نگاه آمريکايي به مناسبات ايران و آمريکا (1)

نزديک به سه دهه قطع رابطه سياسي و ديپلماتيک ميان ايران و آمريکا به پيچيده تر شدن مسائل و اختلافات دو کشور کمک کرده است، به گونه اي که به نظر نمي رسد جز رفع موانع داخلي در هر دو کشور و انعطاف پذيري طرفين بتوان انتظار بهبود روابط را داشت. اين امر در حالي است که مسائل منطقه اي به ويژه مسئله عراق و افغانستان باعث شده تا حوزه مافع دو کشور با يکديگر تداخل پيدا کند. حمله آمريکا به عراق و اشغال اين
چهارشنبه، 21 دی 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نگاه آمريکايي به مناسبات ايران و آمريکا (1)

نگاه آمريکايي به مناسبات ايران و آمريکا (1)
نگاه آمريکايي به مناسبات ايران و آمريکا (1)


 

نويسنده: افسانه احدي




 

چکيده
 

نزديک به سه دهه قطع رابطه سياسي و ديپلماتيک ميان ايران و آمريکا به پيچيده تر شدن مسائل و اختلافات دو کشور کمک کرده است، به گونه اي که به نظر نمي رسد جز رفع موانع داخلي در هر دو کشور و انعطاف پذيري طرفين بتوان انتظار بهبود روابط را داشت. اين امر در حالي است که مسائل منطقه اي به ويژه مسئله عراق و افغانستان باعث شده تا حوزه مافع دو کشور با يکديگر تداخل پيدا کند. حمله آمريکا به عراق و اشغال اين کشور بحراني را به همراه آورده است که از ديد بسياري بدون همکاري کشورهاي منطقه قابل حل نيست. در اين بين، ايران که علاوه بر همسايگي با عراق از نفوذ زيادي در اين کشور برخوردار است مي تواند به برقراري ثبات در اين کشور کمک کند. هر چند مقام هاي آمريکايي در ابتدا چندان با اين مسئله موافق نبودند، بحراني شدن روزافزون شرايط داخلي عراق که اين کشور را تا حد يک جنگ داخلي ويرانگر سوق داده، برخي از تحليل گران و حتي مقام هاي آمريکايي را بر آن داشته تا بر نقش ايران به عنوان عامل ثبات بخش در عراق تأکيد کنند. در اين رابطه، تحليل گران خارجي مذاکره ايران با آمريکا در خصوص عراق را زمينه ساز تلطيف روابط و کاهش دشمني ميان دو کشور قلمداد کرده اند. در اين نوشتار تلاش شده است تا برخي موانع پايدار در از سرگرفته شدن روابط ايران و آمريکا در محافل سياسي آمريکا مورد بحث قرار گيرد.
کليد واژه ها
سياست خارجي، لابي، آمريکا، ايران، نومحافظه کاران

درآمد
 

قطع روابط ايران و آمريکا که يکي از مسائل پيچيده بين المللي در سال هاي اخير به شمار مي آيد، توجه خاص محافل رسمي و غير رسمي را به خود جلب کرده است، به گونه اي که با هر رويداد مرتبط به دو کشور، گمانه زني هايي براي از سر گيري روابط ديپلماتيک ميان طرفين صورت مي گيرد. از سوي ديگر، بيشتر اين گمانه زني ها مقطعي و بدون در نظر گرفتن مشکلات پايدار و پيچيده بر سر راه آغاز مذاکرات ديپلماتيک است. در واقع، نزديک به سه دهه قطع رابطه سياسي و ديپلماتيک به پيچيده تر شدن مسائل ميان دو کشور کمک کرده است، به گونه اي که به نظر نمي رسد جز رفع موانع داخلي در هر دو کشور انعطاف پذيري طرفين بتوان انتظار بهبود روابط را داشت. با اين حال، حمله آمريکا به عراق و اشغال اين کشور بحراني را به همراه آورده است که از ديد بسياري بدون همکاري کشورهاي منطقه قابل حل نيست. در اين بين، ايران که علاوه بر همسايگي با عراق از نفوذ زيادي در اين کشور برخوردار است مي تواند به برقراري ثبات در اين کشور کمک کند. هر چند مقام هاي آمريکايي در ابتدا چندان با اين مسئله موافق نبودند، بحراني شدن روز افزون شرايط داخلي عراق که اين کشور را تا حد يک جنگ داخلي ويرانگر سوق داده، برخي از تحليل گران و حتي مقام هاي آمريکايي را بر آن داشته تا بر نقش ايران به عنوان عامل ثبات بخش در عراق تأکيد کنند. در اين رابطه، تحليل گران خارجي مذاکره ايران با آمريکا در خصوص عراق را زمينه ساز تلطيف روابط و کاهش دشمني ميان دو کشور قلمداد کرده اند. اين نوشتار در پي پاسخ به اين پرسش هاست که در شرايط فعلي، عراق تا چه حد مي تواند در بهبود روابط ايران و آمريکا تأثيرگذار باشد؟ و آيا خوشبختي هاي موجود در باره آغاز مذاکرات رسمي ميان دو کشور بر اين اساس قابل تحقق است؟
بديهي است که در بررسي چنين مسائلي علاوه بر موضوعات و رويدادهاي مقطعي بايد به برخي ريشه هاي استمرار قطع روابط ايران و آمريکا اشاره کرد. با اين حال، نوشتار حاضر در صدد است صرفاً به رويکردهاي آمريکا نسبت به ايران بپردازد و احتمال از سرگرفته شدن چنين روابطي را از طرف آمريکا مد نظر قرار دهد.

ديدگاه هاي محافل سياسي آمريکا نسبت به ايران
 

از زمان پيروزي انقلاب اسلامي در ايران و قطع روابط سياسي ميان دو کشور، آمريکا همواره در رابطه با چهار موضوع، مخالفت ايران با رفتار و سياست هاي اسرائيل در منطقه و تلاش براي تسلط بر منطقه خاورميانه، حمايت از گروه هاي تروريستي، وضعيت حقوق بشر و تلاش براي دستيابي به سلاح هاي هسته اي از ايران انتقاد کرده است. دولت هاي آمريکا از زمان جيمي کارتر تاکنون تأکيد زيادي بر تغيير ايران در چهار زمنيه فوق داشته اند. با اين حال، توجه و تأکيد بر اين مسئله با توجه به اوضاع و شرايط بين المللي در نوسان بوده است. درواقع، قطع رابطه سياسي ميان ايران و آمريکا به دنبال تسخير لانه جاسوسي و به گروگان گرفته شدن ديپلمات هاي آمريکايي به مدت 444 روز زمينه را براي قدرت گرفتن جريانهاي تندرو در آمريکا عليه ايران فراهم کرد. از اين زمان به بعد آمريکا مجموعه اي از سياست هاي خصمانه از بلوکه کردن اموال و دارائي هاي ايران در آمريکا گرفته تا تحريم هاي گوناگون اقتصادي عليه حکومت ايران را به منظور تغيير رفتار سياسي و حتي تغيير حکومت ايران دنبال کرده است. علاوه براين مسائل، نارضايتي هاي ديرينه تاريخي ناشي از دخالت هاي آمريکا در امور داخلي ايران حضور نظامي آمريکا در خليج فارس به عنوان عاملي تهديد کننده از سوي ايران مطرح شده اند.
با اين حال، برخي کارشناسان آمريکايي همچنان بر اهميت قابل ملاحظه ايران براي آمريکا تأکيد دارند. از اين ديدگاه، اهميت ايران به خاطر قرار گرفتن در مرکز منطقه خاورميانه و نقش قابل توجه آن در حوزه خليج فارس به عنوان مهمترين حوزه انرژي جهان مورد تأکيد خاص قرار دارد. از سوي ديگر، ايران تأثير زيادي بر همسايگان خود دارد و به لحاط ژئوپليتيکي نقش بسيار مهمي بازي ميکند. همچنين، ايران يکي از کشورهاي مسلمان مهم در جهان و با سابقه تاريخي بسيار ديرينه است. چنين ويژگي هايي منجر شده بود که در زمان رژيم شاه، ايران يکي از محورهاي اصلي استراتژي آمريکا در خليج فارس تلقي شود. بر اين اساس، بسياري از کارشناسان آمريکايي خواهان تغيير رويه دولت آمريکا نسبت به ايران هستند و حتي آن را براي موفقيت سياست هاي خاورميانه اي آمريکا ضروري مي دانند.
با اين حال و علي رغم وجود برخي ديدگاه هاي مثبت نسبت به برقراري روابط ديپلماتيک ايران و آمريکا دولت هاي قبلي آمريکا از زمان قطع روابط، دولت جورج دبليو بوش با ديدگاه هاي نومحافظه کاران در حالي روي کار آمد که بيش از سايرين بر مقابله با ايران تأکيد دارد. در فاصله سال هاي 2001 تا 2007 در اسناد امنيت ملي منتشرشده توسط آمريکا، ايران همواره يکي از دشمنان اين کشور معرفي شده که با حمايت از گروههاي تروريستي و تلاش براي دست يابي به سلاح هاي هسته اي امنيت ملي آمريکا را تهديد مي کند. نکته قابل توجه در دو سند امنيت ملي آمريکا يکي در سپتامبر 2002 و ديگري در مارس 2006 اين است که سه تغيير اساسي در استراتژي امنيتي آمريکا را مي توان در آنها مشاهده کرد. اول، تأکيد بر اينکه موضع دفاعي براي آمريکا لازم است، اما در شرايط فعلي کافي نيست، آمريکا بايد موضع تهاجمي براي مقابله با خطرات بزرگي همچون گسترش سلاح هاي کشتار جمعي اتخاذ کند. دوم، تغيير رژيم بهترين و تنها پاسخ قابل اتکا در برابر تهديد دولت هاي سرکش است. سوم، جنگ پيشگيرانه که يکي از مهمترين ابداعات دولت بوش است، بدين معني که دولت آمريکا براي رفع تهديدهاي امنيتي در صورتي که ضرورت ايجاد کند از نيروي نظامي استفاده خواهد کرد.
علاوه بر اين و بعد از تجربه آمريکا در اشغال عراق به نظر مي رسد دولت بوش در کنار مولفه هاي استراتژيک گذشته خود به برنامه هايي همچون دموکراسي سازي و کمک به جريان هاي آزادي طلب در کشورهاي مورد نظر خود به ويژه ايران توجه خاصي پيدا کرده است. هر چند که نام کشورهاي ديگري همچون سوريه و کره شمالي در اسناد رسمي آمريکا آورده شده، اما بر فعاليت هاي تهديد کننده ايران تأکيد خاصي شده است. در سند امنيت ملي سال 2006 آمريکا در مورد ايران تأکيد شده است: «آمريکا با چالشي بزرگتر از ايران در جهان روبرو نيست. اين کشور حدود 20 سال فعاليت هاي هسته اي خود را از جامعه جهاني پنهان کرد.» از سوي ديگر، در اين سند آمده آست:« آمريکا نگراني هاي ديگري نيز در مورد ايران دارد که به اندازه مسئله هسته اي اهميت دارند. حکومت ايران از تروريسم حمايت مي کند، اسرائيل را تهديد مي کند و پي ناکام گذاشتن روند صلح خاورميانه است، روند دموکراسي در عراق را مختل مي سازد و مردم خود را از آزادي محروم مي کند.... اين نگراني ها زماني رفع مي شوند که حکومت ايران با اتخاذ تصميمي راهبردي سياست هاي خود را تغيير دهد... اين هدف غايي سياست آمريکا است.»

اعمال نفوذ لابي ها در آمريکا
 

به نظر مي رسد استمرار سياست خصمانه آمريکا نسبت به ايران دلايل پايدار داشته باشد که مهمترين آن اعمال فشار لابي هاي اسرائيلي براي ممانعت از برقراري مجدد روابط ديپلماتيک ميان دو کشور است. ايران و اسرائيل با وقوع انقلاب اسلامي در ايران به خاطر وجود اختلافات ايدئولوژيک و رقابت براي کسب موقعيت برتر در منطقه خاورميانه دائماً در صدد محدود کردن يکديگر بوده اند. در اين رابطه، اسرائيل به کمک نفوذ فزاينده خود در هيئت حاکمه آمريکا توانسته با جلوگيري از بهبود روابط ميان دو کشور منابع اسرائيل را در منقطه تأمين کند. در واقع، اسرائيل اهميت زيادي در سياست هاي خاورميانه اي آمريکا دارد، چرا که آمريکا از اين کشور به عنوان اهرم فشار براي منطقه حساس و انرژي خير خاورميانه به ويژه در برابر ايران استفاده مي کند. در صورتي که هر نوع بهبودي در روابط آمريکا و ايران به وجود آيد، نقش اسرائيل در منقطه و سياست هاي آمريکا کمرنگ خواهد شد. بر اين اساس بود که با انتشار گزارش بيکر - هاميلتون در مورد وضعيت آمريکا در عراق که بر لزوم مذاکره با ايران تأکيد شده بود، مقام هاي اسرائيلي با ابراز نگراني، مذاکره آمريکا با ايران را موجب تنها ماندن اسرائيل در برابر تهديد هسته اي ايران دانستند و اين مسئله را مطرح کردند که ايران ممکن است از اين مذاکرات به عنوان ابزاري براي سرپوش گذاشتن بر برنامه هسته اي خود استفاده کند.
از سوي ديگر، اسرائيل و لابي هاي اسرائيلي که به مقام هاي نومحافظه کار کنوني آمريکا بسيار نزديک هستند بر تغيير رژيم ايران و نه تلاش بر تغيير سياست هاي آن تأکيد دارند. به گفته مقام هاي اسرائيلي ايران آشکارا خواهان نابودي اسرائيل است و از همه مهمتر از ديد محافل اسرائيلي به دنبال کسب سلاح هاي هسته اي است که در صورت تحقق چنين مسئله اي اين رژيم را با بزرگترين خطر از زمان تأسيس آن روبرو مي سازد. در واقع، برخي در اسرائيل چنين استدلال مي کنند که در صورت دست يابي ايران به سلاح هاي هسته اي آمريکا خود با خطر مستقيم و جدي روبرو نخواهد شد، چون تاکنون با شوروي، چين و کره شمالي که مسلح به سلاح هاي هسته اي هستند، همزيستي داشته است. با اين حال، فشارهاي اسرائيل مبني بر متوقف کردن ايران به هر شکلي بر سياست کنوني آمريکا تأثيرگذار بوده است. جناح هاي تندرو در آمريکا در اين رابطه بر استفاده از نيروهاي نظامي براي لطمه زدن به تأسيسات هسته اي ايران با نانودي کامل آنها اصرار مي ورزند.
از سوي ديگر، همان طور که اشاره شد ديدگاه هاي نومحافظه کاران در باره ايران نيز به محافل اسرائيلي بسيار نزديک است. نومحافظه کاران عمدتاً مخالف استفاده از ابزارهاي ديپلماتيک در مورد ايران هستند و معتقدند ديپلماسي در قبال ايران باج دهي است. بر اين اساس، نظريه پردازان نومحافظه کار بر متزلزل کردن حکومت ايران از طريق حمايت از گروها و جنبشهاي مخالف و حمله نظامي تأکيد دارند. امکان دست يابي ايران به سلاح هاي هسته اي تهديدي فوري نسبت به منافع اسرائيل تلقي مي شود باعث شده است نومحافظه کاران بيش از پيش بر استفاده از گزينه نظامي اصرار ورزند. در اين رابطه، نومحافظه کاران با اتکا بر رويکرد جنگ پيشگيرانه خواهان تغيير رژيم ايران از طريق گروه ها و طرف هاي آزادي خواه و دموکراسي طلب هستند. هر چند بسياري از آنها در نظرات خود استراژي بي ثبات سازي حکومت ايران را راهي موثر براي مقابله با تهديدهاي ايران تلقي مي کنند، اما تحت عنوان مقابله فوري بر انجام حملات هوايي و موشک باران ايران تأکيد زيادي به عمل مي آورند.
يکي ديگر از جريان هاي تأثيرگذار بر سياست هاي آمريکا در قبال ايران، اعمال نفوذ کشورهاي منطقه به ويژه کشورهاي محافظه کار عربي است. در واقع به زعم بسياري از کارشناسان، اين دسته از کشورها حتي بيش از اسرائيل مايل به تداوم قطع رابطه ميان ايران و آمريکا هستند. در واقع قدرت يافتن ايران در منطقه خاورميانه که در برابر ديگر کشورهاي منطقه به توسعه چشمگيري دست يافته است در اين کشورها نگراني ايجاد مي کند. در اين رابطه، بهبود مناسبات ايران و آمريکا مي تواند به تقويت بيش از پيش موضع ايران در منطقه کمک کند، امري که براي اين کشورها قابل تحمل نيست. با اين حال، اين کشورها نوعي موازنه در اين رابطه را ترجيح مي دهند و مايل به تشديد تنش ها ميان ايران و آمريکا بر سر برنامه هسته اي به نحوي که منتهي به جنگ شود نيز نيستند.

شرايط بين المللي و مذاکره با ايران
 

مهمترين سياست امريکا براي مقابله با ايران از زمان قطع روابط سياسي ميان دو کشور استفاده از تحريم هاي اقتصادي و فشارهاي سياسي بوده است. با اين حال، از ديد برخي کارشناسان و مقام هاي آمريکايي در جايي که ايران مي تواند روابط گسترده اي با ديگر کشورهاي جهان داشته باشد عملاً چنين اقداماتي نتوانسته است به تغيير در سياست هاي ايران منتهي شود، به ويژه اينکه ايران به دنبال تعامل با ديگر کشورهاي منطقه و جهان است. اين مسئله از مدت ها قبل در محافل رسمي و غير رسمي آمريکا مطرح شده است، اما روي کار آمدن دولت بوش با رويکردي نومحافظه کارانه به تأکيد هر چه بيشتر بر اعمال فشارهاي سياسي و اقتصادي بر ايران منجر شد. با اين تفاوت که اين با تغيير رژيم و نه تغيير سياست ها در دستور کار قرار گرفت.
با اين حال، عدم همراهي ديگر کشورهاي جهان با آمريکا در تشخيص ايران به عنوان تهديدي عليه صلح و امنيت بين المللي تا حد زيادي چنين اعمال فشارهايي را بي اثر ساخته بود. برنامه هسته اي ايران و بحران ناشي از آن توانست به ايجاد اجماع جهاني عليه ايران کمک کند. اين روند با قطع مذکرات ايران و کشورهاي اروپايي تقويت شد. از سوي ديگر، ارجاع پرونده ايران به شوراي امنيت و تصويب قطعنامه هاي تحريم عليه ايران با اجماع کامل بر اين سياست ديرينه آمريکا مهر تأييد گذاشت. در شرايطي که آمريکا ترجيح مي دهد هزينه هاي برتري طلبي خود در نظام بين الملل را با همراه کردن ديگر کشورها کاهش دهد و حتي به آن مشروعيت بخشد، دست يابي به اجماع جهاني براي تحريم همه جانبه ايران به عنوان عامل عمده تهديد کننده صلح و امنيت جهاني موفقيت بزرگي براي سياست آمريکا در مقابله با ايران است.
با اين حال، برخي کارشناسان آمريکايي نسبت به زمان بر بودن ابزار تحريم ايران تغييرات مورد نظر آمريکا در ايران هشدار مي دهند. همان طور که در مورد عراق تحريم هاي اقتصادي در نهايت جوابگوي خواست آمريکا براي تغيير رفتار و سياست هاي صدام نشد. در مورد ايران نيز چنين احتمالي وجود دارد. از سوي ديگر، هنوز براي تحريم کامل ايران کارهاي زيادي بايد از سوي دستگاه سياسي آمريکا انجام شود تا علاوه بر کشورهاي اروپايي چين و روسيه، افکار عمومي جهان نيز خواسته هاي آمريکا را بپذيرند. اتحاديه اروپايي با تحريم کامل ايران مخالف است، روسيه منافع قابل توجهي در مبادلات تسليحاتي با ايران دارد و چين به بازارهاي داخلي و انرژي ايران نيازمند است. بر اين اساس به نظر مي رسد رسيدن به اجماع کامل براي تحريم همه جانبه ايران همچون مورد صدام بسيار دشوار يا حداقل بسيار زمان بر باشد، در حالي که آمريکا خواهان توقف فعاليت هاي هسته اي ايران در کوتاه مدت است.
منبع: فصلنامه راهبرد، شماره 41، پاييز 1385، صص249 - 245.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط