رازگشايي از آيين هخامنشيان
نويسنده : يحيي ذکاء
هنگامي که گام در تخت جمشيد مي گذاريم و با نگاه عارفانه و عبرت انگيز يا ذهن جستجوگر و علت جو، در آن همه کاخها و نقوش منظم موزون و ستونهاي بلند و سر به آسمان کشيده با سرستونهايي به شکل شاهين و شير و گاو با ترکيبهاي گوناگون مي نگريم و در ميان سروهاي موزون و استوار، رديف سربازان نيزه دار و سپر به دست يا بزرگان ماد و پارس را نيلوفر به دست در حال حرکت مي بينيم، و فرمانرواي هخامنشي را بر تخت با وليعهدش از چشم مي گذرانيم و بر کنگره هاي هفت پله اي، رديف تزييناتي از گل و برگ و ساقه هاي نيلوفر آبي را مشاهده مي کنيم و حاملان تخت را از ملل مختلف و مردمان گوناگون، در مي يابيم و بر سر آرامگاه ها شاه را کمان به دست در برابر آتشدان مشتعل، با نقش قرص خورشيد و هلال ماه در روبه رو و حلقه بالدار در بالاي سر مشاهده مي کنيم، و همين نگرش را در مهر و مهرواره ها، زيورها و سکه ها و نقش پوشاک ها و جام ها و ساغرها و ديگر به کار مي بريم، آيا مي توانيم گمان بريم که اين همه نقش آفريني صرفاً براي آرايش کاخها و اشيا بوده است؟ آيا اين نظم و تکرار نشانه ها و تصويرها، پيام آنها را تا حد فرياد بر گوشهاي ما نمي رسانند و ما را به دريافت زمان و معنا و پيامشان فرا نمي خوانند؟
شايد اين فريادها براي ما ايرانيان چندان عادي و آشنا گرديده اند که همه آنها در ذهنمان گم گشته اند. از اين رو هيچ گاه آنها را نمي شنويم و معنايشان را از ياد برده ايم و تنها مي نگريم و مي گذريم. همچون تصوير خودمان که هر روز در آينه مي بينيم و آن را چنان آشنا مي يابيم که ديگر جاي سؤال براي ما باقي نمي ماند.
پر واضح است که تصويرها و تنديسها همگي چيزهاي ساخته هستند و نظامي از نشانه ها را القا مي کنند و همواره بيانگر غايبانه تمام آن چيزهايي هستند که بر پايه قراردادهاي اجتماعي از پيش نهاده شده اند و چيزي را با چيز ديگر عوض مي کنند. بايد دانست که هر نشانه، هميشه دو سو دارد: سوي محسوس که آن را مي بينيم، و سويي پنهان و نامحسوس که پس از ديدن نشانه و انديشيسدن درباره آن، در ذهن خود داشته است. اگر شخص قادر به تشخيص نظام يک نشانه يا نشانه ها نباشد و يا نتواند از نسبت آنها معنايي درک کند، دچار نشان پريشي مي شود، و اين چيزي است که ما ايرانيان درباره آثار نياکانمان دچار گرديده ايم و اينک قادر به تشخيص نظام نشان شناسي هخامنشيان نيستيم و نمي توانيم نسبت ها و معنا و پيام هاي ساخته هاي آنان را به درستي درک کنيم. اما اين تنها ايرانيان نيستند که دچار اين نشان پريشي گرديده اند، بلکه بسياري از باستان شناسان و ايران شناسان نيز که قاعدتاً اين قبيل امور، حرفه آنهاست در اين عدم شناخت و تشخيص درست با خود ايرانيان مشارکت دارند. براي شناخت آثار گوناگون هخامنشي، بايد در عمق زمان فرو رفت. به زبان ديگر، بايد هخامنشي شد تا بتوان راز و معناي اين همه نشانه ها را بازيافت و گشود.
تاکنون درباره دين هخامنشيان، سخنان فراوان و ضدو نقيض بسيار گفته و نوشته شده است که برخي از آنها تکرار نوشته هاي تاريخ نويسان کلاسيک يوناني و برخي نيز استنباط و اظهارنظرها و نتيجه گيري هاي بي دليل و يا پيشداوري هاي غير علمي و غير منطقي است. براي تحقيق و بررسي موضوع مذهب هخامنشيان چندين منبع و مأخذ از طرف دانشمندان و باستان شناسان مطرح گرديده است که نخستين و مهمترين و مطمئن ترين آنها، مطالب لوح ها و سنگ نبشته هاي شاهان هخامنشي است؛ ولي جاي افسوس است که مطالب مربوط به عقايد و ايمان آنها در اين نبشته ها بسيار اندک و محدود است و به تنهايي از مطالب آنها راه به جايي نمي توان برد.
دومين منبع، مطالبي است که جا به جا در کتيبه ها و لوح ها و نوشته هاي غير از پارسي باستان و غير ايراني راجع به هخامنشيان و عقايد آنان آمده است.
سوم، اشاره ها و مطالب نسبتاً فراوان ولي مهم و متناقضي است که در نوشته هاي تاريخ نويسان و نويسندگان کلاسيک يوناني راجع به عقايد و مراسم مذهبي هخامنشيان به جاي مانده است.
چهارم، اشاره هاي بسيار مهم و محدود و پراکنده اي است که راجع به پادشاهان اخير هخامنشي در عبارات پراکنده، کتابها و نوشت هاي پهلوي و شاهنامه مي توان به دست آورد. پنجم، برخي مطالب از نوع اعتقادات خاص هخامنشيان و تاثير و ته نشيني از آنهاست که با دقت و موشکافي هاي فراوان، مي توان در متن برخي از بخشهاي اوستا بازشناخت و استخراج کرد. به اعتقاد من راه ششمي نيز براي درک بهتر و شناخت درست عقايد و جهان بيني هخامنشيان وجود دارد که متأسفانه، تاکنون توجه کافي و وافي از سوي دانشمندان به آن مبذول نشده است. بدين معنا که اين موضوع برايم مسلم گرديده که هخامنشيان براي گزارش آيين و جهان بيني خودشان، از دو نوع زبان و بيان استفاده کرده اند: يکي زباني که با آن سنگ نبشته ها و لوح ها و گل نوشته هاي خود را نوشته اند و ديگري، زبان رمزي و هنري است که در آن و به وسيله نقوش و نمادها و علائم و تزيينات معنادار، مطالب مربوط به عقايد خاص خود را بيان کرده و براي آيندگان به يادگار نهاده اند.
همان گونه که براي کشف الفباي خط ميخي و خواندن سنگ نبشته هاي پارسي باستان، دانشمندان و باستان شناسان و زبان شناسان متعدد ساليان سال رنج بردند و سرانجام کليد رمز آن را به دست آوردند و کتيبه ها را به روشني خواندند، در کشف و بازشناخت الفبا و کليد اين زبان و بيان رمزي نيز بايد کوششهاي مداوم به کار رود تا نتيجه مطلوب به دست آيد. البته پيداست که به دست آوردن کليد اين قفل سر به مهر و بيان و زبان رمزي، بسيار دشوارتر و پيچيده تر از کشف الفباي ميخي است. نيز از عللي که تاکنون کسي به آن نزديک نشده و در اين راه گامي برنداشته، وجود اشکالات و دشواري هاي فراوان در راه بررسي و تحقيق اين امر بوده است؛ اما پيش از ورود در موضوع اصلي، و تحقيق در عقايد و مذهب هخامنشيان، اساسي ترين و مهمترين مسأله اين است که بدانيم آيا حقيقتاً شاهان هخامنشي پيرو دين زرتشت بوده اند يا نه؟ زيرا در صورت زرتشتي بودن آنان، تا حدي تکليف بررسي معلوم و حل مسأله آسان تر خواهد بود؛ ولي چه بايد کرد که در اين خصوص، نکات منفي بسيار بيش از نکات مثبت است و من نخست نکات منفي را به صورت فهرست وار بر زرتشتي نبودن هخامنشيان برمي شمارم که البته در مورد هر يک از آنها مي توان دلايل مفصلي اقامه کرد که در اينجا، مجال آن کار نيست.
1- در نوشته هاي هخامنشيان، مطلقاً نامي از زرتشت برده نشده و اين بسيار نامعقول و تا حدي غير ممکن است که بپذيريم مردمي، طبق تعاليم پيامبري زندگي کنند، ولي در هيچ يک از آثار و نوشته هاي آنان نامي از مؤسس مذهب و پيام آورشان برده نشده باشد. گذشته از اين، در هيچ نوشته اي از مورخان کلاسيک يونان نيز، نه تلويحاً و نه تصريحاً، اشاره اي به زرتشت به عنوان پيامبر هخامنشيان نشده است.
2- چه در سنگ نبشته ها و لوحه ها و چه در نوشته هاي تاريخ نويسان باستاني، از اوستا به عنوان کتاب آسماني و ديني هخامنشيان ياد نشده و اشاره اي به تعاليم آن نگرديده است.
3- به گواهي «گات» ها که کتاب اصلي زرتشت است. او يکتاپرستي را تعليم مي داد؛ در صورتي که بنابر مطالب سنگ نبشته ها و لوح هاي هخامنشي و نوشته هاي مورخان باستاني، هخامنشيان به خدايان متعدد ايمان داشتند.
4- زرتشت در مراسم مذهبي خود، صريحاً از قرباني خونين حيوانات منع کرده است؛ در صورتي که هخامنشيان در مراسم مذهبي خود براي جلب رضايت خدايان خود، گاو و اسب و شتر و گوسفند قرباني مي کردند.
5- نوشيدن ماده سکر آور(هئومه) در مراسم مذهبي در تعاليم مذهبي زرتشت منع و تقبيح شده است، در حالي که نوشيدن و نثار آن در مراسم مذهبي هخامنشيان به شدت رواج داشت.
6- بنابر اصول مسلم دين زرتشتي، دفن مردگان در خاک در تمام طول تاريخ مذهب زرتشت ممنوع بوده، و براي کساني که اين کار را انجام دهند، کيفرهاي سخت تعيين شده است؛ در صورتي که شاهان هخامنشي و مردم ايران آن زمان، مردگان خود را در گورهاي فردي و خانوادگي در سنگ و خاک دفن مي کردند. به همين علت است که آرامگاههاي شاهان هخامنشي باقي مانده است، ولي از آرامگاههاي شاهان مقتدر ساساني که کيش زرتشتي داشتند، کمترين آگاهي نداريم.
7- رابطه اي ميان نامها و القاب شاهنشاهان هخامنشي و دين زرتشتي وجود ندارد و از نام قهرمانان مذهبي زرتشتي و مقدسان آن، جز ويشتاسب يا گشتاسب (که حامي زرتشت و نامي متداول در ايران بوده است) هيچ اثري در آثار هخامنشي ديده نمي شود.
8- مي دانيم در اجتماعاتي که همه شئون زندگي تحت نفوذ و سلطه دين قرار داشت، نگاهداري حساب روز و ماه و سال و تعيين مواقع جشنها و عيدهاي مذهبي، يکي از امور مهم کاهنان، مغان و موبدان و روحانيون به شمار مي رفت. نيز مطلعيم که هر دين و مذهبي مطابق دستگاه ديني خود، گاهشماري و تقويم مخصوص به خود داشت. بنابراين تقويم هر گروهي از مردم تا حدي مي تواند يکي از راههاي بازشناختي دين و اعقادات و مراسم مربوط به دين آنان باشد. همچنين با اطلاعيم که گاهشماري هخامنشيان برگرفته از گاهشماري اوستايي است؛ ولي نامي از ماههاي اوستايي در کتيبه ها و الواح پارسي باستان و ايلامي آن زمان ديده نمي شود. به همين دليل کاملاً معلوم است که اين آيينها و اعمال و اعياد مذهبي مخصوص زرتشتي، در ميان هخامنشيان جاري نبود؛ به طوري که تقي زاده و گايبار با همه کوششي که در تحقيقاتشان به کار بردند، بالاخره نتوانستند ثابت کنند که تقويم اوستايي جديد در دوره هخامنشيان وضع شده است.
9- از اصول و عقايد خاص زرتشتي و اصطلاحات معمول در آن مانند «امورت شپنته» و «امشاسپند» و «يزنه» و «انگر مينو» و جز آنها، اثري در نوشته ها و عقايد هخامنشيان ديده نمي شود.
10- توصيف هرودوت و ديگران از دين ايرانيان عهد هخامنشي، هيچ نشاني از دين زرتشتي در آن به دست نمي دهد و اغلب شواهدي از شرکت و چند خدايي بودن ايرانيان آن عهد مي دهند و به آيينهايي اشاره مي کنند که ربطي با ارائه زرتشتي گري ندارند؛ اما آنچه در ميان عقايد هخامنشيان و آيين زرتشتي مشترک است و تا حدي مي توان آنها را جزو دلايل مثبت به شمار آورد، عبارت است از اشتراک در نام «اهوره مزدا» که نام معبود بزرگ پيروان هر دو مذهب است و دوم، اشتراک در نام مهر و ناهيد است که در نزد هخامنشيان از بغان، و در نظر زرتشتيان جزو فرشتگان و ايزدان به شمار ي روند. سوم، پرستش و نيايش در برابر آتش و بر پا داشتن آتشکده و آتشگاههاست. ولي واضح است که به صرف اشتراک در اين موضوعات، نمي توان بر زرتشتي بودن هخامنشيان حکم کرد؛ زيرا به دلايل بسيار که مجال طرح آنها نيست، پرستش اهوره مزدا يا مزدا اهوره سابق بر دين زرتشتي است و مقام مهر و ناهيد نيز در اين دو دستگاه عقيدتي متفاوت است. نيايش در برابر آتش و برپا داشتن آتشکده ها نيز يک رسم بسيار کهن آريايي است که در ميان همه مذاهب گوناگون ايران باستان مشترک است و اختصاص به دين زرتشتي ندارد.
از سوي ديگر، بنابر مفاد سنگ نبشته ها و همه منابع مربوط به دوران هخامنشي، مي دانيم که مردم آن روزگار به يک آيين کيهاني با نظام مقدس و قانون ازلي و ابدي تغييرناپذيري اعتقاد داشتند که مفهوم آن با واژه «ارته» بيان شده است. اين قانون و آيين در زمان آرياييان پيشين هند و ايراني، نگهبان و حافظ نظم و سامان ستارگان و ماه و خورشيد و راهنماي گردش و تعادل آنها در آسمان بود؛ اما به تدرج از آسمان به زمين فرود آمده، به گونه آيين بزرگ و ناموس کلي طبيعت و نيز يک راه و روش زندگاني و نظام اجتماعي و اخلاقي و ذهني درآمد و بدين سان مفهوم بسيار گسترده تر و ژرفتري يافت، و چون هر کاري که موافق و مطابق با «ارته» انجام مي گرفت، راست و حق و بر طبق موازين عدالت بود. از اين رو گاه معنا و مفهوم «عدالت» و «تعادل» و «دادگري» نيز از آن اراده مي شد.
به موجب قانون «ارته»، جهان و هر چه در آن است، بايد منظم، به سامان، بي عيب و نقص؛ زمين و کشورها آبادان، شکوهمند و زيبا؛ آدميان در زندگاني خود نيکوکار، خدمتگزار، راستگو، دادگر، وفادار به پيام خرسند، شادکام، دارا، پرفرزند، پيروزمند و کامياب باشند. از اين رو هر کس خود را در مسير و موافق اين «قانون اعظم» قرار مي داد و مطابق اصول آن رفتار مي کرد، تحت حمايت آن قرار مي گرفت و آنچه مي خواست، خدايان به او ارزاني مي داشتند و از او پشتيباني مي کردند. ليک اگر اين قانون را که توسط خدايان وضع شده و از سوي آنان نگهباني مي شود، نمي شناخت و آن را مقدس و محترم نمي شمرد و مطابق اصول آن رفتار نمي کرد و نظم و سامان زندگي خود و خانواده و شهر و کشور و جهان بر هم مي زد، نه تنها در زندگاني اين جهاني گمراه بود و کيفر مي ديد، بلکه پس از مرگ نيز از رستگاري محروم بود. از اينجاست که کوروش بنا به نوشته گزنفون، هنگام مرگ در وصيت به فرزندان خود، به اين قانون اشاره کرده است: «خدايان حافظ اين نظم ثابت و تغييرناپذيرند و جلال و عظمت آنان فوق هر بياني است. از آنها بترسيد و کاري يا فکري مکنيد که بر خلاف تقدس و عدالت باشد.»
در تشريح گوشه هايي از اين روش زندگي است که داريوش بزرگ مي گويد: «از آن جهت اهوره مزدا مرا ياري کرد و خدايان ديگر (که هستند)، که بي وفا نبودم، دروغزن نبودم، درازدست نبودم، نه من و نه دودمانم. موافق حق رفتار کردم، نه به ناتوان نه به توانا زور ورزيدم، مردمي که با خاندانم همراهي کرد، او را نيک نواختم، آن که زيان رسانيد، او را سخت کيفر دادم». (بيستون، بند 13) چنانچه گفتيم، قانون «ارته» به دست اهوره مزدا و خدايان ديگر وضع شده بود و تجلي خواست و اراده آنان بود و آنان از آدميان انتظار داشتند که در زمين مطابق خواست و آيين خدايان رفتار کنند تا مورد حمايت قرار گيرند. چون در سنگ نبشته هاي پارسي باستان، گاهي «ارته مقدس» همراه با نام اهوره مزدا ياد شده است. از اين رو کساني گمان برده اند که شايد آن چنان که در عقايد زرتشتي هبورت «اچه» منعکس گرديده، «کارته» در روزگار هخامنشيان نيز نام يکي از خدايان است؛ ولي با توجه دقيق به کاربرد واژه در جمله ها و درک معناي عميق آنها، کاملاً آشکار است که «ارته» نام فرشته يا ايزد و خدايي نيست، بلکه نام آن قانون و آين و دستور مقدسي است که مورد احترام و اطاعت هخامنشيان بود. اينک براي تبيين بهتر اين نظر، چند متن را که صراحتاً اين واژه و اصطلاح در آنها ياد شده، و يا تلويحاً به آيين اشاره شده است، ذکر مي کنيم: خشايارشا در سنگ نبشته ديوان که در تخت جمشيد به دست آمده، مي گويد: «در ميان اين کشورها، جايي بود که قبلاً ديوها پرستش مي شدند. پس از آن، به خواست اهوره مزدا، «آن معبد ديوان را ويران کردم و اعلام کردم که ديوها پرستش نخواند شد. جايي که قبلاً ديوها پرستش کرده مي شدند، در آنجا من اهوره مزدا و «ارته» را با فروتني پرستش کردم.» پروفسور فراي، قسمت اخير اين عبارت را بدين سان ترجمه مي کند: «اهوره مزدا را بر طبق قانون ارته پرستيدم» که البته، صحيح تر و به معني اصلي نزديک تر است. باز در بند هفت همان سنگ نبشته مي گويد: «تو که در آينده خواهي بود، اگر فکر کني که در زندگاني خرسند شوم و به هنگام مرگ خجسته (رستگار) باشم، آن آييني که اهوره مزدا فرموده، احترام بگذار و اهوره مزدا و ارته را با فروتني اطاعت کن. مردي که آن قانون را که اهوره مزدا برپا فرموده، احترام گذارد و اهوره مزدا و ارته را با فروتني پيروي کند، هم در زندگي خرسند مي شود و هم در هنگام مرگ رستگار مي گردد.» اين عبارتها به وضوح بيانگر اين مطلب هستند که منظور خشايارشا، از «ارته» همان راه راست و فرمان اهمره مزداست که داريوش نيز به آنها اشاره کرده و به کار بستن آن را در زندگي، سبب خرسندي و در مرگ، باعث رستگاري شمرده است. داريوش بزرگ اگرچه واژه «ارته» را در سنگ نبشته هاي خود به کار نبرده، ولي تلويحاً اصول اخلاقي و ديني آن را يادآوري کرده و پرستش اهوره مزدا و اطاعت فرمان و آيين او را باعث خرسندي و رستگاري آدميان شمرده است. همچنين در سنگ نبشته نقش رستم مي گويد: اي مرد، فرمان اهوره مزدا «به نظر تو ناپسند نيايد». راه راست را «ترک منما، شورش مکن»، يعني نظم و آرامش را به هم مزن. چنان که اشاره شد، در اينجا منظور از «فرمان اهوره مزدا» و «راه راست»، همان قانون «ارته» است که خشايارشا صراحتاً از آن نام برده است.
چنين مي نمايد که «ارته»، يک انديشه و جهان بيني آريايي و ايراني است و مردمان باستاني ديگر از چنين راه و روشي آگاهي نداشتند. از اين رو واژه اي نيز که رساننده چنين معنا و روشي وسيع و عميق باشد، در زبانشان وجود نداشته است. از اينجاست که مترجمان و نويسندگان سنگ نبشته خشايارشا که در رديف دوم و سوم، نوشته پارسي باستان را به ايلامي و بابلي ترجمه کرده اند، چون در آن زبان ها معادل يا واژه مناسبي در برابر مفهوم «ارته» نيافته اند، آن را به همان صورت پارسي آورده اند. شکل اوستايي واژه «ارته»، «اچه» است که در اين کتاب عموماً به معناي «دين راستين» ترجمه شده است، و چون گاهي در متون زرتشتي به کار رفته است، از اين رو بر خلاف نظر اشتباه آميز برخي کسان، نبايد تصور شود که منظور هخامنشيان نيز از «ارته» همان دين زرتشتي مي باشد. به نظر من نماد «ارته» در آثار هخامنشي، به صورت چرخ يا حلقه اي نمايانده شده است که در دست، نماد انسان اهوره مزدا و گاه در وسط علامت حلقه بالدار که اغلب باستان شناسان و محققان به اشتباه آن را «قرص بالدار» نوشته اند، و گاه در برخي از مهرها و لوح ها عيناً به صورت چرخ نشان داده شده است و همان است که در آثار هندي «چکره» ناميده مي شود و از آن به «چرخ قانون» تعبير مي شود و امروزه علامت رسمي دولت هند است. راه و روشي که در برابر و بر ضد «ارته» قرار مي گيرد، «درئوگه» يا «دروغ» است که آيين هاي ديوپرستي نيز از آن جمله اند. اما مفهوم دروغ در آيين و زبان هخامنشيان با معنايي که ما امروزه به آن مي دهيم، و از آن تنها سخن نادرست را ارائه مي کنم فرق دارد؛ بدين گونه که دروغ در نزد مردم روزگار هخامنشي، معنا و مفهوم بسيار وسيعي داشت و شامل هر گونه کار و سخن و انديشه پليدي بوده که بر ضد اصول «ارته» باشد و نظم راستين جهان و اجتماع را به هم بزند و يا حقوق جامعه و افراد را پايمال سازد. همين مفهوم است که به نام و گونه اي ديگر از سوي زرتشت به شکل «انگره مينو» يا اهريمن در برابر «سپنته مينو» به کار برده شده است، ولي از نام و اصطلاح زرتشتي اهريمن، مطلقاً در نوشته ها و آثار هخامنشي خبري نيست و احتمال مي رود که از گزارده هاي خود زرتشت باشد. کوته سخن آنکه «ارته» يک قانون و آيين جهاني است که از سوي خدايان براي اداره جهان و جهانيان وضع شده و خود آنان از اين آيين نگهباني مي کنند و مي خواهند که همه مردم روي زمين از اين فرمان پيروي کنند، آن را محترم و مقدس دارند و از اصول اخلاقي آن سرپيچي ننمايند، و گرنه از پيروان دروغ شمرده مي شوند و کيفر خواهند يافت. اکنون که با اين مقدمه بر ما آشکار گرديد هخامنشيان زرتشتي نبودند، اين پرسش پيش مي آيد که: پس آنها چه ديني داشتند و از کدام آيين و مذهب پيروي مي کردند؟ بر ارباب تحقیق پوشيده نيست که در جهان باستان، عقايد مذهبي مايه اصلي و عنصر اساسي هنرها به شمار مي رفت و هنر در آن دوران ها، مطلقاً در خدمت مذهب بود و همواره براي بيان مفاهيم و مسائل مربوط به مذهب، به کار گرفته مي شد و نيز براي بيان مفاهيم مجرد و توضيح امور معنوي و مذهبي از هنرهاي گوناگون و از رموز و اشارات نمادين مختلف استعانت مي جستند، و از اين طرز بيان سمبليک، به شدت و وسعت و قدرت فراوان استفاده مي کردند.
بي گمان اعتقادات مذهبي هر قوم و ملتي در بسياري از مظاهر زندگي مادي او تظاهر مي کند و هر جامعه اي به نحوي خاص، عقايد مذهبي خود را به اشکال و رموز مختلف بر روي آثار مادي پيرامون خود منعکس مي سازد و به آنها ثبوت و دوام مي بخشد. در واقع منظور از اين نمايش ها، براي تذکر و يادآوري به پيروان و جلب توجه خدايان، و يافتن اجر و ثواب دنيوي و اخروي است، يا براي تبليغ عقيده و ايمان خود به ديگران است. در هر صورت با تعقيب ردپاي مذهب در عالم هنر و نقوش و رموز بر روي آثار به دست آمده، مي توانم به منشأ و نيت پديدآورندگان اين آثار پي ببريم و عقيده و منظور از پديد آمدن يک اثر هنري باستاني را دريابيم. حال اگر با اين ديد در هنر و آثار هنري و معماري هخامنشيان بنگريم و آن را با دقت و ژرف بيني مورد بررسي قرار دهيم، مشاهده خواهيم کرد که هنر هخامنشي سراسر بيان کننده معتقدات و اصول جهان بيني و دين و حکومت زمان خود است و اينکه يکي از محققان مي گويد: «هنر تزيني و آرايش بر نمايش و بيان فکر برتري دارد و اين صفت در سر تاسر تاريخ هنر ايران ديده مي شود»، لااقل در مورد هنر هخامنشيان صدق نمي کند.
در دوره هخامنشان، همان طور که گيرشمن نيز معتقد است، «هنر در خدمت بت سازي مذهبي قرار گرفته و تمام موضوعهاي اساطير قديم، به صورت فشرده و خلاصه شده در يک کار هنري گردآوري و بيان شده است. بيان اين موضوعها به صورت مجموعه اي از وقايع نيست، بلکه تنها به صورت مظاهر يا علامات است که بعداً در تمام طول تاريخ ايران از آنها تقليد يا اقتباس خواهد شد.» از اينجاست که در مطالعه هنر و آثار هنري هخامنشي، هيچ محققي نبايد از نمادگرايي يا سمبوليسم هنرمند ايراني، غافل بماند و از اين همه آثار گرانبها (گويا به علت نظر اشتباهي که در ميان برخي از باستان شناسان رواج دار و هنر هخامنشي را کلاً يک هنر تزييني صرف و يا مقتبس از هنر آشوري و مصري و يوناني قلمداد مي کند)، سرسري بگذرد و معيني در پشت سر آنها نيابد. به نظر اين جانب، هنر هخامنشي با مذهب و روح عقايد و ايمان هخامنشيان و پارسيان آن زمان کاملاً عجين شده است. بنابراين به هيچ وجه نمي تواند هنري خشک و بي روح يا تقليدي به شمار آيد و معنا و پيامي در پشت سر آنها نباشد. در دوران هخامنشي، هنرمندان و معماران و صنعتگران ايراني با ايماني راسخ، اعتقادي بين، ذهني بيدار و قدرتي شگرف، نيز به نحو شايسته در همه آثار هنري با وحدت کامل استفاده کرده و از اين راه، زباني خاص براي بيان منظورهاي عقيدتي خود در عالم هنر و معماري پديد آورده و رواج داده اند.
موضوع ديگري که در مورد مذهب هخامنشيان بايد به آن توجه مخصوص داشت، اين است که در دنياي قديم در ميان انسانها، خيال پردازي و پرورش تصورات ذهني و برقراري رابطه و نسبت ميان مفاهيم معنوي با عوارض طبيعي و موجودات و اشياي مادي، بسيار قوي تر و رايج تر از امروز بود و ذهن آنان همواره مي کوشيد ميان اجرام آسماني و عناصر طبيعي و گياهان و جانوران و فلزات و رنگ ها و سنگ هاي رنگين و گرانبها، وجوه مشابهت و روابطي کشف و برقرار سازد، و از اين رابطه ها براي بيان اعتقادات و ايمان خود مدد گيرد. البته هنرمند در اين گونه بيان گاهي از اشکال تجريدي و ساده و بسيار دور از ذهن استفاده مي کرد که از نظر خود او و مردم زمانش ناشناخته و نامفهوم نبود، ولي امروزه به علت در دست نبودن کليد رمز آن، براي ما بسيار مبهم و پيچيده به نظر مي آيد. باز موضوع مهم ديگري که در تجزيه و تحليل آثار هنري هخامنشي از نظر کشف عقايد مذهبي هخامنشيان و ارتباط ميان آن عقايد و نمادهاي گوناگون آنها، بايد در نظر گرفته شود و بدون شناخت و دقت در آن، ممکن نيست به عمق عقيده و ايمان آنان پي برد، ارتباط شديد اخترشناسي با مذاهب و اديان قديم و استفاده از سمبل هاي نجومي يا به اصطلاح اهل فن، «دلولات کواکب» است.
با دقت در نقوش و سمبل هايي که در آثار هخامنشي به کار گرفته شده، توجه شديد هخامنشيان به آسمان و اجرام سماوي از جمله خورشيد و ماه و ستاره مشتري و روابط آنها با زندگي مردم روي زمين، کاملاً مشهود است. همچنين موارد سمبليک اين مظاهر خداوندان را، چه از نظر مذهبي و چه از نظر هنري، در آثار هخامنشي خواهيم ديد. نوشته هاي عهد هخامنشي، اعم از لوحه هاي فلزي و گلي و سنگ نبشته ها و غيره، از لحاظ اشاره به معبودهاي آنان به دو دسته تقسيم مي شود: نخست نوشته هايي که در آنها از «اهوره مزدا» به عنوان بزرگترين خدا ياد شده، و ديگران با عبارت «خدايان» يا خدايان ديگر اسم برده شده اند. دوم، نوشته هايي که در آنها گذشته از اهوره مزدا، نام «ميتره» و «انه هيته» توأم با اهوره مزدا و گاه به تنهايي آمده است و در بعضي از کتيبه ها نيز به «بغان شاهي» اشاره شده است.
کهن ترين کتيبه هايي که در آنها به نام اهوره مزدا برمي خوريم، لوحه هاي «آريامنه» (590- 640 پ م) و «ارشامه»، نياکان داريوش است. در کتيبه دومين شاه نوشته شده: «اهوره مزدا خداي بزرگ که بزرگترين خدايان است.» از عبارات اين کتيبه و کتيبه هاي ديگر، کاملاً معلوم است که در سده هفتم پيش از ميلاد، غير از اهوره مزدا، خدايان ديگري نيز پرستيده مي شدند که چون در درجه دوم اهميت قرار داشتند، نام برده نشده اند؛ ولي سپس در عهد اردشير دوم هخامنشي (404 تا 361 پ م) نام دو خداي ديگر به نام «ميتره» و «انه هيته» در نوشته ها ظاهر شده است.
نکته اي که لازم است يادآوري شود، اين است که بعضي از محققان به علت ظاهر شدن نام اين دو خداي ديگر در کتيبه هاي اردشير دوم و ذکر اينکه در زمان او ساختن تنديسه هايي براي مهر و ناهيد معمول گرديد، تصور مي کنند که شايد تغييري در مذهب هخامنشيان در زمان شهرياري او پيش آمده بود. برخي نيز آن را نشانه اي از نفوذ مذهب زرتشت به شمار مي آورند و شهرياران بعد از اردشير را زرتشتي مي انگارند.
اين استنباطها همگي نادرست و متناقض است؛ زيرا اولاً مذهب شاهان هخامنشي در تمام طول سلطنت اين سلسله، هميشه به يک حال و بدون تغيير ماند و به هيچ وجه، تبديلي در آن پيش نيامد و کساني که چنين ادعايي کرده اند، از توجه به سمبل ها و علائم رمزي و مذهبي هخامنشيان غافل مانده اند. ثانياً مگر مهر و ناهيد تنها اختصاص به دين زرتشت دارد که ظهور نام آنها در کتيبه اردشير، حمل بر آن گردد که تغيير در مذهب هخامنشيان پيش آمده باشد؟ ثالثاً مگر در مذهب زرتشت تنديس هايي براي مهر و ناهيد معمول بود که بگوييم هخامنشيان زرتشتي شده بودند؟ يقيناً از روي اين نوشته مبهم مورخان يوناني نمي توان چنين حکمي را جاري ساخت. شايد منظور آنها، اشاره به سمبل هاي انسان خدايان بوده که پيش از آن نيز معمول بود و اگر تنديسه اي براي آنها ساخته شده بود، لااقل مي بايست نمونه اي فلزي يا سنگي آن به دست مي آمد؛ در صورتي که چنين تنديسه هايي تاکنون ديده نشده است. موضوع ظاهر شدن صريح نام مهر و ناهيد- که قبلاً به صورت «خدايان ديگر» در کتيبه ها ياد مي شدند- در اواسط حکومت هخامنشيان، علت ديگري دارد که در اينجا به اختصار توضيح داده مي شود.
بايد دانست که در زمان نخستين شاهان هخامنشي و حتي تا زماني پس از آنها، به علت سادگي وضع زندگي و شهري بودن پارسيان، بيشتر توجه مردم به اهوره مزدا خداي بزرگ يا بزرگ ترين خدايان بود؛ زيرا زندگاني ساده و بي آلايش شباني و گله داري (چنان که در همه جاي جهان اين طور بود)، چنين اقتضا مي کرد؛ ولي پس از زمان کوروش و سپس داريوش، به علت پيشرفت هاي که در شئون مختلف، نصيب مردم ايران گرديد و همچنان ادامه يافت، و نيز به سبب فتوحات و کشورگشايي هايي که به دست سربازان و سرداران ايران انجام گرفت، و همچنين براي حفظ نگهباني کشور پهناور هخامنشي، آباداني، ثروت، شکوه و دوستي در زندگاني شهرنشينان شروع به خودنمايي کرد. آن تغييرات مهم محسوس اجتماعي بالطبع در عقايد و پرستش پارسيان و هخامنشيان نيز مؤثر واقع شد و قسمتي از آن رشد و توسعه بيشتري يافت؛ از جمله خداي نور و پيمان و جنگ (مهر) و خداي آب ها و آبادان و مواشي و ثروت و شکوه (ناهيد) اهميت بيشتري کسب کردند و در جنب اهوره مزدا جاي گرفتند؛ و همان هايي که سابقاً با عنوان «خداي ديگر» در کتيبه ها نام برده مي شدند، اين بار با نام خدا خوانده شدند و در حفظ کشور و خاندان هخامنشي و شاهنشاهان و آنچه آنها ساخته و پرداخته بودند، از بلاها و بديها با اهوره مزدا شريک گرديدند. از هر راه که بررسي شود، جز تحولات اجتماعي که منجر به کسب اهميت و معروفيت و وجهه بيشتر براي مهر و ناهيد گرديد، منشأ ديگري براي اين موضوع نمي توانيم يافت. اينکه گفته شده شايد تغييري در مذهب هخامنشيان در اين زمان پيش آمده، صحيح به نظر نمي آيد؛ زيرا در مضمون کتيبه ها و علائم سمبليک و نيز در نوشته هاي مورخان ايراني به پيش آمدن چنين تغيير برخورد نمي کنيم.
با بررسي در شناخت ريشه و اصول دين و جهان بيني هخامنشيان از راه هنر و معماري و سمبوليسم و ايکونوگرافي آنان به اين نتيجه رسيده ام که هخامنشيان به دلايل متعدد و فروان به تثليثي از خدايان عقيده داشتند که اهوره مزدا در راس، و مهر و ناهيد در زير دست او قرار گرفته اند . البته مورخان يوناني ما را کاملاً به قبول چنين عقيده هايي براي هخامنشيان راهنمايي مي کنند. شايد طرح اين نظر، اين سؤال را در ذهن ايجاد کند که: دليل اينکه هخامنشيان سه گانه پرست بودند و خدايانشان محدود به اهوره مزدا و «ميترو» و «انه هيته» بوده و به جز آنان خدايان ديگري نداشتند، چيست؟ و در مورد تعداد خدايان آنان از کجا به چنين اعتقادي مي توان رسيد؟
در پاسخ به اين سؤال بايد بگويم که اگر اندکي دقت و نکته سنجي به کار بريم، خواهيم ديد که دليل سه گانه پرستي هخامنشيان، از نوشته ها و آثار خود آنان به دست مي آيد و نياز چنداني به جستجوها و اقامه دلايل ديگر نيست؛ براي مثال، اگر ما متن کتيبه ها را نيک بررسي کنيم ديده خواهد شد که در هر حال، اهوره مزدا تنها نام برده شده است و اغلب به مهر و ناهيد با عبارت «بغان» و «بغان ديگر» اشاره شده است؛ ولي در جايي که هر سه خدا را با هم نام برده اند، هيچ اشاره اي به بغان ديگر نشده است. پس، از سياق عبارت و طرز نوشتن و نام بردن از خدايان، معلوم مي گردد که عبارت «خدايان ديگر» در کتيبه هاي آريامنه و داريوش و خشايارشا و ديگران، منحصراً براي اشاره به مهر و ناهيد است و بس؛ وگرنه مي بايست لااقل در جايي و کتيبه اي عبارت خدايان ديگر پس از نام اين دو يا هر سه خدا مي آمد تا بدان وسيله، به وجود خداياني به جز اين سه خدا اشاره مي شد.
