يزد

اي فروغ ماه حسن، از روي رخشان شما آب روي خوبي از چاه زنخدان شما عزم ديدار تو دارد جان بر لب آمده بازگردد يا برآيد؟ چيست فرمان شما؟ کس به دور نرگشت طرفي نبست از عافيت به که نفروشند مستوري به سمتان شما بخت خواب آلود ما، بيدار خواهد شد مگر؟ زآنکه زد بر ديده آبي، روي رخشان شما
شنبه، 17 دی 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
يزد

يزد
يزد


 

شاعر: حافظ




 
اي فروغ ماه حسن، از روي رخشان شما
آب روي خوبي از چاه زنخدان شما
عزم ديدار تو دارد جان بر لب آمده
بازگردد يا برآيد؟ چيست فرمان شما؟
کس به دور نرگشت طرفي نبست از عافيت
به که نفروشند مستوري به سمتان شما
بخت خواب آلود ما، بيدار خواهد شد مگر؟
زآنکه زد بر ديده آبي، روي رخشان شما
با صبا همراه بفرست از رُخت گلدسته اي
بو که بويي بشنويم از خاک بستان شما
عمرتان باد و مراد، اي ساقيان بزم جم
گرچه جام ما نشد پر مي به دوران شما
دل خرابي مي کند، دلدار را آگه کنيد
زينهار اي دوستان، جان من و جان شما
کي دهد دست اين غرض يا رب، که همدستان شوند
خاطر مجموع ما، زلف پريشان شما؟
دور دار از خاک و خون دامن، چو بر ما بگذري
کاندرين ره کشته بسيارند قربان شما
مي کند «حافظ» دعايي، بشنو، آميني بگو:
«روزيِ ما باد لعل شکّراشان شما»
اي صبا، با ساکنان شهر يزد از ما بگو:
کاي سر حق ناشناسان گوي چوگان شما،
گرچه دوريم از بساط قرب، همت دور نيست
بنده شاه شمائيم و ثناخوان شما
اي شهنشاه بلند اختر، خدا را همتي
تا ببوسم همچو اختر، خاکِ ايوان شما
منبع:یزدان پرست، حمید؛ (1387) نامه ایران؛ مجموعه مقاله ها، سروده ها، و مطالب ایران شناسی، جلد چهارم، به کوشش حمید یزدان پرست، تهران، اطلاعات، چاپ یکم.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.