دوران قدرت، زيبايي و شجاعت

جواني دوره اي پر فراز و نشيب است؛ دوره اي که در آن ساختار و شالوده اصلي انسان شکل مي گيرد و به تبع آن نقشي که در بزرگسالي به عهده خواهد گرفت، مشخص مي شود.شناخت اين دوره براي دو گروه مهم است:گروه نخست خود جوانان هستند که با شناخت ويژگي هاي فردي خود، برتوانايي هاي خود آگاهي و تسلط پيدا مي کنند و گروه دوم کساني هستند که براي استفاده از توانايي هاي ايشان برنامه ريزي مي کنند.اما اين شناخت جوان و دوره جواني به ابزار و معيارهاي مناسب هم نياز دارد که بدون آنها نمي توان تسلط درستي به موضوع مطالعه پيدا کرد.
شنبه، 15 بهمن 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دوران قدرت، زيبايي و شجاعت

دوران قدرت، زيبايي و شجاعت
دوران قدرت، زيبايي و شجاعت


 

نويسنده:محمد جعفر مزيناني




 

جوان و جواني از منظور قرآن کريم
 

جواني دوره اي پر فراز و نشيب است؛ دوره اي که در آن ساختار و شالوده اصلي انسان شکل مي گيرد و به تبع آن نقشي که در بزرگسالي به عهده خواهد گرفت، مشخص مي شود.شناخت اين دوره براي دو گروه مهم است:گروه نخست خود جوانان هستند که با شناخت ويژگي هاي فردي خود، برتوانايي هاي خود آگاهي و تسلط پيدا مي کنند و گروه دوم کساني هستند که براي استفاده از توانايي هاي ايشان برنامه ريزي مي کنند.اما اين شناخت جوان و دوره جواني به ابزار و معيارهاي مناسب هم نياز دارد که بدون آنها نمي توان تسلط درستي به موضوع مطالعه پيدا کرد.بي ترديد کامل ترين معيارها و ابزارها، معيارهايي است که از سوي منبعي نزديک تر به خالق هر پديده ارائه شده باشد و اگر خود خالق چنين شناختي را به دست بدهد، از هر چيزي به خلقت نزديک تر است.قرآن در اصل چنين شناختي را نسبت به هر پديده اي در جهان هستي ارائه مي کند؛ منبعي که مستقيماً از سوي خالق هستي و از زبان نبي مورد اعتماد و بدون خطا در نقل، به دست ما رسيده است و بهترين نقطه شروع براي شناخت جوان و توانايي هاي آن به شمار مي رود.

جوان در لفظ
 

از الفاظ مختص يا غير مختص در قرآن کريم نمي توان به يک معنا يا يک مفهوم که مورد قبول تعاليم ديني است دست يافت.بنابراين در فهم معناي اين لغات در قرآن بايد به عرف اهل زبان يا فرهنگ يا فرهنگنامه هاي لغت مراجعه کرد.در قرآن کريم در آيات متعددي در باب دوران عمر انسان سخن گفته شده است؛«هو الذي خلقکم من تراب ثم من علقه ثم يخرجکم طفلاً ثم لتبلغوا اشدکم ثم لتکونوا شيوخاً»(1)،«و ...ثم من علقه ثم من مضغه ...ثم يخرجکم طفلا ثم لبتلغو اشدکم ومنکم من يتوفي ومنکم من يرد الي ارذل العمر...»(2).
اين دو آيه صريحاً دوره هاي حيات آدمي را به تصوير مي کشند:دوره قبل از جنيني(خاک و نطفه)، دوره جنيني(علقه و مضغه)، دوران طفوليت، دوران بلغ اشد، دوران شيوخيت و ارذل العمر.قدر مسلم دوران بلغ اشد که حد فاصل شيوخيت و طفوليت است، ناظر به دوران جواني است و اگر بتوان معناي آن را در آيات قرآن به دست آورد، به مفهوم جواني از نگاه قرآن نزديک شده ايم.آيات ديگري از قرآن داراي عبارت بلغ اشد است(3).از ظاهر آيات قرآن چيزي در باب حدود و ثغور دوران بلغ اشد به دست نمي آيد، مگر آنکه آن را بعد از بلغ الحلم دانسته و نهايتاً مطابق آيه آخر تامرز40 سالگي امتداد دهيم.تفاسير در اين باب هم اختلاف کرده اند.

آغاز و پايان جواني
 

در اينکه رسيدن به شدت و قوت بيانگر مرحله اي از عمر انسان است که بين دوره کودکي و پيري قرار دارد، ترديدي نيست اما در رابطه با زمان آغاز، پايان و امتداد اين مقطع سني، اختلاف نظر جدي ميان پژوهشگران حوزه لغت، تفسير، فقه و روان شناسي وجود دارد.به عنوان نمونه، جواني از زمان بلوغ شروع مي شودو تا 30 سالگي ادامه دارد(4)از 30سالگي آغاز مي شود و تا 40سالگي ادامه دارد؛ از 17 سالگي آغاز مي شود و تا 40 سالگي تداوم مي يابد(5)از 18 سالگي آغاز مي شود و تا 30 سالگي استمرار دارد؛ انسان در 25 سالگي به نيرومندي مي رسد(6).
حد و مرزي براي رسيدن به نيرومندي «بلغ اشد»وجود ندارد.معيار بلوغ، کمال عقل و داشتن رشد است و با کنار هم قرار گرفتن عقل، توانايي و کمال آفرينش، نيرومندي به وجود مي آيد(7).«استفاده از واژه «قوه»و«ضعف»به صورت نکره به قصد ابهام افکني و نامعين جلوه دادن کميت اين مقطع، صورت گرفته است، زيرا افراد در زمان هاي مختلف به قوت ونيرومندي مي رسند»(8).
يک نگاه به اين ديدگاه ها اين پرسش را در پي دارد که آيا دوره جواني و نيرومندي، زمان معيني ندارد و چنان که گفته شده است، به دليل اختلاف آب وهوا ، شرايط فکري و فضاي فرهنگي، در جوامع مختلف، جواني يک مفهوم نسبي است ونه مطلق.مدت دوره کودکي، جواني و پيري در عمر افراد گوناگون فرق مي کند(9)يا اينکه زماني مشخص دارد؟
ديدگاه قرآن در اين باره چيست؟ بکارگيري واژه «ثم»در آيات قرآن(10)به عنوان حرف ربط که افاده ترتيب و تأخير دارد، بي ترديد گوياي اين حقيقت است که ضعف و ناتواني با يک فاصله زماني ، آغاز و تدريجاً جايگزين قوت و شدت مي شود.قرآن وقتي به يتيم اجازه تصرف در مالش را مي دهد که به شدت و نيرومندي رسيده باشد ونيرومندي را به بلوغ و رسيدن به رشد تفسير مي کند؛«و به مال يتيم جز به بهترين صورت نزديک نشويد تا به حد اشد خود برسد»(11)،«يتيمان را چون به حد بلوغ برسند،بيازماييد.اگر در آنها رشد يافتيد،اموالشان را به آنها بدهيد»(12).
دستوربه آزمايش هنگام رسيدن به بلوغ، براي فهم رسيدن به مرحله رشد دو نکته را در خود نهفته دارد:يکي امکان پيدايش همزمان بلوغ و رشد و ديگر امکان پيدايش رشد با فاصله اي بعد از زمان بلوغ.به عبارتي، اينکه بلوغ معيار تکليف شناخته شده، با اينکه خرد و خردورزي از شرايط تکليف است، مي تواند دليل براين باشد که بلوغ، نوعاً با رشد و خردورزي همراه است يا مي تواند همراه باشد.
خود جوان از آزادگي ويژه اي برخوردار است و هنوز آلايش عادت ها، دلبستگي هاي مادي و زميني، باورهاي سنتي نبايسته و ...دامنگير آن نشده است.اگر کمبودي دارد کمبود تجربه و آگاهي است که مي تواند توسط بزرگترها جبران شود.به همين دليل علي(ع)درخطاب به يکي از کارگزارانش مي فرمايد:«هر گاه کاري برايت پيش آمد و نياز به مشورت پيدا کردي، در آغاز آن را باجوانان در ميان گذار، زيرا آنها تيزفهم تر و با فراست ترند سپس آن را در معرض نظر سالخوردگان و پيران قرار ده تا در معرض ارزيابي قرار دهند، چه آنکه تجربه ايشان بيشتر است»(13).
از تقارن و انضمام 40سالگي به زمان بلوغ قدرت در آيه 15 سوره احقاف به عنوان مقطع آرمان خواهي انسان، مي توان الهام گرفت که 40سالگي نهايت مرز قدرتمندي اوست، چنان که در روايتي از امام صادق(ع)آمده است:«هر گاه بنده به 33 سالگي رسيد، به شدت و نيرومندي خود دست يافته است و هرگاه به 40سالگي قدم گذاشت، نهايت دوره قدرتش را تجربه مي کند.زماني که به منزل 41 سالگي بار انداخت، رو به نقصان مي گذارد»(14).بنابراين، سخن ابن منظور پذيرفتني مي نمايد،آنجا که مي گويد:«بلوغ نيرومندي، از آغاز و انجام محدود است اما وسط آن حد ندارد»(15).
بنابراين نيرومندي مورد نظر قرآن، پييش از بلوغ و پس از 40 سالگي ميسر نيست ولي ممکن است ديرتر از بلوغ جنسي حاصل آيد و زودتر از 40سالگي رو به افول گذارد؛واقعيتي که مي تواند اختلاف روايات(16)را در باب زمان پيدايش قدرت جواني توجيه کند و راز تعبير«الحدث»درمورد امام حسن(ع)33 ساله که در کلام امام علي(ع)را نيز آشکار کند، آنجا که فرمود:«همانا دل جوان، مانند زمين آماده اي است که هر آنچه در آن کاشته شود،مي پذيرد.براين مبنا،پيش از آنکه دل سخت گردد و خردت به بند کشيده شود،به تربيتت برخاستم» (17).

دوران جواني از ديدگاه قرآن
 

از ديدگاه قرآن دوره جواني دوران قدرت، زيبايي، شجاعت، تهور وبي باکي انسان است.قرآن با اشاره به زندگي جواناني چون حضرت ابراهيم(ع)،اسماعيل(ع)،اصحاب کهف، موسي(ع)،مريم(س)،ويوسف(ع)،نمونه هايي از جوانان و جواني و شيوه جواني کردن را به انسان مي آموزد که مي توان با الگوبرداري از آنان، جوانان را بر پايه آموزه هاي قرآني و کمالي آن به سر آورد(18).

رشد جسمي
 

در اين دوره از زندگي، جسم وجان آدمي به کمال مي رسد.قرآن کريم از دوره جواني به دوره «شدت»و«قوت»تعبير مي کند؛دوره اي که از دو طرف درمحاصره ضعف و ناتواني است و در آن،تمايل به آرمان ها و آرزوهاي ارزشمند و ارج گذاري به حقوق والدين تجلي مي يابد.قرآن مي فرمايد:«خدا شما را آفريد،در حالي که ضعيف بوديد، سپس بعد از ناتواني قدرت بخشيد.پس از آن ضعف و پيري قرارداد.او هر چه بخواهد، مي آفريند و دانا و تواناست»(19).خداوند در آيات ديگري هم مي فرمايد:«ابتدا طفل بوديد، سپس خداوند به شما شدت و نيرومندي بخشيد»(20).يا «تازماني که به کمال قدرت و رشد برسيد»(21)و به40سالگي قدم بگذاريد»(22).
امام صادق(ع)مي فرمايد:«هرگاه بنده به 33 سالگي رسد،به شدت و نيرومندي خود رسيده است و هرگاه به 40 سالگي قدم گذاشت، نهايت دروه قدرتش را تجربه مي کند و انتهاي اين دوره نقطه آغازين نزول انساني است»(23).

رشد عقلي
 

جسم و جوان در يک حرکت همه جانبه، پيوسته روبه رشد است.در پيکر پر رمز و راز جوانان هر لحظه تحولي عظيم صورت مي گيرد.نيروي عقل جوان، هر روز و هرشب در جايگاه متکامل تري قرار مي گيرد و عقل و خردش به نهايت خود دست مي يابد و اين تحول مبارک و پر برکت تا نهايت سنين جواني ادامه مي يابد و در واقع يکي از شاخصه هاي جواني،وجود همين سير تکاملي اوست.امام علي(ع)مي فرمايند:«انسان تا 28 سالگي در حال تکامل است و رشد عقلي انسان در 35 سالگي به حد کمال مي رسد و پس از آن هر گونه رشد ديگري که باشد بر اثر تجربه است»(24)در روايتي نيز آمده است:تعدادي از مفسران نيز ذيل آيه 54 سوره روم، در بيان معناي قوت مي گويند مقصود توان اندامي، روحي و عقلي و علم آموزي است(25).

نيروي جواني
 

قرآن نمي گويد در فصل جواني ،انسان داراي قدرت و قوت است بلکه مي گويد که جوان چيزي جز قوت نيست و قوت در قرآن، اختصاص به توان جسمي ندارد و شامل نيرومندي روحي نيز مي شود.به همين دليل قرآن و در توضيح ضعف و نقصان پيري، زوال توان علم آموزي و حفظ علم را به عنوان مصداق آن دو مطرح مي کند(26).واقعيت اين است که توان جسمي با بلوغ رشد نهايي نمي رسد تا تعبير قوت را توجيه کند.آنچه در اين مقطع فعاليت دارد، خستگي ناپذيري در برابر فعاليت جسمي اي است که خود منشأ روان شناختي دارد.خستگي ناپذيري تا سال ها ادامه دارد و از داشته هاي ارزشمند انسان به حساب مي آيد.
بنابراين نيرومندي جوان را بايد درشخصيت انساني او جست وجو کرد که «برساختار کلي روان شناختي فرد دلالت دارد و خوي(تمايلات عاطفي فطري )، منش، هوش، حساسيت ها، گرايش ها، علايق، عقايد، آرزوها و آرمان هاي او را در برمي گيرد.تمايلات و نحوه برخورد با آنها،نشان دهنده شخصيت فرد هستند»(27).جوان در گذشته، کودکي بود که با آميزه متشکل از جسم،روح و فطرت به دنيا يعني محيط خانواده،هسته اي مرکب از پدرو مادر،قدم گذاشت تا فطرتش در بستر آن شکوفا شود يا گرد وغبار آلاينده بر آن بنشيند.در روايتي ازپيامبر(ص)آمده است :«هر کودکي با فطرت توحيدي به دنيا مي آيد.اين پدر و مادرش است که او را يهودي يا نصراني بارآورد» (28).

رشد احساسي و عاطفي
 

خصوصياتي که قرآن براي دوره جواني بيان مي کند نشان مي دهد که در اين دوره برخي از خصوصيات آدمي به کمال خود مي رسد.اين خصوصيات در دو جنبه جسمي و رواني است.به يک معنا انسان در اين دوره از جهت جسم کامل مي شود و آنچه شايسته قوا و نيروهاي غريزي و جسمي است به بلوغ و نهايت کمال خود مي رسند، چنان که برخي از حالات رواني و عاطفي و احساسي نيز در اين دوره تشديد شده و کامل مي شود.جوان اسير احساس است، اهل اخلاق و انسانيت است، معني محبت را مي فهمد؛ زود تحت تاثير قرار مي گيرد و عرض محبت و اخلاص هاي ديگران را راست و درست مي پندارد.
در داستان حضرت يوسف(ع)که برادرانش او را به چاه انداختند و بعد ...بردگي ...زماني که عزيز مصر شد و برادرانش براي تهيه ارزاق به مصر رفتند و بعد که او را شناختند، گفتند:آيا تو يوسف(ع)هستي؟(29)گفت :بله، برادران از کرده خود پشيمان شدند و عذرخواهي کردند و تقاضاي بخشش کردند.حضرت يوسف(ع)که جوان و ازعاطفه قوي اي برخوردار بود،گفت امروزشما را بخشيدم (30)اما حضرت يعقوب(ع)که جوان نبود، پس از در چاه انداختن حضرت يوسف وقتي فرزندان از او عذرخواهي کردند و گفتند ما را ببخش، فرمودند(31)من در آينده براي شما استغفار مي کنم.
امام صادق(ع)در رابطه با تفاوت برخورد حضرت يعقوب و حضرت يوسف با برادرانش پس از ندامت و طلب استغفار و اينکه يوسف بي درنگ ازخود گذشت نشان داد و يعقوب تنها وعده داد که در آينده براي آنها طلب مغفرت خواهد کرد، فرمود :«به آن دليل که همانا دل جوان نازک تر از دل پير است»(32).

الگو پذيري
 

الگوي مناسب در فرهنگ اسلامي با عنوان اسوه حسنه مطرح شده است(33).در آيه 21 سوره احزاب علاوه بر الگوبودن، توجه به نيکو بودن آن(حسنه)شده است، زيرا همه جوانان الگوهاي خود را از نظر پندار، رفتار و گفتار و در چهره هاي مختلفي که محبوب ما هستند، سرمشق خود قرار مي دهند.اين روش آنچنان اهميت دارد و حتي سرنوشت ساز است که معيارها، انگيزه ها و شيوه هاي اسوه شناسي و الگوشناسي و الگويابي نيز در معارف ما نهفته است.قدرت طلبان در هميشه تاريخ با استفاده از نيرنگ و شعارهاي فريبنده به استثمار نيروي جوان پرداخته اند.اين نوع از غارتگري همچنان تداوم دارد.به اين ترتيب هزينه اي که جوانان به دليل اشتباه در انتخاب الگو، به پاي اهداف باطل سياسي و اقتصادي کرده و مي کنند، بسيار سنگين و تأسف بار است.
قرآن بر الگو گيري هاي ناشايست مهر بطلان نهاد و تمام مسلمانان را-اعم از جوانان و بزرگسالان-به الگوگيري از پيامبر خدا فرا خواند(34).

حق طلبي و فضيلت خواهي
 

جوانان بر اساس فطرت پاک انساني به نداي حق و فضايل اخلاقي گرايش دارند و هميشه خواستار جهاني هستند که حق و فضيلت انساني در آن حاکم باشد.جوانان تا زماني که روح پاکشان به گناهان آلوده نشده است، همواره در پي رسيدن به فضايل انساني اند و براي رسيدن به حق تلاش مي کند و سختي ها براي رسيدن به حق براي او معنا ندارد، زيرا هدفش فقط رسيدن به حق است.طبق فرمايش امام علي(ع)، آن کس که مطلوب و مقصودش حق باشد،سختي بر او آسان مي شود و دور براي او نزديک مي شود.(35)قرآن درباره ايمان آورندگان به حضرت موسي(ع)مي فرمايد:«در آغاز هيچ کس به موسي ايمان نياورد، مگر گروهي از فرزندان قوم او، در حالي که از فرعون و اطرافيانش مي ترسيدند که مبادا آنان را تحت شکنجه قرار دهد»(36).
دو نکته از اين آيه برداشت مي شود:اولاً جوانان و فرزندان از پيشگامان در قبول دين بودند.ثانياً:جوانان با وجود ترس از شکنجه که از عواقب قبول دين بود، باز هم حاضر نشدند از دين دست بردارند.در ابتداي دعوت پيامبر(ص)به اسلام،در زماني که پيران و بزرگان قريش ايشان را تکذيب مي کردند، جوانان با همين خصلت و خوي پسنديده ايشان را ياري کردند.

ايمان گروي و خداخواهي
 

خداخواهي و انتخاب رضاي خداوند به عنوان اساسي ترين هدف زندگي، تنها وسيله اي است براي اشباع بلند پروازي ها، آرمان گرايي ها و پاکي طلبي هاي جوانان.در سايه پرستش و بندگي خداوند،انگيزه اطاعت در تمامي عرصه هاي زندگي قابل گسترش است.اخلاق خدايي، پديد مي آيد، آرمان هاي خداپسندانه جا مي افتد، آزادي معنوي و اجتماعي، تأمين و زمينه روحي دشوارترين فداکاري ها فراهم مي شود.بر اين اساس،عبادت جوان با ارزش ترين عبادت ها تلقي شده است.پيامبر(ص)طبق رواياتي مي فرمايد:«فضيلت و برتري جواني که در نوجواني به عبادت خدا روي آورده است، در مقايسه با بزرگسالي که در سن بزرگي به بندگي پرداخته است، مانند برتري پيامبران بر ديگر انسان هاست»(37).همچنين مي فرمايند:«همانا خداوند دوست مي دارد جواني را که جواني خود را در مسير اطاعت او به مصرف مي رساند»(38).و نيز«همانا خداوند به جواني که بندگي را پيشه خود ساخته است، برفرشتگان افتخار مي کند و مي گويد نگاه کنيد به بنده ام که براي رضاي من، به شهوتش پشت پا زده است»(39).و مي فرمايند:«هر جواني که خود را در راه اطاعت خداوند به پيري رساند و دنيا و کارهاي بيهوده آن را براي رضاي او کنار گذارد، خداوند پاداش هفتاد و دو صديق را به او مي دهد»(40).

شور جواني
 

جوانان داراي شور و نشاط ويژه،هيجان پر قدرت،آتشين و آميخته با زمينه هاي آسيب پذيري هستند که شانس خردمداري را شديداً کاهش مي دهد.با توجه به چنين واقعيتي پيامبر(ص)فرمود:«جواني نوعي از ديوانگي است»(41).
به روايتي امام علي(ع)فرمود:«شايسته است عاقل در برابر مستي ناشي از ثروت، قدرت، علم، ستايش و جواني، به حراست و نگهباني از خود بپردازد، زيرا هر کدام از آنها، بادي دارد که عقل را زايل و بزرگواري را به سبکي و ديوانگي مي کشاند».افلاطون شور جواني را «مستي روحي»ناميد(42).
خداوند، در آياتي از قرآن به جواناني اشاره مي کند که بر خلاف مصلحت سنجي هاي معمول عمل مي کردند.سخن از اصحاب کهف است که جوانان شجاعي بودند که وقتي به حقانيتي دست يافتند آن را آشکارا و بي محابا بدون هيچ مصلحت سنجي اي بيان کردند و سر در اين راه نهادند يا سخن از ابراهيمي است که به شناخت دست يافته است و بي محابا به جان بتان بي جان مي افتد و آتش نمروديان را به جان مي خرد (43).

قدرت فراگيري
 

جوان به دليل هوش سرشاري که دارد از توانايي خوبي براي فراگيري برخوردار است.بنابر روايات بايد از اين فرصتها به خوبي استفاده کرد.پيامبر گرامي اسلام(ع)به اباذر مي فرمايد:«پنج چيز را قبل از دست دادن، غنيمت شمار.اولين آن جواني است قبل از رسيدن به پيري»(44).
امام کاظم(ع)از پيامبر گرامي اسلام(ص)نقل مي کند، پيامبر فرمود:«کسي که در جواني چيزي را بياموزد و به ذهن بسپارد همانند نقشي که بر سنگ کنده شده باشد، مستقر و پابرجا خواهد ماند»(45).امام علي(ع)مي فرمايد:«همانا دل جوانان همانند زمين آماده است که هر آنچه در آن کاشته شود، مي پذيرد.به همين دليل پيش از آنکه دلت قساوت گيرد و خردت به بند کشيده شود به تربيت ات پرداختم»(46).امام صادق(ع)کسي را براي تبليغ فرستاد.پس از برگشتن، امام(ع)سؤال فرمودند:اوضاع چطور است؟ گفت والله کسي نمي آيد.امام(ع)فرمودند :براي چه کساني تبليغ مي کني؟ گفت:پير مردها.امام(ع)فرمودند:«بايد به سراغ جوانان بروي، زيرا آنها با شتاب بيشتر به هر امر خيري رو مي آورند»(47).
پس بايد کوشيد تا از اين نعمت خدادادي به بهترين نحو استفاده کنيم.امام صادق(ع)در روايتي مي فرمايد:«قرآن با گوشت و خون قاري جوان و مؤمن آميخته مي شود»(48).
در سخني از امام علي(ع)مي خوانيم:«گروه جوانان، آبرو و حيثيت خود را با تربيت و دينتان را با دانش پاس داريد»(49).جوان به آينده نگاه مي کند، به همين دليل فراگيري دانش بر اساس نيازهاي آينده او بايد تنظيم شود.امام علي(ع)مي فرمايد:«آموزش مسائل و چيزهايي براي جوانان اولويت دارد که در بزرگسالي، مورد نياز آنهاست»(50).
نکته :
^ اين شور الهي است
جوان به چيزي که نمي انديشد، مصلحت هاست و از اين رو بي محابا جانش را در خطر مي افکند.شور و شادابي و گرايش فطري و غريزي به احساس و عواطف، وي را به سوي تهور و شجاعت پيش مي برد.اين گونه است که محافظه کاري را کناري مي نهد زيرا در اين دوره که آغازين سال هاي رشد عقل و عقل گرايي است، عاطفه و احساس به اوج خود رسيده است؛ از اين رو جوان توجه ونظري به عقل چنان که بايد و شايد ندارد.
^ در جست و جوي زيبايي
جوان به خاطرمسائل عاطفي و رواني مي کوشد خود رادر لباس وجمال بيارايد.بنابراين توجه فطري و غريزي به خودآرايي در جوانان امري عادي تلقي مي شود.امام علي(ع)وقتي با غلام جوانشان، قنبر به بازار مي روند و دو پيراهن را به غلام مي دهند، براي اينکه او جوان است و شور و نشاط دارد، با اينکه امام، خليفه مسلمين بودند و قنبر غلام ايشان.اين نشان دهنده اين است که جوان حتي در تعاليم اسلام بايد زيبا و خوب بپوشد اما بايد اعتدال داشته باشد.احساس نوگرايي و نشاط جواني نبايد به خودباختگي فرهنگي سوق پيدا کند بلکه جوان بايد در کنار شور ونشاط، هويت ملي و فرهنگي خود را حفظ کند.

پي نوشت ها :
 

1-سوره غافر(40)، آيه 67.
2-سوره حج(22)، آيه 5.
3-آيه 151 سوره انعام و آيه 134 سوره اسراء، آيه 82 سوره کهف:آيه 22 ، سوره يوسف، آيه 14 سوره قصص،آيه 15 سوره احقاف.
4-«صحيح مسلم بشرح النووي»،ج 9، ص 173.
5-«لسان العرب»، کلمه شدد.
6-«مجمع البيان»، ج 3-4 ، ص 384.
7-همان، ج 7-8، ص 71.
8-«الميزان في تفسير القرآن»، ج 16، ص 205.
9-«احسان، جامعه، جوانان»، ص 50-52.
10-سوره روم،(30)،آيه 54، سوره حج(22)، آيه 5.
11-سوره اسراء(17)، آيه 34 ؛ سوره انعام(6)، آيه 152.
12-سوره نساء(4)، آيه 6.
13-«شرح نهج البلاغه»، ج 20، ص 337.
14-«خصال»، ص 545.
15-«لسان العرب»، ج 3، ص 236.
16-«تفسير نور الثقلين»، ج 4، ص 117.
17-«نهج البلاغه»، نامه 31، قسمت چهارم.
18-سوره انبياء(21)، آيه 60؛ صافات(37)، آيه101 و 102؛ کهف(18)، آيه13؛ قصص(28)،آيه14؛ آل عمران(3)، آيه 37؛ يوسف(12)، آيه 23.
19-سوره روم(30)، آيه 54.
20-سوره حج(22)، آيه 5.
21-سوره غافر(40)، آيه 67.
22-سوره احقاف(46)، آيه 15.
23-«خصال»، ص 545.
24-«مستدرک الوسائل»، ج2، ص 625.
25-«في ظلال القرآن»، ج 5، ص 2776؛ «تفسير نمونه »، ج 16، ص 479.
26-سوره نحل(16)، آيه 70، «لکيلا يعلم من بعد علم شيئاً».
27-«چه چيز به زندگي ارزش مي بخشد»، ترجمه مهدي پرتوي، ص 221.
28-«صحيح بخاري»، ج 2، ص 104، «بحارالانوار»، ج 3 ، ص281.
29-سوره يوسف(12)، آيه 90.
30-همان، آيه92.
31-همان، آيه 98.
32-«سفينه البحار»، ج 7، ص 343.
33-سوره احزاب،(33)، آيه21، سوره ممتحنه(60)، آيه 6.
34-همان.
35-«عيون الحکم و المواعظ»، ص 434.
36-سوره يوسن(10)، آيه 83.
37-«کنز العمال»، ج 15، ص 776.
38-«ميزان الحکمه»، ج 2، ص 1402؛ «کنز العمال»، ج 15، ص 776.
39-همان.
40-«بحار الانوار»، ج 74، ص 84.
41-همان، ص 165؛ «ميزان الحکمه»، ج 1،ص 442.
42-«مستدرک الوسائل»، ج 11، ص 371.
43-سوره يونس(10)، آيه83، سوره کهف(18)، آيه 10؛ سوره قصص(28)، آيات 14و 15.
44-«وسائل الشيعه»، ج 1، ص 14.
45-«بحارالانوار»، ج 1، ص 222.
46-«نهج البلاغه»، نامه 31.
47-«وسائل الشيعه»، ج 1، ص 14.
48-همان، ج 7، ص 305.
49-«تاريخ يعقوبي»، ترجمه محمد ابراهيم آيتي، ج 2، ص 133.
50-«شرح نهج البلاغه»، ج 20، ص 333.
 

منبع:نشريه آيه، ويژه نامه دين و فرهنگ.



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما