طرح هلال شيعي: اهداف، موانع و پيامدها (1)

طي سال هاي گذشته، رويدادهاي گوناگوني در خاورميانه منجر به افزايش نقش و نفوذ جمهوري اسلامي ايران در منطقه شده است. به طوري که برخي کشورهاي منطقه و نيز قدرت هاي فرا منطقه اي در خصوص افزايش شيعيان و «طرح هلال شيعي» ابراز نگراني کرده اند. از نگاه آنان ايران تلاش دارد با ايجاد يک بلوک شيعي در منطقه، بر قدرت خود بيفزايد و آن را عليه منافع کشورهاي سني و نيز منافع منطقه اي ايالات متحده امريکا و رژيم صهيونيستي به کار گيرد؛ اما واقعيت
دوشنبه، 1 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
طرح هلال شيعي: اهداف، موانع و پيامدها (1)

 طرح هلال شيعي: اهداف، موانع و پيامدها (1)
طرح هلال شيعي: اهداف، موانع و پيامدها (1)


 

نويسندگان: دکتر حسين پوراحمدي /جمال جمالي
دانشيار دانشگاه شهيد بهشتي، کارشناسي ارشد مطالعات منطقه اي دانشگاه شهيد بهشتي



 

چکيده:
 

طي سال هاي گذشته، رويدادهاي گوناگوني در خاورميانه منجر به افزايش نقش و نفوذ جمهوري اسلامي ايران در منطقه شده است. به طوري که برخي کشورهاي منطقه و نيز قدرت هاي فرا منطقه اي در خصوص افزايش شيعيان و «طرح هلال شيعي» ابراز نگراني کرده اند. از نگاه آنان ايران تلاش دارد با ايجاد يک بلوک شيعي در منطقه، بر قدرت خود بيفزايد و آن را عليه منافع کشورهاي سني و نيز منافع منطقه اي ايالات متحده امريکا و رژيم صهيونيستي به کار گيرد؛ اما واقعيت اين است که با در نظر گرفتن موانع جدي بر سر راه ايجاد اين بلوک و نيز تهديدهاي ناشي از ايجاد و پيگيري احتمالي طرح هلال شيعي ادعا شده از سوي برخي عناصر منطقه اي و فرا منطقه اي، در پشت طرح تهديد هلال شيعي، اهداف و سياست هاي ديگر کشورهاي مخالف جمهوري اسلامي ايران نهفته است.
اهداف امريکا و کشورهاي عربي از طرح تهديد هلال شيعي چيست ؟ اين طرح با چه موانع و چالش هايي روبروست ؟ در اين مقاله ادعاي طرح هلال شيعي، موانع ايجاد احتمالي هلال شيعي، اهداف امريکا، اسرائيل و عربستان سعودي از طرح هلال شيعي و چالش هاي ايران در صورت ايجاد احتمالي هلال شيعي، مورد بررسي قرار مي گيرد.

کليد واژه ها: ايران، خاورميانه، طرح هلال شيعي، طرح خاورميانه بزرگ، امريکا، اسرائيل، عربستان سعودي.
 

