردند و عموماً جزء مربيان نيروي تازه تأسيس ژاندارمري ايران شده بودند، با اشاره‌اي كه از طرف دولتهاي آلمان و اتريش دريافت مي‌كردند، فعاليت خود را توسعه دادند و بيشتر هم قصدشان اين بود كه در ميان عشاير كرد و شمال عراق و جنوب ايران و كرمان با عشاير جنوب افغانستان ارتباط مسلحانه پيدا كنند، و راه ارتباط روس و انگليس را كه در هند پايگاه داشت، ببندند وسد كنند.
منبع:http://www.ettelaat.com
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط