تحليلي نو از حروف مقطعه و نقد آراي مفسران

در باب تفسير حروف مقطعه تاکنون از سوي مفسران مباحث زيادي صورت گرفته و تفسيرهاي متعددي بيان شده است، اما همچنان جاي بحث بيشتر دارد. گرچه به سختي مي توان نظري نو درباره حروف مقطعه بيان کرد که تاکنون هيچ مفسري به آن اشاره نکرده باشد، اما مي توان تحليل ها و تبيين هاي جديدي در اين باب ارائه داد. به نظر نگارنده هيچ يک از ديدگاه هايي که تاکنون مفسران در تفسير حروف مقطعه بيان داشته اند نمي تواند به صورت مستقل مقصود اين حروف باشد، اما به صورت ترکيبي پذيرفتني است. در مقاله حاضر پس از نقد آراي مفسران، تحليل و تبييني نو از نظريه ترکيبي در تفسير حروف مقطعه بيان شده است.
دوشنبه، 17 بهمن 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تحليلي نو از حروف مقطعه و نقد آراي مفسران

 تحليلي نو از حروف مقطعه و نقد آراي مفسران
تحليلي نو از حروف مقطعه و نقد آراي مفسران


 

نويسنده: سيد محمود طيب حسيني




 

چکيده:
 

در باب تفسير حروف مقطعه تاکنون از سوي مفسران مباحث زيادي صورت گرفته و تفسيرهاي متعددي بيان شده است، اما همچنان جاي بحث بيشتر دارد. گرچه به سختي مي توان نظري نو درباره حروف مقطعه بيان کرد که تاکنون هيچ مفسري به آن اشاره نکرده باشد، اما مي توان تحليل ها و تبيين هاي جديدي در اين باب ارائه داد. به نظر نگارنده هيچ يک از ديدگاه هايي که تاکنون مفسران در تفسير حروف مقطعه بيان داشته اند نمي تواند به صورت مستقل مقصود اين حروف باشد، اما به صورت ترکيبي پذيرفتني است. در مقاله حاضر پس از نقد آراي مفسران، تحليل و تبييني نو از نظريه ترکيبي در تفسير حروف مقطعه بيان شده است.
کليدواژه ها: حروف مقطعه، قرآن کريم، تفسير، محکم و متشابه، ظاهر و باطن.

درآمد
 

درباره ي حروف مقطعه آغاز سوره ها سؤال هاي زيادي قابل طرح است. در پژوهش حاضر در نظر است دو پرسش ذيل بررسي شود:
1. مدلول اين حروف چيست، و آيا اين حروف داراي مدلولي روشن و قابل فهم مي باشند يا نه؟
2. آيا حروف مقطعه از آيات متشابه قرآن تلقي مي شوند يا نه؟ و اگر از متشابهات اند تشابه آن ها از چه نوعي است؟
همه مفسران قرآن در طول تاريخ تفسير در حد توان تلاش کرده اند به اين دو سؤال پاسخ دهند، (و پيرو آن ديدگاه هاي فراواني در اين باره بيان شده است. اين سخن که گويا ابتدا ابن عربي آن را بر زبان آورده مشهور است که بيش از بيست نظريه در تفسير حروف مقطعه وجود دارد. البته اين ديدگاه ها کم و بيش مورد نقد و بررسي قرار گرفته اند و هر مفسري ديدگاهي را ترجيح داده و برگزيده است، برخي نيز در صدد برآمده اند ميان چند ديدگاه را جمع کنند، اما آنچه بيان شده همچنان مايه آرامش نفس نمي شود و اين مسئله جاي پژوهش بيشتر دارد). در اين مقاله ابتدا آراي مفسران را مرور و بررسي کرده، سپس ديدگاهي را که به نظر صحيح تر مي آيد بيان خواهيم کرد.

1- ديدگاه ها درباره ي مدلول حروف مقطعه
 

به طور کلي درباره ي حروف مقطعه دو ديدگاه اساسي مطرح است. يک ديدگاه بر آن است که اين حروف هيچ مدلول روشن و شناخته شده اي ندارد. اين ديدگاه در ميان مفسران فريقين طرفداراني دارد. اما ديدگاه ديگر، برخلاف ديدگاه نخست، مدلول شناخته شده اي را براي اين حروف تعريف مي کند. اين ديدگاه طرفداران بيشتري در مقايسه با ديدگاه نخست در ميان مفسران فريقين دارد.

ديدگاه نخست: مدلول نداشتن حروف مقطعه
 

در اين باره دو گرايش مشهور وجود دارد که يکي در ميان مفسران متأخر اهل سنت داراي طرفداراني است و ديگري در ميان مفسران اماميه از شهرت برخوردار است.

الف) گروهي از مفسران بر اين اعتقادند که حروف مقطعه اسراري هستند که خداي سبحان علم به آن ها را به خود اختصاص داده و هيچ کس حتي پيامبر اسلام را از آن آگاه نساخته است. از اين رو هيچ کس نمي تواند به معني و مدلول اين حروف دست يابد.
 

اين ديدگاه را قرطبي در تفسيرش نقل کرده و به خلفاي اربعه و ابن مسعود و برخي از تابعيان نسبت داده است.(1) سيوطي نيز همين ديدگاه را
پذيرفته است.(2)
طبرسي نيز از بعضي نقل کرده که معتقدند حروف مقطعه از آيات متشابهي است که خداوند علم آن را براي خود برگزيده است و هيچ کس جز خدا از تأويل آن آگاه نيست. سپس مي نويسد: اين ديدگاه از ائمه نيز روايت شده و عامه از امام اميرالمؤمنين نقل کرده اند که فرمود: هر کتاب صفوه و برگزيده اي دارد و صفوه و برگزيده ي قرآن کريم حروف تهجي(مقطعه) است. شعبي نيز گفته است: براي خدا در هر کتابي سري است و سرّ خدا در قرآن حروف مقطعه در آغاز سوره هاست. (3) ابوحيان نيز ضمن اشاره به اختلاف مفسران در اين که آيا آيه اي از قرآن غيرقابل تفسير است يا نه مي گويد: آنچه من در اين ميان اختيار کرده ام اين است که حروف مقطعه از متشابهاتي است که علم آن به خداوند اختصاص دارد و ساير کلام او آيات محکم است.(4)

نقد و بررسي
 

اين ديدگاه داراي ايرادات و اشکالات چندي است.
اولاً پذيرش آن مستلزم لغو بودن نزول حروف مقطعه خواهد بود، چرا که اگر اين حروف هيچ مدلولي نداشته باشد، هيچ فايده اي بر نزول آن ها مترتب نخواهد شد، و با اين فرض معني ندارد خداي تعالي چيزي را نازل کند و ذهن و فکر مخاطبان را به آن مشغول سازد، در حالي که آنان آن را نمي فهمند.
ثانياً در اين فرض جا داشت که مخاطبان قرآن در عصر پيامبر(ص) به دليل عدم فهم اين حروف، درباره آن از رسول خدا(ص) پرسش مي کردند، و آن حضرت مردم را توجه مي دادند که اين حروف از اسراري است که علم به آن اختصاص به خدا دارد و در نتيجه مردم را از پرداختن به تفسير اين حروف و اظهار نظر درباره
آن صريحاً منع مي کردند.
ثالثاً مطابق نقل فخر رازي متکلمان اين ديدگاه را نپذيرفته، معتقدند جايز نيست خداوند در کتابش چيزي قرار دهد که خلق آن را نمي فهمند؛ زيرا خداي تعالي مردم را به تدبر در کتابش و استنباط احکام و معارف از آن امر کرده است، و اين دو بدون احاطه به معناي آيات قرآن مقدور نمي باشد.(5)
البته به نظر مي رسد، همه کساني که به اين ديدگاه گرايش داشته اند، از اين گرايش مقصود و احدي ندارند. في المثل روايت امام علي- که فريقين آن را نقل کرده اند- حروف مقطعه را صفوه کتاب خدا معرفي مي کند، اما هيچ دلالتي بر اين ندارد که خداوند علم به حروف مقطعه را به خود اختصاص داده است. همچنين مقصود شيخ طبرسي نيز با توجه به مباني کلامي شيعي وي، اين نيست که رسول خدا(ص) و امامان اهل بيت(ع) نسبت به اسرار حروف مقطعه ناآگاه اند، همچنان که هيچ روايت منقول از اهل بيت نيز- چنان که مرحوم طبرسي گفته است(6)- بر اين معني دلالت ندارد.
بدين سان چه بسا مقصود مفسران صحابي و تابعين همچون ابن مسعود و خلفاي اربعه و حتي شعبي نيز از انحصار و اختصاص علم حروف مقطعه به خداوند، نهي عموم مردم و مفسران از تفسير اين حروف بوده باشد، نه نفي علم به اين حروف حتي از رسول خدا(ص). بنابراين حصر در کلام آنان حصر اضافي و نسبي است نه حصر مطلق، اما مفسران متأخر همچون ابوحيان و سيوطي و ديگران بدون توجه به اضافي بودن حصر، علم به حروف مقطعه را حتي از رسول خدا(ص) نيز نفي کرده اند، چنان که ابن فارس(م 395ق) نيز به همين نکته توجه کرده است. و مي گويد : گمان مي کنم مقصود گوينده اين ديدگاه آن است که حروف مقطعه اسراري اند که فقط خداوند و راسخان در علم آن را
مي دانند.(7) بنابراين ديدگاه مرحوم طبرسي و روايت امام علي (ع)و نيز ديدگاه ابن مسعود و خلفاي اربعه را بايد در گرايش دوم قرار داد.

ب- گرايش دوم از ديدگاه نخست بر آن است که حروف مقطعه اسراري است ميان خدا و پيامبرش که بدين طريق خداوند آن را از خلق پوشيده داشته است و جز آن حضرت کسي به آن اسرار آگاه نيست، بجز امام علي (ع)و ساير امامان شيعه که رسول خدا(ص)همه علم قرآن از جمله حروف مقطعه را به آنان آموخته است و اينان نيز همانند رسول خدا(ص) به آن اسرار آگاهي دارند. مطابق اين گرايش نيز حروف مقطعه هيچ گونه مدلول شناخته شده اي نداشته، صرفاً حامل اسراري است براي پيامبر و اهل بيت آن حضرت(ع).
 

علامه طباطبايي از طرفداران اين گرايش، با توجه به ديدگاه خود در تأويل، که آن را از قبيل حقايق خارجي مي داند، معتقد است همه حروف مقطعه داراي تأويل هستند، اما تصريح مي کند که اين حروف هيچ گونه مدلول لفظي روشني ندارند.(8)

نقد گرايش دوم
 

اين گرايش در تفسير حروف مقطعه که مورد تأييد بسياري از مفسران اماميه است، گرچه از ايراد نخست، يعني لغو بودن نزول حروف مقطعه مصون است، اما اشکال ديگري بر آن وارد است و آن اين که اين ديدگاه مستلزم آن است که هيچ يک از مخاطبان پيامبر(ص)، اعم از مشرکان و مسلمانان دريافتي از حروف مقطعه نداشته باشند، و اين کافي است براي اين که مشرکان بر قرآن و پيامبر عيب بگيرند و مسلمانان نيز معني و تفسير آن را از رسول خدا(ص) سؤال کنند. در نتيجه لازم بود سخني از رسول خدا(ص) در پاسخ مسلمانان و رد بر مشرکان مبني بر اين که حروف مقطعه
سرّي است ميان خدا و رسولش، ياد مي شد.

ديدگاه دوم: مدلول داشتن حروف مقطعه
 

ديدگاه اساسي دوم درباره حروف مقطعه که طرفداران زيادي در ميان فرقه هاي اسلامي دارد، براي اين حروف مدلول شناخته شده اي را معتقد است. ابن العربي(د 543) گويد: اگر اعراب مدلول متعارفي از اين حروف نمي فهميدند، نخستين کساني بودند که آن را بر پيامبر(ص) خرده مي گرفتند، اما مشاهده مي کنيم که آن حضرت «حم» و «ص» و ... را بر آنان تلاوت کرد، ولي آن ها بر آن حضرت خرده نگرفته، آن را انکار نکردند، بلکه با صراحت در برابر فصاحت و بلاغت آن سر تسليم فرود آوردند، اين در حالي است که آنان آرزومند يافتن يک اشتباه و لغزش در قرآن بودند. بنابراين اين مسئله حکايت از آن دارد که حروف مقطعه نزد آنان امري شناخته شده بود، به طوري که با آن احساس بيگانگي نمي کردند.(9)
با وجود اين مفسران درباره مدلول حروف مقطعه بر يک نظر نيستند و تفسيرهاي متنوعي از آن بيان داشته اند. مهم ترين و مشهورترين تفسيرهاي ارائه شده از اين حروف عبارت اند از:
1. اين حروف نقش حروف استفتاح را دارند که سوره با آن ها آغاز مي شود و به واسطه اين حروف اتمام سوره قبلي و آغاز سوره جديد معلوم مي گردد.
احمد بن يحيي ثعلب گفته است: عرب هرگاه کلامي را شروع کند دأب و عادت آنان اين است که بجز آن کلامي که مي خواهند بيان کنند لفظي در آغاز سخن بياورند، تا تنبيهي باشد براي مخاطب مبني بر اين که سخن اول تمام و سخن جديد آغاز شده است.(10)
بر اين تفسير دو ايراد گرفته شده است:
اولاً اين شيوه نمي تواند در همه سوره هاي قرآن کريم جاري شود؛ در نتيجه معني ندارد که حروف مقطعه آورده شده باشد تا پايان برخي از سوره ها را اعلام کند. و بسياري از سوره هاي قرآني يکجا نازل شده و در هنگام نزول آغاز و انجام آن معلوم بوده است.
ثانياً خود آيه شريفه «بسم الله الرحمن الرحيم» اين نقش را ايفا مي کرده و بنابراين نيازي به حروف مقطعه نبوده است(11)، چنان که در روايات اسلامي نيز وارد شده است.(12)
2. اين حروف نام سوره هايي هستند که در سرآغاز آن ها آمده اند؛(13) براي مثال «الم» نام سوره بقره، «کهيعص» نام سوره مريم، و «ن» نام سوره قلم است.(14)اين نظريه را بيشتر متکلمان و گروهي از لغويان پذيرفته اند. شيخ طوسي، زمخشري و بسياري از مفسران پس از وي از اين ديدگاه دفاع کرده اند(15) و فخر رازي آن را ديدگاه برگزيده بيشتر متکلمان دانسته است.(16)
از جمله ايراداتي که بر اين ديدگاه وارد شده آن است که وضع اسم براي سوره ها به منظور آن است که سوره ها از يکديگر متمايز گردند، و اين منظور با ناميدن چند سوره با «الم» يا «حم»(17) و... ناسازگار است.
در پاسخ به اين اشکال گفته اند که نامگذاري چند چيز به يک نام در صورتي که هريک از آن ها با علامتي متمايز کننده مشخص گردند، مانعي ندارد، چنان که در نامگذاري اعلام و اشخاص بسيار روي مي دهد.(18) از اين رو در مورد سوره هايي که حروف مقطع آن ها مشابه است بخشي از آيه بعد از آن ها به مثابه بخش تکميلي نام سوره نقش ايفا مي کند. بنابراين نام سوره بقره «الم ذلک الکتاب» و نام سوره آل عمران، «الم* لا اله الا هو...» است.
شهيد حکيم مي نويسد: اشکال اين است که نظريه آن است که اين حروف به صورت مقطع و با ذکر نام هايشان خوانده مي شوند: الف- لام- ميم، نه مسماهايشان(أ، ل، م) و اين نحوه قرائت آن ها مناسب آن نيست که نام سوره باشند. کيفيت کنوني قرائت با اين وضع تناسب دارد که ذکر خود اين حروف موردنظر بوده باشد و نه اين که نام هايي براي چيزهاي ديگر باشند.(19)
اما بنت الشاطي مي نويسد:
اين سخن که حروف مقطعه نام سوره باشند، بدان معني نيست که اين حروف حقيقتاً نام سوره هاي قرآن اند، بلکه مقصود اين است که سوره هاي آغاز شده با اين حروف به نام همان حروف(و از باب حکايت) نامگذاري شده است؛ نظير آن که کسي بگويد: فلاني «قفا نَبک» و «عفت الديار» را روايت مي کند. و مقصودش اين است که دو قصيده اي را که با اين دو جمله آغاز مي شود نقل مي کند.(20)
با اين توضيح روشن مي شود که گرچه اکثر مفسران اتفاق نظر دارند که حروف مقطعه نام سوره ها هستند، اما اشتهار اين حروف به نام سوره در دوره هاي پس از عصر نزول رخ داده است؛ در نتيجه اين نکته قابل پذيرش است که حروف مقطعه کارکرد نام سوره پيدا کرده اند، اما اين ديدگاه ارتباطي با تفسير و معناي اين حروف ندارد. افزون بر اين که علاوه بر حروف مقطعه، در مورد بسياري از
سوره هاي ديگر نيز ابتداي آن ها به عنوان نام آن سوره ها به کار مي رفته است، مانند: سوره «قل هو الله احد»، سوره «والضحي»، «والفجر»، «لم يکن» و...(21)
3. تفسير شايع ديگر از حروف مقطعه آن است که اين حروف نام هايي براي قرآن اند؛ مانند «کتاب»، «فرقان» و «ذکر» که نام قرآن هستند. اين ديدگاه از جماعتي از تابعين مانند قتاده، مجاهد، ابن جريح و سدّي نقل شده است.(22)
در نقد اين ديدگاه بعضي گفته اند که هيچ مستند قابل اعتمادي ندارد، (23) به علاوه اين که توزيع حروف مقطعه در آغاز 29 سوره قرآن به گونه اي است که ذهن خواننده و شنونده قرآن نمي تواند ميان حروف مقطعه و نام بودن آن ها براي قرآن ارتباط برقرار کند.(24) بلي، به نظر مي رسد گويا منشأ اين ديدگاه نادرست سخن بعضي تابعين در خصوص«الم» سوره بقره است که آن را به عنوان نام قرآن معرفي کرده اند، با اين تصور که در آغاز سوره بقره «الم» مبتدا، و «ذلک الکتاب» خبر آن باشد،(25) اما در دوره هاي بعد مفسران بدون توجه به اين تحليل ادبي، و از روي خطا، اين ديدگاه را به همه حروف مقطعه تعميم داده اند.
4. حروف مقطعه به مثابه حروف تنبيهي هستند که براي جلب توجه مشرکان در سرآغاز برخي سوره ها قرار گرفته اند. درواقع پس از آن که مشرکان مکه درصدد برآمدند با ايجاد سر و صدا و سوت و کف زدن بر صداي تلاوت رسول خدا(ص) غالب آيند و مانع گوش فرادادن مردم به آن و تحت تأثير قرار گرفتن آنان شوند؛ «لا تسمعوا لهذا القرآن والغوا فيه لعلکم تغلبون»(فصلت/2)، خداوند اين نظم بديع(حروف مقطعه) را - برخلاف حروف تنبيه رايج ميان عرب- نازل کرد تا توجه مشرکان را به خود جلب کرده، در نتيجه به آيات وحي
گوش فرا دهند.
اين ديدگاه گرچه امري معقول، و با فضاي دشمني مشرکان مکه با رسول خدا(ص) سازگار و هماهنگ است، چنان که قرآن کريم نيز از آن خبر داده است، اما اشکالي که مي توان بر آن گرفت اين است که مطابق اين استدلال، حروف مقطعه بايد تنها با سور مکي نازل مي شد، و جا نداشت با سور مدني بقره و آل عمران و رعد و غير اين ها نازل شود؛ زيرا فضاي دشمني مشرکان با پيامبر اسلام در مکه بود و در مدينه از آن خبري نبود. بدين سان اين نظر نيز صلاحيت تفسير حروف مقطعه را ندارد.(26)
تبيين ديگري از اين ديدگاه وجود دارد که از اين اشکال مصون است. و آن اين که بعضي گفته اند: اين حروف از قبيل اصواتي است که در ندا براي توجه دادن مخاطب به کار مي رود. و قرآن از اين ها استفاده کرد تا از طريق نامأنوس بودن چنين کلماتي توجه همگان را برانگيزد؛ چه، در اين صورت، الفاظ متداول تنبيه کنار گذاشته شده و به جاي آن ها از ادات ديگري استفاده شده و چنين چيزي فاقد شباهت با گفتار انسان هاست. همين امر باعث مي شود اثر بيشتري در جلب توجه شنونده داشته باشد.(27)
5. انتخاب و گزينش حروف مقطعه براي معرفي حروفي است که کلام از آن ترکيب مي شود؛ از اين رو نصف حروف الفبا(چهارده حرف) را ذکر کرده و از هر جنس از حروف هجا نيز نصف آن را آورده است.
به عقيده باقلاني اين ديدگاه در تفسير حروف مقطعه؛ يعني گزينش نيمي از هر يک از دسته هاي مختلف حروف و گردآوردن آن در ميان حروف مقطعه، يکي از دلايل اعجاز قرآن کريم و در حکم خبر دادن از غيب است؛ زيرا پي بردن به صفات حروف و تقسيم بندي آن ها سال ها پس از نزول قرآن از سوي دانشمندان وضع شد و در زمان نزول، خبري از اين تقسيمات نبود.(28) زمخشري نيز اين وجه را از لطايفي دانسته که دليلي
الزام آور محسوب مي شود.(29)
درباره ي اين ديدگاه گفتني است که گزينش دقيق و حساب شده حروف مقطعه از لطايف اعجاب انگيز قرآن کريم و استخدام اين حروف در آغاز سوره هاست و از امتيازات قرآن کريم محسوب مي شود، اما نمي توان آن را به عنوان تفسير حروف مقطعه به شمار آورد. همچنين اين بسيار سطحي و ساده انگارانه و ناپذيرفتني است که گفته شود غرض از نزول حروف مقطعه معرفي صفات حروفي است که مخاطبان قرآن هيچ آشنايي با آن نداشتند و سال ها و قرن ها بعد آن را کشف خواهند کرد.
6. ديدگاه ديگر آن است که حروف مقطعه در آغاز سوره ها نشانه اي براي اهل کتاب بوده است مبني بر حقانيت رسالت پيامبر اسلام(ص)، چرا که از سوي پيامبران بني اسرائيل به آن ها خبر داده شده بود که به زودي کتابي بر محمد(ص) پيامبر آخرالزمان نازل مي شود که در آغاز برخي سوره هاي آن حروف مقطعه قرار دارد.(30)
اين ديدگاه در تفسير منسوب به امام حسن عسکري (ع)در ضمن روايت مفصلي در تفسير حروف مقطعه آمده(31) و صدوق نيز با سند خود از راويان آن تفسير از امام عسکري (ع)نقل کرده است.(32)
با فرض اين که نسبت اين تفسير به معصوم صحيح و ثابت باشد تنها مي تواند اشاره به يکي از فوايد و کارکردهاي جانبي اين حروف باشد، اما قطعاً مقصود اصلي از نزول حروف مقطعه امر ديگري خواهد بود؛ زيرا نزول حروف مقطعه با نزول نخستين سوره هاي قرآن(سوره قلم) همراه بوده است و غالباً هم در آغاز سوره مکي است؛ زماني که هنوز اهل کتاب با قرآن مواجه نشده يا کمتر مواجه شده بودند. به علاوه اين که اگر پيامبران بني اسرائيل به امت هايشان خبر از اشتمال آخرين کتاب الهي بر حروف مقطعه داده
باشند به معناي معرفي يکي از نشانه هاي اين کتاب است، نه آن که غرض از نزول اين حروف، ايجاد نشانه براي اهل کتاب باشد.
7. ديدگاه ديگر آن است که حروف مقطعه قسم هايي هستند که خداوند سوگند خورده است. مطابق روايتي از ابن عباس اين حروف به عنوان نام هايي براي خدا هستند که در آغاز سوره ها به آن سوگند خورده شده است(33)، اما به باور زرکشي، خداوند به اين حروف سوگند خورده است براي اثبات اين که قرآني که حضرت محمد (ص)قرائت مي کند، کتابي نازل شده از سوي خداوند است، و اين سوگند نشانه ارزش و منزلت اين حروف است؛ حروفي که ماده بيان و اصول سخنان مردم در محاوراتشان است.(34)
اشکال اين ديدگاه آن است که اين تنها يک ادعاي بدون دليل است، به علاوه اين که هيچ يک از ادوات قسم هم با اين حروف ديده نمي شود، همچنين تقدير گرفتن سوگند بدون قرينه نيز برخلاف اصل بوده، شاهدي در کلام عرب ندارد.
8. حروف مقطعه رموزي هستند که مطابق حساب جمّل (ابجد) بر مدت بقا و دوام دين اسلام دلالت دارند. مستند اين ديدگاه روايتي درباره حيي بن اخطب است که در منابع فريقين آمده است.
در منابع اهل سنت اين روايت را ابن اسحاق به نقل از کلبي از ابي صالح از ابن عباس از جابر بن عبدالله بن ريّاب نقل کرده است.
در منابع شيعي نيز مشابه اين روايت را شيخ صدوق با سند خود از محمد بن قيس از امام باقر(ع)نقل کرده است.(35) به رغم پذيرش اين ديدگاه از سوي برخي مفسران همچون ابوالعاليه، خويي و سهيلي، اما اکثر مفسران بر اين ديدگاه ايراداتي گرفته و آن را رد کرده اند:
اولاً در منابع اهل سنت حديث مزبور ضعيف شمرده شده است(36) ابن کثير گويد: اين روايت علاوه بر ضعف، بيش از آن
از آن که مستندي بر اثبات و صحت اين ديدگاه باشد، دليل محکمي بر رد آن است؛ (37) زيرا حيي و برادرش خود به نادرستي تأويلاتشان اعتراف کردند.
ثانياً بر فرض پذيرش اين روايت، هيچ گونه تأييدي از رسول خدا(ص) نسبت به تفسير حيي بن اخطب در آن وجود ندارد، به علاوه اين که سخن آن يهودي در تفسير آيه نيز ادعايي بي دليل است، بنابراين بايد تفسير حروف مقطعه بر اساس حساب ابجد را تفسيري باطل و نادرست دانست.(38) ابن حجر در نقد اين ديدگاه گفته است: اين ديدگاه باطل و غيرقابل اعتماد است؛ زيرا اين نوع حساب داخل در سحر است، ابن عباس نيز از حساب ابجد نهي کرده است، و در شريعت اسلام هم حساب مزبور مبنا و مستندي ندارد.(39)
درباره نقدهاي وارده بر ديدگاه هشتم نکات زير گفتني است:
که اولاً گرچه علامه طباطبايي جريان حيي بن اخطب را بيگانه از آيه 7 آل عمران دانسته است، (40) اما ذيل روايت شيخ صدوق از امام باقر(ع) آيه شريفه 7 آل عمران ناظر به ماجراي حيي و برادرش ابوياسر دانسته شده است، خواه اين ماجرا را به عنوان سبب نزول آيه ي شريفه بپذيريم يا جريان مستقلي که اتفاق افتاده و امام- بر فرض صحت روايت- آن را يکي از مصاديق تأويل ناصحيح آيات معرفي کرده باشند.
ثانياً بايد توجه داشت نهايت دلالت روايت مزبور رد تفسير و تأويل حروف مقطعه بر مدت بقا و دوام دين اسلام است، اما اين روايت هيچ دلالتي بر نادرستي حساب ابجد و ارتباط حروف مقطعه با اين حساب ندارد. به عبارت ديگر مانعي وجود ندارد که حروف مقطعه معني و مدلول روشني براي مخاطبان اوليه اش داشته باشد، در عين حال معاني و مدلول هايي نيز مطابق حروف ابجد داشته باشد که تنها براي اهلش، يعني رسول خدا(ص) و ائمه اهل بيت روشن باشد.
همچنين سخن ابن حجر که حساب جمّل را در شمار علم سحر معرفي کرده ادعايي بدون دليل است و پذيرفته نيست. در هر صورت براي حروف مقطعه بايد در جست و جوي معني و مدلول اولي و ظاهري ديگري برآمد.
9. از جمله ديدگاه هاي مشهور درباره حروف مقطعه رمزي بودن اين حروف است. اين ديدگاه خود، مشتمل بر چند ديدگاه جزئي تر است که بيشتر بر روايات تفسيري استوار است:
9-1. مهم ترين ديدگاه در اين باره که از پشتوانه روايي در منابع فريقين برخوردار است، اين حروف را رمزي از اسماء و صفات خداوند مي داند.
در منابع اماميه صدوق روايتي را با سند خود از سفيان ثوري از امام صادق (ع)نقل کرده است که امام حروف مقطعه را غالباً به صفات الهي تفسير و تأويل کردند؛ براي نمونه «الم» در آغاز سوره بقره را به «انا الله الملک» و در آغاز سوره آل عمران را به «انا الله المجيد»؛ و «المر» را به «انا الله المحيي المميت الرازق» و «الر» را به «انا الله الرؤوف» و «المص» را به «انا الله المقتدر الصادق» و... تفسير کردند.(41)
در منابع اهل سنت سيوطي روايتي را از کلبي از ابي صالح از ام هاني از رسول خدا(ص) نقل کرده است که حضرت «کهيعص» را به «کاف، هاد، امينٌ، عالمٌ، صادقٌ» تفسير کردند.(42)
9-2. دسته ديگر از روايات، حروف مقطعه را رموز و نشانه هايي براي اسماي الهي و اسماي پيامبر و فرشتگان مي داند؛ چنان که ضحاک در مورد «الم» گفته است که «الف» اشاره به «الله» و «لام» اشاره به «جبرئيل» و «ميم» اشاره به «محمد»(ص) دارد.
9-3. دسته سوم رواياتي هستند که برخي از حروف مقطعه را رمزي از پديده هاي دنيايي يا آخرتي شمرده اند؛ چنان که در حديث سفيان ثوري از امام صادق(ع) «ق» نام کوهي افسانه اي موسوم به کوه قاف معرفي شده که گرداگرد زمين را احاطه کرده است، و «ن» جويباري در بهشت، «ص» چشمه اي
جاري از زير عرش که رسول خدا در شب معراج از آن وضو گرفته است(43) و نيز تفسير «ص» به نام دريايي که عرش خدا بر آن قرار دارد، يا نام دريايي که مردگان با آن زنده مي شوند، و تفسير «ن» به ماهي(44) نيز از نمونه هاي ديگر اين دسته است.
نقطه مشترک اين سه دسته روايات و ديدگاه هاي جانبي آن، در رمزي شمردن حروف مقطعه است. اما بايد توجه داشت که براي پذيرش اين ديدگاه يا بايد به سخن معصوم متعبد شد، يا قاعده اي کلي ارائه داد؛ براي مثال گفته شود که هر يک از حروف مقطعه رمزي است اشاره به آن دسته از صفات خدا که با آن حرف شروع مي شود، که اين را هيچ مفسري ادعا نکرده است و همان گونه که برخي محققان بيان داشته اند.(45) آنچه در اين باره گفته شده حدسياتي است که مبناي علمي ندارد، و برخي اساساً موهوم است؛ مانند تفسير «ق» به کوه قاف که افسانه اي بيش نيست، يا تفسير «ص» به دريايي که پايه هاي عرش خداوند بر روي آن قرار دارد، در حالي که عرش خدا شيئي مادي نمي تواند باشد.
به علاوه اين که در اين فرض حروف مقطعه از اسرار پوشيده بر انسان ها خواهد بود و در نتيجه فهم آن براي اعراب معاصر و مخاطب پيامبر(ص) دشوار و ناممکن بوده است.(46) بنابراين کليت اين ديدگاه پذيرفتني است، اما رمزگشايي اين حروف بايد توسط معصوم انجام شود، که اين هم جز در مورد تفسير برخي حروف مقطعه به صفات خدا و تفسير دو حرف «طه» و «يس» به نام پيامبر اسلام روايت معتبري وجود ندارد و در هر صورت نهايت چيزي که مي توان گفت آن است که اين تفسير از حروف مقطعه از دلالت هاي ثانوي و باطني اين حروف باشد.
10. ديدگاه مشهور ديگر آن است که مجموع حروف مقطعه اسم اعظم خدا را تشکيل مي دهند که در قرآن کريم پراکنده شده اند؛ چنان که ابن عطبه گفته است که
حروف مقطعه اسم اعظم خداست، اما ما کيفيت ترکيب آن را نمي دانيم.(47) همچنين مطابق نقل طبري که سند آن را نيز صحيح شمرده است ابن مسعود حروف مقطعه را اسم اعظم خدا(48) و ابن عباس نيز-مطابق نقل سدي- آن را يکي از اسم هاي اعظم معرفي کرده است.(49)
اين ديدگاه مورد تأييد رواياتي معتبر از امامان معصوم نيز هست. ابوبصير از امام صادق (ع)نقل مي کند که «الم» يکي از حروف اسم اعظم خداست که به صورت مقطع و جداجدا در قرآن مجيد آمده است و فقط پيامبر(ص) و امام مي تواند اسم اعظم را با ترکيب اين حروف به دست آورد.(50)
همان طور که پيش تر بيان شد، احتمالاً اين روايات يکي از مستندات ديدگاهي است که حروف مقطعه را اسرار ميان خدا و پيامبر(و امامان معصوم) معرفي مي کند و در نتيجه ديدگاهي است مورد اتفاق نظر مفسران اماميه و از سوي هيچ مفسر امامي مورد انکار قرار نگرفته است. تنها ايرادي که مي توان بر اين ديدگاه وارد دانست آن است که چگونه حروف مقطعه براي مخاطبان پيامبر مفهوم نبوده است و در عين حال آنان هيچ اعتراض يا انکاري نسبت به وجود آن ها در قرآن کريم نکرده اند و درباره معناي آن ها نيز از رسول خدا(ص) نپرسيده اند.
11. از ديگر ديدگاه هاي مشهور اين است که سوره ها با اين حروف آغاز شده اند تا مردم را توجه دهند به اين که قرآن کريم که همگان از هماوردي با آن درمانده اند، از همين حروف الفباي معمول و متداول در ميان مردم تأليف شده است. همين حروفي که پيوسته با آن سخن مي گويند، در عين حال اهل فصاحت و بلاغت از آوردن همانند براي قرآن عاجزند و اين عجز آنان دلالت بر اعجاز قرآن دارد.(51) اين ديدگاه، مشهورترين و مقبول ترين ديدگاه نزد مفسران و محققان متقدم و متأخر به ويژه ادبا همچون قطرب، مبرد، زمخشري، طبرسي، فخررازي و... است . فخر رازي
گويد: اين ديدگاه را مبرد بيان کرده و گروه زيادي از محققان آن را برگزيده اند.(52)
(بنت الشاطي نيز پس از نقل و نقد آراي مختلف در تفسير حروف مقطعه به تفصيل از اين ديدگاه دفاع و آن را يکي از جنبه هاي اعجاز بياني قرآن معرفي کرده است. او مي گويد: شايد نظريه اي که در ميان آراي مختلف درباره حروف مقطعه بيش از همه به طبيعت بيان قرآني و مسئله اعجاز نزديک است، همين نظر است که اين حروف بدان جهت در ابتداي سوره ها ذکر شده اند که بگويند قرآن از همين حروف الفباي عربي به صورت مفرد يا مرکب ترکيب يافته است، تا مردمي را که قرآن به زبان آن ها نازل شده توجه دهد به اين که اين کتاب از همان حروفي است که آن ها مي شناسند و کلام خود را از آن مي سازند.(53)
وي همچنين مي افزايد: هر سوره اي که با حروف مقطعه آغاز شده، لزوماً مي بايست در آن از تأييد قرآن به عنوان آيت خدا و از اعجاز و عظمت آن سخن به ميان آمده باشد، همچنان که با استقراء در هر 29 سوره مشتمل بر حروف مقطعه اين نکته روشن مي شود.)(54)
اين ديدگاه در ميان مفسران اهل سنت و برخي مفسران شيعه به ويژه مفسران با مسلک ادبي طرفداران زيادي داشته و شايد رايج ترين تفسير و کم اشکال ترين ديدگاه ها باشد. در عين حال يک نکته قابل تأمل است و آن اين که اگر همه حروف مقطعه را به صورت مجموعي- که نيمي از حروف الفبا را به صورت بسيار دقيق و لطيف دربرمي گيرد- يا به ترتيب مصحف در نظر بگيريم جاي بحث ندارد، اما اگر سور مشتمل بر حروف مقطعه را به لحاظ ترتيب نزول بررسي کنيم پذيرش اين ديدگاه به عنوان بهترين تفسير از حروف مقطعه جاي ترديد خواهد داشت؛ يعني نخستين سوره هاي مشتمل
بر حروف مقطعه «ن و القلم»، «ق» و «ص» است که سوره اخير رتبه سي و هفتم را دارد، و بعد از آن نيز ترکيب هاي مختلف و ويژه اي در آغاز هريک از 29 سوره قرار گرفته است، به گونه اي که نفس آدمي به صرف تفسير اخير آرام نمي گيرد و قانع نمي شود به اين که غرض از نزول حروف مقطعه تنها براي اعلام اين نکته است که قرآن کريم از حروف الفباي رايج در ميان مردم تأليف شده است.
12. ديدگاه قابل توجه ديگر آن است که تعدادي از وجوه مذکور در تفسير حروف مقطعه با هم مقصود از نزول اين حروف است. ابن فارس و بعضي ديگر اين وجه را برگزيده و گفته اند: خداي متعال در آغاز برخي سوره ها حروف مقطعه قرار داد، تا هريک از اين حروف بر معاني فراوان و نه يک معني دلالت کند. بنابراين، اين حروف هم نقش حروف افتتاح و تنبيه را ايفا مي کنند، هم رموزي مأخوذ از صفات خدا هستند، هم اين که خداوند آن ها را براي دلالت بر اسم سوره انتخاب کرده است، و هم براي دلالت بر اجل اقوامي و روزي مقدر براي اقوامي ديگر است، و در عين حال از صفات خدا ناظر به انعام و فضل و مجد خدا اخذ شده، و هم براي اسکات مشرکان و جلب توجه آن ها به گوش فرادادن به قرآن است، و هم براي اعلام به عرب است به اين که قرآن دال بر نبوت حضرت محمد است و کتابي که آنان از آوردن مثل آن عاجزند از همين حروف الفباي رايج در ميان آن ها تأليف شده است. وي همچنين اين ديدگاه را جامع همه تأويلات در تفسير حروف مقطعه شمرده است.(55)
آنچه ذکر شد، مجموعه اي از مهم ترين ديدگاه ها در تفسير حروف مقطعه است.

جمع بندي
 

با توجه به آنچه درباره ديدگاه هاي مختلف در تفسير حروف مقطعه، و اشکالات وارد بر هريک بيان شد، به نظر مي رسد هيچ يک از آن ديدگاه ها را نتوان به عنوان وجه انحصاري در تفسير حروف مقطعه معرفي کرد. اما شايد آنچه را که ابن فارس به آن
گرايش پيدا کرده است بتوان با تحليلي ديگر به عنوان تفسير حروف مقطعه پذيرفت.
توضيح اين که براي حروف مقطعه بايد يک تفسير ظاهري به دست داد که براي عموم مردم و اهل زبان قابل فهم و درک باشد، تا اشکال لغو بودن نزول حروف مقطعه براي عموم مخاطبان و اشکال ابن عربي را به دنبال نداشته باشد ايراد ابن عربي آن است که اگر اعراب مدلول متعارفي از حروف مقطعه در ذهن نداشتند نخستين کساني بودند که وجود آن را در قرآن بر پيامبر عيب مي گرفتند، اما مشاهده مي کنيم که رسول خدا(ص) «حم» فصلت و «ص» و غيره را بر آن ها تلاوت مي کرد، و آن ها خرده نگرفته، به انکار آن نپرداختند، بلکه در برابر فصاحت و بلاغت آن سر تسليم فرود آوردند. اين در حالي است که آنان بسيار آرزومند يافتن يک خطا و لغزش در قرآن بودند. بنابراين روشن مي شود که حروف مزبور نزد آنان امري شناخته شده بوده و با آن احساس بيگانگي نمي کردند.(56) اين تفسير ظاهري را مي توان همان ديدگاه مفسران اهل ادب در تفسير اين حروف معرفي کرد؛ يعني نزول حروف مقطعه براي اعلام اين مطلب بوده است که قرآن کريم از همين حروف الفبا ترکيب و تأليف شده است، اما در لايه اي عميق تر و همان گونه که روايات به ويژه روايات شيعي بيان داشته اند، حروف مقطعه حامل اسراري براي پيامبر و جانشينان بر حق آن حضرت است که ديگران از فهم و درک آن عاجزند، و هرگونه اظهار نظري از سوي هرکس بدون استناد به سخن معصوم حدس و گماني بيش نيست که قابل پيروي کردن نمي باشد. بنابراين فهم اين اسرار توقيفي است، و اشاره به اسم اسماء و صفات خداوند، يا آجال اقوام و امت هايي مي تواند بخشي از اسرار پوشيده حروف مقطعه باشد که علم به آن در اختيار معصومان است. برخي از وجوه گذشته را نيز بايد از فوايد، ويژگي ها يا نقش بعدي حروف مقطعه ارزيابي کرد و نه تفسير اصلي و غرض از نزول حروف مقطعه؛ مانند اسکات مشرکات يا اسم سوره ها و نيز گزينش نيمي از حروف مقطعه، و صفات مختلف حروف. در
عين حال قابل انکار نيست که ميان حروف مقطعه در آغاز هر سوره با مضامين همان سوره ارتباط خاصي برقرار است(57) که چه بسا بخشي از آن براي ما قابل درک باشد.

