دوران قدرت، زيبايي و شجاعت
جوان و جواني از منظور قرآن کريم
جوان در لفظ
اين دو آيه صريحاً دوره هاي حيات آدمي را به تصوير مي کشند:دوره قبل از جنيني(خاک و نطفه)، دوره جنيني(علقه و مضغه)، دوران طفوليت، دوران بلغ اشد، دوران شيوخيت و ارذل العمر.قدر مسلم دوران بلغ اشد که حد فاصل شيوخيت و طفوليت است، ناظر به دوران جواني است و اگر بتوان معناي آن را در آيات قرآن به دست آورد، به مفهوم جواني از نگاه قرآن نزديک شده ايم.آيات ديگري از قرآن داراي عبارت بلغ اشد است(3).از ظاهر آيات قرآن چيزي در باب حدود و ثغور دوران بلغ اشد به دست نمي آيد، مگر آنکه آن را بعد از بلغ الحلم دانسته و نهايتاً مطابق آيه آخر تامرز40 سالگي امتداد دهيم.تفاسير در اين باب هم اختلاف کرده اند.
آغاز و پايان جواني
حد و مرزي براي رسيدن به نيرومندي «بلغ اشد»وجود ندارد.معيار بلوغ، کمال عقل و داشتن رشد است و با کنار هم قرار گرفتن عقل، توانايي و کمال آفرينش، نيرومندي به وجود مي آيد(7).«استفاده از واژه «قوه»و«ضعف»به صورت نکره به قصد ابهام افکني و نامعين جلوه دادن کميت اين مقطع، صورت گرفته است، زيرا افراد در زمان هاي مختلف به قوت ونيرومندي مي رسند»(8).
يک نگاه به اين ديدگاه ها اين پرسش را در پي دارد که آيا دوره جواني و نيرومندي، زمان معيني ندارد و چنان که گفته شده است، به دليل اختلاف آب وهوا ، شرايط فکري و فضاي فرهنگي، در جوامع مختلف، جواني يک مفهوم نسبي است ونه مطلق.مدت دوره کودکي، جواني و پيري در عمر افراد گوناگون فرق مي کند(9)يا اينکه زماني مشخص دارد؟
ديدگاه قرآن در اين باره چيست؟ بکارگيري واژه «ثم»در آيات قرآن(10)به عنوان حرف ربط که افاده ترتيب و تأخير دارد، بي ترديد گوياي اين حقيقت است که ضعف و ناتواني با يک فاصله زماني ، آغاز و تدريجاً جايگزين قوت و شدت مي شود.قرآن وقتي به يتيم اجازه تصرف در مالش را مي دهد که به شدت و نيرومندي رسيده باشد ونيرومندي را به بلوغ و رسيدن به رشد تفسير مي کند؛«و به مال يتيم جز به بهترين صورت نزديک نشويد تا به حد اشد خود برسد»(11)،«يتيمان را چون به حد بلوغ برسند،بيازماييد.اگر در آنها رشد يافتيد،اموالشان را به آنها بدهيد»(12).
دستوربه آزمايش هنگام رسيدن به بلوغ، براي فهم رسيدن به مرحله رشد دو نکته را در خود نهفته دارد:يکي امکان پيدايش همزمان بلوغ و رشد و ديگر امکان پيدايش رشد با فاصله اي بعد از زمان بلوغ.به عبارتي، اينکه بلوغ معيار تکليف شناخته شده، با اينکه خرد و خردورزي از شرايط تکليف است، مي تواند دليل براين باشد که بلوغ، نوعاً با رشد و خردورزي همراه است يا مي تواند همراه باشد.
خود جوان از آزادگي ويژه اي برخوردار است و هنوز آلايش عادت ها، دلبستگي هاي مادي و زميني، باورهاي سنتي نبايسته و ...دامنگير آن نشده است.اگر کمبودي دارد کمبود تجربه و آگاهي است که مي تواند توسط بزرگترها جبران شود.به همين دليل علي(ع)درخطاب به يکي از کارگزارانش مي فرمايد:«هر گاه کاري برايت پيش آمد و نياز به مشورت پيدا کردي، در آغاز آن را باجوانان در ميان گذار، زيرا آنها تيزفهم تر و با فراست ترند سپس آن را در معرض نظر سالخوردگان و پيران قرار ده تا در معرض ارزيابي قرار دهند، چه آنکه تجربه ايشان بيشتر است»(13).
از تقارن و انضمام 40سالگي به زمان بلوغ قدرت در آيه 15 سوره احقاف به عنوان مقطع آرمان خواهي انسان، مي توان الهام گرفت که 40سالگي نهايت مرز قدرتمندي اوست، چنان که در روايتي از امام صادق(ع)آمده است:«هر گاه بنده به 33 سالگي رسيد، به شدت و نيرومندي خود دست يافته است و هرگاه به 40سالگي قدم گذاشت، نهايت دوره قدرتش را تجربه مي کند.زماني که به منزل 41 سالگي بار انداخت، رو به نقصان مي گذارد»(14).بنابراين، سخن ابن منظور پذيرفتني مي نمايد،آنجا که مي گويد:«بلوغ نيرومندي، از آغاز و انجام محدود است اما وسط آن حد ندارد»(15).
بنابراين نيرومندي مورد نظر قرآن، پييش از بلوغ و پس از 40 سالگي ميسر نيست ولي ممکن است ديرتر از بلوغ جنسي حاصل آيد و زودتر از 40سالگي رو به افول گذارد؛واقعيتي که مي تواند اختلاف روايات(16)را در باب زمان پيدايش قدرت جواني توجيه کند و راز تعبير«الحدث»درمورد امام حسن(ع)33 ساله که در کلام امام علي(ع)را نيز آشکار کند، آنجا که فرمود:«همانا دل جوان، مانند زمين آماده اي است که هر آنچه در آن کاشته شود،مي پذيرد.براين مبنا،پيش از آنکه دل سخت گردد و خردت به بند کشيده شود،به تربيتت برخاستم» (17).
دوران جواني از ديدگاه قرآن
رشد جسمي
امام صادق(ع)مي فرمايد:«هرگاه بنده به 33 سالگي رسد،به شدت و نيرومندي خود رسيده است و هرگاه به 40 سالگي قدم گذاشت، نهايت دروه قدرتش را تجربه مي کند و انتهاي اين دوره نقطه آغازين نزول انساني است»(23).
رشد عقلي
نيروي جواني
بنابراين نيرومندي جوان را بايد درشخصيت انساني او جست وجو کرد که «برساختار کلي روان شناختي فرد دلالت دارد و خوي(تمايلات عاطفي فطري )، منش، هوش، حساسيت ها، گرايش ها، علايق، عقايد، آرزوها و آرمان هاي او را در برمي گيرد.تمايلات و نحوه برخورد با آنها،نشان دهنده شخصيت فرد هستند»(27).جوان در گذشته، کودکي بود که با آميزه متشکل از جسم،روح و فطرت به دنيا يعني محيط خانواده،هسته اي مرکب از پدرو مادر،قدم گذاشت تا فطرتش در بستر آن شکوفا شود يا گرد وغبار آلاينده بر آن بنشيند.در روايتي ازپيامبر(ص)آمده است :«هر کودکي با فطرت توحيدي به دنيا مي آيد.اين پدر و مادرش است که او را يهودي يا نصراني بارآورد» (28).
رشد احساسي و عاطفي
در داستان حضرت يوسف(ع)که برادرانش او را به چاه انداختند و بعد ...بردگي ...زماني که عزيز مصر شد و برادرانش براي تهيه ارزاق به مصر رفتند و بعد که او را شناختند، گفتند:آيا تو يوسف(ع)هستي؟(29)گفت :بله، برادران از کرده خود پشيمان شدند و عذرخواهي کردند و تقاضاي بخشش کردند.حضرت يوسف(ع)که جوان و ازعاطفه قوي اي برخوردار بود،گفت امروزشما را بخشيدم (30)اما حضرت يعقوب(ع)که جوان نبود، پس از در چاه انداختن حضرت يوسف وقتي فرزندان از او عذرخواهي کردند و گفتند ما را ببخش، فرمودند(31)من در آينده براي شما استغفار مي کنم.
امام صادق(ع)در رابطه با تفاوت برخورد حضرت يعقوب و حضرت يوسف با برادرانش پس از ندامت و طلب استغفار و اينکه يوسف بي درنگ ازخود گذشت نشان داد و يعقوب تنها وعده داد که در آينده براي آنها طلب مغفرت خواهد کرد، فرمود :«به آن دليل که همانا دل جوان نازک تر از دل پير است»(32).
الگو پذيري
قرآن بر الگو گيري هاي ناشايست مهر بطلان نهاد و تمام مسلمانان را-اعم از جوانان و بزرگسالان-به الگوگيري از پيامبر خدا فرا خواند(34).
حق طلبي و فضيلت خواهي
دو نکته از اين آيه برداشت مي شود:اولاً جوانان و فرزندان از پيشگامان در قبول دين بودند.ثانياً:جوانان با وجود ترس از شکنجه که از عواقب قبول دين بود، باز هم حاضر نشدند از دين دست بردارند.در ابتداي دعوت پيامبر(ص)به اسلام،در زماني که پيران و بزرگان قريش ايشان را تکذيب مي کردند، جوانان با همين خصلت و خوي پسنديده ايشان را ياري کردند.
ايمان گروي و خداخواهي
شور جواني
به روايتي امام علي(ع)فرمود:«شايسته است عاقل در برابر مستي ناشي از ثروت، قدرت، علم، ستايش و جواني، به حراست و نگهباني از خود بپردازد، زيرا هر کدام از آنها، بادي دارد که عقل را زايل و بزرگواري را به سبکي و ديوانگي مي کشاند».افلاطون شور جواني را «مستي روحي»ناميد(42).
خداوند، در آياتي از قرآن به جواناني اشاره مي کند که بر خلاف مصلحت سنجي هاي معمول عمل مي کردند.سخن از اصحاب کهف است که جوانان شجاعي بودند که وقتي به حقانيتي دست يافتند آن را آشکارا و بي محابا بدون هيچ مصلحت سنجي اي بيان کردند و سر در اين راه نهادند يا سخن از ابراهيمي است که به شناخت دست يافته است و بي محابا به جان بتان بي جان مي افتد و آتش نمروديان را به جان مي خرد (43).
قدرت فراگيري
امام کاظم(ع)از پيامبر گرامي اسلام(ص)نقل مي کند، پيامبر فرمود:«کسي که در جواني چيزي را بياموزد و به ذهن بسپارد همانند نقشي که بر سنگ کنده شده باشد، مستقر و پابرجا خواهد ماند»(45).امام علي(ع)مي فرمايد:«همانا دل جوانان همانند زمين آماده است که هر آنچه در آن کاشته شود، مي پذيرد.به همين دليل پيش از آنکه دلت قساوت گيرد و خردت به بند کشيده شود به تربيت ات پرداختم»(46).امام صادق(ع)کسي را براي تبليغ فرستاد.پس از برگشتن، امام(ع)سؤال فرمودند:اوضاع چطور است؟ گفت والله کسي نمي آيد.امام(ع)فرمودند :براي چه کساني تبليغ مي کني؟ گفت:پير مردها.امام(ع)فرمودند:«بايد به سراغ جوانان بروي، زيرا آنها با شتاب بيشتر به هر امر خيري رو مي آورند»(47).
پس بايد کوشيد تا از اين نعمت خدادادي به بهترين نحو استفاده کنيم.امام صادق(ع)در روايتي مي فرمايد:«قرآن با گوشت و خون قاري جوان و مؤمن آميخته مي شود»(48).
در سخني از امام علي(ع)مي خوانيم:«گروه جوانان، آبرو و حيثيت خود را با تربيت و دينتان را با دانش پاس داريد»(49).جوان به آينده نگاه مي کند، به همين دليل فراگيري دانش بر اساس نيازهاي آينده او بايد تنظيم شود.امام علي(ع)مي فرمايد:«آموزش مسائل و چيزهايي براي جوانان اولويت دارد که در بزرگسالي، مورد نياز آنهاست»(50).
نکته :
^ اين شور الهي است
جوان به چيزي که نمي انديشد، مصلحت هاست و از اين رو بي محابا جانش را در خطر مي افکند.شور و شادابي و گرايش فطري و غريزي به احساس و عواطف، وي را به سوي تهور و شجاعت پيش مي برد.اين گونه است که محافظه کاري را کناري مي نهد زيرا در اين دوره که آغازين سال هاي رشد عقل و عقل گرايي است، عاطفه و احساس به اوج خود رسيده است؛ از اين رو جوان توجه ونظري به عقل چنان که بايد و شايد ندارد.