بايد يادآوري کنم آنچه تاريخ نويسان کلاسيک يونان درباره تعداد خدايان هخامنشيان ذکر کرده اند، خالي از ابهام و اشتباه نيست؛ زيرا آنان گاهي آتش و آب و باد و خاک را نيز که از مقدسات اند، در رديف خدايان شمرده اند؛ ولي اگر در عبارتهاي آنان نيز دقت کنيم، دانسته خواهد شد که هميشه آن مقدسها را با نام عنصري شان ناميده اند و هيچ گاه مانند اهوره مزدا و مهر و ناهيد نام مخصوص براي آنها ذکر نکرده اند؛ زيرا عناصر چهارگانه يا بعضي گياهان و موجودات ديگر فقط مورد احترام و تقديس بوده اند و هيچ گاه به صورت خدا يا پروردگار، مورد پرستش و نيايش قرار نمي گرفته اند.
گذشته از دلايلي که از مطالب کتيبه ها به دست مي آيد، ديده مي شود که در ميان نمادها و سمبل هاي مورد استفاده هنرمندان دوره هخامنشي، به بيش از سه دسته سمبل هاي مشخص که به اين سه خدا مربوط اند، به نماد ديگري برنمي خوريم تا به علت وجود آنها، تعداد خدايان را بيش از اين سه خداي مشخص و معروف تصور کنيم. نمادهاي اين سه خداي هخامنشي را که بنا به دلايل فراوان، در انتساب آنها به اين رب النوع ها ترديدي نيست، فهرست وار مي شماريم:
نخست از اهوره مزدا بزرگترين خدا آغاز مي کنم و نمادها و «مظاهر» او را برمي شمارم. آسمان با آنکه بنا به مفاد نوشته ها، خود آفريده اهوره مزدا است، ولي گاه مکان و جامعه و مظهر اوست. بر مبناي همين عقيده است که هرودوت مي نويسد: زئوس و اهوره مزدا نامي است که ايشان (يعني ايرانيان) به فلک الافلاک (يا به عبارت ديگر، بر تمامي دايره آسمان) مي دهند. گذشته از آسمان که مهمترين نماد اهوره مزداست، از ستارگان، سياره مشتري؛ از عناصر، باد يا هوا؛ از جانوران، شاهين يا هما؛ از گياهان، سرو و گل لوتوس؛ از رنگ ها، رنگ آبي آسماني و فيروزه اي و سبز؛ از فلزات، سرب و بالاخره از صورت بشري، قيافه پيرمردي کامل با ريش بلند و مقطع و با کلاه و جامه پارسي (شبيه شاهان هخامنشي)، سمبل هاي او هستند. البته همان گونه که هرودوت متذکر شده است، هيچ کدام از اين اشکال و نمادها، جنبه بت و صنم نداشت و پرستيده نمي شد، بلکه همه وسيله اي بودند براي بيان مفهوم پروردگار و خالق کل در آثار مادي غير از راه نوشته و خط.
ميتره يا چنان که امروز مي گوييم، «مهر»، نام دومين خداي مورد پرستش هخامنشيان است. در آثار هخامنشي براي مهر نيز نمادهاي چندي معمول بود. چون اين رب النوع خداي فروغ جاوداني در جهان است، بنابراين بعد از نور مطلق که در کائنات موجود است، بزرگترين منشأ نور در جهان ما که خورشيد است، مظهر او محسوب مي گردد. از اينجاست که قرص خورشيد يکي از نمادهاي او در روي زمين است. آتش که يکي از عناصر چهارگانه است به علت اينکه منبع نور و روشنايي و گرما و پيک خدايان است، به نام مظهر اين خدا مورد تقديس و احترام است و به همان نسبت رنگهاي سرخ و زرد و نارنجي و طلايي نيز منسوب به مهر شمرده شود.
از ميان جانوران قوي تر آنها، يعني شير، منسوب به مهر است و از زمانهاي بسيار باستان، ارتباط نجوم ميان شير و خورشيد در بين ايرانيان شناخته شده و معروف بوده است. گذشته از آن، اسب نيز منتسب به مهر است و براي او قرباني مي شده است. از ميان گياهان «غنچه لوتوس» يا «نيلوفر آبي» و «گل ارغوان» (به گفته پروفسور جاکس) و گل آفتابگردان قديم، و شايد درخت خرما (نخل) منسوب به اين ايزد است و جزو سمبل هاي اوست. از ميان فلزاتي که ايرانيان آن زمان مي شناختند، طلا منسوب به مهر بود و آثار اين انتساب تا زمان ما در نجوم و کيمياگري باقي مانده است. اما نماد انساني مهر، جوان زيبا و خوشرو و قوي هيکلي است با جامه و تاج پارسي (مانند وليعهد هخامنشي) که کماني با سه تير در دست دارد.
سومين و آخرين خداي مورد پرستش هخامنشيان، به موجب منتهاي متأخر هخامنشي، «انه هيته» يا «ناهيد»، رب النوع آبهاي روي زمين و آسماني و متعلقات آن، از باران و برف و ژاله و چشمه و درياهاست، و فراواني و نعمت و شکوه زندگي و زاد و ولد و مربي گياهان و ستوران است. از ترکيب و معناي نام «ان+ هيته» که به معناي بي عيب و بي آلايش و پاکدامن است، مي توان به اساس اعتقاد هخامنشيان در مورد اين «بغ دخت» يا ايزد بانو پي برد، و اينکه گاهي او را با «ايشتار» يا «باونوس» و «آفروديت» که به صورت زنان هرزه و بلهوس تصور مي شدند، اشتباه کرده و مقايسه کرده اند، جز همجنسي و تشابه برخي وظايفشان در عالم خدايي علت ديگري ندارد؛ زيرا اين ايزد بانوي ايراني با خدايان مؤنث سامي و يوناني بسيار فرق دارد و قابل مقايسه نيست.
هخامنشيان برخلاف ساميها و یونانی ها که «زهره» را ستاره مخصوص ايشتار و ونوس مي دانستند و علامت و سمبل آن شکل اين سياره بود، از بين اجرام سماوي، ماه را بيشتر به شکل هلال و گاه بدر (ماه پٌر) به او منسوب مي داشتند. از عناصر، آب منسوب به آناهيتاست. همچنين از ستوران، «گاو» و يا همه حيوانات شاخدار به چندين علت و تناسب نماد اين ايزد است. رنگ سفيد از ميان رنگها، مخصوص به «بغ بانو» ناهيد است. از فلزات، نقره منسوب به اوست. ناهيد در هيکل بشري، به صورت زني زيبا، خوش اندام با موها و گيسهاي بافته بلند و سينه برجسته يا جامه پارسي و تاج کنگره دار (به صورت ملکه هاي هخامنشي) نشان داده شده است.
همان گونه که در متن سنگ نبشته ها و لوحه هاي هخامنشي به موضوع تثليث و ايزدان سه گانه به وسيله خط و نوشته تصريح گرديده، هنرمندان عهد هخامنشي نيز سه گانه پرستي هخامنشي را با نماياندن انواع اشکال و نمادها از طريق زبان رمزي و استعاري به يادگار نهاده اند و هنر آنان چه در معماري، چه زرگري، چه مهر کني، چه کاشي سازي و چه حجاري و چه ضرب سکه، در راه نمايش و بيان اين سه گانه پرست به کار گرفته شده است.
موارد و نمونه هاي اين تثليث در آثار هخامنشي، به گونه هاي مختلف از اختلاف و ترکيب نمادهاي گونه گون به نمايش درآمده است. از جمله نقش ماه و خورشيد و نماد انساني اهوره مزدا، شير و نماد انساني ناهيد و ستاره مشتري، گل نيلوفر آبي با دو غنچه، شير و نماد انساني مهر، تنديس شير بالدار و شاخدار با گوش گاو، تنديس گاو بالدار با سر انسان، تنديس سر عقاب يا شاهين با گوش گاو، تندس شير بالدار با سر انسان، سکه با نقش هلال ماه و شير و ستاره مشتري، گوشواره با نقش و نماد انساني اهوره مزدا با چهار بال و حلقه، تنديس شير شاخدار و بالدار و شاخدار با پنجه شاهين، آتشکده با آتشدان، نقش پارچه با سه برج آتشکده و از اين گونه ترکيب هاي مختلف.
اينک از ميان اين نمادهاي گوناگون، يکي را که از همه مشخص تر و شناخته تر است، براي نمونه برمي گزينيم و پيرامون آن توضيح بيشتري مي دهيم تا معلوم شود چگونه هنرمند عهد هخامنشي با ترکيب نمادهاي خدايان خود، مفهوم آيين سه گانه پرستي و تثليث را بيان کرده است. نشانه يا علامت و نماد مورد نظر عبارت است از : يک حلقه يا دايره اي که در پيرامون آن، دو بال و دم شاهين و شاخ گاو و دم شير که به صورت متقارن و زيبا قرار گرفته و اغلب آن را به اشتباه و به تبعيت از علائم مصري، قرص بالدار نوشته و معرفي کرده اند. اين نماد موزون که «ترکيبي» است از نمادهاي گوناگون خدايان سه گانه، در پيرامون حلقه نارته» گرد آمده و بسياري از باستان شناسان و دانشمندان و محققان به علت بدفهمي در معنا و مفهوم آن، اين نقش را يا به اشتباه، تنها اهوره مزدا در حال پرواز يا در تبعيت از پارسيان هند و زرتشتيان ايران، آن را «فروهر» ناميده، و به اشتباه آن را يک علامت مخصوص دين زرتشتي پنداشته و در ميان خود رواج داده اند.
البته هر دو استنباط به کلي نادرست است. اين نماد نه به طور مطلق نقش اهوره مزداست و نه فروهر، و نه نمايشي از حال پرواز در آسمان است، بلکه ترکيبي و رمزي است از عوامل مختلف بر مبناي بيان سه گانه پرستي هخامنشيان با استعانت از قرينه سازي که به زيبايي و موزوني تمام آن را نمايش داده اند، اما اين علامت عبارت است از ترکيب يک حلقه يا چرخ تو خالي که در وسط نقش قرار گرفته که با توجه به عقايد هخامنشيان، مي توان آن را به چندين معنا و مفهوم از جمله چرخ، فلک و آسمان، دايره زمان، دايره خدايان و افق زمين تعبير و تفسير کرد. ولي من ترجيح مي دهم آن را چرخ «ارته» يا حلقه قانون و عدالت و حق بنامم که خدايان حافظ و نگهبان و مجري آن هستند. ولي در هر صورت، با قرص بالدار مصريان که سمبل «رع» خداي خورشيد و «هوروس» خداي آفتاب است، ارتباطي ندارد. در دو طرف و پايين اين حلقه يا دايره را دو بال و دم شاهين يا هما احاطه کرده که نماد حيواني اهوره مزداست.
در نقشهاي کهن تر، اگر نقش انساني اهوره مزدا در وسط حلقه خودنمايي نکرده باشد، در بالاي دايره دو شاخ گاو، گاه بسيار مشخص و گاه به صورت نيمه خميده، مانند شاخهاي گاوميش ها قرار گرفته است که برخي از دانشمندان نيز به اشتباه به شکل کمان فرض کرده اند. در پايين، در دو طرف دم شاهين دو دم پيچ خورده و حلزوني شکل شير که نماد حيواني ميتراست، قرار گرفته است. در نقشهاي کهن تر، به جاي پيچ خوردگي دمها، سه شقه نمايش داده شده که نمونه اي از آن را در ساير آثار هخامنشي نيز مي توان ديد. بنابر تجزيه و تحليل اين نماد مشهور، علامت، بيان کننده تثليث هخامنشي است و به تعيين هيچ ارتباطي با عالم زرتشتي گري نداشته و ندارد؛ و اگر غير از اين بود، اولاً در ادبيات و کتابهاي ديني از اوستا و دينکرد و کتابهاي پهلوي اشاره به آن و معاني و مفاهيم آن مي شد، و يا ساسانيان که در زرتشتي بودن آنها ترديدي نيست، از اين نقش در ميان نمادها و علائم مذهبي خود که نظاير و مقدارش نيز کم نيست، استفاده مي کردند؛ در صورتي که هيچ اثري از آن در هنر دوره ساساني پديدار نيست.
