شهرهاي ايرانشهر
نويسنده:دكتر حسن حبيبي *
شهر و مسائل و مباحث آن
هر قدر اين دوستداري ژرفتر باشد، عشق و علاقه به دانستن سرگذشت كشورشان و به ويژه محل تولد و زندگيشان بيشتر است و علاقهمندند كه محل و منطقة خويش را بيشتر و بهتر بشناسند. هنگامي اين عطش به اندازه كافي برطرف ميشود كه اطلاع و آشنايي مورد بحث جامعالاطراف، فراگير و همه جانبه باشد و اين مهم در صورتي تحقق مييابد كه نه فقط زادگاه كه همه كشور براي شخص تا حد قابل قبولي شناخته شود.
متأسفانه اطلاعاتي با اين شرائط در دسترس ما نيست و بنابراين چنين آشنائي جامعالاطرافي براي ما حاصل نميشود. اما بايد گفت: اطلاعاتي از اين گونه است كه پايه و مايهاي متين و استوار براي هويت ملي و تحكيم آن فراهم ميآورد.
اطلاعات از اين گونه است كه مردمان، به ويژه ساكنان در يك محل را با اشراف برسر خطهاي مشترك به هم نزديك ميكند و مردم يك كشور را از چند و چون زادگاه خود و هموطنانشان آگاه ميسازد و براي همگان خوشيها و ناخوشيهاي مشترك به وجود ميآورد. باري كمتر كسي است و شايد هيچكس نباشد كه به زادگاه و مسقطالرأس خويش بيعلاقه باشد. از علاقة اندك تا دلباختگي به شهر خويش را ميتوان هم در ميان عامة مردم و هم در ميان اهل ادب و هنر بازيافت.
اهل ادب و هنر را از آن رو جداگانه ياد ميكنيم كه به زبان شعر و نثر و يا نقشآفريني اين دلدادگي خود را ميرسانند و هر كدام از زاويهاي به خطهاي كه عزيز ميدارند مينگرند، برخي نيز افزون بر اين، به ياد پدر و مادر چشم تر ميكنند و ميگويند:
نبينم كه اندر نظر ناورم
به هرگوشهاي رأفت مادرم
به شهر ديگري هم كه ممكن است غير از مسقطالرأسشان باشد، ميانديشند؛ آنجا كه دل دادهاند و دلبري را ميشناسند:
گفت معشوقي به عاشق كاي فتي
تو به غربت ديدهاي بس شهرها
پس كدامين شهر زانها خوشتر است؟
گفت آن شهري كه در آن دلبر است
به هر حال شهر آدمي خاك دامنگيري دارد و وطن و ميهن چون مرتبط با اين شهرند، داراي جذبة دلانگيزياند.
شهر، عنصر شگفتانگيزي است. همه چيزش در خور ديدن و انديشيدن و خوب دانستن و برشمردن است. ادارهاش چه كوچك و چه بزرگ كاري كارستان است و تاريخش، گزارشگر حوادث پرشمار و عبرتانگيز و عبرتآموز. نميتوان از دروازة شهري به درون آمد و از دروازة ديگر برون رفت و هيچ تأثير و تأثري را همراه خود نبرد . شهر با طبيعت خود، با تاريخ كهن و ساكنانش ، با بزرگان خود و چندين ده مورد ديگر آدمي را در هر لحظه به تفكر و تأمل واميدارد و آدمي هرجا رود و هر كار كه بكند باز در بند شهر خويش و بندة احسان آن است، و سر از پا نشناخته ، باز ميآيد و ميگويد:
سعدي اينك به قدم رفت و به سرباز آمد
مفتي ملت اصحاب نظر باز آمد
سالها رفت مگر عقل سكون آموزد
تا چه آموخت كز آن شيفتهتر باز آمد
تا بداني كه به دل نقطة پابرجا بود
كه چو پرگار بگرديد و به سرباز آمد
خاك شيراز هميشه گل خوشبوي دهد
لاجرم بلبل خوشگوي دگر باز آمد
پاي ديوانگياش برد و سر شوق آورد
منزلت بين كه به پا رفت و به سر باز آمد
حافظ نيز با چنين حال و هوايي از شهر و ديار خود ياد ميكند:
از سر كوي تو رفتن نتوانم گامي
ورنه اندر دل بيدل سفري نيست كه نيست
به ياد يار و ديار آن چنان بگريم زار
كه از جهان ره و رسم سفر براندازم
هواي منزل يار آب زندگاني ماست
صبا بيار نسيمي زخاك شيرازم
به هر حال هنگامي كه مردم يك كشور، مردم بوشهر و نوشهر، تبريز و نيريز، دانستند كه شاديها و غمها، آداب و رسوم، غذاها و شيوه رفتار و ديگر عناوين زندگانيشان يا همانند هم و يا بيش و كم يكي است و همان طور كه اختلاف بوشهر جنوب و نوشهر شمال و تبريز شمال و نيريز جنوب در يك نقطه است كه بالا و پايين و يا در عرض يك كلمه قرار ميگيرد، در اين انديشه ميشوند كه شايد در ديگر مسائل نيز اختلافشان عملاً در يك نقطه است و بنابراين بيشتر و بهتر به هم نزديك ميشوند.
