نقد و تحليل مباني اخلاق اشعري با رويكرد قرآني(1)

اشاعره در تبيين مسأله ي خير و شر، عقل را ناكارآمد مي دانند و بر خلاف معتزله و اماميه، حُسن و قبح عقلي افعال اخلاقي را انكار مي نمايند. انكار حُسن و قبح عقلي، ريشه در جبرگرايي اين فرقه ي كلامي دارد؛ چرا...
دوشنبه، 26 دی 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقد و تحليل مباني اخلاق اشعري با رويكرد قرآني(1)

نقد و تحليل مباني اخلاق اشعري با رويكرد قرآني(1)
نقد و تحليل مباني اخلاق اشعري با رويكرد قرآني(1)


 

نويسندگان:مجيد ياريان كوپايي(1)، مهدي حسام هرندي(2)




 

چكيده
 

اشاعره در تبيين مسأله ي خير و شر، عقل را ناكارآمد مي دانند و بر خلاف معتزله و اماميه، حُسن و قبح عقلي افعال اخلاقي را انكار مي نمايند. انكار حُسن و قبح عقلي، ريشه در جبرگرايي اين فرقه ي كلامي دارد؛ چرا كه با اعتقاد به جبر، پاي عقل در ميدان تميز خير و شر، بسته خواهد شد. از طرف ديگر، اين نگاه جبرگرايانه، ريشه در استنباط نادرست اشاعره از برخي آيات كلام الله مجيد دارد. آنان اين آيات را مستمسك خويش قرار داده و از طريق آن به طرح اين موضوع پرداخته اند كه انسان در افعال خويش، واجد اراده و اختيار نيست.
جبرگرايان با استفاده از اين آيات، بر اين اعتقاد رفته اند كه خدا خالق افعال انسان است، اوست كه آدمي را هدايت يا گمراه مي كند، و افعال انساني، جز حاصل اراده ي او نيست. از طرفي، علم، خداوند، ازلي و ابدي است؛ بنابراين، اگر انسان داراي اختيار باشد و بتواند چيزي را انتخاب كند كه علم ازلي خداوند به آن تعلّق نگرفته است، علم الهي مبدّل به جهل مي گردد.
در اين مقاله، ضمن اشاره به مبحث حُسن و قبح عقلي اخلاق و مسأله ي جبر و اختيار، شماره ي از اين آيات كريمه، مطرح گرديده و به اختصار، بررسي و تدقيق فلسفي شده است تا در حد امكان، بطلان سخن اهل جبر در فهم اين آيات، آشكار گردد.

واژه هاي كليدي
 

اشاعره، حُسن و قبح، جبر و اختيار، خالقيت مطلقه، علم الهي، مشيّت، هدايت و اضلال.

مقدّمه اي در باب حُسن و قبح
 

مبحث و قبح عقلي در كلام اسلامي، به ويژه ديدگاه عدليه (اماميه و معتزله )، داراي جايگاهي بنيادين و برجسته بوده و يكي از مباني و شالوده هاي اساسي در مباحث كلامي به شمار مي رود. از همين روست كه متكلّمان عدليه در آغاز مبحث عدال الهي، به بحث و ارايه ي تقرير در اين باره پرداخته اند.
مفاد قاعده ي حُسن و قبح عقلي بر اين مسأله تاكيد مي كند كه اوّلاً، افعال صادر شده از فاعل هاي آگاه و مختار، در نفس الامر از دو قسم بيرون نيستند: يا صفات حُسن و نيكو هستند يا صفات قبيح و ناپسند (مقام ثبوت). دوم اين كه عقل بشر به طور مستقل مي تواند حُسن و قبح برخي از افعال را تشخيص دهد (مقام اثبات).
متكلّمان اماميه و معتزله ـ چنان كه اشاره شد ـ از طرفداران نظريه ي حُسن و قبح عقلي هستند. آنان بر اين باورند كه عدل الهي را جز بر پايه ي اين اصل نمي توان تفسير كرد و انكار اين اصل، مستلزم انكار عدل خالق عالم است. از همين روست كه «عدل» را از اصول مذهب خود دانسته و بدين صورت، شأن و جايگاه آن را در مباني اعتقادي خويش، پاس داشته اند.
در مقابل، اشاعره از منكران حُسن و قبح عقلي اند و از آن رو كه عقل و معرفت عقلي را نمي پذيرند، به حُسن و قبح عقلي نيز وقعي نمي نهند.آنان در موضوع حُسن و قبح افعال، به شرعي بودن آنها قايل بوده و از آن دفاع مي كنند. آنان قايل به اين مطلبند كه حُسن و قبح ها شرعي هستند و عقل، نمي تواند به حُسن يا قبح افعال حكم نمايد. حكم، پيرامون پسنديده بودن يا ناپسند بودن افعال، بر عهده ي شرع است و آنچه را كه شرع، حَسَن شمارد، حَسَن و آنچه را كه قبيح شمارد، قبيح است. آنها معتقدند كه تمامي افعال آدمي، از منظر عقل يكسانند و بدين سان، حُسن و قبح و مصلحت و مفسده ي عقلي را انكار مي نمايند. آنان بر اين اعتقادند كه اگر شارع، به ظلم و ايذاء و كذب، امر مي كرد و از عدل و صدق و احسان نهي مي فرمود، ظلم و مانند آن را حَسَن و عدل و امثال آن را قبيح مي دانستيم.(3)
آنان بر اين باورند كه عقل ما توان درك حُسن و قبح افعال را ندارد و اصولاً پسنديده بودن يا ناپسند بودن، صفت ذاتي فعل نيست. هنگامي مي توان گفت اين فعل قبيح است كه شارع آن را ناپسند بداند، و هنگامي مي توان گفت حَسَن است كه شارع آن را نيكو و پسنديده شمارد. آنان معتقدند در عقل چيزي كه بر حُسن و قبح افعال دلالت كند وجود ندارد. دلالت بر افعال اخلاقي، شرعي است؛ آنچه را كه شرع تحسين كند و نيكو شمارد، پسنديده و هر آنچه را كه تقبيح كند و ناپسنديده انگارد، ناپسند است. به بيان ديگر، هيچ فعلي در واقع و نفس الامر، حَسَن يا قبيح نيست. اشاعره، حُسن و قبح را اموري نسبي و تابع شرايط خاص محيط و زمان و تحت تأثير سلسله عواملي همچون تقليد و تلقين دانسته، و بدين سان، عقل را در ادراك حُسن و قبح، تابع راهنمايي شرع مي دانند.(4)
اشاعره چون به عقل مستقل (مستقلات عقليّه) اعتقادي ندارند و عقيده ي معتزله را مبني بر اين كه عقل بشر بدون نياز به ارشاد شرع، حُسن و قبح را ادراك مي كند، تخطئه مي كنند بر اين باور پافشاري نموده اند كه همه چيز در اين باب، بايد از زبان شرع اخذ شود و بايد در اين مسايل، تابع و تسليم كلام خدا و حديث بود،‌و از همين رو، به «اهل سنّت» يا «اهل حديث» شهرت يافتند.
