میراث هخامنشی
گزارشی از همایش امپراتوري فراموش شده(1)
موزه بريتانيا(British museum) واقع در لندن، يکي از بزرگترين و غني ترين موزه هاي جهان است که بيش از سيزده ميليون گنجينه و آثار باستاني از تمامي فرهنگ ها و کشورهاي جهان- از دوران پيش از تاريخ تا زمان حال- را در خود جاي داده است. از آن جمله مي توان به بيش از سيزده هزار شيء باستاني ايران اشاره کرد که در اين موزه جاي گرفته و يکي از مهمترين آنها «منشور حقوق بشر کوروش» است که در بخش خاورميانه قرار دارد. وجود اين منشور و ساير آثار هخامنشي و برخي دلايل فرهنگي و سياسي ديگر، دست اندرکاران موزه را بر آن داشت که با ياري گرفتن از بعضي موزه هاي مهم جهان، از روز جمعه 17 شهريور 1384 برابر با نهم سپتامبر 2005 مجموعه اي با بيش از 400 قطعه مهم از عصر هخامنشي را با عنوان «امپراتور فراموش شده: جهان ايران باستان» به نمايش بگذارد. اين قطعات براي نخستين بار بود که پس از قرنها در کنار هم قرار مي گرفتند.
نمايشگاه در روز هشتم سپتامبر 2005 با سخنراني اسفنديار رحيم مشايي، معاون رئيس جمهوري و رئيس سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري ايران و با حضور جک استراو- وزير خارجه انگلستان- در محل موزه بريتانيا افتتاح شد. استراو در مراسم افتتاحيه اين نمايشگاه اعلام کرد: «من امروز با حقيقت تاريخي ايران آشنا شدم. طبيعي است اين حرکت بزرگ در غرب آن هم در موزه بريتانيا محفل تاريخي فرهنگي جهان است ، به ذائقه و سليقه گروهي از مخالفان تاريخ ايران خوش نمي آيد!»
اين نمايشگاه در بخش خاورنزديک موزه بريتانيا به مدت چهار ماه داير بود؛ يعني از 9 سپتامبر 2005 تا 8 ژانويه 2006 ميلادي. نمايشگاه مذکور با نقشه بزرگ امپراتوري ايران در زمان هخامنشيان آغاز مي شد و در روبروي آن مجسمه بزرگ مرد بي سري قرار داشت که احتمال داده مي شود مجسمه داريوش بزرگ باشد. در دومين اتاق نمايشگاه، آثار حجيم تر از جمله پايه ستون و سرستونهاي کاخ آپادانا به چشم مي خورد. ديوارهاي دور تا دور اين تالار از نقش برجسته هاي مجموعه تخت جمشيد پوشيده شده بود که البته اين نقوش قالب هايي است که از روي اصل آن در تخت جمشيد ساخته شده است. در ميان اين اتاق، ستوني از کاخ آپادانا که براي فيلم اسکندر (اليور استون، 2004) با چوب بازسازي شده، ديده مي شد.
آثار کوچک تر از جمله بز بالدار، منشورکوروش و تعدادي ريتون (جامهاي فلزي که شبيه به شاخ هستند و بر روي پايه اي به شکل حيوان قرار دارند)، ظروف و زيورآلات در اتاقهاي بعدي قرار داشتند. بخش عمده اي از زيورآلات به نمايش درآمده در اين نمايشگاه از ميان مجموعه اي انتخاب شده بود که در کنار رود سيحون در آسياي ميانه کشف شدند.
از مهمترين آثار اين مجموعه که «گنجينه سيحون» ناميده مي شود، مي توان به دستبند و يا بازوبندهاي طلايي با سر عقاب اشاره کرد که به احتمال زياد ارمغان يکي از ساتراپهاي (فرماندهان محلي امپراتوري هخامنشي) بوده که به داريوش بزرگ اهدا شده است.
در نقش برجسته اي از تخت جمشيد، وصف فرستادگان از گوشه و کنار امپراتوري ايران که منتظرند هدايايشان را تقديم پادشاه هخامنشي کنند، به تصوير کشيده شده بود و در بخشي از آن نماينده اي با در دست داشتن اين بازوبند طلايي نشان داده مي شد. نمايشگاه با منشور کوروش که احتمالاً نخستن بيانيه حقوق بشر در تاريخ است، خاتمه مي يافت.
علاوه بر سمينارها و کنفرانس هاي مختلف ايران شناسي در کنار اين نمايشگاه، فيلم شکوه تخت جمشيد»، که به وسيله انيميشن، ساختمان اصلي مجموعه تخت جمشيد را بازسازي کرده، نيز به نمايش در مي آمد.
بخشي از اين آثار مانند منشور کوروش متعلق به خود موزه بريتانياست؛ اما بخش عمده اي از اين نمايشگاه را آثاري تشکيل مي دادند که از موزه هاي مختلف از جمله موزه ملي ايران، موزه تخت جمشيد و موزه لوور فرانسه وام گرفته شده بودند. بسياري از اين آثار براي نخستين بار است که از ايران خارج مي شدند. برگزاري اين نمايشگاه را جان کرتس – مسئول بخش خاورنزديک موزه بريتانيا- با همکاري بنياد ميراث ايران برعهده داشت.
بنگاه خبر پراکني بي.بي.سي در گزارشي که به همين نمايشگاه اختصاص داشت، گفت: در دوران باستان ايرانيان نيرومندترين و پهناورترين حاکميت خاور زمين را بنياد گذاشتند. آنها در طول دو قرن، از 550 تا 330 پيش از ميلاد بر قلمرو بزرگي از مشرق زمين حاکم بودند. سرزمين زير فرمان آنها از مال آفريقا تا دره سند و از آسياي مرکزي تا خليج فارس ادامه داشت. اين امپراتوري باشکوه استوارترين حاکميت دنياي باستان را تشکيل مي داد. ايرانيان به دو امپراتوري آشور و بابل پايان دادند و با يونانيان به رقابت برخاست. آنها براي اداره قلمرو پهناور خود، نظام اداري پيشرفته اي به وجود آوردند که در دنياي باستان بي سابقه بود. اسکندر مقدوني که در سال 331پ.م به اين امپراتوري خاتمه داد، بسياري از دستاوردهاي پيشرفته ايرانيان را در عرصه شبکه ارتباطات و دولت گرداني اقتباس نمود.
در اين نمايشگاه گوشه هاي ارزنده اي از ميراث پرشکوه تمدن و فرهنگ ايران باستان به نمايش گذاشته شد؛ از جمله حدود 400 قطعه گرانبها که 80 قطعه آن از موزه ايران باستان در تهران وام گرفته مي شد.
در کنفرانسهاي ايران شناسي اين رويداد بزرگ هنري، بسياري از اساتيد دانشگاههاي معتبر جهان و ايران شناسان چون پيتر چلکوفسکي، حميد کشميرشکن، علي انصاري و پروفسور ريچارد نلسون فراي و کساني از دانشگاه تهران و موزه ملي ايران سخنراني کردند.
موزه بريتانيا در نظر داشته است با راه اندازي اين نمايشگاه، اين نوع چشم انداز را تصحيح کند. اين موزه با ارائه اشياي باستاني (از نقوش برجسته سنگي گرفته تا سرهاي لاجوردي، مجسمه هاي طلا و جواهرات)، تلاش دارد خطوط اشتباه سياسي که از مدتها پيش شرق و غرب را از هم جدا کرده است، محو سازد و موقعيتي فراهم آورد که ايران باستان جايگاه درست خود را در تاريخ به دست آورد. براي اين منظور، نمايشگاه «امپراتوري فراموش شده» بسيار موضوعي عمل کرده است.
نيل مک گريگو- مدير موزه بريتانيا- در مقدمه کاتالوگ اين نمايشگاه نوشته است: «اين نمايشگاه به طور آشکار تلاش کرده است به مردم بگويد ديدگاه رايج غربيان مبني بر آنکه امپراتوري هخامنشيان لانه استبداد و ظلم بوده که به دست اسکندر نابوده شده، دروغي بيش نيست.»
جان کرتيس مسئول اين نمايشگاه و مسئول بخش خاور نزديک باستان اين موزه در بيانيه اي خاطر نشان کرده است: «در شرايط فعلي که روابط شرق و غرب به تيرگي گراييده، اين که مردم غرب از ميراث فرهنگي باشکوه کشوري همچون ايران اطلاع يابند، اهميت دارد.»
