دين داران خنثي!
نويسنده:ناصر مشفق
حجتيه اي کيست، چه مي گويد، و چه مي کند؟!
حجتيه اي ها چه مي کردند؟
از قديم کينه اهل سنت هم در دل اينها وجود داشته و هم اکنون که وهابيت، تکاپوي بيشتري مي کند، وجهه همت اين برادران ، وهابيت ستيزي است که بعيد است در اين مورد، مخالفي وجود داشته باشد!بعد از انقلاب هم که غوغاي مارکسيست ها بالا گرفته بود و دانشگاهها به قضيه گروهک هاي آنان در آمده بود، نقد مارکسيسم در دستور کار انجمني ها قرار گرفت!تا اينجاي اقدامات روشنگرانه ايشان ضد جريانات انحرافي مذکور به نظر مشکلي نداشته است؟!
اگر کسي بخواهد آنان را به عقب ماندگي هم متهم کند کاملاً در اشتباه است چرا که انجمني ها اتفاقاً سعي مي کردند دانش آموزان و دانشجويان تيزهوش و درسخوان را جذب کنند و به تعليم علوم جديد هم تأکيد داشتند و در ميان شان کم نبود از دکتر و مهندس!؟ پس اتفاقا مدرن بودند ونه عقب مانده!پس مشکل کجا بود؟!چرا انقلابي ها و امام(ره)وشهيد داده ها با اين جريان طوري برخورد مي کردند که گويي خاري در چشم اند و استخواني در گلو!؟ کدام طرف اشتباه مي کرد؟!
به چه باور داشتند؟
ويژگي هاي منتظران حقيقي را هم که از ايشان بپرسي و تکاليف او را که بخواهي خواهند گفت:«براي تعجيل در فرج آقا دعا کن!براي سلامتي آقا صدقه بده!دعاي ندبه و عهدت ترک نشود و ...»راستي مگر جز اين است که اينها نيز جزيي از توصيه هاي ديني ما به مؤمنان عصر غيبت مي باشند؟!
مشکل کجاست؟
اينکه اين جماعت را -مسامحتاً-دلسوزان دين خوانديم بيراه نبود چرا که کم نبودند کساني از آنان که حداقل پس از انقلاب به جريان مردم پيوستند و شهيد دادند و انقلابي شدند.انصاف اين است که بايد حساب اقليت فرصت طلب و مقدس مآب و خائنين آگاه را از غافلان و توابين و فريب خوردگان اين جريان جدا دانست.
نبايد اين نکته مهم را هم فراموش کرد که نقد چنين جرياناتي بسيار سخت و ظريف است چرا که خودشان مذهبي و دين دار و مقيد به شريعت اند و دغدغه شان نيز حفظ دين از انحراف است.راستي مشکل اينان کجاست و چرا حتي يک خطر محسوب مي شوند؟!در يک جمله مي توان پاسخ داد:«اولويت نشناسي!».
چقدر درد دارد وقتي جريان انقلابي به رهبري امام(ره)که در حال جذب جوانان براي مبارزه با منشأ فساد، يعني حکومت شاهنشاهي است مي بيند که جرياني شبيه خودشان-حداقل در ظاهر-جوانان مستعدي که هر کدامشان مي توانند يک گام، فروپاشي ام المسائل را جلو بيندازند، به سوي خود کشانده و به مسائل فرعي ودست چندم مشغول مي سازد واستعداد سوزي مي کنند!
شايد در ميان انجمني هاي عاقل، کسي معتقد نباشد که ما بايد فساد بيشتري بکنيم تا آقا بيايند ولي آيا اينکه معتقد باشي خود آقا بايد بيايد تا امور را اصلاح کند و به جاي اينکه مشغول شوي و در سطح کلان و نه فردي، راهي که قرار است ايشان بپويند را بپويي و به رفع فساد و علل آن از جهان بپردازي، سکوت کني و به قول خودت منتظر آقا شوي!خود، نوعي کمک به گسترش ظلم وفساد نيست؟!آيا جز اين است که تفکري که ظالمان و فاسدان از آن استقبال مي کنند همين انديشه انحرافي عدم جواز ورود به سياسيات و اجتماعيات درزمان غيبت حضرت مي باشد؟ انجمني ها از آنجا که سکولار بودند ناگزير بودند از جزيي انديشي و اقدامات محدود فردي، لذا حاضر بودند عليه پپسي کولا که صاحبش بهائي بود اقدامات متعدد و متنوعي صورت دهند و هزينه ها کنند اما يک کلمه نپرسند که چرا حکومت چنين امتيازاتي را به اين حضرات مي دهد؟!ماجرا به طنز شبيه است، نيست؟ اما چرا؟!
اين تقرير، نگرشي خوشبينانه بود ولي کدهاي بسياري وجود دارد که نشان مي دهد حداقل بخشي از سران اين جريان يا از حلقه فرصت طلبان دورو بوده اند و يا عافيت طلبان ترسو!چرا که بر اساس اسناد ساواک، به اندک تشر حکومت، دست ها را بالا برده و حرف گوش کن مي شدند!مثلاً در ماجراي تحريم چراغاني نيمه شعبان توسط امام(ره)براي اعتراض به حکومت، اينان به شدت در مقابل آن فعال شدند و جشن هاي مفصل و چراغاني هاي دوچندان کردند!و استدلال شان هم اين بود که «شاه، شيعه است!»البته منکر اين نمي شود شد که اين استدلال از ذهن يک انسان مقدس مآب بي شعور دين نشناس نيز ممکن است تراوش کند.
قرآن سر نيزه هم گرچه توسط آگاهان بلند شد اما امثال همين ظاهربينان نادان را فريب داد!به راستي چه کسي مي توانست گسترش مطربخانه ها و کاباره ها را ببيند و آن را هم به پاي حکومت ننويسد و شاهش را شيعه مولا بداند؟!اين حد از تجاهل طبيعي است؟!
در يک نگاه دقيق تر بايد گفت که به نظر مي رسد مبارزه انجمني ها با بهائيت يا مارکسيسم و وهابيت نيز نوعي پاسخ به وجدان بيدار جوانان مؤمن مجذوب ايشان بود، چرا که او پس از آموزش هاي اعتقادي، با ديدن فسادها و ظلم هاي اطراف خويش، طبعاً احساس مسئوليت کرده ودغدغه اقدام مي يابد و حال،اين حس مؤمنانه بايد پاسخ داده شود که انجمن آن را در راهي انحرافي مي سوزاند!و گرنه در بطن اين نظريه مخدوش که ما تا قبل از حکومت حضرت مسئوليتي نداريم، حتي همين نوع احساس مسئوليت نيز قابل توجيه نيست!
آنچه مسلم است آنکه توقف فعاليت هاي انجمن در سال 62 که ظاهراً به خاطر تبعيت از انتقاد امام(ره)از اينان صورت گرفت، يک تعطيلي صوري وظاهري بود و بر اساس قرائن، اين نوع نگاه، هنوز -حتي به صورت تشکيلاتي و ساماندهي شده-وجود دارد و در حال جذب نيرو و فعاليت است.از جمله جرياناتي که امروز،انجمني ها به شدت در آن فعال ند دشمن سازي شيعه و سني به اسم مبارزه با جريان منحرف وهابي است.
اينان چنانچه در اوايل انقلاب، خطر مارکسيسم را بيشتر از آمريکا که امام(ره)آن را شيطان بزرگ ناميدند، مي دانستند و باز، جبهه اي فرعي و انحرافي گشوده بودند،اينک نيز دم از خطر برادران اهل سنت مي زنند و آن را ازخطر صهيونيسم بين المللي نيز بزرگترمي نمايند!رسوايي اينان در ماجراي غزه و فلسطين بيشتر نمايان شد که مي گفتند:کمک به فلسطينيان به خاطر سني بودن آنها جايز نيست!!اينجا بود که دقيقاً هم کلام سران وهابي و بي دين سعودي و مرتجعين آمريکايي منطقه شدند و براي عاقلان مشخص شد که مجاهدان اسلام آمريکايي که از سر جهل يا خباثت، دشمنان فرعي و دروغين را اصلي و حقيقي مي نمايانند، روزي ، اينچنين روشن، با هم همنوا مي شوند!
انجمن حجتيه، يک فکر و يک نوع نگرش غلط به دين است؛ دين خنثي و عافيت طلب ومقدس مآبي که گرچه براي مولايش قمه مي زند اما پاي هزينه دادن براي حفظ دين او و حقيقت و روح آموزه هاي شيعي نيست!
مواظب آنها و خودمان باشيم!
نکته:
مثل انجمني ها مثل دکتري است که بيماري با قلبي شکافته و بدني داراي چند زخم را نزدش آورده اند و او به جاي رسيدگي به قلب او، زخم هاي بدنش را مداوا مي کند.چنين آدمي در ظاهر در حال مداواست اما در حقيقت کار او ممکن است به مرگ بيمار منجر شود!اينکه بداني حکومت و غرب، پشت سر بهائيت است و فرصت هاي متعدد اقتصادي و پست هاي کلان حکومتي را آگاهانه ميان آنان پخش مي کند اما به هر دليل، چه ترس و چه حماقت، با او کاري نداشته باشي و انگشت اتهامت را سوي معلول ها بگيري، مصداق همين دکتري هستي که به فرعيات مي پردازد و از اصل باز مانده است!آيا حجتي آشکار تر از اين وجود داشت که با رفتن شاه کل بساط بهائيت و متعلقاتش برچيده شد؟!
منبع:نشريه آيه، ويژه نامه دين و فرهنگ.