خواستگاري و عقد کنان و نامزدي در قديم

چند روز قبل از عقد کنان، خانواده ي عروس و داماد شروع به دعوت دوستان و آشنايان و قوم و خويش ها مي کردند. آن وقت ها، کارت دعوت رسم نبود. دعوت هاي زنانه اين طور صورت مي گرفت که خانواده ي عروس و داماد چند دانه نقل و هل توي نعلبکي بلور مي گذاشتند و نعلبکي را در دستمال کوچک ابريشمي مي پيچيدند و توسط يک زن گيس سفيد يا دده سياه، براي دوستان و آشناهاي زنانه مي فرستادند و دعوت هاي مردانه هم اين طور بود که يک مرد خوش خط، به قول معروف چندين«رقعه ي فدايت شوم» براي دوست و آشناها مي نوشت و«غلام بچه ها» اين دعوتنامه ها را مي رسانيدند.
دوشنبه، 24 بهمن 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خواستگاري و عقد کنان و نامزدي در قديم

 خواستگاري و عقد کنان و نامزدي در قديم
خواستگاري و عقد کنان و نامزدي در قديم


 

نويسنده: مينا محمد بيگي




 
چند روز قبل از عقد کنان، خانواده ي عروس و داماد شروع به دعوت دوستان و آشنايان و قوم و خويش ها مي کردند. آن وقت ها، کارت دعوت رسم نبود. دعوت هاي زنانه اين طور صورت مي گرفت که خانواده ي عروس و داماد چند دانه نقل و هل توي نعلبکي بلور مي گذاشتند و نعلبکي را در دستمال کوچک ابريشمي مي پيچيدند و توسط يک زن گيس سفيد يا دده سياه، براي دوستان و آشناهاي زنانه مي فرستادند و دعوت هاي مردانه هم اين طور بود که يک مرد خوش خط، به قول معروف چندين«رقعه ي فدايت شوم» براي دوست و آشناها مي نوشت و«غلام بچه ها» اين دعوتنامه ها را مي رسانيدند.
روز پيش از عقدکنان در خانه ي داماد رخت هاي نبريده و چادر و چاقچور و روبنده و قلابه و کفش زر دوزي عروس را توي«خونچه» مي گذاشتند. اين خونچه ي اول بود. اما در خونچه ي دوم کيسه هاي حنا و رنگ سدر قرار مي دادند. در خونچه ي سوم ده بيست جفت کفش زنانه بود که بايد ميان کارکنان حمام زنانه ي خانواده ي عروس-زن اوستا، جامه دار، آبگير، دلاک، حجامتچي، بند انداز، و امثال آن- تقسيم شود. خونچه ي چهارم، خونچه ي اسفندِ پاي عقد بود که هنوز هم معمول است. بعد از آن، خونچه هاي شيريني و ميوه و طبق هاي آجيل و کاسه نبات بود. در يک خونچه هم چندين کله قند، چند بسته چايي، چند شيشه شربت هاي جور به جور مي گذاردند.
بعضي خانواده ها يک دسته مطرب مردانه همپاي اين خونچه ها راه مي انداختند. اما بيشتر خانواده ها به جاي مطرب، يک مداح خوش صدا حرکت مي دادند که با صداي بلند شرح عروسي حضرت فاطمه سلام عليها، را مي خواند و زن و مرد تماشاچي از بالاي پشت بام و توي کوچه دست مي زدند و هلهله مي کردند.
در خانه ي عروس، يک گوسفند حاضر کرده بودند که تا خونچه ها مي رسيدند، سر گوسفند را مي بريدند، اسفند دود مي کردند و خونچه ها را تحويل مي گرفتند. صبح آن روز، عروس را حمام مي بردند؛ سرش را حنا مي بستند، صورتش را بند مي انداختند، سفيداب و سرخاب مي ماليدند، ابروانش را وسمه مي کشيدند و لباس هايي را که داماد فرستاده بود، به او مي پوشاندند.
بعد از ظهر عروس را پاي جا نماز مي نشاندند تا خطبه ي عقد جاري شود. اتاقي که در آن آداب عقد را به جا مي آوردند، بايد زيرش پر باشد و زن هايي که موقع عقد در آن اتاق بودند، بايد همه«يک بخته» و«سفيد بخت» باشند. رو به قبله، سفره ي سفيدي پهن مي کردند؛ آينه اي را که داماد فرستاده،«آينه ي بخت» بالاي سفره مي گذاشتند. دو«جار» يا«لاله» در دو طرف آينه قرار مي دادند که در آنها يک شمع به اسم عروس و يک شمع به اسم داماد روشن مي کردند. جلوي آينه، مشتي گندم پاشيده، رويش«سوزني ترمه» مي انداختند. بعد، «پيه سوزي» از عسل و روغن روشن کرده، رويش يک تشت واژگون مي نمودند. روي تشت، يک زين اسب قرار مي دادند که عروس روي اين زين مي نشست. عروس موقع عقد توي آينه نگاه مي کرد و رسم بود که در لباس هاي او نبايد گره باشد. همچنين بندهاي لباس او بايد باز باشد تا گره در کارش نخورد.
سر سفره عقد، لازم بود حتماً اين چند قلم حاضر باشد: قرآن، جا نماز، قدح شربت، خونچه ي اسفند، نان و پنير و سبزي، گردو، جيوه، کاسه ي آب که روي برگ سبز باشد، دو کله قند که در موقع خواندن خطبه ي«آدم»، يک زن سفيد بخت بالاي سر عروس مي ساييد تا خرده هاي آن روي سر و صورت عروس بريزد- معني اين کار اين بود که«زندگي ات پر از شيريني باشد»-؛ علاوه بر اينها ميوه و شيريني،«هفت جواهر»، يعني هفت ادويه ي گياهي که در هاون مي ساييدند و در يک قهوه جوش، قلياب سرکه و فلفل سفيد مي جوشاندند و در قهوه جوش ديگر روي منقل دو تخم مرغ در هفت ادويه به نيت اولاد مي جوشاندند که يکي از آنها را عروس مي خورد و ديگري را داماد.
عقد که تمام مي شد، مغز يک فندق را در آورده و در آن جيوه مي ريختند و سوراخ آن را با موم مي گرفتند و به عروس مي دادند تا همان طور که جيوه در فندق مي لغزد، دل داماد نيز براي عروس مدام بتپد و سر او هوو نياورد!
پس از انجام مراسم عقد، کاسه آب را مي ريختند به سر عروس و با کفش هاي او شمع ها را خاموش مي کردند. هفت جواهر و جيوه که در عقد حاضر مي کردند، به عقيده ي قديمي ها براي سفيد بختي بود. آب نشانه ي روشنايي و برگ نماد سبز، نماد خرمي بود. روي زين نشستن عروس نيز به اين معني بود که به سر شوهر مسلط باشد. عسل و روغن براي اين بود که روزگارشان شيرين و خوشگوار باشد. اسفند براي شگون و نان و پنير و سبزي هم زندگي عروس و داماد را پر برکت مي کرد.
منبع: خاطرات مونس الدوله نديمه حرمسراي ناصرالدين شاه
منبع:نشريه راه کمال- شماره 30



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط