پاسارگاد، بوي باستان
نويسنده : دکتر هينريش بروگش
ترجمه محمد حسين کردبچه
ترجمه محمد حسين کردبچه
از بالاي بلندي در يک جلگه هموار، خرابه هاي پاسارگاد را مشاهده کرديم، قبر کوروش و تخت مادر سليمان در ميان ستونهاي سنگي در اطراف، به خوبي ديده مي شد. مشاهده اين آثار باستاني، شوق و هيجان خاصي در بدن فرسوده ما به وجود آورد. بالاخره وارد محوطه پاسارگاد شديم که بعد از پرسپوليس، مهمترين آثار باستاني ايران به شمار مي رود. آثار پاسارگاد به طور کلي مشتمل بر سه قسمت مي شود: قبر کوروش، خرابه هاي شهر قديمي پاسارگاد و بالاخره آثار و خرابه هايي که در تپه هاي مجاور وجود دارد. در نزديکي قبر کوروش، دهکده کوچک و محقري وجود دارد که رو به ويراني نهاده است و در آينده نزديکي جزء همان خرابه ها خواهد شد. به اين قسمت نام تخت «مادر سليمان» را داده اند.
قبر کوروش بر روي يک پايه بزرگ سنگي به شکل هرم چهار گوش و پله اي بنا شده است. اين پايه سنگي که از سنگهاي سفيد مرمرين ساخته شده، مشتمل بر هشت پله بلند و مرتفع است. چهار پله اول بلندتر است و از آنها نمي توان بالا رفت. به همين جهت در يک طرف از بنا، پلکاني ساخته اند که با بالا رفتن از آن، مي توان قدم بر هر يک از پله هاي پايه هرمي شکل قبر گذاشت. بعد از چهار پله بلند، سه پله کوتاهتر وجود دارد که مي توان از آنها با دشواري زياد بالا رفت. در بالاي اين پايه هرمي شکل و عظيم سنگي، بناي آرامگاه که به شکل يک تابوت دردار ساخته شده، قرار دارد. مدخل آرامگاه را يک شکاف مستطيل شکل به ارتفاع چهار پا تشکيل مي دهد که در حال حاضر در اين شکاف يک در چوبي کار گذاشته و آن را بسته اند. بعد از آنکه ما به زحمت خود را به بالاي پايه رسانديم، با اين در بسته مواجه شديم و با اصرار و تقاضاي مکرر من، يکي از بوميان اطراف با اکراه تمام آن را باز کرد؛ زيرا آنها معمولاً نمي پسندند که يک مسيحي وارد قبر کوروش و يا تخت مادر سليمان شود. محوطه داخل آرامگاه، چهار گوش و خالي از هر گونه تزيين و نقش و نگار بود و ديوارها و سقف آن، بر اثر مرور زمان کاملاً سياه شده بود. روي ديوار سمت راست در ورودي، کتيبه هايي به خط عربي و تزييناتي مشاهده مي شود که بدون شک متعلق به زمان باستان نبوده بلکه ظاهراً در قرون اخير به وجود آمده است. در گوشه اي از محوطه آرامگاه يک قرآن قديمي که ورقه هاي آن پوسيده بود، چند چراغ روغني قديمي و يک زنجير روي زمين افتاده بود. سقف اين آرامگاه را چند قطعه سنگ بسيار بزرگ تشکيل مي داد. در کف آرامگاه يک قسمت را منفجر کرده و حفره اي در آن به وجود آورده بودند که يک دست به آساني از آن حفره وارد فضاي خالي زير آن مي شد. اين فضاي خالي ظاهراً جاي اصلي جسد کوروش بود. در روي پله ها و سنگهاي ديوار آرامگاه، سوراخهاي کوچک وجود داشت که ظاهراً در زمانهاي سابق در آنها بستهاي فلزي وجود داشت که سنگها را به هم متصل مي کرد. اطراف اين بناي عظيم و جالب در زمانهاي گذشته و قرون اوليه پس از مرگ کوروش يک گالري با ستونهاي متعدد وجود داشته که به تدريج اين گالري خراب شده است، و حالا فقط سنگفرش کف گالري و بعضي از ستونهاي آن پا برجا مانده است. در چند قرت قبل، ديواري گلي، دور اين گالري و بناي آرامگاه کشيده شده بود که اينک خراب شده و فقط قسمتهاي کوچکي از آن باقي مانده است. در اطراف بناي آرامگاه، يک قبرستان قديمي هم وجود دارد، در زمانهاي گذشته،رجال و اعيان وصيت مي کردند که اجساد آنها را در اطراف آرامگاه به خاک بسپارند؛ ولي در قرون اخير اين شيوه، متروک شده و از محترمين و رجال، فردي را در آنجا به خاک نسپرده اند و فقط اجساد چادرنشين ها و عشايري را که در آن نزديکي چادر مي زنند، ممکن است در اطراف آرامگاه دفن کنند.
آرامگاه کوروش چون در کنار جاده ي اصلي و کاروان رو نيست، اين اواخر فراموش شده و به جز فرنگيها و خارجيها کمتر کسي به ديدن آن مي رود. و فقط گاهي چند نفر زن و مرد دهاتي به تصور اينکه آنجا آرامگاه يکي از مقدسين است، به زيارت مي آيند و پارچه هايي به عنوان «دخيل» به علفهاي خشک اطراف آرامگاه و يا در پله هاي سنگي آن مي بندند. اين زائران غالباً حاجاتي دارند ومي خواهند که بيمار آنها شفا يابد، کار خودشان خوب بشود، دخترشان شوهر کند و از اين قبيل خواسته ها، بوميان و اهالي آباديهاي اطراف به همين جهت براي مدخل آرامگاه يک در چوبي درست کرده و آن را بسته بودند تا از زيارت کنندگان پولي بگيرند و آنگاه در را باز کنند.
خرابه هاي شهر باستاني پاسارگاد در نزديکي مقبره کوروش واقع شده است؛ ولي از بناهاي آن اثر قابل توجهي ديده نمي شود و در قسمتي از آن، دهکده ي نيمه ويراني قرار دارد که مهمترين بناي آن يک ساختمان چهار گوش و سنگي است که اهالي محل، به آن «مدرسه» و يا «کاروانسرا» مي گويند و محلي براي بيتوته کردن مسافران است. اين بناي سنگي را متعلق به دوران باستان مي دانند. عده اي مي گويند که آنجا محل اقامت معماران و کارگران مقبره کوروش بوده و جمعي عقيده دارند که رهبران مذهبي که مأمور محافظت از مقبره ي کوروش بودند، در اين بنا زندگي مي کردند. در قرون بعد اين ساختمان، تجديد بنا و مرمت شد و در نتيجه تاکنون پا برجا مانده است. از اين خرابه مقداري که به طرف دامنه کوههاي مجاور پيش برويم، به آثار و خرابه هاي قديمي ديگري مي رسيم که سنگها و مصالح آنها تمام بيايان را فرا گرفته اند. ظاهراً در اين قسمت، ساختمانهاي اعياني شهر باستاني پاسارگاد و قصور کوروش قرار داشته و بي ترديد اگر با سر فرصت در ميان اين توده هاي خرابه کاوش گردد، آثار و عتيقه جات فراوان و قابل توجهي به دست مي آيد و خارجيها بسياري از عتيقه جات را از همين محل به غنيمت برده اند. در ميان اين خرابه ها يک ستون وجود دارد که روي آن مجسمه اي ديده مي شود که ظاهراً متعلق به کوروش است و روي آن کتيبه اي است به خط ميخي که با اين جمله شروع مي شود: «من کوروش هستم، پادشاه هخامنشي.»
اين کتيبه با خط ميخي سالم تر و بهتر از کتيبه هاي ديگر باستاني پرسپوليس و پاسارگاد باقيمانده است و حروف ميخي آن به خوبي و قابل ديدن و خواندن است. و اين يادبود، خود حاکي از آن است که اين نقطه مرکز و کانون پاسارگاد بوده است. در اين محل دچار حالتي خاص شده بودم و ارواح ايرانيان قديم را در اطراف خود احساس مي کردم. اين محل قبل از آنکه به صورت شهري بنا شود، ميدان جنگ بزرگ کوروش با سلاطين ماد بود که منجر به پيروزي کوروش و تأسيس سلسله هخامنشي شد و کوروش به شکرانه اين پيروزي در آن محل، معبدي ساخت و شهري بنا نمود و دستور داد که آرامگاه او را هم در همين جا برپا نمايند.
در نزديکي ستون بلندي از سنگ سفيد مرمر، خرابه هاي ديواري به ارتفاع 50 پا ديده مي شد. اين ديوار را از قطعات و بلوکهاي سنگي که آنها را در کنار يکديگر قرار داده بودند ساخته بودند و ظاهراً از بقاياي يک آتشکده به شمار مي رفتند. در حدود دويست متر آن طرف تر بر بالاي يک تپه، خرابه هايي ديده مي شد که ديوارهاي آن کاملاً پا برجا بود. اين بنا نيز ظاهراً متعلق به آتشکده بزرگ پاسارگاد بوده که مرکز روحانيان و مغان زرتشتي به شمار مي رفت. به طوري که گفته مي شود، کوروش در اين مکان هر ساله در اين ايام نوروز آتش مقدس را در آتشکده روشن مي کرد. خرابه ها و ويرانه هاي اين تپه به تخت مادر سليمان شهرت دارد. مدتي در اين خرابه ها به گردش پرداختيم و سپس در امتداد رود مرغاب، پاسارگاد را پشت سر گذاشتيم و به طرف مشهد مرغاب حرکت کرديم.
قبر کوروش بر روي يک پايه بزرگ سنگي به شکل هرم چهار گوش و پله اي بنا شده است. اين پايه سنگي که از سنگهاي سفيد مرمرين ساخته شده، مشتمل بر هشت پله بلند و مرتفع است. چهار پله اول بلندتر است و از آنها نمي توان بالا رفت. به همين جهت در يک طرف از بنا، پلکاني ساخته اند که با بالا رفتن از آن، مي توان قدم بر هر يک از پله هاي پايه هرمي شکل قبر گذاشت. بعد از چهار پله بلند، سه پله کوتاهتر وجود دارد که مي توان از آنها با دشواري زياد بالا رفت. در بالاي اين پايه هرمي شکل و عظيم سنگي، بناي آرامگاه که به شکل يک تابوت دردار ساخته شده، قرار دارد. مدخل آرامگاه را يک شکاف مستطيل شکل به ارتفاع چهار پا تشکيل مي دهد که در حال حاضر در اين شکاف يک در چوبي کار گذاشته و آن را بسته اند. بعد از آنکه ما به زحمت خود را به بالاي پايه رسانديم، با اين در بسته مواجه شديم و با اصرار و تقاضاي مکرر من، يکي از بوميان اطراف با اکراه تمام آن را باز کرد؛ زيرا آنها معمولاً نمي پسندند که يک مسيحي وارد قبر کوروش و يا تخت مادر سليمان شود. محوطه داخل آرامگاه، چهار گوش و خالي از هر گونه تزيين و نقش و نگار بود و ديوارها و سقف آن، بر اثر مرور زمان کاملاً سياه شده بود. روي ديوار سمت راست در ورودي، کتيبه هايي به خط عربي و تزييناتي مشاهده مي شود که بدون شک متعلق به زمان باستان نبوده بلکه ظاهراً در قرون اخير به وجود آمده است. در گوشه اي از محوطه آرامگاه يک قرآن قديمي که ورقه هاي آن پوسيده بود، چند چراغ روغني قديمي و يک زنجير روي زمين افتاده بود. سقف اين آرامگاه را چند قطعه سنگ بسيار بزرگ تشکيل مي داد. در کف آرامگاه يک قسمت را منفجر کرده و حفره اي در آن به وجود آورده بودند که يک دست به آساني از آن حفره وارد فضاي خالي زير آن مي شد. اين فضاي خالي ظاهراً جاي اصلي جسد کوروش بود. در روي پله ها و سنگهاي ديوار آرامگاه، سوراخهاي کوچک وجود داشت که ظاهراً در زمانهاي سابق در آنها بستهاي فلزي وجود داشت که سنگها را به هم متصل مي کرد. اطراف اين بناي عظيم و جالب در زمانهاي گذشته و قرون اوليه پس از مرگ کوروش يک گالري با ستونهاي متعدد وجود داشته که به تدريج اين گالري خراب شده است، و حالا فقط سنگفرش کف گالري و بعضي از ستونهاي آن پا برجا مانده است. در چند قرت قبل، ديواري گلي، دور اين گالري و بناي آرامگاه کشيده شده بود که اينک خراب شده و فقط قسمتهاي کوچکي از آن باقي مانده است. در اطراف بناي آرامگاه، يک قبرستان قديمي هم وجود دارد، در زمانهاي گذشته،رجال و اعيان وصيت مي کردند که اجساد آنها را در اطراف آرامگاه به خاک بسپارند؛ ولي در قرون اخير اين شيوه، متروک شده و از محترمين و رجال، فردي را در آنجا به خاک نسپرده اند و فقط اجساد چادرنشين ها و عشايري را که در آن نزديکي چادر مي زنند، ممکن است در اطراف آرامگاه دفن کنند.
