صهيونيسم به مثابه بدفرجامي يک ايده نژاد پرستي اعتقادي (1)
چکيده
واژگان کليدي : يهود ستيزي ، عيسي ( ع) ، تورات ، انجيل ، نژاد گرايي .
مقدمه
يهوديت در اين راه بر آن بود با بهره گيري از همه عوامل از جمله تحريف کتب تاريخ و دسايس سياسي ... اين ايده را القاء نمايد ؛ آن گونه که در جاي جاي تواريخي که در سراسر دنيا و از جمله ايران منتشر شده است ، ايده مظلوميت و کشتار و شکنجه ايشان به عنوان يک امر حتمي و بديهي پذيرفته شده و حالت تابو به خود گرفته است. بدان گونه كه تاريخ مدرن معاصر خود را مسئول سرنوشت مظلوميت ايشان و مدعي نجات و آسودگي قوم يهود پس از قرن ها مصائب يافت تا منتهي به تشکيل دولتي جعلي و فاقد هويت در فلسطين گرديد . اين امر از نظر سياسي و انساني فاجعه بار بود که با شديدترين و وحشيانه ترين شيوه ممکن موجوديت خويش را اعلام کرد و در راه اثبات خويش از هيچ کوششي و حتي قتل عام فلسطينيان دريغ نکرد .
متأسفانه در امر مطالعات اسناد و مدارک تاريخي نيز علاوه بر استعمار ملل در جهت مظلوم نمايي خويش ، ادامه تحقيق در امر افسانه کشتار يهوديان ( هولوکاست ) را بايکوب کرد . اين امر براي جهاني که سال ها است عصر روشنفکري را در خويش متبلور مي بيند ، امر شگفت انگيز و حماقت بار است .
1 . يهود ستيزي در جهان باستان
در همان زمان ، شايع شد که يهوديان هر سال يک مسافر يوناني را اسير کرده ، فربه مي کنند تا در مراسم ديني خويش قرباني کنند و سوگند ياد مي کنند که همواره دشمن يونان باقي بمانند و سرانجام نوبت به يک افسانه جديد رسيد که يک توطئه جهاني يهود در حال تکوين است و به زودي تحقق خواهد يافت .
اين متفاوت نگريستن يهوديان از سوي ملل ديگر ، تنها به خاطر خصوصيات قومي و نژادي بود که خود ايشان براي خويش قائل بودند ، البته کاپلان در توجيه اين مسئله عنوان مي کند : « يهوديان تنها به علت مخالفتي که با شرک يهوديان از خود نشان دادند ، خويشتن را به گونه اي از دنياي متمدن دور کردند . بنابراين ، مردم آنان را به ديده موجوداتي سواي ديگران مي نگريستند و درست از همين زمان است که تهمت « دشمنان نوع انسان » بر آنها وارد شد . » (2)
در عهد روميان چندان توجه جدي به فلسفه نمي شد ؛ ايشان وارثان انديشه هاي سياسي يونانيان و به ويژه مکاتب پس از ظهور اسکندر بودند . در ابتدا با انديشه هاي اپيکوري و سپس رواقي اخت گرفتند و آن را پذيرفتند که بيشتر تلقي کاسموپوليتانسيم در نگرش فلسفي بود . (3)
از اصول فلسفي مکتب رواقي يک کولکتيويسم ( که در آن منافع فرد فداي جامعه جهاني مي شود ، نه دولت ملي ، به علاوه دولت جهاني حاکم بر فرد است ) و ديگر دستيابي به صلح از طريق ايجاد حکومت جهاني واحد . همين طور برادري و مساوات در قانون و نژاد انسان است و آنچه اهميت دارد شأن آدمي و حقوق انساني است نه مال و مقام و نژاد انسان . (4)
روح رومي که آميخته اي از روح نظامي گري ، ميليتاريستي و جهانگيري بود در بعد فلسفي فاقد تحرک بود . بنابراين بسنده کرد به ميراث رواقي خويش به همين خاطر به رغم روح جهانگيري خويش ، ايشان هيچ گاه بافت اجتماعي و ترکيب فرهنگي مستمرات را به هم نريختند و تنها به يک نظارت ستادي قناعت کردند آن گونه که در عصر ظهور عيسي ( ع ) در فلسطين ، يهوديان به آزادي مي زيستند و پيلاطوس تنها عنوان فرماندار نظامي را به عهده داشت . اين فقر فرهنگي روميان ، نتيجه سرگرداني ، گريز پايي و توسعه طلبي و جنگجويي ايشان بود . اين دلايل به اضافه رشد صنعت و تجارت ، جامعه رومي را ثروتمند کرد . (5)
با اين همه ، در آثار فلاکوس رومي ( 40 ـ90 ق . م ) از يهوديان به نيکي ياد نمي شوند و تاسيت با به کار بردن تحقير آميزترين عبارت تا حد يک يهودستيز حرفه اي بالا مي رود . او در کوتاه ترين جمله ضد يهودي مي گويد : « هر چه نزد ما مقدس است ، نزد آنان کفر آميز و زشت است و هر چه نزد آنان محترم و مجاز است ، نزد ما تنفر انگيز و ناروا ست . » (6)
2 . قوم برگزيده
يهوديت اعتماد به نفس ويژه و اعتقاد ژرفي براي قوم بني اسرائيل به عنوان « قوم برگزيده » قائل است ، به نحوي که تاج سروري همه ملل را بر سر آنان مي گذارد . ايشان سروران جهانند و تورات چون مشعلداري در پيشاپيش رويشان راه مي پيمايد و يهوديان را به دنبال خود مي کشد . در اين دايره ، يهودي هيچ گاه قادر نخواهد بود پاي از دايره فرامين مذهبي و آرمان هاي ديني فراتر نهد . آن گونه که فرويد مي گويد : « هنگامي که موسي دين را براي يهوديان به ارمغان آورد به آنها شخصيت داد و اعتماد به نفس آنها را بالا برد تا حدي که معتقد شدند از ديگر ملت ها برترند . در نتيجه اين برتري ، وجود خود را حفظ کردند . » (8)
در جاي جاي تورات از پاکي خون و خلوص نژادي يهود ،« قوم برگزيده » الهي سخن به ميان مي آيد و به ازدواج درون نژادي و پرهيز از ازدواج با ديگر نژادها و پاکي نژاد يهود بسيار تأکيد مي شود . اين تعليم کتاب تورات است که مي گويد به هنگامي که بردشمنان خويش فائق آمديد ، مردانشان را بکشيد و زنان و کودکانشان را به اسارت بگيريد . (9) همين طور مي گويد : « تو دخترت را به پسر آنها نخواهي داد و دختر آنان را براي پسرت نخواهي گرفت . » ( تثنيه VII و 3 ) اين نژاد گرايي بهترين شيوه مصونيت قوم برگزيده است . از آميزش با اقوام ديگر ، همين طور براي نژاد هايي ديگر نيز فرصت يهودي شدن وجود ندارد ، بلکه يک يهودي فقط يک يهودي زاده است .
ربي کوهن مي گويد : « ساکنان دنيا را مي توان ميان اسرائيل و ملت هاي ديگر توزيع کرد . اسرائيل قوم برگزيده است .» (10) موسي هس ( 1875 ـ 1812 ) باني تفکر صهيونيسم سوسياليسم در تعريف يهوديت بر مبناي بيولوژيک عنوان مي کند : « نژاد يهود از نژادهاي اصلي بشر است » و اين نژاد به زعم تأثير دوران ها پاکي خود را حفظ کرده است . (11)
البته با توجه نص مستقيم قران کريم ، متأسفانه کتاب تورات از دستبرد زمانه در امان نمانده و يهوديان سودجو در برهه هايي از تاريخ از دستکاري در آيات الهي ابايي نکردند و گرنه منسوب کردن آيات الهي که بر موسي ( ع ) نازل شد ، مبني بر نژاد پرستي به اندازه يک دروغ وقيحانه نزول مي کند .
عجيب اينجاست که به رغم برگزيده خواندن قوم يهود در تورات ، اين کتاب پر است از نافرماني ايشان نسبت به فرامين الهي ، خيانت ، جنايت ، پستي و دنائت يهوديان ، جسارت احمقانه يهوديان در تحريف تورات بدانجا مي کشد که از دهان ارمياي نبي ، خداوند متهم به فريبکاري مي شود :
خداوندا ، تو به من وعده دادي که کمکم کني ، ولي مر ا فريفته اي ، اما من مجبورم کلام تو را [ ... ] اعلام نمايم . چون از من نيرومندتري . من مسخره مردم شده ام و صبح تا شب به من مي خندند . هيچ گاه نتوانسته ام سخني تشويق آميز از جانب تو به ايشان بگويم ، بلکه هميشه از بدبختي و ظلم و غارت صحبت کرده ام . براي همين است که اين قدر مرا سرزنش و اهانت مي کنند . » ( ارميا 8 و 7 ـ 20 ) و در ادامه به خود لعنت مي فرستد : « نفرين بر آن روزي که به دنيا آمدم ، لعنت بر آن روزي که مادرم مرا زائيد ... ( ارميا 14 ـ 20 )
در هيچ کتاب آسماني از جمله اوستا و انجيل ( که متأسفانه خالي از تحريف نيستند ) نمي بينيم که پيامبري با چنين ويژگي ها و سخنان معرفي شود ، چه رسد به قرآن مجيد که سرشار است از فضايل و کرامات الهي و انبيا .