آدمي كه اصولاً با غربت به صورتي غريب قرابتي شگفت انگيز دارد، هنگامي كه از شهر خود كه همواره آرامشي به وي ميبخشد برون ميرود، همه دنيا را غريب و گسسته ميبيند و حتي در بهترين لحظات زندگي خود در غربت كافي است كه به ياد شهر خود بيفتد و آنچنان بگريد زار كه از جهان ره و رسم سفر براندازد.
شهر و شهرهايي كه در اين كتاب ميخواهيم از آنها نام ببريم، چنين موقعيت و وضعيتي را براي يكايك ما ايرانيان دارند؛ ولي اين شهر و شهرها آن سان كه بايد و شايد و حتي به طور مختصر اما مفيد برايمان شناخته شده نيستند. در زمان ما جمعي اندك از فرهيختگان و دانشوران به معرفي شهر خود و يا شهري پرداختهاند كه به جهتي از جهات بدان علاقه داشتهاند و كتابهاي به نسبت حجيمي را در معرفي آنها عرضه كردهاند.
در گذشته نيز جغرافيدانان و مورخان نام شهرهايي را كه شايد ديگر نباشند ثبت كردهاند و تا حدودي از اخبار و آثار آنها ياد نمودهاند، در زمان ما دايرهالمعارفها و دانشنامهها نيز در صدد برآمدهاند كه شهرها را معرفي كنند، اما هيچ كدام از اينها آن گونه كه ما در نظر داريم، هدف ما را تامين نميكنند. مردم امروز ما وقت و حوصله خواندن كتابهاي قطور را ندارند و تازه معلوم نيست كه اين كتاب يا كتابهاي قطور كه تعدادشان نيز اندك است، با مسقطالراس آنها مربوط باشد. بيشترين اين كتابها علمي، تاريخي و جغرافيايي هستند كه به كار اهل فن ميخورند. دانشنامهها و دايرهالمعارفها هم ناگزير به اختصار ميگرايند و تنها منابع و مآخذشان كار پژوهشگران را اندكي آسان ميكند.
راهي ميانه بايد جست و در عين حال كاري كرد كه هر آنچه نام شهر دارد در حيطه پژوهش و مطالعه و بحث درآيد. شك نيست كه شهرهايي كه در نظر است از آنها يادي شود، يكسان نيستند و گزارش همه آنها نميتواند از هر جهت مفصل باشد.
شهرهايي تاريخي هم داريم كه اينك در مرزهاي جغرافيايي ايران نيستند. بنابراين با همه اينها نميتوان به يك گونه برخورد كرد. آنچه اهميت دارد و بايد در نظر گرفت، آن است كه تمامي شهرها از يك طرح واحد پيروي كنند. در اين طرح هر جا كه شهري، موضوعي براي گفتن نداشت، جايش را به موضوع بعدي ميدهد و شهر بزرگي كه همه جنبهها را دارد، لاجرم به همه آنها ميپردازد و قد و قوارهاي بزرگتر و سنگينتر به خود ميگيرد.
براين اساس بود و هست كه تدوين كتاب «شهرهاي ايرانشهر» شكل گرفته است. قرار بر اين است كه نه تنها نقطههاي مشترك كه خطها، سطحها و عمقها و حجمهاي مشترك فرهنگي و تمدني و ديگر مختصات و مشخصات هر يك از شهرها در حد مقدور شناسايي و به سبك و سياقي واحد گزارش شوند. كار مقايسه به عهده و كف با كفايت خواننده گذاشته شده است، اما براي اينكه كار مقايسهاي اين چنين، اندكي آسان شود، عناوين واحدي براي همه گزارشها در نظر گرفته شده است.
اين كتاب يكي از دو سرنوشت زير را خواهد داشت: يا تهيهكنندگان جلد اول به دلايل گوناگون از ادامه كار صرفنظر ميكنند و ناخواسته باز ميمانند و يا آنكه اين افراد از ميدان به در نميروند و كار را به پايان ميرسانند.
در صورت دوم همه آنچه در سطور آينده خواهيم گفت، قابل تحقق خواهد بود و در صورت اول اميد است كسان ديگري كه اين روش را ميپسندند، به همين طريق راه نيمه رفته را به تمامي طي كنند و نتايجي را به دست آورند كه در زير خواهيم گفت، و با تهيه جلد اول نيز بخشي از آن را قابل عمل كردهايم. در اين كتاب به مسائل و مباحث زير پرداختهايم:
موقعيت شهر: در زير عنوان موقعيت شهر، اطلاعات مربوط به جغرافياي طبيعي و تقسيمات كشوري آمده است. وابستگي شهر به استان مربوط، طول و عرض جغرافيايي (همه جا يكسان)، ارتفاع از سطح دريا، كوهستاني يا جلگه و دشت بودن شهر، فاصله از نزديكترين شهر و فاصله از مركز استان و در صورت امكان فاصله جادهاي شهر مربوط تا تهران، آوردن سال تأسيس شهر مطابق مصوبات هيئت وزيران و يا قديمي بودن شهر.
طبيعت: آب و هوا، كوهها، چشمهها، رودها، قناتها (هر كدام كه موجود است). جنگل نزديك يا كوير نزديك و در صورتي كه شهر منطقة حفاظت شده دارد، يادآوري محل آن، نام و نشان درختها و گياهان و جانوران خاص محل، درجة حرارت و تعداد روزهاي يخبندان و... نام و نشان معدن يا معادن و هر نكتة ديگري كه مربوط به طبيعت است.
تاريخ كهنشهر: در اين قسمت گذشته تاريخي شهر در حد امكان و با اشاره به منابع تاريخي ذكر ميشود. اگر شهر قديمي است پيشينة قبل و پس از ظهور اسلام آن يادآوري ميگردد. حكومتهاي محلي و وابستگي به سلسلههاي تاريخي از قديميترين ايام تا دوران معاصر؛ به خصوص حضور در مشروطه و احتمالاً انقلاب اسلامي و همچنين جنگ تحميلي و برخي قيامها و نيز به طور خلاصه حادثههاي ويرانگر مانند جنگ، زلزله، سيل، بيماريهاي واگير ذكر ميشوند.
مسائل مردم شناختي و جامعهشناختي: شامل: جمعيت شهر، مهاجرپذيري، مهاجرفرستي، زبان و مذهب، آداب و رسوم و سنن (بهويژه: تولد، ازدواج، طلاق، وفات و مراسم مربوط به آنها). جشنهاي مربوط به مراسم نوروز و چهارشنبه سوري و ديگر جشنهاي ملي و نيز اعياد مذهبي، اوقات فراغت (ورزش و تفريحات ديگر و...). غذاهاي خاص و شيرينيهاي سنتي، پوشاك محلي و موسيقي محلي.
اقتصاد و مشاغل: كشاورزي و دامداري، صنعت (دستي ـ ماشيني ـ كارگاه و كارخانههاي بزرگ). توليد براي مصارف داخلي يا صادرات، خدمات.
تعليم و تربيت و فرهنگ: دبستان، دبيرستان، مراكز آموزش عالي و تحقيقات. هنر (سينما، تئاتر و...)، آثار تاريخي و معماري، نهادهاي فرهنگي: كتابخانه، چاپخانه و موزهها.
بهداشت و درمان: خانة بهداشت، درمانگاه، بيمارستان، و احتمالاً تعداد پزشكان عمومي و متخصص.