^ در جست و جوي زيبايي
جوان به خاطرمسائل عاطفي و رواني مي کوشد خود رادر لباس وجمال بيارايد.بنابراين توجه فطري و غريزي به خودآرايي در جوانان امري عادي تلقي مي شود.امام علي(ع)وقتي با غلام جوانشان، قنبر به بازار مي روند و دو پيراهن را به غلام مي دهند، براي اينکه او جوان است و شور و نشاط دارد، با اينکه امام، خليفه مسلمين بودند و قنبر غلام ايشان.اين نشان دهنده اين است که جوان حتي در تعاليم اسلام بايد زيبا و خوب بپوشد اما بايد اعتدال داشته باشد.احساس نوگرايي و نشاط جواني نبايد به خودباختگي فرهنگي سوق پيدا کند بلکه جوان بايد در کنار شور ونشاط، هويت ملي و فرهنگي خود را حفظ کند.
پي نوشت ها :
1-سوره غافر(40)، آيه 67.
2-سوره حج(22)، آيه 5.
3-آيه 151 سوره انعام و آيه 134 سوره اسراء، آيه 82 سوره کهف:آيه 22 ، سوره يوسف، آيه 14 سوره قصص،آيه 15 سوره احقاف.
4-«صحيح مسلم بشرح النووي»،ج 9، ص 173.
5-«لسان العرب»، کلمه شدد.
6-«مجمع البيان»، ج 3-4 ، ص 384.
7-همان، ج 7-8، ص 71.
8-«الميزان في تفسير القرآن»، ج 16، ص 205.
9-«احسان، جامعه، جوانان»، ص 50-52.
10-سوره روم،(30)،آيه 54، سوره حج(22)، آيه 5.
11-سوره اسراء(17)، آيه 34 ؛ سوره انعام(6)، آيه 152.
12-سوره نساء(4)، آيه 6.
13-«شرح نهج البلاغه»، ج 20، ص 337.
14-«خصال»، ص 545.
15-«لسان العرب»، ج 3، ص 236.
16-«تفسير نور الثقلين»، ج 4، ص 117.
17-«نهج البلاغه»، نامه 31، قسمت چهارم.
18-سوره انبياء(21)، آيه 60؛ صافات(37)، آيه101 و 102؛ کهف(18)، آيه13؛ قصص(28)،آيه14؛ آل عمران(3)، آيه 37؛ يوسف(12)، آيه 23.
19-سوره روم(30)، آيه 54.
20-سوره حج(22)، آيه 5.
21-سوره غافر(40)، آيه 67.
22-سوره احقاف(46)، آيه 15.
23-«خصال»، ص 545.
24-«مستدرک الوسائل»، ج2، ص 625.
25-«في ظلال القرآن»، ج 5، ص 2776؛ «تفسير نمونه »، ج 16، ص 479.
26-سوره نحل(16)، آيه 70، «لکيلا يعلم من بعد علم شيئاً».
27-«چه چيز به زندگي ارزش مي بخشد»، ترجمه مهدي پرتوي، ص 221.
28-«صحيح بخاري»، ج 2، ص 104، «بحارالانوار»، ج 3 ، ص281.
29-سوره يوسف(12)، آيه 90.
30-همان، آيه92.
31-همان، آيه 98.
32-«سفينه البحار»، ج 7، ص 343.
33-سوره احزاب،(33)، آيه21، سوره ممتحنه(60)، آيه 6.
34-همان.
35-«عيون الحکم و المواعظ»، ص 434.
36-سوره يوسن(10)، آيه 83.
37-«کنز العمال»، ج 15، ص 776.
38-«ميزان الحکمه»، ج 2، ص 1402؛ «کنز العمال»، ج 15، ص 776.
39-همان.
40-«بحار الانوار»، ج 74، ص 84.
41-همان، ص 165؛ «ميزان الحکمه»، ج 1،ص 442.
42-«مستدرک الوسائل»، ج 11، ص 371.
43-سوره يونس(10)، آيه83، سوره کهف(18)، آيه 10؛ سوره قصص(28)، آيات 14و 15.
44-«وسائل الشيعه»، ج 1، ص 14.
45-«بحارالانوار»، ج 1، ص 222.
46-«نهج البلاغه»، نامه 31.
47-«وسائل الشيعه»، ج 1، ص 14.
48-همان، ج 7، ص 305.
49-«تاريخ يعقوبي»، ترجمه محمد ابراهيم آيتي، ج 2، ص 133.
50-«شرح نهج البلاغه»، ج 20، ص 333.