شهيدعراقي و مبارزات مسلحانه

رفتار شهيد مهدی عراقي در زندان که تلاش مي کرد اتحاد مبارزين را حفظ نمايد، به برداشت هاي متفاوتي از انگيزه ها و ديدگاه هاي او انجاميده است. عزت شاهي از قبل از آغاز مصاحبه خاطر نشان کرده بود که برخي از خاطرات او ممکن است با روايت هاي معروف در اين خصوص در تناقض باشد. روايت هاي متفاوت او درباره مواضع شهيد عراقي پس از تغيير ايدئولوژي سازمان مجاهدين خلق، مي تواند اصلي ترين اين نقاط افتراق گردد.
دوشنبه، 19 دی 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شهيدعراقي و مبارزات مسلحانه

شهيدعراقي و مبارزات مسلحانه
شهيدعراقي و مبارزات مسلحانه


 






 

گفتگو با عزت الله مطهري (شاهي)
 

درآمد
 

رفتار شهيد مهدی عراقي در زندان که تلاش مي کرد اتحاد مبارزين را حفظ نمايد، به برداشت هاي متفاوتي از انگيزه ها و ديدگاه هاي او انجاميده است. عزت شاهي از قبل از آغاز مصاحبه خاطر نشان کرده بود که برخي از خاطرات او ممکن است با روايت هاي معروف در اين خصوص در تناقض باشد. روايت هاي متفاوت او درباره مواضع شهيد عراقي پس از تغيير ايدئولوژي سازمان مجاهدين خلق، مي تواند اصلي ترين اين نقاط افتراق گردد.

به نظرم اولين ديدار شما و شهيد عراقي به راه پيمايي محرم سال 42 بر مي گردد؟
 

بله، اما من در آن دوران سن کمي داشتم و فقط از شهيد عراقي اين را به ياد دارم که خيلي پرجنب و جوش در آن راه پيمايي فعاليت مي کرد. مهم ترين و موثرترين حرکت موتلفه همين برنامه است. به خواسته امام خميني عزاداران محرم سال 42 را با شکوه تر برگزار و در خلال آن، واعظان و سخنرانان، جنايات شاه و دربار را به مردم يادآوري مي کردند. در روز عاشورا هم که سيزدهم خرداد بود، موتلفه برنامه اي را تدارک ديد که هم براي تعزيت اين روز بود و هم براي ابراز مخالفت با دستگاه شاهنشاهي. راه پيمايي از مسجد حاج ابوالفتح در خيابان ري نزديک ميدان قيام شروع شد. بچه هاي موتلفه در ايجاد شور و شوق در اين راه پيمايي، جلودار بودند و آن را هدايت مي کردند و شعارهاي انقلابي در دفاع از راه، امام حسين (ع) و بر ضد حکومت سر مي دادند. حاج مهدي عراقي و حاج صادق اماني از جمله کساني بودند که براي اين راه پيمايي خيلي زحمت کشيدند. حتي به ياد دارم حاج مهدي در مقابل سر در دانشگاه تهران سخنراني جالبي ايراد کرد. ما هم در ميان راه پيمايان اعلاميه توزيع مي کرديم. رژيم شاه از اين حرکت و جسارت مردم به شدت عصباني شد، در نتيجه فردا شب آن روز و بامداد پس فردا، مأموران رژيم حمله گسترده اي را به مراکز روحانيون آغاز و عده اي از علماي سخنور را دستگير کردند امام خميني نيز در بامداد 15 خرداد در قم دستگير شدند و در پي آن، حرکتي خروشان از طرف مردم به نشانه اعتراض پديد آمد. در اين ماجرا شايد بتوان گفت به غير از روحانيوني که از شهرهاي مختلف براي تحصن به تهران آمدند، بچه هاي موتلفه بودند که براي آزادي آقاي خميني شب و روز نداشتند.

ديدار بعدي شما کي صورت گرفت؟
 

ملاقات و ديدار بعدي در سال هاي بعد و در حين مبارزه رخ داد. آن زمان شهيد عراقي و دوستان ديگرش در هیأت هاي تهران، تازه به ديدار امام رفته بودند و به دستور امام هیأت هاي موتلفه را تشکيل داده بودند. بعد از آن، موتلفه وارد فاز مبارزاتي شد تا اينکه اعدام انقلابي حسن علي منصور پيش آمد. شهيد عراقي به خاطر اينکه عضو شاخه نظامي هیأت هاي موتلفه اسلامي بود، دستگير و در دادگاه به اعدام محکوم شد. قبل از اجراي حکم با يک درجه تخفيف حکمش به حبس ابد تبديل شد.

جايگاه شهيد عراقي در زندان چطور بود؟
 

عراقي در زندان حکم پدر را براي زندانيان داشت و از تمام امکانات خود در بيرون از زندان براي رفاه زنداني ها استفاده مي کرد. حتي شنيدم که يک دوره به خاطر وضع بد غذا در زندان، با مسئولان زندان مذاکره کرد و پخت غذا را به عهده گرفته بود.

رابطه اش با زنداني ها چطور بود؟
 

شهيد عراقي از جمله کساني بود که به سازمان مجاهدين اعتقاد داشت. او به دليل اينکه ورودش به مبارزه از طريق فدائيان اسلام بود، اصلي ترين نوع مبارزه را مبارزه مسلحانه مي دانست و به همين دليل به مجاهدين خلق خيلي اعتقاد داشت، اما همان مقدار که از لحاظ عاطفي به مجاهدين علاقمند بود، به طيف مذهبي و همفکرانش مثل آقاي عسگر اولادي اعتقاد محکم قلبي داشت و همين هم به نوعي يک تضاد را در او ايجاد کرده بود.

شما علت اين اعتقاد به روحانيت و بچه مذهبي ها را در چه مي دانيد؟
 

من علت را در رابطه قلبي شهيد عراقي و امام مي دانم. تنها چيزي که عراقي را در اين طيف نگه مي داشت، تعلق خاطر بسيار شديدش به امام بود. به يک معنا مي توانم بگويم اگر او وابستگي عاطفي شديدي به امام نداشت، حتماً راهش را از مجموعه دوستانش جدا مي کرد.

در مورد علاقه دو طرفه شهيد عراقي به دو طيف مجاهدين و جريان مذهبي مي گفتيد. در مورد موضوع نقل فتوا، ايشان چه موضعي گرفتند؟
 

در زمان جريان نقل فتوا، من در کميته مشترک ضد خرابکاري بودم و از جزييات و نحوه شکل گيري آن خبر نداشت. اين فتوا در خرداد 55 توسط برخي از روحانيون و علما از جمله منتظري، رباني، شيرازي، طالقاني، مهدي کني، لاهوتي و.. صادر شد و حاوي دو نکته محوري بود: يکي تکفير کمونيست ها و نجس دانستن آنها، که براساس آن نشست و برخاست، هم سفرگي و هم غذا شدن با مارکسيست ها حرام شد. در محور دوم راجع به اين مجاهدين به اين نتيجه رسيده بودند که آنهايي که از اين سازمان در راه مبارزه کشته و اعدام شده اند، اگر آگاهانه به طرف مارکسيسم رفته اند، شهيد نيستند و نبايد اسمشان به عنوان شهيد برده شود. کساني هم که الان ادامه دهنده مسير گذشته هستند، جزو مسلمان ها نيستند و اگر کشته هم شوند، شهيد نيستند، مگر اينکه ايدئولوژي خودشان را تغيير بدهند. آنها بايد تکليف خودشان را معلوم کنند و از کمونيست ها جدا شوند. قرار شده بود اين فتوا از بندي به بند ديگر و از زنداني به زندان ديگر به طور شفاهي نقل شو. در اواسط سال 55، عده اي را از بند يک به بند دو آوردند، از جمله شهيد عراقي، شهيد کچويي، شهيد لاجوري، حاج حيدري، بادامچيان، قريشي، عباس مدرسي فر، جليل رفيعي و.. البته برخي از اينها قبل هم در بند2 بودند. آنها با ورودشان، جريان فتوا و اجراي آن را مطرح کردند. اين فتوا در مور جدايي مطلق از کمونيست ها بود و مجاهدين در برابر آن موضع گرفتند. اين طيف به اصحاب فتوا معروف شدند. عده اي که طرفدار علما و به اصطلاح مجاهدين وابسته به قشر دو بودند و عرق مذهبي داشتند و معتقد بودند که بايد حرف آقايان را گوش کنيم و از کمونيست ها جدا شويم، گروهي هم به رهبري مسعود رجوي اين کارها را ارتجاعي و در خدمت سرمايه داري مي دانستند و به مخالفت با آن برخاستند و آنها را متهم مي کردند که دارند حرف ساواک را مي زنند و سازش کرده اند.

شما از يک سو از شهيد عراقي به عنوان فردي که به مجاهدين علاقه داشت، ياد کرديد و از طرف ديگر نام او را در ميان کساني که فتوا را نقل کردند، آورديد. موضع شهيد عراقي پس از اين اختلافات چگونه بود؟
 

ابتدا بايد مواضع ديگران را نسبت به اين موضوع توضيح بدهم. در مقابل اين موضع گيري سه گروه بوجود آمد. گروه اول که آقاي رباني شيرازي جلودارش بود، خيلي جدي به اين مسئله پايبند بودند. گروه دوم که مشخصه آن آقاي طالقاني بود. آقاي طالقاني ديد پدرانه اي نسبت به مجاهدين داشت و تقيد داشت آنها را همراه کند. ديدگاه سوم هم آقاي هاشمي رفسنجاني بود که قصد داشت با ايجاد تعامل و با سياست اين اختلاف را حل کند. در اين ميان شهيد عراقي بيشتر به آقاي طالقاني نزديک بود. بعد از مدتي اصحاب فتوا به جاي ديگري منتقل شدند تا دور از ديگران باشند. البته رژيم هم به اين مسئله دامن زد تا بين زنداني ها اختلاف بيندازد. شهيد عراقي هم جزو اين افراد بود، اما هميشه سري هم به اتاق مسعود رجوي و موسوي خياباني مي زد و آنجا بود. حتي گاهي اوقات ماست يا چيز ديگري از آنها مي گرفت و با غذا سر سفره رفقايش مي خورد. حتي به ياد دارم يک بار يکي از هم بندي ها جلوي شهيد عراقي را گرفت که تو چرا چنين کاري مي کني و از آنها ماست مي گيري؟ اين تضاد و اختلاف تا جايي بالا گرفت که شهيد عراقي چند ماه قبل از آزادي، خودش درخواست کرد که به انفرادي منتقل شود.

برخي معتقدند که شهيد عراقي به شدت به نجاست مارکسيست ها معتقد بود و خاطراتي را نيز در اين خصوص نقل مي کنند و از بعد از آزادي او از زندان هم خاطراتي را در جهت تلاش او براي جلوگيري از تداوم اين انحراف نقل مي کنند. به نظر شما اين چگونه با اين خاطره شما قابل جمع است؟
 

من به هرحال آنچه را در خاطر دارم مي گويم، اگر به نظر شما قابل چاپ نيست، منتشر نکنيد.

درباره تفاوت گروه دوم و سوم که به عنوان شاخص آنها از آيت الله طالقاني و آقاي هاشمي نام برديد، اگر ممکن است توضيح بيشتري بدهيد.
 

موضع اين دو گروه در عمل فرق مي کرد. برخي از معتقدين به فتوا مي گفتند که منافقين دين ندارند و نمازشان درست نيست و گريه هايشان دروغين است، اما برخي اين طور نبودند و مي گفتند مي توان اينها را اصلاح کرد. متقابلاً برخورد مجاهدين با افراد سته اول نيز حذفي بود و در برخورد با هم تضاد داشتند. اما طيف هاشمي و طالقاني معتقد بودند اگر منافقين را طرد کنيم، قطعاً به دامان کمونيست ها خواهند افتاد. مشي طالقاني و هاشمي در بعد نظر به هم نزديک بود، اما در عمل طالقاني سمپاتي بيشتري نسبت به مجاهدين داشت و هاشمي سمپاتي کمتري.

اينکه گفتيد طيف دوم از جمله شهيدعراقي تقيد داشتند که آنها را همراه کنند، اين تلاش چگونه رخ مي داد؟ آيا با مارکسيست ها بحث مي کردند که از تغيير ايدئولوژي بر گردند؟
 

طيف مخالف مجاهدين و موافق طرح فتوا بيشتر در بند يک بودند و وقتي هم به بند دو منتقل شدند، در بايکوت به سر مي بردند. اغلب طيف ديگر هم قبل از انتقال به بند دو از زندان مرخص شده بودند و طبعاً هيچ بحثي نيز در اين ميان در نگرفت.

پس از آزادي شما با شهيد عراقي ارتباطي داشتيد؟
 

شهيد عراقي که آزاد شد، من هنوز در زندان بودم، اما اطلاع داشتم که ايشان بيرون از زندان هم مشغول فعاليت است. حتي خبر مي رسيد که به بيت امام در پاريس رفته و در آنجا هم مسئول تدارکات است.

بعد از انقلاب چطور؟
 

بعد از انقلاب هم به دليل مشغله هاي زياد، چندان مهلت ارتباط نبود، اما ايشان به بنياد و سپس به روزنامه کيهان رفتند که در همانجا به دست گروهک فرقان شهيد شدند.

به نظر شما چرا گروهک فرقان تصميم به شهيد کردن عراقي گرفت؟
 

اين يکي از مسائلي است که بايد در مورد آن بررسي شود. منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 36



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.