ارتباطات: حمل و نقل، راه شوسه و آسفالته، راهآهن، هواپيما و فرودگاه، تلفن و تلگراف، رسانهها، صدا و سيما، روزنامهها.
مراكز آييني، مساجد، امامزادهها و آثار تاريخي (نام و نشان هر مكان)
در باره مراكز آييني ـ اعم از: مساجد، بقعهها، مرقدها و مزارهاـ اشارات مختصري در اين كتاب شده است. و در كتابهاي بعدي نكتههايي يادآوري خواهد شد؛ اما اطلاعات به نسبت جامع تا هماكنون در مورد امامزادهها، بقعهها و مرقدها و مزارهاي تهران و ديگر شهرهاي استانهاي تهران و البرز و نيز زيارتگاههاي آذربايجان شرقي، همچنين مساجد ديرينه سال تهران در كتابهاي جداگانه تدوين و بنياد ايرانشناسي آنها را منتشر كرده است.
دانشمندان، شاعران، نامآوران
اين كار نيز فقط در كتابخانه به نتيجه نميرسد بايد در محل بود، حتي به محل رفتن نيز دردي را دوا نميكند. نتيجه آنكه بايد تا آنجا كه ممكن است دست به قلمي محلي پيدا كرد و اين كار نه كاري است كوچك. دست به قلم محلي هم براي خود سليقهاي و راه و رسمي دارد و حالا كه قرار شده است مطلبي بنويسد و نامش در كتابي بيايد، حاضر نيست فرمانبرداري بدون دليل پيشه كند و به هر حال ميكوشد سليقة خود را اعمال نمايد.
علت آنكه مقالات كتاب با وجود آنكه داراي طرح واحدي هستند گهگاه و لزوماً يكدست نيستند حاصل همين اختلاف سليقههاي جزئي است. برخي عناوين، نسبت به مقالات ديگر كتاب طولاني شده و برخي عناوين بسيار كوتاه از آب درآمده و برخي مطالب را نويسنده اصلاً متذكر نشده است و چون سالها هم نميتوان به انتظار اصلاح و جرح و تعديل مطالب نشست، لاجرم بايد برخي اشكالها و ايرادهاي جزيي يا غيراساسي را ناديده انگاشت. اما همين پژوهش با وجود كم و كاستيهايي كه دارد، در زمينههاي متعدد ميتواند راهنماي مسئولان و نيز مردم صاحبنظر باشد.
در گذشته نزديك و دورِ ايران، شهرهاي بزرگ و پرجنب و جوشي داشتهايم كه به علل گوناگون از جمله حملات بيگانگان يا حوادث طبيعي مانند سيل و زلزله از رونق افتادهاند؛ ري و ورامين از اين قبيل شهرها هستند، شهرهايي هم هستند كه محل اصلي آنها جابهجا شده است. در فارس نظير اينگونه شهرها را داريم، برخي شهرها كه قابليت توسعه داشتهاند، كم و بيش با سرعت رشد كرده و گسترش يافتهاند.
تهران مثال قابل توجهي از اين قبيل شهرهاست. اصولاً گسترش برخي از شهرها در مدتي كوتاه در تاريخ چند نمونه برجسته دارد و تمدن اسلامي و ايراني از اين قاعده يا اين اتفاق مستثني نيست. بغداد و حتي كوفه و قاهره از اين گونه شهرها هستند.
بغداد كه در روزگاري، چندصدتن جمعيت داشت، در فاصله سالهاي 145 تا 184 ق (برابر با 762 تا 800 م) يعني در حدود 39 سال داراي جمعيتي برابر با دو ميليون نفر شده است.
تهران در 1285 شهري با جمعيتي 300 هزار نفر بوده است و افزايش جمعيت و در نتيجه وسعتش در سالهاي بعد به ترتيب زير است:
1315 500،000
1335 1،512،082
1355 4،530،223
1365 6،042،584
1375 6،758،525
1385 7،803،883
البته بخشي از اين جمعيت ناشي از افزايش نفوس است در 1335 ايران 18954704 و در 1355 نزديك به 34 ميليون جمعيت داشته و در 1385 جمعيتش بيش از 70 ميليون بوده است، بنابراين يك قسمت از افزايش جمعيت شهر، مربوط به زاد و ولد است اما قسمتي ديگر ناشي از مهاجرت است و مهاجرتها با استعداد توسعه شهر ارتباط مستقيم دارند.
تقاطع جامعهشناسيهاي شهري و روستايي:
تقاطع مباحث اين دو جامعهشناسي و دگرديسيهاي حاصل از شهر شدن روستا، شايد به گونهاي باشد كه در نقاط ديگر دنيا همانند نداشته باشد. از اين جهت مطالعه تطبيقي اين دو موضوع از اهميتي بالا برخوردار ميشود و بيشك يكي از دستاوردهاي بومي كردن جامعهشناسي را براي ما به ارمغان ميآورد. مطالعه اين پديده در يك نمونهگيري مابين پنجاه تا صد شهر جديد مسلماً به پايهگذاري رشته مستقلي از جامعهشناسي منجر مي شود.
دانشمنداني كه در انديشه بومي كردن علم يا علوم در ايرانند ميتوانند (وشايد بايد) به اين مسئله كه فرايند روستاشدن شهرهاست، توجه كافي بنمايند. در ايران يكي از عوامل مهم سرعت افزايش شهرها در سالهاي اخير مسئله خواست اهالي است. آمار شهرها نشان ميدهند كه ما در سال 1384، «1012» شهر و در سال 1385، «1016» شهر داشتهايم؛ اما در سالهاي قبل تعداد شهرها بسيار كمتر بوده است. در سالهاي: 1335، «136» شهر، 1355،«448» شهر، 1365،«496» شهر، 1370، «520» شهر، 1375،«614» شهر ، 1380، «889» شهر و 1382، «931» شهر داشتهايم.
روستا به محض آنكه به شهر تبديل ميشود، آنچه ما معمولاً از آن نگران هستيم، پيش نميآيد، بدين معني كه لزوماً مهاجرتي از روستا به شهر صورت نميگيرد. شهر همان روستاي سابق و شهروند كنوني آن نيز همان شخص روستايي سابق است.
علت شهر شدن بسياري از روستاها اين طرز تلقي است (كه تا حدود زيادي نيز به جاست) كه اگر روستا شهر شود از امكانات يا با خوشبيني از مواهب بيشتري برخوردار ميشود اگر برق منظمي ندارد برخوردار از برق سراسري ميشود، آب و تلفن و راه آسفالته و بهداشت و درمان كافي و نظام آموزشي قابل قبول به دست خواهد آورد. اينها و جز اينها همة روستاييان را به طرف تقاضاهاي مكرر شهر شدن مسقط الرأسشان ميكشاند و بيش و كم نيز تجربة شهرشدن روستاهاي ديگر به عنوان مستند تقاضايشان مطرح ميشود و شايد نيز حق با آنها باشد.
خلاصه آنكه تعدد شهرها را با توجه به اين مسئله بايد مدنظر داشت و از گزارش شهرهايي كه براي مثال چهار ـ پنجهزار جمعيت بيشتر ندارند يا هنوز آب و برق و تلفن و بهداشت آنها در حد معيارهاي قابل قبول نيست، شگفتزده نشد.
شهريگري خود باعث ميشود كه اين روستاها توسعه يابند. مشكلي كه پيش ميآيد، اين است كه مبادا روستايي كه شهر شده است، تمامي كاركردهاي روستايياش، به ويژه كشاورزي و دامداري را از دست بدهد؛ بنابراين برنامهريزان بايد به اين مسئله توجه نمايند و براي آن راه حل مناسبي پيدا كنند.
روستايي را كه شهر شده است، در همان لحظه رها نكنند و به توسعة همه جانبه و پايدار آن در عين نگهداري كاركردهاي مفيد گذشته بپردازند.
شهريگري، مسائل و مشكلات خاصي را در كنار برخي منافع و برخي رفاه هاي بيش و كم ظاهري دارد. شايد جز در مباحث جامعهشناسي شهري ، در جاي ديگر به اين مسائل و مشكلات و حتي رفاههاي ظاهري پرداخته نشده است و نميشود. در كتاب «شهرهاي ايرانشهر» نيز از اين مقوله كمتر سخن به ميان آمده است؛ چون مدارك كافي در دسترس نبوده است، اما برخي نويسندگان مقالات، براي مثال از نبود امكانات بهداشتي يا كمي امكانات آموزشي سخن گفتهاند، يا دربارة راهها و وسايل ارتباطي اشاراتي كردهاند. شناخت درست و كامل شهرها مستلزم بررسي كامل مسائل چندگانهاي است كه در اين زمينه ادارههاي دولتي و مراكز اطلاعاتي و شايد بخش خصوصي بايد اين آگاهي و ارقام و اعداد را در اختيار خواننده بگذارند. كتاب شهرهاي ايرانشهر نخستين گام براي برداشتن راه به نسبت دور و دراز گردآوري اين قبيل اطلاعات و اطلاعرساني قابل استفاده ازآنهاست. در واقع اثر حاضر ميتواند به صورت متني باشد كه حاشيههاي مفصل براي آن در آينده تدارك ديده شود.
در اينجا نه محل مناسب براي بيان راه حلهاست و نه راهحلهاي كتابخانهاي دردي را دوا ميكند. درست است كه همة مناطق جغرافيايي با مشخصات معين و مختصات علمي تعريف شده يا به هر حال پذيرفته شده نام «شهر » به خود ميگيرند و مسئولان آن از مزاياي مسئولان شهري برخوردار ميشوند، اما در عين حال هر محيط جغرافيايي خاص، خصوصيات معيني دارد كه آن را از محيط جغرافيايي نزديك و دورش متفاوت ميسازد و مسائل معيني را با ويژگيهاي مخصوص مطرح ميكند كه راهحلهاي بيش و كم متفاوتي را طلب مينمايد؛ بنابراين هر شهري با هرچند شهر نزديك به هم داراي راه حلهاي معيني بيش و كم غير از آن هستند كه چند شهر ديگر دارند.
با اين همه آنچه در مورد هر روستايي كه شهر ميشود صادق است، برآوردن نيازهايي است كه آنها از شهر شدن توقع دارند و نيز مواظبت در اين زمينه كه برخي از ويژگيهاي روستايي از بين نرود. به كشاورزي و دامداري در سطور بالا اشاراتي كرديم. بايد از زمينهاي كشاورزي تا حدود زياد مراقبت نمود، مواظبت نمود كه آگاهانه يا ناآگاه مراتع و در نتيجه دامداري از ميان نرود. در اين زمينه مسئولان بايد همّ و غم جدي داشته باشند.
علاوه بر اين روستايي از شهرشدن روستاي خود دو توقع بسيار عمده دارد كه عبارتند از : آموزش و پرورش از يكسو و بهداشت و درمان از سوي ديگر خانوادههاي بسياري بودهاند و هستند كه به خاطر مدارس راهنمايي و دبيرستان، فرزندان خود را به دست حوادث شهري سپرده و يا خود نيز با آنها به شهر مهاجرت كردهاند.
آنها اگر در شهر جديد باز هم آموزش و پرورش كافي نداشته باشند، شهرجديدالتأسيس را رها خواهند كرد. حال آنكه آموزش و پرورش كافي در شهرهاي متوسط و كوچك نشان داده است كه نتيجه كارشان كمتر از شهرهاي بزرگ نيست. وقت كافي براي درس خواندن وجود دارد و دانشآموز بيشتر به كار درس و بحث ميرسد تا كارهاي بيهوده و جانبي.
بهداشت و درمان نيز مسئله عمدة ديگري است كه روستايي با شهرشدن روستايش در جستجوي آن است.
بسياري از روستاييان كه دستشان به دهانشان ميرسد، براي حل مسائل درماني خود به شهرهاي بزرگ ميآيند و قسمت معتنابهي از بيمارستانهاي شهرهاي بزرگ و بزرگتر را بيماران روستايي و در نتيجه خانوادة آنها كه با بيمار خود به بيمارستان ميآيند، اشغال ميكنند. قسمتي از گرفتاريهاي اين بيمارستانها ناشي از اين وضع است. اگر همزمان و همراه با شهر شدن روستا، فكري براي بهداشت و درمان متناسب و حل و فصل عملهاي اصلي و بيش و كم تخصصي نشود، روستا شهر شده است؛ اما روستايي اين شهر بيخاصيت را رها ميكند و درمان خود را از پزشك شهري ميجويد. به اين چند نكته همهگير و همهجانبه در دگرديسي روستاها بايد همزمان و يا حتي مدتها پيش از تصميم به شهر كردن روستا پرداخت.
نكته بسيار مهم ديگري كه شايد مورد توقع بيفاصله روستاها و روستاييان نباشد، اين است كه روستاي شهر شده بايد همزمان داراي يك نقشة جامع شهري باشد. در واقع اين نقشه بايد حتي يكي دو سال زودتر از شهر شدن روستا تهيه و شايد در گوشه و كنار روستا مورد آزمون قرار گيرد. در غير اين صورت شهر جديد التأسيس به بافتي نابهنجار و غيرقابل اداره بدل ميشود و نقشة بعدي هم ايجاد دعواها و دعاوي جديد ميكند و هم آن سان كه بايد و شايد قابل اجرا نيست. آشفتهكاري اين نقشه كمتر از بينقشگي نخواهد بود؛ نه مدرسه سرجاي خودش قرار ميگيرد و نه درمانگاه و بيمارستانش و نه كتابخانه و ديگر مراكز فرهنگياش و نارضايتيهاي پي درپي بهوجود خواهد آورد.
سخن كوتاه، مسئولان با دقت درگزارشها چه بخواهند و چه نخواهند، ملاحظه خواهند كرد كه چسباندن چند روستا به يكديگر و ساختن يك شهر الزاماتي دارد كه بايد به آن توجه شود. مرد و زن روستايي كه پس از غروب آفتاب و ساعتي از شب گذشته ميخوابيدند و پس از اذان صبح تقريباً كار و كوشش خود را شروع ميكردند، ديگر صبح زود از خواب بر نميخيزند و چون با تلويزيون زندگيشان را سامان دادهاند، اميال و رغبتهاي ديگري پيدا كردهاند. پيادهروي نميكنند، چون در شهر زندگيميكنند و هزار گرفتاري ديگر كه شهريگري با خود دارد براي خويش فراهم آوردهاند. بايد براي اين قبيل مشكلات شهريگري چارهي انديشيد.
از سوي ديگر همين شهريگري، شرايط خوبي را براي روستاييان به ارمغان ميآورد، مدرسه، بهداشت، دادگستري، و... اينها را بايد برايشان تدارك كرد. گزارشها گهگاه به اين مطلب اشاره ميكنند كه فلان شهر جديد التأسيس خانة بهداشت مرتبي ندارد يا مدرسهاش چند كلاسه است يا... مسئولان خواهند دانست كه بايد به داد آثار و مواريث فرهنگي رسيد و از خرابي و ويراني آنها جلوگيري كرد كه در اين صورت علاوه برانجام يك كار فرهنگي، كاري اقتصادي انجام ميدهند و اگر درست عمل كنند، يك نظام گردشگري بينالمللي پرفايدهاي را فراهم خواهند آورد.
سرانجام مردم درخواهند يافت كه چه ارتباط وثيقي ميان آنها در شرق و غرب و شمال و جنوب كشور وجود دارد. يك قوم و تنها يك قوم هستند با آداب و رسوم و عقايد و آرا و طرز زندگي يكسان و حداكثر با تفاوتهاي اندكي كه ميان افراد يك خانواده و يك محل است كه به صورت پراكنده در مناطق مختلف ساكناند و زندگي ميكنند؛ اينها نيز به واقع نمك زندگياند و آدميان را از يكنواختي و بيتحركي و گهگاه آسوده خاطري و اينكه ذهن را اصولاً به كار نگيرد و در بحث و گفتگو وارد نشود، ميرهاند و به انديشه وامي دارد.
هنگامي كه خواننده به تنوع غذاها و درعين حال به پايه و ماية يكسان آنها توجه ميكند و يا مراسم را در اصل و اساس يكي ميبيند و نام شهرها و روستاها را در سراسر كشور با بن ماية واحد مينگرد، بيشتر و بيشتر به هويت واحد و در نتيجه هويت ملي واقف ميشود و بدين ترتيب به تاريخ چند هزار ساله قومي كه اين همه پيوستگي و همبستگي را ايجاد و سپس نگاهباني كرده است، فخر ميفروشد، بيآنكه برديگران خرده بگيرد و يا آنها را دست كم بشمارد و اين روش و منش را با تاريخ طولانياش و نشيب و فرازهاي زندگاني تاريخياش و همزيستي و همراهياش، به ديگران ثابت كرده است ديگراني كه خواستهاند با او در اين سرزمين با تفاهم زندگي كنند.
