روايت شجاعت و کياست امام حسن مجتبي (ع)
پيامبر اکرم (ص) در روز هفتم ولادت، گوسفندي را عقيقه (و قرباني) کرد و در هنگام کشتن گوسفند، اين دعا را خواند: «؛بسم الله، [اين] عقيقه اي است از جانب حسن، خدايا! استخوان عقيقه در مقابل استخوان حسن، و گوشتش در برابر گوشت او. خدايا! عقيقه را وسيله حفظ محمد و آل محمد قرار ده». (3)
سپس پيامبر اکرم (ص) موهاي سر او را تراشيد و فاطمه زهرا (ع) هم وزن آن به مستمندان «درهم» نقره سکه دار انفاق نمود. (4) از اين تاريخ آيين عقيقه و صدقه به وزن سر نوزاد مرسوم شد بنا به گفته مرحوم سيد محسن امين در کتاب امام حسن و امام حسين (ع) مراحل مختلف زندگي امام حسن (ع) را مي توان به اين صورت بيان کرد. هفت سال و شش ماه در زمان جدش رسول الله (ص) سي سال تا شهادت پدر بزرگوارش، شش ماه و پنج روز حکومت ظاهري تا صلح با معاويه، نه سال و نه ماه و سيزده روز از هنگام صلح تا شهادت در سال 50 هجري با توطئه معاويه بر اثر مسموميت در سن 48 سالگي به درجه شهادت رسيد و در قبرستان «بقيع» در مدينه مدفون گشت.
فضائل امام حسن (ع)
1- محبوب رسول خدا (ص)
از راه هاي شناخت عظمت و برتري يک انسان اين است که محبوب انسان هاي برتر و با فضيلت باشد. در عالم هستي برتر از خاتم پيامبران (ص) نداريم و حسن بن علي (ع) سخت محبوب پيغمبر گرامي اسلام بود و اين محبت و دوستي را در گفتار و کردار خويش ظاهر و به اصحاب خود مي فهماند، بخاري از ابي بکر نقل مي کند که گفت: «ديدن نبي اکرم را که بر فراز منبر بود و حسن بن علي هم با او بود. او گاهي به مردم رو مي کرد و گاهي به حسن و مي فرمود: اين فزرند من [سيد و] آقاست. (7)» و مي فرمود: هر که حسن و حسين را دوست بدارد، مرا دوست دارد، و هر که با آن دو دشمني کند با من دشمني کرده است (8)».
2- عبادت و خوف از خدا
بندگي رمز پيشرفت اولياء الهي و زمينه ساز رسيدن به اوج کمالات و فتح قله سعادت است. با عبادت، انسان محبوب خدا شده و به او تقرب مي يابد. اگر ايوب و داوود و ديگر پيامبران الهي مدال افتخار دارند، به خاطر بندگي خداست که خداوند با عبارت «نعم العبد» (9) آنان را ستوده است. و اگر خضر نبي علم لدني داشت و پيغمبر اولوالعزمي همچون موسي (ع) شاگردي او مي کرد و جدايي از او تلخ ترين حادثه زندگي مي دانست، در اثر بندگي او بود. قرآن کريم نام حضرت خضر را نياورد بلکه فرمود: «فوجدا عبدا من عبادنا» (10)؛ «بنده اي از بندگان ما را يافتند.» که نشان دهنده مقام بندگي و عبوديت در پيشگاه خداوند است. و اگر پيامبر خاتم، محمد مصطفي (ع) به اوج قله مکاشفه و دريافت آخرين دين الهي دست يازيد، بر اثر بندگي بود، از اين رو در شبانه روز حداقل ده نوبت عرضه مي داريم: «اشهد ان محمدا عبده و رسوله؛ شهادت مي دهم که محمد بنده و رسول خداست». خداوند هدف از آفرينش انسان را بندگي مي داند و مي فرمايد: «و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون (11)؛ «من جن و انس را نيافريدم جز براي اين که عبادت کنند».
امام مجتبي (ع) مي فرمايد: «هرگاه اراده عزتي بدون دار و دسته، و هيبتي بدون سلطنت داشتي، از خواري معصيت الهي بيرون آمده، به سوي عزت طاعت خدواند رو کن (12)». از مصاديق کامل بندگان مقرب الهي، امام حسن مجتبي است که در تمام حالات رو به سوي خدا داشت، خود را در محضر او مي ديد و خوف عظمت الهي سراسر وجود او را پر کرده و تمام هستي او را فرا گرفته بود. در ذيل به نمونه هايي در اين زمينه اشاره مي شود: آن حضرت هنگام وضو گرفتن بدنش مي لرزيد، و چهره اش زرد مي شد، از او درباره راز اين امر سؤال شد، فرمود:«بر هر کسي که در پيشگاه خداوند مي ايستد لازم است که [از عظمت الهي] رنگش زرد و اندامش به لرزه افتد». (13) وقتي که در آستانه مسجد قرار مي گرفت، سربه سوي آسمان بلند مي کرد و عرضه مي داشت: «الهي ضيفک ببابک يا محسن قد اتاک المسيء، فتجاوز عن قبيح ما عندي بجميل ما عندک يا کريم، خدايا ميهمانت درب خانه ات ايستاده، اي احسان کننده! [بنده] گنه کار به سوي تو آمد، به خوبي آنچه نزد توست، از بدي آنچه نزد من است درگذر. اي [خداي]بخشنده». (14)
3- علم الهي
مهم ترين امتياز انسان نسبت به ساير موجودات- حتي ملائکه- دانش و بينش است. در قرآن کريم آمده است: «و علم آدم الاسماء کلها ثم عرضهم علي الملائکه فقال أنيئوني باسماء هولاء إن کنتم صادقين* قالوا سبحانک لا علم لنا إلا ما علمتنا إنک انت العليم الحکيم»؛ علم اسماء [علم اسرار آفرينش و نامگذاري موجودات] را همگي به آدم آموخت، بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست مي گوييد، اسامي اين ها را به من خبر دهيد. عرض کردند: تو منزهي، ما چيز جز آنچه به ما تعليم داده اي نمي دانيم» (15) برترين علم ها، علمي است که مستقيما از ذات الهي به شخصي افاضه شود که به آن علم «لدني» گفته مي شود. خداوند در مورد حضرت خضر عليه السلام مي فرمايد: «و علمناه من لدنا علما»؛ «علم فراواني از نزد خود به او آموخته ايم ». (16) امام حسن مجتبي (ع) داراي چنين علمي بود. به برخي روايات در اين زمينه توجه کنيد: 1- عثمان بن عفان درباره علم امام حسن (ع) خطاب به شخصي که در نزد او حاضر بود مي گويد :«کجا مي تواني مثل اين جوان ها را پيدا کني؟ آنان (از خانداني هستند) که قانون علم و حکمت و سرچشمه نيکي و فضياتند». (17)
2- در جريان آمدن ابوسفيان، درمحضر امام علي (ع) براي درخواست، شفاعت بين او و پيامبر، وقتي امام علي اين مسئله را نمي پذيرند، ابوسفيان، از امام مي خواهد تا اجازه دهد، فرزندش امام حسن، شفاعت او را بنمايد، که امام حسن با آن که خردسال بود، مي فرمايد: بگو اشهد ان لا اله الله و اشهد ان محمد رسول الله، تا شفيع تو شوم. امام علي (ع) بعد از شنيدن سخنان او با ابو سفيان، فرمود: «الحمد لله الذي جعل في آل محمد من ذرية محمد المصطفي نظير يحيي بن زکريا و آتيناه الحکيم صيبا»؛ سپاس خداي را که در ميان آل محمد و در نسل پيامبر خدا، کسي را قرر داد که همچون يحيي بن زکرياست [که خداوند در مورد او فرمود:] به وي علم و دانش در کودکي عطا کرديم. (18)
4- شجاعت و شهامت
از صفات بارز پرواپيشگان و اوليا خداوند، اين است که خدا در نظر آنان بزرگ و غير او در نظرشان کوچک مي باشد. اميرالمومنين علي (ع) درباره متقين مي فرمايد:«عظم الخالق في انفسهم فصغر ما دونه في اعينهم؛ خالق در جان آنان بزرگ است پس غير او در چشمشان کوچک مي باشد.» (19) سرّ شجاعت اولياي الهي نيز در همين است. بعضي مي پندارند که شجاعت امام حسن (ع) کمتر از ائمه ديگر بوده است. براي اين که نادرستي اين پندار روشن شود به نمونه هايي از شهامت آن حضرت اشاره مي شود:1-به نقل برخي از مورخان مانند «ابن اثير» و «ابن خلدون» امام حسن (ع) به همراه برادرش امام حسين (ع) در فتح شمال آفريقا با ده هزار رزمنده شرکت کردند. (20) همچنين به نقل از «طبري» و «ابن اثير»، امام حسن و برادرش امام حسين (ع) در فتح طبرستان در سالي سي هجري در کنار ديگر رزمندگان اسلامي حضور داشتند. (21) ابونعيم اصفهاني مي نويسد: امام حسن در فتوحات ايران شرکت داشت و در اصفهان و گرگان کنار رزمندگان اسلام بود. (22)
2- امام مجتبي (ع) در جنگ جمل، در رکاب پدر خود اميرالمومنين (ع) در خط مقدم جبهه مي جنگيد و از ياران دلاور شجاع علي (ع) سبقت مي گرفت و بر قلب سپاه دشمن حملات سختي مي کرد. (23) پيش از شروع جنگ نيز، به دستور پدر، همراه عمار ياسر و تني چند از ياران، وارد کوفه شدند و مردم کوفه را جهت شرکت در اين جهاد دعوت کرد. (24) او وقتي وارد کوفه شد که هنوز «ابو موسي اشعري»، يکي از مهرهاي حکومت عثمان بر سر کار بود و با حکومت عادلانه امير المومنان مخالفت نموده، از جنبش و حرکت مسلمانان در جهت پشتيباني از مبارزه آن حضرت با پيمان شکنان جلوگيري مي کرد. با اين حال حسن بن علي (ع) بيش از 9 هزار نفر از شهر کوفه به ميدان جنگ گسيل داشت. (25)
3- آن حضرت در جنگ صفين، در بسيج عمومي و نيروها و گسيل داشتن ارتش اميرمومنان (ع) براي جنگ با معاويه، نقش مهمي به عهده داشت و با سخنان پر شور و مهيج خويش، مردم کوفه را به جهاد در رکاب علي (ع) و سرکوبي خائنان و دشمنان اسلام دعوت نمود. (26) آمادگي او براي جانبازان در راه حق به قدري بود که اميرمومنان، در جنگ صفين از ياران خواست که او و برادرش حسين را از پيشتازي در جنگ با دشمن باز دارند، تا نسل پيامبر (ص) با کشته شدن اين دو شخصيت از بين نرود. (27) آنچه بيان شد، و موارد مشابه آن، نشان از آن دارد که امام حسن مجتبي (ع) فردي بسيار شجاع و با شهامت بوده، هرگز ترس و بيم در وجود او راه نداشته است. آن حضرت در پيشرفت اسلام از هيچ گونه جانبازي دريغ نمي ورزيد و همواره آماده جهاد و مبارزه در راه خدا بود.
5- معاشرت و اخلاق امام حسن مجتبي (ع) تجسم عالي فضايل انساني بود. او مقتداي پاکان و صالحان بود و خود بهره بسيار از خلق و خوي رسول خدا (ص) داشت.
«علامه مجلسي» مي نويسد: مردي از شام به تحريک معاويه به امام مجتبي (ع) ناسزا گفت. امام مجتبي صبر کرد تا سخن او به پايان رسيد، آن گاه به سوي او رفت، تبسمي کرد و به او سلام و سپس فرمود: پيرمرد! فکر مي کنم غريب هستي و شايد در اشتباه افتاده اي. اگر به چيزي نيازي داري، برآورده کنيم، اگر راهنمايي مي خواهي، راهنمائيت کنيم و اگر گرسنه اي سيرت کنيم، اگر برهنه اي لباست دهيم، و اگر نيازمندي، بي نيازت کنيم، اگر جا و مکان نداري، مسکنت دهيم، و مي تواني تا برگشتنت ميهمان ما باشي و... . مرد شامي در برابر اين خلق عظيم شرمنده شد، گريه کرد و گفت: «اشهد انک خليفة الله في ارضه، الله اعلم حيث يجعل رسالته؛ گواهي مي دهم که تو جانشين خدا در زمين هستي، خدا بهتر مي داندکه رسالت خويش را کجا قرار دهد.» و سپس گفت: تو و پدرت نزد من مبغوض ترين افراد بوديد، ولي اکنون محبوب ترين افراد در نزدم هستيد. (28)
6- سخاوت و فريادرسي ازمحرومان
در آيين اسلام، ثروتمندان، مسووليت سنگيني در برابر مستمندان و تهيدستان اجتماع دارند و به حکم پيوند عميق معنوي و برادري ديني، بايد همواره در تامين نيازمندي هاي محرومان کوشا باشند. پيامبر اکرم و پيشوايان ديني ما، نه تنها سفارش هاي موکدي در اين زمينه نموده اند، بلکه هر کدام در عصر خود، نمونه برجسته اي از انسان دوستي و ضعيف نوازي به شمار مي رفتند. پيشواي دوم شيعيان، در بذل و بخشش و دستگيري از بيچارگان، سرآمد روزگار خويش و آرام بخش دل هاي دردمند و نقطه اميد درماندگان بود. هيچ آزرده دلي نزد آن حضرت شرح پريشاني نمي کرد، جز آن که مرهمي بر دل آزرده او مي نهاد و گاهي پيش از آن که مستمندي اظهار احتياج کند و عرق شرم بريزد احتياج او را بر طرف مي ساخت و اجازه نمي داد رنج و مذلت در خواست را بر خود هموار سازد! آن حضرت دو بار تمامي دارايي خويش را در راه خدا داد و سه بار تمام اموال خود رابا خدا تقسيم کرد و نصف اموال را به مستمندان بخشيد. (29)
پي نوشت ها :
1و2- بحار الانوار،ج 44، ص 134، 144 و 282.
3و4- سيرة الائمة الاثني عشر، ج 1، ص 257 و 462.
5- تاريخ الخلفا، ص 189.
6- نهج البلاغه، خطبه 139، ص 139،ص 402.
7- الجامع الصحيح، ج 3، ص 31.
8- بحار الانوار، ج 43، ص 30، 44، 262 و 264.
9- ص/ 44.
10- کهف/ 69.
11- ذاريات/ 56.
12- بحار الانوار،ج 44، ص 139.
14.13- همان ج 43، ص 331 و 339.
15- بقره/ 31- 32.
16- کهف/ 65.
17و18- بحارالانوار، ج 43، ص 326، 329،332و333.
19- نهج البلاغه، خطبه 182.
20 و 21- سيرة الائمةالثني عشر، ج 2،ص 16/ حقايق پنهان، ص 117.
22- اخبار اصفهان، ج1، ص43- 47/ حقايق پنهان، ص 117.
23- مناقب آل ابي طالب، ج 4، ص 21.
24- تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 170.
25- الکامل في التاريخ، ج 3، ص 231.
26- واقعه صفين، ص 113.
27- شرح نهج البلاغه، ج 11، ص 25.
28- بحارالانوار، ج 43، ص 344، ذيل روايت 16.
29- همان، ص 339، ذيل روايت 13/ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 215.