نكته اي كه شايان ذكر است اين است كه يكي از مهم ترين عوامل مهم و تأثير گذار در انكار حُسن و قبح عقلي توسط اين فرقه ي كلامي، نگاه جبرگرايانه و انكار اختيار آدمي در ايجاد اعمال است. با توجّه به اين كه اشاعره، شاكله و شالوده ي نگرش ديني خود را از متن، اقتباس كرده اند، ناگزير بايد ريشه ي ديدگاه آنها را در استنباط ايشان از متن، به ويژه آيات كريمه ي قرآن، جستجو كرد. پيش از ورود به مبحث جبر و اختيار و سخن از استنباط جبرگرايانه متكلّمان اشعري از آيات قرآن، اجمالاً به ديدگاه و دلايل اشاعره، و همچنين ادّله ي معتزله و اماميه در اين باب، خواهيم پرداخت.
اشاره اي اجمالي به ادلّه ي اشاعره و پاسخ به آنها
اشارعه براي اثبات مدّعاي خود به دلايلي متوسل شده اند كه به برخي از آنها اشاره خواهد شد:
1ـ اگر حُسن و قبح افعال، عقلي و از ضروريات عقليه اي باشد كه همه ي خردمندان بر آن اتفاق نظر دارند، بالطبع نبايد هيچ تفاوتي ميان اين حكم ضروري اخلاقي با احكام ضروري منطقي مانند «محال بودن اجتماع نقيضين» يا «بزرگ تر بودن كل از جزء» باشد، حال آن كه ما همواره بين مسايل اخلاقي و مباني منطقي تفاوتي عميق احساس مي كنيم. در محال بودن اجتماع نقيضين و مانند آن، هيچ اختلافي بين عقلا نيست و همگان آن را تصديق مي كنند؛ امّا در مقام داوري پيرامون حُسن و قبح افعال، همواره اختلاف وجود دارد. بنابراين، نمي توان بر عقلي بودن حُسن و قبح، تأكيد نمود.
در پاسخ به اين اشكال مي توان گفت: بر خلاف آنچه اشاعره مي گويند، همه ي مسايل عقلي را نمي توان در يك مرتبه از وضوح و روشني دانست. برخي از اين احكام مانند اجتماع نقيضين، از بداهت بيشتري برخوردارند. بنابراين، صرف اين كه وضوح قضيّه اي كمتر از وضوح و روشني «اصل تناقض» باشد، دلالتي بر عقلي نبودن آن نمي كند.
2ـ اگر حُسن و قبح عقلي باشد هيچ گاه فعل نيكو، زشت و فعل زشت، نيكو نخواهد شد؛ به اين معنا كه اختلاف شرايط و ملاحظات، نبايد تاثيري در قضاوت ما درباره ي فعل حَسَن و قبيح داشته باشد. حال آن كه در بسياري از اوقات، برخي از صفات پسنديده، ناپسند به حساب مي آيند و برخي از افعال نكوهيده، نيكو قلمداد مي شوند. به عنوان نمونه، گاهي دروغ گويي ـ كه صفتي ناپسند است ـ اگر سبب نجات جان مؤمني مي گردد، امري پسنديده خواهد بود و همين طور راست گويي ـ كه صفتي محمود و پسنديده است ـ اگر سبب از دست رفتن جان مؤمن گردد، زشت و قبيح است.
در جواب اين ديدگاه نيز مي توان چنين اظهار كرد: در هنگام تعارض دو عنوان با يكديگر، اگر يكي از ديگري اهمّ بود، عقل هر انسان خردمندي حكم به انتخاب آن خواهد كرد. به اين معنا كه از ميان دو چيز خوب، خوب تر را انتخاب مي كند و از ميان دو چيز بد ـ كه چاره اي جز انتخاب يكي از آن دو را ندارد ـ آن را كه بد است انتخاب مي كند. بنابراين، فعل زشت، هرگز مبدّل به فعل خوب نمي گردد و فعل خير نيز، تبديل به فعل بد نخواهد شد و بدي و خوبي هر كدام به حال خود باقي است.
3ـ عقلي بودن حُسن و قبح، مستلزم اين است كه در مسايل اخلاقي، گاهي جهات مختلف با يكديگر تزاحم يابند. به عنوان مثال، اگر كسي به انجام كار خلافي وعده داده باشد، نمي تواند در آن خلف وعده كند؛ چرا كه خلف وعده، عقلاً مذموم است. از طرفي، عمل كردن به وعده نيز،‌منجر به انجام كاري خلاف خواهد شد. اينجاست كه عقل متحيّر مي ماند و نمي داند بايد به وعده وفا كند يا خلف وعده نمايد؛ ليكن اگر ملاك حُسن و قبح، شرعي باشد، شارع وظيفه را مشخّص خواهد نمود.
در پاسخ به اين نظر نيز مي توان چنين گفت كه وعده دادن به كار ناپسند، دو جهت قبح دارد: يكي خود فعل ناپسند كه «قبح فعلي» به شمار مي آيد و يكي عزم بر آن فعل، كه «قبح فاعلي» نام دارد؛ و يك جهت حُسن و خوبي دارد كه آن وفاي به وعد است.در مقابل، عمل نكردن به وعده، دو جهت حُسن دارد و يك جهت قبح. دو جهت حُسن، ترك فعل ناپسند و ترك عزم بر آن فعل است و جهت قبح، وفا نكردن به وعده است. عقل در اين موارد حكم مي كند كه انسان، كاري را كه از مفسده ي كمتري برخوردار است و مصلحت بيشتري دارد انتخاب كند.(5)
اشاره اي اجمالي به ادلّه ي اماميه و معتزله
اماميه و معتزله كه از طرفداران عقلي بودن حُسن و قبح هستند، دلايل متعدّدي بر مدّعاي خويش اقامه كرده اند كه در اينجا به برخي از آنها اشاره مي كنيم:
1ـ همه ي انسان ها، صرف نظر از تعاليم شرعي و ديني خويش، به روشني در مي يابند كه برخي از افعال، مانند ظلم و دروغ گويي، زشت و بد، و بعضي، مانند عدالت و صداقت، نيكو و پسنديده اند و در اين مسأله بين پيروان اديان آسماني و منكران آن، اختلافي وجود ندارد. اگر منشأ اعتقاد به حُسن و قبح افعال، منحصر در شرع بود بايد اعتقاد به حُسن و قبح افعال، تنها به پيروان شرايع اختصاص مي داشت؛ از طرفي، آداب و رسوم اقوام گوناگون نيز متفاوت است. بنابراين، اتفاق آنان در حُسن و قبح افعال ياد شده ريشه در فطرت و خرد آنان دارد. بدين ترتيب، آشكار مي گردد كه آنچه حُسن و قبح افعال را تشخيص مي دهد، عقل عملي انسان ها است كه بين پيروان شرايع و منكران آن مشترك است. (6)
2ـ‌انكار حُسن و قبح عقلي افعال، منجر به انكار حُسن و قبح شرعي (ديدگاه اشاعره) خواهد شد؛ زيرا اگر ما حُسن و قبح افعال را نشناسيم نمي توانيم به قبح دروغ گويي و حُسن راست گويي حكم كنيم. بنابراين، نمي توانيم به راست بودن و تحقيق وعده و عيدهاي خداوند حكم كنيم و ثواب نيكوكاران و عقاب بدكاران را باور كنيم، چرا كه ممكن است اين اخبار دروغ باشد و دروغ بودن آنها نزد شارع امري مقدّس و نيكو به شمار آمده باشد. اما اگر حسن و قبح افعال را عقلي بدانيم، هيچ عقبه ي نادرستي را به همراه نخواهد داشت؛ چون با اثبات كلام خداوند، صدق آن نيز ضرورتاً اثبات مي شود.(7)
3ـ اگر حُسن و قبح عقلي صحيح نباشد مي توان عكس قضيه را نيز از منظر حُسن و قبح شرعي جايز دانست؛ به عنوان مثال، اگر ظلم، شرعاً قبيح و نارواست، مي توان حَسَن و نيكو نيز باشد؛ زيرا با اين نگاه، ظلم ذاتاً قبيح نيست؛ بلكه مي توان به وسيله ي اعتبار كننده و شارع، جايگاه آن را تغيير داد و ظلم را نيكو عدل را زشت شمرد. امّا با توجّه به اين كه در تمامي اين موارد، خردمندان به اثبات اين امور حكم مي كنند مي توان چنين نتيجه گرفت كه حُسن عدل و احسان و زشتي ستمگري و طغيان به دست اعتبار كننده نيست.

اختيار، لازمه ي فضايل اخلاقي
 

در نظام اخلاقي اسلام، وجود پاداش و كيفر هنگام تحقّق عمل اخلاقي، ضروري پنداشته مي شود. مراد از عمل اخلاقي يا «خير و شر» عملي است كه پاداش و ثواب اخروي در پي دارد؛ اعم از اين كه پاداش دنيوي نيز در برداشته باشد يا خير. حال، اين سؤال اساسي نزد فيلسوفان اخلاق مطرح مي شود كه «در چه شرايطي يك عمل اخلاقي مي تواند براي انجام دهنده ي آن ثواب يا عقاب اخروي به همراه داشته باشد ؟» در حوزه ي مباحث اخلاقي، مسؤوليت، پاداش و مجازات، متوجه فاعل خواهد بود.
در يك تقسيم بندي كلي مي توان عناصر لازم براي يك عمل اخلاقي خير و ارزشمند يا شر و بي ارزش را به دو دسته تقسيم كرد: عنصر فاعلي و عنصر فعلي. مقصود از عنصر فاعلي، شرايطي است كه به فاعل باز مي گردد. در مقابل، عنصر فعلي است كه بايد در يك فعل، به عنوان يك امر واقعي ـ مستقل از اراده و وضعيت فاعل ـ وجود داشته باشد. آنچه در اين مقام، بيشتر مورد عنايت ماست، عناصر فاعلي است كه به آن خواهيم پرداخت.
در مورد فاعل، ويژگي هايي اساسي لازم است تا عمل فاعل ـ با وجود شرايط موجود در فعل ـ به زيور نيكي و ارزشمندي اخلاقي آراسته گردد. يكي از اين عناصر، «آزادي» و «اختيار» فاعل است. چنان كه از تعريف علم اخلاق بر مي آيد (8) اين علم، از اعمال و افعال اختياري انسان و از صفات و ملكاتي كه مبدأ اختياري دارند گفتگو مي كند، و بالطبع، آنچه خارج از اراده ي انسان و بيرون از اختيار او باشد، اصولاض از حيطه ي تحسين و تقبيح يا از ميدان داوري بيرون است.(9) و در نتيجه صلاحيت و استحقاق حكم اخلاقي را ندارد. آزادي و اختيار، لازمه ي كرامت انساني و يكي از موهبت هاي الهي است كه آدمي، در پرتو آن بر سرنوشت خويش حاكم مي شود.(10)
مي توان افعال انساني را به دو نوع تقسيم كرد: افعال طبيعي (اضطراري) و افعال ارادي (اختياري). افعال طبيعي و اضطراري از طبيعت انسان نشأت مي گيرد و آدمي در انجام آنها دخالتي ندارد. امّا افعال ارادي و اختياري انسان، از روي علم و آگاهي است؛ به اين معنا كه انسان، ابتدا عمل را مي شناسد و سپس آن را مصداق كمال نفس بر مي شمارد و به انجام آن مبادرت مي ورزد. آدمي نسبت به كارهايي كه از روي علم و اراده انجام مي دهد اختيار تكويني دارد. اختيار بشر، مطلق نيست؛ زيرا علل خارجي نيز در تحقق افعال اختياري او دخالت دارند. با توجّه به اين كه برخي از علل، خارج از اختيار آدمي است، مي توان نتيجه گرفت كه ستايش و نكوهش اخلاقي نسبت به عمل انسان، محدود به قلمروي اختياري اعمال اوست. اخلاق عهده دار تدبير و هدايت جان انسان به بلنداي فضايل است. اين حركت و تمايل انسان به عروج، در قالب اراده ي او بروز و ظهور مي يابد و افعالي كه محصول آگاهي و اختيار انسان نباشد، عمل روح او پنداشته نمي شود و در يك كلام، اوج و منتهاي تعالي اخلاقي انسان، برخاسته از اراده و اختيار اوست.(11)

جبر، ريشه ي انكار حُسن و قبح عقلي
 

مسأله ي جبر و اختيار، يكي از مسايلي است كه از دير زمان، ميان اهل عدل در اسلام، يعني معتزله و اماميه، از يك طرف و اشاعره از طرف ديگر پديد آمده و انديشه ي فيلسوفان و متكلّمان را به خويش مشغول ساخته است. آنان همواره با اين پرسش روبه رو بوده اند كه آيا انسان در اعمال خويش آزاد و مختار است يا آنچه انجام مي دهد از سر جبر و ناچاري است.در اين ميان، گروهي همچون اشاعره، جبر گرا شده اند و در پي انكار هر گونه آزادي عمل براي انسان برآمده اند. در انديشه ي آنان، انسان موجودي بي اختيار و بي اراده است كه به طور كامل تحت تسلّط و كنترل آفريننده ي خويش است.
آنان بر اين اعتقادند كه در جهان خلقت، هيچ مؤثّري جز خدا نيست و او بالاتر از آن است كه در ايجاد و آفرينش شريكي داشته باشد، آنچه مي خواهد مي كند، هيچ مانع و رادعي ندارد و به هيچ وجه عقل و خرد آدمي اين امكان را نمي يابد كه در خصوص حُسن و قبح افعال وي به قضاوت بنشيند. آنچه او در ملك خويش انجام مي دهد پسنديده است. علل و اسبابي كه وجود اشياء، ظاهراً به آنها مرتبط است، علل حقيقي نيستند و براي آنها مدخليتي در وجود و آفرينش اشياء نيست. مشيّت الهي بر اين قرار گرفته كه اين اسباب به وجود آيند و در تعاقب آنها مسبّب ها پديدار گردند. حال آن كه منشأ ابتدايي آنها از ناحيه ي خداوند است، بدون اين كه اسباب، بر هم توقّف يا ترتّب داشته باشند. آنان به گمان خويش، با چنين تفكري خدا را تعظيم و او را از شايبه ي نقصان تنزيه نموده اند.(12)
همچنين معتقدند كه با فرض علم مطلق الهي، اگر انسان داراي اختيار باشد و بتواند بر خلاف تعيّن علم الهي رفتار و انتخاب كند، لازمه ي آن تبديل شدن علم خدا به جهل خواهد بود. انسان ناگزير است آنچه را كه خداوند از پيش به آن علم دارد و براي او مقدّر نموده، بعينه انجام دهد و در اين صورت مجالي براي انتخاب نخواهد داشت.
صدرالمتأهلين شيرازي از اين نظريه انتقاد مي كند و لازمه ي اعتقاد به جبر را ابطال حكمت و دانش و كنار گذاشتن عقل از مقام قضاوت و مسدود كردن باب اثبات صانع و محصور كردن ابواب فكري مي داند. او چنين اعتقادي را مستلزم جواز ظلم از ناحيه ي خداوند و قرار دادن چيزهايي در غير موضع و جايگاه واقعي خويش برشمرده و آن را مغاير با حكمت خداوندي و باعث بطلان عقل و در نتيجه بطلان نقل مي داند و ذات الهي را از آنچه اينان مي گويند، منزّه مي شمارد.(13) به علاوه، آيات فراواني در قرآن كريم وجود دارد كه اعمال انساني را به خود انسان نسبت داده و پاداش يا عذاب الهي را نتيجه ي افعال انسان و به اختيار او مي داند.

پي نوشت ها :
 

1ـ كارشناس ارشد فلسفه و كلام اسلامي دانشگاه اصفهان.
2ـ دانش آموخته حوزه ي علميه ي اصفهان و دانشجوي كارشناسي ارشد كلام اسلامي مركز تخصصي حوزه ي علميه.
3ـ لاهيجي، ملّاعبدالرزاق، سرمايه ي ايمان، صص 59 و 60.
4ـ ر.ك: برنجكار، رضا، آشنايي با علوم اسلامي، صص 39 و 40.
5ـ علّامه حلّي، كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، صص 422-428.
6ـ ر.ك: سبحاني، جعفر، منشور عقائد اماميه، صص 79 و 80.
7ـ ر.ك: سبحاني، جعفر منشور عقائد اماميه، صص 202 و 203.
8ـ علم اخلاق، علمي است كه صفات خوب و بد و اعمال و رفتار اختياري متناسب با آنها را معرفي مي كند و شيوه ي تحصيل صفات نفساني خوب و انجام اعمال پسنديده و دوري از صفات نفساني بد و اعمال ناپسند را نشان مي دهد.[ر.ك: خواجه نصيرالدّين طوسي، اخلاق ناصري، ص 48].
9ـ اگر كار كسي با اختيار و اراده ي او نباشد آن را نه مي توان حَسَن خواند و نه قبيح؛ اما اگر عنصر اراده و اختيار بر آن حاكم باشد، به تعبير خواجه، متّصف به زايد است؛ يعني صفتي زايد بر فعل دارد كه نيك يا بد است.[ر.ك: علّامه حّلي، كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، ص 421].
10ـ ر.ك: رهبر، محمّد تقي و ديگران، اخلاق و تربيت اسلامي، ص 59، فتحعلي خاني، محمّد، آموزه هاي بنيادين علم اخلاق، ج1، صص 49-51، مصباح يزدي، محمّد تقي، آموزش عقايد ي، ج1، صص 139-144.
11ـ ديلمي، احمد و ديگران، اخلاق اسلامي، صص 64-67.
12ـ ملّاصدرا، رساله جبر و تفويض، ص 3.
13ـ همان، صص 3 و 4.
 

منبع: فصلنامه تخصصي اخلاق شماره 20



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط