كتاب «الهامي بودن، پشتوانه حجيت کتاب مقدس»- (2)
نويسنده: محمد حقاني فضل (1)
فصل دوم
تا پيش از عصر روشنگري وضع به همين منوال بود؛ اما نگاه انتقادي اي که از زمان روشنگري حاکم شد بحران عظيمي براي اين اعتقاد پديد آورد. در مواجهه با اين مشکل، برخي از محققان از اصل ادعاي الهامي بودن کتاب مقدس دست کشيدند؛ اما بسياري نيز به دفاع از اين ادعا پرداختند. نظريه هاي موجود در باب الهامي بودن کتاب مقدس به دو دسته تقسيم مي شوند: «محافظه کار» و «ليبرال».
رويکرد محافظه کارانه در بسياري از جنبه ها، همان نگاه پيش از روشنگري را حفظ کرده است. شديدترين و بنيادگراترين حاميان اين رويکرد اعتبار و صحت بسياري از مسائل علمي جديد را انکار مي کنند و نتايج تحقيقات جديد کتاب مقدسي را رد مي کنند. حتي صورت هاي ميانه روتر اين نظريه نيز که توجه بيشتري به علوم جديد و تحقيقات کتاب مقدسي دارند همچنان به اينکه خدا مستقيماً در جهان دخالت مي کند معتقدند و سعي مي کنند که بين علوم جديد و اين باور آشتي برقرار کنند. رويکرد دوم که معمولاً رويکرد ليبرال ناميده مي شود، با آغوشي باز جهان بيني علمي و نتايج نقادي کتاب مقدس را مي پذيرد و سعي مي کند که نظريه الهامي بودن را با اين مسائل سازگار کند.
اما اصطلاح هاي محافظه کار و ليبرال، چندان دقيق نيستند؛ لذا ما براي دسته بندي نظريات موجود از دو اصطلاح لفظ محور (Word-Centered) وغير لفظي (Nonverbal) استفاده مي کنيم. اصطلاح «لفظ محور» اشاره به نظريه هايي دارد که الهام کتاب مقدس را در واژه ها و متن کتاب مقدس قرار مي دهند. مشخصه اين نظريه ها اين است که تأکيد زيادي بر اين مطلب دارند که «واژه ها» واسطه ارتباط خدا و انسان هستند. اين به اين معنا نيست که محتوا و پيام اين واژه ها اهميت ندارند؛ بلکه تأکيد بر اين مطلب است که نمي توان اين پيام را از نحوه بيان و الفاظ کتاب مقدس جدا کرد.
اصطلاح «الهام غير لفظي» ـ که مي توان آن را الهام محتوايي نيز ناميد ـ به آن دسته از نظريه ها اشاره دارد که جنبه الهامي کتاب مقدس را چيزي غير از واژه هاي آن مي دانند. اين نظريه ها عمدتاً محتواي معنوي، اخلاقي و يا اجتماعي کتاب مقدس را الهامي مي دانند و در واقع متن کتاب مقدس را صرفاً ظرف و قالبي براي آن محتوا مي دانند.
نظريه هاي لفظ محور در باب الهام
نظريه ي الهام ابزاري. در يونان و روم باستان معمولاً انشاي يک نوشته و اثر ادبي را به الاهه شعر و موسيقي (Muse) و يا نماينده ي يکي از خدايان نسبت مي دادند و فردي که به او الهام مي شد را کمي بيشتر از يک وسيله يا ابزار منفعل در دستان خدا يا الاهه شعر مي دانستند. نشانه چنين الهام هايي معمولاً تغييرات شديد جسمي بود. آنان معتقد بودند که خدا فرد گيرنده را دچار جذبه و خلسه اي مي کند که او را کاملاً در بر مي گيرد و شخصيت او را به حالت تعليق درمي آورد، در اين صورت فرد گيرنده به بلندگويي منفعل براي خدا تبديل مي شود.
عبارت متعددي در کتاب مقدس وجود دارد که به نظر مي رسد شبيه به اين تلقي از الهام باشند؛ مانند عباراتي که مي گويند خدا از دهان افراد برگزيده سخن مي گويد (اعمال 16:1و 18:3و25:4) يا عباراتي که مي گويند خدا کلمات خويش را در دهان پيامبر قرار مي دهد (ارميا 9:1؛ خروج 15:4؛ اشعيا 21:59؛ ارميا 19:15؛ حزقيال 27:3و5:11) و يا مواردي که از حالات شديد و خاص اشخاصي سخن مي گويد که روح القدس بر آنان فرود آمده است (مانند اعداد 11: 24-25 و اول سموئيل 19: 20-24).
به نظر مي رسد اين نظريه تأثير بسياري بر آباي کليسا داشته است. رد پاي اين مفهوم را مي توان در مثال نوازنده ديد، مثالي که بسياري از آباي کليسا به آن اشاره کرده اند. در اين مثال الهام الاهي به نوازنده اي تشبيه شده است که ابزار موسيقي را به صدا درمي آورد. آگوستين مي نويسد که مسيح نويسندگان کتاب مقدس را چنان به کار گرفت که گويي دستان اويند و يا گريگوري کبير نويسندگان ملهم را به قلمي در دستان خداوند تشبيه مي کند.
بعدها به علت پيش آمدن بحران مونتانيسم (Montanism) اين نظريه اندکي تعديل شد.
اپيفانوس براي آنکه تمايز الهام کتاب مقدس را با الهامي که مونتانيست ها مدعي بودند نشان دهد گفت نويسندگان کتاب مقدس در زمان الهام هشياري خويش را از دست نمي دادند و پيام الاهي اي که بر آنان فرود مي آمد را مي فهميدند. اوريگن در بيان تمايز الهام کتاب مقدس با الهام مشرکان گفت که بر خلاف نويسندگان مشرک، روح القدس ذهن نويسندگان کتاب مقدس را خاموش نمي کرد بلکه آنان را قادر مي ساخت تا پيام الاهي را با وضوح بيشتري بفهمند.
نظريه مدرسي درباره الهام را مي توان مدل فرهيخته تر اين نظريه دانست. نظريه مدرسي ترکيبي از مدل ارائه شده توسط آباي کليسا و مکتب ارسطو بود و سعي مي کرد تا نقشي را نيز به فرد ملهم بدهد و او را از ابزار صرف فراتر ببرد.
نظريه ي املايي بودن الهام. اين نظريه معتقد است که خدا پيام خود را به نويسندگان کتاب مقدس املا کرده است؛ شبيه زماني که کسي نامه اي را به منشي خود ديکته مي کند. عبارات متعددي در کتاب مقدس وجود دارند که اين نظريه را تأييد مي کنند (مانند اشعيا 8 :1و 11).
در کليساي اوليه، برخي از متفکران حامي نظريه املايي بودند. جروم، يوحناي زرين دهان و آگوستين گاهي از الهام به صورت يک املا سخن مي گفتند. در سنت راست کيشي پروتستان نيز اين نظريه ي فهم غالب در باب سازو کار الهام بود.
اما بر اين نظريه اشکالاتي وارد است؛ اگر خداوند پيام خويش را لفظ به لفظ به نويسندگان کتاب مقدس املا کرده است، عقلايي است که انتظار داشته باشيم سبک و شيوه کل نوشته هاي کتاب مقدس يکي باشد. حال آنکه کتاب مقدس حاوي شيوه هاي گوناگوني از نگارش و ادبيات هاي متنوع است. مي توان پرسيد آيا شيوه ي روح القدس از دوره رساله هاي پولس تا دوره نوشته شدن اناجيل تفاوت يافته است؟
اما عده اي مي گويند املا به اين معناست که خداوند موضوع اصلي و شايد برخي از عبارات و واژه ها را به نويسنده ها الهام کرده و به آنان وظيفه داده است تا آن مطالب را به زبان خود بنويسند.
نظريه ي الهام لفظي. طرفداران اين نظريه معتقدند که حتي واژه هاي کتاب مقدس نيز الهامي هستند؛ يعني خداوند نه تنها اصل پيام، که انتخاب کلمات را نيز به آنان الهام کرده است. چنين نظريه اي را مي توان در نوشته هاي ايرنئوس و کلمنت اسکندراني و نيز در راست کيشي پروتستان ديد.
تفاوت اين نظريه با نظريه املايي در اين است که طبق نظريه املايي، خداوند واژه ها را مستقيماً به پيامبران و رسولان الهام کرده است؛ اما طبق اين نظريه، خداوند با مديريت اوضاع و احوال پيامبران و رسولان، آنان را به سمتي هدايت کرده است که همان کلماتي را انتخاب کنند که خدا مد نظر داشته است.
بر اين نظريه نيز اشکالاتي وارد است؛ مانند اينکه بسياري از نوشته هاي کتاب مقدس تا مدت ها به صورت شفاهي به نسل هاي بعدي منتقل مي شد و مدت ها زمان برد تا مکتوب شوند و در اين مسير گاه اصلاح و ويرايش مي شدند. با اين اوصاف، اين نظريه نسخه ويرايش شده نهايي را الهامي تر از آن چيزي مي داند که بر زبان فرد ملهم آمده است.
نظريه ي الهام کامل. وجود خطاها و تناقض ها در کتاب مقدس باعث شد برخي از محققان الهامي بودن کتاب مقدس را محدود به برخي از عبارات خاص بدانند. به اين نگاه غالباً با عنوان نظريه درجه بندي متون مقدس (The theory of the gradation of scripture) اشاره مي شود. طبق اين نظريه لازم نيست عباراتي را که از نظر اعتقادي و يا معنوي اهميتي ندارند الهامي دانست و يا مي توان آنها را «کمتر الهامي» دانست.
هم کاتوليک ها و هم پروتستان ها با اين نظريه مخالف اند. از نظر آنان اگر چيزي را الهامي مي دانيم، به اين معناست که بايد تمام آن را الهامي بدانيم؛ زيرا اگر چنين نباشد، نمي توان مرز بين مطالب الهامي و غير الهامي را مشخص کرد. اين فهم از الهام را که تأکيد مي کند تمام کتاب مقدس الهام شده است، با عنوان نظريه «الهام کامل» (Plenary inspiration) شناخته مي شود.
شواهد روشني وجود دارد که آباي کليسا نظريه الهام کامل را تأييد مي کردند. ايرنئوس و اوريگن حتي نکات دستوري و سبک شناختي کتاب مقدس را نيز الهامي مي دانستند. حاميان مدرن اين نظريه از خود کتاب مقدس کمک مي گيرند و مي گويند در خود کتاب مقدس عباراتي وجود دارد که اين نظريه را تأييد مي کند (مانند دوم تيموتائوس 16:3، اول تسالونيکيان 13:2؛ مکاشفه 19ـ18:22و متي 18:5). نويسنده در ادامه نحوه استدلال به اين آيات و نيز اشکالات وارد بر آنها را بررسي مي کند.
تقريباً تمامي نظريه هايي که واژه هاي کتاب مقدس را الهامي مي دانند، بر خطاناپذيري کتاب مقدس (Inerrancy of the bible) تأکيد دارند؛ نظريه اي که هم کاتوليک ها و هم پروتستان هاي انجيلي ازآن دفاع مي کنند. به همين مناسبت، نويسنده در اين بخش از کتاب، به تفصيل دلايل مدافعان خطاناپذيري کتاب مقدس و نقد آن دلايل را بررسي مي کند. اما مدافعان نظريه خطاناپذيري از وجود تضادها و خطاها در متن کتاب مقدس ناآگاه نيستند و تلاش کرده اند تا تدبيرهايي را براي حل مشکل بيابند. نويسنده در ادامه اين بخش به اين تدبيرها نيز اشاره مي کند.
پي نوشت ها :
1. پژوهشيار مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب وابسته به دانشگاه اديان و مذاهب.