2- تشابه يا عدم تشابه حروف مقطعه
 

دومين مسئله اساسي درباره يحروف مقطعه مسئله متشابه بودن حروف مقطعه يا عدم تشابه آن هاست. درباره اين مسئله ميان مفسران اسلامي اختلاف نظر است، اما رايج ترين نظر در ميان فريقين بر متشابه بودن اين حروف است. بنت الشاطي گويد: عقيده متشابه بودن حروف مقطعه عقيده اغلب متأخران است، تا جايي که سيوطي همه اقوال و آراي مختلف درباره حروف مقطعه را در نوع محکم و متشابه آورده، و تصريح کرده است به اين که يکي از مصاديق متشابه، حروف مقطعه در آغاز سوره هاست.(58) در مقابل اين ديدگاه همه کساني که تفسيري روشن از حروف مقطعه به دست داده اند بالطبع حروف مقطعه را از دايره متشابهات خارج مي دانند.
بر اين اساس بايد گفت عموم مفسراني که حروف مقطعه را از اسراري دانسته اند که خداوند علم آن را براي خود برگزيده است(عقيده رايج ميان برخي متأخران اهل سنت) و همه آنان که حروف مقطعه را از اسرار ميان خدا و رسول خدا (ص)و سپس اهل بيت آن حضرت دانسته اند(ديدگاه مشهور ميان اماميه) معتقد به متشابه بودن حروف مقطعه اند. به همين دليل بسياري از مفسران شيعه با استناد به روايات ائمه معصومين اين حروف را از متشابهات شمرده اند.(59) همچنين ديدگاهي که حروف
مقطعه را ناظر به اسم اعظم خداوند يا رموزي دال بر صفات و اسماي الهي يا اسماي پيامبر و فرشتگان، يا اشاره به حساب جمّل مي داند نيز ناگزير به متشابه معرفي کردن اين حروف است، همچنان که در برخي روايات به اين نکته تصريح شده است.
اما مطابق ساير ديدگاه ها، همچون ديدگاه اسکات مشرکان براي استماع کلام وحي، اعلام ترکيب قرآن از حروف رايج ميان عرب، حروف تنبيه و استفتاح، اعلان به پايان يافتن سوره قبل، نام براي قرآن، و سوره ها، اين حروف از محکمات بوده و از دايره متشابهات خارج خواهند بود.
در اين ميان ديدگاه علامه طباطبايي قابل توجه است. ايشان با اين که ديدگاه مشهور ميان مفسران اماميه را پذيرفته است، مبني بر اين که حروف مقطعه اسراري ميان خدا و پيامبر و امامان معصوم مي باشد، اما اين حروف را از دايره آيات متشابه خارج دانسته و اصولاً اين حروف را بيگانه از آيه 7 آل عمران مي داند. ايشان مي نويسد:
از مباحث ذيل آيه 7 آل عمران روشن شد که احکام و تشابه از صفات آياتي است که داراي دلالت لفظي بر مدلولاتشان باشند، و نيز روشن شد که تأويل از قبيل مدلولات لفظي نيست. بلکه حقايق واقعي اي هستند که از مضامين بيانات قرآني اعم از محکم و متشابه منبعث مي شوند. بنابراين نه حروف مقطعه در دايره آيات متشابه جاي مي گيرد، و نه معاني اي که از آن ها قصد شده تأويل اين حروف به شمار مي آيد.(60)
مسئله ديگر آن است که مطابق ديدگاه هايي که حروف مقطعه را در دايره
متشابهات قرار مي دهد، تشابه آن ها از کدام نوع متشابهات مي باشد؟
در پاسخ بايد گفت بعضي از مفسران اهل سنت تشابه اين آيات را از نوع تشابه حقيقي گرفته اند که خداي متعال علم آن را به خود اختصاص داده است، و رسول خدا(ص) نيز از علم به آن ها محروم است. اما بعضي ديگر از آن ها تشابه اين حروف را نسبي دانسته، و راسخان در علم به ويژه پيامبر اسلام را عالم به تأويل آن ها دانسته اند.(61)
اما در باور مفسران اماميه هيچ آيه اي از قرآن کريم داراي تشابه حقيقي نمي باشد و علم تمام قرآن نزد راسخان در علم حقيقي، يعني رسول خدا(ص) و امامان معصوم به وديعه نهاده شده است.

ديدگاه برگزيده
 

مطابق ديدگاه برگزيده در مدلول حروف مقطعه که اين حروف را برخوردار از دو مدلول ظاهري و باطني معرفي مي کرد که مدلول ظاهري قرآن کريم براي مخاطبان پيامبر شناخته شده بوده است، بايد نکات زير را يادآور شد:
اولاً در مدلول ظاهري حروف مقطعه هيچ گونه تشابه اصلي، ذاتي و بالفعل براي مخاطبان اولي پيامبر وجود نداشته است.
ثانياً مدلول ظاهري از تشابه بالعرض برخوردار بوده است؛ يعني اين حروف قابليت آن را داشته اند که دستاويز کژدلان قرار گرفته تأويلات نادرستي انجام گيرد، همچنان که مطابق روايت امام باقر(ع) اين تأويل نادرست در دوره پس از هجرت در مدينه احتمالاً توسط حيي بن اخطب صورت گرفته است.
ثالثاً مدلول باطني حروف مقطعه- که در واقع حامل اسراري براي رسول خدا(ص) و راسخان حقيقي در علم يعني آگاهان به همه معارف و دانش هاي قرآن بوده است براي غير آنان متشابه خواهد بود. که اين تشابه نيز از نوع تشابه نسبي و البته ذاتي خواهد بود.

نتيجه بحث
 

در اين مقاله، بحث درباره حروف مقطعه در دو محور انجام گرفت: 1. مدلول حروف مقطعه؛ 2. احکام يا تشابه آن ها.
در محور نخست، دو ديدگاه مهم و ذيل هريک ديدگاه هاي جزئي تري معرفي شد. مشهورترين ديدگاه در مدلول حروف مقطعه که طرفداران جدي در ميان مفسران اهل سنت و اماميه دارد، ديدگاه يازدهم است؛ يعني اعلام اين که قرآن کريم از همين حروف الفباي متداول در ميان مردم ترکيب شده و بشر از هماوردي با آن عاجز و درمانده است. از ديگر ديدگاه هاي قابل توجه در تفسير حروف مقطعه ديدگاه ابن فارس است که تلاش دارد تعداد زيادي از ديدگاه هاي مطرح را در مدلول حروف مقطعه گرد آورد.
اما با توجه به مجموع دلايل و مستندات ديدگاه ها از يک سو و برخي اشکالات اساسي از سوي ديگر، ديدگاه صحيح تر آن است که براي اين حروف دو مدلول ظاهري و باطني در نظر بگيريم. مدلول ظاهري اين حروف براي مخاطبان اولي قرآن شناخته شده بوده است، و مدلول باطني آن ها آن است که اين حروف حامل اسراري ميان خدا و رسول خدا(ص) و امامان معصوم باشد.
در محور دوم نيز مطابق ديدگاهي که براي حروف مقطعه مدلول نمي شناسد يا مدلول غيرشناخته شده اي، مانند حروف اسم اعظم، معرفي مي کند، اين حروف در دايره متشابهات قرار مي گيرد.
اما مطابق ديدگاه کساني که براي حروف مقطعه مدلول شناخته شده اي معرفي کرده اند، اين حروف از دايره متشابهات خارج شده، در حوزه آيات محکم قرار مي گيرد.

پي نوشت ها :
 

1- محمد بن احمد، قرطبي، الجامع لا حکام القرآن، تهران، انتشارات ناصرخسرو، 1364ش، ج1، ص 108؛ نيز بنگريد به: ابن کثير، تفسير القرآن العظيم، بيروت، دارالکتب العلميه، 1419ق، ج1، ص 38.
2- سيوطي، الاتقان، دمشق، دار ابن کثير، 1416ق، ج1، ص 664.
3- طبرسي، مجمع البيان، تهران، انتشارات ناصرخسرو، 1372ش، ج1، ص 112.
4- ابوحيان، البحر المحيط، بيروت، دارالفکر، 1420ق، ج1، ص 60.
5- بنگريد به: فخررازي، التفسير الکبير، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1420ق، ج1، ص 3؛ زرکشي، البرهان، بيروت، دار الکتب العلميه، 1408ق، ج1، ص 173.
6-بنگريد به : طبرسي، مجمع البيان، ج1، ص 112.
7-بنگريد به: زرکشي، البرهان، ج1، ص 174.
8- بنگريد به : طباطبايي، الميزان، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1417ق، ج1، ص 8.
9- بنگريد به : سيوطي، الاتقان، ج1، ص 664؛ ابن العربي، قانون التأويل، تحقيق محمد سليمان، دارالغرب الاسلامي، 1990م، ص 208.
10- بنگريد به: فخر رازي، التفسير الکبير، ج1، ص 7.
11- بنگريد به: محمد بن مسعود عياشي، تفسير عياشي، تهران المطبعة العلميه، 1380ق، ج1، ص 33 و 34؛ حاکم نيشابوري، مستدرک، ج1، ص 231-232؛ سيوطي، الدر المنثور، قم، کتابخانه آية الله مرعشي نجفي، 1404ق، ج1، ص 20؛ معرفت، التفسير الاثري الجامع، ج1، ص 323 و 324.
12- حکيم، علوم قرآني، تهران، مؤسسه فرهنگي انتشاراتي تبيان، 1378ش، ص 467.
13- زمخشري، کشاف، بيروت، دارالکتاب العربي، 1407ق، ج1، ص 21.
14- حکيم، علوم القرآن، قم، مجمع الفکر الاسلامي، 1417ق، ص 264.
15- بنگريد به: زمخشري، کشاف، ج1، ص 21 به بعد؛ شيخ طوسي، التبيان، بيروت، دار احياء التراث العربي، ج1، ص 49؛ رشيد رضا، المنار، دارالفکر، ج8، ص 122.
16- فخر رازي، التفسير الکبير، ج1، ص 5.
17- از ميان سوره هاي داراي حروف مقطعه، سوره هاي بقره، آل عمران، لقمان و سجده با «الم» و سوره هاي فصلت، زخرف، دخان، احقاف و جاثيه با «حم» و سوره هاي شعرا و قصص با «طسم» آغاز شده اند.
18-شيخ طوسي، التبيان، ج1، ص 48-49.
19- حکيم، علوم قرآني، ص 465.
20- بنت الشاطي، اعجاز بياني، ترجمه حسين صابري، تهران، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، 1376ش، ص 148.
21-براي نمونه بنگريد به: صحيح البخاري، دار احياء الکتب العربي، ج6، ص 544-577.
22- بنگريد به: طبري، جامع البيان، بيروت، دارالکتب العلميه، 1420ق، ج1، ص 118 و 121؛ ابوحيان، البحر المحيط، ج1، ص 58.
23- بنگريد به: حکيم، علوم قرآني، ص 464.
24- بنگريد به: ابن کثير، تفسير القرآن العظيم، ج1، ص 36.
25- بنگريد به: طبري، جامع البيان، ج1، ص 120.
26- بنگريد به : فضل الله، من وحي القرآن، بيروت، دار الملاک للطباعة و النشر، 1419ق، ج1، ص 101.
27- بنت الشاطي، اعجاز بياني، ص 149؛ سيوطي، الاتقان، ج1، ص 664.
28- باقلاني، اعجاز قرآن، ص 51 و 66.
29- بنگريد به: زمخشري، کشاف، ج1، ص 17.
30- سيوطي، الاتقان، ج1، ص 666.
31- تفسير منسوب به امام حسن عسکري(ع)، مدرسه امام مهدي قم.
32- صدوق، معاني الاخبار، ص 24-28؛ نيز بنگريد به: تفسير منسوب به امام حسن عسکري(ع)، ص 62-67؛ مجلسي، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفا، 1404ق، ج10، ص 14-18.
33- طبري، جامع البيان، ج1، ص 219؛ ابن کثير، تفسير القرآن العظيم، ج1، ص 36.
34- زرکشي، البرهان، ج1، ص 173.
35- بنگريد به: صدوق، معاني الاخبار، ص 23-24.
36- بنگريد به: طبري، جامع البيان، ج1، ص125.
37- ابن کثير، تفسير القرآن العظيم، ج1، ص 38.
38- بنگريد به: طباطبايي، الميزان، ج18، ص 13؛ ابن عاشور، التحرير و التنوير، ج1، ص 206.
39- بنگريد به: سيوطي، الاتقان، ج1، ص 664.
40- بنگريد به: طباطبايي، الميزان، ج18، ص 8.
41-صدوق، معاني الاخبار، ص 23.
42- بنگريد به : سيوطي، الاتقان، ج2، ص 659.
43-صدوق، معاني الاخبار، ص 22.
44- بنگريد به: سيوطي، الاتقان، ج1، ص 667.
45- بنگريد به: حکيم، علوم قرآني، ص 464.
46- بنت الشاطي، اعجاز البياني، ص 158.
47- سيوطي، الاتقان، ج1، ص 661.
48- طبري، جامع البيان، ج1، ص 119.
49- سيوطي، الاتقان، ج1، ص 661.
50- صدوق، معاني الاخبار، ص 23.
51- بنگريد به: ابن عاشور، التحرير و التنوير، ج1، ص 210.
52- بنگريد به: فخر رازي، التفسير الکبير، ج1، ص 6؛ ابن کثير، التفسير القرآن العظيم، ج1، ص 38.
53- بنت الشاطي، الاعجاز البياني، ص 157 به بعد؛ همان، ترجمه حسين صابري، ص 161 و 162.
54- همان، ص 165-190.
55- بنگريد به: زرکشي، البرهان، ج1، ص 175.
56-ابن عربي، قانون التأويل، ص 208.
57- بنگريد به: طباطبايي، الميزان، ج18، ص 10.
58- بنت الشاطي، اعجاز البياني، ص 157.
59- براي نمونه بنگريد به : دخيل علي، الوجيز في تفسير الکتاب العزير، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1422ق، ج1، ص 8؛ محمد جواد مغنيه، تفسير کاشف، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1424ق، ج1، ص 37؛ حسن مصطفوي، تفسير روشن، تهران، مرکز نشر کتاب، 1380ش، ج1، ص 47؛ محمد کرمي، التفسير لکتاب الله، قم، چاپخانه علميه، 1402ق، ج1، ص 15؛ فيض کاشاني، تفسير الصافي، تهران، انتشارات الصدر، 1415ق، ج1، ص 90؛ سيد عبدالحسين طيب، اطيب البيان، تهران، انتشارات اسلام، 1378ش، ج1، ص 121؛ حسيني همداني، انوار درخشان، تهران، کتابفروشي لطفي، 1404ق، ج1، ص 34؛ سيدمحمود طالقاني، پرتوي از قرآن، تهران، شرکت سهامي انتشار، 1362ش، ج1، ص 49؛ حسيني شاه عبد العظيمي، تفسير اثني عشري، تهران، انتشارات ميقات، 1363ش، ج1، ص 50.
60-طباطبايي، الميزان، ج18، ص 8.
61- براي نمونه بنگريد به: محمد محمود حجازي، التفسير الواضح، بيروت، دار الجيل الجديد، 1413ق، ج1، ص 13؛ قرطبي، الجامع لاحکام القرآن، ج1، ص 154.
 

منبع: نشريه مشکوة، شماره 102.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.