همين طور بايد ياد کرد از ديگر تحريفات کتاب تورات از جمله : نسبت دادن زنا به حضرت داوود . ( سموئيل دوم : اصحاح 11 ، آيات متفرقه ) نسبت دادن زنا به حضرت لوط در قبال دختران خود ( سفر پيدايش : اصحاح 29 ) کشتي گرفتن خداوند با يعقوب نبي ( سفر پيدايش : اصحاح 29 و 32 ) و اينکه خداوند به حزقيال مي گويد از ناني بخورد که آلوده نجاسات است ( حزقيال : اصحاح 4 و 5 و آيات 12 و 1 ) و خداوند به هوشع نبي دستور مي دهد تا با زن زنازاده اي ازدواج کند . ( هوشع : اصحاح اول ) و تشويق هارون نبي به بت پرستي مردم ( سفر داوران : باب 11 و آيه 1 ) و شراب خواري و دروغگويي نوح نبي ( سفر پيدايش : اصحاح 9ـ اول پادشاهان : اصحاح 13 و آيه 11 ) .
اما بازگرديم به بحث اصلي خويش مبني به نژادگرايي يهوديت که نژاد يهود را براي خداوند و خداوند را تنها براي خويش تصور مي کنند . اگر چه خداوند بشارت مي دهد به اقوام ديگر که « وقتي خدا را بپذيرد ، خداوند به آنها نيز برکت خواهد داد . اگر چه ايشان تصور مي کنند که « خداوند ما را از قوم خود نمي داند » ( اشعياء 1 ـ 56 )
در کتاب تلمود آمده است :
روح يهودي ها از روح ديگران افضل است ، زيرا ارواح يهود جزو خداوند مي باشند همان گونه که فرزند جزو پدرش مي باشد ، روح ها يهود نزد خدا عزيزتر است . زيرا ارواح ديگران شيطاني و مانند ارواح حيوانات مي باشند . نطفه غير يهود مثل نطفه حيوانات است . بهشت مخصوص يهود است و هيچ کس به غير آنها داخل آن نمي شود ولي جهنم جايگاه مسيحيان و مسلمانان است و غير از گريه و زاري چيزي نصيب آنها نمي شود .
در کتاب تلمود تصريح شده است ،پيامبري به نام مسيح نيامده است و « سيوع مسيح » کافر است ، زيرا مرتد شد و به عبادت بت پرداخت . هر مسيحي که يهودي نشود بت پرست و دشمن خدا است . و سيوع ناصري ، که ادعاي پيامبري کرد و مسيحيان فريبش را خوردند ، با مادرش مريم که وي را از مردي به نام « باندار » به زنا متولد نموده بود در آتش جهنم خواهند سوخت . کشتن مسيحي از واجبات مذهبي است و رؤساي مذهب مسيح و تمامي دشمنان يهود بايد روزانه سه مرتبه لعن شوند . کليساهاي مسيحيان که در آن سگ هاي آدم نما به صدا در مي آيند همچون زباله خانه مي مانند . ( در بحث مسيحيت و سامي ستيزي بيشتر به اين موضوع خواهيم پرداخت . ) يک فرد يهودي نزد خداوند بيش از ملائکه قدر و منزلت دارد . اگر غير يهودي يک يهودي را بزند چنان است که به عزت الهيه جسارت کرده و جزاي او غير از مرگ چيز ديگري نيست و بايد او را به قتل رسانيد .
اگر يهود نبود برکت از روي زمين برداشته ، آفتاب ظاهر نمي شد و هرگز باران نمي باريد ... همان گونه که انسان بر حيوانات فضيلت دارد يهود نيز بر ملت هاي ديگر فضيلت دارد . نطفه غير يهودي همچون نطفه اسب است . بيگانگان مانند سگ هستند و براي آنها عيدي نيست زيرا عيد براي اجنبي و سگ به وجود نيامده است ... سگ از غير يهودي برتر است ، زيرا در روزهاي عيد بايد به سگ نان و گوشت داد ولي نان دادن به بيگانگان حرام است . هيچ نزديکي و خويشاوندي ميان بيگانگان نيست ، همانگونه که در نسل الاغ خويشاوندي نيست . خانه هاي غير يهودي همچون طويله است . بيگانگان دشمن خدا هستند و مانند خوک قتلشان مباح است ...
بيگانگان براي خدمت به يهود به صورت انسان آفريده شده اند . غشن و فريب دادن غير يهودي ، منع نشده است . يهود با عزت الهيه مساوي هستند بنابراين تمام دنيا و هر چه در آن است ملک آنها مي باشد و اين حق يهود است که بر آن تسلط کامل يابد ... دزديدن اموال يهود حرام است ولي در مورد غير يهود جايز است زيرا اموال ديگران مانند زمين هاي بيابان است که هر کس زودتر بر آن دست گذاشت مالک آن مي شود ... و شديدتر از همه اينکه غير يهودي هر چند صالح باشد و نيکوکار ، بايد به قتل برسد . نجات دادن غير يهود حرام است . حتي اگر هم ديديد در چاهي افتاده است بايد فورا سنگي بر در آن چاه بگذاريد . کشتن يک بيگانه مانند قرباني کردن در راه خداوند است . کمک نمودن يهودي به غير يهودي گناهي نابخشودني به حساب مي آيد . هر چه غير يهود ديديد به اندازه اي که در توان شماست به قتل برسانيد و اگر نکنيد مرتکب خلاف شده ايد ... به قتل رساندن مسيحي ثواب دارد . حال اگر کسي نمي تواند او را بکشد حداقل مقدمات قتل او را فراهم نمايد و اگر يک يهودي ، مسيحي شد ، مرتد محسوب شده و قتلش واجب است... اين حق يهود است که با زنان غير مؤمنه ي غير يهود زنا و لواط کند ( البته پس از ربودنشان ) و کيفري شامل حالشان نمي شود ... بر يهود لازم است که با مسيحي مانند حيوان معامله کند و کليساهاي مسيحيان گمراه را خراب نمايد و البته اين يک امر واجب است ... .
يهود ملت برگزيده خداوند است به همين دليل خداوند براي ايشان حيواناتي به صورت انسان آفريده است ، زيرا خداوند مي دانست که يهود به دو نوع حيوان نياز دارد ، يکي از حيوانات بي شعور مانند چهارپايان و ديگري حيوانات ناطقه و باشعور مانند مسيحيان و مسلمانان و بودائيان يهوديان براي اينکه از ايشان سواري بگيرند ، خداوند ايشان را در جهان متفرقه ساخته است و ما [ يهوديان ] بايد دختران خود را به ازدواج پادشاهان و وزرا و شخصيت هاي برجسته يهود در آوريم تا بر جهان مسلط شويم اين در حالي است که نبايد تن به ازدواج برون نژادي داد و فقط بايد به خلوص نژادي انديشيد . » (12) اينست تعريف نژادي گرايي يهوديت مبتني بر مذهب يهود .
به رغم همه ادعاها و ايجاد تصور نمودن خلوص نژادي يهوديان که مبتني بر آئين يهوديت است ، آرتور کستلر در کتاب خزران به خوبي اثبات کرده است که اين نژاد چندان هم موفق به خلوص نژادي خويش نشده است . چرا که خزرها که هيچ گونه قرابت نژادي با يهوديان نداشتند قرن ها پيش دست از بت پرستي کشيده و يهودي شده اند .
پي نوشت ها :
1 . عضو هيئت علمي دانشگاه پيام نور شهرستان بهشهر.
2 . فرانسوا دفونتت ،نژاد گرايي ، ترجمه حسين شهيد زاده ( تهران : سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي ،1369 ) ، ص 27 و 28 .
3 . هنري لوكاس ، تاريخ تمدن ،ج 1 ، ترجمه عبدالحسين آذرنگ ( تهران : كيهان ،1368 ) ص 258 .
4 . بهاء الدين پازارگاد ، مكتب هاي سياسي ( تهران : اقبال ، 1343 ،چ 2 ) ، ص 17 و 18.
5 . علي بيگدلي ، تاريخ انديشه سياسي غرب ( تهران : لادن ،1375 ) ، ص 49 .
6 . دفونتت ،همان ،ص 30 .
7 . عبدالوهاب المسيري ،صهيونيسم ،ترجمه لوارء رودباري ( تهران : وزارت خارجه ، 1374 ) ، ص 80 .
8 . غسان كنفاني ،نگاهي به ادبيات صهيونيسم ،ترجمه موسي بيدج ( تهران : برگ ، 1365 ) ، ص 35 .
9 . روژه گارودي ، اسطوره هاي بنيانگذاري اسرائيل ،ترجمه مجيد شريف ( تهران : رسا ،1376 ، چ 2 ) ، ص 21 .
10 . همان ، ص 67.
11 . المسيري ،همان ، ص 82 .
12 . محمد حسيني شيرازي ،دنيا بازيچه دست يهود ، ترجمه سيد هادي مدرسي ( تهران : سلسله ،1382 ) ، ص 122 و 129 .