منبع:یزدان پرست، حمید؛ (1387) نامه ایران؛ مجموعه مقاله ها، سروده ها، و مطالب ایران شناسی، جلد چهارم، به کوشش حمید یزدان پرست، تهران، اطلاعات، چاپ یکم.
شايد اين فريادها براي ما ايرانيان چندان عادي و آشنا گرديده اند که همه آنها در ذهنمان گم گشته اند. از اين رو هيچ گاه آنها را نمي شنويم و معنايشان را از ياد برده ايم و تنها مي نگريم و مي گذريم. همچون تصوير خودمان که هر روز در آينه مي بينيم و آن را چنان آشنا مي يابيم که ديگر جاي سؤال براي ما باقي نمي ماند.
پر واضح است که تصويرها و تنديسها همگي چيزهاي ساخته هستند و نظامي از نشانه ها را القا مي کنند و همواره بيانگر غايبانه تمام آن چيزهايي هستند که بر پايه قراردادهاي اجتماعي از پيش نهاده شده اند و چيزي را با چيز ديگر عوض مي کنند. بايد دانست که هر نشانه، هميشه دو سو دارد: سوي محسوس که آن را مي بينيم، و سويي پنهان و نامحسوس که پس از ديدن نشانه و انديشيسدن درباره آن، در ذهن خود داشته است. اگر شخص قادر به تشخيص نظام يک نشانه يا نشانه ها نباشد و يا نتواند از نسبت آنها معنايي درک کند، دچار نشان پريشي مي شود، و اين چيزي است که ما ايرانيان درباره آثار نياکانمان دچار گرديده ايم و اينک قادر به تشخيص نظام نشان شناسي هخامنشيان نيستيم و نمي توانيم نسبت ها و معنا و پيام هاي ساخته هاي آنان را به درستي درک کنيم. اما اين تنها ايرانيان نيستند که دچار اين نشان پريشي گرديده اند، بلکه بسياري از باستان شناسان و ايران شناسان نيز که قاعدتاً اين قبيل امور، حرفه آنهاست در اين عدم شناخت و تشخيص درست با خود ايرانيان مشارکت دارند. براي شناخت آثار گوناگون هخامنشي، بايد در عمق زمان فرو رفت. به زبان ديگر، بايد هخامنشي شد تا بتوان راز و معناي اين همه نشانه ها را بازيافت و گشود.
همبستگي نمادها و دين هخامنشيان
تاکنون درباره دين هخامنشيان، سخنان فراوان و ضدو نقيض بسيار گفته و نوشته شده است که برخي از آنها تکرار نوشته هاي تاريخ نويسان کلاسيک يوناني و برخي نيز استنباط و اظهارنظرها و نتيجه گيري هاي بي دليل و يا پيشداوري هاي غير علمي و غير منطقي است. براي تحقيق و بررسي موضوع مذهب هخامنشيان چندين منبع و مأخذ از طرف دانشمندان و باستان شناسان مطرح گرديده است که نخستين و مهمترين و مطمئن ترين آنها، مطالب لوح ها و سنگ نبشته هاي شاهان هخامنشي است؛ ولي جاي افسوس است که مطالب مربوط به عقايد و ايمان آنها در اين نبشته ها بسيار اندک و محدود است و به تنهايي از مطالب آنها راه به جايي نمي توان برد.
دومين منبع، مطالبي است که جا به جا در کتيبه ها و لوح ها و نوشته هاي غير از پارسي باستان و غير ايراني راجع به هخامنشيان و عقايد آنان آمده است.
سوم، اشاره ها و مطالب نسبتاً فراوان ولي مهم و متناقضي است که در نوشته هاي تاريخ نويسان و نويسندگان کلاسيک يوناني راجع به عقايد و مراسم مذهبي هخامنشيان به جاي مانده است.
چهارم، اشاره هاي بسيار مهم و محدود و پراکنده اي است که راجع به پادشاهان اخير هخامنشي در عبارات پراکنده، کتابها و نوشت هاي پهلوي و شاهنامه مي توان به دست آورد. پنجم، برخي مطالب از نوع اعتقادات خاص هخامنشيان و تاثير و ته نشيني از آنهاست که با دقت و موشکافي هاي فراوان، مي توان در متن برخي از بخشهاي اوستا بازشناخت و استخراج کرد. به اعتقاد من راه ششمي نيز براي درک بهتر و شناخت درست عقايد و جهان بيني هخامنشيان وجود دارد که متأسفانه، تاکنون توجه کافي و وافي از سوي دانشمندان به آن مبذول نشده است. بدين معنا که اين موضوع برايم مسلم گرديده که هخامنشيان براي گزارش آيين و جهان بيني خودشان، از دو نوع زبان و بيان استفاده کرده اند: يکي زباني که با آن سنگ نبشته ها و لوح ها و گل نوشته هاي خود را نوشته اند و ديگري، زبان رمزي و هنري است که در آن و به وسيله نقوش و نمادها و علائم و تزيينات معنادار، مطالب مربوط به عقايد خاص خود را بيان کرده و براي آيندگان به يادگار نهاده اند.
همان گونه که براي کشف الفباي خط ميخي و خواندن سنگ نبشته هاي پارسي باستان، دانشمندان و باستان شناسان و زبان شناسان متعدد ساليان سال رنج بردند و سرانجام کليد رمز آن را به دست آوردند و کتيبه ها را به روشني خواندند، در کشف و بازشناخت الفبا و کليد اين زبان و بيان رمزي نيز بايد کوششهاي مداوم به کار رود تا نتيجه مطلوب به دست آيد. البته پيداست که به دست آوردن کليد اين قفل سر به مهر و بيان و زبان رمزي، بسيار دشوارتر و پيچيده تر از کشف الفباي ميخي است. نيز از عللي که تاکنون کسي به آن نزديک نشده و در اين راه گامي برنداشته، وجود اشکالات و دشواري هاي فراوان در راه بررسي و تحقيق اين امر بوده است؛ اما پيش از ورود در موضوع اصلي، و تحقيق در عقايد و مذهب هخامنشيان، اساسي ترين و مهمترين مسأله اين است که بدانيم آيا حقيقتاً شاهان هخامنشي پيرو دين زرتشت بوده اند يا نه؟ زيرا در صورت زرتشتي بودن آنان، تا حدي تکليف بررسي معلوم و حل مسأله آسان تر خواهد بود؛ ولي چه بايد کرد که در اين خصوص، نکات منفي بسيار بيش از نکات مثبت است و من نخست نکات منفي را به صورت فهرست وار بر زرتشتي نبودن هخامنشيان برمي شمارم که البته در مورد هر يک از آنها مي توان دلايل مفصلي اقامه کرد که در اينجا، مجال آن کار نيست.
1- در نوشته هاي هخامنشيان، مطلقاً نامي از زرتشت برده نشده و اين بسيار نامعقول و تا حدي غير ممکن است که بپذيريم مردمي، طبق تعاليم پيامبري زندگي کنند، ولي در هيچ يک از آثار و نوشته هاي آنان نامي از مؤسس مذهب و پيام آورشان برده نشده باشد. گذشته از اين، در هيچ نوشته اي از مورخان کلاسيک يونان نيز، نه تلويحاً و نه تصريحاً، اشاره اي به زرتشت به عنوان پيامبر هخامنشيان نشده است.
2- چه در سنگ نبشته ها و لوحه ها و چه در نوشته هاي تاريخ نويسان باستاني، از اوستا به عنوان کتاب آسماني و ديني هخامنشيان ياد نشده و اشاره اي به تعاليم آن نگرديده است.
3- به گواهي «گات» ها که کتاب اصلي زرتشت است. او يکتاپرستي را تعليم مي داد؛ در صورتي که بنابر مطالب سنگ نبشته ها و لوح هاي هخامنشي و نوشته هاي مورخان باستاني، هخامنشيان به خدايان متعدد ايمان داشتند.
4- زرتشت در مراسم مذهبي خود، صريحاً از قرباني خونين حيوانات منع کرده است؛ در صورتي که هخامنشيان در مراسم مذهبي خود براي جلب رضايت خدايان خود، گاو و اسب و شتر و گوسفند قرباني مي کردند.
5- نوشيدن ماده سکر آور(هئومه) در مراسم مذهبي در تعاليم مذهبي زرتشت منع و تقبيح شده است، در حالي که نوشيدن و نثار آن در مراسم مذهبي هخامنشيان به شدت رواج داشت.
6- بنابر اصول مسلم دين زرتشتي، دفن مردگان در خاک در تمام طول تاريخ مذهب زرتشت ممنوع بوده، و براي کساني که اين کار را انجام دهند، کيفرهاي سخت تعيين شده است؛ در صورتي که شاهان هخامنشي و مردم ايران آن زمان، مردگان خود را در گورهاي فردي و خانوادگي در سنگ و خاک دفن مي کردند. به همين علت است که آرامگاههاي شاهان هخامنشي باقي مانده است، ولي از آرامگاههاي شاهان مقتدر ساساني که کيش زرتشتي داشتند، کمترين آگاهي نداريم.
7- رابطه اي ميان نامها و القاب شاهنشاهان هخامنشي و دين زرتشتي وجود ندارد و از نام قهرمانان مذهبي زرتشتي و مقدسان آن، جز ويشتاسب يا گشتاسب (که حامي زرتشت و نامي متداول در ايران بوده است) هيچ اثري در آثار هخامنشي ديده نمي شود.
8- مي دانيم در اجتماعاتي که همه شئون زندگي تحت نفوذ و سلطه دين قرار داشت، نگاهداري حساب روز و ماه و سال و تعيين مواقع جشنها و عيدهاي مذهبي، يکي از امور مهم کاهنان، مغان و موبدان و روحانيون به شمار مي رفت. نيز مطلعيم که هر دين و مذهبي مطابق دستگاه ديني خود، گاهشماري و تقويم مخصوص به خود داشت. بنابراين تقويم هر گروهي از مردم تا حدي مي تواند يکي از راههاي بازشناختي دين و اعقادات و مراسم مربوط به دين آنان باشد. همچنين با اطلاعيم که گاهشماري هخامنشيان برگرفته از گاهشماري اوستايي است؛ ولي نامي از ماههاي اوستايي در کتيبه ها و الواح پارسي باستان و ايلامي آن زمان ديده نمي شود. به همين دليل کاملاً معلوم است که اين آيينها و اعمال و اعياد مذهبي مخصوص زرتشتي، در ميان هخامنشيان جاري نبود؛ به طوري که تقي زاده و گايبار با همه کوششي که در تحقيقاتشان به کار بردند، بالاخره نتوانستند ثابت کنند که تقويم اوستايي جديد در دوره هخامنشيان وضع شده است.
9- از اصول و عقايد خاص زرتشتي و اصطلاحات معمول در آن مانند «امورت شپنته» و «امشاسپند» و «يزنه» و «انگر مينو» و جز آنها، اثري در نوشته ها و عقايد هخامنشيان ديده نمي شود.
10- توصيف هرودوت و ديگران از دين ايرانيان عهد هخامنشي، هيچ نشاني از دين زرتشتي در آن به دست نمي دهد و اغلب شواهدي از شرکت و چند خدايي بودن ايرانيان آن عهد مي دهند و به آيينهايي اشاره مي کنند که ربطي با ارائه زرتشتي گري ندارند؛ اما آنچه در ميان عقايد هخامنشيان و آيين زرتشتي مشترک است و تا حدي مي توان آنها را جزو دلايل مثبت به شمار آورد، عبارت است از اشتراک در نام «اهوره مزدا» که نام معبود بزرگ پيروان هر دو مذهب است و دوم، اشتراک در نام مهر و ناهيد است که در نزد هخامنشيان از بغان، و در نظر زرتشتيان جزو فرشتگان و ايزدان به شمار ي روند. سوم، پرستش و نيايش در برابر آتش و بر پا داشتن آتشکده و آتشگاههاست. ولي واضح است که به صرف اشتراک در اين موضوعات، نمي توان بر زرتشتي بودن هخامنشيان حکم کرد؛ زيرا به دلايل بسيار که مجال طرح آنها نيست، پرستش اهوره مزدا يا مزدا اهوره سابق بر دين زرتشتي است و مقام مهر و ناهيد نيز در اين دو دستگاه عقيدتي متفاوت است. نيايش در برابر آتش و برپا داشتن آتشکده ها نيز يک رسم بسيار کهن آريايي است که در ميان همه مذاهب گوناگون ايران باستان مشترک است و اختصاص به دين زرتشتي ندارد.
از سوي ديگر، بنابر مفاد سنگ نبشته ها و همه منابع مربوط به دوران هخامنشي، مي دانيم که مردم آن روزگار به يک آيين کيهاني با نظام مقدس و قانون ازلي و ابدي تغييرناپذيري اعتقاد داشتند که مفهوم آن با واژه «ارته» بيان شده است. اين قانون و آيين در زمان آرياييان پيشين هند و ايراني، نگهبان و حافظ نظم و سامان ستارگان و ماه و خورشيد و راهنماي گردش و تعادل آنها در آسمان بود؛ اما به تدرج از آسمان به زمين فرود آمده، به گونه آيين بزرگ و ناموس کلي طبيعت و نيز يک راه و روش زندگاني و نظام اجتماعي و اخلاقي و ذهني درآمد و بدين سان مفهوم بسيار گسترده تر و ژرفتري يافت، و چون هر کاري که موافق و مطابق با «ارته» انجام مي گرفت، راست و حق و بر طبق موازين عدالت بود. از اين رو گاه معنا و مفهوم «عدالت» و «تعادل» و «دادگري» نيز از آن اراده مي شد.
به موجب قانون «ارته»، جهان و هر چه در آن است، بايد منظم، به سامان، بي عيب و نقص؛ زمين و کشورها آبادان، شکوهمند و زيبا؛ آدميان در زندگاني خود نيکوکار، خدمتگزار، راستگو، دادگر، وفادار به پيام خرسند، شادکام، دارا، پرفرزند، پيروزمند و کامياب باشند. از اين رو هر کس خود را در مسير و موافق اين «قانون اعظم» قرار مي داد و مطابق اصول آن رفتار مي کرد، تحت حمايت آن قرار مي گرفت و آنچه مي خواست، خدايان به او ارزاني مي داشتند و از او پشتيباني مي کردند. ليک اگر اين قانون را که توسط خدايان وضع شده و از سوي آنان نگهباني مي شود، نمي شناخت و آن را مقدس و محترم نمي شمرد و مطابق اصول آن رفتار نمي کرد و نظم و سامان زندگي خود و خانواده و شهر و کشور و جهان بر هم مي زد، نه تنها در زندگاني اين جهاني گمراه بود و کيفر مي ديد، بلکه پس از مرگ نيز از رستگاري محروم بود. از اينجاست که کوروش بنا به نوشته گزنفون، هنگام مرگ در وصيت به فرزندان خود، به اين قانون اشاره کرده است: «خدايان حافظ اين نظم ثابت و تغييرناپذيرند و جلال و عظمت آنان فوق هر بياني است. از آنها بترسيد و کاري يا فکري مکنيد که بر خلاف تقدس و عدالت باشد.»
در تشريح گوشه هايي از اين روش زندگي است که داريوش بزرگ مي گويد: «از آن جهت اهوره مزدا مرا ياري کرد و خدايان ديگر (که هستند)، که بي وفا نبودم، دروغزن نبودم، درازدست نبودم، نه من و نه دودمانم. موافق حق رفتار کردم، نه به ناتوان نه به توانا زور ورزيدم، مردمي که با خاندانم همراهي کرد، او را نيک نواختم، آن که زيان رسانيد، او را سخت کيفر دادم». (بيستون، بند 13) چنانچه گفتيم، قانون «ارته» به دست اهوره مزدا و خدايان ديگر وضع شده بود و تجلي خواست و اراده آنان بود و آنان از آدميان انتظار داشتند که در زمين مطابق خواست و آيين خدايان رفتار کنند تا مورد حمايت قرار گيرند. چون در سنگ نبشته هاي پارسي باستان، گاهي «ارته مقدس» همراه با نام اهوره مزدا ياد شده است. از اين رو کساني گمان برده اند که شايد آن چنان که در عقايد زرتشتي هبورت «اچه» منعکس گرديده، «کارته» در روزگار هخامنشيان نيز نام يکي از خدايان است؛ ولي با توجه دقيق به کاربرد واژه در جمله ها و درک معناي عميق آنها، کاملاً آشکار است که «ارته» نام فرشته يا ايزد و خدايي نيست، بلکه نام آن قانون و آين و دستور مقدسي است که مورد احترام و اطاعت هخامنشيان بود. اينک براي تبيين بهتر اين نظر، چند متن را که صراحتاً اين واژه و اصطلاح در آنها ياد شده، و يا تلويحاً به آيين اشاره شده است، ذکر مي کنيم: خشايارشا در سنگ نبشته ديوان که در تخت جمشيد به دست آمده، مي گويد: «در ميان اين کشورها، جايي بود که قبلاً ديوها پرستش مي شدند. پس از آن، به خواست اهوره مزدا، «آن معبد ديوان را ويران کردم و اعلام کردم که ديوها پرستش نخواند شد. جايي که قبلاً ديوها پرستش کرده مي شدند، در آنجا من اهوره مزدا و «ارته» را با فروتني پرستش کردم.» پروفسور فراي، قسمت اخير اين عبارت را بدين سان ترجمه مي کند: «اهوره مزدا را بر طبق قانون ارته پرستيدم» که البته، صحيح تر و به معني اصلي نزديک تر است. باز در بند هفت همان سنگ نبشته مي گويد: «تو که در آينده خواهي بود، اگر فکر کني که در زندگاني خرسند شوم و به هنگام مرگ خجسته (رستگار) باشم، آن آييني که اهوره مزدا فرموده، احترام بگذار و اهوره مزدا و ارته را با فروتني اطاعت کن. مردي که آن قانون را که اهوره مزدا برپا فرموده، احترام گذارد و اهوره مزدا و ارته را با فروتني پيروي کند، هم در زندگي خرسند مي شود و هم در هنگام مرگ رستگار مي گردد.» اين عبارتها به وضوح بيانگر اين مطلب هستند که منظور خشايارشا، از «ارته» همان راه راست و فرمان اهمره مزداست که داريوش نيز به آنها اشاره کرده و به کار بستن آن را در زندگي، سبب خرسندي و در مرگ، باعث رستگاري شمرده است. داريوش بزرگ اگرچه واژه «ارته» را در سنگ نبشته هاي خود به کار نبرده، ولي تلويحاً اصول اخلاقي و ديني آن را يادآوري کرده و پرستش اهوره مزدا و اطاعت فرمان و آيين او را باعث خرسندي و رستگاري آدميان شمرده است. همچنين در سنگ نبشته نقش رستم مي گويد: اي مرد، فرمان اهوره مزدا «به نظر تو ناپسند نيايد». راه راست را «ترک منما، شورش مکن»، يعني نظم و آرامش را به هم مزن. چنان که اشاره شد، در اينجا منظور از «فرمان اهوره مزدا» و «راه راست»، همان قانون «ارته» است که خشايارشا صراحتاً از آن نام برده است.
چنين مي نمايد که «ارته»، يک انديشه و جهان بيني آريايي و ايراني است و مردمان باستاني ديگر از چنين راه و روشي آگاهي نداشتند. از اين رو واژه اي نيز که رساننده چنين معنا و روشي وسيع و عميق باشد، در زبانشان وجود نداشته است. از اينجاست که مترجمان و نويسندگان سنگ نبشته خشايارشا که در رديف دوم و سوم، نوشته پارسي باستان را به ايلامي و بابلي ترجمه کرده اند، چون در آن زبان ها معادل يا واژه مناسبي در برابر مفهوم «ارته» نيافته اند، آن را به همان صورت پارسي آورده اند. شکل اوستايي واژه «ارته»، «اچه» است که در اين کتاب عموماً به معناي «دين راستين» ترجمه شده است، و چون گاهي در متون زرتشتي به کار رفته است، از اين رو بر خلاف نظر اشتباه آميز برخي کسان، نبايد تصور شود که منظور هخامنشيان نيز از «ارته» همان دين زرتشتي مي باشد. به نظر من نماد «ارته» در آثار هخامنشي، به صورت چرخ يا حلقه اي نمايانده شده است که در دست، نماد انسان اهوره مزدا و گاه در وسط علامت حلقه بالدار که اغلب باستان شناسان و محققان به اشتباه آن را «قرص بالدار» نوشته اند، و گاه در برخي از مهرها و لوح ها عيناً به صورت چرخ نشان داده شده است و همان است که در آثار هندي «چکره» ناميده مي شود و از آن به «چرخ قانون» تعبير مي شود و امروزه علامت رسمي دولت هند است. راه و روشي که در برابر و بر ضد «ارته» قرار مي گيرد، «درئوگه» يا «دروغ» است که آيين هاي ديوپرستي نيز از آن جمله اند. اما مفهوم دروغ در آيين و زبان هخامنشيان با معنايي که ما امروزه به آن مي دهيم، و از آن تنها سخن نادرست را ارائه مي کنم فرق دارد؛ بدين گونه که دروغ در نزد مردم روزگار هخامنشي، معنا و مفهوم بسيار وسيعي داشت و شامل هر گونه کار و سخن و انديشه پليدي بوده که بر ضد اصول «ارته» باشد و نظم راستين جهان و اجتماع را به هم بزند و يا حقوق جامعه و افراد را پايمال سازد. همين مفهوم است که به نام و گونه اي ديگر از سوي زرتشت به شکل «انگره مينو» يا اهريمن در برابر «سپنته مينو» به کار برده شده است، ولي از نام و اصطلاح زرتشتي اهريمن، مطلقاً در نوشته ها و آثار هخامنشي خبري نيست و احتمال مي رود که از گزارده هاي خود زرتشت باشد. کوته سخن آنکه «ارته» يک قانون و آيين جهاني است که از سوي خدايان براي اداره جهان و جهانيان وضع شده و خود آنان از اين آيين نگهباني مي کنند و مي خواهند که همه مردم روي زمين از اين فرمان پيروي کنند، آن را محترم و مقدس دارند و از اصول اخلاقي آن سرپيچي ننمايند، و گرنه از پيروان دروغ شمرده مي شوند و کيفر خواهند يافت. اکنون که با اين مقدمه بر ما آشکار گرديد هخامنشيان زرتشتي نبودند، اين پرسش پيش مي آيد که: پس آنها چه ديني داشتند و از کدام آيين و مذهب پيروي مي کردند؟ بر ارباب تحقیق پوشيده نيست که در جهان باستان، عقايد مذهبي مايه اصلي و عنصر اساسي هنرها به شمار مي رفت و هنر در آن دوران ها، مطلقاً در خدمت مذهب بود و همواره براي بيان مفاهيم و مسائل مربوط به مذهب، به کار گرفته مي شد و نيز براي بيان مفاهيم مجرد و توضيح امور معنوي و مذهبي از هنرهاي گوناگون و از رموز و اشارات نمادين مختلف استعانت مي جستند، و از اين طرز بيان سمبليک، به شدت و وسعت و قدرت فراوان استفاده مي کردند.
بي گمان اعتقادات مذهبي هر قوم و ملتي در بسياري از مظاهر زندگي مادي او تظاهر مي کند و هر جامعه اي به نحوي خاص، عقايد مذهبي خود را به اشکال و رموز مختلف بر روي آثار مادي پيرامون خود منعکس مي سازد و به آنها ثبوت و دوام مي بخشد. در واقع منظور از اين نمايش ها، براي تذکر و يادآوري به پيروان و جلب توجه خدايان، و يافتن اجر و ثواب دنيوي و اخروي است، يا براي تبليغ عقيده و ايمان خود به ديگران است. در هر صورت با تعقيب ردپاي مذهب در عالم هنر و نقوش و رموز بر روي آثار به دست آمده، مي توانم به منشأ و نيت پديدآورندگان اين آثار پي ببريم و عقيده و منظور از پديد آمدن يک اثر هنري باستاني را دريابيم. حال اگر با اين ديد در هنر و آثار هنري و معماري هخامنشيان بنگريم و آن را با دقت و ژرف بيني مورد بررسي قرار دهيم، مشاهده خواهيم کرد که هنر هخامنشي سراسر بيان کننده معتقدات و اصول جهان بيني و دين و حکومت زمان خود است و اينکه يکي از محققان مي گويد: «هنر تزيني و آرايش بر نمايش و بيان فکر برتري دارد و اين صفت در سر تاسر تاريخ هنر ايران ديده مي شود»، لااقل در مورد هنر هخامنشيان صدق نمي کند.
در دوره هخامنشان، همان طور که گيرشمن نيز معتقد است، «هنر در خدمت بت سازي مذهبي قرار گرفته و تمام موضوعهاي اساطير قديم، به صورت فشرده و خلاصه شده در يک کار هنري گردآوري و بيان شده است. بيان اين موضوعها به صورت مجموعه اي از وقايع نيست، بلکه تنها به صورت مظاهر يا علامات است که بعداً در تمام طول تاريخ ايران از آنها تقليد يا اقتباس خواهد شد.» از اينجاست که در مطالعه هنر و آثار هنري هخامنشي، هيچ محققي نبايد از نمادگرايي يا سمبوليسم هنرمند ايراني، غافل بماند و از اين همه آثار گرانبها (گويا به علت نظر اشتباهي که در ميان برخي از باستان شناسان رواج دار و هنر هخامنشي را کلاً يک هنر تزييني صرف و يا مقتبس از هنر آشوري و مصري و يوناني قلمداد مي کند)، سرسري بگذرد و معيني در پشت سر آنها نيابد. به نظر اين جانب، هنر هخامنشي با مذهب و روح عقايد و ايمان هخامنشيان و پارسيان آن زمان کاملاً عجين شده است. بنابراين به هيچ وجه نمي تواند هنري خشک و بي روح يا تقليدي به شمار آيد و معنا و پيامي در پشت سر آنها نباشد. در دوران هخامنشي، هنرمندان و معماران و صنعتگران ايراني با ايماني راسخ، اعتقادي بين، ذهني بيدار و قدرتي شگرف، نيز به نحو شايسته در همه آثار هنري با وحدت کامل استفاده کرده و از اين راه، زباني خاص براي بيان منظورهاي عقيدتي خود در عالم هنر و معماري پديد آورده و رواج داده اند.
موضوع ديگري که در مورد مذهب هخامنشيان بايد به آن توجه مخصوص داشت، اين است که در دنياي قديم در ميان انسانها، خيال پردازي و پرورش تصورات ذهني و برقراري رابطه و نسبت ميان مفاهيم معنوي با عوارض طبيعي و موجودات و اشياي مادي، بسيار قوي تر و رايج تر از امروز بود و ذهن آنان همواره مي کوشيد ميان اجرام آسماني و عناصر طبيعي و گياهان و جانوران و فلزات و رنگ ها و سنگ هاي رنگين و گرانبها، وجوه مشابهت و روابطي کشف و برقرار سازد، و از اين رابطه ها براي بيان اعتقادات و ايمان خود مدد گيرد. البته هنرمند در اين گونه بيان گاهي از اشکال تجريدي و ساده و بسيار دور از ذهن استفاده مي کرد که از نظر خود او و مردم زمانش ناشناخته و نامفهوم نبود، ولي امروزه به علت در دست نبودن کليد رمز آن، براي ما بسيار مبهم و پيچيده به نظر مي آيد. باز موضوع مهم ديگري که در تجزيه و تحليل آثار هنري هخامنشي از نظر کشف عقايد مذهبي هخامنشيان و ارتباط ميان آن عقايد و نمادهاي گوناگون آنها، بايد در نظر گرفته شود و بدون شناخت و دقت در آن، ممکن نيست به عمق عقيده و ايمان آنان پي برد، ارتباط شديد اخترشناسي با مذاهب و اديان قديم و استفاده از سمبل هاي نجومي يا به اصطلاح اهل فن، «دلولات کواکب» است.
با دقت در نقوش و سمبل هايي که در آثار هخامنشي به کار گرفته شده، توجه شديد هخامنشيان به آسمان و اجرام سماوي از جمله خورشيد و ماه و ستاره مشتري و روابط آنها با زندگي مردم روي زمين، کاملاً مشهود است. همچنين موارد سمبليک اين مظاهر خداوندان را، چه از نظر مذهبي و چه از نظر هنري، در آثار هخامنشي خواهيم ديد. نوشته هاي عهد هخامنشي، اعم از لوحه هاي فلزي و گلي و سنگ نبشته ها و غيره، از لحاظ اشاره به معبودهاي آنان به دو دسته تقسيم مي شود: نخست نوشته هايي که در آنها از «اهوره مزدا» به عنوان بزرگترين خدا ياد شده، و ديگران با عبارت «خدايان» يا خدايان ديگر اسم برده شده اند. دوم، نوشته هايي که در آنها گذشته از اهوره مزدا، نام «ميتره» و «انه هيته» توأم با اهوره مزدا و گاه به تنهايي آمده است و در بعضي از کتيبه ها نيز به «بغان شاهي» اشاره شده است.
کهن ترين کتيبه هايي که در آنها به نام اهوره مزدا برمي خوريم، لوحه هاي «آريامنه» (590- 640 پ م) و «ارشامه»، نياکان داريوش است. در کتيبه دومين شاه نوشته شده: «اهوره مزدا خداي بزرگ که بزرگترين خدايان است.» از عبارات اين کتيبه و کتيبه هاي ديگر، کاملاً معلوم است که در سده هفتم پيش از ميلاد، غير از اهوره مزدا، خدايان ديگري نيز پرستيده مي شدند که چون در درجه دوم اهميت قرار داشتند، نام برده نشده اند؛ ولي سپس در عهد اردشير دوم هخامنشي (404 تا 361 پ م) نام دو خداي ديگر به نام «ميتره» و «انه هيته» در نوشته ها ظاهر شده است.
نکته اي که لازم است يادآوري شود، اين است که بعضي از محققان به علت ظاهر شدن نام اين دو خداي ديگر در کتيبه هاي اردشير دوم و ذکر اينکه در زمان او ساختن تنديسه هايي براي مهر و ناهيد معمول گرديد، تصور مي کنند که شايد تغييري در مذهب هخامنشيان در زمان شهرياري او پيش آمده بود. برخي نيز آن را نشانه اي از نفوذ مذهب زرتشت به شمار مي آورند و شهرياران بعد از اردشير را زرتشتي مي انگارند.
اين استنباطها همگي نادرست و متناقض است؛ زيرا اولاً مذهب شاهان هخامنشي در تمام طول سلطنت اين سلسله، هميشه به يک حال و بدون تغيير ماند و به هيچ وجه، تبديلي در آن پيش نيامد و کساني که چنين ادعايي کرده اند، از توجه به سمبل ها و علائم رمزي و مذهبي هخامنشيان غافل مانده اند. ثانياً مگر مهر و ناهيد تنها اختصاص به دين زرتشت دارد که ظهور نام آنها در کتيبه اردشير، حمل بر آن گردد که تغيير در مذهب هخامنشيان پيش آمده باشد؟ ثالثاً مگر در مذهب زرتشت تنديس هايي براي مهر و ناهيد معمول بود که بگوييم هخامنشيان زرتشتي شده بودند؟ يقيناً از روي اين نوشته مبهم مورخان يوناني نمي توان چنين حکمي را جاري ساخت. شايد منظور آنها، اشاره به سمبل هاي انسان خدايان بوده که پيش از آن نيز معمول بود و اگر تنديسه اي براي آنها ساخته شده بود، لااقل مي بايست نمونه اي فلزي يا سنگي آن به دست مي آمد؛ در صورتي که چنين تنديسه هايي تاکنون ديده نشده است. موضوع ظاهر شدن صريح نام مهر و ناهيد- که قبلاً به صورت «خدايان ديگر» در کتيبه ها ياد مي شدند- در اواسط حکومت هخامنشيان، علت ديگري دارد که در اينجا به اختصار توضيح داده مي شود.
بايد دانست که در زمان نخستين شاهان هخامنشي و حتي تا زماني پس از آنها، به علت سادگي وضع زندگي و شهري بودن پارسيان، بيشتر توجه مردم به اهوره مزدا خداي بزرگ يا بزرگ ترين خدايان بود؛ زيرا زندگاني ساده و بي آلايش شباني و گله داري (چنان که در همه جاي جهان اين طور بود)، چنين اقتضا مي کرد؛ ولي پس از زمان کوروش و سپس داريوش، به علت پيشرفت هاي که در شئون مختلف، نصيب مردم ايران گرديد و همچنان ادامه يافت، و نيز به سبب فتوحات و کشورگشايي هايي که به دست سربازان و سرداران ايران انجام گرفت، و همچنين براي حفظ نگهباني کشور پهناور هخامنشي، آباداني، ثروت، شکوه و دوستي در زندگاني شهرنشينان شروع به خودنمايي کرد. آن تغييرات مهم محسوس اجتماعي بالطبع در عقايد و پرستش پارسيان و هخامنشيان نيز مؤثر واقع شد و قسمتي از آن رشد و توسعه بيشتري يافت؛ از جمله خداي نور و پيمان و جنگ (مهر) و خداي آب ها و آبادان و مواشي و ثروت و شکوه (ناهيد) اهميت بيشتري کسب کردند و در جنب اهوره مزدا جاي گرفتند؛ و همان هايي که سابقاً با عنوان «خداي ديگر» در کتيبه ها نام برده مي شدند، اين بار با نام خدا خوانده شدند و در حفظ کشور و خاندان هخامنشي و شاهنشاهان و آنچه آنها ساخته و پرداخته بودند، از بلاها و بديها با اهوره مزدا شريک گرديدند. از هر راه که بررسي شود، جز تحولات اجتماعي که منجر به کسب اهميت و معروفيت و وجهه بيشتر براي مهر و ناهيد گرديد، منشأ ديگري براي اين موضوع نمي توانيم يافت. اينکه گفته شده شايد تغييري در مذهب هخامنشيان در اين زمان پيش آمده، صحيح به نظر نمي آيد؛ زيرا در مضمون کتيبه ها و علائم سمبليک و نيز در نوشته هاي مورخان ايراني به پيش آمدن چنين تغيير برخورد نمي کنيم.
با بررسي در شناخت ريشه و اصول دين و جهان بيني هخامنشيان از راه هنر و معماري و سمبوليسم و ايکونوگرافي آنان به اين نتيجه رسيده ام که هخامنشيان به دلايل متعدد و فروان به تثليثي از خدايان عقيده داشتند که اهوره مزدا در راس، و مهر و ناهيد در زير دست او قرار گرفته اند . البته مورخان يوناني ما را کاملاً به قبول چنين عقيده هايي براي هخامنشيان راهنمايي مي کنند. شايد طرح اين نظر، اين سؤال را در ذهن ايجاد کند که: دليل اينکه هخامنشيان سه گانه پرست بودند و خدايانشان محدود به اهوره مزدا و «ميترو» و «انه هيته» بوده و به جز آنان خدايان ديگري نداشتند، چيست؟ و در مورد تعداد خدايان آنان از کجا به چنين اعتقادي مي توان رسيد؟
در پاسخ به اين سؤال بايد بگويم که اگر اندکي دقت و نکته سنجي به کار بريم، خواهيم ديد که دليل سه گانه پرستي هخامنشيان، از نوشته ها و آثار خود آنان به دست مي آيد و نياز چنداني به جستجوها و اقامه دلايل ديگر نيست؛ براي مثال، اگر ما متن کتيبه ها را نيک بررسي کنيم ديده خواهد شد که در هر حال، اهوره مزدا تنها نام برده شده است و اغلب به مهر و ناهيد با عبارت «بغان» و «بغان ديگر» اشاره شده است؛ ولي در جايي که هر سه خدا را با هم نام برده اند، هيچ اشاره اي به بغان ديگر نشده است. پس، از سياق عبارت و طرز نوشتن و نام بردن از خدايان، معلوم مي گردد که عبارت «خدايان ديگر» در کتيبه هاي آريامنه و داريوش و خشايارشا و ديگران، منحصراً براي اشاره به مهر و ناهيد است و بس؛ وگرنه مي بايست لااقل در جايي و کتيبه اي عبارت خدايان ديگر پس از نام اين دو يا هر سه خدا مي آمد تا بدان وسيله، به وجود خداياني به جز اين سه خدا اشاره مي شد.
بايد يادآوري کنم آنچه تاريخ نويسان کلاسيک يونان درباره تعداد خدايان هخامنشيان ذکر کرده اند، خالي از ابهام و اشتباه نيست؛ زيرا آنان گاهي آتش و آب و باد و خاک را نيز که از مقدسات اند، در رديف خدايان شمرده اند؛ ولي اگر در عبارتهاي آنان نيز دقت کنيم، دانسته خواهد شد که هميشه آن مقدسها را با نام عنصري شان ناميده اند و هيچ گاه مانند اهوره مزدا و مهر و ناهيد نام مخصوص براي آنها ذکر نکرده اند؛ زيرا عناصر چهارگانه يا بعضي گياهان و موجودات ديگر فقط مورد احترام و تقديس بوده اند و هيچ گاه به صورت خدا يا پروردگار، مورد پرستش و نيايش قرار نمي گرفته اند.
گذشته از دلايلي که از مطالب کتيبه ها به دست مي آيد، ديده مي شود که در ميان نمادها و سمبل هاي مورد استفاده هنرمندان دوره هخامنشي، به بيش از سه دسته سمبل هاي مشخص که به اين سه خدا مربوط اند، به نماد ديگري برنمي خوريم تا به علت وجود آنها، تعداد خدايان را بيش از اين سه خداي مشخص و معروف تصور کنيم. نمادهاي اين سه خداي هخامنشي را که بنا به دلايل فراوان، در انتساب آنها به اين رب النوع ها ترديدي نيست، فهرست وار مي شماريم:
نخست از اهوره مزدا بزرگترين خدا آغاز مي کنم و نمادها و «مظاهر» او را برمي شمارم. آسمان با آنکه بنا به مفاد نوشته ها، خود آفريده اهوره مزدا است، ولي گاه مکان و جامعه و مظهر اوست. بر مبناي همين عقيده است که هرودوت مي نويسد: زئوس و اهوره مزدا نامي است که ايشان (يعني ايرانيان) به فلک الافلاک (يا به عبارت ديگر، بر تمامي دايره آسمان) مي دهند. گذشته از آسمان که مهمترين نماد اهوره مزداست، از ستارگان، سياره مشتري؛ از عناصر، باد يا هوا؛ از جانوران، شاهين يا هما؛ از گياهان، سرو و گل لوتوس؛ از رنگ ها، رنگ آبي آسماني و فيروزه اي و سبز؛ از فلزات، سرب و بالاخره از صورت بشري، قيافه پيرمردي کامل با ريش بلند و مقطع و با کلاه و جامه پارسي (شبيه شاهان هخامنشي)، سمبل هاي او هستند. البته همان گونه که هرودوت متذکر شده است، هيچ کدام از اين اشکال و نمادها، جنبه بت و صنم نداشت و پرستيده نمي شد، بلکه همه وسيله اي بودند براي بيان مفهوم پروردگار و خالق کل در آثار مادي غير از راه نوشته و خط.
ميتره يا چنان که امروز مي گوييم، «مهر»، نام دومين خداي مورد پرستش هخامنشيان است. در آثار هخامنشي براي مهر نيز نمادهاي چندي معمول بود. چون اين رب النوع خداي فروغ جاوداني در جهان است، بنابراين بعد از نور مطلق که در کائنات موجود است، بزرگترين منشأ نور در جهان ما که خورشيد است، مظهر او محسوب مي گردد. از اينجاست که قرص خورشيد يکي از نمادهاي او در روي زمين است. آتش که يکي از عناصر چهارگانه است به علت اينکه منبع نور و روشنايي و گرما و پيک خدايان است، به نام مظهر اين خدا مورد تقديس و احترام است و به همان نسبت رنگهاي سرخ و زرد و نارنجي و طلايي نيز منسوب به مهر شمرده شود.
از ميان جانوران قوي تر آنها، يعني شير، منسوب به مهر است و از زمانهاي بسيار باستان، ارتباط نجوم ميان شير و خورشيد در بين ايرانيان شناخته شده و معروف بوده است. گذشته از آن، اسب نيز منتسب به مهر است و براي او قرباني مي شده است. از ميان گياهان «غنچه لوتوس» يا «نيلوفر آبي» و «گل ارغوان» (به گفته پروفسور جاکس) و گل آفتابگردان قديم، و شايد درخت خرما (نخل) منسوب به اين ايزد است و جزو سمبل هاي اوست. از ميان فلزاتي که ايرانيان آن زمان مي شناختند، طلا منسوب به مهر بود و آثار اين انتساب تا زمان ما در نجوم و کيمياگري باقي مانده است. اما نماد انساني مهر، جوان زيبا و خوشرو و قوي هيکلي است با جامه و تاج پارسي (مانند وليعهد هخامنشي) که کماني با سه تير در دست دارد.
سومين و آخرين خداي مورد پرستش هخامنشيان، به موجب منتهاي متأخر هخامنشي، «انه هيته» يا «ناهيد»، رب النوع آبهاي روي زمين و آسماني و متعلقات آن، از باران و برف و ژاله و چشمه و درياهاست، و فراواني و نعمت و شکوه زندگي و زاد و ولد و مربي گياهان و ستوران است. از ترکيب و معناي نام «ان+ هيته» که به معناي بي عيب و بي آلايش و پاکدامن است، مي توان به اساس اعتقاد هخامنشيان در مورد اين «بغ دخت» يا ايزد بانو پي برد، و اينکه گاهي او را با «ايشتار» يا «باونوس» و «آفروديت» که به صورت زنان هرزه و بلهوس تصور مي شدند، اشتباه کرده و مقايسه کرده اند، جز همجنسي و تشابه برخي وظايفشان در عالم خدايي علت ديگري ندارد؛ زيرا اين ايزد بانوي ايراني با خدايان مؤنث سامي و يوناني بسيار فرق دارد و قابل مقايسه نيست.
هخامنشيان برخلاف ساميها و یونانی ها که «زهره» را ستاره مخصوص ايشتار و ونوس مي دانستند و علامت و سمبل آن شکل اين سياره بود، از بين اجرام سماوي، ماه را بيشتر به شکل هلال و گاه بدر (ماه پٌر) به او منسوب مي داشتند. از عناصر، آب منسوب به آناهيتاست. همچنين از ستوران، «گاو» و يا همه حيوانات شاخدار به چندين علت و تناسب نماد اين ايزد است. رنگ سفيد از ميان رنگها، مخصوص به «بغ بانو» ناهيد است. از فلزات، نقره منسوب به اوست. ناهيد در هيکل بشري، به صورت زني زيبا، خوش اندام با موها و گيسهاي بافته بلند و سينه برجسته يا جامه پارسي و تاج کنگره دار (به صورت ملکه هاي هخامنشي) نشان داده شده است.
همان گونه که در متن سنگ نبشته ها و لوحه هاي هخامنشي به موضوع تثليث و ايزدان سه گانه به وسيله خط و نوشته تصريح گرديده، هنرمندان عهد هخامنشي نيز سه گانه پرستي هخامنشي را با نماياندن انواع اشکال و نمادها از طريق زبان رمزي و استعاري به يادگار نهاده اند و هنر آنان چه در معماري، چه زرگري، چه مهر کني، چه کاشي سازي و چه حجاري و چه ضرب سکه، در راه نمايش و بيان اين سه گانه پرست به کار گرفته شده است.
موارد و نمونه هاي اين تثليث در آثار هخامنشي، به گونه هاي مختلف از اختلاف و ترکيب نمادهاي گونه گون به نمايش درآمده است. از جمله نقش ماه و خورشيد و نماد انساني اهوره مزدا، شير و نماد انساني ناهيد و ستاره مشتري، گل نيلوفر آبي با دو غنچه، شير و نماد انساني مهر، تنديس شير بالدار و شاخدار با گوش گاو، تنديس گاو بالدار با سر انسان، تنديس سر عقاب يا شاهين با گوش گاو، تندس شير بالدار با سر انسان، سکه با نقش هلال ماه و شير و ستاره مشتري، گوشواره با نقش و نماد انساني اهوره مزدا با چهار بال و حلقه، تنديس شير شاخدار و بالدار و شاخدار با پنجه شاهين، آتشکده با آتشدان، نقش پارچه با سه برج آتشکده و از اين گونه ترکيب هاي مختلف.
اينک از ميان اين نمادهاي گوناگون، يکي را که از همه مشخص تر و شناخته تر است، براي نمونه برمي گزينيم و پيرامون آن توضيح بيشتري مي دهيم تا معلوم شود چگونه هنرمند عهد هخامنشي با ترکيب نمادهاي خدايان خود، مفهوم آيين سه گانه پرستي و تثليث را بيان کرده است. نشانه يا علامت و نماد مورد نظر عبارت است از : يک حلقه يا دايره اي که در پيرامون آن، دو بال و دم شاهين و شاخ گاو و دم شير که به صورت متقارن و زيبا قرار گرفته و اغلب آن را به اشتباه و به تبعيت از علائم مصري، قرص بالدار نوشته و معرفي کرده اند. اين نماد موزون که «ترکيبي» است از نمادهاي گوناگون خدايان سه گانه، در پيرامون حلقه نارته» گرد آمده و بسياري از باستان شناسان و دانشمندان و محققان به علت بدفهمي در معنا و مفهوم آن، اين نقش را يا به اشتباه، تنها اهوره مزدا در حال پرواز يا در تبعيت از پارسيان هند و زرتشتيان ايران، آن را «فروهر» ناميده، و به اشتباه آن را يک علامت مخصوص دين زرتشتي پنداشته و در ميان خود رواج داده اند.
البته هر دو استنباط به کلي نادرست است. اين نماد نه به طور مطلق نقش اهوره مزداست و نه فروهر، و نه نمايشي از حال پرواز در آسمان است، بلکه ترکيبي و رمزي است از عوامل مختلف بر مبناي بيان سه گانه پرستي هخامنشيان با استعانت از قرينه سازي که به زيبايي و موزوني تمام آن را نمايش داده اند، اما اين علامت عبارت است از ترکيب يک حلقه يا چرخ تو خالي که در وسط نقش قرار گرفته که با توجه به عقايد هخامنشيان، مي توان آن را به چندين معنا و مفهوم از جمله چرخ، فلک و آسمان، دايره زمان، دايره خدايان و افق زمين تعبير و تفسير کرد. ولي من ترجيح مي دهم آن را چرخ «ارته» يا حلقه قانون و عدالت و حق بنامم که خدايان حافظ و نگهبان و مجري آن هستند. ولي در هر صورت، با قرص بالدار مصريان که سمبل «رع» خداي خورشيد و «هوروس» خداي آفتاب است، ارتباطي ندارد. در دو طرف و پايين اين حلقه يا دايره را دو بال و دم شاهين يا هما احاطه کرده که نماد حيواني اهوره مزداست.
در نقشهاي کهن تر، اگر نقش انساني اهوره مزدا در وسط حلقه خودنمايي نکرده باشد، در بالاي دايره دو شاخ گاو، گاه بسيار مشخص و گاه به صورت نيمه خميده، مانند شاخهاي گاوميش ها قرار گرفته است که برخي از دانشمندان نيز به اشتباه به شکل کمان فرض کرده اند. در پايين، در دو طرف دم شاهين دو دم پيچ خورده و حلزوني شکل شير که نماد حيواني ميتراست، قرار گرفته است. در نقشهاي کهن تر، به جاي پيچ خوردگي دمها، سه شقه نمايش داده شده که نمونه اي از آن را در ساير آثار هخامنشي نيز مي توان ديد. بنابر تجزيه و تحليل اين نماد مشهور، علامت، بيان کننده تثليث هخامنشي است و به تعيين هيچ ارتباطي با عالم زرتشتي گري نداشته و ندارد؛ و اگر غير از اين بود، اولاً در ادبيات و کتابهاي ديني از اوستا و دينکرد و کتابهاي پهلوي اشاره به آن و معاني و مفاهيم آن مي شد، و يا ساسانيان که در زرتشتي بودن آنها ترديدي نيست، از اين نقش در ميان نمادها و علائم مذهبي خود که نظاير و مقدارش نيز کم نيست، استفاده مي کردند؛ در صورتي که هيچ اثري از آن در هنر دوره ساساني پديدار نيست.
منبع:یزدان پرست، حمید؛ (1387) نامه ایران؛ مجموعه مقاله ها، سروده ها، و مطالب ایران شناسی، جلد چهارم، به کوشش حمید یزدان پرست، تهران، اطلاعات، چاپ یکم.