باري، در اين زمينه سخنهاي كهنه و نوبسيار با شواهد فراوان ميتوان گفت، اما چون كتاب حاضر، خود اين همه را به روشني نشان ميدهد تكرار معني و مقصود نميكنيم و بهطور مختصر شيوة تدوين كتاب و بهخصوص فهرستهاي آن را يادآور ميشويم و سخن را به پايان ميبريم.
شيوة تدوين كتاب
در اين كتاب نويسندگان متعددي دست به قلم بردهاند. برخي از آنها يك مقاله و بيشتر آنها دو يا چندين مقاله دارند و خواهند داشت. براي آنكه خوانندگان بدانند كه مثلاً نويسنده «الف» چند مقاله نوشته و دربارة كدام شهرها قلم زده است و نويسنده «ب» صاحب چند مقاله است، دو فهرست در ابتداي كتاب آوردهايم:
يكي فهرست نام نويسندگان است كه با نظم الفبايي تنظيم شده است و پس از نام و نشان هر يك از آنان، نام و نشان مقالاتي كه در هر جلد تحرير كردهاند خواهدآمد.
فهرست ديگر فهرست الفبايي مقالاتي است كه هريك از نويسندگان تحرير كردهاند اين فهرست خوانندهاي را كه ميخواهد بداند فلان مقاله را كدام نويسنده نوشته است راهنمايي ميكند.
تدوين دقيقتر اين دو فهرست حكم ميكند كه نام و نشان همة مقالات يك نويسنده در همة مجلدات يكجا بيايد؛ اما اين كار مستلزم آن بود كه يا همة مجلدات يكباره منتشر شوند و يا اينكه تدوين اين دو فهرست تا زماني كه آخرين مجلد منتشر ميشود به تعويق افتد، اقدام اول براي ما كه ميخواستيم زودتر نتيجة بخشي از پژوهش را عرضه كنيم، ناممكن بود و راه دوم، بيش و كم نقض غرض بود، چون قصد و غرض ما اين بود و هست كه در هر لحظه خواننده بداند فلان يا بهمان نويسندة كتابي كه در دست دارد، چه مقالاتي را نوشته است. به هرحال روشي را كه گفتيم، براي تهية فهرست نويسندگان و مقالات برگزيديم و شايد درهمكردي از همة اين فهرستها در پايان آخرين مجلد ـ اگر لازم دانسته شد ـ بياوريم.
در كتابهايي كه صبغة دايرهالمعارفي دارند، رسم است كه منابع و مآخذ هر مقاله ذيل مقاله ميآيد. اين كار دربارة مقالات متنوعي كه هريك مآخذ و منابع مختص به خود را دارند يا كم و بيش از اين قبيلاند كار قابل قبول و يا شايستهاي است. اما در مورد كتاب ما چون بيشتر ارجاعات به كتابهاي صرفاً تاريخي و جغرافيايي و نظاير اينهاست، آوردن مآخذ و منابع در ذيل هر مقاله تكرار مكررات بيش از حد است.
بنابراين درستتر ديديم كه حداقل (با همان استدلال مربوط به نام و نشان نويسندگان) مجموعه منابع و مآخذ را با نظم الفبايي و شمارة از 1 تا 907 در پايان هر كتاب بياوريم و در عين حال در مقابل هريك از مقالات شمارة منابع مربوط را يادآوري كنيم تا جستوجوها و پژوهشهاي ديگري كه ممكن است به ياري رايانه انجام يابد آسانتر صورت گيرد.
با نشر اين كتاب چنانچه اندكي بر اطلاعات خوانندگان از شهرهاي ايرانشهر، افزوده شود، خود را موفق خواهيم يافت
پينوشتها:
* رئيس بنياد ايران شناسي
منبع:http://www.ettelaat.comارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb
/ج