فراسوي بيداري ايراني ـ اسلامي (1)

ما از شر رضا خان و محمد رضا خلاص شديم لکن ازشر تربيت يافتگان غرب و شرق به اين زودي ها نجات نخواهيم يافت . اينان بر پا دارندگان سلطه ابر قدرتها هستند و سر سپردگاني مي باشند که با هيچ منطقي خلع سلاح نمي شوند و هم اکنون با تمام ورشکستگي ها دست از توطئه عليه جمهوري اسلامي ايران ور شکستن اين سد عظيم الهي بر نمي دارد (2).
يکشنبه، 9 بهمن 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فراسوي بيداري ايراني ـ اسلامي (1)

فراسوي بيداري ايراني ـ اسلامي (1)
فراسوي بيداري ايراني ـ اسلامي (1)


 

نويسنده : دکتر مظفرنامدار (1)




 

باز خواني نظريه ديکتاتوري منور دوره رضا خاني ، در قالب نظريه انقلاب مخملي جريان هاي روشنفکري عصر انقلاب اسلامي در پرتو انديشه امام خميني
 

ما از شر رضا خان و محمد رضا خلاص شديم لکن ازشر تربيت يافتگان غرب و شرق به اين زودي ها نجات نخواهيم يافت . اينان بر پا دارندگان سلطه ابر قدرتها هستند و سر سپردگاني مي باشند که با هيچ منطقي خلع سلاح نمي شوند و هم اکنون با تمام ورشکستگي ها دست از توطئه عليه جمهوري اسلامي ايران ور شکستن اين سد عظيم الهي بر نمي دارد (2).

چکيده
 

فهم تفاوت استبداد قاجاري ( استبداد کلاسيک )با استبداد پهلوي ( استبداد مدرن ) ، فهم دو مقطع حساس تاريخ تحولات دوران معاصر ايران است . به نظر مي رسد ، شناخت نحوه استحاله انقلاب مشروطه در استبداد رضا خاني به نوعي به تفاوت ساختاري اين دو نوع از استبداد بستگي دارد . نويسنده در اين مقاله تلاش ميكند در پرتو انديشه امام خميني،ضمن برشماري تفاوت هاي ساختاري اين دو نوع از استبداد ، علل بازگشت جريان هاي روشنفکري غربگرا و سکولار عصر جمهوري اسلامي را به گفتمان هاي ارتجاعي و ضد عقلي اين ايدئولوژي تحليل نمايد . سياست هاي ضد فرهنگي رضا خان و اليگارشي وابسته به حکومت وي ، در مقابله با دين و فرهنگ ملي ايران ، بازتابي از اين ايدئولوژي بود . با شناخت دقيق ماهيت نظام حکومت استبدادي رضا خان ، به نوعي مي توان خاستگاه اصلي و اساسي جنبش هاي اجتماعي اين دوره به ويژه ريشه هاي انقلاب اسلامي را نيز تحليل کرد .
واژگان کليدي : استبداد قانوني شده ، رژيم قاجاري ، رژيم پهلوي ، بيداري اسلامي ، استبداد کلاسيک استبداد مدرن ، روشنفکري ، ديکتاتوري منور .

مقدمه
 

استبداد قانوني شده ، عنواني است که مي توان به نظام مشروطه سلطنتي داد . نظام مشروطه سلطنتي در ساختار سياسي و اجتماعي ايران دگرگوني هاي عجيبي ايجاد کرد . مهم ترين و کليدي ترين تحولي که اين نظام به وجود آورد ، تبديل استبداد کلاسيک قاجاري به استبداد مدرن سلطنتي بود .
تا قبل از نهضت مشروطه و تأسيس نظام مشروطه در ايران ، سلطنت و خانواده سلطنتي هيچ گاه ماهيت قانوني يا شرعي نداشت . جابه جايي سلطنت ها و فراز و فرود آنها تحت تاثير يک سنت ملوک الطوايفي ـ که عموما به اقتدار ايلات ايران برمي گشت ـ در ساختار اجتماعي و سياسي ايران رخ مي داد . ايلي به دلايل قدرت را به دست مي گرفت و دوران چندي را که عموما به توانايي و اقتدار ايل و ايلخان وابسته بود ، حکومت ميکرد ، اما به محض اينکه عصيبت لازم براي نگهداري قدرت ايل از ميان مي رفت و در ايل ديگري متمرکز مي شد ، جابه جايي در سلطنت نيز اتفاق مي افتاد . اين جابه جايي ، عموما به قدرت شمشير و توانايي هاي يک ايل در همساز کردن ايلات ديگر و به نوعي يک جابه جايي درون ساختاري متکي بود .
نظام مشروطه سلطنتي اين جا به جايي طبيعي و درون ساختاري را ملغي کرد و با قانون اساسي مشروطه ، سلطنت را به صورت مادام العمر در يک خانواده و يک ايل تثبيت نمود و به آن ماهيت قانوني داد . چنين چيزي در تاريخ ايران سابقه نداشت .
استبداد ، با نظام مشروطه سلطنتي قانوني شده و اين استبداد قانوني شده سلطنت را مادام العمر در خاندان بي کفايت قاجار و پس از آن در خاندان بي ريشه پهلوي ماهيت شرعي و قانوني بخشيد و منور الفکران اين مملکت اسم چنين عمل غير عقلاني را تجدد و ترقي گذاشتند و به آن باليدند . اين مدل از نظام پادشاهي فقط ريشه در نظام هاي استبداد اليگار شيک اروپا خصوصا انگليس ، فرانسه و آلمان داشت .
نظام مشروطه سلطنتي با مصادره انقلاب بزرگ عدالتخواهانه ملت ايران ، ساختار غير عقلاني و پوسيده استبداد پادشاهي را مدرن و قانوني کرد و براي توجيه قدرت مطلقه سلطنت ، پشتوانه قانوني درست کرد . استبداد مدرن با استبداد کلاسيک از جنبه شکلي ، ساختاري و سازماني تفاوت هاي مهمي دارد . تا اين تفاوت ها درک نشود علت صدور فتواي حرمت حکومت مشروطه سلطنتي توسط بعضي از مخالفان درک نخواهد شد . همچنانکه خاستگاه استبداد مدرن نيز خاستگاهي کاملا متفاوت تر از خاستگاه استبداد کلاسيک و در نتيجه پيچيده تر از آن و عمق سيطره اش بر زندگي شخصي مردم بيشتر است.

*گذار از استبداد کلاسيک قاجاري به استبداد مدرن پهلوي
 

واژه استبداد قانوني شده در معناي خود بيانگر واقعيت ها و مکانيسم هايي است که مطالعات سياسي در ايران هنوز براي آن جواب روشن و قانع کننده اي ندارد . با وجودي که منطق نابود کننده اين نظريه در دوره قاجاريه و پهلوي ، بعد از حاکميت خود در ساختار سياسي و اجتماعي ايران مجموعه رفتارهاي جامعه را هدايت کرد و عامل اصلي بدبختي ايران در دوران معاصر شد . اما مي بينيم که هنوز واقعيت هاي به نقد کشيده شده اين پديده کافي نيست . بلکه بايد قربانيان اين نظريه عليه کادرهاي متفکري که در منطق استبداد قانوني شده و مسائل پيچيده آن مي گنجد ، اعلام جرم کنند .
اگر چه بعد از انقلاب اسلامي از نظر سياسي حکومت و حاکميت چنين رژيمي در ايران به پايان رسيده است ، اما ساده لوحانه است اگر تصور شود امکان بازگشت حاميان ايدئولوژيک اين نظريه و شکل گيري آنها در قالب هاي جديد چون دموکراسي خواهي ، ملي ـ مذهبي و غيره نيز قابل تصور نيست ، چرا ؟ چون استبداد قانون شده که در علم سياست جديد از آن تحت عنوان «ديکتاتوري منور » نيز ياد مي شود ، به صورت نقطه عطفي در تاريخ تجدد طلبي غربگراي ايران در آمده و زير بناي همه سياست هاي حکومت مشروطه سلطنتي در اواخر دوره قاجاريه و تمام دوران پهلوي شد .
در عصر انقلاب اسلامي و در درون ساختارهاي اعتقادي و آرمان هاي روشنفکري غربگرا و سکولار ، هنوز اين نظريه ، بقيه رفتارهاي فرهنگي و اجتماعي اين جريان ها را تحت تاثير خود دارد و به عنوان يک نظريه زير بنايي به گونه اي رفتار ميکند که بقيه آرمان ها در نسبت با آن حالت رو بنا پيدا کنند .
در هسته مرکزي گفتمان استبداد قانوني شده ، ادعا شده است که تجدد طلبي در ايران ، به خاطر تنگناهاي فرهنگي اي که با آن روبه رو شد ، راهي نداشت مگر اينکه مشکلات خود را از طريق استبداد قانوني شده حل و فصل کند . اين گونه است که استبداد قانوني شده با تظاهر به اهميت دادن به تجدد ، با حذف بي رحمانه هر نوع رقيبي ، به نيروي آماده تفکر و عمل جديدي تبديل گرديد . بنابراين ، براي آنهايي که اين دوره تاريخي را زمينه اي براي مطالعه ريشه هاي انقلاب اسلامي ايران قرار مي دهند بايد اين سؤال بسيار اهميت داشته باشد که : چگونه چنين منطق ساده لوحانه اي توانست خود را به جامعه روشنفکري ايران تحميل کند ؟ چگونه منورالفکراني که آرمان تجديد و ترقي ايران را در سر داشتند و تصور ميکردند با ضابطه مند کردن نظام ملوک الطوايفي قاجاري مي توانند به اين مهم نائل آيند ، پياده نظام خرده پاي نظريه استبداد منور شدند ؟!
به نظر من ، براي فهميدن عمق اين سؤال بايد ساده انگاري سياسي و تاريخي را به کناري انداخت و خاستگاه نظريه استبداد قانوني شده ( ديکتاتوري منور ) و نتايج فرهنگي ، سياسي و اجتماعي آن را مورد مطالعه و تعمق قرار داد ، چرا ؟ چون ايران عصر انقلاب اسلامي اگر چه از شر نظام مشروطه سلطنتي و ساختارهاي وابسته به اين نظام رهايي پيدا کرد ولي از شرارت هاي نظريه پردازان اين حکومت ، که در قالب جريان هاي مختلف روشنفکري غربگرا ، سلطنت طلب ، ملي ـ مذهبي و غيره فعاليت ميکنند و از شعارهاي فريبنده اي نيز هماننده گذشته استفاده مي نمايند ، در امان نيست . امام در خط مقدم مقابله با اين جريان ، هشدارهاي استراتژيکي دقيقي به ملت ايران داد . ايشان در تاريخ 7 /1360/10 در پيامي که به مناسبت بازگشايي مراکز تربيت معلم صادر شد ، فرمود :
ما از شر رضا خان و محمد رضا خلاص شديم لکن از شر تربيت يافتگان غرب و شرق به اين زودي ها نجات نخواهيم يافت . اينان بر پا دارندگان سلطه ابر قدرت ها هستند و سر سپردگاني مي باشند که با هيچ منطقي خلع سلاح نمي شوند و هم اکنون با تمام ورشکستگي ها دست از توطئه عليه جمهوري اسلامي و شکستن اين سد عظيم الهي برنمي دارند .(3)
در دو دهه گذشته ملت ايران نحوه عمل اين تربيت يافتگان غرب و شرق را در همراهي و همسويي با بازگشت سيطره ابر قدرت ها به ايران ، با تمام وجودش درک کرد . سرسپردگاني که با هيچ منطقي بر جاي خود ننشستند و تا توانستند يا در راه استقلال ، آزادي و پيشرفت کشور سنگ اندازي کردند و يا با نفوذ در مراکز دانشگاهي و اجرايي ، قلب حقايق نمودند و به سياه نمايي تحولاتي مشغول شدند که در اين سه دهه در ايران اتفاق افتاد و ده ها برابر از تحولات دوران رژيم استبدادي مشروطه سلطنتي در هفت دهه بيشتر بود .
آيا رفتار روشنفکران غربگرا و سکولار عصر انقلاب اسلامي ، که اکنون با تابلوهاي ايدئولوژيکي جديدتري فعاليت مي کنند ، مانند دوران قاجاريه و پهلوي ، روي کار آمدن يک ديکتاتوري جديد را در ايران تداعي مي کند ؟ آيا اين ديکتاتوري همان طوري که امام راحل فرمود : ايران را برمي گرداند به وضع سابق ؟ اما نه در فرم سلطنت ، بلکه به فرم اسلام ، ليکن اسلامي که آنها مي خواهند . (4) اسلامي که بارها امام از آن به عنوان : اسلام مرفهين بي درد ، اسلام ابوسفيان ، اسلام انحرافي ، اسلام انور سادات ، اسلام عهد پهلوي ،اسلام صدامي ، اسلام شاهي ، اسلام معاويه و يزيد ، اسلام منهاي روحانيت ، اسلام نفاق ، اسلام کفر و در يک کلام ، اسلام امريکايي ياد کردند .(5)
به نظر مي رسد ، ديکتاتوري منور يا نظام مشروطه سلطنتي توتاليتر ، ايده اي است که امروزه تمام مسير حرکت تجدد خواهي غربگرا را در ايران بحث انگيز مي کند . بنابراين بهتر است چنين نظريه اي را خارج از حوزه تحقيق و القائات اين نوع از منور الفکران با دقت مورد آزمون و تجزيه و تحليل قرار دهيم .
جريان منور الفکري غربگرا و سکولار بعد از فضاحتي که در يگانگي با استبداد قانوني شده در ايران به وجود آورد ، تلاش مي کند در قالب نظريه هاي فريبنده علم سياست کلاسيک ، شکلي علمي و عقلاني به اين نظريه و دوره سيطره آن در ايران بدهد .(6)
بنابراين ، بررسي اين پديده خارج از چهار چوب قواعدي که اين افراد تعيين مي کنند بيش از حدي که امروزه براي توجيه نظريه استبداد قانوني شده ارائه مي شود ، ضرورت دارد . در کاربرد گمراه کننده اين واژه ، هر نوع سرکوب و جنايتي تشبيه به تجدد گرديد و ضروري نشان داده شد .
به نظر من ، بحث درباره استبداد قانوني شده ، بر خلاف اينکه عده اي تلاش مي کنند با علمي نشان دادن اين پديده پرونده عملکرد آن را بسته نگه دارند ، يک ضرورت است . قرابت بين استبداد قانوني شده و نظرياتي که امروز جريان منور الفکري غربگرا و سکولار تحت عنوان مدرنيه و مدرنيسم يا شعارهايي چون آزادي ، جامعه مدني ، حقوق بشر ، ليبراليسم ، دموکراسي و غيره ارائه مي دهد ، فرصت مي دهد تا با بازنگري آنچه در گذشته نه چندان دور در ايران اتفاق افتاد ، فضاي دگرديسي هاي جديد پيروان ديروز نظريه استبداد منور را در شرايط جديد بهتر درک کنيم .
تفسيرهاي گوناگوني از ديکتاتوري و استبداد از يک طرف ، خصلت هاي عمومي نظام هاي قاجاري و پهلوي و غربگرايان وابسته به آنها را نشان مي دهد و از طرف ديگر ، اين بررسي ها نشان خواهد داد که اين دو پديده ( ديکتاتوري منور و روشنفکري غربگرا و سکولار ) در بسياري از نکات کليدي ، نه تنها تفاوت هاي معني داري با هم نداشتند ، بلکه مسلح شدن استبداد به قانون ، چگونه از آرمان منور الفکري عصر قاجاري به ايدئولوژي سرکوبگر دوران پهلوي تبديل شد و آشفتگي هاي پيچيده اي در روابط بين سلطنت و جامعه ايجاد کرد و با چه منطقي نقش اول تجدد طلبي ايراني به يک خانواده داده شد و سرکوب ، ترور ، کشتار ، تجاوز به حقوق مردم ، فروش ذخاير ملي و غيره ماهيت قانوني پيدا کرد و عينيت بخشيدن به امور و صورت بندي هاي جامعه و همگون شدن همه نهادها به عهده يک دولت مستبد و رئيس آن گذاشته شد .
چنين مشخصه هايي براي اعتبار بخشيدن به مفهوم استبداد قانوني شده به عنوان يک مد تازه از راه رسيده غرب در اين دوران ، کاملا قانع کننده است . پديده منحصر به فردي که سلطنت استبدادي را با تفسير کردن شبه عقلي و شبه تاريخي و مسلح کردن به قانون و حتي دين توجيه کرد .
غربگرايان سکولار با مستمسک قرار دادن استبداد قانوني شده ، حتي شماري از مفاهيم کاملا مردم پسند را که در اصل هيچ تعلقي به آنها نداشت ، وام گرفتند و به اين مفاهيم که در رأس همه آنها تجدد ، قانون و آزادي و عدالت قرار داشت ، معني و برد جديدي دادند و از اين طريق راه را براي هر انديشه تازه ديگري مسدود کردند .
بنابراين بحث درباره استبداد قانوني شده اگر چه در ظاهر بعد از انقلاب اسلامي اين گونه نشان داده مي شود که ديگر محلي از اعراب ندارد و بايد پرونده آن بسته شود ؛ اما يک بحث زنده و حاضر در جامعه امروزي ماست و به فراموشي سپردن اين بحث به معناي به فراموشي سپردن زير ساخت هاي نابود شده توسعه ايران در عصر حاکميت استبداد قانوني شده است . مصيبتي که هنوز از ساختار سياسي ، اقتصادي و اجتماعي ايران رخت برنبسته و همه برنامه هاي توسعه را به نوعي تحت تأثير خود قرار مي دهد .
از طرف ديگر ، قربت و پيوستگي تاريخي و ايدئولوژيکي بين استبداد قانوني شده و منور الفکري غربگرا و سکولار به ما فرصت مي دهد تا بازنگري آنچه در گذشته ايران اتفاق افتاد ، ميسر گردد ، زيرا اگر چه داستان استبداد در عصر جمهوري اسلامي به پايان رسيده است ولي همان طور که معمار بزرگ انديشه حکومت جمهوري اسلامي ، امام خميني فرمود ملت ايران با روي ديگر اين نظريه سرو کار دارد . غربگرايان سکولار با همه گرايش هاي خود در اين دوران ، هنوز هم به دنبال همان خطاهاي تاريخي هستند که در آن دوران مرتکب شدند و انقلاب بسيار با شکوه ملت ايران را به نام انقلاب مشروطه در زير پاي ديکتاتور قرباني نمودند . اکنون همان نقشي که از ناحيه اين جريان در آن دوران ايفا شد ، همچنان قرار است تحت عناوين ديگري در ايران دوران جمهوري اسلامي تکرار شود .
بنابراين ، منتقدان اين نظريه بايد با برجسته کردن حد و مرز ظرفيت هاي تشريحي نظريه استبداد قانوني شده و مقايسه تئوريک منورالفکري و استبداد و در نظر داشتن شرايط اجتماعي تاريخي و فرهنگي که اين پديده در آن پديدار شد و رشد کرد ، علل عقب ماندگي ايران را از اين زاويه از نظر دور ندارند . همچنان که پرسش از دلايل گوناگون وجود تعهد ماهوي و نانوشته و رسمي و غير رسمي ميان منور الفکري ، غربگرايي و استبداد قانوني شده نبايد مورد بي توجهي قرار گيرد .

پي نوشت ها :
 

1 . عضو پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي و سر دبير فصلنامه namdar @ iranemoaser . ir
2 . صحيفه امام ، ج 15 ، ص 447 ، همچنين نك : خودباختگي و خودباوري از ديدگاه امام خميني ،‌تبيان ،‌تدوين علي محمد حاضري و علي اكبر عليخاني ، دفتر 26 ( تهران : مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني ، 1377 ) ، ص 49.
3 . صحيفه امام ، همان . همچنين نك : خود باختگي و خودباوري از ديدگاه امام خميني ، تبيان ، همان .
4 . نقل به مضمون از سخنان امام در ديدار صبح روز 13 مهر 1362 ، در آستانه فرا رسيدن ماه محرم ، نك : صحيفه امام ، ج 18 ، ص 178 .
5 . براي آشنايي با اين اسلام ها نك : صحيفه امام ، ج 22 ، ص 246 و 247 .
6 . براي آشنايي با كساني كه در حوزه توجيه عملكرد اين نظريه در دوران قاجاري و پهلوي قلمفرسايي و تلاش مي كنند با بازگرداندن كاركردهاي فاجعه بار اين نظريه و پيروان آن به ساختار فرهنگي ، سياسي ، جغرافيايي و اقتصادي ايران ، عقب نگه داشته شدن ايران را در دوره معاصر توجيه فلسفي ، جامعه شناختي و علمي نمايند ، رجوع كنيد به آثار نويسندگاني مانند : محمد علي همايون كاتوزيان ، حسين بشيريه ،‌صادق زيبا كلام ، علي مير سپاسي ،سيد جواد طباطبايي ،عباس ميلاني ،فرزين وحدت ،مسعود كمالي ،كاظم علمداري ،حسن قاضي مرادي ، هوشنگ ماهرويان و ...
 

منبع: نشريه 15 خرداد شماره 17



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.