نيويورک تايمز در ادامه مي نويسد: برگزاري اين نمايشگاه با کشمکش غرب و ايران بر سر برنامه توسعه هسته اي همزمان شده است. اين در حالي است که پيش از اين مقامات موزه بريتانيا نگران بودند رئيس جمهور جديد ايران قرارداد موزه ملي ايران و لندن را براي به امانت دادن 80 شيء باستاني به اين موزه لغو کند؛ اما ايران با همکاري در راه اندازي اين نمايشگاه موافقت کرد.
اما سياستهاي اين نمايشگاه هنوز از عمق بيشتري برخوردار است. اگر اين نمايشگاه بيشتر به مجموعه هاي موزه بريتانيا و لوور متکي است، به اين دليل است که باستان شناسان اروپايي نقش مهمي در کشف بازمانده هاي ميراث باستاني ايران در اواخر قرن 19 داشته اند.
محمدرضا کارگر مدير موزه ملي ايران در کاتالوگ موزه بريتانيا نوشته است: «تمدن، هنر و فرهنگ سنتي ايران به رغم درگيري با فرهنگ هاي ديگر در سراسر اين قرنها، ويژگيهاي خاصش را از دست نداده است و همچنان سعي در حفظ هويت خود دارد.»
اين نمايشگاه با دقت تمام به بررسي دوره بين 50 تا 330 پ.م پرداخته است؛ دوره اي که با پادشاهي کوروش آغاز شد و پس از آن داريوش و خشايار روي کار آمدند. در اين دوره مبناي امپراتوري پارسيان نهاده شد، به شکوه رسيد و شکست خورد. بدون ترديد تأثير اين دوره تا مدتها بعد از سقوط آن احساس مي شد؛ اما آثاري که در اين نمايشگاه به نمايش گذاشته شده، در يک فضاي کوچک تنها بخشي از اين شکوه را جلوه گر مي سازد.
اولين چيزي که در اين نماشگاه ارائه شده، مجسمه گرانيتي خاکستري داريوش است. اين امپراتورها که از اعتماد به نفس زيادي برخوردار بودند، با اين اعتقاد و نيز نيروي نظامي خود توانستند از منطقه اي از ليبي کنوني تا آسياي مرکزي، و از درياي آرال تا خليج فارس را تصرف کنند و جاده هايي را در آسياي مرکزي و کانالي را از رودخانه نيل تا درياي سرخ و شهرهايي همچون شوش، پاسارگاد و پرسپوليس بسازند.
شکوه اين دوره در نقشهاي برجسته ديوارهاي معبد متعلق به قرن 19، تخته هاي سنگي مزين به چهره هاي درباريان، خادمان و خراج گزاران و آجرهاي رنگارنگي که نقش نگهبانها بر رويش حک شده، کاملاً مشهود است. در اين نمايشگاه سرهاي سنگي باشکوه، گاوميش هايي که بر پشت هم سوار شده اند و يک شير نگهبان بزرگ که به روي سنگي از جنس آهک سياه تراشيده شده، ديده مي شود.
پارسيان با برنز نيز هنرآفريني مي کردند. در اين نمايشگاه يک شئ باشکوه برنزي وجود دارد که سه شير را نشان مي دهد. بسياري از قطعات کوچک تر در اين نمايشگاه بيانگر ثروت حاکمان اين امپراتوري است که از جمله مي توان به ظروف نقره اي با نقوش برجسته اي از طرح هاي حيوانات و گلها، ظروف شيشه اي و برنزي ريتونهاي زرين و سيمين اشاره کرد.
يکي ديگر از آثار برجسته اين نمايشگاه يک بز کوهي متحرک است که به عنوان دسته ظرف ها استفاده مي شد. وجود دستبندها و بازوبندهاي متعدد طلا که بسياري از آنها به شکل جانوران و کالسکه هاي مينياتوري جذاب و اسبها ساخته شده اند، نشان مي دهند در آن زمان، ايراني ها به راحتي به طلا دسترس داشتند. گمان مي رود پلاکهاي نذري که به روي آنها چهره مردان پارسي حک شده، از اهميت مذهبي براي مردم آن دوران برخوردار باشد. اين اشيا به همراه مجسمه هاي نذري طلا، بخشي از گنجينه سيحون را که مهمترين مجموعه طلا و نقره منسوب به دوره هخامنشي است، تشکيل مي دهند.
پارسيان باستان افرادي باسواد بودند؛ تا جايي که نوشته هاي به خط ميخي که به روي بسياري از اشياي باستاني از جمله پلاکها و سکه ها حک شده، دليلي بر اين ادعاست. از ديگر مدارک اين ادعا، يک لوح سفالي است که ساخت کاخ داريوش را در شوش شرح داده است.
با استوانه کوروش مي توان اين گفته تاريخي را رد که: «ايرانيان باستان ستمکار بودند.» اين استوانه سنگي که به خط ميخي نوشته شده، پيروزي کوروش بر بابل را در تاريخ 539پ.م و فرمانش را براي احترام گذاردن به همه فرقه هاي مذهبي و آزادي تبعيديها شرح داده است. طبق کتابهاي عهد عتيق، اين آزادي شامل يهودياني مي شد که در بابل اسير بودند و با دستور کوروش اجازه يافتند به بيت المقدس بازگردند.
عنوان «امپراتوري فراموش شده» گره ديگري در خود دارد؛ یونانی ها ممکن است با تاريخ نگاري خود در آن زمان با ايرانيان باستان به انعقاد معامله اي خام و نپخته دست زده باشند؛ اما در دنياي کنوني اين امر موجب شده است اين امپراتوري نسبت به يک يا دو نسل پيش بيشتر به فراموشي سپرده شود؛ چرا که در آن زمان تدريس درسهاي يونان باستان و کلاسيک لاتين ضروري بود و اکنون اين درسها از چنان اولويتي برخوردار نيستند. اکنون به نظر مي رسد موزه ها وظيفه دارند اين شکافها را پر کنند، در اين برهه موزه بريتانيا وظيفه ي از اشتباه درآوردن مردم غرب را برعهده گرفته است.
امپراتوري هخامنشي تنها در حدود 200 سال، يعني از سال 500 تا 331 پيش از ميلاد به طول انجاميد، اما اين امپراتوري در اوج قدرت خود در دو ميليون و 900 هزار مايل مکعب، يعني از رودخانه نيل تا رودخانه ايندوس وسعت داشت.
در يک نقش برجسته نمايندگاني را از مردم اين سرزمينها که به حضور پادشاه آمده اند، مي بينيم. در هر کدام از اين پنج کتيبه، يک راهنما در لباس ايراني نمايندگان کشورهاي مغلوب را به سوي پادشاه هدايت مي کند. هر نماينده هدايايي به همراه دارد: ظروف بزرگ، دستبندهاي باارزش، کالسکه ها، اسبها، شترها، پارچه ها، تبرها و ظروفي حاوي مرهم هايي از شرق. ثروت و جلال نشان داده شده در اين صحنه ها، بيانگر ويژگي خاص هنري دربار پارسيان است.
در اين نمايشگاه ما ويترين هايي حاوي دو دستبند طلاي عظيم در فرم موجودات عقابي شکل مي بينيم که ممکن است يکي از آنها اهدايي از سوي ليدي ها به داريوش باشد. در ويترين هاي ديگر ظروف طلا و نقره اي ديده مي شود که به فرم ها و الگوهاي ويژه دربار پارسيان درآمده اند. يکي از عجيب ترين آثار اين نمايشگاه يک کتيبه بزرگ است که از آجرهاي رنگي ساخته شده که يک نگهبان کاخ در لباس ايراني را نشان مي دهد؛ لباس وي مملو از الگوهاي پيچيده از گل هاي خوش رنگ است.
یونانی ها بسيار مجذوب ثروت پرزرق و برق دشمنان خود- يعني پارسيان- بودند؛ ثروتي که اکنون ما مي دانيم بخشي از خصلت ها و ويژگيهاي مردم شرق بوده است و البته هرودوت هرگز فراموش نکرد بدان بپردازد؛ براي مثال، وي در جايي از گنجينه اي ياد مي کند که یونانی ها در چادرهاي يک سردار ايران شکست خورده يافتند. اين گنجينه شامل پرده هاي گلدوزي شده، مبلمان طلا و نقره کاري و همچنين ظروف، جام ها و فنجان هايي از فلزات با ارزش بود.
هرودوت آنگاه مي گويد: «یونانی ها بعد از پيروزي بر ايران، نانواها و شيريني پزهاي ايراني را فراخواندند و به آنها گفتند از همان نان هايي که براي سرور پيشينشان مي پختند، برايشان بپزند.» اين دستور اجرا شد و زماني که تمام ظروف طلا و نقره به زيبايي آراسته شدند و همه چيز براي ميهماني آماده شد، سردار يوناني نمي توانست وجود تمام آن چيزهاي زيبا را در پيش روي خود باور کند.
ظروفي را که احتمالاً از آنها در ضيافت هاي اين چنيني استفاده مي شده، مي توان در اشياي گنجينه سيحون ديد. در اين نمايشگاه اين ظروف در کنار سرويس هاي غذاخوري و جواهرات سلطنتي وام گرفته از موزه تهران به نمايش گذارده شده است. يک جفت گوشواره طلا، يک فنجان به شکل يک شير بالدار، يک سبوي طلا و نقر کاري که دسته آن به شکل بز کوهي بالدار است و يک حيوان افسانه اي با بالهاي زرين و شاخهاي پيچ در پيچ بزرگ از جمله اشياي باارزش اين نمايشگاه است.
کدام ويژگي اين نمايشگاه را صرفاً پارسي مي کند؟ در اين نمايشگاه ما مي توانيم ذوق و سليقه پارسيان را براي اشيايي که از فلزهاي باارزش ساخته شده اند و لذت آنها را در استفاده از فنون خاتم کاري، مرصع کاري، معرق روي چوب بينيم؛ اما براي پاسخ دادن به اين سؤال، بايد از ورودي اين نمايشگاه شروع کنيد و نقوش برجسته مشهور نمرود آشوري را که در سال 865 تا 860 پ.م کنده کاري شده، ببينيد.
اين آثار همگي صحنه هايي از تجسس هاي سلطنتي يا جنگهاي نظامي را نشان مي دهند و مملو از کارها و روايت هاي جذاب گوناگون است؛ اما برخلاف آن، کتيبه هاي سنگي پارسيان شخصيت هاي ايستايي را در مراسمي که بيانگر قدرت پادشاه است، نشان مي دهند يا حتي در جايي ديگر شيري را نشان مي دهد که به گاوي حمله مي کند. کتيبه هاي ايراني در مقايسه با کنده کاريهاي آشوري از عمق و ظرافت زيادي برخوردار است. اين دوره با غلبه اسکندر مقدوني در حدود سالهاي 334 تا 330 پ.م به پايان مي رسد.
تنها در گالري آخر مي توان به عنوان امپراتوري فراموش شده پي برد. امپراتوري پارسيان به دست فراموشي سپرده شد، چرا که اسکندر تخت جمشيد را سوزاند، اموالش را به غارت برد و در سده هاي بعد اکثر مقبره هاي سلطنتي نيز به يغما رفت. به دليل آنکه در آن زمان هيچ تاريخ نگار پارسي وجود نداشت، از حقيقت وجودي پارسيان اطلاع نداريم. به اين ترتيب تنها از متون مصري و يوناني اطلاعات اندکي درباره مذهب، دولت، پادشاهي يا زندگي روزانه اين مردم در دست داريم.
روزنامه تلگراف در ادامه با نقد از مکان ويژه نمايشگاه مي نويسد: شرم آور است زماني که از سر ناچاري براي نمايش درست اين آثار هنري مورد نياز بود، با قرار دادن يک فروشگاه در انتهاي اين گالري ها ضايع شده است! نورپردازي اين موزه آنقدر بد است که انسان نمي تواند بسياري از اشياي به نمايش گذاشته شده در ويترين ها را ببيند. توضيحات برچسب هاي اشيا ناکافي است و در نهايت نمايشگاه سمعي و بصري در اين محل چيزي جز مزاحمت نيست.
خوشبختانه اطلاعاتي را که متون ديواري و برچسب ها به شما نمي دهند، مي توانيد در کاتالوگ ها که به همراه اين نمايشگاه چاپ شده است، به دست آوريد و آثار هنري زيبايي را که نمي توان به دليلي شرايط نوري نامناسب در اين نمايشگاه ديد، در اين کاتالوگ ها مشاهده کرد. کلمه گنجينه براي تشريح قطعات اين نمايشگاه واژه اي غلوآميز است؛ اما اين کلمه اي مناسب براي اشيايي است که از موزه ملي ايران و موزه لوور ارسال شده است. به رغم اين انتقادها، نمايشگاه مذکور پيروزي بزرگي در سطوح مختلفي همچون ديپلماسي و وضعيت امانت گرفتن آثاري از موزه هاي ايران خواهد بود.
به يادآوريم آن چيزهايي را که در مدرسه ياد مي گرفتيم، در مورد اينکه چطور یونانی هاي نجيب در ماراتن، ايراني هاي خبيث را شکست دادند و جوانکي معصوم تمام راه تا آتن را دويد تا خبر اين پيروزي را بدهد، و در عين آنکه جلوي فاجعه اي ملي را گرفت، رشته اي جديد را در المپيک ايجاد کرد. يادتان هست؟
اما چنين چيزي هيچ گاه رخ نداده است. درست مثل گزارش مهيج هرودوت از لئونيداس و 300 اسپارتي شجاع که جلوي ورود ارتش ايران باستان به يونان را در گذرگاه ترموپيل گرفتند. اينها قصه هايي چنان خيالي و تصنعي اند که انگار خود تالکين (خالق «ارباب حلقه ها») آنها را نوشته است! ا با اين قصه ها فقط تصاوير خودستايانه ي ملي يوناني هاي باستان را هضم نکرده ايم، بلکه امکان داده ايم که اين تصاوير، به کليت خيال پردازي هاي ما درباره تمدن نيز شکل بدهند.
به تازگي در جايي خواندم که در تاريخ بريتانيا نبرد ماراتن رخدادي بس مهم تر از جنگ هِيستينگز بوده است. نمي دانم منظور نويسنده از اين جک عجيب چه بوده است؛ چرا که نبرد ماراتن در چند مايلي خارج آتن و دو هزاره قبل از ايجاد بريتانيا رخ داده بود. البته نويسنده مي خواست بگويد که يوناني هاي دلير با شکست دادن ايراني ها، پيروزي نهايي جهان بيني غربي را تضمين کردند. در ماراتن و ترموپيل بود که اين اسطوره خلق شد که عقل و روشنگري غربي بر توحش و غير عقلانيت شرقي پيروز شد! از طريق تصاوير یونانی ها از ايراني ها بود که زمينه اي دو هزار ساله براي نژادپرستي و تفرعن ديرپاي غرب نسبت به شرق ايجاد شد، و بذرهاي منازعه اي کاشته شد که امروزه چنين ثمرات دهشت انگيزي داده است. به اين موضوعات اشاره کردم، چرا که تمامي اينها پيش زمينه و شايد حتي شرح نمايش «امپراتوري فراموش شده» در موزه بريتانيا باشد. موزه بريتانيا اهدافي را در دنيا انتخاب مي کند که قصه هاي آن در دنياي امروز هنوز طنين انداز است. هدف اين نمايش تغيير نگرش ما در مورد ايرانيان است. به گواهي اين نمايشگاه و هنرمندان، عماران، الفباشناسان، قانون گذاران، مبتکران اجتماعي و رواداران مذهبي و تمامي انسانهاي نازنين اين جهان باستان، برداشت و تصوير ارائه شده از ايرانيان نادرست بوده و به آنها تهمت وارده شده است. اين که اين سوءتفاهمات هنوز هم در روابط امروز ما با ايران وجود دارد، نشان دهنده آن است که اين قبيل مسائل کمابيش اجتناب ناپذيرند.
موزه بريتانيا براي اثبات اين حکم، تالاري از گنجينه رنگارنگي را در پيش چشمان ما قرار داده است که مي توان از خلال آن به سفري کمابيش دلنشين در شاخه هاي متنوع دستاوردهاي ايرانيان دست زد. اتاق ورودي وسعت امپراتوري ايران باستان را به نمايش مي گذارد؛ يعني بزرگترين امپراتوري که دنيا تاکنون به خود ديده است، امپراتوريي که از مصر تا هند و آن سوي آسياي مرکزي کشيده مي شود. در اين اتاق با داريوش اول، آشنا مي شويم. در اينجا بر قابليت هاي داريوش براي سازمان دهي تکيه شده و مي بينيم و مي آموزيم که داريوش که بود که مفهوم واژه امپراتوري را که او در «صدر» آن قرار داشت، خلق کرد. در دوره حکومت داريوش ايرانيان سريع ترين خدمات ارتباطي دنياي کهن را داير کردند که نمونه پست سريع السير با اسب بود و توسط ارابه هايي صورت مي گرفت که با سرعتي حيرت آور اخبار را به سرتا سرامپراتوري مي رساندند. از ديگر گرايشهاي چشمگير داريوش مي توان به تساهل فرهنگي و مذهبي او اشاره کرد که در نتيجه عطش شديد وي به هنر را در پي داشت.
داريوش شهرعظيم پرسپوليس را بنا کرد که از آن دو بلوک عظيم دست نوشته که به موازات هم چيده شده اند، راهرويي ايجاد کرده است که از درون آن وارد نمايشگاه مي شويم. اين شهر قصرگونه که در مقياسي افسانه اي توسط صنعتگران سرتا سر امپراتوري ايران بنا شده بود، يکي از شگفتيهاي حقيقي دنياي کهن است. زيباترين کتيبه اين شهر صف ممتذ اقوام زيردست را نشان مي دهد که در حال اداي احترام به شاه ايران هستند: ايوني ها توپهاي پارچه هاي پشمي را آورده اند، کاپدوس ها اسبها و پارتها جامها را. به نظر مي رسد قومهاي مختلف در حکومت داريوش با خرسندي تمام در کنار يکديگر همزيستي داشتند.
وجه مميز مجسمه سازي ايراني، دقت، درخشاني رنگ و حسي از کمال و دلبستگي به جزئيات است. سبک اين مجسمه سازي طبيعت گراتر از مجسمه سازي مصر است و اين سبک را در خود جذب کرده، و کمتر از مجسمه سازي يونان طبيعت گراست و از آن نيز برگذشته است. مجسمه سازي ايران آن چنان ظريف است که نمي توان از جنگجويان خونريز و خبيث که هرودوت توصيف کرده است، انتظار داشت. اسکندر کبير پرسپوليس را با خاک يکسان کرد: حال با اين تفاسير چه کسي وحشي است؟ حقيقت آن است که بقاياي بازمانده که در اين نمايشگاه هستند، تکان دهنده اند!
در قسمت پشتي گالري ورودي، مجسمه اي با ابهت از داريوش هست که اندازه اي طبيعي دارد، يا اگر درست تر بگويم، مجسمه اي از نيمه پاييني تنه داريوش، منهاي سر که فکر مي کردم اصل باشد؛ اما مشخص شد که قالبي گچي است که موزه تهران آن را درست کرده است. در اين نمايشگاه قالب هاي گچي زيادي وجود دارد: دو کتيبه موازي از تخت جمشيد که تبليغي شگفت انگيز براي مهارت قالب سازان ايراني است؛ اما نمايش پرسپوليس آن طور که انتظار مي رفت، ويژگيهاي حقيقي آن را برآورده نمي کند.
هدف از برگزاري اين نمايشگاه آن است که ايرانيان را از سطوح پايين تر تمدن نجات دهد و آنها را در رأس تمدن در کنار یونانی ها و جايي که به آن تعلق دارند، قرار دهد. اين هدف بلند پروازانه ي عظيمي است که مستلزم نمايشي با شکوهتر است. نگاه کردن به قالب هاي گچي و تماشاي فيلم هاي ويدئويي آموزنده است، اما نمي تواند همان هيجان زيباشناختي را ايجاد کند که دستاوردهاي حقيقي آن تمدن مي توانستند. مشکل ديگر خود فضاي نمايشگاه است که زيادي کوچک و شلوغ است. تا وقتي که موزه نتواند فضاي بيشتري را براي چنين نمايشگاه هايي اختصاص دهد. نمي توان اميدوار بود که هنگام پرداختن به تمدن هاي باستان تأثيري همپاي تأثيرات آکادمي سلطنتي ايجاد کند.
آنچه در اين نمايشگاه شاهدش هستيم، شکوه يک امپراتوري است؛ اما آنچه هوش از سر مي برد، جزئيات و ظريف کاري هاست. من پيش از اين تخت جمشيد را ديده بودم و از عظمت محوطه به وجد آمده بودم- محوطه اي 30 آکري با ستونها و نقش برجسته ها- و حالا اين بخت را داشتم که آثاري را شاهد باشم که سالها در انبارها پنهان بودند؛ حسي همچون کشف آثاري پنهان در زير خاک را دارد.
اگر از نزديک به تنديس داريوش نگاه کنيد، خدشه ها و آسيب هايي را خواهيد ديد که سربازان يوناني بر آن وارد آورده اند. به صندلهاي «قهرمان سلطنتي» آستانه سرسراي اصلي که در حال نبرد با شير است نگاه کنيد؛ ترديدي نيست که او پادشاه نيست؛ زيرا صندلهاي پادشاه با سگک بسته مي شود؛ ولي اين مرد کفشهايي بنددار پوشيده است.
نقش برجسته هايي که در دو طرف سرسرا گذاشته شده اند، عظيم هستند؛ ولي آنچه مسحور کننده است، ظرافت کار است. نقش برجسته هاي اصلي موجود در تخت جمشيد به خاطر بازديدها و آسيبهاي ناشي از صنايع نفتي فرسوده شده اند؛ ولي قالب هايي که در قرن نوزدهم از اين نقش برجسته ها گرفته شده، در انبارهاي خنک موزه بريتانيا نگهداري مي شود و با جزئيات کامل، هيأتهاي 23 حوزه مختلف قلمرو هخامنشي را نشان مي دهد که باج و خراج براي پادشاه آورده اند.کارواني از خمره هاي حاوي عطر و روغن، پارچه، و لباس. آنها با استر و شتر آمده اند و شمشير و تبر با خود دارند.
اگر قرار بود از ميان انبوه آثار به نمايش درآمده چيزي را به عنوان نماد شکوه اين امپراتوري برگزينم، کوزه اي نقره اي و مفرغي است که شکل بز کوهي دارد. شکوه اتاق ناهارخوري در تجملات زندگي روزمره کاخ هم راه يافته بود. مردان و زنان گردنبندهايي با سر شير، قوچ و اژدها مي بستند و حلقه ها و گوشواره هاي طلايي داشتند که، سنگهايي قيمتي رويشان بود. اين امپراتوري در کشورداري دقيق بود. در بخشي از موزه که به کشورداري مربوط مي شود، مي بينيم که چطور سکه ها بر شمايل نگاري سلطنتي تأکيد مي کنند و آمار توليدات کشاورزي، درآمدهاي اقتصادي و غيره را ثبت و ضبط مي نمايند.
هخامنشي ها شبکه هاي راهي منظمي داشتند و سوارکاراني را براي امور ارتباطي تربيت مي کردند. براي درک غرور و جلال اين امپراتوري هيچ چيز بهتر از ساز و برگ ارابه ها گويا نيست.
ريچارد هالج، خبرنگار تايمز آنلاين مي نويسد: «اين امپراتوري کنترل شديدي اعمال مي کرد و در کشورداري دقيق بود. در بخشي از موزه که به کشورداري مربوط مي شود، مي بينيم که چطور سکه ها بر شمايل نگاري سلطنتي تأکيد مي کردند و آمار توليدات کشاورزي، درآمدهاي اقتصادي و غيره را ثبت و ضبط مي نمودند. هخامنشي ها شبکه هاي راهي منظمي داشتند و سوارکاراني را براي امور ارتباطي تربيت مي کردند. براي درک غرور و جلال اين امپراتوري هيچ چيز بهتر از ساز و برگ ارابه ها گويا نيست.»
منبع:یزدان پرست، حمید؛ (1387) نامه ایران؛ مجموعه مقاله ها، سروده ها، و مطالب ایران شناسی، جلد چهارم، به کوشش حمید یزدان پرست، تهران، اطلاعات، چاپ یکم.
موزه بريتانيا(British museum) واقع در لندن، يکي از بزرگترين و غني ترين موزه هاي جهان است که بيش از سيزده ميليون گنجينه و آثار باستاني از تمامي فرهنگ ها و کشورهاي جهان- از دوران پيش از تاريخ تا زمان حال- را در خود جاي داده است. از آن جمله مي توان به بيش از سيزده هزار شيء باستاني ايران اشاره کرد که در اين موزه جاي گرفته و يکي از مهمترين آنها «منشور حقوق بشر کوروش» است که در بخش خاورميانه قرار دارد. وجود اين منشور و ساير آثار هخامنشي و برخي دلايل فرهنگي و سياسي ديگر، دست اندرکاران موزه را بر آن داشت که با ياري گرفتن از بعضي موزه هاي مهم جهان، از روز جمعه 17 شهريور 1384 برابر با نهم سپتامبر 2005 مجموعه اي با بيش از 400 قطعه مهم از عصر هخامنشي را با عنوان «امپراتور فراموش شده: جهان ايران باستان» به نمايش بگذارد. اين قطعات براي نخستين بار بود که پس از قرنها در کنار هم قرار مي گرفتند.
نمايشگاه در روز هشتم سپتامبر 2005 با سخنراني اسفنديار رحيم مشايي، معاون رئيس جمهوري و رئيس سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري ايران و با حضور جک استراو- وزير خارجه انگلستان- در محل موزه بريتانيا افتتاح شد. استراو در مراسم افتتاحيه اين نمايشگاه اعلام کرد: «من امروز با حقيقت تاريخي ايران آشنا شدم. طبيعي است اين حرکت بزرگ در غرب آن هم در موزه بريتانيا محفل تاريخي فرهنگي جهان است ، به ذائقه و سليقه گروهي از مخالفان تاريخ ايران خوش نمي آيد!»
اين نمايشگاه در بخش خاورنزديک موزه بريتانيا به مدت چهار ماه داير بود؛ يعني از 9 سپتامبر 2005 تا 8 ژانويه 2006 ميلادي. نمايشگاه مذکور با نقشه بزرگ امپراتوري ايران در زمان هخامنشيان آغاز مي شد و در روبروي آن مجسمه بزرگ مرد بي سري قرار داشت که احتمال داده مي شود مجسمه داريوش بزرگ باشد. در دومين اتاق نمايشگاه، آثار حجيم تر از جمله پايه ستون و سرستونهاي کاخ آپادانا به چشم مي خورد. ديوارهاي دور تا دور اين تالار از نقش برجسته هاي مجموعه تخت جمشيد پوشيده شده بود که البته اين نقوش قالب هايي است که از روي اصل آن در تخت جمشيد ساخته شده است. در ميان اين اتاق، ستوني از کاخ آپادانا که براي فيلم اسکندر (اليور استون، 2004) با چوب بازسازي شده، ديده مي شد.
آثار کوچک تر از جمله بز بالدار، منشورکوروش و تعدادي ريتون (جامهاي فلزي که شبيه به شاخ هستند و بر روي پايه اي به شکل حيوان قرار دارند)، ظروف و زيورآلات در اتاقهاي بعدي قرار داشتند. بخش عمده اي از زيورآلات به نمايش درآمده در اين نمايشگاه از ميان مجموعه اي انتخاب شده بود که در کنار رود سيحون در آسياي ميانه کشف شدند.
از مهمترين آثار اين مجموعه که «گنجينه سيحون» ناميده مي شود، مي توان به دستبند و يا بازوبندهاي طلايي با سر عقاب اشاره کرد که به احتمال زياد ارمغان يکي از ساتراپهاي (فرماندهان محلي امپراتوري هخامنشي) بوده که به داريوش بزرگ اهدا شده است.
در نقش برجسته اي از تخت جمشيد، وصف فرستادگان از گوشه و کنار امپراتوري ايران که منتظرند هدايايشان را تقديم پادشاه هخامنشي کنند، به تصوير کشيده شده بود و در بخشي از آن نماينده اي با در دست داشتن اين بازوبند طلايي نشان داده مي شد. نمايشگاه با منشور کوروش که احتمالاً نخستن بيانيه حقوق بشر در تاريخ است، خاتمه مي يافت.
علاوه بر سمينارها و کنفرانس هاي مختلف ايران شناسي در کنار اين نمايشگاه، فيلم شکوه تخت جمشيد»، که به وسيله انيميشن، ساختمان اصلي مجموعه تخت جمشيد را بازسازي کرده، نيز به نمايش در مي آمد.
بخشي از اين آثار مانند منشور کوروش متعلق به خود موزه بريتانياست؛ اما بخش عمده اي از اين نمايشگاه را آثاري تشکيل مي دادند که از موزه هاي مختلف از جمله موزه ملي ايران، موزه تخت جمشيد و موزه لوور فرانسه وام گرفته شده بودند. بسياري از اين آثار براي نخستين بار است که از ايران خارج مي شدند. برگزاري اين نمايشگاه را جان کرتس – مسئول بخش خاورنزديک موزه بريتانيا- با همکاري بنياد ميراث ايران برعهده داشت.
بنگاه خبر پراکني بي.بي.سي در گزارشي که به همين نمايشگاه اختصاص داشت، گفت: در دوران باستان ايرانيان نيرومندترين و پهناورترين حاکميت خاور زمين را بنياد گذاشتند. آنها در طول دو قرن، از 550 تا 330 پيش از ميلاد بر قلمرو بزرگي از مشرق زمين حاکم بودند. سرزمين زير فرمان آنها از مال آفريقا تا دره سند و از آسياي مرکزي تا خليج فارس ادامه داشت. اين امپراتوري باشکوه استوارترين حاکميت دنياي باستان را تشکيل مي داد. ايرانيان به دو امپراتوري آشور و بابل پايان دادند و با يونانيان به رقابت برخاست. آنها براي اداره قلمرو پهناور خود، نظام اداري پيشرفته اي به وجود آوردند که در دنياي باستان بي سابقه بود. اسکندر مقدوني که در سال 331پ.م به اين امپراتوري خاتمه داد، بسياري از دستاوردهاي پيشرفته ايرانيان را در عرصه شبکه ارتباطات و دولت گرداني اقتباس نمود.
دوري از تعصب و کين توزي
در اين نمايشگاه گوشه هاي ارزنده اي از ميراث پرشکوه تمدن و فرهنگ ايران باستان به نمايش گذاشته شد؛ از جمله حدود 400 قطعه گرانبها که 80 قطعه آن از موزه ايران باستان در تهران وام گرفته مي شد.
در کنفرانسهاي ايران شناسي اين رويداد بزرگ هنري، بسياري از اساتيد دانشگاههاي معتبر جهان و ايران شناسان چون پيتر چلکوفسکي، حميد کشميرشکن، علي انصاري و پروفسور ريچارد نلسون فراي و کساني از دانشگاه تهران و موزه ملي ايران سخنراني کردند.
جاودانگي تاريخي
بازنويسي چشم انداز فاتحان
موزه بريتانيا در نظر داشته است با راه اندازي اين نمايشگاه، اين نوع چشم انداز را تصحيح کند. اين موزه با ارائه اشياي باستاني (از نقوش برجسته سنگي گرفته تا سرهاي لاجوردي، مجسمه هاي طلا و جواهرات)، تلاش دارد خطوط اشتباه سياسي که از مدتها پيش شرق و غرب را از هم جدا کرده است، محو سازد و موقعيتي فراهم آورد که ايران باستان جايگاه درست خود را در تاريخ به دست آورد. براي اين منظور، نمايشگاه «امپراتوري فراموش شده» بسيار موضوعي عمل کرده است.
نيل مک گريگو- مدير موزه بريتانيا- در مقدمه کاتالوگ اين نمايشگاه نوشته است: «اين نمايشگاه به طور آشکار تلاش کرده است به مردم بگويد ديدگاه رايج غربيان مبني بر آنکه امپراتوري هخامنشيان لانه استبداد و ظلم بوده که به دست اسکندر نابوده شده، دروغي بيش نيست.»
جان کرتيس مسئول اين نمايشگاه و مسئول بخش خاور نزديک باستان اين موزه در بيانيه اي خاطر نشان کرده است: «در شرايط فعلي که روابط شرق و غرب به تيرگي گراييده، اين که مردم غرب از ميراث فرهنگي باشکوه کشوري همچون ايران اطلاع يابند، اهميت دارد.»
نيويورک تايمز در ادامه مي نويسد: برگزاري اين نمايشگاه با کشمکش غرب و ايران بر سر برنامه توسعه هسته اي همزمان شده است. اين در حالي است که پيش از اين مقامات موزه بريتانيا نگران بودند رئيس جمهور جديد ايران قرارداد موزه ملي ايران و لندن را براي به امانت دادن 80 شيء باستاني به اين موزه لغو کند؛ اما ايران با همکاري در راه اندازي اين نمايشگاه موافقت کرد.
اما سياستهاي اين نمايشگاه هنوز از عمق بيشتري برخوردار است. اگر اين نمايشگاه بيشتر به مجموعه هاي موزه بريتانيا و لوور متکي است، به اين دليل است که باستان شناسان اروپايي نقش مهمي در کشف بازمانده هاي ميراث باستاني ايران در اواخر قرن 19 داشته اند.
محمدرضا کارگر مدير موزه ملي ايران در کاتالوگ موزه بريتانيا نوشته است: «تمدن، هنر و فرهنگ سنتي ايران به رغم درگيري با فرهنگ هاي ديگر در سراسر اين قرنها، ويژگيهاي خاصش را از دست نداده است و همچنان سعي در حفظ هويت خود دارد.»
اين نمايشگاه با دقت تمام به بررسي دوره بين 50 تا 330 پ.م پرداخته است؛ دوره اي که با پادشاهي کوروش آغاز شد و پس از آن داريوش و خشايار روي کار آمدند. در اين دوره مبناي امپراتوري پارسيان نهاده شد، به شکوه رسيد و شکست خورد. بدون ترديد تأثير اين دوره تا مدتها بعد از سقوط آن احساس مي شد؛ اما آثاري که در اين نمايشگاه به نمايش گذاشته شده، در يک فضاي کوچک تنها بخشي از اين شکوه را جلوه گر مي سازد.
اولين چيزي که در اين نماشگاه ارائه شده، مجسمه گرانيتي خاکستري داريوش است. اين امپراتورها که از اعتماد به نفس زيادي برخوردار بودند، با اين اعتقاد و نيز نيروي نظامي خود توانستند از منطقه اي از ليبي کنوني تا آسياي مرکزي، و از درياي آرال تا خليج فارس را تصرف کنند و جاده هايي را در آسياي مرکزي و کانالي را از رودخانه نيل تا درياي سرخ و شهرهايي همچون شوش، پاسارگاد و پرسپوليس بسازند.
شکوه اين دوره در نقشهاي برجسته ديوارهاي معبد متعلق به قرن 19، تخته هاي سنگي مزين به چهره هاي درباريان، خادمان و خراج گزاران و آجرهاي رنگارنگي که نقش نگهبانها بر رويش حک شده، کاملاً مشهود است. در اين نمايشگاه سرهاي سنگي باشکوه، گاوميش هايي که بر پشت هم سوار شده اند و يک شير نگهبان بزرگ که به روي سنگي از جنس آهک سياه تراشيده شده، ديده مي شود.
پارسيان با برنز نيز هنرآفريني مي کردند. در اين نمايشگاه يک شئ باشکوه برنزي وجود دارد که سه شير را نشان مي دهد. بسياري از قطعات کوچک تر در اين نمايشگاه بيانگر ثروت حاکمان اين امپراتوري است که از جمله مي توان به ظروف نقره اي با نقوش برجسته اي از طرح هاي حيوانات و گلها، ظروف شيشه اي و برنزي ريتونهاي زرين و سيمين اشاره کرد.
يکي ديگر از آثار برجسته اين نمايشگاه يک بز کوهي متحرک است که به عنوان دسته ظرف ها استفاده مي شد. وجود دستبندها و بازوبندهاي متعدد طلا که بسياري از آنها به شکل جانوران و کالسکه هاي مينياتوري جذاب و اسبها ساخته شده اند، نشان مي دهند در آن زمان، ايراني ها به راحتي به طلا دسترس داشتند. گمان مي رود پلاکهاي نذري که به روي آنها چهره مردان پارسي حک شده، از اهميت مذهبي براي مردم آن دوران برخوردار باشد. اين اشيا به همراه مجسمه هاي نذري طلا، بخشي از گنجينه سيحون را که مهمترين مجموعه طلا و نقره منسوب به دوره هخامنشي است، تشکيل مي دهند.
پارسيان باستان افرادي باسواد بودند؛ تا جايي که نوشته هاي به خط ميخي که به روي بسياري از اشياي باستاني از جمله پلاکها و سکه ها حک شده، دليلي بر اين ادعاست. از ديگر مدارک اين ادعا، يک لوح سفالي است که ساخت کاخ داريوش را در شوش شرح داده است.
با استوانه کوروش مي توان اين گفته تاريخي را رد که: «ايرانيان باستان ستمکار بودند.» اين استوانه سنگي که به خط ميخي نوشته شده، پيروزي کوروش بر بابل را در تاريخ 539پ.م و فرمانش را براي احترام گذاردن به همه فرقه هاي مذهبي و آزادي تبعيديها شرح داده است. طبق کتابهاي عهد عتيق، اين آزادي شامل يهودياني مي شد که در بابل اسير بودند و با دستور کوروش اجازه يافتند به بيت المقدس بازگردند.
عنوان «امپراتوري فراموش شده» گره ديگري در خود دارد؛ یونانی ها ممکن است با تاريخ نگاري خود در آن زمان با ايرانيان باستان به انعقاد معامله اي خام و نپخته دست زده باشند؛ اما در دنياي کنوني اين امر موجب شده است اين امپراتوري نسبت به يک يا دو نسل پيش بيشتر به فراموشي سپرده شود؛ چرا که در آن زمان تدريس درسهاي يونان باستان و کلاسيک لاتين ضروري بود و اکنون اين درسها از چنان اولويتي برخوردار نيستند. اکنون به نظر مي رسد موزه ها وظيفه دارند اين شکافها را پر کنند، در اين برهه موزه بريتانيا وظيفه ي از اشتباه درآوردن مردم غرب را برعهده گرفته است.
چرا یونانی ها به ايرانيان حسادت مي ورزيدند؟
امپراتوري هخامنشي تنها در حدود 200 سال، يعني از سال 500 تا 331 پيش از ميلاد به طول انجاميد، اما اين امپراتوري در اوج قدرت خود در دو ميليون و 900 هزار مايل مکعب، يعني از رودخانه نيل تا رودخانه ايندوس وسعت داشت.
در يک نقش برجسته نمايندگاني را از مردم اين سرزمينها که به حضور پادشاه آمده اند، مي بينيم. در هر کدام از اين پنج کتيبه، يک راهنما در لباس ايراني نمايندگان کشورهاي مغلوب را به سوي پادشاه هدايت مي کند. هر نماينده هدايايي به همراه دارد: ظروف بزرگ، دستبندهاي باارزش، کالسکه ها، اسبها، شترها، پارچه ها، تبرها و ظروفي حاوي مرهم هايي از شرق. ثروت و جلال نشان داده شده در اين صحنه ها، بيانگر ويژگي خاص هنري دربار پارسيان است.
در اين نمايشگاه ما ويترين هايي حاوي دو دستبند طلاي عظيم در فرم موجودات عقابي شکل مي بينيم که ممکن است يکي از آنها اهدايي از سوي ليدي ها به داريوش باشد. در ويترين هاي ديگر ظروف طلا و نقره اي ديده مي شود که به فرم ها و الگوهاي ويژه دربار پارسيان درآمده اند. يکي از عجيب ترين آثار اين نمايشگاه يک کتيبه بزرگ است که از آجرهاي رنگي ساخته شده که يک نگهبان کاخ در لباس ايراني را نشان مي دهد؛ لباس وي مملو از الگوهاي پيچيده از گل هاي خوش رنگ است.
یونانی ها بسيار مجذوب ثروت پرزرق و برق دشمنان خود- يعني پارسيان- بودند؛ ثروتي که اکنون ما مي دانيم بخشي از خصلت ها و ويژگيهاي مردم شرق بوده است و البته هرودوت هرگز فراموش نکرد بدان بپردازد؛ براي مثال، وي در جايي از گنجينه اي ياد مي کند که یونانی ها در چادرهاي يک سردار ايران شکست خورده يافتند. اين گنجينه شامل پرده هاي گلدوزي شده، مبلمان طلا و نقره کاري و همچنين ظروف، جام ها و فنجان هايي از فلزات با ارزش بود.
هرودوت آنگاه مي گويد: «یونانی ها بعد از پيروزي بر ايران، نانواها و شيريني پزهاي ايراني را فراخواندند و به آنها گفتند از همان نان هايي که براي سرور پيشينشان مي پختند، برايشان بپزند.» اين دستور اجرا شد و زماني که تمام ظروف طلا و نقره به زيبايي آراسته شدند و همه چيز براي ميهماني آماده شد، سردار يوناني نمي توانست وجود تمام آن چيزهاي زيبا را در پيش روي خود باور کند.
ظروفي را که احتمالاً از آنها در ضيافت هاي اين چنيني استفاده مي شده، مي توان در اشياي گنجينه سيحون ديد. در اين نمايشگاه اين ظروف در کنار سرويس هاي غذاخوري و جواهرات سلطنتي وام گرفته از موزه تهران به نمايش گذارده شده است. يک جفت گوشواره طلا، يک فنجان به شکل يک شير بالدار، يک سبوي طلا و نقر کاري که دسته آن به شکل بز کوهي بالدار است و يک حيوان افسانه اي با بالهاي زرين و شاخهاي پيچ در پيچ بزرگ از جمله اشياي باارزش اين نمايشگاه است.
کدام ويژگي اين نمايشگاه را صرفاً پارسي مي کند؟ در اين نمايشگاه ما مي توانيم ذوق و سليقه پارسيان را براي اشيايي که از فلزهاي باارزش ساخته شده اند و لذت آنها را در استفاده از فنون خاتم کاري، مرصع کاري، معرق روي چوب بينيم؛ اما براي پاسخ دادن به اين سؤال، بايد از ورودي اين نمايشگاه شروع کنيد و نقوش برجسته مشهور نمرود آشوري را که در سال 865 تا 860 پ.م کنده کاري شده، ببينيد.
اين آثار همگي صحنه هايي از تجسس هاي سلطنتي يا جنگهاي نظامي را نشان مي دهند و مملو از کارها و روايت هاي جذاب گوناگون است؛ اما برخلاف آن، کتيبه هاي سنگي پارسيان شخصيت هاي ايستايي را در مراسمي که بيانگر قدرت پادشاه است، نشان مي دهند يا حتي در جايي ديگر شيري را نشان مي دهد که به گاوي حمله مي کند. کتيبه هاي ايراني در مقايسه با کنده کاريهاي آشوري از عمق و ظرافت زيادي برخوردار است. اين دوره با غلبه اسکندر مقدوني در حدود سالهاي 334 تا 330 پ.م به پايان مي رسد.
تنها در گالري آخر مي توان به عنوان امپراتوري فراموش شده پي برد. امپراتوري پارسيان به دست فراموشي سپرده شد، چرا که اسکندر تخت جمشيد را سوزاند، اموالش را به غارت برد و در سده هاي بعد اکثر مقبره هاي سلطنتي نيز به يغما رفت. به دليل آنکه در آن زمان هيچ تاريخ نگار پارسي وجود نداشت، از حقيقت وجودي پارسيان اطلاع نداريم. به اين ترتيب تنها از متون مصري و يوناني اطلاعات اندکي درباره مذهب، دولت، پادشاهي يا زندگي روزانه اين مردم در دست داريم.
روزنامه تلگراف در ادامه با نقد از مکان ويژه نمايشگاه مي نويسد: شرم آور است زماني که از سر ناچاري براي نمايش درست اين آثار هنري مورد نياز بود، با قرار دادن يک فروشگاه در انتهاي اين گالري ها ضايع شده است! نورپردازي اين موزه آنقدر بد است که انسان نمي تواند بسياري از اشياي به نمايش گذاشته شده در ويترين ها را ببيند. توضيحات برچسب هاي اشيا ناکافي است و در نهايت نمايشگاه سمعي و بصري در اين محل چيزي جز مزاحمت نيست.
خوشبختانه اطلاعاتي را که متون ديواري و برچسب ها به شما نمي دهند، مي توانيد در کاتالوگ ها که به همراه اين نمايشگاه چاپ شده است، به دست آوريد و آثار هنري زيبايي را که نمي توان به دليلي شرايط نوري نامناسب در اين نمايشگاه ديد، در اين کاتالوگ ها مشاهده کرد. کلمه گنجينه براي تشريح قطعات اين نمايشگاه واژه اي غلوآميز است؛ اما اين کلمه اي مناسب براي اشيايي است که از موزه ملي ايران و موزه لوور ارسال شده است. به رغم اين انتقادها، نمايشگاه مذکور پيروزي بزرگي در سطوح مختلفي همچون ديپلماسي و وضعيت امانت گرفتن آثاري از موزه هاي ايران خواهد بود.
در تاريخ به ايران تهمت زده شده
به يادآوريم آن چيزهايي را که در مدرسه ياد مي گرفتيم، در مورد اينکه چطور یونانی هاي نجيب در ماراتن، ايراني هاي خبيث را شکست دادند و جوانکي معصوم تمام راه تا آتن را دويد تا خبر اين پيروزي را بدهد، و در عين آنکه جلوي فاجعه اي ملي را گرفت، رشته اي جديد را در المپيک ايجاد کرد. يادتان هست؟
اما چنين چيزي هيچ گاه رخ نداده است. درست مثل گزارش مهيج هرودوت از لئونيداس و 300 اسپارتي شجاع که جلوي ورود ارتش ايران باستان به يونان را در گذرگاه ترموپيل گرفتند. اينها قصه هايي چنان خيالي و تصنعي اند که انگار خود تالکين (خالق «ارباب حلقه ها») آنها را نوشته است! ا با اين قصه ها فقط تصاوير خودستايانه ي ملي يوناني هاي باستان را هضم نکرده ايم، بلکه امکان داده ايم که اين تصاوير، به کليت خيال پردازي هاي ما درباره تمدن نيز شکل بدهند.
به تازگي در جايي خواندم که در تاريخ بريتانيا نبرد ماراتن رخدادي بس مهم تر از جنگ هِيستينگز بوده است. نمي دانم منظور نويسنده از اين جک عجيب چه بوده است؛ چرا که نبرد ماراتن در چند مايلي خارج آتن و دو هزاره قبل از ايجاد بريتانيا رخ داده بود. البته نويسنده مي خواست بگويد که يوناني هاي دلير با شکست دادن ايراني ها، پيروزي نهايي جهان بيني غربي را تضمين کردند. در ماراتن و ترموپيل بود که اين اسطوره خلق شد که عقل و روشنگري غربي بر توحش و غير عقلانيت شرقي پيروز شد! از طريق تصاوير یونانی ها از ايراني ها بود که زمينه اي دو هزار ساله براي نژادپرستي و تفرعن ديرپاي غرب نسبت به شرق ايجاد شد، و بذرهاي منازعه اي کاشته شد که امروزه چنين ثمرات دهشت انگيزي داده است. به اين موضوعات اشاره کردم، چرا که تمامي اينها پيش زمينه و شايد حتي شرح نمايش «امپراتوري فراموش شده» در موزه بريتانيا باشد. موزه بريتانيا اهدافي را در دنيا انتخاب مي کند که قصه هاي آن در دنياي امروز هنوز طنين انداز است. هدف اين نمايش تغيير نگرش ما در مورد ايرانيان است. به گواهي اين نمايشگاه و هنرمندان، عماران، الفباشناسان، قانون گذاران، مبتکران اجتماعي و رواداران مذهبي و تمامي انسانهاي نازنين اين جهان باستان، برداشت و تصوير ارائه شده از ايرانيان نادرست بوده و به آنها تهمت وارده شده است. اين که اين سوءتفاهمات هنوز هم در روابط امروز ما با ايران وجود دارد، نشان دهنده آن است که اين قبيل مسائل کمابيش اجتناب ناپذيرند.