مقدّمه
 

اقدام نظامي امريکا عليه عراق از 19 مارس 2003 و فروپاشي حکومت صدام که در راستاي سياست اعلام مبارزه با تروريسم انجام گرفت، نه تنها باعث تشديد روند قدرت گيري و استحکام بيش از پيش موضع جمهوري اسلامي ايران ــ که با سقوط طالبان در افغانستان آغاز شده بود ــ گرديد، بلکه شيعيان عراق نيز توانسته اند قدرت اصلي در تعاملات سياسي ــ امنيتي اين کشور را بر عهده بگيرند. اين وقايع در کنار جنگ 33 روزه حزب الله لبنان و اسرائيل که باعث تبديل حزب الله به يک بازيگر مهم و تأثير منطقه اي شد، به سهم خود به قوت گرفتن و نفوذ ايران در تحولات منطقه ي خاورميانه کمک کرد. اين اتفاقات باعث شده است برخي مقامات کشورهاي منطقه، نسبت به افزايش اقتدار شيعيان و به ويژه ايران اظهار نگراني کنند. آنها معتقدند اقدامات منطقه اي امريکا، ناخواسته منجر به قدرت گيري ايران شده است و ادعا مي کنند ايران نيز از اين فرصت تاريخي نهايت بهره را برده است و با حمايت هاي بي دريغ خود از گروه ها و احزاب شيعي عراق و لبنان، در نظر دارد با ايجاد بلوکي شيعي در منطقه، بر قدرت خود بيفرايد و آن را عليه منافع کشورهاي سني و نيز منافع منطقه اي ايالات متحده و رژيم صهيونيستي به کارگيرد؛ اما با در نظر گرفتن موانع و نيز تهديدهاي مختلف ايجاد و پيگيري طرح هلال شيعي ادعا شده از سوي برخي عناصر منطقه اي و فرا منطقه اي، در پشت طرح تهديد هلال شيعي، اهداف و سياست هاي ديگر نهفته است؛ بر اين اساس، نگارندگان اين مقاله سعي دارند ضمن بررسي مختصر ادعاهاي مربوط به شکل گيري هلال شيعي، به دنبال پاسخ به اين پرسش ها باشند که اهداف امريکا و کشورهاي عربي از طرح تهديد هلال شيعي چيست؟ و اين طرح با چه موانع و چالش هايي روبروست؟
فرضيه ي مقاله حاضر چنين است. هلال شيعي: 1.اساساً با موانع جدي روبروست؛ 2.ابزاري است براي برتري جويي هاي منطقه اي امريکا در عرصه اقتصادي ــ سياسي و نيز حفظ منافع و امنيت وجودي اسرائيل در خاورميانه؛ 3.ابزاري است براي تضمين تداوم حکومت هاي محافظه کار سني منطقه.
بخش اول اين مقاله، به ادعاهاي مطرح شده در خصوص طرح هلال شيعي و نيز موانع ايجاد احتمالي هلال شيعي اختصاص دارد. بخش دوم، اهداف ايالات متحده امريکا و منافع رژيم صهيونيستي در ارتباط با طرح هلال شيعي را مورد بررسي قررا مي دهد. بخش سوم اين مقاله بر اهداف برخي کشورهاي عربي به ويژه عربستان سعودي در اين رابطه تمرکز دارد. بخش چهارم و پاياني اين مقاله نيز به چالش هاي جمهوري اسلامي ايران در صورت ايجاد احتمالي هلال شيعي مي پردازد.

1.ادعاي طرح هلال شيعي و موانع تحقق آن
 

عمدتاً بعد از اشغال عراق در سال 2003 م، برخي معتقد به شکل گيري ژئوپليتيک شيعه در تقابل با ژئوپليتيک سنّي مي باشند و مدّعي اند: ايران به عنوان قوي ترين کشور شيعي منطقه، به دنبال استفاده از اين واقعيت براي پيشبرد اهداف و منافع ملي خود مي باشد. مطابق اين ديدگاه که هم از سوي برخي سياستگذاران و هم کارشناسان مطرح شده است، احياي شيعه، نويد دهنده ي شکل گيري يک خاورميانه جديد حول شکاف مذهبي شيعه و سني است. شايد آن زماني که کاخ سفيد در پي اجرا و تدارک طرح خاورميانه ي بزرگ بود، فکر نمي کرد نفوذ ايران و شيعيان بيش از گذشته شود؛ اما برگزاري انتخابات در عراق و شوراي قانونگذاري فلسطين و تحولات لبنان و نيز وقوع جنگ 33 روزه حزب الله ــ اسرائيل، اوضاع منطقه را تغيير داد.
اين مسايل و اتفاقات، مورد توجه بسياري از سياستگذاران از يک سو و انديشمندان از سوي ديگر قرار گرفت. در اين رابطه، دو ادعا به طور همزمان مطرح شد: نخست اينکه قدرت گيري شيعيان در منطقه منجر به شکل گيري يک بلوک شيعي شده است و دوم، اين بلوک شيعي توسط تهران هدايت خواهد شد (Walker,2006) در همين رابطه، ملک عبدالله پادشاه اردن ادعا کرد: «نتيجه ي اصلي جنگ در عراق، شکل گيري يک "هلال شيعي "(Shia crescent) تحت سلطه ايران بوده است». از ديدگاه او:
اگر احزاب با سياستمداران طرفدار ايران، بر دولت جديد عراق مسلّط شوند، يک هلال جديد شامل جنبش ها با حکومت هاي مسلط شيعه از عراق، سوريه و لبنان ظاهر خواهد شد که موجب برهم زدن موازنه ي قواي موجود ميان شيعه و سني شده، چالش جديدي براي منافع امريکا و متّحدانش خواهد بود ... .برنامه ريزان استراتژيک در دنيا بايد در مورد اين احتمال آگاهي داشته باشند (Wright&Baker، 2004)
چند ماه بعد در سپتامبر سال 2005، وزير خارجه عربستان سعودي در سفر به امريکا از نگراني دولت متبوعش در مورد آن چيزي که وي «تحويل عراق به ايران» در نتيجه حمله ي امريکا به اين کشور ناميد، سخن راند (Ehteshami&Zweiri,2007,p,133) سپس در ماه آوريل 2006، رئيس جمهور مصر طي مصاحبه اي با تلويزيون العربيه، اظهار داشت: «شيعيان [کشورهاي عربي] بيشتر به ايران وفادارترند تا به کشورهايي که در آن زندگي مي کنند » (Walker,Opct,p.61) وي اظهار داشت: «ايران بر شيعيان عراق که 65 درصد جمعيت اين کشور را تشکيل مي دهند، نفوذ دارد»
(AL-Jazeera News, April 2006, 21)
انديشمندان و محققان نيز در تفسير تبعات اشغال عراق 2003 توسط نيروهاي امريکايي، از پديده ي قدرت گيري شيعيان نام برده، براي توصيف اين پديده از مفاهيمي چون «احياي شيعه» (Shia Revival) «خيزش شيعه» (Shia Rising)، «پان شيعيسم» (pan shiism)،«بين الملل شيعه» (shia international)، «رنسانس شيعه» (Shia Renaissnce)، «بلوک شيعه» (hia Blok)، «امپراتوري شيعه» (Shia Empire)، «شيعيتستان» (Shiitestan) و «بيداري شيعه» (Shia Awakening) استفاده کرده اند.(1)
در خصوص موانع شکل گيري هلال شيعي، نکات چندي حايز اهميت است. تاکنون نشانه اي به دست نيامده که نشان دهد دروزي هاي سوريه به يک ژئوپليتيک شيعي رهبري شده از سوي ايران، علاقه ي ويژه اي داشته باشند. «علويان، سوريه، شيعه نيستند و حتي رابطه ي بدي بين شيعيان و علويان وجود دارد؛ پس
چطور مي توان به نظريه ي هلال شيعي ادّعا شده توسط ملک عبدالله اعتقاد پيدا کرد» (Ajami, 2006, Third Panel).
از يک سو اکثريت جمعيت مسلمان سوريه را اهل سنت تشکيل مي دهند و علويان تنها سيزده درصد را شامل مي شوند و از سوي ديگر، در مورد اينکه بتوان علويان را شيعه ناميد، اتفاق نظر وجود ندارد، همچنين شاهد بوديم با آغاز دوران صلح در خاور نزديک (اسرائيل و فلسطين ) اختلاف نظر بين تهران و دمشق مشخص شد. کشور سوريه در سال 1991 در همايش صلح مادريد شرکت کرد که اين اقدام، ايران را شوکه کرد؛ تا آن حدّ که مطبوعات ايراني به اين حرکت سوريه تاختند و آن را «کمپ ديويد سوريه » ناميدند (کرمي، 2006).
علي رغم انتقادات سوريه از قرارداد اسلو و قرارداد صلح بين کشور اردن و اسرائيل در سال 1994، اين کشور در سال هاي 2000،1999،1995 بدون هماهنگي با ايران، با کشور اسرائيل سر ميز مذاکره نشست. اين گفتگوها حتي تا يک قدمي صلحي پايدار بين اسرائيل و سوريه پيش رفت که در عمل، سوريه را در مقابل ايران قرار داد. انوشيروان احتشامي نيز معتقد است: در منطقه همه به آسيب پذيري دمشق و حتي ناتواني رهبري آن در حل مسايل و مشکلات داخلي خود، بدون حمايت غرب اذعان دارند و ايران بايد احتمال تسليم شدن سوريه در برابر فشارهاي خارجي و تن دادن اين کشور به روابط کامل با اسرائيل را بپذيرد (Ehteshami, 2004,p.179-195) اين وضعيت تا آنجا پيش رفت که نماينده رسمي سوريه در واشنگتن از احتمال صلح سوريه و اسرائيل در سال 2009 خبر داد و اينکه اين صلح ديگر فرصتي براي ادامه مقاومت اسلامي از جمله از سوي حماس و حزب الله لبنان عليه اسرائيل به جا نمي گذارد (سايت بازتاب، 15 ارديبهشت 1388).
در مورد لبنان نيز، ذکر دو مورد ضروري است: يکي تنوع زباني، نژادي، قومي و مذهبي که حتي مانعي اساسي براي تشکيل يک دولت ملّي قوي در لبنان در سال هاي اخير بوده و ديگري حضور و نفوذ شديد قدرت هاي فرا منطقه اي در بدنه ي حکومتي لبنان است. واقعيت آن است که حزب الله و شيعيان، بخشي از جمعيت لبنان را تشکيل مي دهند که به تنهايي نمي توانند دولت ملّي تشکيل دهند؛ از سويي ديگر شاهد تعارضات و اختلاف نظرها، حتي بين شيعيان لبنان در قالب دو گروه جنبش امل و حزب الله بوده ايم. در حالي که اتحاد خود شيعيان لبنان با علامت سؤال بزرگي مواجه است، چگونه اتحاد شيعيان در قالب هلال شيعي متصور خواهد بود ؟
در ارتباط با عراق، ابتدا بايد خاطر نشان کرد: ايران و عراق هنوز روي يک پيمان واقعي صلح گفتگو نکرده اند. مناقشات بسياري براي حل و فصل بين دو کشور باقي مانده است. از نظر گلاسنر، ناسيوناليسم بر مردم عراق تأثير بيشتري نسبت به مذهب دارد. از ديدگاه وي، تنوع قومي عامل مهمي در بروز جنگ، مخدوش شدن مرزها و حتي گاه شکل گرفتن مرزهاست (صحفي،1380، ص112). در اين راستا، در حالي که ايران و عراق داراي پيوندهاي مذهبي و فرهنگي مشترک و طولاني هستند، با اين حال باز هم شاهد تفاوت هاي مهمي بين مردمان آنها هستيم که از آن جمله، مي توان جدايي هاي پارس و اعراب را نام برد (Kemp,2005).
هر کجا وفاداري شيعيان نسبت به دولت، جاي ترديد و ترس داشته است، ناسيوناليسم ثابت کرده قدرت و سنگيني بيشتري نسبت به مذهب دارد؛ براي مثال مي توان به جنگ 1981ــ 1988 ايران ــ عراق اشاره کرد که در آن شيعيان عراق با ايرانيان جنگيدند (Terhalle, 2007,p.74) در نتيجه مي توان ادعا کرد :
هر چند مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق، با ايران رابطه ي نزديک تاريخي دارد و به همين خاطر اين گمان مي رود که مجلس اعلي، کانال اصلي نفوذ ايران در عراق باشد، ولي به دليل همين مسئله ناسيوناليسم، اين گروه سياسي به عنوان مشهورترين و محبوب ترين گروه شيعي عراق، به خاطر روابط گذشته اش با ايران، از سوي بسياري، با رنجش و دلخوري مواجه شده است که نمونه ي آن در نتايج انتخابات استاني عراق در ابتداي سال 2009 و پيروزي برتر و اکثريت «حزب الدعو» به رهبري نوزي المالکي، نخست وزير اين کشور بر مجلس اعلي بود.
اصولاً به دليل نقش و تأثير عامل و متغير ناسيوناليسم بوده است که ولي نصر ادعا کرد: نمونه ي عراق بيشتر مي تواند جوامع شيعي ساير کشورها را تحريک کند (Nasr, 2006,p.179). نويسندگان معتقدند: ناسيوناليسم و عنصر عربي ــ سني در مقابل عنصر فارسي ــ ايراني اساساً يک متغير منفي قوي در راه تشکيل يک چنين جبهه بندي هايي در منطقه است و اين موضوعي است که مدعيان ظهور هلال شيعي به خوبي به آن واقفند. به نظر مي رسد در بحث منافع بين شيعيان عراق و ايران، منافع کشور ايران و کشور عراق حرف آخر را مي زند و حکومتگران وحتي توده هاي دو طرف حاضر نخواهند شد منافع ملي خود را فداي اعتقادات و باورهاي مذهبي کنند.
همچنين بايد گوناگوني شيعيان عراق را که از هويت هاي اجتماعي مختلف تشکيل مي شوند در نظر داشت. در عراق چند دستگي عميق اجتماعي وجود دارد؛ بنابراين باعث شده است برخي ادعا کنند ايران مايل به خلق يک حکومت ديني به سبک خود در عراق نمي باشد؛ زيرا مقامات ايراني به اين امر آگاه هستند که عراق هم از لحاظ قوميتي و هم از جنبه ي اعتقادي و مذهبي، يک جامعه بسيار ناهمگون و نامتجانس است؛ در نتيجه نظام حکومتي شبيه آنچه در ايران است،
نمي تواند در عراق دوام داشته باشد (Sadjadpour, 2005) و شايد با در نظر گرفتن اين موارد بود که محمد جواد لاريجاني گفت: «تکرار تجربه ايران در عراق عملي نيست»(Takeyh, 2006.P.180): افزون بر اين، اساساً سياست هاي هدايتگرانه و نفوذ معنوي و سياسي آيت الله العظمي سيستاني در رهبري شيعيان عراق، نشان دهنده اين است که حکومت عراق هيچ گاه بر اساس الگوي جمهوري اسلامي ايران شکل نخواهد گرفت (چاوليا، 1368). ساختار تقسيم قدرت ميان قوميت ها و برخي مباني سکولاريستي قانون اساسي عراق نيز مجالي براي تکرار تجربه حکومت ديني ــ شيعي ايران در عراق به جاي نمي گذارد؛ در نتيجه، پيروي حکومت عراق از ايران بدان گونه که ايده هلال شيعي ادعا شده توسط سران کشورهاي منطقه ترسيم مي کند، امري بعيد است.
واقعيت اين است که اختلافات اعتقادي، سياسي و قوميتي سوريه و نيز شيعيان عراق با ايران و حتي اختلافات گروه هاي شيعي عراق با يکديگر و با گروه هاي شيعي لبنان، مجالي براي اتحاد آنها با شيعيان منطقه در قالب «طرح هلال شيعي» باقي نخواهد گذاشت و تهران به اين امر به خوبي واقف است؛ به عبارت ديگر ايران و شيعيان لبنان و عراق هر چند داراي منافع مشترک هستند، اما حرف آخر را منافع هلال شيعي نمي زند، بلکه منافع ايران، عراق و لبنان فصل الخطاب خواهد بود؛ نهايتاً، نبايد پراکندگي جغرافيايي و جمعيتي شيعيان منطقه را از نظر دور ساخت که شايد بتوان از آن به عنوان اصلي ترين دليل ژئوپليتيک عدم امکان شکل گيري هلال شيعي نام برد (Saad- Ghorayeb, 2007)
سؤالي که اين جا مطرح مي شود اينکه: اهداف امريکا و کشورهاي عرب منطقه، به ويژه عربستان سعودي از طرح تهديد هلال شيعي و فعاليت هاي تبليغاتي حول و حوش تهديدها و پيامدهاي آن چيست؟ و آنها چه اهداف و منافعي را در اين رابطه دنبال مي کنند؟ موضوعي که در ادامه به آن مي پردازيم.

پي نوشت ها :
 

1- براي آگاهي بيشتر، ر.ک به:
- Ehteshami,Anoushirvan The Middle East:Between Ideology and Geopolitics, in Mary Buckley and Robert singh, Eds, The Bush Doctrine and the war on Terrorism(London: Routledege),2006.
- Ehteshami, A. and mahjoob Zweiri; Iran and the Rise of Its Neoconservatives (London: T13. Tauris), 2007.
- Escobar, Pepe; Shiitestan, in Michel Korinam and John Laugland, Eds, Shia Power: Next Target Iran?( London: Vallentine Mitche; Academic, 2007.
- Naser, vali, The Shia Revival: How Conflicts within Islam Will Shap the Future,(Newyork:w. w. Norton&Company), 2006.
- Takeyh, ray; Hidden Iran: Paradox and Power in the Islamic Repulic(Newyork: Times Book),2006.
- Terhalle, Maximilian;" Are the Shia Rising?";Middle East Policy, XIV, 2, summer.
 

منبع: نشريه شيعه شناسي، شماره 26.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط