چرا تعریف آزادی در اسلام و اندیشه‏‌‌ی مدرن متفاوت است؟

در نگاه اسلام و اندیشه‌‏ی مدرن، تعریف انسان، اهداف انسان، موانع تحقق و دستیابی به آن اهداف و در نتیجه تعریف آزادی، متفاوت است. از این‏‌رو، آزادی در اسلام به رهایی از موانعی تلقی می‏‌شود که در نگاه مدرن، آن امور اصلاً به عنوان موانع تلقی نمی‏‌شوند. این امور به سبب آن است که اندیشه‏‌ی مدرن در تعریف انسان، او را حیوانی بیش فرض نمی‌‏کند.
پنجشنبه، 27 بهمن 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چرا تعریف آزادی در اسلام و اندیشه‏‌‌ی مدرن متفاوت است؟

چرا تعریف آزادی در اسلام و اندیشه‏‌‌ی مدرن متفاوت است؟
چرا تعریف آزادی در اسلام و اندیشه‏‌‌ی مدرن متفاوت است؟


 

نويسنده:حجت‏الاسلام سید محمود نبویان




 
آزادی یکی از مفاهیمی است که در زندگی سیاسی و اجتماعی مردم، بسیار استعمال می‌شود، هر کس سعی می‌کند تا با توسل به آزادی آن چه که مورد نظرش است را انجام دهد یا بیان کند، بنویسد، نقاشی کند، فیلم بسازد، غذای خاصی را بخورد، به فکر خاصی تمایل پیدا کند، شهوت خود را ارضا کند و ... .
از سوی دیگر، عده‌ای نیز به اسم دفاع از آزادی، به افراد یا کشورهای دیگر حمله می‌کنند، انسان‌های بسیار زیادی را به نام آزادی به قتل می‌رسانند و ... .
چه زحمات و رنج‌هایی را که انسان‌های مصلح و پیامبران(علیهم‌السلام) برای رهایی انسان‌ها از زنجیر انحرافات، خرافات و مفاسد انجام داده‌اند و از سوی دیگر، چه مفاسد عظیم و جنایاتی نیز به اسم آزادی در میان بشریت انجام شده است. از این‌رو، ضروری است که معنای آزادی را به درستی بشناسیم و به ویژه به تفاوت اساسی میان اندیشه‌ی مدرن و اندیشه‌ی عقلانی اسلام در تفسیر آزادی توجه نماییم تا مانع هر نوع سوء استفاده از آن گردیم.
آزادی از مفاهیمی است که برای آن تعاریف بسیار زیادی ارایه شده است: تقریباً تمامی اخلاق‌گرایان تاریخ بشر زبان به تحسین آزادی گشوده‌اند. معنای آزادی هم مانند معنای خوشبختی، خوبی،‌طبیعت و واقعیت به قدری کش‌دار است که راه را برای هرگونه تعبیری باز می‌گذارد. نمی‌خواهم وارد بحث تاریخ شوم یا درباره‌ی بیش از دویست معنای گوناگونی که نویسندگان تاریخ اندیشه‌ها برای این واژه متلوّن ذکر کرده‌اند، سخنی بگویم.[1] بدین جهت، برای رهایی از مغالطه‌ی اشتراک لفظی و نیز مغالطات دیگر، ضروری است که معنای آزادی را در لغت و اصطلاح مورد بازبینی قرار دهیم.

آزادی در لغت به معنای «رهایی» است: «العتق الحریة.»[2] در اصطلاح نیز به معنای لغوی آن به کار می‌رود -یعنی به معنای رهایی از موانع برای دست‌یابی به اهداف باشد[3]-. در حقیقت، جاذبه‌ی مفهوم آزادی برای انسان نیز دقیقاً به جهت همین تقابلش با اسارت و دربند بودن است، چون هیچ انسانی دوست ندارد که اسیر و دربند و گرفتار باشد. هیچ انسانی دوست ندارد دست و پای او را ببندند که نتواند حرکت کند. هر انسانی دلش می‌خواهد آزادانه و به اختیار خود هر کجا که مایل است، برود و هر طور که دوست دارد، رفتار کند.
انسان ذاتاً و فطرتاً و بدون آن که کسی به او آموخته باشد، آزادی و رهایی را دوست دارد و از دربند بودن و اسارت متنفر است. حتی می‌توان گفت هر موجود ذی‌شعوری چنین حالتی را دارد که خواهان آزادی عمل است و قید و بند، خلاف فطرت او است. به علت همین جاذبه‌ای که مفهوم آزادی برای ما دارد هر کس هم که از آن سخن بگوید و آن را بستاید، جذب او می‌شویم و هرچه که نام آزادی روی آن گذاشته شود، برای ما مطلوبیت و جاذبه پیدا می‌کند.[4]
به سبب اهمیتی که آزادی برای انسان دارد، سوء استفاده از آزادی نیز ممکن است به صورت وسیع صورت گیرد، بدین جهت، باید در مورد آزادی دقت فراوانی کرد و تا از انواع مغالطاتی که در مورد آزادی صورت می‌گیرد، در امان بود. یکی از مغالطاتی که ممکن است در مورد مفهوم آزادی صورت گیرد، مغالطه‌ی اشتراک لفظی است، زیرا آزادی مفهومی است که به معانی مختلفی استعمال می‌شود و عدم توجه به تفاوت معانی آن‌ها، رهزن اندیشه‌ها خواهد بود. از این‌رو، ضروری است که به صورت اجمالی معانی مختلف آزادی ذکر شود. برخی از مهم‌ترین معانی یا کاربردهای آزادی عبارت‌اند از:
1- یکی از معانی آزادی آن است که یک موجود، کاملاً مستقل باشد و تحت تأثیر و سیطره‌ی موجود دیگر نباشد، نیز هیچ گونه وابستگی به موجود دیگر نداشته باشد. برای نمونه، اگر کسی بگوید:
عالم هستی قائم به ذات است و وابسته به خداوند نیست و اراده‌ی خدای متعال در آن نقشی ندارد، این سخن به معنای آن است که عالم هستی آزاد و رها از تسلط خداوند است.
2- گاهی نیز آزادی به معنای اختیار است. یکی از مسایل مورد بحث در فلسفه و علم کلام آن است که انسان موجودی مجبور نیست، بلکه آزاد و دارای اختیار است. (در ادامه‌ی بحث، این معنای آزادی را با تفصیل بیش‌تری مورد بحث قرار خواهیم داد.)
3- معنای سوم آزادی، مفهومی است که بیش‌تر در علم اخلاق و عرفان به کار می‌رود. در این معنا، آزادی در مقابل «تعلق» و «دل‌بستگی» است یعنی گاهی قلب و دل انسان شیفته و در گرو چیزهایی است و گاهی هیچ دل‌بستگی به چیزی ندارد و از هر نوع تعلقی آزاد است.
4- گاهی نیز آزادی به عنوان یک مقوله‌ی اجتماعی به کار می‌رود و در مقابل «بردگی» است.
5- معنای دیگر آزادی، اصطلاحی است که در علم حقوق و سیاست به کار می‌رود و به معنای حاکمیت شخص بر سرنوشت خویش است. یعنی انسان باید آزاد باشد که خود، مسیر زندگی، منش و روش خود را تعیین کند.[5]
اما آن چه که برای ما مهم است، فهم دقیق آزادی در اصطلاح علوم سیاسی است، –با قطع نظر از این که آیا موارد پنج‌گانه‌ی بیان شده، معانی مختلف آزادی هستند یا این که برخی از آن‌ها کاربردها و استعمالات گوناگون آزادی می‌باشند-. از این‌ رو، در تبیین دقیق زوایای گوناگون آزادی، نکات زیر را بیان می‌کنیم:
(1)- مفاهیمی که انسان در تمام معرفت‌های حصولی خود با آن سر و کار دارد، به دو قسم جزیی و کلی تقسیم می‌شوند. مفهوم جزیی مانند تصوری که هر شخص از پدر خود در ذهن دارد. اما مفاهیم کلی در یک تقسیم‌بندی بسیار مهم و مفید به سه قسم «مفاهیم ماهوی»، «مفاهیم فلسفی» و «مفاهیم منطقی» تقسیم می‌گردند. مفهوم ماهوی مانند مفهوم انسان، درخت، اکسیژن و مفهوم فلسفی مانند مفهوم وجود، علت، دوری و نزدیکی و مفهوم منطقی مانند مفهوم کلی، جزیی، نوع و فصل است.
اقسام فوق شامل تمام علومی که بشر با آن مواجه است، می‌گردد. یعنی مفاهیمی که در علومی مانند فیزیک، شیمی، پزشکی، روان‌شناسی، جامعه‌شناسی، فقه و ... استعمال می‌گردند، یکی از این سه‌دسته مفاهیم کلی می‌باشند.
هر یک از مفاهیم سه‌گانه‌ی اشاره شده ویژگی‌های خاصی دارد و مفاهیم فلسفی نیز دارای ویژگی‌های خاصی است. دو ویژگی مهم مفاهیم فلسفی عبارت‌اند از: «سنجش و جهت سنجش.» قلمی که با آن می‌نویسیم را در نظر بگیریم، در صورتی که این قلم را با هیچ شیء دیگری مقایسه نکنیم، نمی‌توانیم بگوییم که این قلم‌، کوچک یا بزرگ است، وقتی می‌توانیم بگوییم که این قلم کوچک یا بزرگ است که آن را با اشیای دیگری از جهت حجم آن بسنجیم.
برای نمونه، اگر آن را با میز بسنجیم، این قلم کوچک است، اما اگر این قلم را با درِ آن مقایسه کنیم، این قلم، بزرگ خواهد بود. نیز اگر این قلم را با هیچ شیئ دیگری مقایسه نکنیم، نمی‌توان گفت که این قلم، دور یا نزدیک، علت یا معلول است، اما اگر آن را با کارخانه‌ی خودکارسازی مقایسه کنیم، از آن جهت که خودکارِ در دست ما ساخته شده‌ی آن کارخانه است، معلول خواهد بود و از آن جهت که این خودکار، علت نوشته‌ی روی کاغذ دفتر ما است، این خودکار، علت خواهد بود.
هم‌چنین از جهت فاصله‌ی مکانی، وقتی این خودکار را با کارخانه‌ی خودکارسازی در نظر می‌گیریم، این خودکار دور است، اما اگر با خودتان در نظر بگیریم، نزدیک است. بنابراین، برای این که بتوانیم مفاهیم فلسفی را به یک شیء نسبت دهیم، به طور حتم باید آن را با شیء دیگر، از جهت خاص مقایسه کنیم.[6]
(2)- مفهوم «آزادی» یک مفهوم فلسفی است، از این‌رو، باید از مقایسه‌ی شیء‌ای با شیء دیگر از جهت خاصی فهمیده شود. بر این‌اساس،‌باید دقت کرد که مفهوم آزادی از مقایسه‌ی چه امری با چه امر دیگر به دست آمده است. وقتی که موجودی را با شیء‌یا موجود دیگری در نظر می‌گیریم، از آن‌جهت که آن شیء یا موجود برای موجود اول به عنوان مانع تلقی می‌شود و موجود اول، از آن «رها» شده است، یعنی مانعیت آن از بین رفته است و موجود اول مانعی را پیش روی خود ندارد، مفهوم «رهایی» و یا «آزادی» از آن فهمیده می‌شود.
به عبارت دیگر، موجودی را در نظر می‌گیریم که می‌خواهد به کمالی برسد ولی موجوداتی به عنوان موانع، موجب می‌شوند که موجود اول، نتواند به کمال خود برسد، وقتی که مانعیت آن اشیاء از بین رود و آن موجود، مانعی را نزد خود احساس نکند و به هدف و کمال خود برسد، از آن، مفهوم «آزادی» یا «رهایی» انتزاع می‌شود. برای نمونه، انسانی را در نظر می‌گیریم که در هوای آلوده زندگی می‌کند و دچار مشکل تنفسی شده است، روشن است که این انسان برای زنده ماندن، باید از مانع حیات و زندگی خود، -یعنی هوای آلوده- رها شود و آزاد گردد یا وقتی می‌خواهد به مکانی برود ولی جاده را مسدود کردند، چنین شخصی وقتی می‌تواند به آن مکان برود که آن مانع –یعنی ابزاری که با آن جاده مسدود شده است، اعم از مانع فیزیکی یا دستور قانون‌گذار مانند پلیس- بر طرف شود.
به عبارت دیگر، این شخص از آن مانع رها شود. بنابراین، اولاً: باید موجودی فرض شود که می‌خواهد به کمالی برسد، ثانیاً: کمالی برای آن موجود فرض گردد و ثالثاً: مانعی برای دست‌یابی و رسیدن به آن کمال فرض شود، در این صورت است که می‌توان رهایی از آن مانع در نظر گرفته شود. بدون در نظر گرفتن آن سه امر، لحاظ آزادی امکان ندارد.
(3)- موانعی که برای یک موجود قابل فرض است و حایل میان او و کمالات او شده و آن موجود نمی‌تواند به سبب آن موانع، به هدف و کمالات خود برسد، دو قسم خواهد بود:

الف) موانعی که به ضعف وجودی آن موجود باز می‌گردد، مانند کسی‌که بخواهد به مکانی برود، اما فلج است یا بخواهد به فضا برود، اما ابزار لازم را نداشته باشد یا بخواهد به حج برود، اما استطاعت مالی نداشته باشد یا بخواهد غذای آماده‌ای را بخورد، اما چون دست‌های او قطع است، نمی‌تواند به کمال سیری خود برسد.
ب) گاهی شخص همه‌ی توان لازم را برای رسیدن به هدف خود دارد، اما موانعی برای او پدید آمده است که نمی‌گذارد او به کمالات و هدف خود برسد. برای نمونه، او توان و قدرت غذا خوردن را دارد و دست‌های او قطع نیست، اما دیگری مانع او شده است و نمی‌گذارد او غذا بخورد، اعم از این که او را تهدید کند یا غذا را از نزد او بردارد یا از جهت پزشکی مانعی برای خوردن آن غذا دارد.
نیز کشوری توان لازم برای رسیدن به اهداف و کمالات خود دارد، اما دشمن با تحمیل جنگ، تحریم اقتصادی، پدیدآوردن مسایل و مشکلات داخلی، ایجاد درگیری میان مردم و ... مانع از رسیدن آن کشور و جامعه به اهداف عالیه‌ی خود ‌شود. هم چنان که نسبت به ایران تمام موانع یاد شده از سوی دشمنان این ملت بزرگ انجام شده است. برای نمونه، «مصدق» با کودتا سرنگون می‌شود، «امیرکبیر» ترور می‌شود، به ایران جنگ تحمیل می‌شود، درگیری‌های داخلی مانند: غائله‌ی کردستان، غائله‌ی خلق عرب، غائله‌ی خلق ترکمن و غائله‌ی حزب خلق مسلمان تحمیل می‌شود، منافقین برای ترور نیروهای انقلابی اجیر شده و سران مملکت را ترور و نیز موجب ناامنی در کشور می‌شوند، تحریم‌های اقتصادی فلج ‌کننده را به ایران تحمیل می‌کنند، فتنه‌های گوناگون مانند تیرماه 78، خردادماه 88 ، قتل‌های زنجیره‌ای، ترور حجاریان و ... را تحمیل می‌کنند.
همه‌ی این موانع برای این هدف پدید آمده است که ملت سربلند ایران اسلامی به اهداف انسانی و اسلامی خود نرسد. بنابراین، موانع آزادی به دو صورت قابل فرض است، موانعی که ناشی از ضعف وجودی شخص است و موانعی که ناشی از تحمیل‌های بیرونی است و از ناحیه‌ی دیگران تحمیل می‌شود.
(4)- با عنایت به این که موانع دو قسم است، آزادی و رهایی از موانع نیز به دو صورت قابل فرض خواهد بود:
الف) در صورتی که شخص، توانایی لازم برای رسیدن به هدف را نداشته باشد، باید به دنبال آن باشد که این توانایی لازم را به دست آورد. برای نمونه، باید درس بخواند، توانایی جسمانی لازم را برای خود فراهم کند، ابزارهای لازم برای رسیدن به هدف را تأمین کند. برای دست‌یابی به این توانایی، حاکمیت موظف است آزادی مردم خود را تأمین کند، یعنی موجباتی را فراهم کند تا مردم بتوانند به این توانایی لازم برسند.
برای نمونه، مسأله‌ی آموزش را به گونه‌ای در نظر بگیرد که همه‌ی مردم بتوانند از آن بهره‌مند شوند، بهداشت عمومی را تأمین کند، برای رسیدن مردم جامعه به تعالی و قرب الهی توانایی لازم را برای آن‌ها فراهم کند، مانند این که آموزش‌های لازم برای کسب تقوا و نیز انگیزه‌های لازم برای رسیدن به تقوا را در مردم خود فراهم کند.
ب) اما اگر موانع ایجاد شده خارج از اختیار و میل شخص بر او تحمیل شده است، تأمین آزادی به معنای آن است که آن موانع را از بین ببرد و در جامعه نیز حکومت موظف است موانع لازم را از بین ببرد.
(5)- همه‌ی مطالب فوق وقتی معنا دارد که موجودی بخواهد به کمال و هدف خود برسد، اما اگر آن موجود نخواهد به هدف مورد نظر برسد، روشن است که موانعی فرض نمی‌گردد تا بخواهد از آن آزاد شود، زیرا چنان که بیان گردید، مفهوم آزادی یک مفهوم فلسفی است که برای انتزاع آن باید موجودی فرض گردد که می‌خواهد به هدفی برسد، ولی موانعی برای آن فرض می‌گردد. برای نمونه، کسی که می‌خواهد عالِم شود، برای چنین شخصی می‌توان فرض کرد که موانعی داشته باشد، حال یا موانعی که ناشی از عدم توانایی او است یا موانعی که ناشی از تحمیل اراده‌های بیرونی و دشمنان اوست.

اما اگر شخص، سُست و بی‌اراده باشد و نخواهد به هدف عالِم شدن برسد، معنا نخواهد داشت که موانعی برای او فرض شود که لازم باشد آن موانع برداشته شده تا او به آزادی برسد. اگر جامعه‌ای نخواهد به اهداف عالیه‌ی خود برسد و سرگرم خوشی‌های آنی و زودگذر است، طبیعی است موانعی برای او فرض نمی‌شود –یا این که او موانعی را احساس نمی‌کند- تا این که در صدد آن باشد که آن‌ها را بر طرف کند و از آن‌ها رها و آزاد شود.
البته روشن است که چنین شخصی یا جامعه‌ای هدف خود را عوض کرده است، یعنی از اهداف عالی به اهداف دانی دل‌خوش کرده و می‌خواهد صرفاً به سُستی و خوش‌گذرانی مشغول باشد و از این‌رو، نسبت به این اهداف دانی، پست و نازل نیز موانعی برای خود در نظر می‌گیرد که باید از آن رها و آزاد شود.
(6)- چنان که بیان گردید، در انتزاع مفهوم آزادی سه امر بسیار مهم باید لحاظ گردد:
1- موجودی که می‌خواهد به هدفی برسد.
2- هدفی که آن موجود می‌خواهد به آن برسد
3- موانعی که موجب عدم موفقیت آن موجود برای رسیدن به هدف خودش می‌شود.
در مورد امور یاد شده، باید به نکات مهم زیر توجه کرد:
(نکته‌ی اول)
سه امر یاد شده به نوعی دارای ترتب منطقی نسبت به هم هستند. یعنی باید آن موجود دقیقاً شناخته شود تا بتوان هدفی برای آن، در نظر گرفت. یعنی هر هدفی برای هر موجودی نمی‌توان فرض کرد. برای نمونه، اهدافی که برای انسان لحاظ می‌شود، همان اهداف برای حیوانات، گیاهان و جمادات قابل فرض نیست. هدف دانشمند شدن، برای گیاه قابل فرض نیست. از سوی دیگر، تا هدفی در نظر گرفته نشود، مانع هم قابل فرض نیست.
(نکته‌ی دوم)
چنان که بیان گردید، ما باید در مرتبه‌ی اول، موجودی را که می‌خواهد به کمال و هدفی برسد‌به درستی بشناسیم تا در مورد آزادی او به درستی داوری کنیم. در صورتی که موجود مورد نظر، درختی است که می‌خواهد به رشد خودش برسد و شاخه، برگ و میوه بدهد، موانع موجود و قابل فرض برای آن، نبود گرما و سرمای لازم، نبود آب و کود لازم، وجود سموم مختلف در فضا –مانند دود فراوان ماشین و کارخانه‌ها که مضر برای رشد و زنده بودن درخت می‌شود- و نیز عدم وجود فضای لازم برای رشد شاخه‌های درخت –مانند این که اطراف آن چهاردیواری باشد که مانع رشد شاخه‌ها شود- خواهد بود.

اما اگر موجود مورد نظر یک حیوان –مانند گاو و گوسفند- باشد، هدف اصلی مورد نظر آن‌ها، رسیدن به لذات جنسی و تولید مثل و پرکردن شکم است؛ و روشن است که موانعی که برای آن‌ها در نظر گرفته می‌شود، نبود غذای لازم، وجود موانعی برای دست‌یابی به غذای لازم و نیز موانعی که مانع ارضای شهوت او می‌شود.
اما اگر موجود مورد نظر انسان باشد، با توجه به این که انسان غیر از گیاهان و حیوانات است، اگرچه نیازها و اهداف زیستی و حیوانی دارد، یعنی او هم نیازمند به رشد بدنی و تأمین غذا و ارضای شهوت است، اما این امور، نقطه‌ی مشترک میان او و حیوانات و گیاهان است و فرض این اهداف و رسیدن به این اهداف، عاملی برای انسان بودن او نیست. بلکه اگر او را منحصر به این اهداف کنیم، فرقی میان او و حیوان نخواهد بود. طبیعتاً اگر ما انسان را صرفاً یک حیوان دانسته‌ایم، موانعی که برای او قابل فرض است، همان موانعی است که برای گوسفند و گاو است، زیرا نسبت به آن اهداف، موانع دیگری قابل فرض نیست.
به دیگر سخن، در مورد انسان نیز باید توجه کرد که او را چه موجودی می‌دانیم، در صورتی که او را موجودی بدانیم که صرفاً نیازهای زیستی و حیوانی دارد، اهدافی که برای او در نظر گرفته می‌شود، اهدافی است که حیوانی و گیاهی است و از این‌رو، نباید فرقی میان انسان، حیوانات و گیاهان در نظر گرفت، در واقع، براساس این دیدگاه، او شکل دیگری از حیوانات خواهد بود.
اما اگر برای انسان بودن انسان هم سهمی قایل شدیم به طوری که انسان را موجودی بدانیم که افزون بر نیازهای حیوانی و گیاهی، موجودی دارای استعدادهای عالی و بلند است که او را از حیوانات ممتاز می‌کند، در این صورت، اهداف دیگری نیز فراتر و عالی‌تر از اهداف حیوانی باید برای او در نظر گرفت و در نتیجه، موانع قابل فرض برای اهداف انسانی –نه حیوانی- اموری غیر از موانع مفروض برای رسیدن به اهداف حیوانی خواهد بود.
اما آیا به واقع انسان هیچ فرقی با حیوانات ندارد؟ آیا انسان همان گاو و گوسفند است؟ آیا اگر موانع و به دنبال آن آزادی که برای انسان در نظر می‌گیریم، همان آزادی بدانیم که یک حیوان به دنبال آن است و سطح آن همان سطح آزادی یک حیوان است، در این صورت براساس این دیدگاه، توهین به انسان نشده است؟
وقتی که هدف انسان را خلاصه در رسیدن به شهوات بکنیم، باید انسان را در رسیدن به این امر هرچه بیش‌تر کمک کنیم و آزادی‌های لازم او را فراهم کنیم و موانع لازم را برطرف کنیم، از این‌رو، باید هر آن چه که مانع تحریک شهوات او می‌شود را از بین برده و هر چه باعث تحریک شهوت او می‌شود، را فراهم کنیم و به همین جهت است که دنیای مدرن –که انسان را صرفاً یک حیوان دانسته است- هرچه بیش‌تر به «مسأله‌ی لخت بودن» تمایل دارد
وقتی که به فیلم‌ها نگاه می‌کنیم، پوشش زن‌ها و مردها به گونه‌ای است که در آن‌ها عواملی برای تحریک شهوات وجود دارد، نیز باید زن‌ها را زیباتر از آن چه هستند-با آرایش‌های خاص- نشان دهیم تا بتواند شهوات را تحریک کند. فلسفه‌ی گرایش به لخت بودن و این همه لوازم آرایش بی‌حساب و کتاب و نفی حجاب چیز دیگری نیست.
باید از جهت دیداری، از جهت شنیداری، از جهت چشایی، از جهت لامسه و از ... شهوت انسان را تحریک کرد و اگر کسی نسبت به این امر و به صورت افراطی مشکل داشت، با قرص‌هایی که به مدد دست‌آورد پزشکی و تولید دارو به دست آورده‌ایم، باید مشکل او را حل کرد
اما سؤال این است که به راستی در این صورت آیا فرقی میان انسان و حیوان خواهد ماند؟ آیا باید انسان را یک حیوان صرف دانست که امکانات بیش‌تری برای تأمین شهوت و شکم خود دارد؟ چرا انسان در اهداف حیوانی صرف تا آن اندازه پیش می‌رود که متأسفانه در به دست آوردن سرمایه، انسان‌های دیگر را چپاول می‌کند و خود به «راکفلر» تبدیل می‌شود؟ به چه دلیلی انسان حتی از حیوانات هم پست‌تر می‌شود و برای تأمین شهوت خود هیچ مرزی را معتبر نشناخته و افزون بر جنس مخالف، شهوت خود را با جنس موافق و حتی با حیوانات ارضا می‌کند؟ آیا معنای انسان بودن و آزادی و نیز پیشرفته بودن یک انسان و یک جامعه این است؟ آیا باید تمام تکنولوژی‌ها و صنایع بشری صرفاً در خدمت پرکردن شکم و رفاه اقتصادی و ارضای شهوات انسان باشد؟ به عبارت دیگر، صرفاً در خدمت تأمین اهداف حیوانات برای انسان باشند؟
شاید مهم‌ترین تفاوت میان دین و اندیشه‌ی مدرن در همین نکته‌ی اساسی وجود دارد. در اندیشه‌ی دینی –به ویژه اسلام- انسان منحصر به همین بدن و خواسته‌های مادی و حیوانی نیست،‌بلکه دارای حیثیت دیگری در وجود خود است که امری مجرد بوده و در واقع، همان امر است که ضامن انسانیت انسان است و از این‌رو، باید برای انسان –و نه حیوان- اهدافی را فرض کنیم.
کمالاتی که انسان باید به آن برسد، بالاترین کمال متصور است، یعنی رسیدن و نزدیک‌شدن به خداوند. قرب الهی بالاترین کمال متصور است که هدف نهایی انسان است. باید تأکید کرد که مراد از بیان مذکور، تعیین هدف برای «انسان» است نه انسانی که حیوان است. پس انسان به دلیل استعدادها و ظرفیت‌های عالی، دارای هدف والایی است که والاتر از اهداف حیوانی است.
انسان شدن بالاترین کمالی است که برای انسان قابل تصور است، اگر انسان از انسان شدن خود و تعالی از حیوان بودن غفلت کرد، نباید اسم او را انسان گذاشت. کل انبیا(علیهم‌السلام) آمده‌اند که انسان را به اهداف انسانی‌اش آشنا و آن‌ها را برای رسیدن به آن کمک کنند.

در دین اسلام، هم هدف نهایی انسان‌ها بیان شده است و هم موانعی که برای رسیدن به آن اهداف قابل فرض است و هم آزادی از آن‌ها و چگونگی رسیدن به آن‌ها. هدف نهایی انسان، قرب الهی است و موانع مفروض در یک عنوان عام، «گناه» است و راه رهایی از آن‌ها که محتوای مهم دین اسلام را تشکیل می‌دهد، تبعیت کامل از دستورات الهی و انجام واجبات و ترک محرمات است. همان طور که وقتی در پزشکی می‌توان به هدف سلامت رسید که هم به دستور ایجابی پزشک عمل کنیم و هم به دستور سلبی او.
بنابراین، باید تقوا داشت و از گناهان به صورت کلی اجتناب کرد. بی‌حجابی، دروغ، غیبت، موسیقی حرام، ظلم، دزدی، نگاه به نامحرم و ... از موانع آزادی است. به عبارت دیگر، تمام گناهان و امور سلبی که دین برای انسان معرفی می‌کند، از موانع اساسی آزادی و به اصطلاح آزادی ستیز هستند؛ نیز هر امری که موجب دعوت به گناهان و تحریک شهوات انسان و ایجاد آمادگی برای انسان در جهت انجام گناهان شود، آزادی‌ستیز است. کسانی که با رفتارهای خود موجب تحریک دیگران به انجام گناهان می‌شوند، آزادی‌ستیز هستند.
اگر نگاهی اجمالی به وضع ماهواره‌ها و اینترنت داشته باشیم، به راحتی متوجه می‌شویم که بیش‌ترین مبارزه با آزادی در آن‌ها صورت می‌گیرد، زیرا بیش‌ترین گناهان در آن‌ها عملاً انجام می‌شود و سبب تحریک دیگران به انجام گناه می‌شوند. آن برنامه‌ها اموری هستند که مانع دست‌یابی انسان به هدف والایش می‌گردند و جز ایجاد مانع کار دیگری انجام نمی‌دهند. از این‌رو، آزادی ستیزند. به راستی دنیای مدرن،‌آیا غیر از تأمین شکم، شهوت و لذت، امر دیگری را هدف خود قرار داده است؟
دقت در تمام علومی که بشر امروز به دنبال او است، این مدعا را ثابت می‌کند که تمام دانش‌های بشر و نیز گرایش‌ها و در نتیجه فعالیت‌های بشر در تأمین بهتر شکم و شهوت خلاصه شده است و در هیچ بُعدی به انسانیت انسان نپرداخته است. روشن است که اگر هدف انسان، تأمین بهتر هر چه بیش‌تر شکم، شهوت و اصالت دادن به لذات باشد، موانعی که در راه رسیدن به چنین اهدافی قابل فرض است و در نتیجه آزادی که باید از این موانع صورت گیرد، غیر از موانع و آزادی است که برای رسیدن انسان به اهداف انسانی قابل فرض است، زیرا اهداف حیوانی غیر از اهداف حیوانی هستند. بنابراین، فهم درست از آزادی، تابعی است از فهم درست از انسان، اهداف و موانع آن. یعنی نوع نگرش ما به امور یاد شده تأثیر کامل در فهم از آزادی خواهد داشت:
ما کودکان را تحت آموزش و پرورش اجباری قرار می‌دهیم ... این ... مسلماً با آزادی منافات دارند. در توجیه آن‌ها می‌گوییم که نادانی ...کودکان ... زیانش برای ما بیش‌تر است تا زیان محدودیتی که برای سرکوب و جلوگیری آن‌ها برقرار می‌گردد. این حکم، به نوبه‌ی خود، بستگی به تعریف ما از خوب یا بد دارد، یا بهتر است بگوییم به ارزش‌های اخلاقی، دینی، فکری، اقتصادی و زیبایی‌شناختی ما مربوط می‌شود که این‌ها هم، به نوبه‌ی خود، بستگی به برداشت ما از انسان و خواست‌های اساسی فطرت او دارد، یعنی راه‌حل ما برای این مشکلات، به بینش ما بستگی دارد که آگاهانه یا ناآگاهانه راهنمای ماست تا بدانیم کمال زندگی انسانی در چیست؟[7]

پي‌نوشت‌ها:
 

[1] . مایکل ساندل، لیبرالیسم و منتقدان آن، احمد تدین، علمی و فرهنگی، تهران، 1374، ص25، به نقل از: آیزایا برلین، دو مفهوم آزادی.

[2] . اسماعیل‌بن‌حماد الجوهری، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربیة، تحقیق احمد عبدالغفور العطار، الطبعة الرابعة، دارالعلم لملایین، بیروت، 1407ق، ج4، ص1520؛ جمال‌الدین محمد‌بن‌مکرم ابن منظور، لسان العرب، أدب الحوزة، قم، 1405ق، المجلدالعاشر، ص234 ؛ محمد‌بن‌أبی‌بکر بن‌عبدالقادر الرازی، مختارالصحاح، ضبطه و صححه احمد شمس‌الدین، دارالکتب العلمیة، بیروت، 1415ق، ص217؛ محمد مرتضی الحسینی، تاج العروس من جواهر القاموس، دراسة و تحقیق علی شیری، دارلفکر، بیروت، 1414ق، ج6، ص265، ج13، ص31
[3] . فرانتس نویمان، آزادی و قدرت و قانون، گردآوری و پیش‌گفتار از هربرت مارکوزه، عزت‌اله فولادوند، خوارزمی، تهران، 1373، ص68؛ محمد تقی مصباح یزدی، نظریه‌ی حقوقی اسلام: حقوق متقابل مردم و حکومت، مؤسسه‌ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، قم، 1382، ج(1-2)، ص304-305.

[4] . محمد تقی مصباح یزدی، نظریه‌ی حقوقی اسلام: حقوق متقابل مردم و حکومت، ج(1-2)، ص305-306.
[5] . ر.ک: همان، ص307-313.
[6] . ر.ک: ملاهادی سبزواری، شرح المنظومه، قسمت فلسفه، علامه، قم،بی تا، ص39-40؛ مرتضی مطهری، شرح مبسوط منظومه، چ دوم، حکمت، تهران،1366، ج2، ص66-70؛ محمدحسین طباطبایی، نهایة الحکمه، جامعه مدرسین، قم، 1362، ص 256؛ محمدتقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، 1364، ج1، 117.
[7] . مایکل ساندل، لیبرالیسم و منتقدان آن، احمد تدین، ص51. البته نسبت به ادعای بد بودن اعدام در ملاء عام نمی‌توان به صورت کلی با نویسنده همراهی کرد. زیرا در برخی از موارد،‌جهت بازدارندگی و عبرت شدن برای دیگران، اعدام در ملاء عام ضروری است.
 

منبع:برهان
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb




 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.