موزه بريتانيا براي اثبات اين حکم، تالاري از گنجينه رنگارنگي را در پيش چشمان ما قرار داده است که مي توان از خلال آن به سفري کمابيش دلنشين در شاخه هاي متنوع دستاوردهاي ايرانيان دست زد. اتاق ورودي وسعت امپراتوري ايران باستان را به نمايش مي گذارد؛ يعني بزرگترين امپراتوري که دنيا تاکنون به خود ديده است، امپراتوريي که از مصر تا هند و آن سوي آسياي مرکزي کشيده مي شود. در اين اتاق با داريوش اول، آشنا مي شويم. در اينجا بر قابليت هاي داريوش براي سازمان دهي تکيه شده و مي بينيم و مي آموزيم که داريوش که بود که مفهوم واژه امپراتوري را که او در «صدر» آن قرار داشت، خلق کرد. در دوره حکومت داريوش ايرانيان سريع ترين خدمات ارتباطي دنياي کهن را داير کردند که نمونه پست سريع السير با اسب بود و توسط ارابه هايي صورت مي گرفت که با سرعتي حيرت آور اخبار را به سرتا سرامپراتوري مي رساندند. از ديگر گرايشهاي چشمگير داريوش مي توان به تساهل فرهنگي و مذهبي او اشاره کرد که در نتيجه عطش شديد وي به هنر را در پي داشت.
داريوش شهرعظيم پرسپوليس را بنا کرد که از آن دو بلوک عظيم دست نوشته که به موازات هم چيده شده اند، راهرويي ايجاد کرده است که از درون آن وارد نمايشگاه مي شويم. اين شهر قصرگونه که در مقياسي افسانه اي توسط صنعتگران سرتا سر امپراتوري ايران بنا شده بود، يکي از شگفتيهاي حقيقي دنياي کهن است. زيباترين کتيبه اين شهر صف ممتذ اقوام زيردست را نشان مي دهد که در حال اداي احترام به شاه ايران هستند: ايوني ها توپهاي پارچه هاي پشمي را آورده اند، کاپدوس ها اسبها و پارتها جامها را. به نظر مي رسد قومهاي مختلف در حکومت داريوش با خرسندي تمام در کنار يکديگر همزيستي داشتند.
وجه مميز مجسمه سازي ايراني، دقت، درخشاني رنگ و حسي از کمال و دلبستگي به جزئيات است. سبک اين مجسمه سازي طبيعت گراتر از مجسمه سازي مصر است و اين سبک را در خود جذب کرده، و کمتر از مجسمه سازي يونان طبيعت گراست و از آن نيز برگذشته است. مجسمه سازي ايران آن چنان ظريف است که نمي توان از جنگجويان خونريز و خبيث که هرودوت توصيف کرده است، انتظار داشت. اسکندر کبير پرسپوليس را با خاک يکسان کرد: حال با اين تفاسير چه کسي وحشي است؟ حقيقت آن است که بقاياي بازمانده که در اين نمايشگاه هستند، تکان دهنده اند!
در قسمت پشتي گالري ورودي، مجسمه اي با ابهت از داريوش هست که اندازه اي طبيعي دارد، يا اگر درست تر بگويم، مجسمه اي از نيمه پاييني تنه داريوش، منهاي سر که فکر مي کردم اصل باشد؛ اما مشخص شد که قالبي گچي است که موزه تهران آن را درست کرده است. در اين نمايشگاه قالب هاي گچي زيادي وجود دارد: دو کتيبه موازي از تخت جمشيد که تبليغي شگفت انگيز براي مهارت قالب سازان ايراني است؛ اما نمايش پرسپوليس آن طور که انتظار مي رفت، ويژگيهاي حقيقي آن را برآورده نمي کند.
هدف از برگزاري اين نمايشگاه آن است که ايرانيان را از سطوح پايين تر تمدن نجات دهد و آنها را در رأس تمدن در کنار یونانی ها و جايي که به آن تعلق دارند، قرار دهد. اين هدف بلند پروازانه ي عظيمي است که مستلزم نمايشي با شکوهتر است. نگاه کردن به قالب هاي گچي و تماشاي فيلم هاي ويدئويي آموزنده است، اما نمي تواند همان هيجان زيباشناختي را ايجاد کند که دستاوردهاي حقيقي آن تمدن مي توانستند. مشکل ديگر خود فضاي نمايشگاه است که زيادي کوچک و شلوغ است. تا وقتي که موزه نتواند فضاي بيشتري را براي چنين نمايشگاه هايي اختصاص دهد. نمي توان اميدوار بود که هنگام پرداختن به تمدن هاي باستان تأثيري همپاي تأثيرات آکادمي سلطنتي ايجاد کند.
ظرافت و دقت
آنچه در اين نمايشگاه شاهدش هستيم، شکوه يک امپراتوري است؛ اما آنچه هوش از سر مي برد، جزئيات و ظريف کاري هاست. من پيش از اين تخت جمشيد را ديده بودم و از عظمت محوطه به وجد آمده بودم- محوطه اي 30 آکري با ستونها و نقش برجسته ها- و حالا اين بخت را داشتم که آثاري را شاهد باشم که سالها در انبارها پنهان بودند؛ حسي همچون کشف آثاري پنهان در زير خاک را دارد.
اگر از نزديک به تنديس داريوش نگاه کنيد، خدشه ها و آسيب هايي را خواهيد ديد که سربازان يوناني بر آن وارد آورده اند. به صندلهاي «قهرمان سلطنتي» آستانه سرسراي اصلي که در حال نبرد با شير است نگاه کنيد؛ ترديدي نيست که او پادشاه نيست؛ زيرا صندلهاي پادشاه با سگک بسته مي شود؛ ولي اين مرد کفشهايي بنددار پوشيده است.
نقش برجسته هايي که در دو طرف سرسرا گذاشته شده اند، عظيم هستند؛ ولي آنچه مسحور کننده است، ظرافت کار است. نقش برجسته هاي اصلي موجود در تخت جمشيد به خاطر بازديدها و آسيبهاي ناشي از صنايع نفتي فرسوده شده اند؛ ولي قالب هايي که در قرن نوزدهم از اين نقش برجسته ها گرفته شده، در انبارهاي خنک موزه بريتانيا نگهداري مي شود و با جزئيات کامل، هيأتهاي 23 حوزه مختلف قلمرو هخامنشي را نشان مي دهد که باج و خراج براي پادشاه آورده اند.کارواني از خمره هاي حاوي عطر و روغن، پارچه، و لباس. آنها با استر و شتر آمده اند و شمشير و تبر با خود دارند.
اگر قرار بود از ميان انبوه آثار به نمايش درآمده چيزي را به عنوان نماد شکوه اين امپراتوري برگزينم، کوزه اي نقره اي و مفرغي است که شکل بز کوهي دارد. شکوه اتاق ناهارخوري در تجملات زندگي روزمره کاخ هم راه يافته بود. مردان و زنان گردنبندهايي با سر شير، قوچ و اژدها مي بستند و حلقه ها و گوشواره هاي طلايي داشتند که، سنگهايي قيمتي رويشان بود. اين امپراتوري در کشورداري دقيق بود. در بخشي از موزه که به کشورداري مربوط مي شود، مي بينيم که چطور سکه ها بر شمايل نگاري سلطنتي تأکيد مي کنند و آمار توليدات کشاورزي، درآمدهاي اقتصادي و غيره را ثبت و ضبط مي نمايند.
هخامنشي ها شبکه هاي راهي منظمي داشتند و سوارکاراني را براي امور ارتباطي تربيت مي کردند. براي درک غرور و جلال اين امپراتوري هيچ چيز بهتر از ساز و برگ ارابه ها گويا نيست.
ريچارد هالج، خبرنگار تايمز آنلاين مي نويسد: «اين امپراتوري کنترل شديدي اعمال مي کرد و در کشورداري دقيق بود. در بخشي از موزه که به کشورداري مربوط مي شود، مي بينيم که چطور سکه ها بر شمايل نگاري سلطنتي تأکيد مي کردند و آمار توليدات کشاورزي، درآمدهاي اقتصادي و غيره را ثبت و ضبط مي نمودند. هخامنشي ها شبکه هاي راهي منظمي داشتند و سوارکاراني را براي امور ارتباطي تربيت مي کردند. براي درک غرور و جلال اين امپراتوري هيچ چيز بهتر از ساز و برگ ارابه ها گويا نيست.»
خاطره ماندگار
منبع:یزدان پرست، حمید؛ (1387) نامه ایران؛ مجموعه مقاله ها، سروده ها، و مطالب ایران شناسی، جلد چهارم، به کوشش حمید یزدان پرست، تهران، اطلاعات، چاپ یکم.