آرامگاه کوروش چون در کنار جاده ي اصلي و کاروان رو نيست، اين اواخر فراموش شده و به جز فرنگيها و خارجيها کمتر کسي به ديدن آن مي رود. و فقط گاهي چند نفر زن و مرد دهاتي به تصور اينکه آنجا آرامگاه يکي از مقدسين است، به زيارت مي آيند و پارچه هايي به عنوان «دخيل» به علفهاي خشک اطراف آرامگاه و يا در پله هاي سنگي آن مي بندند. اين زائران غالباً حاجاتي دارند ومي خواهند که بيمار آنها شفا يابد، کار خودشان خوب بشود، دخترشان شوهر کند و از اين قبيل خواسته ها، بوميان و اهالي آباديهاي اطراف به همين جهت براي مدخل آرامگاه يک در چوبي درست کرده و آن را بسته بودند تا از زيارت کنندگان پولي بگيرند و آنگاه در را باز کنند.
خرابه هاي شهر باستاني پاسارگاد در نزديکي مقبره کوروش واقع شده است؛ ولي از بناهاي آن اثر قابل توجهي ديده نمي شود و در قسمتي از آن، دهکده ي نيمه ويراني قرار دارد که مهمترين بناي آن يک ساختمان چهار گوش و سنگي است که اهالي محل، به آن «مدرسه» و يا «کاروانسرا» مي گويند و محلي براي بيتوته کردن مسافران است. اين بناي سنگي را متعلق به دوران باستان مي دانند. عده اي مي گويند که آنجا محل اقامت معماران و کارگران مقبره کوروش بوده و جمعي عقيده دارند که رهبران مذهبي که مأمور محافظت از مقبره ي کوروش بودند، در اين بنا زندگي مي کردند. در قرون بعد اين ساختمان، تجديد بنا و مرمت شد و در نتيجه تاکنون پا برجا مانده است. از اين خرابه مقداري که به طرف دامنه کوههاي مجاور پيش برويم، به آثار و خرابه هاي قديمي ديگري مي رسيم که سنگها و مصالح آنها تمام بيايان را فرا گرفته اند. ظاهراً در اين قسمت، ساختمانهاي اعياني شهر باستاني پاسارگاد و قصور کوروش قرار داشته و بي ترديد اگر با سر فرصت در ميان اين توده هاي خرابه کاوش گردد، آثار و عتيقه جات فراوان و قابل توجهي به دست مي آيد و خارجيها بسياري از عتيقه جات را از همين محل به غنيمت برده اند. در ميان اين خرابه ها يک ستون وجود دارد که روي آن مجسمه اي ديده مي شود که ظاهراً متعلق به کوروش است و روي آن کتيبه اي است به خط ميخي که با اين جمله شروع مي شود: «من کوروش هستم، پادشاه هخامنشي.»
اين کتيبه با خط ميخي سالم تر و بهتر از کتيبه هاي ديگر باستاني پرسپوليس و پاسارگاد باقيمانده است و حروف ميخي آن به خوبي و قابل ديدن و خواندن است. و اين يادبود، خود حاکي از آن است که اين نقطه مرکز و کانون پاسارگاد بوده است. در اين محل دچار حالتي خاص شده بودم و ارواح ايرانيان قديم را در اطراف خود احساس مي کردم. اين محل قبل از آنکه به صورت شهري بنا شود، ميدان جنگ بزرگ کوروش با سلاطين ماد بود که منجر به پيروزي کوروش و تأسيس سلسله هخامنشي شد و کوروش به شکرانه اين پيروزي در آن محل، معبدي ساخت و شهري بنا نمود و دستور داد که آرامگاه او را هم در همين جا برپا نمايند.
در نزديکي ستون بلندي از سنگ سفيد مرمر، خرابه هاي ديواري به ارتفاع 50 پا ديده مي شد. اين ديوار را از قطعات و بلوکهاي سنگي که آنها را در کنار يکديگر قرار داده بودند ساخته بودند و ظاهراً از بقاياي يک آتشکده به شمار مي رفتند. در حدود دويست متر آن طرف تر بر بالاي يک تپه، خرابه هايي ديده مي شد که ديوارهاي آن کاملاً پا برجا بود. اين بنا نيز ظاهراً متعلق به آتشکده بزرگ پاسارگاد بوده که مرکز روحانيان و مغان زرتشتي به شمار مي رفت. به طوري که گفته مي شود، کوروش در اين مکان هر ساله در اين ايام نوروز آتش مقدس را در آتشکده روشن مي کرد. خرابه ها و ويرانه هاي اين تپه به تخت مادر سليمان شهرت دارد. مدتي در اين خرابه ها به گردش پرداختيم و سپس در امتداد رود مرغاب، پاسارگاد را پشت سر گذاشتيم و به طرف مشهد مرغاب حرکت کرديم.
منبع:یزدان پرست، حمید؛ (1387) نامه ایران؛ مجموعه مقاله ها، سروده ها، و مطالب ایران شناسی، جلد چهارم، به کوشش حمید یزدان پرست، تهران، اطلاعات، چاپ یکم.