نقش ابراهیم بن مالک اشتر نخعی در حوادث سیاسی عراق (66-72 هجری) (2)
مترجم: علی غلامی دهقی*
روایت دوم میگوید: وی از همان آغازِ نبرد جزء نخستین فراریان سپاه شام بود.91
اما طبری و ابن اعثم تأکید دارند که عمیر بن حباب با بهانهای جنگید. از روایت این دو مورخ فهمیده میشود که وی پس از نبرد، از سپاه شام جدا شد؛ به این دلیل که ابراهیم، او را به ولایت کفرتوثا و طورِ عبدین گماشت؛ همانگونه که، ابن اثیر هم اشاره کرده است.92 دینوری بیش از دیگر مورخان بر نقش عمیر بن حباب در شکست دادن سپاه شام، به سبب انتقامِ کشته شدگان تیرهی قیسی در مرج راهط، تأکید کرده است.93 مسعودی نیز در اینباره نظر دینوری را تأیید میکند.94
قابل ذکر است که مقدسی نام شمر بن ذیالجوشن را در میان کشتهشدگان سپاه شام آورده،95 و این روایتی است که در برابر منابع تاریخی دیگر، قابل تأیید نیست؛ زیرا شمر در این نبرد شرکت نداشت.96
دربارهی تاریخ این جنگ، میان مورخان اختلاف وجود دارد. طبری، ابن قتیبه، ابن اثیر، ذهبی و ابن کثیر روز دهم محرم سال 67 هجری، برابر با 16 آب97 686 میلادی، را زمان وقوع این حادثه میدانند. امّا مسعودی، ابن اعثم و خلیفة بن خیاط، سال 66 هجری را به عنوان تاریخ آن ذکر کردهاند.98
به دنبال پیکار خازر، ابراهیم وارد شهر موصل شد و در آنجا اقامت گزید و بنابر روایت طبری و ابن اعثم، کارگزاران خود را به مناطق جزیره، قرقیسیاء، حرّان، رها، سمیساط، کفرتوثا، سنجار و میافارقین اعزام کرد. به روایت یعقوبی موصل، ارمینیه و آذربایجان زیر سلطهی پسر اشتر قرار گرفت و او عمّال خویش را به آن مناطق فرستاد. به نظر ما این روایت پذیرفتنی است؛ چون این سرزمینها از نظر جغرافیایی در امتداد موصل قرار دارند.99 بر این اساس برخی از روایات، به ویژه روایت دینوری،100 که مناطقی را تحت سلطهی پسر اشتر قرار میدهد، که در همان زمان تحت فرمان عبدالملک بن مروان بودند و از نظر جغرافیایی به مرکز حکومت او نزدیکترند، نمیپذیریم.
به طور طبیعی، پیروزی ابراهیم پیامدهایی را نزد عراقیها به دنبال داشت. این پیروزی، حکومت مختار را در کوفه تثبیت کرد. این در حالی بود که عبداللّه بن زبیر و برادرش مصعب، جدّیت و قاطعیتِ مختار را با تلاشهای ابراهیم مرتبط میدانستند. پس از پیکار خازر نام ابراهیم، به عنوان فرماندهای مشهور، آشکار گردید و عبدالملک بن مروان و رقیب سرسخت او عبداللّه بن زبیر، میخواستند او را به سوی خود جلب کنند.
گفتنی است که پس از این جنگ، میان ابراهیم و مختار جدایی افتاد. تمام مورخان به این حقیقت اشاره کردهاند که ابراهیم، از مختار جدا شد و او را در برابر سرنوشت حتمیاش در مقابله با یورش مصعب بن زبیر و نیروهای بصری او، تنها گذاشت. داشتههای تاریخی ما، بسیار اندک و ناکافی است، به طوری که پژوهشگرِ تاریخ را در کشف علل این جدایی و دادن صورت روشنی از انگیزههای ابراهیم، در شانهخالی کردن از یاریِ مختار، با مشکل مواجه میسازد. این جدایی و کنارهگیری در حساسترین لحظات زندگی مختار که با خطر یورش مصعب از بصره مواجه شده بود، به انجام رسید. شاید نخستین علّتی که باعث دوری جستن ابراهیم از مختار شد، جسارت مختار در برخی بدعتها و بددینیها بود مانند: مسألهی کرسیای101 که به علی بن ابیطالب علیهالسلام نسبت میداد و آن را شبیه تابوت بنی اسرائیل قرار داده بود؛ تابوتی که پردهداران و خادمانی داشت که دور آن را میگرفتند و با حریر میپوشاندند. این رفتار مختار موجب شد تا ابراهیم هنگام دیدار با عبیداللّه بن زیاد، از برخی رفتارهای نابخردانه، بیزاری جسته و بگوید: خدایا ما را به سبب رفتار نابخردان مؤاخذه نفرما، به خدایی که جانم در دست اوست! این سنت بنی اسرائیل بود، هنگامی که رو به گوسالهی خویش آوردند.102
ابراهیم از فریب کاری مختار در جذب مردم به سوی خود آگاه بود. بارها به گوش پسر اشتر میرسید که مختار ادعای اعجاز کرده و گمان میکند که جبرئیل و میکائیل نزد او میآیند. ابراهیم میشنید که مختار از برخی یارانش میخواست که گواهی دهند فرشتگان، برای یاری او فرود آمدهاند.103 او روایات غیبی نقل میکرد و ادعای پیامبری داشت،104 و کارهای شگفتانگیز انجام میداد؛105 چنان که این کارها را در پیکار سبیع106 با اشراف کوفه انجام داد و در پیکار خازر اصرار داشت که سپاه کوفه به طور یقین پیروز خواهد شد.107
در اینجا مسألهی دیگری نیز رخ داد که موجب جدایی بیشتر ابراهیم و مختار گردید و آن این بود که ابراهیم بر اساس اصول، ایدئولوژی و دادخواهی رفتار میکرد و بر همین اساس، با مختار بیعت کرده بود؛ اما برای ابراهیم روشن شد که مختار در جهت مصلحت فردی رفتار میکند و ابراهیم و یارانش را برای رسیدن به منافع شخصیِ خود به کار گرفته است. بسیاری از محققان، شخصیت مختار را بررسی کرده و ادعاهای وی را صحیح دانستهاند.108 برخی از آنان بر این باورند که او فردی فرصت طلب، چند چهره و تازه به دولت رسیده بود. گروهی دیگر تأکید دارند که وی انگیزههای صادقانه داشته است.109 جالب اینجاست که بیشتر مورخان، به ویژه مورخان متأخر، اعتمادی به ادعاهای مختار ندارند و او را دروغگو و فریب کار میدانند. واقعیت هر چه باشد ما دربارهی موضع ابراهیم نسبت به مختار، با اطلاعات پراکندهای در منابع اصلی روبهرو هستیم.
ابناعثم از زبان محمد بن اشعث کندی، که پس از پیکار سبیع به مصعب بن زبیر پناهنده شد، گزارش کرده است: ابراهیم بر منطقهی جزیره چیره گشته و با مختار مخالفت میورزد و امروز به جز دستهای کوچک، هیچ سپاهی ندارد.110
بنا بر این گزارش، باید گفت که یکی از علتهای جرأت مصعب بن زبیر در یورش به کوفه، پس از پناهنده شدن اشرافِ آن شهر به او، یقین او به کنارهگیری ابراهیم از یاری مختار بود.111 این مطلبی است که ابناعثم به آن اشاره کرده و مینویسد: مختار میدانست که ابراهیم از وی ضربه دیده است؛ زیرا او را رها کرده و از یاریش دست برداشته است.112
بدون شک وقتی به مختار گزارش رسید که مصعب بن زبیر، به تحریک برخی کوفیان، برای حمله به کوفه آماده میشود، از ابراهیم درخواستِ یاری و مساعدت نمود. او به روشنی میدانست که جایگاهش، در برابر همپیمانیِ کوفیان با مصعب، بدون حمایت ابراهیم، به مخاطره خواهد افتاد. آنچه وی از آن ترس داشت رخ داد؛ زیرا نیروهایش در پیکار مذار،113 در برابر نیروهای مصعب بن زبیر، شکست خوردند و احمر بن شمیط، فرماندهی مشهور مختار، در این جنگ کشته شد. علیرغم نامهنگاری مختار برای ابراهیم و یاری خواستن از او، تا وی را از شکست حتمی نجات دهد، ابراهیم سکوت اختیار کرد و هیچ واکنشی نشان نداد و مختار را در حالی که مرگ او به دست مصعب حتمی بود، به حال خود واگذاشت. ابن اعثم سخن صریحی را از زبان مختار آورده که چشم به کمک ابراهیم دوخته، میگوید: عجب مصیبتی است امروز، ای کاش ابراهیم در کنارم بود؛ اما او مرا رها کرد و من چارهای جز تن دادن به مرگ ندارم.114
طبری اشاره دارد که برخی یاران مختار وقتی متوجه سستی ابراهیم در حمایت از او شدند، وی را رها کرده و به مختار پیوستند؛ افزون بر این، آنان در جنگ با سپاه مصعب نیز شرکت جستند.115 پس از کشته شدن مختار در کوفه، تمام عراق و توابع آن زیر سیطرهی زبیریان در آمد. در این هنگام، مصعب لازم دید که به ابراهیم نامه بنویسد و او را به سوی خود جذب کند. بنا بر روایت ابناعثم، مصعب ابتدا به پسر مالک اشتر، نامه نوشت. او متن نامه را آورده که در آن از کشته شدن مختار یاد کرده و ابراهیم را، ضمن دادن امان، به بیعت با خویش دعوت میکند. در صورت پاسخ مثبت به دعوت مصعب، سرزمین جزیره و آنچه از سرزمین مغرب، که با شمشیر بر آن دست یافته است، تا زمانی که آل زبیر حکومت دارند، در اختیار ابراهیم باشد.116 بلاذری نیز روایت کرده است که مصعب بن زبیر با ابراهیم مکاتبه کرد. روایت طبری و بلاذری با آنچه ابن اعثم نقل کرده، تفاوتی در مضمون ندارد، گر چه در برخی الفاظ با هم مختلفاند.117 دینوری روایتی مخالف با آنچه مورخانِ یاد شده گزارش کردهاند، آورده است؛ او مینویسد: این ابراهیم بود که پس از اطمینان از شکست و کشته شدن مختار، به مصعب نامه نوشت و از او امان خواست.118
به نظر ما، روایت دینوری پذیرفتنی نیست؛ زیرا ابراهیم مجبور به نوشتن نامه به مصعب و درخواست امان از وی نبود، چون در موضع ضعیفی قرار نداشت و عبدالملک بن مروان، خلیفهی اموی، دوست داشت فرماندهی همچون ابراهیم را به سوی خود جلب کند. او تلاش خود را به کار گرفت، اما در برابر اصولگرایی ابراهیم شکست خورد.
از سوی دیگر درمییابیم که عبدالملک دنبال فرصت بود تا اوضاع عراق با کشته شدن مختار، آشفته و بحرانی گردد. از اینرو به ابراهیم، نامه نوشت. متن نامهی او چنانکه مورخان نخستین آوردهاند، در سبکِ نگارش، از آغاز تا پایان همانند نامهی مصعب بن زبیر است. خلیفهی اموی بر شایستگی آل مروان در حکومت، تأکید دارد و پسر مالک اشتر را به فرمانبرداری از خود دعوت میکند. او پیشاپیش ابراهیم را تطمیع کرده که در صورت پذیرش، عبدالملک تمام سرزمین مشرق و هر جا که او بر آن سلطه دارد، تا زمانی که آل مروان حکومت دارند، در اختیار ابراهیم باشد.119
ابراهیم نظر یاران و سربازان خویش را، در برابر این تحولات، جویا شد؛ زیرا این مسأله شخصی نبود، بلکه برای همهی آنها اهمیّت داشت. او نامهی مصعب و عبدالملک و پیشنهادهای آنان را به یارانش نشان داد. اطرافیان او بر یک رأی هم داستان نبودند؛ گروهی پیشنهاد پیوستن به عبدالملک را داشتند و گروهی، خواستار پیوستن به مصعب بودند.120 ابراهیم توانست موضع قاطع خویش را با اعلان نظرِ روشن، نشان دهد. او تصمیم گرفت که به مصعب بن زبیر بپیوندد، با این استدلال که شهر و عشیرهاش در عراقند و تمام زندگی او در آنجا سپری شده و نمیتواند به آسانی تمام این ارزشها را فراموش کرده، به عنوان پیشتیبانِ عبدالملک بن مروان، به او بپیوندد. از سوی دیگر، پیوستن به شامیان را جایز نمیدانست، چون در پیکار خازر آنان را آزرده و بر جان خود امنیت نداشت.121 شاید پاسخ او به یارانش، دیدگاه وی را در این موضوع، روشن سازد. او خطاب به آنها گفت: قبیلهای در شام نیست مگر اینکه من با آن درگیر شده و مردانشان را در جنگ با عبیدالله بن زیاد کشتهام. بنابراین با کسی که سرزمینی به جز سرزمین من و طایفهای به جز طایفهی من برگزیند، همراه نخواهم بود و پیوستن به عراق را بیشتر دوست داشته و با آن خو گرفتهام.122 از این نقطه نظر، ابراهیم پسر اشتر، طرفی را برگزید که با مواضع پیشین او متناقض نبوده و او را در کشمکش، با اصول و سیرهی قبلی قرار ندهد. از اینرو، به کوفه رفت و با مصعب بن زبیر بیعت کرد. مصعب او را نزدیک خود نشاند و به او خلعت بخشید و دستور داد هدایای نفیسی به او بدهند و وی را به منزلش روانه کرد. مصعب، گزارش این مسأله را به برادرش عبدالله بن زبیر نوشت، او بسیار خوشحال گردید.123
با پیوستن ابراهیم به مصعب، قدرت زبیریان در عراق افزایش یافت و دولت عربی به صورت زیر تقسیم گردید: موصل، جزیره، عراق، حجاز، یمن، ارمینیه و آذربایجان در قلمرو ابن زبیر، و شام، مصر و مغرب نیز در تصرف عبدالملک بن مروان قرار گرفت.124
ابراهیم جزء نزدیکان و افراد برجستهی مصعب بن زبیر و از کسانی بود که در ادارهی عراق به او اعتماد میشد. منابع نخستین ما میگویند: هنگامی که مصعب بن زبیر درگیر خاموش کردن فتنهی زبیریان و مروانیان در بصره بود، ابراهیم را والی کوفه قرار داد.125 همچنین کوفیان در امور مهم، ابراهیم را به عنوان واسطهی نزد مصعب، برمیگزیدند؛ چنان که مسألهی زندانی شدن عبیدالله بن حرّ، اتفاق افتاد و مصعب پس از آن که نقطه نظر ابراهیم را فهمید، با درخواست وی موافقت کرد.126
در اینکه آیا ابراهیم پس از بیعت با مصعب، والی موصل باقی ماند یا نه؟ خبر دقیقی وجود ندارد و گزارشهای تاریخی در اینباره، اختلاف دارند. بنابر روایت بلاذری، مصعب، ابراهیم را از ولایت موصل عزل و مهلب بن ابیصفره را جانشین او کرد. بنابر روایت دیگری مصعب، ابراهیم را بر ولایت موصل گماشت و مهلب را که با وضعیت خوارج آشناتر بود، به جنگ آنان فرستاد.127 این در حالی است که طبری مینویسد: هنگامی که عبدالملک بن مروان در سال 71 هجری راهی پیکار با مصعب شد، پسر اشتر، والی موصل و جزیره بود.
این نشان میدهد که ابراهیم به موصل بازگشته و به عنوان والی آن منطقه، ابقاء شده است.128
وضعیت دولتِ عربی که به دو منطقهی مستقل تجزیه شده بود، برای شخص دوراندیشی مثل عبدالملک بن مروان، خوشایند نبود. تمام منابعِ متقدم و متأخر اتفاق نظر دارند که عبدالملک همهی یاران و افراد مورد اعتماد خویش را گرد آورد و نظر آنها را دربارهی این وضعیت دولت عربی، جویا شد. همه عزمِ خود را جزم کردند که مسأله را به صورت نظامی پایان دهند؛ چه به سود امویان باشد و چه به سود زبیریان. از اینرو، عبدالملک سپاه نیرومندی را تدارک دید و به عراق یورش برد تا ابتدا به مصعب بن زبیر حمله کند و سپس در مکّه به برادرش عبدالله.129 این تدابیر از چشم و گوش مصعب، پنهان نبود. از اینرو، بار دیگر برای رویارویی با عبدالملک آماده گشت و از کوفه بیرون رفت و در ده فرسخی آن اردو زد تا مردم در آنجا به او بپیوندند و عبدالملک را شکست دهند.130
در اینجا مسألهای پدید میآید که افرادِ پیش از مصعب بن زبیر نیز با آن مواجه بودند و آن سستی عراقیان و شانه خالی کردن آنها از جنگ بود. مورخان نخستین، علل مستقیم و توجیههای لازم این کنارهگیری را به ما ارائه نداده و فقط به اشارههای پراکندهای بسنده میکنند. در عین حال، بر پژوهنده است که این اشارات پراکنده را گرد آورد به اندیشهی روشنی دست یابد. شایان توجه است که یکی از علّتهای اصلی، که مورخان بر آن تأکید دارند، روشی است که عبدالملک اموی به کار گرفت تا با تطمیع افراد و خریدن آنها و وعدهی مال و منصب، شخصیتها را به خود جذب کند. البته علّتهای فرعی هم وجود داشت: از جمله خستگی مردم عراق از جنگ، و وضعیت بحران زدهی سیاسیای که شهر آنها را فرا گرفته بود، و آنان خواهان عافیت و ثبات جامعه بودند. افزون بر این، مردم عراق از سیاست خونین مصعب بن زبیر در برابر یارانِ مختار و فتنهی زبیریان و مروانیان در بصره، ناخشنود بودند. آنان همگی به این نتیجه رسیدند که مصعب را در برابر سرنوشت قطعیاش به حال خود رها کنند؛ به جز ابراهیم که به او وفادار ماند و قربانی دیدگاه تنگنظرانهی او گردید. البته شایان ذکر است که یکی از یاران مختار هم در کشتن مصعب، مشارکت جست در حالی که شعار میداد: یا لثارات المختار،131 که نشان میدهد کُندهی سوزان انتقام، خاموش نشده و مصعب بدون توجیه لازم برای خود، دشمنانی آفریده بود.
در هر حال، عبدالملک همان سیاستِ معاویه را پیش گرفت و با اشراف عراق، به ویژه اشراف کوفه، مکاتبه کرد و به آنها وعدهی ریاست و ثروت داد. در صدر کسانی که به آنها نامه نوشت، ابراهیم پسر اشتر بود. او پس از دریافت نامه، آن را نزد مصعب برد و او نامه را گشود. عبدالملک، خطاب به ابراهیم چنین نوشته بود: من میدانم که تو از ترس سرزنش دیگران، فرمانبرداری از من را رها کردهای؛ خود و افراد تحت فرمانت به سوی من بیا که منطقهی فرات و آنچه با آب آن سیراب میشود، در اختیار توست. والسلام.132
پژوهندهی تحولاتِ سال 72 هجری، در برابر غفلت و بیتوجهی مصعب بن زبیر، نسبت به آنچه برای علی بن ابیطالب علیهالسلام و فرزندانش و مختار ثقفی با مردم عراق، به ویژه کوفیان رخ داد، شگفت زده میشود. مصعب در دو مورد سهلانگاری کرد؛ یکی در مواجهه با نامهی عبدالملک به اشراف کوفه و دیگری اعزام مهلب بن ابیصفره به جنگ با خوارج ازارقه، در حالی که پیشنهاد مهلب این بود که کنار او بماند و نیروهای وی را در نبردِ با عبدالملک، تقویت کند.133 مصعب مأموریت ضربه زدن به عبدالملک را نادیده گرفت، در حالی که میتوانست کسانی را که عبدالملک به آنها نامه نوشته بود، گردن بزند یا حدأقل آنها را تا روشن شدن موضعشان زندانی کند. اما مصعب، پیشنهاد ابراهیم را رها کرد و اشراف کوفه را به حال خود واگذاشت تا هر چه میخواستند، انجام دهند. ابراهیم در برابر خیرهسری مصعب، از وی خواست در هنگام نبرد، اشراف کوفه را به یاری او اعزام نکند.134
عبدالملک با سپاه پرشمار خویش در مسکن اردو زد. اشراف کوفه نیز از تاریکی شب استفاده کرده و به اردوگاه او پیوستند و علاوه بر نیروی موجودِ سپاه شام، به شمار آن بر ضدّ مصعب افزودند. مصعب پس از، از دست دادن فرصت، به ابلهانه بودن نظر خود پی برد. از سوی دیگر تیرهی ربیعه نیز موضع بیطرفانهی خود را کنار نهاده و با عبدالملک همراه شدند؛ در نتیجه مصعب نومید گردید.135 دو سپاه در حالی با هم روبهرو شدند، که ابراهیم در خطّ مقدم سپاه مصعب، قرار داشت؛ او به گونهای جنگید که تاکنون کسی مانند آن را ندیده بود.136 پسر اشتر با مقاومتی که از خود نشان داد توانست، سپاه شام را به عقب براند. نبرد وی نزدیک بود که ماجرا را به سود سپاه عراق خاتمه دهد؛ اما مصعب، عتّاب بن ورقاء را که به عبدالملک نامه نوشته بود، به یاری ابراهیم فرستاد و او با فریب و نیرنگ، ابراهیم را تنها در میان میدان رها کرد. در نتیجه جنگجویان اموی دور او حلقه زدند و سرش را از بدن جدا نمودند و آن را نزد عبدالملک فرستادند. او این را نخستین نشانهی پیروزی به شمار آورد. مصعب به همراه پسرش عیسی و شمار اندکی از یارانش تنها ماندند. او از فرماندهان کوفی مانند: قطن بن عبدالله حارثی، حجار بن ابجر و محمد بن عبدالرحمن بن سعید خواست که برای نبرد با شامیان پیشروی کنند، امّا آنها حرکتی نکردند. خیانت آنان نسبت به مصعب و درستی رأی ابراهیم آشکار گردید. در این هنگام بود که مصعب میگفت: کجاست ابراهیم! امروز دیگر او در کنار من نیست.137 او در این جنگ به استقبال مرگ رفت و اماننامهی عبدالملک به او و پسرش را نپذیرفت. مصعب جنگید تا کشته شد و سر او را برای عبدالملک بردند، خلیفهای که توانست عراق و توابع آن را ضمیمهی دولت خویش سازد.
مورخان دربارهی تاریخ کشته شدن ابراهیم در دیر جاثلیق اختلاف دارند. در حالی که طبری سال 71 هجری را زمانِ کشته شدن او دانسته،138 ابن عساکر، ابن سعد، مسعودی، دینوری و دائرة المعارف اسلامی، سال 72 هجری را نوشتهاند.139 این تاریخ به نظر ما منطقیتر میآید؛ زیرا با حوادث بعدی، به ویژه با روند محاصرهی عبدالله بن زبیر و کشته شدن او سازگارتر است.
پي نوشت ها :
*دانشآموختهی حوزه علمیه قم و دانشجوی دکتری تاریخ اسلام
1. این نوشتار ترجمهی مقالهای است با عنوان «دور ابراهیم بن مالک الاشتر النخعی فی احداث العراق السیاسیة آبان الحکم الاموی، 66 ـ 72 هجری» تألیف دکتر خلیل شاکر حسین که در نشریهی المؤرخ العربی، شمارهی 27، سال 1406 هجری سال دوازدهم، در بغداد منتشر شده است.
2. دائرة المعارف الاسلامیة، مادهی ابراهیم، ص 1011 به زبان فرانسوی؛ عبدالامیر دیکسون، بررسی سیاسی خلافت اموی، ص 170؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 49 به بعد.
3. در منابع نخستین به حضور ابراهیم در پیکار صفین و گرفتن پرچم به دستور پدرش مالک، تصریح شده است. نصر بن مزاحم منقری، پیکار صفین، ص 603. (مترجم)
4. نباید میان ابراهیم نخعی، پسر مالک اشتر با ابراهیم نخعی، محدّث مشهوری که در خدمت آل مروان بود و نام پدرش یزید بن اسود است، به سبب تشابه اسمی خلط نمود. دربارهی ابراهیم نخعیِ محدّث، ر. ک: ابن قتیبه، المعارف، ص 463؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 6، ص 279. (مترجم).
5. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 57.
6. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج 2، ص 337. یاقوت حموی مینویسد: خازر، نهر میان اربل و موصل را گویند و آن جایی است که در زمان مختار، بین عبیداللّه بن زیاد و ابراهیم بن مالک اشتر نخعی نبردی درگرفت و عبیداللّه فاسق در سال 66 هجری کشته شد. (مترجم)
7. ابن اعثم کوفی، کتاب الفتوح، ج 6، ص 175؛ ابن عبدربه اندلسی، عقد الفرید، ج4،ص377.
8. طبری، همان، ج 6، ص 16؛ ابن اعثم، همان، ج 6، ص 96؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج 6، ص 385؛ ابن اثیر، همان، ج 4، ص 55.
9. طبری، همان، ج 6، ص 15؛ ابن اعثم، همان؛ بلاذری، همان.
10. طبری، همان، ص 16؛ ابن اعثم، همان، ص 96 ـ 97؛ بلاذری، همان، ص 386.
11. طبری، همان؛ بلاذری، همان؛ ابن اعثم، همان؛ ابن اثیر، همان، ص 58.
12. طبری، همان، ص 17؛ بلاذری، همان، ص 386؛ ابن اثیر، همان. گفتنی است که در نامهی قبلی محمد حنفیه وصف مهدی نبود و همین امر موجب شد که ابراهیم در اصالت نامهی دوم تردید کند. (مترجم)
13. طبری، همان؛ ابن اثیر، همان.
14. طبری، همان؛ ابن اثیر، همان.
15. طبری، همان؛ بلاذری، همان، ص 386؛ ابن اثیر، همان.
16. ابن اثیر، همان.
17. ابوحنفیه دینوری، الاخبار الطوال، ص 427.
18. همان.
19. ابن اعثم، همان، ص 98.
20. همان.
21. طبری، همان، ص 17؛ ابن اثیر، همان، ص 216.
22. طبری، همان.
23. ابوالعباس المبرد، الکامل فی اللغة و الادب، ج 3، ص 90.
24. عبدالامیر دیکسون، همان، ص 75.
25. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 258؛ طبری، همان، ص 14.
26. طبری، همان، ص 18؛ ابن اعثم، همان، ص 98؛ بلاذری، همان، ص 386؛ ابن اثیر، همان، ص 58.
27. طبری، همان، ص 19؛ ابن اعثم، همان، ص 99؛ بلاذری، همان، ص 386؛ ابن اثیر، همان، ص 58.
28. ابن اعثم، همان، ص 100؛ طبری، همان، ص 18 ـ 19؛ بلاذری، همان، ص 389؛ ابن اثیر، همان، ص 58 ـ 59.
29. سبیع، محلّهای است که حجّاج بن یوسف ثقفی در آنجا سکنی گزید. معجم البلدان، ج 3، ص 187.
30. طبری، همان، ج 6، ص 18. در کتاب طبری به جای بنشر، کلمهی بشر آمده است؛ به نظر میرسد بشر درست است و بنشر در متن مقاله، اشتباه تایپی است. (مترجم)
31. طبری، همان، ص 19؛ ابن اعثم، همان، ص 101؛ بلاذری، همان، ص 389 به بعد؛ ابن اثیر، همان، ص 57.
32. ابن اعثم، همان، ص 101؛ طبری، همان، ص 19؛ ابن اثیر، همان، 57، با تغییرات انداکی در عبارات وارده در نوشتهی ابن اثیر؛ بلاذری، همان، ص 389.
33. طبری، همان، ص 20؛ ابن اعثم، همان، ص 102؛ بلاذری، همان، ص 389؛ ابن اثیر، همان، ص 57.
34. طبری، همان، ص 20؛ بلاذری، همان، ص 389؛ ابن اثیر، همان، ص 58.
35. طبری، همان، ص 20؛ بلاذری، همان، ص 389.
36. ابن اعثم، همان، ص 101.
37. دینوری، همان، ص 427.
38. طبری، همان، ص 20؛ بلاذری، همان، ص 390؛ ابن اثیر، همان، ص 58.
39. ابن اعثم، همان، ص 102.
40. همان؛ طبری، همان، ص 20؛ بلاذری، همان، ص 390؛ ابن اثیر، همان، ص 58.
41. عبدالامیر دیکسون، همان، ص 73.
42. طبری، همان، ص 21؛ ابن اعثم، همان، ص 103؛ بلاذری، همان، ص 390؛ ابن اثیر، همان، ص 58.
43. طبری، همان، ص 21؛ ابن اثیر، همان، ص 58.
44. طبری، همان، ص 21 و 22؛ ابن اعثم، همان، ص 103؛ بلاذری، همان، ص 391؛ ابن اثیر، همان، ص 58 و 59.
45. طبری، همان، ص 22؛ ابن اعثم، همان، ص 104؛ ابن اثیر، همان، ص 59.
46. همان.
47. ابن اعثم، همان، ص 104.
48. طبری، همان، ص 22؛ ابن اثیر، همان، ص 59؛ ابن اعثم، همان، ص 105.
49. ابن اعثم، همان، ص 105؛ طبری، همان، ص 23. با اندکی تفاوت در شمار نیروهای والی کوفه.
50. طبری، همان، ص 22 و 23؛ بلاذری، همان، ص 391 و 392.
51. چون بخش زیادی از نیروهای مختار را موالی ایرانی تازه مسلمان، تشکیل میدادند؛ واژهی دیلم، کنایه از کافر دانستن آنها دارد تا احساسات عربها را بر ضدّ آنان برانگیزند. (مترجم)
52. طبری، همان، ص 24؛ ابن اعثم، همان، ص 107.
53. طبری، همان، ص 26 و 27؛ ابن اعثم، همان، ص 107.
54. برای آگاهی از جزییات دقیق این واقعه، ر. ک: ابن اعثم، همان، 110 و 111؛ ابن اثیر، همان، ص 63 به بعد.
55. طبری، همان، ص 29 ـ 32؛ دینوری، همان، ص 429؛ ابن اعثم، همان، ص 112؛ ابن اثیر، همان، ص 68.
56. ابن اعثم، همان، ص 116؛ بلاذری، همان، ص 393؛ ابن اثیر، همان، ص 70.
57. طبری، همان، ص 34؛ ابن اعثم، همان، ص 139؛ بلاذری، همان، ص 395؛ دینوری، همان، ص 429.
58. طبری، همان، ص 38 ـ 40؛ ابن اعثم، همان، ص 139 ـ 143؛ بلاذری، همان، ص 395؛ ابن اثیر، همان، ص 72.
59. طبری، همان، ص 40 و 41.
60. ابن اعثم، همان، ص 148؛ بلاذری، همان، ص 396.
61. دینوری، اسامی قبایل شورشی را آورده است. دینوری، همان، ص 437 و 438. (مترجم)
62. ابن اعثم، همان، ص 149؛ طبری، همان، ص 46؛ ابن اثیر، همان، ص 75.
63. طبری، همان، ص 47؛ ابن اعثم، همان، ص 149؛ بلاذری، همان، ص 397؛ ابن اثیر، همان، ص 75.
64. همان.
65. جزییات این واقعه در کتاب طبری، ص 48 به بعد موجود میباشد. ابن اعثم، همان، ص 150؛ بلاذری، همان، ص 397؛ ابن اثیر، همان، ص 74 به بعد.
66. ابن اثیر، همان، ص 82.
67. طبری، همان، ج 6، ص 81؛ ابن اعثم، همان، ج 6، ص 159؛ بلاذری، همان، ج 6، ص 423؛ ابن اثیر، همان، ج 4، ص 82.
68. طبری، همان، ص 86؛ ابن اعثم، همان، ص 173؛ دینوری، همان، ص 432 و 433؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 3، ص 97؛ ابن خیاط، همان، ص 164؛ بلاذری، همان، ص 423.
69. طبری، همان، ص 86؛ ابن اعثم، همان، ص 173؛ ابن اثیر، همان، ص 87؛ دینوری، همان، ص 433.
70. مسعودی، همان، ج 3، ص 97. مسعودی در کتاب دیگری منطقهی درگیری را زاب، در سرزمین موصل، گزارش کرده است. مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص 270. (مترجم)
71. گویا خلطی صورت نگرفته است؛ زیرا یاقوت در معرفی منطقهی خازر مینویسد: و هو نهر بین اربل و الموصل ثمّ بین الزاب الاعلی و الموصل. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج 2، ص 337. بنابراین هر کدام از خازر یا زاب را نام ببریم محل وقوع جنگ به شمار میروند. (مترجم)
72. مقدسی، البدء و التاریخ، ج 2، ص 22. گفتنی است که در دائرة المعارف الاسلامیه، ص 1012 در مادهی ابراهیم، وقوع جنگ را در خازر ذکر میکند؛ امّا سپس دچار اشتباه بزرگی شده و مینویسد: بالقرب من المدائن بدون تعیین اینکه کدام مدائن مراد است.
73. یاقوت حموی، همان، ج 2، ص 337.
74. طبری، همان، ص 86؛ ابن اعثم، همان، ص 173؛ بلاذری، همان، ص 421؛ ابن اثیر، همان، ص 101 و 102.
75. طبری، همان، ص 86؛ ابن اعثم، همان، ص 174؛ دینوری، همان، ص 432؛ ابن اثیر، همان، ص 261.
76. دینوری، همان، ص 432.
77. دینوری مینویسد: عمیر بن حباب به ابراهیم گفت: هنگامی که وارد اردوگاه تو شدم غم مرا فرا گرفت؛ زیرا تا خود را به تو رساندم هیچ کسی را ندیدم که به زبان عربی سخن بگوید (همه ایرانی بودند) دینوری، همان، ص 432. (مترجم)
78. طبری، همان، ص 86.
79. ابن اعثم، همان، ص 175.
80. مرج راهط منطقهای نزدیک دمشق است که در سال 64 یا 65 هجری، جنگی میان قیسیان و یمانیان اتفاق افتاد. در این جنگ، ضحاک بن قیس فهری که مخالف مروانیان بود، کشته شد و مروان به قدرت رسید. در اینباره ر. ک: معجم البلدان، ج 3، ص 21؛ محمد سهیل طقّوش، دولت امویان، ص 72 و 73. (مترجم)
81. دینوری، همان، ص 431 و 433.
82. طبری، همان، ص 87؛ ابن اعثم، همان، 175؛ بلاذری، همان، ص 424؛ ابن اثیر، همان، ص 102.
83. همان.
84. شمار سپاه شام 60000 یا 80000 نفر، در برابر سپاه 12000 نفری یا اندکی بیشتر سپاه کوفه، تخمین زده شده است. همان.
85. همان.
86. ابن اعثم، همان، ص 178.
87. طبری، همان، ص 90؛ دینوری، همان، ص 295؛ بلاذری، همان، ص 424.
88. سید محسن امین عاملی، أصدق الاخبار فی الأخذ بالثأر، ص 109.
89. ابن اعثم، همان، ص 181؛ طبری، همان، ص 90؛ دینوری، همان، ص 433؛ مقدسی، همان، ص 21؛ بلاذری، همان، ص 424؛ دائرة المعارف الاسلامیة، ص 1011.
90. همان؛ یعقوبی، همان، ص 259.
91. بلاذری، همان، ص 425.
92. طبری، همان، ص 90؛ ابن اعثم، همان، ص 181؛ ابن اثیر، همان، ص 105.
93. دینوری، همان، ص 432 و 433. دینوری افزون بر نقش انتقامجویانهی عمیر، بر انتصاب او از سوی ابراهیم، بر ولایت کفرتوثا تصریح کرده است. دینوری، همان، ص 434. (مترجم)
94. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 3، ص 98.
95. مقدسی، همان، ج 2، ص 21.
96. به روایت دینوری، شمر جزء کسانی بود که از ترس مختار فراری بودند و پس از پیکار خازر، به دست احمر بن شمیط دستگیر و کشته شد و سر او را برای مختار و به دستور وی برای محمد بن حنفیه به مدینه فرستادند. دینوری، همان، ص 438 و 444 ـ 445. طبری کشته شدن شمر را پیش از پیکار خازر، نقل کرده است. طبری، همان، ج 6، ص 53. (مترجم)
97. آب از ماههای تقویم اسکندرانی، منسوب به اسکندر مقدونی است که به آن «تقویم سریانی» و «تقویم سلوکی» نیز گفتهاند. این تقویم در برخی کشورهای خاورمیانه از جمله در ترکیه و سوریه، تقویم رسمی و ملی به شمار میآید. دوازده ماه این تقویم، بنابر شعری که در نصاب الصبیان آمده است؛ عبارتاند از:
1. دو تشرین و دو کانون و پس آنگه شباط، آذار و نیسان و ایار است
2. حزیران و تموز و آب و ایلول نگه دارش که از من یادگار است.
3. ابوالفضل نبئی، گاهشماری در تاریخ، ص 63 ـ 66. (مترجم)
98. خلیفة بن خیاط، همان، ص 164.
99. ابن اعثم، همان، ص 182؛ دینوری، همان، ص 434؛ یعقوبی، همان، ج 2، ص 259.
100. دینوری، همان، ص 434.
101. طبری، همان، ج 6، ص 85. گفتنی است، طبری پس از نقل چند روایت دربارهی کرسی، که برخی مدعی بودند کرسیای است که علی علیهالسلام در مسجد کوفه بر آن مینشست و میان مردم داوری میکرد، در پایان مینویسد: این ادّعاها، کار عبداللّه بن عوف بود که به مختار نسبت میداد؛ امّا مختار از او بیزاری میجست. (مترجم)
102. بلاذری، همان، ص 416 به بعد؛ طبری، همان، ص 82 ـ 85؛ ابن اثیر، همان، ص 97 ـ 98.
103. بسیاری از علمای شیعه، این اتهامات را ساختهی دشمنان مختار ـ از زبیریان و امویان که از او ضربه خوردند ـ دانستهاند، که پس از مرگش به وی نسبت دادهاند. محققان معاصر بر این باورند که فرقهی کیسانیه نیز پس از وفات مختار پدید آمده است. در اینباره ر.ک: سیدابوالقاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، ج 19، ص 105 ـ 110؛ علامه امینی، الغدیر، ج 2، ص 343؛ آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج 12، ص 135. برای آگاهی بیشتر دربارهی مختار ر.ک: سید ابوفاضل رضوی اردکانی، ماهیت قیام مختار بن ابیعبید ثقفی، ص 109 ـ 159؛ سید جعفر شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص 93 ـ 95. (مترجم)
104. هاجسن، یکی از مستشرقان، معتقد است بیشتر این ادعاها پس از مرگ مختار به او نسبت داده شده است. رسول جعفریان، تاریخ خلفا، ص 531 و 532 به نقل از Hadgson, How did the early shia Become sectarian, P.3.(مترجم)
105. مقدسی، همان، ص 22؛ بلاذری، همان ،ص 425؛ ابن قتیبه، المعارف، ص 401.
106. پیکار سبیع، درگیری مختار با شورشیان کوفه است که با همکاری ابراهیم پسر اشتر سرکوب شد. طبری، همان، ج 6، ص 45 ـ 50؛ یاقوت حموی، همان، ج 2، ص 99. (مترجم)
107. طبری، همان، ص 85؛ بلاذری، همان، ص 399 و 420.
108. عبدالامیر دیکسون، همان ،ص 54 به بعد.
109. فاروق عمر فوزی، التاریخ الاسلامی و فکر القرن العشرین، فصل مربوط به حرکت مختار.
110. ابن اعثم، همان، ص 185.
111. دائرة المعارف الاسلامیة، مادهی ابراهیم، ص 1012. (فرانسوی)
112. ابن اعثم، همان، ص 187.
113. یاقوت حموی، همان، ج 5، ص 88 . مذار، منطقهای است در میسان که بین واسط و بصره قرار دارد و درگیری مصعب بن زبیر، که منجر به کشته شدن احمر بن شمیط شد، در این مکان رخ داد. (مترجم)
114. ابن اعثم، همان، ص 190.
115. طبری، همان، ص 95.
116. طبری، همان، ص 111.
117. بلاذری، همان، ص 341؛ ابن اعثم، همان، ص 190.
118. دینوری، همان، ص 450.
119. ابن اعثم، همان، ص 201؛ طبری، همان، ص 111.
120. طبری، همان، ص 111.
121. همان، ص 112.
122. ابن اعثم، همان، ص 201.
123. همان، ص 202.
124. همان.
125. همان، ص 256.
126. همان، ص 220.
127. بلاذری، همان، ص 332.
128. طبری، همان، ص 114.
129. ابن اعثم، همان، ص 263.
130. همان.
131. طبری، همان، ج 6، ص 159؛ زبیر بن بکار، الأخبار الموفقیات، ص 531؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 145.
132. زبیر بن بکار، همان، ص 528.
133. ابن اثیر، همان، ص 104 ـ 107.
134. زبیر بن بکار، همان، ص 528 و 529.
135. همان، ص 528 ـ 530؛ مسعودی، همان، ص 106.
136. ابن اعثم، همان، ص 265.
137. زبیر بن بکار، همان، ص 529؛ طبری، همان، ج 6، ص 158.
138. طبری، همان.
139. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج 58، ص 241.
منابع:
ـ آقا بزرگ تهرانی، محمد محسن، الذریعه الی تصانیف الشیعه (بیروت، دار الاضواء، 1403 ق)
ـ ابن اثیر جزری، عزالدین، الکامل فی التاریخ، تصحیح محمد یوسف دقاقه (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415 ق/1995م).
ـ ابن اعثم کوفی، احمد، کتاب الفتوح (بیروت، دار الندوة الجدیدة، بیتا).
ـ ابن بکار، زبیر، الاخبار الموفقیات، تحقیق سامی مکی العانی (قم، منشورات الشریف الرضی، 1416 ق/ 1374 ش).
ـ ابن خیاط، خلیفه، تاریخ خلیفة بن خیاط، تحقیق مصطفی نجیب فوّاز و حکمت کشلی فوّاز (بیروت، دار الکتب العلمیة، 1415 ق/1995م).
ـ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا (بیروت، دارالکتب العلمیة، 1410ق/1990م)
ـ ابن عبدربه اندلسی، احمد بن محمد، العقد الفرید، تحقیق علی شیری (بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1409ق/1989م).
ـ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، تحقیق علی شیری (بیروت، دارالفکر، 1415ق).
ـ ابن قتیبه، عبداللّه بن مسلم، المعارف، تحقیق ثروت عکاشه (قم، منشورات الشریف الرضی، 1415ق/1373ش)
ـ امین عاملی، سید محسن، أصدق الاخبار فی الأخذ بالثأر (بیروت، دارالعالم الاسلامی، 1401ق/1981م).
ـ امینی، عبدالحسین احمد، الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب (بیروت، دارالکتاب العربی، 1379ق).
ـ بلاذری احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکّار و ریاض زرکلی (بیروت، دارالفکر، 1417ق/1996م)
ـ جعفریان، رسول، تاریخ خلفاء، (قم، انتشارات دلیل، 1380).
ـ حموی، یاقوت بن عبداللّه، معجم البلدان (بیروت، دار صادر، بیتا).
ـ خوئی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، (بیجا، بینا، 1413 ق).
ـ دیکسون، عبدالأمیر، بررسی سیاسی خلافت اموی، ترجمهی گیتی شکری (تهران، انتشارات طهوری، 1381).
ـ دینوری، ابو حنیفه احمد بن داود، الاخبار الطوال، تحقیق عصام محمد الحاجّ علی (بیروت، دارالکتب العلمیة، 1421ق/2001م).
ـ ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلا، تحقیق شعیب ارناؤوط و مأمون صاغرجی (بیروت، مؤسسة الرساله، 1413 ق).
ـ رضوی اردکانی، سید ابوفاضل، ماهیت قیام مختار بن ابی عبید ثقفی (قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1378).
ـ شهیدی، سید جعفر، تاریخ تحلیلی اسلام (تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1375).
ـ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم (بیروت، دار التراث، بیتا).
ـ طقّوش، محمد سهیل، دولت امویان، ترجمهی حجت اللّه جودکی (قم، پژوهشکدهی حوزه و دانشگاه، 1380).
ـ طوسی، محمد حسن، اختیار معرفة الرجال، تحقیق میرداماد و دیگران (قم، مؤسسة آلالبیت علیهمالسلام ، 1404 ق).
ـ فوزی، فاروق عمر، التاریخ الاسلامی و فکر القرن العشرین (بیروت، بینا، 1980 م)
ـ مبرد، ابوالعباس محمد بن یزید، الکامل فی اللغة و الادب، تحقیق عبدالحمید هنداوی (بیروت، دارالکتب العلمیة، 1419ق/1999م).
ـ مسعودی، علی بن الحسین، التنبیه و الاشراف، تصحیح عبداللّه اسماعیل الصاوی (قم، موسسة نشر منابع الثقافة الاسلامیه، بیتا).
ـ ــــــــــــــــــــــــــ ، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق محمد محیی الدین عبدالحمید (قاهره، 1384ق/1964م).
ـ مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ (بیجا، مکتبة الثقافة الدینیه، بیتا).
ـ منقری، نصر بن مزاحم، پیکار صفین، تصحیح عبدالسلام هارون، ترجمهی پرویز اتابکی (تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1375).
ـ نبئی، ابوالفضل، گاهشماری در تاریخ (تهران، سمت، 1381).
ـ یعقوبی، احمد بن واضح، تاریخ یعقوبی (بیروت، دار صادر، بیتا).