صداقت هاي دردسرساز زندگي
خيلي ها فکر مي کنند درست از لحظه يي که خطبه ي عقد جاري شد، ديگر تمام مرزها از بين مي رود و زن و شوهرها بايد بدون هيچ حرف ناگفته يي زندگي عاشقانه شان را شروع کنند؛ در دايره ي لغت اين افراد، رازداري بعد از ازدواج جايي ندارد و زن و شوهر هيچ چيز را نبايد از هم مخفي نگه دارند.
اين صداقت خالصانه خيلي ستودني است، اما وقتي رنگ و بوي افراط به خود مي گيرد کم کم شبيه يک ساده لوحي پردردسر مي شود که ممکن است مشکلات زياد براي تان به وجود آورد. همان طور که در مثل داريم:
جز راست نبايد گفت هر راست نشايد گفت!
دلخوري ها ي مربوط خانواده همسر که شما بدون هيچ ملاحظه يي با همسرتان در ميان مي گذاريد، مصداق بارز همين رازگويي هايي است که فايده ي چنداني ندارند. فرض کنيد شما به دلايلي از مادر شوهرتان رفتار ناخوشايندي ديده ايد و هنوز از او دلخوريد، بعد همان زمان همسرتان شروع به تعريف و تمجيد از مادرش مي کند که «او چقدر زن فهميده، درستکار و محترمي است.»
در اين شرايط اصلاً لازم نيست مقابل همسرتان جبهه بگيرد و شروع کنيد به نقض کردن گفته هاي او و حتي بدتر از آن پرونده ي تمام حرف هايي را که مادر شوهرتان زده و شما را آزرده باز کنيد. بگذاريد اين مسايل بين شما و مادرشوهرتان به شکلي منطقي و با گذشت زمان حل شود و روي روابط شما با همسرتان سايه نيندازد.
بدتر از مورد بالا وقتي است که شما از خانواده ي همسر دلخوريد و اتفاقاً ماجرايي پيش مي آيد که همسرتان هم از يکي از اعضاي خانواده اش دلخور مي شود و اين دلخوري را با شما در ميان مي گذارد. آن وقت شما شروع به برشمردن تمام بدي هاي آن فرد مي کنيد و داستان دلخوري هايتان از او را سر مي دهيد و حتي کاسه ي داغ تر از آش مي شويد و از خود همسرتان هم بيشتر بد طرف مقابل را مي گوييد!
اما يادتان باشد همسر شما هر قدر هم که در آن لحظه عصباني باشد، دوست ندارد از زبان نفر سومي مثل شما خطاهاي خانواده اش را بشنود. اين لحظات در ذهن همسر شما ثبت مي شود و اگر زمينه ي تلافي کردن او را فراهم کند، قطعاً او را از شما دل چرکين خواهد کرد و باعث مي شود دفعات بعدي درد دل هايش را با شما در ميان نگذارد.
برعکس اين مورد هم اشتباه است! لازم نيست در اين شرايط دايه ي مهربان تر از مادر شويد و شروع کنيد به خوب گويي افراطي از کسي که همسرتان را دلخور کرده است! شما فقط شنونده باشيد. سعي کنيد همسرتان را آرام کنيد و وقتي عصبانيت همسرتان فروکش کرد هرگز اين مشکل و دلخوري را به ياد او نياوريد و از آن به عنوان ابزاري براي مظلوم نمايي خودتان استفاده نکنيد.
مشکلات اعضاي خانواده ي شما نيز چيزي نيست که بخواهيد به همسرتان انتقال دهيد. از اين مسايل در حدي با او صحبت کنيد که اگر بعدها در جمعي کسي راجع به اين مشکل چيزي گفت: همسر شما بي خبر نباشد.
اگر در خانواده ي شما يا همسرتان کسي پشت سر همسر شما بدگويي کرد لازم نيست عين همان حرف ها را کف دست همسرتان بگذاريد، در غير اين صورت آتشي درمي گيرد که خودتان در آن خواهيد سوخت!
اگر موضوع خيلي اهميت داشت و پاي اشتباهات همسرتان در ميان بود. سعي کنيد به نرم ترين حالت ممکن طوري که همسرتان ذره يي متوجه بدگويي ديگري از خودش نشود ماجرا را با او در ميان بگذاريد. فقط در حدي که درباره ي اشتباهش به او هشدار داده باشيد و در صورت نياز ، او را متوجه دلخوري طرف ديگر از همسرتان کرده باشيد. آن هم با نيت اين که همسرتان را به دلجويي از آن شخص ترغيب کنيد.
اين که تمام پسرهاي فاميل، دوست، آشنا روزي آرزوي ازدواج با شما را داشته اند! يا مادر شمابه محض تمام شدن سربازي تان يک ليست بلند بالا از دختران دم بخت در اختيارتان قرار داده که از قضا همه شان علاقه مند ازدواج با شما بوده اند! چيزي نيست که بخواهيد با همسرتان در ميان بگذاريد. مگر آن که بخواهيد پاي بي اعتمادي، سرخوردگي، تحقير و احساس ناامني را به زندگي تان باز کنيد. همه ي موارد اين چنيني را پشت در محضر جا بگذاريد و زندگي جديدتان را تنها با فکر همين يک نفري که با او سر سفره ي عقد نشسته ايد شروع کنيد.
اين که در خيابان کسي مزاحم شما شده يا آرايشگر جديد محله تان که از ازدواج شما خبر نداشته، براي تان خواستگار پيدا کرده، موردي است که نه تنها نبايد به همسرتان بگوييد، بلکه خودتان هم در همان لحظه بايد فراموشش کنيد. گفتن اين مسايل اين حس را در همسر شما به وجود مي آورد که هر زمان ممکن است شما را از دست بدهد و اين اصلاًً حس خوشايندي نيست.
منبع: 7 روز زندگی شماره 123
اين صداقت خالصانه خيلي ستودني است، اما وقتي رنگ و بوي افراط به خود مي گيرد کم کم شبيه يک ساده لوحي پردردسر مي شود که ممکن است مشکلات زياد براي تان به وجود آورد. همان طور که در مثل داريم:
جز راست نبايد گفت هر راست نشايد گفت!
دلخوري ها ي مربوط خانواده همسر که شما بدون هيچ ملاحظه يي با همسرتان در ميان مي گذاريد، مصداق بارز همين رازگويي هايي است که فايده ي چنداني ندارند. فرض کنيد شما به دلايلي از مادر شوهرتان رفتار ناخوشايندي ديده ايد و هنوز از او دلخوريد، بعد همان زمان همسرتان شروع به تعريف و تمجيد از مادرش مي کند که «او چقدر زن فهميده، درستکار و محترمي است.»
در اين شرايط اصلاً لازم نيست مقابل همسرتان جبهه بگيرد و شروع کنيد به نقض کردن گفته هاي او و حتي بدتر از آن پرونده ي تمام حرف هايي را که مادر شوهرتان زده و شما را آزرده باز کنيد. بگذاريد اين مسايل بين شما و مادرشوهرتان به شکلي منطقي و با گذشت زمان حل شود و روي روابط شما با همسرتان سايه نيندازد.
بدتر از مورد بالا وقتي است که شما از خانواده ي همسر دلخوريد و اتفاقاً ماجرايي پيش مي آيد که همسرتان هم از يکي از اعضاي خانواده اش دلخور مي شود و اين دلخوري را با شما در ميان مي گذارد. آن وقت شما شروع به برشمردن تمام بدي هاي آن فرد مي کنيد و داستان دلخوري هايتان از او را سر مي دهيد و حتي کاسه ي داغ تر از آش مي شويد و از خود همسرتان هم بيشتر بد طرف مقابل را مي گوييد!
اما يادتان باشد همسر شما هر قدر هم که در آن لحظه عصباني باشد، دوست ندارد از زبان نفر سومي مثل شما خطاهاي خانواده اش را بشنود. اين لحظات در ذهن همسر شما ثبت مي شود و اگر زمينه ي تلافي کردن او را فراهم کند، قطعاً او را از شما دل چرکين خواهد کرد و باعث مي شود دفعات بعدي درد دل هايش را با شما در ميان نگذارد.
برعکس اين مورد هم اشتباه است! لازم نيست در اين شرايط دايه ي مهربان تر از مادر شويد و شروع کنيد به خوب گويي افراطي از کسي که همسرتان را دلخور کرده است! شما فقط شنونده باشيد. سعي کنيد همسرتان را آرام کنيد و وقتي عصبانيت همسرتان فروکش کرد هرگز اين مشکل و دلخوري را به ياد او نياوريد و از آن به عنوان ابزاري براي مظلوم نمايي خودتان استفاده نکنيد.
مشکلات اعضاي خانواده ي شما نيز چيزي نيست که بخواهيد به همسرتان انتقال دهيد. از اين مسايل در حدي با او صحبت کنيد که اگر بعدها در جمعي کسي راجع به اين مشکل چيزي گفت: همسر شما بي خبر نباشد.
اگر در خانواده ي شما يا همسرتان کسي پشت سر همسر شما بدگويي کرد لازم نيست عين همان حرف ها را کف دست همسرتان بگذاريد، در غير اين صورت آتشي درمي گيرد که خودتان در آن خواهيد سوخت!
اگر موضوع خيلي اهميت داشت و پاي اشتباهات همسرتان در ميان بود. سعي کنيد به نرم ترين حالت ممکن طوري که همسرتان ذره يي متوجه بدگويي ديگري از خودش نشود ماجرا را با او در ميان بگذاريد. فقط در حدي که درباره ي اشتباهش به او هشدار داده باشيد و در صورت نياز ، او را متوجه دلخوري طرف ديگر از همسرتان کرده باشيد. آن هم با نيت اين که همسرتان را به دلجويي از آن شخص ترغيب کنيد.
اين که تمام پسرهاي فاميل، دوست، آشنا روزي آرزوي ازدواج با شما را داشته اند! يا مادر شمابه محض تمام شدن سربازي تان يک ليست بلند بالا از دختران دم بخت در اختيارتان قرار داده که از قضا همه شان علاقه مند ازدواج با شما بوده اند! چيزي نيست که بخواهيد با همسرتان در ميان بگذاريد. مگر آن که بخواهيد پاي بي اعتمادي، سرخوردگي، تحقير و احساس ناامني را به زندگي تان باز کنيد. همه ي موارد اين چنيني را پشت در محضر جا بگذاريد و زندگي جديدتان را تنها با فکر همين يک نفري که با او سر سفره ي عقد نشسته ايد شروع کنيد.
اين که در خيابان کسي مزاحم شما شده يا آرايشگر جديد محله تان که از ازدواج شما خبر نداشته، براي تان خواستگار پيدا کرده، موردي است که نه تنها نبايد به همسرتان بگوييد، بلکه خودتان هم در همان لحظه بايد فراموشش کنيد. گفتن اين مسايل اين حس را در همسر شما به وجود مي آورد که هر زمان ممکن است شما را از دست بدهد و اين اصلاًً حس خوشايندي نيست.
منبع: 7 روز زندگی شماره 123